سخنی از نویسنده کتاب
سخنی از نویسندۀ کتاب
آزادی برای من هیچوقت چیزی نبود که راحت به دست آمده باشد. من در ایران متولد شدم. خیلی زود در نوجوانی با کلمه آزادی آشنا شدم و برای آن هزینه زیادی پرداختم.
خیلی زود فهمیدم که آزادی لایه به لایه است . بعضی لایههایش را نمیبینیم و بعضیها به شکل دردناکی آشکارند.
حکومت ها به ما دیکته میکنند چه بگوییم، چه فکر کنیم و چه چیزهایی را ندیده بگیریم. اما ما توی همان سیستم سفت و سخت، برای خودمان گوشههای کوچکی پیدا می کنیم که بتوانیم مستقل فکر کنیم.
سالها بعد، وقتی در جوانی به مسیح ایمان آوردم، فهمیدم که آزادی سیاسی هم چیز شکنندهای است ولی باید مراقبش بود، زیر سوالش برد اما از آن، دفاع هم کرد.
برای هر تصمیم دموکراتیک، باید جرات داشته باشی که نه فقط به خودت، بلکه به مردم هم اعتماد کنی.
همیشه از خودم میپرسیدم: با ایمان به مسیح چگونه می شود آزادی سیاسی را توضیح داد؟
در حالیکه مسیح خود جلوه کمال آزادی است. با بودن او آزادی بطور کامل تجلی پیدا می کند. اما چگونه و با چه روشی این آزادی برای ما مسیر می شود؟
باید فهمید که آزادی در سکوت و ترس رشد نمیکند. آزادی به گفتوگو، شک و حتی به مخالف نیز نیاز دارد. در سختترین لحظات فقدان آزادی، وقتی تصمیمگیریها دشوار میشود، سعی میکنیم به دیکتاتور شبیه نشویم و به الگوی اصلی آزادی، یعنی به مسیح برگردیم: یعنی به اصول آزادی حقیقی، به تفکر، احترام به واقعیتها و رفیق بودن با مخالف، نزدیک شویم.
این تبلیغ سیاسی نیست، این برای جلب آرای توده ها هم نیست، بلکه برای زندگی و زنده بودن است. برای همین است که سیاست مسیحی برخلاف سیاست رایج، ملکوت و پادشاهی زمین وآسمان است.
البته این موضوع شاید برای برخی قابل لمس نباشد، چرا که سالهاست آزادیت را با حکومت دینی ربوده اند و سیاست زدگی و سیاست زدایی را با خدا یکی نموده اند تا تو، به آزادی حقیقی دسترسی پیدا نکنی.
آزادی در مسیح، هیج حکومت دینی را در بر نمی گیرد و هیچ حاکم دینی را تمکین نمی کند.
تو می توانی این را باور کنی یا ردش نمایی،انتخاب در دست توست.
و این همان چیزی که به آن آزادی در مسیح می گویم یعنی سیاست ما عین دیانت ماست.
و به همین دلیل است که از مسیحیت سیاسی فاصله گرفتم و سیاست مسیحی را انتخاب کردهام و این تنها نظرات و مطالب من نیست، بلکه نظرات و ترجمه و نوشته بیشمار افرادی است که تشنه آزادی هستند. منابعشان را در ابتدای کتاب، ستون کرده ام.
حالا باور دارم که آزادی یعنی نبودن محدودیتها نیست. آزادی یعنی داشتن هدف و معنا، در زندگی ایمانی و راه رفتن بر روی آب.
اگر چشم را از او برگیریم بدون شک، بدرون آب سقوط می کنیم و اگر به او چشم بدوزیم حتما راه آزادی را، به آزادی، طی خواهیم کرد.
آلیک
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |