کتاب اصول عیسی در روابط

فصل سی‌و‌نهم اصول عیسی در روابط- رؤیاهای دست‌نیافتنی خود را فراموش کن و واقعی باش

رای بدهید

فصل سی‌و‌نهم اصول عیسی در روابط- رؤیاهای دست‌نیافتنی خود را فراموش کن و واقعی باش

ما وسوسه می‌شویم که به تصویری رؤیایی از روابط خود بیاویزیم که این تصویر به‌راحتی می‌تواند ما را از لذت یک رابطۀ صادقانه دور کند. ‏یک شب خانوادگی رؤیایی چیزی شبیه این است که:‏

دقیقاً ساعت ۵:۱۵ عصر از سر کار به خانه ‏برمی‌گردی چون بزرگراه‌ها بار دیگر ‏موقع رانندگی به طرف خانه بار دیگر مثل دریای سرخ از هم جدا شدند. همه ‏با عجله برای دیدن تو به دم در می‌آیند حتی سگ گلدن رتریور تو!‏

همۀ خانواده با هم برای تدارک شام با خوشی وارد آشپزخانه می‌شوند. امشب شبِ ماکارونی خوردن در خانۀ توست، ‏بنابراین یکی از بچه ها دستگاه پخت ماکارونی تازه را از گنجه ‏بیرون می‌آورد، دیگری نان خانگی را در فر می‌‏گذارد و تو وارد باغچۀ منزلت می‌شوی تا گوجه ‏فرنگی و ادویه را برای تهیۀ سُس آماده کنی.‏

در طول صرف غذا، با هم یک گفتگوی پر ‏شور دارید که در طی آن همۀ اعضای خانواده تجربیات روز خود ‏را به همراه عمیق‌ترین احساسات خود، با هم به اشتراک می‌گذارند. سپس ظرف‌ها را با هم تمیز می‌کنید که این کار ‏تقریباً دو دقیقه و نیم بیشتر طول نمی‌کشد. در ‏حالی که بچه‌ها (بدون نیاز به کمک تو!) تکالیف خود را تمام ‏می‌کنند، ‏به مغازۀ چوب‌فروشی می‌روی تا روی میز ‏ناهارخوری و صندلی‌های دست‌ساز خود کار ‏کنی. بعد از آن مشغول حکّ کردن صحنه‌هایی ‏از زندگی عیسی بر پشت هر صندلی می‌شوی. ‏‏(صورت دقیق هر کدام از پنج‌هزار نفری که از عیسی نان و ماهی گرفتند، توجه تو را برای لحظه‌ای به خود جلب می‌کند!!!)‏

بعد از اینکه همه تکالیف خود را تمام ‏کردند، وقت سرگرمی خانوادگی است. به جای اینکه طبق معمول با هم ‏بازی‌های رومیزی یا باغبانی انجام ‏دهید، امشب در حال ساختن فیلمی برای ‏ایستگاه تلویزیونی ‏محلی PBS هستید. می‌خندی، گریه ‏می‌کنی، بغل می‌کنی – فیلم خانوادگی شما آنقدر جذاب است که حتماً برندۀ ‏جایزۀ اِمی می‌شوید. سپس بچه‌ها همه به ‏رختخواب می‌روند و شما شمع‌ها را برای ‏یک شب عاشقانۀ فوق العاده بیرون می‌‏آورید. تو و همسرت برای دهمین شب ‏متوالی لحظات عاشقانۀ پرشوری را با هم می‌گذرانید و سپس یک قطعه از کتاب مقدس را ‏با هم می‌خوانید و در آغوش هم می‌خوابید.‏

حالا دقت کنید! واقعیت محتمل‌تر چنین است که: ساعت ‏‏۷:۳۰ شب، بعد از دو ساعت ترافیک به خانه ‏می‌رسی و یک تکه پیتزا برمی‌داری که بخوری و سعی ‏می‌کنی به یکی از بچه‌هایت در درس جبر ‏کمک کنی. درسی که آخرین بار در ‏سال ۱۹۸۳ یاد گرفته بودی. سپس کنترل از راه ‏دور را برمی‌داری و در حالی که در کانالهای تلویزیون گشت و گذاری می‌کنی، به خواب می‌روی و شب عاشقانۀ تو به این شکل تمام می‌شود که همسرت با مشت به بازوی تو می‌زند و می‌گوید: «هی، دوباره ‏روی صندلی خوابت برد. خروپف زیادی نکن.»

هدف عشق، تصویر رؤیایی کاذبی نیست که ما در ‏ذهن خود تجسم کرده‌ایم. هدف عشق، دیدن کار ‏خدا در زندگی واقعی ماست. چرا اینقدر ‏مهم است که ما از این تصورات زندگی ‏رؤیایی خود خلاص شویم؟ چون این تصویرهای رؤیایی در واقع ما را از تجربۀ کارهای ‏بزرگی که خدا می‌خواهد در روابط ما انجام دهد، بازمی‌دارد. ما همیشه ‏به سطحی کمتر از تصویرهای رؤیایی خود می‌رسیم. در نتیجه، ‏هرگز از زندگی خود راضی نیستیم. ما خوب واقفیم که نمی‌‏توانیم به این رؤیاها دست بیابیم. پس چاره‌ای جز تسلیم شدن نداریم. تصویر نادرستی که ‏در ذهن خود ساخته‌ایم ما را از واقعیت‌ها ‏دور نگه می‌دارد.‏

در عهد عتیق، ما در مورد مردمی که بت‏ها را می‌پرستند، زیاد می‌خوانیم. ‏مردم به این خدایان دروغینِ ساخته شده ‏از چوب یا سنگ اعتماد کردند تا این بت‌ها زندگی ‏بهتر، سلامتی و خانوادۀ بهتری نصیب آنها کنند. ما دیگر خدایان کوچک چوبی ‏نداریم. اما ما هنوز بُت‌هایمان را به همراه خود داریم.‏

ما از رؤیاهایمان بُت می‌سازیم. ما در ذهن ‏خود تصویری رؤیایی و کامل از آنچه باید رخ دهد، می‌پرورانیم و در نهایت بر آن‌ها تمرکز می‌‏کنیم. اما این کار ما را از واقعیت زندگی دور می‌کند. ‏این بُت‌ها ما را از دست زدن به تغییرات کوچکی ‏که می‌توانند تفاوت بزرگی ایجاد کنند، ‏باز می‌دارد.‏

پولس به ما می‌گوید که واقعیت‌ها از کجا شروع می‌شود: «این آن چیزی است که از تو می‌خواهم که انجام دهی: خدا به تو کمک کند که زندگی روزمره‌ات یعنی خوابیدن، خوردن، سر کار رفتن و هر آنچه در زندگی‌ با آن روبرو می‌شوی، همچون یک قربانی در حضور خدا پهن کنی. استقبال از آنچه خدا برای تو انجام می‌دهد، بهترین کاری است که می‌توانی برای او انجام دهی» (رومیان ۱:۱۲ ترجمۀ فارسی از کتاب مقدس انگلیسی MSG).‏

این زندگی که می‌کنی یعنی زندگی معمولی و واقعی‌ات را تقدیم خدا کن. از ‏خدا بخواه که تو را کمک کند به ‏روشی جدید عشق بورزی. از توقعی که برای تحقق رؤیاهای دست‌نیافتنی خود داری دست بردار و فقط شروع کن به عشق ورزیدن. همین حالا وقت آن است که شروع کنی به محبت کردن!‏

در زیر چند نمونه از عشق در دنیای ‏واقعی را نام می‌برم:‏

  • نیل و رابین این کار را کردند (ما در مورد این زوج در فصل اول سفر ‏چهل روزۀ این کتاب در مورد آنها صحبت کردیم). علیرغم ‏کشمکش‌های مادام العمر رابین ناشی از ‏آنوریسم (یا رگ آماس)، هر دو تصمیم گرفتند در چنین وضع دشواری به یکدیگر عشق بورزند. زندگی آنها چیزی رؤیایی نیست، ‏اما عشق آنها کاملاً واقعی است.‏
  • پل و تِری این کار را کردند. آنان پس از ‏رکود اقتصادی که با بدهی‌های شخصی ‏و تجاری هنگفت مواجه شدند، تصمیم ‏گرفتند به جای سرزنش یکدیگر، با هم راه‌حلی پیدا کنند. زندگی ‏چیزی رؤیایی نیست، اما عشق آنها واقعی ‏است.‏
  • جان و شِریل این کار را کردند. شِریل ‏پس از گذر سال‌ها با این‌که جان در کارش بسیار موفق بود اما اعتیاد او به الکل باعث نابودی او می‌شد. شِریل موفق شد جان را با نیازش به تغییر مواجه سازد. ‏بهبود جان کار آسانی نبود و در یک لحظه ‏اتفاق نیفتاد، اما جان برای سلامت خود شروع کرد به برداشتن قدم‌های عملی. او ‏اکنون از طریق برنامه‌ای که در کلیسای ما به برنامۀ «بهبود مسیح‌محور» معروف است، به ‏دیگران کمک می‌کند که به سمت تغییر و دگرگونی حرکت کنند. زندگی فقط یک رؤیا نیست، اما عشق ‏آنها واقعی است.‏
  • اِریک این کار را در رابطه‌اش با پدرش ‏انجام داد. اریک که مورد تحقیر و ‏تهدید فیزیکی دائمی پدرش بزرگ ‏می‌شد، می‌توانست در عوض این کار پدرش، او را به ‏شدت طرد کند. در عوض، او تصمیم گرفت پدرش را ببخشد و در رابطه‌اش در صلح و آرامش قرار گیرد. ‏زندگی کامل نیست، اما عشق او واقعی ‏است.‏
  • پل و ژانین این کار را کردند. ‏دخترشان در بدو تولد فوت کرد و به ‏آنها گفته شد که هرگز نمی‌توانند فرزند ‏دیگری داشته باشند. آن‌ها ‏می‌توانستند سکوت در یک افسردگی ‏را انتخاب کنند، اما در عوض تصمیم ‏گرفتند که عشق خود را با پذیرفتن کودکی به فرزندی خود، ابراز کنند. زندگی کامل ‏نیست، اما عشق آنها واقعی است.‏
  • دی هم این کار را کرد. پس از مرگ شوهرش ‏در یک تصادف، به پنج فرزند خود عشق ورزید و آنها را تربیت کرد. در حالی‌که در این فکر بود که به چه کسی روی بیاورد، قوم خدا او را خدمت کرد، ‏حضور خدا مانند پتوی گرمی او را ‏احاطه کرد و نقشه و وعده‌های ‏خدا او را نسبت به آینده امیدوار ساخت. گاه زندگی واقعی از رؤیاهای ما فاصلۀ زیادی ‏دارد، عشق خدا بیش از حدّ واقعی ‏است.‏

شرایط زندگی تو کامل نیست. تو هم کامل ‏نیستی. حتی کسانی که دوستشان داری کامل ‏نیستند. اما خدا کامل است. بنابراین به ‏جای تلاش برای تکمیل امور ناکامل، این انتخاب را بکن که کسی را که کامل است ستایش کنی. و سپس، با تکیه بر چنین پرستشی، عشق ‏واقعی را به جای پرداختن به رؤیاهای دست نیافتنی خود، انتخاب کن.‏

نکتۀ قابل تأمل: رؤیاهای دست نیافتنی ما از بُت‌هایمان شکل می‌گیرند.
آیۀ به یادماندنی: «این آن چیزی است که از تو می‌خواهم که انجام دهی: خدا به تو کمک کند که زندگی روزمره‌ات یعنی خوابیدن، خوردن، سر کار رفتن و هر آنچه در زندگی‌ با آن روبرو می‌شوی، همچون یک قربانی در حضور خدا پهن کنی. استقبال از آنچه خدا برای تو انجام می‌دهد، بهترین کاری است که می‌توانی برای او انجام دهی» (رومیان ۱:۱۲ ترجمۀ فارسی از کتاب مقدس انگلیسی MSG)‏
از خود بپرس: آیا تصویرهای رؤیایی در ذهن من مانع شده تا خدا کارهای شگفت‌انگیزی را در زندگی و رابطه‌های من انجام دهد؟
درس آینده: اصول عیسی در روابط

نوشتۀ تام هولادِی
ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO