پاسخ به تناقض های ادعایی در کتاب مقدس

پاسخ به 101 تناقض در آیات کتاب مقدس که مسلمانان مدعی هستند

4.7/5 - (7 امتیاز)

” آن که نخست به قاضی می‌رود برحق می‌نماید، تا آنگاه که طرف دیگر می‌آید و او را می‌آزماید.” (امثال 18: 17)

اتهام تناقض

اغلب اوقات مسلمانان در مورد تناقضات بسیاری در کتاب مقدس سخن به میان می آورند. تعداد تناقضات اشاره شده توسط آنها با توجه به افرادی که با آنها صحبت می کنید متفاوت هستند. کیرانوی در کتاب اظهارالحق خویش 119 تناقض را ارائه می دهد، این در حالیست که افراد دیگری همچون شبیرعلی به ظاهر 101 تناقض در کتاب مقدس یافته اند. آنها مشکل را اینگونه می بینند که هر کتاب مذهبی که  مدعی اقتدار و مُهر الهی است نباید دارای هیچ گونه تناقضی باشد و به عنوان پیامی که منشأ آن موجودی است با دانش مطلق، می بایست نوشتجات آن در همه متن موجود، تناقضی نداشته و منسجم باشد.

مسلمانان به آیه ای از قرآن (سوره نساء آیه 82) اشاره می کنند که می گوید: ” آیا در قرآن از روی فکر و تأمل نمی‏نگرند؟ و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلافی بسیار می‏یافتند.”

تعریف  مکاشفه:

به منظور پاسخ به این چالش مطرح شده، مهم است که به شناخت و درک واضحی از پیش فرض و تفکری که به این چالش مربوط است دست یابیم. اصل عدم تناقض به معیارو مقیاس مطلقی رسیده که به انسان فانی این اجازه را می دهد که جهت تأیید صحت و اعتبار کلام خدا از آن استفاده کرده و در مورد آن قضاوت کند. این نوع فرضیه نمی تواند مورد پذیرش مسیحیان واقع شود. یک مسیحی با خشنودی تأئید می کند که کتاب مقدس در نهایت نامتناقض است، اما نمی تواند این را بپذیرد که اصل عدم تناقض به بشر داده شده تا بتواند مطابق آن کلام خدا را مورد قضاوت و ارزیابی قرار دهد. این معیاری است که مسلمانان در بحث در مورد الهام به آن روی آورده اند.

این اشتباهی است که خیلی از ما گرفتار آن می شویم؛ سنجیدن چیزی که برایمان ناشناخته است با استانداردی که برایمان مأنوس است که در این مورد می توان به مسئله سنجش کتاب مقدس مطابق استانداردی که از قرآن قرض گرفته شده، اشاره کرد. مسلمانان بر این باورند که کتاب آنها (قرآن) از آسمان نازل شده (مبحث نزیل یا تنزیل) و توسط دستان بشری آزاد یا رها شده است. این باوری که آنها در مورد مکاشفه شان دارند یعنی نازل شده از آسمان و که همان را به کتاب مقدس نیز تعمیم می دهند، امری است کاملاً اشتباه که مسلمانان گمان می برند که می توانند الهام کتاب مقدسی را بر طبق موازینی که در قرآن آمده است، بسنجند.

کتاب مقدس کتابی نیست که همچون قرآن، آنگونه که مسلمانان در مورد  آن اظهار می دارند، به سادگی توسط یک نفر گردآوری شده باشد، بلکه تلفیقی است از 66 کتاب که توسط 40 نویسنده، طی مدت زمان 1500 سال به رشته تحریر در آمده است! به همین دلیل است که مسیحیان ادعا می کنند که تمام کتاب مقدس دارای اثراتی از انگشتان بشری است. شواهد این مطلب را در زبانهای مختلف بکار رفته، روشهای نگارشی متفاوت، تفکرات و حالات گوناگون نویسنده و به همین ترتیب در علائم آشکارِ بکارگیری مفاهیم دانش علمی معاصر آن زمان که بدون آن  برای مردم هم عصر کتاب مقدس قابل درک نمی بود، می توان یافت. اگرچه این بدان معنا نیست که کتاب مقدس معتبر نمی باشد، چون هر کدام از نویسندگان، مکاشفه خود را از طریق الهام دریافت کردند.

تعریف الهام:

در دوم تیموتاؤس 16:3 به ما گفته شده که تمامی کتب مقدس الهام خدا است. کلمه ای که در اینجا برای واژۀ الهام استفاده شده واژۀ یونانی تئوپنئوستوس به معنی ” دَم یا نَفَس خدا ” می باشد که اشاره به این دارد که سرچشمه و منشأ آنچه نوشته شده، خود خدا است. در دوم پطرس 21:1  می خوانیم که نویسندگان کتاب مقدس توسط خدا جذب شدند، بنابراین خدا از هر یک از نویسندگان با در نظر گرفتن شخصیتشان برای به انجام رساندن یک اثر معتبر الهی استفاده کرده است، چون خدا نمی تواند الهام بخش چیزهای نادرست باشد.

کتاب مقدس بارها به الهامی بودن خود اشاره می کند: در لوقا 24: 44,27 ؛ یوحنا 39:5 و عبرانیان 7:10 عیسی به ما می فرماید آنچه در عهد عتیق در مورد او نوشته شده بود باید به انجام رسد. در رومیان 2:3 و عبرانیان 12:5 به آیاتی از عهد عتیق به عنوان کلام خدا اشاره می کند و در اول قرنتیان 13:2 می خوانیم که، ” این آن چیزی است که ما از آن سخن می گوییم، نه با کلماتی که آموختۀ حکمت بشری باشد، بلکه با کلماتی که روح می آموزد.” این همان مسئله ای است که آیه دوم تیموتائوس 16:3 همانطور که در بالا به آن اشاره شد بر آن تأکید می ورزد. در اول تسالونیکیان 13:2 در اشاره به آنچه که نوشته شده بود، می گوید، ” … شما آن را نه چون سخنان انسان، بلکه کلام خدا پذیرفتید، چنانکه به راستی نیز چنین است…” پطرس نیز در دوم پطرس 3: 15-16 در مورد الهامات پولس در مطالبش  اینگونه می فرماید: ” …  پولس نیز مطابق حکمتی که به او عطا شده است به شما نوشت. او در همۀ نامه های خود چنین می نویسد …” پیشتر از آن پطرس در دوم پطرس 21:1 می نویسد، ” زیرا وحی هیچ گاه به ارادۀ انسان آورده نشد، بلکه آدمیان تحت نفوذ روح القدس از جانب خدا سخن گفتند.” و در نهایت یوحنا، نویسندۀ کتاب مکاشفه در مکاشفه 22: 18-19 با اشاره به مطالب کتاب مکاشفه می نویسد، ” … اگر کسی چیزی بدان بیفزاید، خدا بلاهای نوشته شده در این کتاب را بر او خواهد افزود. و اگر کسی از کلام نبوت این کتاب چیزی کم کند، خدا او را از درخت حیات بی نصیب خواهد ساخت… “

چارلز وسلی این دیدگاه عالی از الهام را چنین ماهرانه توصیف می کند: ” کتاب مقدس می بایست یا توسط انسانهای خوب و فرشتگا و یا انسانهای بد یا اشرار و یا خدا اختراع شده باشد. این امکان ندارد که توسط انسانهای خوب نوشته شده باشد در حالیکه این دروغ را بگویند و در مطالبشان ادعا کنند: ” کلام خدا نازل شده به من گفت…” و احتمال اینکه توسط انسانهای بد و شرور نیز نوشته شده باشد نیست، چون چنین کسانی در حالی که اعمال نیک را توصیه می کنند، گناهان را محکوم نمی کردند و خود را نیز مستحق جهنم نمی دانستند!!! پس تنها احتمالی که باقی می ماند این است که خدا خودش آن را الهام بخشیده است.” (مک داول 1990: 178)

الهام خدا به نویسندگان کتاب مقدس به چه صورت بوده است؟ آیا او به سادگی قلب نویسندگان کتاب مقدس را برای دستیابی به درجات عالی به چالش کشیده تا آثار بی نظیر ادبی بشری مانند شکسپیر، میلتون، هومرو دیکنز بیافرینند؟ یا آنچه او الهام می کند شامل کلام خداست، اما در همین حین به همراه اسطوره ها و افسانه ها و خطاهای بشری کتابی را به ظهور آورده که در آن بخشی از سخنان خدا در کنار سخنان انسان فانی و جایزالخطا یافت می شود. و یا اینکه کتب مقدس تماما” کلام مصون از خطای خدا است؟ به کلامی دیگر مسلمانان از ما می پرسند این الهام چگونه به وقوع پیوسته؟ آیا خدا از روش دیکته مکانیکی استفاده کرده چنانکه در باره قرآن ادعا می شود یا اینکه از افکار و تجربیات خود نویسندگان نیز بهره جسته است؟

پاسخ ساده به سؤال فوق این است که خدا همیشه در مطالب آنها همه چیز را تحت کنترل خود داشته، به نوعی که کتاب مقدس چیزی جز” کلام خدا در قالب کلمات انسانی” (مک داول 1990:176) نیست. به این معنا که خدا از فرهنگ و آداب و رسوم محیط پیرامون نویسندگانش استفاده کرده است، محیطی که تحت اقتدار و محافظت خودِ خدا است. بنابراین باید ، تاریخ را به مثابه تاریخ، شعر را به مثابه شعر، اغراق و استعاره را به مثابه اغراق و استعاره و تعمیم و تخمین و غیره  را به همان گونه که نگاشته شده اند، مورد بحث قرار داد.

تفاوتهای بین قواعد دستورزبانی و ادبیِ زمان کتاب مقدس و زمان ما نیز، موضوع دیگری است که می بایست در نظر گرفته شود. از آنجایی که بطور مثال بیان وقایع بدون رعایت ترتیب تاریخی و روایات مبهم و بدون بیان جزئیات دقیق در آن زمان، امری پذیرفته شده بود و مورد تعرض هیچ توقع و انتظاری از جانب مردم نمی شد، ما نیز وقتی با این مسائل در مورد نویسندگان کتاب مقدس روبرو می شویم، نباید آنها را به عنوان نقصان تلقی کنیم. وقتی هدف و انتظار بخصوصی از دقت کامل از یک نوع مشخص، به هیچ عنوان وجود نداشته، پس هیچگونه خطایی نیز در عدم دست یابی به آن صورت نپذیرفته است. کتاب مقدس مصون از هر خطا و اشتباه است، و با گفتن این مطلب، منظورمان دقت متن از نظر معیارها و مقیاسهای نوین نمی باشد، بلکه بدین معنا که به خوبی به ادعاهای خود و به آن میزان از حقیقتی که نویسندگانش مد نظر داشتند و به آن متمرکز بودند، نائل آمده است.

اینکه کتاب مقدس حقیقت محض است، به واسطۀ مسائل ظاهری مثل بی قاعدگی در دستور زبان یا املای کلمات، توصیفات مادی از طبیعت، نقل قولهایی از اظهارات کاذب (به عنوان نمونه، اشاره به بعضی از دروغهای شیطان) و یا اختلافات ظاهری بین یک متن با متن دیگر نفی نمی شود. ناسازگاری های ظاهری نباید نادیده گرفته شود. حل این ناسازگاریها، همانگونه که در این مقاله به صورتی بسیار قانع کننده تلاش کرده ایم، باعث تشویق و تقویت ایمان ما می شود و هر جایی که در حال حاضر به ظاهر هیچ گونه راه حل قانع کننده ای وجود ندارد، با اعتماد و توکل کامل به وعده خدا در مورد حقیقت مطلق کلامش، علی رغم وجود مسائل ظاهری، به این نتیجه می رسیم که مطمئناً روزی فرا خواهد رسید که همه آنها جز توهماتی بیش نبوده اند.

این یک امید واهی نیست. به عنوان نمونه، صد سال پیش حدود 100 عضو بدن بود که کارکرد آنها برای دکترها ناشناخته بود و مردم می گفتند: ” این حقیقت گواهی است دال بر تکامل تدریجی انسان و اعضاء نامبرده در بدن انسان، بقایایی هستند که ما دیگر به آنها نیازی نداریم”. با این حال بدلیل پژوهش های سخت کوشانه ای که در حال تکوین است، هم اکنون تنها یکی از اعضای بدن است که وجود آن غیرضروری به نظر می رسد. با در نظر گرفتن نتایج قبلی می توان پذیرفت که با گذشت زمان ممکن است کارکرد این عضو بدن نیز کشف شود! این اصل می تواند در مورد کتاب مقدس نیز صادق باشد.

بسیاری از تناقضات ظاهری در طول سالها تحقیق و تجسس و شناخت بیشتر، از میان رفته اند. اگر آقای شبیر علی حدود یک قرن و یا حتی 25 سال پیش زندگی می کرد، احتمالاً فهرست تناقضات او به راحتی تا 1001 مورد می رسید. با کشفیات جدیدی که به آنها دسترسی پیدا کرده ایم، مرتباً شاهد دستیابی به پاسخ بسیاری از رموز و اسرار تاریخی هستیم. بنابراین، باور این مسئله که مابقی تناقضات ظاهری نیز در زمانی که خدا در دستهایش دارد به زودی حل خواهند شد، امری غیر واقعی به نظر نمی رسد.

ما کاملا” آگاهیم که معیار یا مقیاسهای مسیحیان در ارزیابی مکاشفه، از جانب مسلمانان پذیرفته نیست، تنها به این دلیل که  که با نقطه نظر آنها در باره مکاشفه خدا، متضاد است. با این اوصاف، حتی با مقایسه و سنجش کتاب مقدس با مفهوم نزیل و تنزیل (به پائین فرستاده شده) که مسلمانان در مورد کتاب قرآنِ خود مدعی هستند، آنها خود را به دورویی و فریب محکوم می کنند. چون آنچه را که آنها در مورد عهد جدید مدعی هستند، در مورد مکاشفات قبل از عهد جدید یعنی تورات و زبور، به همان ترتیب رفتار نمی کنند، اگرچه هر دوی این کتابها یعنی تورات و انجیل به مثابه مکاشفات الهام شده به شکلی برابر، مورد احترام تمام مسلمانان می باشند!

مسلمانان بر این باورند که تورات توسط موسی و زبور توسط داوود نوشته شده است. هر چند هیچ یک از آنها این ادعا را نداشته اند که مکاشفات خود را به صورت نزیل (به پائین فرستاده شده) دریافت کرده اند. پس دوستان مسلمان ما چه اصراری در مورد عهد جدید دارند، مخصوصاً اینکه خود کتاب چنین ادعایی را نداشته؟

تنها دلیلی که مسلمانان چنین باوری را به خود قبولانده اند می تواند این باشد که قرآن، بر خلاف مکاشفات پیشین، بدون هر گونه مداخله بشری نازل شده و بنابر این روشن ترین و برحق ترین کلام بیان شده الله است و این دال بر برتری آن بر تمام مکاشفات قبلی است و حتی در استدلالهای خویش تا به آنجا پیش می روند که مدعی باطل کردن مکاشفات قبلی نیز می باشند، که توسط محدودیتهای نویسندگانی که بشری بیش نبودند، تحریف شده اند.

ناگفته نماند که ادعای نزیل برای وحی قرآن تنها توسط یک شخص که مدعی نزول وحی است، فرض شده است: یعنی محمد. در حالی که هیچ شاهدی از بیرون، چه پیش و چه در زمانی که او در قید حیات بود، این شهادت محمد را تأئید یا اثبات نکرده است. حتی معجزه ای ارائه نشده  که گواهی بر ادعاهای او باشد، و هیچ سند شناخته شده ای از وجود چنین قرآنی که در همان قرنی که محمد ادعای نزول آن را داشته، موجود نیست (رجوع شود به مقالۀ ” مقایسه اصالت تاریخی قرآن و کتاب مقدس”)

حتی اگر مشکلات تاریخی اسناد اولیه قرآن را نادیده بگیریم، مشکلات دیگری از قبیل وجود سنن متعدد اسلامی که از نسخ متفاوت بسیار از قرآن پرده بر می دارند، پیش می آید که در زمان مقایسه و تطابق و جمع آوری این نسخه ها در زمان خلافت عثمان در اواسط قرن هفتم و ایجاد اصلاحات و تغییرات در آنها و نیز با در نظر گرفتن اینکه بقیه نسخه های متفاوت و متناقضِ باقی مانده به نابودی سپرده شدند، امروزه نمی توانیم به هیچ عنوان مطمئن باشیم که قرآنی که در حال حاضر در دسترس ما است، حتی امکان شباهت به قرآن مکشوف شده را داشته باشد.

آنچه مسلمانان باید به آن توجه کنند این است که مسیحیان همیشه اصرار ورزیده اند که کلام خدا یعنی کتاب مقدس قطعاً توسط انسانها نوشته شده است، اما این انسانها پیوسته تحت الهام مستقیم روح القدس یعنی روح خدا قرار داشتند (دوم پطرس 1: 20-21)

در حالی که قرآن متهم به مبرا بودن از هر گونه دخالت بشری است، خدا در کتاب مقدس تعمداً این گونه صلاح دیده تا کلام خود را به افراد مختلف مکشوف سازد که انبیاء و رسولان الهام یافته بودند تا نه تنها کلام او با دقت و به صورت فراگیر به بشریت منتقل شود، بلکه بتواند در حد توانایی درک و فهم مردم، پیامش را به آنها برساند. با درنظر گرفتن این شرایط متوجه می شویم که قرآن، بر خلاف کتاب مقدس در انتقال پیامش به انسانها قاصر است، چون متهم به نداشتن هیچ عنصر بشری می باشد، چنانکه خود مدعی آن است.

مشکلات دیگری نیز در ادامۀ این بحث با مسلمانانی که مدعی تناقضات بسیار زیاد در کتاب مقدس می باشند، وجود دارد که از آن قبیل می توان این سؤال را عنوان کرد که مسلمانان با سندیت و اقتداری که قرآنِ خودشان برای کتاب مقدس قائل است، چه خواهند کرد؟

قرآن برای کتاب مقدس اعتبار و سندیت قائل است:

قرآن که به خودی خود معتبرترین مرجع تمام مسلمانان است، برای کتاب مقدس اعتبار و سندیت والایی قائل است، با این فرض که اعتبار آن حداقل تا قرون هفتم تا نهم میلادی ادامه داشته است. به سوره های نام برده شده در زیر با دقت توجه کنید:

سورۀ بقره آیه 136 همانگونه که قبلاً اشاره کردیم به این اشاره دارد که تفاوتی بین آنچه کتب مقدس و آنچه قرآن می گوید وجود ندارد: “…   و به آن کتابی که بر پیغمبر ما فرستادند … و به آن‌چه به عیسی داده شده … به همه عقیده‌مندیم و میان هیچ یک از آنان فرق نگذاریم و تسلیم فرمان او هستیم.” سورۀ آل عمران آیات 2 و 3 ادامه می دهد، ” خدای یکتا… (پیش از قرآن) تورات و انجیل را فرستاد … برای هدایت مردم، و نیز کتاب جداکننده میان حق و باطل .”سورۀ نساء آیه 136 این گونه به مسلمانان هشدار می دهد که: ” … ایمان آورید … و به کتابی که پیش از او فرستاده (تورات و انجیل).” و نیز در سورۀ مائده آیه 46 و 47 چنین آمده: ” و از پی آن رسولان باز عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق به درستی توراتی که پیش او بود داشت و انجیل را نیز به او دادیم که در آن هدایت و روشنی (دل‌ها) است، و تصدیق به درستی تورات که پیش از او بود دارد و راهنمایی خلق و اندرز برای پرهیزکاران عالم است.

مجدداً در سورۀ مائده آیه 68 دعوت مشابهی را شاهد هستیم: ” ای اهل کتاب، شما ارزشی ندارید تا آن‌که به دستور تورات و انجیل و قرآنی که به شما از جانب خدا فرستاده شده قیام کنید.”

به منظور تأکید بیشتر بر این مسئله که عهد جدید و قدیم دارای اقتداراست، در سورۀ یونس آیه 94 به این مطلب بر می خوریم که به مسلمانان توصیه شده که اگر در مورد عقایدشان تردیدی دارند، از کتاب مقدس مشورت بگیرند: ” پس اگر شک و ریبی از آن‌چه به تو فرستادیم در دل داری از خود علمای اهل کتاب که کتاب آسمانی پیش از تو را می‏خوانند بپرس. همانا (کتاب آسمانی) حق از جانب خدایت بر تو آمد و ابداً نباید شک و ریبی در دل راه دهی.” و بار دیگر همین مسئله  در سوره الانبیاء آیه 7 تکرار شده است: ” … و ما پیش از تو کسی را به رسالت نفرستادیم جز مردانی (پاک) را که به آن‌ها (هم مانند تو) وحی می‏فرستادیم شما اگر خود نمی‏دانید بروید و از اهل ذکر (و دانشمندان امت) سؤال کنید.”

در نهایت در سورۀ عنکبوت آیه 46 از مسلمانان خواسته شده که اقتدار کتاب مقدس مسیحیان را زیر سؤال نبرند: ” و شما مسلمانان با اهل کتاب (یهود و نصاری و مجوس) جز به نیکوترین طریق بحث و مجادله مکنید مگر با ستمکاران از آن‌ها، و (با اهل کتاب) بگویید که ما به کتاب آسمانی قرآن که بر ما نازل شده و به کتب آسمانی شما به همه ایمان آورده‏ایم و خدای ما و شما یکی است و ما تسلیم و مطیع فرمان اوییم.”

چیزی که به روشنی در این سوره ها شاهد آن هستیم، این است که قرآن مؤکداً بر اعتبار و درستی تورات و انجیل به عنوان الهاماتی از جانب خداوند صحه می گذارد. این مسئله با ایمان مسیحی همسو می باشد.

در واقع، در هیچ جایی در قرآن هشداری داده نشده که کتب مقدس پیشین تغییر داده شده (منسوخ) یا در آن تناقضی وجود دارد. اگر طبق آنچه مسلمانان مدعی آن هستند، قرآن حقیقتاً آخرین و کامل ترین وحی بود و تمام الهامات پیشین را مهر و موم کرد (نقطه عطف الهامات پیشین بود) پس قطعاً نویسندۀ قرآن هشداری بر ضد آنچه که در کتب مقدس پیشین بیان شده بود می داد، اما در هیچ جایی از قرآن، حتی اشاره ای مبنی بر این که کتب مقدس تورات و انجیل متناقض است یا از بین رفته و فاسد یا منسوخ شده نمی یابیم.

با تمام این احوال، برخی مسلمانان مدعی آنند که بر طبق سورۀ بقره آیه  140 یهودیان و مسیحیان کتب مقدس خود را تغییر داده اند ( تحریف کرده اند). این آیه با اشاره به یهودیان چنین می گوید: “… و کیست ستمکارتر از آن که شهادت خدا را (درباره این انبیا) کتمان کند؟…؟ ” اگر به این آیه خوب توجه کنیم، در آن هیچ اشاره ای به این که یهودیان و مسیحیان کتاب مقدس خود را تغییر داده اند یا تحریف کرده اند، نشده است بلکه تنها به این مسئله اشاره دارد که برخی یهودیان ” شهادتی که از الله دارند” پنهان کرده اند. به عبارتی دیگر شهادت هنوز وجود دارد (به همین دلیل است که سوره هایی که در بالا ذکر شدند مسلمانان را پند می دهند که به کتب مقدس پیشین احترام بگذارند)، اگرچه مطابق ادعای قرآن، پیروان آن شهادت، خود انتخاب کردند که آن را پنهان کنند. در واقع خودِ این آیه تأئید کننده اعتبار کتب مقدس از دیدگان قرآن می باشد، که با اشاره به وجود شهادتی از الله در بین جامعۀ یهودیان برآن صحه می گذارد.

خدا کلامش را تغییر نمی دهد

به علاوه تمام این شواهد، هر دو کتاب یعنی کتاب مقدس مسیحیان و قرآن مسلمانان بر این پیش فرض که خدا کلامش را هیچگاه تغییر نمی دهد، تأکید می ورزند. او مکاشفاتش را تغییر نمی دهد ( به جز قانون نسخ که شامل آیات قرآنی می باشد). سورۀ یونس آیه 64 می گوید، ” …سخنان خدا را تغییر و تبدیلی نیست…” و سورۀ الانعام آیه 34 همین مطلب را باز تکرار می کند: ” هیچ کس کلمات خدا را تغییر نتواند داد ” و باز شاهد همین مطلب در سورۀ قاف آیات 29،28 هستیم.

ما نیز در کتاب مقدس خویش آیات بسیاری داریم که اشاره به تغییر ناپذیری کلام خدا دارد. مانند: تثنیه 4: 1-2، اشعیاء 20:8، متی 5: 17-18، متی 35:24 و مکاشفه 22: 18-20.

اگر این موضوع در هر دو کتب یعنی کتاب مقدس و قرآن تکرار شده است، پس ادعای مسلمانان مبنی بر تناقضات بسیار در کتاب مقدس کاملا” رد شده و مورد پذیرش نمی باشد.

پس با تناقضاتی که مسلمانان مدعی آنها هستند چه کنیم؟

 حل تناقضات ادعا شده:

وقتی ما به تناقضاتی که مسلمانان به آنها اشاره می کنند می نگریم، متوجه می شویم که بسیاری از این تناقضات ادعا شده به هیچ وجه تناقض محسوب نمی شوند، بلکه عدم درک صحیح متن و یا در چند مورد انگشت شمار، چیزی بیش از اشتباه شخصی که متن اصلی را رونویسی کرده، نمی باشد. مورد اول را می توان به آسانی توضیح داد، در حالی که مورد دوم نیازمند دقت بیشتری است. این تقریباً واضح است که کتب عهد عتیق بین قرون هفدهم و پنجم قبل از میلاد مسیح نوشته شده اند که تنها ماده موجود برای نگارش در آن زمان، تکه های پاپیروس بود، که خیلی زود فاسد می شدند و نیازمند رونویسی مداوم بودند. ما اکنون می دانیم که بیشتر عهد عتیق به صورت دستی در طی 3000 سال رونویسی شده اند، در حالی که عهد جدید در طول 1400 سال بعد از آن در جوامعی منزوی در کشورها و قاره های گوناگون رونویسی شده و با تمام این احوال تغییری در سندهای یافت شده دیده نمی شود.

امروزه بسیاری نسخه های خطی قدیمی تر کشف شده اند که ما می توانیم از آنها برای تأئید نسخه های جدیدتری که در دست داریم استفاده کنیم. در واقع ما یک مجموعۀ بسیار بزرگی از نسخ خطی در دست داریم که می توانیم بواسطۀ آنها اعتبار متن اسناد فعلی مان را مورد بررسی قرار دهیم. در مورد نسخ خطی عهد جدید (MMS) حداقل 5300 نسخۀ یونانی و یا بخش هایی از آن و نیز حدود 10000 نسخۀ خطی لاتینی ولگیت و

9300 نسخه از دیگر ترجمه ها را تاکنون در اختیار داریم. در حال حاضر ما به طور کل بیش از 24000 نسخه خطی رونویسی شده  و یا بخش هایی از عهد جدید را در دست داریم که می توانیم از آنها استفاده کنیم! بدیهی است که این مسئله منابع بیشتری برای وارد شدن در جزئیات آیات متعدد در اختیارمان قرار می دهد. در هر جایی که آیات به نوعی دیگر خوانده می شدند، در پاورقی آن آیه به آن اشاره شده است. پس از بررسی تمام این موارد با مراجعه به تمام جزئیات آن متوجه این مسئله شده ایم که کتاب مقدس با دقت محافظت شده و به نسلهای بعدی منتقل شده است و هیچ تغییری در متن آن داده نشده.

مسیحیان به راحتی تصدیق می کنند که “خطاهای تحریری” در رونوشت های عهد عتیق و جدید وجود دارد. این مافوق توان هر کسی است که مانع همه خطاهای (یا لغزشها)  قلم  در رونویسی صفحات هر کتابی  که به طور مداوم صورت می گرفت، بشود.چه آن نوشته از نوشتجات مقدس باشد و چه سکولار. با توجه به همه این موارد ما اطمینان داریم که نسخۀ خطی اصلی از کتاب های کتاب مقدس ( که بیشتر به عنوان دستخط اصلی شناخته می شود) مستقیماً از جانب خدا الهام شده و از مصون از هر خطا است. اگر چه نسخه های اصلی اولیه به دلیل گذشت زمان طولانی، دیگر موجود نیستند.

افرادی که مسئول رونویسی و نسخه برداری ( کاتبان یا نسخه برداران) بودند در معرض دو نوع خطا در حین نسخه برداری بودند که توسط کارشناسان و متخصصین تحلیل نسخه های خطی، مورد شناسایی قرار گرفته است. یکی مربوط به اشتباهات املائی نامها یا اسامی ( به طور خاص اسامی ناآشنای بیگانگان) و دیگری مربوط به اعداد. واقعیت این است که محدود بودن خطاها در اعداد و اسامی، خود می تواند ثابت کننده اعتبارِ بسیار کتب مقدس باشد. در واقع اگر در منابع اصلی تناقضاتی وجود داشت، ما می توانستیم شاهد آنها در محتوای خودِ داستانهای کتاب مقدس باشیم (Archer 1982:221-222) .

اما آنچه برای ما اهمیت دارد که به خاطر بسپاریم این است که هیچگونه تغییر مورد تأئید کارشناسان در رونوشتهای نسخ خطی که به دست ما رسیده مشاهده نشده که در آموزه های اساسی کتاب مقدس ذره ای تردید ایجاد کند. مسلماً روح قدوس خدا نقش مهمی در نظارت بر انتقال متن در طول تاریخ ایفا کرده است.

از آنجایی که خدا در هیچ جایی از کتاب مقدس وعده نداده که انتقال متن اصلی کتاب مقدس دارای هیچ گونه خطایی نخواهد بود، لازم است که باز هم تأکید کنیم که تنها نسخۀ خطی اصلی اولیه الهام خدا بوده است.

به همین دلیلی ضروری است که ما با نگرشی منتقدانه، دائماً متون کتاب مقدس را به منظور ردیابی هر گونه لغزش قلم نسخه برداران به هنگام انتقال متن دنبال کنیم. با تمام این احوال، رأی و نظر نهایی علم نسخه برداری این بوده که متون عبری و یونانی به طرز شگفت انگیزی به خوبی حفظ و نگهداری شده است و ما مسیحیان نیز با تائید و تصدیق اعتقادنامۀ وست مینستر، با در نظر داشتن اینکه نسخی که ما اکنون در حال حاضر در اختیار داریم می توانند دارای خطاهای جزئی باشند، حفاظت و تدارک خدا را در این امر شاهد هستیم و از اقتدار کتب مقدس ذره ای کم نشده است.

با دانش به این مطلب، هیچ ترجمه ای بی نقص نیست و نخواهد بود، وهمۀ ترجمه ها به هر ترتیب، یک قدم از نسخۀ اصلی عقب تر هستند. با این حال رأی ونظر علم زبان شناسی این است که حداقل، مسیحیان انگلیسی زبان در این ایام  در زمینۀ ترجمه متون کتاب مقدس، قویاً و به طور عالی مشغول به خدمت  هستند و می توان بی هیچ تردیدی نتیجه گرفت که به کلام واقعی خدا دسترسی دارند. واقعاً باید اذعان داشت که با توجه به اینکه کتاب مقدس بارها مسائل مهم و اصلی را تکرار کرده و نیز با وجود شهادت امین روح القدس به کلام خدا و از طریق کلام خدا، هیچ  ترجمۀ جدی از کتاب مقدس، آنقدر معنای اصلی  خود را از دست نداده که نتواند پیام آن را به ما منتقل کند و قادر نباشد که خواننده خود را “حکمت آموزد برای نجات بوسیلۀ ایمانی که بر مسیح عیسی است” ( دوم تیموتائوس 15:3).

با در نظر داشتن این مطلب در ذهن خود، بیایید به مثالهایی که توسط عالمین اسلامی در جزوه هایشان ارائه شده بنگریم تا اطمینان یابیم که آیا کتاب مقدس می تواند از آزمایش اقتداری که در بالا به آن پرداختیم، پیروز سر بر آورد؟

در حالی که به چالش های مذکور پاسخ می دهیم، برای هر چهار نفر ما کاملا” مشهود است که عالمین اسلامی در استدلال خود تعدادی اشتباهات را ذکر کرده اند که اگر کمی به متن آیات دقت می کردند، متوجه می شدند که در واقع هیچ تناقضی در متن وجود ندارد و این خود آنها هستند که در اشتباه بوده اند.  همین مسئله می تواند بیانگر این مطلب باشد که چرا به طور کلی مسلمانان  علاقه مند به جستجو و کنکاش برای یافتن تناقضات در کتب مقدس هستند که اکثر آنها با مراجعه به زمینه متن آیات پاسخ داده شده اند. وقتی به قرآن نگاه می کنیم با شرایط معکوسی مواجه هستیم، چرا که قرآن زمینه متن بسیار کمی برای رجوع کردن در دسترس ما قرار می دهد. داستانهای کوتاهی در آن وجود دارند و متون در هم آمیخته هستند و هیچ ارتباطی در میان آنها وجود ندارد! یک موضوع مشابه انتخاب شده و در سوره ای دیگر تکرار شده، اما با تغییرات و حتی با تناقض زمانی ( به طور مثال داستانهای متفاوت از ابراهیم و بتها در سوره های 21: 51-59 و 6: 74-83؛ 19: 41-49 ). به همین دلیل است که مسلمانان بر خلاف مسیحیان قادر نیستند که در کتاب مقدس خود به عباراتی دست یابند که متن کاملی را به دست بیاورند. آیا تعجب نمی کنید که آنها در مورد کتاب مقدس ما مسیحیان از اقدام به این امر قاصرند؟

در صفحۀ دوم کتابچۀ ” 101 تناقضات آشکار در کتاب مقدس”، عالمین اسلامی اظهار می دارند که ” کاملا” اجازه دارید! لطفاً این کتابچه را کپی کنید و حقیقت را نشر دهید.”

ما، نویسندگان این مقاله، از این درخواست دوستان مسلمان استقبال می کنیم و به آن اقدام می کنیم!!! اگرچه ما مستقیماً تمام کلمات آنها را کپی نکرده ایم، اما بنا به گفتۀ آنها تناقضات ادعا شده را دوباره در این کتابچه ارائه دادیم تا به آنها پاسخ لازم را بدهیم. بنابراین از طریق این مقاله آنچه را که دوستان مسلمان ما درخواست کرده اند انجام می دهیم، یعنی: نشر راستی و حقیقت! نشان دادن بنیاد مستحکم  و قوی کتاب مقدس که همان راستی می باشد.

لطفاً سخنان دوستان مسلمانمان را با پاسخ ما مسیحیان مقایسه  و ارزیابی کنید.

در این مقاله متوجه خواهید شد که تعدادی از سؤالات دارای بیش از یک پاسخ می باشند. ما به این کار دست زده ایم تا نشان دهیم که راههای متفاوتی برای درک یک اشکال ظاهری در متن کتاب مقدسی وجود  دارد.

نوشتۀ: جی اسمیت، الکس چاودری، توبی جپسون، جیمز شیفر

ترجمۀ: فیروزه مصروفی

سؤال 1. آیا خدا داود را تحریک به سر شماری قومش کرد (دوم سموئیل 24: 1) یا شیطان (اول تواریخ 21: 1)؟

این یک اختلاف واضح را نشان می دهد، مگر این که هر دو گفته صحیح  باشند. در اواخر سلطنت داود بود که او به فتوحات بی نظیر خود که شامل به اسارت در آوردن اقوامی چون کنعانیان، ممالک سوری و فنیقی بود، نظری انداخت و به موفقیت هایش به جای قدردانی از رحمت خدا، بیشتر از دیدگاه نظامی و جنگی نگریست و درست به همین دلیل حالتی مغرور و خودپسندانه به او دست داد.

پس خدا چنین تصمیم گرفت که وقت آن است تا داود به زانو در آید، جایی که او بار دیگر به آغوش رحمت خدا باز گردد. پس اجازه داد تا او به سر شماری خود ادامه دهد و بداند تا چه اندازه برایش مفید خواهد بود، در حالی که این سر شماری تنها خواهش های نفسانی قوم اسرائیل را ارضاء می کرد (بر خلاف هشدار یوآب برای سر شماری در اول تواریخ 21: 3). بلافاصله پس از پایان سر شماری، خدا اراده نمود تا قوم را با بلایی مصیبت بار که تلفات زیادی به همراه داشت، مجازات کند (در اصل مطابق دوم سموئیل 24: 15 به قیمت جان 70000 نفر).

اما شیطان چه؟ راستی او چرا در این مسئله قاطی شده است؟ (مطابق با اول تواریخ 21: 1) اگر خدا انجام این حماقت را با دانش به این که چنین سرشماری باعث نارضایتی او خواهد شد، در فکر داود برانگیخته بود، می بایست دلایل او کاملاً خبیث بوده باشد وقتی او خودش داود را تحریک به انجام این کار کرده است (اول تواریخ 21: 7و8).

هرچند این مورد جدیدی نیست؛ چون در کتاب مقدس، در چندین موقعیت دیگر نیز، خدا و شیطان هر دو در آزمایشات جهت شناخت انگیزه های بشر حضور داشته اند:

  1. در کتاب ایوب، باب یک و دو می بینیم که خدا شیطان را به چالش می کشد و به او اجازه می دهد تا ایوب را به بلاها گرفتار سازد. مقصود خدا تقدیس ایمان ایوب و تقویت شخصیت او به وسیلۀ انضباط در عبور از مشکلات بود. در حالی که شیطان تنها در اندیشۀ نقشۀ خرابکارانۀ خود بود و می خواست به ایوب تا حد امکان  آسیب رساند تا او ایمان خود را به خدا انکار کند.
  2. همچنین مطابق اول پطرس 4: 19 و 5: 8 خدا و شیطان هر دو در جفای ایمان داران نقش دارند. هدف خدا تقویت ایمان ایشان و امکان بخشیدن به آنان برای شراکت در رنج های عیسی در زندگی شان می باشد تا در جلال آسمانی او نیز شریک شده و شادی نمایند (اول پطرس 4: 13و14). در حالی که قصد شیطان “بلعیدن” آنان می باشد (اول پطرس 5: 8) و یا آنان را به تلخی و دلسوزی به حال خود بکشاند و با خود همراه سازد.
  3. خدا و شیطان هر دو اجازه دادند تا عیسی 3 بار در طول زندگی زمینی خود وسوسه شود. هدف خدا از یک سو این بود تا او در این وسوسه ها بر همان وسوسه گر که در آغاز آدم را به دام کشید، پیروز شود و از سوی دیگر شیطان می خواست عیسی را از مأموریت مسیحایی اش منحرف سازد.
  4. خود عیسی دلیل این که چرا پطرس 3 بار او را در دادگاه کاهن اعظم انکار کرد، در لوقا 22: 31و32 دست داشتن هر دو گروه را آشکار می سازد. “ای شمعون، ای شمعون، شیطان اجازه خواست شما را همچون گندم غربال کند. اما من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود. پس چون بازگشتی برادرانت را استوار بدار”.
  5. و در پایان، خودِ صلیب نمونه ای است از دخیل بودن خدا و شیطان در این واقعه. از یک سو شیطان هدف خود را وقتی قلب یهودا را پر از بی وفایی  و کینه ساخت نشان می دهد (یوحنا 13: 27)، که باعث شد او به عیسی خیانت کند. از سوی دیگر هدف  خدا پیش از بنیاد جهان این بود که عیسی، یعنی برۀ قربانی، باید جان خود را فدای بسیاری می کرد تا انسان گناهکار بار دیگر از رابطه ای که در باغ عدن محروم شده بود، لذت ببرد و وارد رابطه ای جاودانی شود.

پس ما 5 نمونۀ دیگر آوردیم که خدا و شیطان با انگیزه های کاملاً متفاوت در آن نقش داشتند. نیّت شیطان در تمام این موارد، که سرشماری داود نیز شامل آن می شود، اهداف مخرب هستند، در حالی که نقشۀ خدا در تمام این نمونه ها کاملا” متفاوت  است.  انگیزۀ خدا با نگرشی خیر خواهانه بر پیروزی نهایی متمرکز است تا شخص هر چه بیشتر مورد آزمایش واقع می شود، ثمر بیشتری نیز بیاورد. در همۀ نمونه های فوق، موفقیت شیطان محدود و گذرا بود. حال آنکه در نهایت خواست خدا کاملا” به انجام رسید و او به هدف خود دست یافت.

سؤال 2. در دوم سموئیل 24: 9 جمعیت اسرائیل 800.000 نفر ذکر شده در حالی که در اول تواریخ 21 :5 می گوید 1.100.000 .چرا این دو اختلاف دارند؟

طریق های مختلفی هست برای درک نه تنها این مسئله بلکه چالش بعدی نیز، از آنجایی که هر دو به یک مورد و سرشماری اشاره می کنند.

امکان دارد که تفاوت میان دو گزارش به علت ماهیت غیر رسمی و ناقص سر شماری باشد( که بعدا شرح خواهیم داد) ، و یا اینکه کتاب سموئیل ارقام کمی ارائه می دهد، مخصوصا در مورد قوم یهود.

هرچند احتمالا” جواب اینگونه است که یکی سرشماری افرادی را شامل می شود که دیگری آنها را به حساب نگرفته است. امکان دارد که در اول تواریخ  شامل تمام مردان آماده به جنگ می باشد، چه در فصل جنگ یا غیره، در حالی که در دوم سموئیل 24 :9 تنها مردان جنگاور قید شده است. گزارش یوآب در دوم سموئیل 24 از کلمه ” ایز هایل” استفاده می کند ، که به ” مردان نیرومند” ترجمه می شود، یا ارتش دوران جنگ، و اشاره به 800.000 سرباز می کند. منطقی است که آنجا حدود 300.000  مردان در سن نظامی برای رزرو نگاه داشته شده بودند ، که هنوز به جبهه جنگ خوانده نشده بودند. این دو گروه در جمع به تعداد 1.100.000 مرد در اول تواریخ 21 می رسند ، که کلمه ” ایز هایل”  برای شرح آنان به کار گرفته نشده است.

سؤال 3. در دوم سموئیل 24: 9 تعداد کل جنگ جویان قوم یهود 500.000 نفر اشاره شده ، این تعداد 30.000 نفر بیش از آیه همانند  در اول تواریخ 21: 5 است. چرا؟ 

توجه کنید که در اول تواریخ 21: 6 تأکید شده است که یوآب سر شماری را کامل نکرد، چون او هنوز قوم بنیامین و همچنین قوم لاویان را سر شماری نکرده بود ، به این علت که داود اعتقاد بر تکمیل سر شماری را نداشت . پس اختلافات در تعداد افراد ، نمایانگر بشمار آوردن و یا نیاوردن بعضی از اقشار قوم است. در اول تواریخ 27: 23 تا 24 به این مسئله رجوع می کند که داود افراد 20 سال و به پایین را شامل سر شماری نکرده است ، و چون یوآب نیز سر شماری را به پایان نرساند، پس این تعداد در تاریخ داود پادشاه ذکر نشده است.

مرحله سر شماری می بایست از اقوام کنار رود اردن( دوم سموئیل 24: 5 ) آغاز می شد، و به قوم شمالی دان منحرف شده و بعد به جنوب به سمت اورشلیم، ادامه پیدا می کرد( آیه 7 ) ، و در آخر به قوم بنیامین می رسید. از این رو بنیامین نه با قوم اسرائیل و نه با قوم یهودا حساب می شد. در دوم سموئیل 24 ، تعداد افراد در قبیله یهودا شامل 30.000 نفر لشگر نظامی خوانده شده از قوم بنیامین می باشد. به این جهت تعداد کل افراد به 500.000 نفر می رسد که احتمالا” شامل افراد بنیامین نیز هست.

توجه کنید که بعد از جدایی پادشاهی متحد به  دو پادشاهی شمالی و جنوبی، پس از مرگ سلیمان در 930 پیش از میلاد ، بیشتر افراد از قوم بنیامین به نسل داود وفادار ماندند و ( همراه با نسل شمعون در جنوب) پادشاهی یهودا را تأسیس کردند. پس منطقی است که بنیامین و شمعون نیز همراه با یهودا شامل سرشماری 500.000 نفر می شوند، هر چند شاید یوآب آنرا در گزارش اولیه خود به داود ( اول تواریخ 21: 5 ) ذکر نکرده باشد. به این دلیل تعداد کامل افراد آماده به جنگ در ارتش داود در خدمت نظام  به 1.600.000 می رسد( 1000.000 اسرائیلی ، 470.000 یهودا- شمعون ، و 30.000 بنیامینی)

سؤال 4. در دوم سموئیل 24: 13 آمده که 7 سال قحطی خواهد شد ، ولی در اول تواریخ 21: 12  سه سال ذکر شده است. چرا؟ 

این مورد را با دو دیدگاه میتوان نگریست. اولین میتوان فرض کرد که نویسنده در اول تواریخ تأکید بر سه سال قحطی شدید دارد، در حالی که در دوم سموئیل دو سال قبل و بعد از آنرا نیز شامل میشود، دورانی که قحطی به وخامت و ملایمت می رسد.

راه حل دیگر توجه به کلماتی است که در این مباحث استفاده شده اند. وقتی این دو قطعه را با هم مقایسه می کنیم ، متوجه اختلافات قابل توجهی در کلمه بندی میان اول تواریخ 21 و آنچه در دوم سموئیل 24 هست ، می شویم. در دوم سموئیل 24: 13 این مسئله  ” آیا هفت سال قحطی در سرزمینت برتو عارض شود” مورد سؤال است. در اول تواریخ 21: 12 به یک امری متفاوت برخورد می کنیم، ” از اینها یکی را برای خود بگزین: سه سال قحطی ،..” . پس می توان از دوم سموئیل این نتیجه را گرفت ، که آن اولین رویارویی جاد نبی با داود بود، که پیش بینی متفاوت هفت سال را ارائه می دهد ، در حالی که اول تواریخ برخورد دوم و پایانی ناتان با پادشاه را نشان می دهد، که خداوند ( بدون شک در جواب دعا های توبه داود) قحطی سخت و ترسناک سه سال را جایگزین هفت سال طولانی کرد. اما داود سومین خواست خداوند را ترجیح داد و به همین خاطر سه روز آفت شدید را  انتخاب کرد که باعث مرگ 70.000 مرد اسرائیلی شد.

( توضیح: در ترجمه هزاره نوی فارسی این تفاوت در تعداد سالها اصلاح شده است چون این ترجمه از روی ترجمه یونانی عهدعتیق می باشد و تفاوتی که در این مقاله در باره اش صحبت می شود در ترجمه قدیمی کتاب مقدس موجود است، که از زبان عبری ترجمه شده است.)

سؤال 5. آیا اخزیا هنگامی که پادشاه اورشلیم شد، 22 (دوم پادشاهان 8: 26) یا 42 (دوم تواریخ 22: 2) سال داشت ؟

چون ما با موارد چند هزار ساله سر و کار داریم ، انتظار داشتن نسخه های اصلی را نداریم، چون این نسخه ها مدت زیادی است که از میان رفته اند. به همین دلیل ما متکی به رونویسهای  رونویس آنها هستیم، که در طی قرنها از روی آنها نوشته شده اند. آنانی که نسخه برداری میکردند ، غالبا” مرتکب دو اشتباه می شدند. اولین، املای اشتباهی اسامی و دومین، شماره ها یا اعداد بود.

عدم توافق اعداد در این دو مورد مربوط  به دهه ای می شود که در اعداد ذکر شده است. اخزیا در دوم پادشاهان 8:26 ،  22 سال ذکر شده اما در دوم تواریخ 22: 2 ، 42 سال . خوشبختانه مدارک بیشتری در کتاب مقدس در این زمینه وجود دارد که نشان می دهد سن صحیح 22 سال می باشد. پیشتر در دوم پادشاهان 8: 17 آمده است که یهورام پدر اخزیا 32 ساله بود که به سلطنت رسید، و 8 سال بعد، در سن 40 سالگی مرد. پس اخزیا نمی توانست در هنگام مرگ پدر 40 ساله اش 42 ساله باشد. این اشتباهات تحریری تغییری بر ایمان یهودیان و مسیحیان ایجاد نمی کند. در چنین موارد ، قسمت دیگری از کتاب مقدس این اشتباه را تصحیح می کند( دوم پادشاهان 8: 26 در این مثال) . ما همچنین می بایست به یاد داشته باشیم که افرادی که این نسخه ها را رو نویسی می کردند با دقتی صادقانه به مطالب کتاب مقدس  رسیدگی می کردند. آنان همچنانکه در یافت می کردند ، همانگونه نیز تحویل می دادند،  بدون حتی تصحیح اشتباهات آشکار، که تعداد آنها واقعا” انگشت شمار است.

سؤال 6. آیا یهویاکین 18 ساله (دوم پادشاهان 24: 8) یا 8 ساله (دوم تواریخ 36: 9) بود که پادشاه اورشلیم شد؟     

بار دیگر در این دو نسخه  دلایل کافی وجود دارد که نشان می دهند سن 8 سال اشتباه و 18 سال صحیح می باشد. 8 سالگی سنی است کم و نامناسب برای رهبری حکومت. هرچند مفسر انی هستند که اعتقاد دارند ، این کاملا امکان پذیر است. آنان معتقدند که هنگامی که یهویاکین 8 ساله بود پدرش او را به همکاری گماشت، تا او بدین صورت برای مسئولیت سلطنت، آموزش ببیند. یهویاکین بعد از مرگ پدرش در سن 18 سالگی رسما” به سلطنت نشست. اما صحنه احتمالی آن اینگونه بوده است ، که این، یک بار دیگر از اشتباهات رو نویسی بوده است که  معمولا در اعداد دیده می شود. شاید بهتر باشد که در اینجا ذکر کنیم ، که در ادبیات عبری سه نوع روش برای نوشتن اعداد وجود دارد. قدیمی ترین ، یادداشتهایی است که مهاجران یهودی در قرن پنجم قبل از میلاد که روش  ورق های فیلی ( در ذیل در این باره توضیح می دهیم)  نامیده می شود بکار گرفته اند که از الفبای عبری برای نگاشتن اعداد استفاده می شد. بعدها روش دیگری بکار گرفته شد که اعداد را هجی می کردند و آن از طرف قوم ملی قدیمی که به سوپریم معروف بود، تعیین شده بود. خوشبختانه ما منابع اصلی بسیاری از پاپیروس در این مورد در دسترس داریم که می توانیم از آنان استفاده کنیم. مانند اغلب  تفاوتهای عددی این اختلاف در قسمت دهه ها می باشد . آموزنده است که ما نظری بر روی ورق های فیل که در قرن پنجم قبل از میلاد توسط مهاجران یهودی استفاده می شد بیاندازیم. این نسخه ها از دوران عزرا و نحمیا ، شاهدان پیشین  بر اعداد یادداشت شده توسط قوم یهود، می باشد. آنان از خطهای افقی با گوشه سمت پایین در قسمت انتهایی دست راست قرار گرفته بودند ، که نشانگر اعداد ده ها می باشد. ( پس دو خط افقی یکی بر روی دیگری نشانه عدد 20 می باشد ) . خطوط عمودی نشانگر اعداد پایینتر از ده می باشد. پس 8 را / ااا اااا و 18 را / ااا اااا به اضافه خط افقی در بالای آن با گوشه ای به سمت پایین ، خواهد بود. همچنین 22  اینگونه نوشته می شد، / ا و دو خط افقی در بالای آن. اگر در نسخه اصلی که از آن رو نویسی شده است ، به علتی نا خوانا ، یا پاک شده باشد، نویسنده می توانست در تشخیص ده ها اشتباه کند. احتمال اینکه رو نویس، اشتباها” خط اضافه ای در بالای اعداد می دید کمتر است تا اینکه خطی را که پاک شده است نادیده بگیرد.

در ترجمه های جدید کتاب مقدس ، اصلاحات لازم در متنها داده شده است. هر چند برای توضیح در زیر نویس متن ، واژه  متفاوت عبری تورات نیز نوشته شده است. در حالی که تورات یونانی و سریانی و همچنین تورات عبری دارای اعداد صحیح می باشند ، تنها هنگامی که به این تفاوتها در پاورقی اشاره شده است ، تصحیحات لازم انجام شده است. به هر ترتیب، این به هیچ دلیل اصالت و اعتبار کتاب مقدس را خدشه دار نمی کند.

اینچنین اشتباهات رو نوشتی در کتابهای غیر مسیحی نیز دیده می شوند. به طور مثال، در لوحه بهیستان داریوش ، می بینیم که شماره 38 برای تعداد افسران کشته شده در ارتش 55.243 نفری فرادا ، داده شده. در حالی که در ستون بابل ، که نسخه های آن در بابل کشف شده ، تعداد اسیران 6.973 ذکر شده ، در حالی که ترجمه آرامی آن که در الفانتین مصر کشف شده است ، تعداد اسیران 6.972 نفر ذکر شده. همچنین در شماره 31 همان نسخه ، ستون بابل کشتگان سربازان طغیانگر ارتش فراورتارتش 2.045 نفر هستند، و اسیران 1.558 نفر، در حالی که در ترجمه آرامی آن بیش از 1.575 نفر اسیر یاد شده است.

سؤال 7. آیا پادشاه یهویاکین سه ماه بر اورشلیم حکومت کرد (دوم پادشاهان 24: 8) یا سه ماه و ده روز (دوم تواریخ 36: 9)؟

در اینجا نیز همچون چالشهای قبلی می بینیم که نویسنده  کتاب تواریخ ایام، اعداد دقیق تری بکار برده تا نویسنده پادشاهان که شماره های کلی برای نگارش ماه ها به کار برده، با در نظر داشتن این مطلب که ده روز لازم به ذکر نیست.

سؤال 8. آیا سردار لشکر مردان قوی  داود نیزه اش را برداشت و 800 نفر از دشمنان را هلاک کرد (دوم سموِییل 23: 8) یا تنها 300 نفر را (اول تواریخ 11:11)؟ 

امکان دارد که این دو نویسنده  دو رویداد مختلف را شرح می دهند ، یا اینکه یکی قسمتی از واقعه را بیان کرده در حالی که دیگری شرح کامل ماجرا را داده است.

سؤال 9. آیا داود پادشاه بعد از شکست فلسطینیان صندوق عهد را به اورشلیم آورد (دوم سموئیل فصلهای 5 و 6)، یا قبل از آن (اول تواریخ فصلهای 13 و 14)؟

این مشکلی نیست. اگر خواننده ادامۀ اول تواریخ را تا باب 15 می خواند متوجه می شد که داود بعد از شکست دادن فلسطینی ها صندوق را به اورشلیم آورد. دلیل این مطلب این است که قوم اسرائیل صندوق عهد را  دو بار جا به جا کردند. اولین بار، آن را از بعل، قبل از شکست فلسطین، همان طور که در دوم سموییل 6: 5  می بینیم و در اول تواریخ 15. هنگامی که سموئیل نبی پیروزی داود را بر قوم فلسطین شرح می دهد، در بارۀ هر دو مورد جابه جایی صندوق صحبت می کند. اما در اول تواریخ به این ترتیب شرح داده شده است: صندوق عهد اول از بعل تغییر مکان داده شد : و بعد داود فلسطین را شکست داد، و در آخر صندوق عهد از منزل عوبید ادوم جتی، خارج شد. پس دو روایت هیچ تناقضی با همدیگر ندارند. اینجا یک نبی  تاریخ کامل صندوق عهد را در یک جا به ما میدهد(به جای این که بعدا به آن اشاره کند) و دیگری که تاریخ را به نحوی دیگر ارائه می دهد. در هر دو مورد زمان رویدادها یکی می باشد.

همین را می توان برای قرآن بیان کرد. در سوره 2 در مورد سقوط آدم گفته می شود، و بعد رحمت خدا به قوم اسرائیل نشان داده می شود، و در دنبالۀ آن از غرق شدن فرعون سخن گفته می شود، و از موسی و گوسالۀ طلایی، در ادامه قوم اسرائیل از خوراک و آب شکایت می کنند، و بعد دوباره به گوسالۀ طلایی اشاره می شود، در ادامۀ آن در مورد موسی و عیسی، و بعد در مورد موسی و گوساله طلایی، و بعد در مورد سلیمان و ابراهیم می خوانیم. اگر کسی می خواهد در مورد ترتیب تاریخی حوادث صحبت کند، پس موسی چه ربطی به عیسی دارد، یا سلیمان با ابراهیم؟ از دیدگاه تاریخی این سوره می بایست به ترتیب از سقوط آدم شروع می شد، و با قائن و هابیل ادامه پیدا می کرد و بعد خنوخ ، ابراهیم، لوط، اسحاق، یعقوب و عیسو، یوسف و پسران اسرائیل و موسی. اگر مخلوطی اینچنین بارز از ترتیب تاریخی را می توان در سورۀ قرآن پیدا کرد، پس خواننده باید اول این را توضیح دهد، قبل از این که به نظر خودشان اشکالی را در کتاب مقدس مورد انتقاد قرار دهند.

سؤال 10. آیا نوح می بایست یک جفت از تمام حیوانات را می آورد (پیدایش 6: 19-20 )، یا این که می بایست 7 جفت از حیوانات “پاک” را می آورد. (پیدایش 7: 2 و پیدایش 7: 8 و 9) 

این یک سؤال عجیبی است. واضح است که خواننده متن باب 6 پیدایش را اشتباه نقل قول کرده است، که هیچ ذکری از حیوانات “پاک” در آن نشده، در باب هفتم  خصوصا  حیوانات پاک و ناپاک تعریف شده اند. پیدایش 7: 2 می فرماید از هر چارپایان طاهر ، هفت جفت و از چارپایان نجس یک جفت. چرا خواننده قسمت دوم این آیه را در بیان این چالش ذکر نکرده است ؟ واضح است که هیچ اختلافی میان این دو روایت نیست و اشکال در خود سؤال می باشد.

چالش کننده سعی می کند تا بحث خود را با شرح آیات 8 ، 9 از باب 7 اثبات کند، که تنها دو جفت از حیوانات به کشتی راه یافتند. هرچند این آیات هیچ اشاره ای به اینکه دو جفت به کشتی راه یافتند ندارد. این آیات تنها شرح می دهند که جفت هایی از حیوانات پاک و نجس و پرندگان و جانوران غیره به کشتی راه یافتند.

دلیل بر اضافه کردن هفت نوع از حیوانات پاک بسیار آشکار است: آنان می بایست برای قربانی های پرستشی بعد از نشست طوفان به کار گرفته می شدند. (همان گونه که در پیدایش 8: 20 تعریف شده است). بدیهی است که اگر این حیوانات بیشتر از یک جفت نبودند بعد از قربانی کردن بر مذبح ، منقرض می شدند. اما حیوانات نجس یک جفت شان کفایت می کرد، چون نیازی به آنها برای قربانی خون نبود.

سؤال 11. آیا داود 1700 نفر از سواران صوبه پادشاه را در بند گرفت (دوم سموئیل 8: 4)، یا 7000 نفر (اول تواریخ 18: 4)؟

برای این اختلاف ارقامی دو راه حل هست. اولین در کتاب کیل و دلیتچ (ص 360) قانع کننده ترین جواب است. آن ها بر این عقیده هستند که کلمۀ ارابه ها (رِکِب در زبان اصلی) در دوم سموئیل 8: 4 سهوا بوسیلۀ نسخه بردار حذف شده و رقم دوم 7000 (که برای پاراسیم “سواره نظام”) از 7000 به 700 کاهش داده است، دلیلی ساده دارد، چون هیچ کس بعد از نوشتن 1000 رقم 7000 را برای نوشتن همان شکل استفاده نمی کند. حذف رِکِب احتمالا به وسیلۀ نسخه بردار اولیه انجام شده و همان گونه از 7000 به 700 در نسخه های بعدی به وسیلۀ نسخه برداران  تکرار شده است. اما با در نظر گرفتن تمام احتمالات، رقم ذکر شده در کتاب تواریخ ایام صحیح می باشد و رقم دوم سموئیل نیز می بایست بر این اساس تصحیح شود.

تحلیل دوم بر این فرضیه است که رقم 7000 به 700 کاهش پیدا کرده به دلیل شمارش  700 ردیف، که هر کدام شامل 10 سوار کار بود، که جمع آن به 7000 می رسد.

(در ضمن در پاورقی کتاب مقدس ترجمۀ هزاره نو این توضیح را در باره دوم سموئیل 8: 4 می یابیم: ” ترجمۀ یونانی هفتادتنان (همچنین طومارهای دریای مرده و اول تواریخ 18: 4) به هفت هزار سواره اشاره دارند، در متن مازورتیک؛ این چنین نوشته شده است: “داود هزار و هفتصد تن از سواران وی را به اسارت گرفت.”)

سؤال 12. آیا سلیمان 40.000 اصطبل برای اسب هایش داشت (اول پادشاهان 4: 26)، یا 4000 اصطبل (دوم تواریخ 9: 25)؟  

راه های مختلفی برای جواب این اختلاف گیج کننده هست. احتمالی ترین آنان ، توضیحی است که در چالش های قبلی نیز به آن پرداخته ایم، به گونه ای که دهه ها به علت رونویسی های مداوم محو و ناخوانا می شد. دیگران بر این باورند که اصطبل های ذکر شده در دوم تواریخ ، بسیار بزرگ بوده و 10 اسب را جای می دادند (رده های ده تایی) ، بنابر این 4000 از این اصطبل های بزرگ برابر با 40.000 اصطبل کوچک  بود.                   .

مفسر دیگر بر این عقیده است که تعداد اصطبل های ذکر شده در اول پادشاهان، در مورد اوایل پادشاهی سلیمان می باشد، در حالی که تعداد نوشته شده در دوم تواریخ تعداد اصطبل های سلیمان در آخر پادشاهی او است. همان طور که می دانیم سلیمان به مدت 40 سال سلطنت کرد،  و بدون شک تغییرات بسیاری در طول این مدت شکل گرفت. به احتمال زیاد او تعداد ابزار ارتشی را که از پدرش داود به ارث برده بود، کاهش داده است.

سؤال 13. بنابر نویسنده، آیا بعشا، پادشاه اسرائیل در 26 مین سال سلطنت آسا در گذشت (اول پادشاهان 15: 33)، یا او هنوز در 36 مین سال در قید حیات بود؟

دو راه حل برای این مشکل وجود دارد. در آغاز، مفسرینی که به این صفحات توجه کردند به این نتیجه رسیده اند که 36 مین سال سلطنت آسا می بایست از خروج 10 قبیله اسرائیل  از یهودا و بنیامین حساب شود، که باعث جدایی کشور به دو قسمت یهودا و اسرائیل شد. اگر ما آن را از این دیدگاه نگاه کنیم 36 مین سال پادشاهی مجزا برابر با 16 مین سال سلطنت آسا خواهد بود. این مطابق با کتاب پادشاهان یهودا و اسرائیل می باشد، همچنین با سندهای جدید، که دنباله رو این رسوم می باشند. (برای توضیح بیشتر این نظریه به کتاب آرچر صفحه 116-225 مراجعه شود).

کیل و دلیتچ (366-367) ترجیح می دهند که ارقام 36 در دوم تواریخ 16: 1 و 35 در 15: 19 را اشتباه نگارشی رو نویس به حساب بیاورند. این سؤال مانند چالش های قبلی است . اما در این مثال نویسنده از الفبای عبری برای نوشتن اعداد استفاده کرده به جای استفاده از ضربات چند گانه در روش الیفانتین پاپری(کاغذ فیلی) مصری ، که در سؤالات قبلی به آن اشاره شده بود. به این دلیل رقم 16 به سادگی می توانست با رقم 36 اشتباه شود. چون تا قبل از قرن هفتم قبل از میلاد حرف بود (10) شباهت بسیاری با حرف لامد(30) داشت، به جز دو خط کوچک در قسمت چپ خطوط اصلی عمودی . تنها یک لکۀ کوچک به علت استفادۀ مکرر از این لوحه باعث تغییر حرف بود به لامد شده. به احتمال زیاد این تغییر در دوران اولیۀ نگارش صفحات دوم تواریخ 15: 19 ایجاد شده (در میان 35 نسخه نویسی اشتباه از 15 نسخۀ اصلی) . بعدا” به علت متناقض نبودن با 16: 1 ، نویسنده (و یا دیگری) به این نتیجه رسیده است که رقم 16 اشتباه بوده و آن را به 36 تغییر داده است.

سؤال 14. آیا سلیمان 3600 نفر را برای ساختن معبد به نظارت گماشت (دوم تواریخ ایام 2: 2) و یا تنها 3300 نفر را ( اول پادشاهان 5: 16)؟

این مشکل بزرگی نیست. به احتمال زیاد راه حل این سؤال چنین است که نویسندۀ دوم تواریخ ایام، 300 نفری را نیز که به عنوان ذخیره انتخاب شده بودند تا در صورت مریض شدن بعضی از ناظران یا فوت آن ها، به جای آن ها انجام وظیفه کنند را هم شامل آمار خود کرده است. در حالی که نویسندۀ اول پادشاهان تنها ناظران را ذکر کرده است. در یک گروه 3300 نفری احتمال آن زیاد است که افرادی مریض می شدند و یا از دنیا می رفتند و این ملزم به داشتن افراد ذخیره بود.

سؤال 15. آیا سلیمان تسهیلاتی ساخت که گنجایش 2000 بَت را داشت (اول پادشاهان 7: 26) ، یا 3000 بَت (دوم تواریخ 4: 5)؟      

کلمۀ عبری “حاوی” و “جا گرفتن” با کلمه ای که در این متن ترجمه شده فرق می کند “اخذ شد” و معنی آن می تواند این باشد که آن حوض 2000 بَت جای می گیرد ولی زمانی که تا حد ظرفیت پر شود 3000 بَت را جای می دهد. پس تاریخ نویس مقدار آبی را که حوض را لبریز می کرد و آبی که مانند چشمه سرازیر می شد را اشاره کرده و نه حوض پر شده را. این به ما نشان می دهد که 3000 بَت آب لازم بود تا حوض را کاملا پر کنند به جای 2000 بَت که به طور معمول جای می گرفت. (توضیح این که یک بَت تقریبا معادل 22 لیتر است).

راه حل دیگر ، که قبلا به آن اشاره کردیم، رقم 2000 در حروف عبری به وسیلۀ رونویس با رقم 3000 اشتباه شده.

باید یادآور بشویم که شبیر (در مباحثاتش با جی اسمیت در بیرمینگام انگلستان در 25 فوریه 1998) اشاره کرد که این “تناقض” است و اگر حوض  10 متر مکعب قطر دارد امکان ندارد که 30 متر مکعب محیط داشته باشد، آن طور که در نسخه آمده است (چون بر اساس قانون پی محیط آن 31.416 یا 9.549 باید باشد). شبیر در این بحث  گفت: “حوضی به این شکل برایم پیدا کن و من در آن غسل تعمید می گیرم”. اما او متن را دقیق نخوانده بود و تمسخر بی ارزش و بیجا کرده بود. چرا؟ چون در متن آمده که 8 سانتی متر ضخیم بود و لبۀ آن به شکل گل سوسن بود. پس بستگی دارد که از کدام قسمت، آن را مقیاس بگیرید. بالا یا پایین لبه، درون یا بیرون لبه، چون تمام این ها اندازه های مختلفی خواهند داد، و بنابر این اگر شما در بالای لبه و یا از جای تنگ تر آن اندازه بگیرید محیط متفاوتی را به دست خواهید آورد.

به کلامی دیگر شبیر البته می تواند تعمید بگیرد اگر کسی حوضی مانند این را برایش بسازد!

سؤالات 16- 21. آیا تعداد اسرائیلی هایی که از اسارت بابل آزاد شدند در کتاب عزرا (عزرا 2: 6، 8، 12، 15، 19، 28) درست است یا تعداد نوشته شده در کتاب نحمیا (7: 11، 13، 17، 20، 22، 32

در فصل دوم کتاب عزرا و فصل هفتم کتاب نحمیا 33 خاندان هستند که در هر دو فهرست اسرائیلی هایی که از بابل به یهودیه برگشتند، ذکر شده اند. از این 33 خاندان نام برده شده در عزرا و نحمیا ، 19 خاندان یکسان هستند، در حالی که در 14 خانوادۀ دیگر تفاوت هایی در تعداد افراد خانواده دیده می شود. دو تا از تفاوت ها در یک نفر است، یک خانواده با 4 نفر تفاوت دارد، دو خانواده دیگر با 6 نفر تفاوت ، دو تای دیگر با 9 نفر، دیگری با 11 نفر، و دو تای دیگر با 100 نفر اختلاف، یکی دیگر با 201 نفر، و دیگری با 105، یک خانواده با 300 نفر و بیشترین اختلاف در پسران خاندان عزجد با 1100 نفر اختلاف میان ارقام نوشته شده در کتاب عزرا فصل 2 و نحمیا  فصل 7 می باشد.

پس ما چگونه اختلاف تعداد در این 14 خانواده را حساب کنیم؟  جوابش بسیار ساده است. و اگر چالش کننده در تاریخ این دو حساب بررسی عمیق تری می کرد ، هیچ گاه وقت خود را برای  این سؤال  به هدر نمی داد. این واقعیت که  تشابه و تفاوت در کنار هم قرار دارند ، می بایست او را به جواب این مسئله راهنمایی می کرد (همان گونه که شما می بایست با خواندن این مطلب اکنون به این نتیجه رسیده باشید).

در اینجا دو عامل مهم را باید در نظر گرفت. هنگامی که به این اختلافات در دو فهرست  نگاه می کنیم، اولین احتمال این است که هر چند خانواده ها تعداد افراد خانواده را برای رفتن اعلام کرده بودند، اما در میان فاصله آماده شدن و خروج، افرادی مرده و برخی به علت  بیماری نتوانستند حرکت کنند و افرادی نیز به علت دلایل غیر قابل حل. به همین دلایل تعداد پایانی افرادی که خارج شدند با تعداد افرادی که می خواستند بروند تفاوت دارد. هر کس که سفری گردشی برای مدرسه به ساحل دریا برنامه ریزی کرده، خوب می داند که این مورد بسیار معمول است.

دومین و مهم ترین مورد، شرایط متفاوتی هست که این دو فهرست ثبت شده اند. واقعیت مهمی که چالش کننده از آن آگاهی ندارد. عزرا فهرست خود را هنگامی ثبت کرد که هنوز در بابل بودند (450 ق م)، قبل از بازگشت به اورشلیم (عزرا 2:1 و2)، در حالی که گزارش نحمیا در یهودیه انجام شده بود (445 ق م) بعد از بازسازی دیوارهای اورشلیم (نحمیا 7: 4 تا 6). فاصلۀ این همه سال میان این دو لیست مسلما” باعث اختلاف در آمار، چه به علت درگذشت یا هر دلیل دیگری می شود.

بسیاری از مفسرین به این باورند که نحمیا افرادی را ثبت کرده بود که به رهبری زروبابل و یشوع در سال 537 و 536 ق.م. به اورشلیم رسیده بودند (نحمیا 7: 7). در صورتی که عزرا، فهرست اسامی اولیۀ  افرادی را به کار می برد که در ابتدا اعلام آمادگی برای برگشت از بابل در سال 450 ق.م. را کرده بودند.

اختلافات میان این دو فهرست بیان گر این مسئله است که عوامل جدیدی رخ داده بود که باعث عوض شدن تصمیم آن ها شده. شاید بعضی به مخالفت یکدیگر پرداخته بودند و برخی به علت پیدا کردن شرایط جدید کاری سفر خود را به بعد موکول کردند، در جای دیگر حتما موارد بیماری و مرگ بوده و شاید هم در موارد دیگر در لحظات آخر بعضی که می خواستند در بابل بمانند، اعلام انصراف کرده اند. تنها گروه های رقص و  گروه های محلی هستند که تعداد افرادشان کمتر شده. بقیه، همۀ افرادی بودند که در لحظۀ آخر اعلام انصراف کردند که از یک تا 1100 نفر تعداد بوده اند.

وقتی به اسامی نگاه می کنیم، می بینیم که بعضی از اسم ها یک در میان ذکر شده است. در میان یهودیان آن زمان (همچنین آنهایی که در شرق زندگی می کردند) یک شخص دارای اسم، عنوان و نام خانوادگی بود. پس فرزندان حاریف (نحمیا 7: 24) فرزندان یوره (عزرا 2: 18) هستند، در حالی که فرزندان سیعا (نحمیا 7: 47) همان فرزندان سیعاها (عزرا 2: 44) هستند.

وقتی تمام این عوامل را مد نظر قرار می دهی ، اختلافات میان مجموع این دو سر شماری باعث تعجب نیست. در تمام مهاجرت های بزرگ تاریخ این حکم و سستی صادق است.

سؤال 22. هر دو عزرا 2: 64 و نحمیا 7: 66 توافق در تعداد مجموع افراد دارند 42360 نفر، اما هنگامی که آنان را جمع می بندیم، رقم ها در عزرا 29818 و در نحمیا 31089 می باشد؟

احتمالا دو جواب برای این موضوع وجود دارد. نخست این که احتمالا اشتباه رونویس می باشد. نسخۀ اصلی حتما ارقام درست را در بر داشت، اما در طول نسخه برداری های مکرر ، شخصی، اشتباهی در رونویسی یکی از فهرست ها کرده و جمع فهرست را تغییر داده تا با دیگران تطبیق شود، بدون حساب کردن کل افراد یک خانواده در هر لیست.  پیشنهادی در این مورد هست که نسخه نویسی های بعدی، کل افراد گرد هم آمده در اورشلیم را در دوران زندگی خود در فهرست قرار داده و بدین وسیله تعداد افراد بیش از جمع کل در نسخۀ اصلی می باشد.

احتمال دوم  به وسیلۀ محقق عهد عتیق به نام آر.کی. هاریسون ارائه شده ، که پیشنهاد می کند تمام ارقام  اطراف 42000، ممکن است استعاری باشد، به دنباله الگوی خروج و نمونه های هم شکل، که اعداد بزرگ به عنوان سمبل های عظمت خدا انتخاب شدند، و در این مثال نیز بیان گر رهایی پیروزمندانۀ قوم به اسارت رفته از سوی خدا می باشد. (هاریسون 1970: 1142-114)

وجود این گونه اشتباهات تاریخی گزارش را تغییر نمی دهد، زیرا در چنین مواقعی در قسمت دیگری از کتاب مقدس این موضوع تصحیح می شود (مجموع کل در این مثال). همچنان که مفسر معروف، ماتیو هنری ، این چنین نوشت: “کتاب های بسیار نادری بدون اشتباه چاپ شده اند، و نویسندگان آنان بدین جهت آنان را باطل و یا انکار نمی کنند، و اشتباهات چاپ کننده نیز به حساب نویسنده گماشته نمی شود. خواننده آنان را بنا به زمین متن و یا مقایسه با بخش های دیگر، اصلاح می کند.”

سؤال 23. آیا 200 نفر سراینده (عزرا 2: 65) یا 245 سراینده (نحمیا 7:67) همراه جماعت بودند؟                    

همان گونه که قبلا ذکر شد، این یک خطای نسخه برداری است، که وقتی کاتبی اعداد کتاب عزرا را نسخه برداری می کرد، عدد 245 را برای گرد کردن اعداد، به 200 نفر تغییر داده است.

سؤال 24. آیا نام مادر اَبیا پادشاه یهودا مَعَکِه بود، دختر اوریل از جبعه (دوم تواریخ 13: 2)، یا مَعَکاه دختر اَبشالوم ( دوم تواریخ 11: 20)؟

این تفاوت محسوس به علت درک اشتباه کلمۀ عبری بات می باشد، که به معنی دختر است. این کلمه هر چند معمولا برای نسل اول فرزندان دختر به کار گرفته می شود، می تواند به خویشاوند دور نیز اشاره داشته باشد. به طور مثال، در دوم سموئیل 1: 24 می فرماید: “ای دختران اسرائیل، بر شائول بگریید…” ، هرچند این نوشته متعلق به 900 سال بعد از اسرائیل (یعقوب) می باشد، اما مشخص است که به زنان اسرائیلی نسل های دورتر از او اشاره دارد.

وقتی با این دید نگاه می کنیم، تناقض از بین می رود. دوم تواریخ 13 :2 به درستی عنوان می کند که معکه دختر اوریل است. می توانیم فرض کنیم که اوریل با تامار ازدواج کرد، یعنی تنها دختر تنی اَبشالوم، و آن ها معکه را به دنیا آوردند که با رحبعام  ازدواج کرد که مادر اَبیا شد.  دوم تواریخ 11: 20 و اول پادشاهان 15 :2 با بیان این که معکاه دختر ابشالوم بود، تنها او را با جد شناخته شده اش ارتباط می دهد، به جای پدر گمنام  خود، تا نسل سلطنتی او را نشان دهد. آبی شالوم شکلی دیگر از آبشالوم و معکه شکل دیگر از معکاه.  بنابر این درخت خانوادگی به این شکل می باشد.

آبشالوم/آبی شالوم

                ]

تامار—–اوریل

                }

رحبعام—-معکه/معکاه

                }

آبیا

سؤال 25. آیا یوشع و قوم اسرائیل اورشلیم را تسخیر کردند (یوشع 10: 23و40) یا خیر (یوشع 15: 63)؟

جواب کوتاه این است که، نه در این عملیات. آیه های ذکر شده کاملا با هم مطابقت دارند و سوء تفاهم تنها به علت تعبیر اشتباه متن می باشد. در یوشع 10 این پادشاه اورشلیم است که کشته شده ولی شهر او تصاحب نشده است (آیه های 16-18 و 20-26). پنج پادشاه اموریان و سپاهیان آنان، شهرهایشان را ترک کرده و به جنگ جبعون رفته بودند. یوشع و اسرائیلیان آنان را دنبال کردند و آن پنج پادشاه در غار مقیده پنهان شدند، و از آن جا سربازان یوشع آنان را به او تحویل دادند، و یوشع تمام آنان را کشت. در مورد ارتش آنان در آیۀ 20 چنین آمده: “و چون آنانی از ایشان که جان به در برده بودند به شهرهای حصار دار در آمدند”، که به وضوح نشان می دهد که شهر ها به تصاحب در نیامده بودند. پس پادشاهان بودند و نه شهرها که گرفته شده بودند.

در یوشع 10 :28 تا 42  ادامۀ این عملیات نظامی ثبت شده است و چنین اشاره شده که بسیاری از شهرها به اسارت گرفته شده و نابود گشتند، مانند مقیده، لبنه ، لاکیش ، عجلون ، حبرون و دبیر. تمام این شهرها در قسمت جنوب غربی اورشلیم قرار دارند. پادشاه جازر و سپاهیان او در حالی که به کمک لاکیش رفته بودند، در میدان جنگ شکست خوردند (آیۀ 33) و در آیۀ 30 مقایسه ای می شود با اریحا که قبلا تصاحب شده بود، ولی هیچ کدام از این دو شهر آخر در این زمان گرفته نشده بودند. آیه های 40 و 41 مرزهای این محاصره  را ترسیم می کند و نشان می دهد که تمام آن در قسمت جنوب غربی اورشلیم به وقوع پیوست ، مخصوصا حبرون که در مرز شرقی این عملیات بود، هنوز 10 کیلومتر به طرف شمال غربی اورشلیم قرار دارد. پس اورشلیم در یوشع 10 به محاصره در نیامده بود. این با یوشع 15: 63 کاملا هماهنگی دارد که چنین آمده: “قبیلۀ یهودا نتوانست یبوسیان را که در اورشلیم ساکن بودند بیرون براند.”

سؤال 26. کدام یک ، یعقوب( متی 1: 16) یا هِلی ( لوقا 3: 23) پدر یوسف، همسر مریم بود؟

جواب این ساده است اما نیاز به توضیح دارد. بسیاری از مفسرین بر این عقیده هستند که متی شجره نامه یوسف را و لوقا شجر نامه مریم را بازگو می کنند، که در آن یعقوب پدر یوسف و هِلی پدر مریم می باشد.

این مسئله در دو روایت تولد مسیح از باکره نشان داده شده، در متی 1 :18 تا 25  داستان،  تنها از جنبه یوسف وصف شده است، در حالی که لوقا 1: 26 تا 56 کاملا از نقطه نظر مریم تعریف شده است. سؤال منطقی این است که چرا یوسف در هر دو شجره نامه ذکر شده است؟ جواب آن ساده است. لوقا سنت یهودیان را به طور کامل دنبال کرده و تنها به مردان خانواده اشاره کرده است ، که در این مورد مریم با نام همسرش مشخص شده.

این استدلال بوسیله دو مدرک کاملا پشتیبانی می شود. اولین ، تمام اسامی در نسخه یونانی شجره نامه انجیل لوقا ، به استثنای یوسف، با حرف تأکید شروع می شود، هر چند این در ترجمه فارسی محسوس نیست ولی خواننده یونانی می دانست که در مورد نسل همسر یوسف صحبت می شود ، هر چند نام او  بکار گرفته می شود.

 سند دوم ، تلمود اورشلیم است، یک  منبع یهودی. در آن شجره نامه مریم شناخته شده است ، با اشاره به مریم دختر هِلی( هاگیگا 2: 4 )

سؤال 27. آیا عیسی از نسل سلیمان است ( متی 1: 6) یا از نسل ناتان ( لوقا 3: 31) که هر دو پسران داود پادشاه می باشند؟  

جواب این سؤال مانند چالش قبلی است ، نشان دادیم که متی شجره نامه یوسف را دنبال می کند و لوقا شجره نامه مریم را. در اینجا واضح است که یوسف به واسطه سلیمان از نسل داود است و مریم از طریق ناتان.

سؤال 28. آیا یکنیا ( متی 1:12) یا نیری ( لوقا 3:27) پدر شئلتیئیل بود؟

یکبار دیگر ، این سؤال حل می شود هنگامی که درک کنیم که از دو شجره نامه مختلف برای ارتباط داود با عیسی استفاده شده ، یکی به واسطه مریم و دیگری از طریق یوسف. دو شجره نامه یعنی دو شخص مختلف با اسم شئلتیئیل ، که نامی رایج در فرهنگ یهود است. پس باعث تعجب نیست که نام هر دو پدر اشاره شده باشد.

سؤال 29. کدام یک از پسران زروبابل ، یکی از اجداد عیسی مسیح بود، ابیهود، ( متی 1: 13) یا ریسا (لوقا 3: 27)، در مورد زروبابل چه ( اول تواریخ 3: 19 تا 20)؟                

همچون موارد ذکر شده پیشین، دو شئلتیئیل متفاوت دارای دو زروبابل متفاوت هستند، پس هیچ مشکلی نیست که پسرانشان اسامی مختلفی داشتند. نباید باعث تعجب باشد که در هر دو خانواده مریم و یوسف،  زروبابل پسر شئلتیئیل وجود دارد. در متی می خوانیم که نام پدر یوسف ، یعقوب بود. البته که در کتاب مقدس اشاره ای به یک یوسف پسر یعقوب دیگری هم شده است ، آنکه به شخص دوم در قدرت مصر ارتقاء پیدا کرد. ( پیدایش 37: 47). ما در اینجا هیچ لزومی نمی بینیم برای اشاره به اینکه این دو یک شخص نمی باشند، پس نباید مشکلی نیز داشته باشیم با دو شخص با اسامی زروبابل پسر شئلتیئیل.

زروبابل ذکر شده در اول تواریخ 3: 19 و 20 می تواند سومین باشد. مجددا” ، این هیچ مشکلی را به وجود نمی آورد، در کتاب مقدس مریم های بسیاری نامیده شده اند، چونکه مریم نام رایجی بود. در این مورد نیز همین دلیل صدق می کند. این زروبابل می تواند پسر عموی آن که در متی 1: 12و 13 اشاره شده باشد. مقایسه ای در میان متی و اول تواریخ این درخت خانواده را به دست می دهد:

یهویاقیم

}

شئلتیئیل—ملکیرام—فدایاه—شناصر—یقمیا—هوشاماع—ندبیا—

}                                             }

زروبابل                                  زروبابل—-شمعیا—

}                                             }

ابیهود                                     7 پسر

}

یوسف

سؤال 30. آیا یورام ( متی 1: 8) پدر عّزیا بود یا اَمَصیا( دوم تواریخ 26: 1)؟                             

جواب این سؤال نیز مانند سؤالات قبلی است. همانند کلمه عبری “بات” به معنی دختر، که می توان برای اشاره به نسلی دورتر استفاده شود، همچنین کلمه “بن” به معنی پسر را نیز می توان برای چنین مقصودی استفاده کرد. عیسی در متی 1: 1  پسر داود پسر ابراهیم خطاب شده. در هر دو شجر نامه  با بکار بردن کلمه “پسر” هر دو اجداد عیسی خطاب شده اند. البته از نسخه های عبری متی هیچکدام در دسترس نیست، ولی واضح است که یک شخص یهودی از نقطه نظر یهودی این را نوشته با آشنایی کامل از چنین مفهوم پسر.

با توجه به این مسئله ، می توان نشان داد که اَمَصیا پدر عّزیا بود ( یا عَزَریا) و یورام (یا یَهورام)  جد عّزیا بود . مسیر این نسل، بدین صورت پیش می رفت: یورام- عّزیا- یوآش- اَمَصیا- عّزیا ( دوم تواریخ 21: 4 – 26: 1).

تمرکز انجیل متی بر شجر نامه یوسف بسیار قابل درک است، چون هدف او نشان دادن مسیر اجدادی است. او در متی 1: 17  اجداد عیسی را به 3 دسته 14 نفری تقسیم می کند. این نشانگر اشتیاق او در تعیین منشاء  ارتباط عیسی با داود می باشد. در زبان عبری هر کلمه دارای ارزشی است و ارزش نام داود 14 می باشد و شاید به همین دلیل متی از 14 نسل در هر بخش استفاده می کند برای تأکید مقام عیسی به عنوان پسر داود.

سؤال 31. کدام یک یوشیا ( متی 1: 11) یا یهویاکین ( اول تواریخ 3: 16) پدر یَکّنیا بود؟                           

این سؤال نیز در اصل مانند سؤال قبلی است. یهویاکین پدر یکنیا بود و یوشیا نوه او. این قابل قبول است و نتیجه تمرکز زیبای متی در به تصویر کشیدن شجر نامه  می باشد و هیچ  اشتباهی در آن نیست.

سؤال 32. آیا از تبعید یهودیان به بابل تا مسیح 14 نسل ( متی 1: 17) یا 13 نسل (متی 1: 12 تا 16) وجود داشته اند؟

همچنان که متی به وضوح بیان می کند ( 1: 17)، 14 نسل قرار دارد. در قطعه اول 14  اسم نام برده می شود، در قسمت دوم 15 و در قسمت سوم 14 اسم. شاید آسانتر باشد اگر اینگونه پیشنهاد کنیم که در قسمت اول و سوم افراد اول و آخر نیز به عنوان یک نسل حساب شده اند، در حالی که این برای قسمت دوم صدق نمی کند. در هر حال ، آنچنان که متی به شکل بسیار واضحی به شجر نامه متمرکز شده است، اشتباهی از طرف او به هیچ عنوان مشاهده نمی شود. اگر به هر دلیلی اسمی از فهرست شجر نامه حذف شده است ، شاید به دلیل اشتباه نسخه نویس بوده است. به هر ترتیب توضیح ساده بالا  جوابی قانع کننده است.

سؤال 33. چه کسی پدر شِلَخ بود ، آیا قینان ( لوقا 3: 35 تا 36) یا اَرفَکشاد ( پیدایش 11: 12) ؟

هرچند جواب قطعی امکان پذیر نیست، اما به شکل قابل قبولی می توان آنرا توضیح داد. به احتمال زیاد جواب آن این گونه است که،  شجره نامه متن مازوتیک کتاب پیدایش همانند فهرست  انجیل متی متمرکز نسلها است.  هنگامی که به متن یونانی آن نگاه کنیم ، در می یابیم که نام قینان به عنوان پدر شِلَخ ذکر شده است، مطابق با آنچه در متن انجیل لوقا نوشته شده. چون لوقا به یونانی می نوشت پس از منبع با اعتبار یونانی ( سپتواجنت یا ترجمه هفتاد) استفاده می کرد. در همان حال اگر ما به منبع یونانی مراجعه کنیم ، در پیدایش 11: 12 می بینیم که اَرفَکشاد 135 ساله بود، به جای 35 سال( که در این صورت او وقت بسیاری را داشت تا پدر بزرگ شلخ بشود.

سؤال 34. آیا یحیی تعمید دهنده همان ایلیاء نبی بود که می بایست بیاید ( متی 11: 14 ، 17: 10 تا 13) یا خیر( یو حنا 1: 19 تا 21) ؟              

متی سخنان عیسی را باز گو می کند که فرمود ، یحیی تعمید دهنده همان ایلیاء نبی است که می بایست بیاید، از سوی دیگر یوحنا در انجیلش قید می کند که یحیی این مسئله را انکار کرد. دلیل این تناقض آشکار ، کمبود توجه به زمینه متن توسط خواننده است. کاهنان و لاویان نزد یحیی تعمید دهنده آمدند و از او سؤال کردند ، آیا او ایلیاء نبی است. تا زمانی که شخص کتب مقدس یهودیان را نشناسد به نظرش این سؤال، از هر کس که باشد، خنده دار به نظر می رسد. چون خدا از زبان ملاکی نبی به مردم اسرائیل گفت که ایلیاء نبی قبل از زمان بخصوصی باز می گردد. با در نظر گرفتن اینکه قوم یهود در انتظار ایلیاء نبی بودند، این سوال بسیار منطقی است.

وقتی این سؤال از یحیی تعمید دهنده شد، او حدود 30 سال داشت. والدین او فوت کرده بودند، و او تنها پسر زکرّیا از قبیله لاویان بود. پس هنگامی که از او سؤال شد که آیا او ایلیاء است که 878 سال پیش به آسمان صعود کرده بود، جواب مسلما  این خواهد بود که: ” نه من ایلیاء نیستم “.

عیسی نیز هرچند در متی 11: 11 بر ایلیاء نبودن یحیی به صورت غیرمستقیم شهادت می دهد، وقتی می گوید که یحیی بزرگتر از تمام اشخاصی است که بدنیا آمده اند، موسی بزرگتر از ایلیاء بود ولی یحیی بزرگتراز هردوی آنها بود.

پس منظور عیسی از اینکه اعلام کرد یحیی همان ایلیاء است که می بایست بیاید چه بود؟ جبرائیل فرشته با زکرّیا در خصوص پسرش صحبت کرد ، هنگامی که یحیی هنوز بدنیا نیامده بود، و گفت ” او به روح و قدرت ایلیا ، پیشاپیش خداوند خواهد آمد تا دل پدران را به سوی فرزندان، و عاصیان را به سوی حکمت پارسایان بگرداند، تا قومی آماده برای خداوند فراهم سازد” ( لوقا 1: 17)

فرشته به دو نبوت اشاره می کند، اشعیا 40: 3 تا 5 ( لطفا” به لوقا 3: 4 تا 7 مراجعه کنید برای مشاهده این مطلب در مورد یحیی تعمید دهنده) و ملاکی 4: 5 تا 6 که در بالا ذکر شد. که می فرماید ” اینک من ایلیای نبی را پیش از فرارسیدن روز عظیم و مَهیب خداوند ، نزد شما خواهم فرستاد. او دل پدران ر به سوی فرزندان، و دل فرزندان را به سوی پدران باز خواهد گردانید، مبادا بیایم و این سرزمین را به لعنت نابودیِ کامل بزنم.”

 جبرائیل به این ترتیب اعلام کرد که یحیی همان ایلیا ء است که خداوند از طریق ملاکی نبوت کرد. پس آیا یحیی ایلیاء بود؟ خیر. ولی اگر کاهنان و لاویان از او سؤال می کردند که: ” آیا تو همانی هستی که ملاکی نبی به عنوان ایلیاء خطاب می کند؟ مسلما”  یحیی تأئید می کرد و جواب مثبت می داد.

عیسی در متی 17: 11 تا 13 می فرماید که نبوت ملاکی حقیقت دارد، و ایلیاء آمده است. او گفت که این ایلیاء رنج کشیدچنان که عیسی هم رنج خواهد کشید، ”  آنگاه شاگردان دریافتند که درباره یحیای تعمید دهنده با آنها سخن می گوید”.  پس هنگامی که ما زمینه متن را درک می کنیم، متوجه می شویم که یحیی ایلیاء بصورت لفظی نبود ، بلکه او ایلیایی بود که در مورد او نبوت شده بود، آن کسی که می بایست راه را برای مسیح آماده می کرد، عیسی ، ” آن بره خدا که گناه از جهان بر می گیرد.”( یوحنا 1: 29)

سؤال 35. آیا عیسی وارث تخت پادشاهی داوود خواهد بود( لوقا 1: 32) یا خیر( متی 1: 11 ، اول تواریخ 3: 16 و ارمیا 36: 30)؟

جواب این سؤال ارتباط مستقیم با جواب سوال پیشین دارد، همانگونه که نشان دادیم، انجیل متی بیان کننده شجره نامه یوسف است و واضح است که در ارمیا 36: 30 هیچ یک از اجداد مستقیم یوسف واجد شرایط نبود تا بر تخت داوود بنشیند ، چون یوسف خودش از نسل یکنیا بود. اما متی روشن می سازد که عیسی از نسل تنی یا فیزیکی یوسف نیست . بعد از نوشتن فهرست شجره نامه یوسف و مشکل او از لحاظ بودن از نسل یکنیا ، متی داستان تولد از باکره را شرح می دهد. پس او ثابت می کند که چگونه عیسی مسئله یکنیا  را حل کرده و همچنان برای نشستن بر روی تخت پادشاهی داوود استوار می ماند. از سوی دیگر، لوقا نشان می دهد که عیسی از نسل مستقیم داوود است بدون ارتباط داشتن با یکنیا، و او صلاحیت کامل را داشت تا وارث تخت جد خود داوود باشد. اعلان فرشته در لوقا 1: 32 تصویر را کامل می کند: ” خداوند خدا تخت پادشاهی پدرش داوود را به او عطا خواهد کرد”. این انتصاب الهی همراه با جد پدری، او را وارث حقیقی تخت داوود می گرداند.

سؤال 36. آیا عیسی سوار بر یک کره الاغ ( مرقس 11: 7 و لوقا 19: 35) یا یک کره الاغ و  الاغ ( متی 21: 7) وارد اورشلیم شد؟ 

اتهام از این قرار است که اناجیل در مورد تعداد الاغ هایی که عیسی سوار بر آنها وارد اورشلیم شد، با هم تناقض دارند. این اتهام به دلیل این است که خواننده متن انجیل متی را به دقت نخوانده و نکته اصلی این رویداد را کاملا نادیده گرفته است.

اولا” باید متذکر شد که این مورد در هر چهار انجیل نگاشته شده است ، نقطه ذکر نشده بالا در یوحنا 12: 14 تا 15 می باشد. مرقس، لوقا و یوحنا هر سه معتقدند که عیسی سوار کره الاغ شد. منطق نشان می دهد که هیچ تناقضی در این مورد نیست، چون عیسی نمی توانست در عین حال سوار دو حیوان شده باشد، پس چرا متی دو حیوان را نام می برد؟ دلیل آن واضح است. حتی اگر متن متی را به تنهایی بررسی کنیم، می بینیم که  عیسی بر دو حیوان سوار نشد بلکه تنها بر کره الاغ. چون در دو آیه قبل از آیه های ذکر شده در بالا متی دو نبوت را از عهد قدیم  با هم  بیان می کند ( اشعیا 62: 11 و زکریا 9: 9 ). متی می نویسد،  ” به دختر صهیون گویید، هان پادشاهت نزد تو می آید، فروتن و سوار بر الاغ ، بر کره الاغ” ( متی 21: 5). با گفتن ” الاغ “،  و بعد ذکر “کره الاغ” زکریا از جمله بندی و زبان شعری عبری اصیل استفاده می کند به نام ” تقارن” ، به معنی تکرار همانند یک چیز به روشی دیگر به صورت عبارتی متقارن . این در کتب مقدس بسیار رایج است ( مزمور 119: 105 می فرماید ” کلام تو برای پاهای من چراغ، و برای راه من نور است” و یک چیز را دو بار پشت سر هم بیان می کند). این کاملا” واضح است که تنها اشاره به یک حیوان شده است. به همین جهت متی در توافق با نویسندگان سه انجیل دیگر می نویسد که عیسی تنها بر کره الاغ سوار شد.

پس چرا متی در آیه هفتم می گوید که کره الاغ و مادرش را آوردند؟ دلیلش واضح است. متی که خود شاهد عینی بوده ( در حالی که مرقس و لوقا احتمالا” در آن زمان حضور نداشتند) بر عدم بلوغ  کره الاغ  تأکید دارد، یعنی آنقدر کوچک بود که نمی شد از مادرش جدا کرد. دلیل اینکه تا آن زمان کسی بر این کره الاغ  سوار نشده بود نشان دهنده وابستگی بیش از حد او به مادرش بوده. ورود آنان به اورشلیم آسانتر می شد اگر مادر نیز در کنار آنان حرکت می کرد، از آنجایی که کره الاغ او را طبیعتاً دنبال می کرد، هر چند کسی بر آن هرگز سوار نشده بود و سفر در جاده را نیاموخته بود. اینجا دوباره مشاهده می کنیم که هیچ گونه تناقضی در شرح این رویداد در میان اناجیل نیست. تنها متی، چون خود شاهد انجام آن بوده است جزئیاتی را نیز اضافه کرده است. این تنها یکی از نبوتهای بسیاری است که عیسی به آن تحقق بخشید. او نه تنها نبوتهایی را که در قدرت خود داشت عملی کرد بلکه  آنانی را هم که نمی توانست شخصا در تحقق آن نقشی داشته باشد، مانند زمان و مکان تولدش ( دانیال 9: 24 تا 26 ، میکا 5: 1 تا 2 ، متی 2: 1 تا 6)، و رستاخیزش از مردگان ( مزمور 16: 10 ، اعمال رسولان 2: 24 تا 32) که دو مثال از میان بسیاری می باشد.

بعضی از مسلمانان اعتقاد دارند که در تورات به نبوتی  در باره محمد اشاره شده که  در قرآن  سوره 7: 157 و 61: 6 از آن سخن به میان آمده است. اما این مسلمانان هنوز در اثبات این یک نبوت هم مانده اند، در حالی که در باره عیسی بارها و بارها پیشگویی شده است.

سؤال 37. آیا شمعون پطرس ازطریق مکاشفه الهی به مسیح بودن عیسی پی برد ( متی 16: 17) یا بوسیله برادرش اندریاس ( یوحنا 1: 41)؟  

تأکید متی 16: 17 بر این است که شمعون آنرا به تنهایی از یک شخص دیگر نشنید،  بلکه: خود خداوند آنرا برایش آشکار کرد. این مسئله هیچ تناقضی با  اینکه او ازافراد دیگری نیز شنیده است، ندارد. منظور عیسی این است که پطرس حرفهای دیگران را تکرار نمی کند . او با عیسی کار و زندگی کرده بود و برایش اکنون کاملا”  واضح بود که عیسی همان مسیحا (ماشیح)  و پسر خدای زنده می باشد. عیسی از پطرس سؤال نکرد :” از چه کسی شنیده ای که من کیستم؟  بلکه: ” به نظر شما من کیستم؟”   یک دنیا تفاوت در این دو سؤال وجود داشت و پطرس دیگر هیچ شکی در این مورد نداشت.

سؤال 38. آیا عیسی پطرس و اندریاس را اولین بار در کنار دریاچه جلیل دید (متی 4: 18-22) یا  در سواحل رود اردن( یوحنا 1: 42-43)؟

اتهام مطرح شده این است که در یک انجیل عیسی شمعون پطرس و اندریاس را در کنار دریاچه جلیل می بیند ، در حالی که انجیلی دیگر می گوید که این ملاقات در سواحل رود اردن اتفاق افتاد. هرچند این اتهام کاملا شکست می خورد  زمانی که در می یابیم که نویسندگان مختلف انجیلها به این واقعه در جاهای مختلف اشاره دارند.

در یوحنا 1: 35 می فرماید که عیسی آنان را در کنار رود اردن ملاقات کرد و با آنان در آنجا وقت صرف کرد. اندریاس ( و احتمالا پطرس نیز) از شاگردان یحیی تعمید دهنده بودند. آنان این محوطه را ترک گفته به جلیل رفتند ، منطقه ای که دهکده قانا بود، جایی که عیسی اولین معجزه ثبت شده خود را انجام داد.” سپس با مادر و برادران و شاگردان خود به کفرناحوم رفت ، و روزهای چند در آنجا ماندند”.( یوحنا 2: 12). پطرس و اندریاس در اصل از شهری به نام بیت صیدا بودند( یوحنا 2: 44) اما اکنون در کفرناحوم می زیستند( متی 8: 14-15 ، مرقس 1:30-31، لوقا 4: 38-39)،  یعنی چند کیلومتری بیت صیدا. شغل آنان ماهی گیری بود ، پس بسیار عادی بود که در روزهایی که خانه بودند به ماهیگیری بپردازند( این لحظه ای بود که عیسی خدمت عمومی تعلیم  و شفا  را آغاز کرده بود).

اینجا است که متی دنباله داستان را شرح می دهد. هنگامی که پطرس و اندریاس در دریاچه جلیل  در حال ماهیگیری بودند، عیسی آنان را به پیروی از خود فرا خواند تا هر چه دارند رها کرده و شاگردان دائمی او شوند. پیش از این واقعه  ، او از آنان نخواسته بود  او را پیروی کنند بلکه خودشان از عقب او به خاطر شهادت یحیی تعمید دهنده در باره او، می رفتند.( یوحنا 1: 35-39). حال به دلیل این شهادت و معجزه در قانا و سخنان عیسی( یوحنا 1: 47-51)، و نیز سپردن وقت با حکیم ترین و کامل ترین شخص در دنیا و غیره، بسیار قبل ادراک است که آنان همه چیز خود را ترک کرده و به دنبال او بروند. این غیر منطقی خواهد بود که آنان همه چیز زندگی خود را ترک کرده و به دنبال یک ناشناس بروند که ظاهر شده و از آنان می خواهد که کور کورانه  او را دنبال کنند. عیسی کسی را سحر نکرد بلکه آنها هنگامی که پی بردند که او کیست، به دنبال او رفتند یعنی  آنکه تمام انبیاء پیشین در باره اش سخن گفته بودند. همان ماشیح، پسرخدا.

سؤال 39. هنگامی که عیسی به یایروس برخورد،  دخترش ” همان لحظه مُرد” ( متی 9: 18) یا ” در حال مرگ”  بود ( مرقس 5: 23)؟

هنگامی که یایروس خانه خود را ترک گفت، دخترش بسیار مریض بود ، و در حال مرگ، و اگر نه او به دنبال عیسی نمی رفت. هنگامی که او عیسی را ملاقات کرد به صحت نمی دانست آیا دخترش وفات یافته بود یا خیر. به همین دلیل او می توانست هر دو اظهارات را کرده باشد، متی به مرگ دختر اشاره دارد ، در حالیکه مرقس به مرض او. البته می بایست در نظر گرفت که این جزئیات، نه برای داستان  و نه برای ما اهمیتی ندارد.  نکات حیاتی و حساس واضح هستند:

–        دختر یایروس مرضی کشنده داشت.

–        تمام تلاش لازم انجام شده بود و اگر هنوز نمرده بود، تقریبا” در حالت مرگ بود.

–        یایروس خوب می دانست که عیسی قادر است هم او را شفا دهد و هم او را از مرگ برخیزاند. برای او هیچ فرقی نمی کرد.

–        بنابر این در واقع هیچ اهمیتی ندارد که دختر در حال مرگ بود یا اینکه مرده بود، وقتی یایروس نزد عیسی آمد.

سؤال 40. آیا عیسی اجازه داد( مرقس 6: 8 ) یا نداد ( متی 10: 9 ، لوقا 9: 3) تا شاگردانش در سفرشان عصا  با خود ببرند؟

به نظر می آید که نویسندگان اناجیل با هم در تناقض هستند در مورد اینکه عیسی به شاگردانش اجازه برداشتن عصا برای سفرشان را داد یا خیر؟ مشکل در ترجمه است.

در متی ما ترجمه کلمه یونانی اجازه دادن را می خوانیم ” هیچ طلا یا نقره یا مس در کمربندهای تان با خود نبرید” . بر اساس یک فرهنگ لغت یونانی این کلمه به معنی ” بر خود اختیار کند، با خریدن یا هر شکل دیگر، تدارک ببیند.”( برگرفته از: رابینسون، فرهنگ لغات عهد جدید) بنابر این در واقع  در انجیل متی، عیسی می فرماید: ” به غیر از آنچه در اختیار دارید، چیز دیگری را تدارک نبینید. همانطور که هستید بروید.”

متی 10 و مرقس 6 با هم در این نکته موافق هستند که عیسی به شاگردانش فرمان داد تا هیچ چیز اضافی با خود نبرند. لوقا 9: 3 نیز تا حدی با مرقس 6: 8 با استفاده از مصدر یونانی (بردن) توافق دارد، اما بعد، مانند متی می افزاید ” نه نان نه کوله بار و نه پول در کمربندهای خود”، ولی متی 10: 10 شرحی واضح تر را اضافه می کند، آنان نمی بایست چوب دستی برای سفر خود بر می داشتند. به نظر می آید که در مرقس 6: 8 این شامل چوب دستی هایی که وقتی با عیسی در سراسر کشور در سفر بودند و از قبل داشتند نمی شود.

با اینحال این یک جواب قطعی نیست و تنها یک شرح احتمالی است. این تفاوت بدیهی، تأثیری بر توافق قابل توجه در اناجیل نمی گذارد. ما با بودن یا نبودن این تفاوت به مشکلی بر نمی خوریم ، چون ما نسبت به انجیل همان دیدی را نداریم که یک مسلمان، تعلیم یافته که آن دید را نسبت به قرآن داشته باشد. و اگر این اوج تناقضات کتاب مقدس است ، وقتی که گفته شده کتب مقدس ” پر از تناقضات ” و ” کاملا تحریف شده” است ، باید گفت اینگونه افراد به طور واضح فریب خورده اند. اگرواقعا”  نسخه برداران و مترجمان کتاب مقدس می خواستند انجیل واقعی را تغییر دهند، این تفاوت دیده نمی شد . اتفاقا” این تفاوت نشانه اصیل بودن  گزارش انسانها از آنچه به وقوع پیوسته می باشد و نیز نشانه واضح و بارزی است از اینکه متن آن به هیچ عنوان عمدا” تحریف نشده است.

سؤال 41. آیا هیرودیس گمان کرد که عیسی همان یحیی تعمید دهنده است( متی 14: 2 ، مرقس 6: 16) یا خیر( لوقا 9: 9)؟

در اینجا هیچ تناقضی مشاهده نمی شود. در لوقا 9:9 ، زمانی که یحیی دیگر مرده بود، هیرودیس سؤال می کند که این مرد بی نظیر چه کسی می تواند باشد. در متی 14: 2 و مرقس 6: 16 هیرودیس پس از حدس زدن اینکه عیسی چه کسی می تواند باشد، او پاسخ خود را چنین می یابد: که او حتما” یحیی تعمید دهنده است، که از مردگان قیام کرده. با رسیدن وقتی که هیرودیس عیسی را هنگام محکمه شخصا” ملاقات کرد ، او دیگر تصور نمی کرد که عیسی همان یحیی است( لوقا 23: 8-11). اگر اینچنین بود، او موارد بیشتری در باره اش باید شنیده باشد و نیز ادعای یحیی را مبنی بر آماده کردن راه برای آنکه می آید را دیگر درک کرده بود( یوحنا 1: 15-34). او احتمالا شنیده بود که عیسی بوسیله یحیی، تعمید گرفته بود، و بدین ترتیب برایش به احتمال قوی روشن شده بود که آن دو، یک شخص واحد نیستند.

سؤال 42. یحیی تعمید دهنده عیسی را قبل از تعمید دادنش شناخت ( متی 3: 13-14) یا خیر ( یوحنا 1: 32-33)؟ 

اظهارات یحیی در یوحنا 1: 33 مبنی بر اینکه او عیسی را نمی توانست بشناسد مگر با قرار گرفتن روح القدس  و ماندن او بر عیسی ، به این معنی می باشد که او به یقین نمی توانست بدون این نشانه صریح، عیسی را بشناسد. یحیی پر از روح القدس بود حتی قبل از تولد ( لوقا 1: 15) و ما شرح بسیار عالی شناخت او از عیسی را داریم هنگامی که یحیی هنوز در رحم مادرش بود. لوقا 1: 41-44 این را شرح می دهد که هنگامی که مریم به دیدار مادر یحیی می رود و صدای سلام مریم باعث هیجان او شد ، در حالی که هنوز در رحم مادر بود، چون حضور مریم را به  عنوان مادر خداوند شناخت.

از این متن در می یابیم که مادر یحیی نیز از چگونگی شخصیت عیسی آگاهی محدودی داشت. و احتمالا” در حالی که یحیی هنوز در حال رشد بود مادرش در این مورد با او سخن گفته بود.( هر چند به نظر می آید که او هنگامی که یحیی هنوز جوان بود فوت کرد). با در نظر گرفتن این آگاهی قبلی و شهادت روح القدس از درون ، احتمالا” این نشانه نزول روح القدس و قرار گرفتن او بر عیسی تأییدی بود برای دانشی که یحیی از پیش داشت. خدا تمام شک ها را رفع کرد تا او مطمئن باشد که این شناخت ساخته تخیلات خود و یا اشتباه دیگری نیست.

سؤال 43. آیا یحیی تعمید دهنده عیسی را بعد از تعمیدش تشخیص داد( یوحنا 1: 32-33) یا خیر( متی 11: 2)؟ 

در متن یوحنا 1: 29-36 کاملا واضح است که یحیی عیسی را شناخت  و ما در این مورد هیچ شکی نباید داشته باشیم.

متی 11: 2 بعدا” اتفاق می افتد و در این میان چیزهای زیادی به وقوع پیوست. شناخت اولیه یحیی از عیسی بسیار محدود بود و به نظر می رسد که حوادث بعدی او را تا حدی ناامید کرده بودند. او به درستی نمی دانست که از خدمت عیسی چه نتیجه ای بدست می آید . متی 3: 11-12 به ما قسمتی از چیزهایی را که یحیی در باره عیسی می دانست را در میان می گذارد: ”  او شما را با روح القدس و آتش تعمید خواهد داد و کج بیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خود را پاک خواهد کرد و گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، اما کاه را با آتشی خاموشی ناپذیر خواهد سوزانید.” این به تصویر کشیدن باستانی مسیح است به عنوان پادشاه فاتح که قضاوت خدا را بر روی تمامی کسانی که او را رد کردند بعمل می آورد، و صلح و عدالت را به کسانی که او را پیروی می کنند به ارمغان می آورد. این را ظاهرا یحیی درک کرده بود.

با این حال ، مسیح همچنین در کتاب مقدس به شکل یک خادم رنج کشیده نیز به تصویر کشیده می شود، که به جای قوم خداوند عذاب خواهد کشید. این به وضوح در اشعیا 53 مشاهده می کنیم، مخصوصا” در آیه 12: ” و گناهان بسیاری را بر دوش کشید، و برای خطا کاران شفاعت می کند”. یحیی این را نیز درک کرده بود ، همانطور که در یوحنا 1: 29 اعلام می کند” این است بره خدا که گناه از جهان بر می گیرد! “

چیزی که بعضی اوقات درست درک نمی شد این بود که این دو تصویر مسیح، باهم ارتباط متقابل داشتند. بسیاری می انگاشتند که مسیح داوری سخت خود را بلا فاصله بعد از ظهورش به اجرا می گذارد ، البته این در بازگشت ثانوی او انجام خواهد شد (برای مثال، به بازگشت او در اعمال رسولان 1: 11 اشاره شده است). بعضی ها به دلیل اینکه عیسی برخلاف یک رهبر نظامی عمل می کرد ،  تا قوم اسرائیل را از ظلم رومیان آزاد کند ، سردرگم بودند. این پریشانی در لوقا 24: 13-33 به نمایش گذاشته شده، جایی که عیسی بعد از رستاخیزش با دو تن از شاگردانش در جاده به سمت عِمائوس صحبت می کرد. آنان در ابتدا از تشخیص و شناخت او دور نگه داشته شدند ( آیه 16). آنان به وی گفتند که چطور” ما امید داشتیم او همان باشد که می بایست اسرائیل را رهایی بخشد” ( آیه 21). آنان امیدی درست داشتند، اما قادر به درک مرحله اول در روند نجات خداوند نبودند. عیسی سوءتفاهم انان را  در آیه 25 و 26 با این گفته که: ”  ای بی خردان که دلی دیر فهم برای باور کردن گفته های انبیا دارید! آیا نمی بایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود در آید؟”  احتمالا” سوء تفاهمی اینچنین در متی 11: 2 باعث سؤال یحیی شده بود. علی رغم اطمینان او از مسیحا بودن عیسی ، حوادث بعدی باعث سستی اعتقاد او شده بود . بعد از  انتظار اینکه عیسی رومیان را اخراج کند و پادشاهی اسرائیل را همچون زمان داوود بر پا سازد ، در عوض او شاهد تدریس و موعظه عیسی کنار دریاچه جلیل بود( متی 11: 1)، بدون ذکر هیچ گونه حمله نظامی. یحیی حتما” فکر کرد چه اشتباهی رخ داده است: آیا او نقش مسیح را درست درک نکرده بود، یا شاید اشتباه بزرگتری کرده بود با گمان بردن به  اینکه عیسی همان مسیحا است. پاسخ عیسی در متی 11: 4-6 پرده از این ابهام برمی دارد: ” بروید و آنچه می بینید و می شنوید به یحیی باز گویید، که کوران بینا می شوند، لنگان راه می روند ، جذامیان پاک می گردند، کران شنو می شوند، مردگان زنده می گردند، و به فقیران بشارت داده می شود. خوشا به حال کسی که به سبب من نلغزد.

این تحولات ویژگی مخصوص مسیحا بود، همانگونه که در اشعیا 29: 18 ، 35: 5-6 ، 61: 1-3 ، قبلا” نبوت شده بود . البته ناامیدی یحیی یک عکس العمل طبیعی انسانی است. او از ابتدا صحیح بود. عیسی پاسخ خود را با این نصیحت به پایان می رساند که او امیدش را از دست ندهد. ماشیح بدون تردید آمده بود و هر چیز به وقت معین خود روشن می شد.

سؤال 44. هنگامی که عیسی به خود شهادت می دهد، آیا شهادت او حقیقت دارد ( یوحنا 18: 4 ) یا ندارد ( یوحنا 5: 31 )؟

” اگر من خود بر خویشتن شهادت دهم، شهادتم معتبر نیست” ( یوحنا 5: 31) در مقایسه با ” هر چند من خود بر خویشتن شهادت می دهم ولی شهادتم معتبر است” ( یوحنا 8: 14). اینجا یک تناقض به نظر می آید، اما زمانی به این نتیجه غلط می رسیم که زمینه متن را در نظر نگیریم.

در یوحنا 5 عیسی می فرماید که او نمی تواند به تنهایی ادعا کند که مسیحا و پسر خدا است، مگر اینکه او در تطابق و هماهنگی کامل با کلام مکشوف شده خدا باشد. یعنی، بدون به انجام رساندن نبوتهای بیان شده درعهد عتیق چنین ادعایی بیهوده است. ولی هنگامی که عیسی آنان را به تحقق رساند و از طرف یحیی تعمید دهنده که توسط پیامبران پیشین، هموار کننده طریق مسیح معرفی شده بود ( به سؤال 34 مراجعه کنید)، به عنوان مسیحای موعود اعلام شد، پس این نتیجه را می گیریم که عیسی همانگونه که ادعا کرد، حقیقتا” پسر خدا بود. عیسی با تکیه بر کلام خدا که شنوندگانش با جدیت مطالعه می کردند، فرمود: ” این همان مطالبی است که بر من شهادت می دهند.”

ما البته در یوحنا 8 به زمینه متفاوتی برمی خوریم. عیسی بار دیگر با نقل قول از نبوتهای کتاب مقدس و ربط دادن آنها به خود ادعا کرد که مسیحای موعود است( یوحنا 8: 12، اشعیا 9: 2، ملاکی 4: 2). ” پس فریسیان به او گفتند: تو خود بر خویشتن شهادت می دهی، پس شهادتت معتبر نیست” ( آیه 13) جواب عیسی به این اظهار نظرچنین بود که گفت ” بله هست”. چرا؟ چون فریسیان حکمی را از تثنیه 19: 15 استفاده می کردند که می فرماید: ” شهادت تنها یک تن علیه کسی، برای اثبات هیچ جرمی یا گناهی، از هر قبیل کار خلاف که شخص مرتکب شده باشد، کافی نیست. به گواهی دو یا به سه شاهد هر سخنی ثابت خواهد شد.”

به همین دلیل آنها قانون را بیشتر از آنچه در اصل آن معنا می داد، تفسیر می کردند. در واقع، گواهی یک نفر البته معتبر بود؛ هرچند برای محکومیت کافی نبود، اما برای دفاع و تبرئه کفایت می کرد. این قانون در مورد شخصی که ادعایی در باره خود می کند، صادق نیست بلکه برای شخصی است که به خاطر جرمی محکوم شده است و از خود دفاع می کند.

پس هنگامی که عیسی در جواب به آنان می فرماید: ” حتی اگر من به خود شهادت دهم ، شهادت من معتبر است “، کاملا” حق دارد چون این حکم شریعت در باره او صدق نمی کند. او همچنین می فرماید که کاملا” آگاه است که کیست، در حالی که آنان او را نمی شناختند. او به آنان دروغ نمی گفت: او مسیح پاک و بیگناه خدا بود. به همین دلیل کلام او کاملا” قابل اعتماد بود.

هرچند، بهتر است که به هر کسی که ادعای مسیحای موعود بودن می کند، اعتماد نکنیم. هر ادعایی می بایست به ثبوت برسد. پس دومین موردی که عیسی در یوحنا فصل 8 به آن می پردازد، این است که او این شهادتها را دارد، شاهدانی که فریسیان خواهان آن بودند: ” من خود بر خویشتن شهادت میدهم ، و پدری که مرا فرستاده است، بر من شهادت می دهد” ( آیه 18). همان  اعلانی که او سابقا” در یوحنا 5 کرده بود که او نبوتهایی را که فریسیان از آنها آگاهی داشتند، تکمیل کرده بود( برای دلیل بیشتر به یوحنا 7: 42 مراجعه کنید.)

در این آیات نه فقط هیچ تناقضی وجود ندارد، بلکه به سادگی می توانیم با روشنی یا وضوح و عمق بیشتری، عیسی را در زمینه متن آیات در صحنه و فرهنگ غنی یهودی اش، مشاهده کنیم.

سؤال 45. آیا هنگامی که عیسی وارد اورشلیم شد، معبد را در همان روز پاک کرد ( متی 21: 12) یا روز بعد (مرقس 11: 1-17)؟

کلید درک این مسئله در شناخت چگونگی شرح روایت به وسیله متی است. در مواردی می بینیم که او روایات خود را به ترتیب مبحث، نظم می بخشد و نه  ترتیب زمانی.  با در نظر گرفتن این موضوع، احتمال دارد که متی پاکسازی معبد را با ورود عیسی به اورشلیم مرتبط می داند، هر چند پاکسازی معبد در روز بعد انجام شد. آیه 12 می فرماید عیسی وارد معبد شد، اما واضح نیست که این اتفاق بلافاصله بعد از ورودش به اورشلیم واقع شد یا خیر. در آیه 17 می فرماید که او اورشلیم را ترک کرد و به بیت عنیا رفت، و شب را در آنجا سپری کرد. همچنین در مرقس 11:11 نیز او شب را در بیت عنیا میگذراند، اما  باید بدانیم که او این کار را در هفته ای که در اورشلیم بود، هر شب تکرار کرد.

در متی 21: 23 آمده” آنگاه عیسی وارد معبد شد” به همان نحوی که در آیه 12 آمده، اما لوقا 20: 1  شرح می دهد که این واقعه در ” یکی از روزها” اتفاق افتاد و واضح است که این واقعه  بلافاصله بعد از حادثه درخت انجیر اتفاق نیفتاد.

بر اساس این تفسیر ، عیسی احتمالا” در همان روز ورود پیروزمندانه خود به اورشلیم، وارد معبد شد و در اطراف گشت و بعد برای استراحت به بیت عنیا رفت. روز بعد در راه اورشلیم درخت انجیر را نفرین کرد( که درخت در همان زمان شروع به خشک شدن کرد) و وقتی به معبد رسید آن  را پاک کرد. شب را به بیت عنیا برگشت ، در راه برگشت به علت تاریکی شاگردان متوجه خشک شدن درخت انجیر نشدند، تا صبح روز بعد که در روشنایی روز بود که آنان شاهد این واقعه شدند.

سؤال 46. چرا در متی 21: 19 می نویسد که درخت انجیری که عیسی آنرا نفرین کرد بلافاصله خشک شد، در حالی که مرقس 11: 20 می فرماید که این درخت در طول شب خشک شد؟

تفاوتهایی که در میان حکایتهای متی و مرقس در مورد درخت انجیر یافت می شود ، وابسته به نحوه ترتیب متنها به وسیله این دو نویسنده است. هنگامی که روش شرح روایت متی را در کل بررسی می کنیم ، پی می بریم( همچنان که در مورد قبلی ذکر کردیم) که او بعضی اوقات ترتیب روایات خود را به جای ترتیب زمانی که روش مورد استفاده مرقس و لوقا می باشد، برحسب موضوع بیان می کند.

برای مثال ، اگر ما نظری بر بابهای 5-7 متی بیاندازیم که شرح موعظه سر کوه می باشد، بسیار قابل تصور است که قسمتی از این موعظه در فرصتهای دیگر نیز به آن اشاره شده، مانند موعظه در مکانی هموار که در لوقا ( 6: 20-49) یافت می شود. تمایل متی بر این بود ، که موضوعات خود را برحسب دنباله منطقی شکل بخشد. ما نمونه دیگری از این را در شرح سلسله مثلهای مربوط به ملکوت آسمان در باب 13 می بینیم. در حالی که طرح مطلبی شروع شده، متی مانند همیشه ترجیح می دهد آن موضوع را به اوج خود برساند.

وقتی از این دیدگاه به مسئله نگاه می کنیم، شاهد این هستیم که مرقس می کوشد تا ترتیب زمانی واقعه را مشخص کند. در گزارش مرقس می بینیم که عیسی هم در یکشنبه نخل و هم روز دوشنبه آن به معبد رفت. اما در مرقس 11: 11-19 صریحاً می بینیم که عیسی تاجران را تا روز دوشنبه از معبد اخراج نکرده بود یعنی تا بعد از نفرین درخت انجیر بی ثمر( آیات 12-14).

 نتیجه: متی دید که به رویکرد مبحث او بیشتر سازگار است اگر اتفاق بعد از ظهر دوشنبه را با شواهد بعد از ظهر یکشنبه ادغام کند، در حالی که مرقس ترتیب زمانی اتفاقات را با جدیت دنبال می کند. این تفاوت ها ضد و نقیض نیستند، تنها نشان دهنده اختلاف در روش نگارش دو نویسنده هستند.

سؤال 47. در متی 26: 48-50 می خوانیم که یهودا آمده عیسی را بوسید، در حالی که در یوحنا 18: 3-12 یهودا نمی توانست به حد کافی نزدیک شود تا عیسی را ببوسد؟

این عدم توافق عجیبی است که شخصی که مخالف کتاب مقدس است عامدا” ابراز کرده است، چون هیچ جایی در انجیل یوحنا نوشته نشده ( چنان که شخص مخالف اصرار دارد) که یهودا نمی توانست نزدیک شود و عیسی را ببوسد. این که او نمی توانست به عیسی نزدیک شود ، هیچ ارتباطی به این مسئله ندارد که آیا او را بوسید یا خیر. شخص مخالف خیال می کند که این مشکل ایجاد می کند و آنرا به متن ربط می دهد.  اینکه یوحنا به بوسه اشاره نکرده به این معنا نیست که یهودا اقدام به بوسه نکرده . در بسیاری از موارد می بینیم که اطلاعاتی که در یک انجیل نوشته شده در انجیل دیگر به آن پرداخته نشده. این به این معنا نیست که یکی از آنها اشتباه می باشد، بلکه به عنوان شاهدان ، آنان اتفاقات را از جنبه های مختلف می نگریستند، و بدین جهت تنها اطلاعاتی که برایشان مهم به نظر می رسید را شرح می دادند.

سؤال 48. آیا پطرس مسیح را سه بار قبل از بانگ خروس انکار کرد ( یوحنا 13: 38) یا سه بار پیش از این که خروس دو بار بانگ بزند ( مرقس 14: 30 ، 72 )؟

احتمالا” معروف ترین مبحث متناقض کتاب مقدس راجع به ماجرای انکار سه باره عیسی مسیح توسط پطرس و بانگ خروس می باشد.

افراد متردد و شکاک و حتی معتقدان به کتاب مقدس سؤالاتی در مورد شرحی که مرقس در این باب داده و شرح متناقضی که دیگر نویسندگان اناجیل در این مقوله داده اند، مطرح کرده اند.

به این جهت اغلب گفته می شود که کتاب مقدس صحت ندارد. ولی عده معدودی زحمت اینرا به خود داده اند که این موضوع را خود بررسی کنند.

متی، لوقا و یوحنا همگی نقل قول می کنند که مسیح گفته که قبل از بانگ خروس، پطرس وی را سه بار انکار خواهد کرد.

فقط مرقس می گوید که بعد از بانگ دوم خروس، پطرس مسیح را انکار خواهد کرد: ” عیسی به او گفت: ” آمین، به تو می گویم که امروز، آری همین امشب، پیش از آنکه خروس دو بار بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد!” (مرقس 14: 30)

در آیه 68 اشاره شده است که بعد از انکار اول پطرس: ” در همین هنگام خروس بانگ زد.” در ادامه این آیه 72 می گوید: ” در همان دم، خروس بار دوم بانگ زد.”

آیا این تناقضی با شرح سایر نویسندگان کتاب مقدس دارد؟ خیر!

اجازه دهید این مطلب را با یک مثال برایتان باز کنم:

تصور کنید که پدر و مادری با پسرشان به یک مسابقه فوتبال می روند. پسر قوانین بازی را خوب می داند اما مادر وی هوز این قوانین را نمی داند. پسر مشغول بازی می شود و پدر و مادر او روی نیمکت تماشاچیان می نشینند. پدر به پسرش می گوید: ” پس از علامت سوت، جلوی درب خروجی می بینمت.” پس از اتمام مسابقه، مادر از همسرش می پرسد: ” پسرمان کجاست؟” و پدر پاسخ می دهد: ” من به پسرمان گفتم که بعد از سوت چهارم جلوی درب خروجی می بینمت.”

آیا در این داستان تناقضی وجود دارد؟ خیر!

پسر که قوانین مسابقه را می داند، به خوبی متوجه می شود که منظور پدر، سوت نهایی می باشد. همسر که هنوز قوانین بازی را به خوبی نمی دانست، به توضیحات بیشتری نیاز دارد به دلیل اینکه قبل از سوت نهایی، سوت های شروع مسابقه، سوت استراحت وسوت شروع نیمه دوم نیز بوده است.

در آن زمان مرسوم بود که خروسها دو بار بانگ برمی آوردند. مطابق فرهنگ لغت کتاب مقدس سال 1998، به طور معمول خروس ها یک بار شب ها بین ساعت 12.00 الی 1.00 و یک بار صبح زود با صدایی قویتر بانگ می زدند. متی و لوقا و یوحنا بانگ خروس رایج را نام می برند، در حالی که مرقس توضیح مفصل تری با جزئیات در این مورد می دهد، مانند توضیحی که این پدر به همسرش در باره بازی فوتبال می دهد.

سؤال 49. آیا عیسی صلیب خود را خودش به تنهایی حمل کرد( یوحنا 19: 17) یا خیر( متی 27: 31-32 )؟              

در متی 19: 17 می خوانیم که او صلیب خود را شروع به حمل به جانب جلجتا کرد، و متی 27: 31-32 می نویسد، که هنگامی که بیرون می رفتند به مردی از اهالی قیروان به نام شمعون برخوردند و او را وا داشتند صلیب عیسی را حمل کند تا مکانی به نام جلجتا. مرقس 15: 20 و 21 با متی موافقت دارد و به ما اطلاعات بیشتری می دهد که عیسی صلیب خود را از کاخ شروع به حمل کرد و هنگامی که شمعون از خارج شهر وارد می شد، مشخص است که او در جاده در حال گذر بود. این نشان می دهد که عیسی صلیب خود را تا قسمتی خودش حمل کرده است، از کاخ تا جاده. اما چون از ضربه های شلاق و شکنجه  ضعیف شده بود ، احتمالا” یا  زیر سنگینی صلیب از حال رفت  یا بسیار کند راه می رفت، در هر حال سربازان، شمعون را مجبور به حمل صلیب عیسی کردند. و لوقا 23: 26 نیز با بقیه گزارشها در انجیلهای دیگر موافق است که شمعون را وا داشتند صلیب را هنگامی که عیسی را خارج از شهر می بردند، حمل کند.

پس تناقض باطل می شود ، عیسی در آغاز صلیب خود را حمل کرد  تا قسمتی از راه و بعد شمعون آنرا  برداشت کرد.

سؤال 50. آیا عیسی قبل از پاره شدن پرده معبد ( متی 27: 50-51 )، یا بعد ازآن( لوقا 23: 45-46 ) جان داد؟

بعد از خواندن هر سه روایات متی 27: 50-51، مرقس 15: 37-38 و لوقا 23: 45-46 ، تناقضی که مخالفان در این متون به آن اشاره می کنند مشخص و واضح نیست. هر سه انجیل بر این حقیقت تأکید می کنند که هنگام مرگ عیسی، پرده هیکل دو پاره شد. چون متی و مرقس به مرگ عیسی قبل از پاره شدن پرده اشاره کرده اند در حالی که لوقا این مسئله را بالعکس بیان می کند ، دلیل بر تناقض آنان نمی شود، همچنان که متی شرح می دهد که هر دو حادثه باهم اتفاق افتاد ، و دو روایت دیگر این را انکار نمی کنند.

همگی آنان با هم توافق دارند که  به دلیلی بسیار عالی هر دو مورد همزمان به وقوع پیوست  ، چون پرده مانعی بود که میان انسان و خدا وجود داشت. نابودی آن مصادف با مرگ مسیح بود، و بدین وسیله انسان برای نخستین بار از زمان طرد شدن آدم از حضور خدا در باغ عدن ، فرصت این را پیدا کرد که یک بار دیگر اجازه پیوند و رابطه با خدا را بیابد.

سؤال 51. آیا عیسی همه چیز را آشکارا بیان کرد ( یوحنا 18: 20) یا در خلوت با شاگردانش سخن می گفت( مرقس 4: 34 ، 13: 10-11)؟  

دلیل این که بعضی می گویند که سخنان عیسی با یکدیگر تناقض دارند ، مخصوصا” در خصوص مثالها، این است که آنان متن را از زمینه فرهنگی و لفظی بررسی نمی کنند.  جواب این سؤال مستلزم اطلاعات ریشه ای عمیق است، امیدوارم بتوانم بعضی از این اطلاعات را با شما در میان بگذارم.

اولا” ، مثل چیست؟ داستانی است که برای روشن ساختن، اهمیت دادن و نشان دادن یک تعلیم، بیان می شود، و به خودی خود تعلیم نیست. عیسی معلمی یهودی بود. در ادبیات معلمان دینی یهود بیش از 4000 مثل وجود دارد. به رابی های یهودی یاد می دادند که بهتر است آموزش خود را به مردم به سه قسم تقسیم کنند، آخرین این سه گونه معمولا” از دو مثال تشکیل شده بود که نمایانگر دو سوم اولی می شد. عیسی نیز این سنت را ادامه می دهد بدین صورت که یک سوم از آموزشهای ثبت شده او به شکل مثالها هستند. او تصاویری غنی که یهودیانِ هم دوره او از آنان آگاه بودند، با استفاده از اشکال عمده مانند: گیاهان و حیوانات و غیره را به نقش در می آورد. بدین وسیله نقطه اصلی مثل های عیسی برای هر شنونده ای آشکار و قابل فهم بود، همانطور که در اناجیل نیز دیده می شوند. مثالها آنقدر پر معنی و در عین حال ساده بودند که نه تنها نکته اصلی را به شنونده عمومی می رساندند، بلکه دانشمندان و عالمین علم الهی نیز آنان را بارها و بارها در افکار خود قادر به چرخاندن بودند، و معانی عمیقتر و بزرگتری از آنان استخراج می کردند. عیسی اغلب مانند هر معلم یهودی به درخواست شاگردان و دوستان نزدیکش معنی مثلها را  به طریقی وسیعترو گسترده تر برای آنها بیان می کرد.

این را می توان در متن مرقس 4: 34 نیز مشاهده کرد: ” عیسی با مثل های بسیار از این گونه، تا آنجا که می توانستند درک کنند، کلام را برایشان بیان می کرد. او جز با مثل چیزی به آنها نمی گفت، اما هنگامی که با شاگردان خود در خلوت بود ، همه چیز را بری آنها شرح می داد.”( چون آنان بیشتر از عموم می توانستند آنها را درک کنند).

بنابر این، مثلها دروس اسرار آمیزی را شامل نمی شدند. آنها دانشی مخفی نبودند که تنها مختص افراد بخصوص باشد. این گفته کاملا” بی اساس است ( و هیچ پایه و بنیاد تاریخی ندارد) که عیسی مردم را با تعالیمش مغشوش می کرد. او همه جا می گشت و مردم را تعلیم می داد و راهنمایی می کرد. به این خاطر وقتی از عیسی در مورد تعالیمش  در دادگاه سؤال شد ( یوحنا 18: 20 )، با این سخنان پاسخ آنها را داد: ” من  به جهان آشکارا سخن گفته ام و همواره در کنیسه و در معبد که محل گردآمدن همه یهودیان است، تعلیم داده ام و چیزی در نهان نگفته ام” . او کاملا” حق داشت.

وقتی تمام اینها حقیقت دارد، پس ” راز ملکوت آسمان ” چیست که عیسی از آن سخن می گوید؟ تنها راز این است: ” اکنون او را که قادر است شما را مطابق با انجیل من و موعظه پیام عیسی مسیح استوار گرداند- یعنی مطابق با مکاشفه رازی که از ایام ازل مخفی داشته شده بود…”( رومیان 16: 25) یعنی اینکه عیسی خداوند است!

این سرّ خدمت عیسی که بوسیله پیامبران پیشین پیشگویی شده بود، این بود که او کامل کننده تمام نبوتها و بزرگترین مکاشفه ای است که بر نسل بشر آشکار شده . کلمات او نه تنها برای نجات انسان بود ، بلکه به خاطر قضاوت بر مردم نیز بود چون آنان ” به گوش خود خواهند شنید ، اما هرگز نخواهند فهمید، به چشم خود خواهند دید ، اما هرگز درک نخواهند کرد.”( متی 13: 14 ) چون بسیاری از کسانی که مثلها را می شنیدند مایل به توبه و تسلیم شدن به خدا نبودند.

بسیاری از مردم از تعالیم عیسی لذت می بردند، و برای سخنان زیبای اخلاقی و مثال های عالی می آمدند، اما به علت بهای گرانی که برای پیروی از او باید می پرداختند، حاضر به دنبال کردن او نبودند( لوقا 9: 57- 61 ، 14: 25-27 و 33 ). اما اینها دقیقا” همان چیزهایی بودند که شاگردانش شروع به درک آنها کردند ، چون او را به راستی دنبال می کردند. اسرار ملکوت آسمان چیزهایی بودند که او به شاگردانی که او را پیروی می کردند، می گفت ( و شرح می داد) (متی 13: 16-17)” اما خوشا به حال چشمان شما که می بینید و گوشهای شما که می شنوند. آمین به شما می گویم ، بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما می بینید ، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما می شنوید ، بشنوند و نشنیدند.” ( چون آنان در هنگام حیات عیسی زندگی نمی کردند- تمام انبیاء قبل از او آمده بودند).

راز این است که عیسی خداوند است، عیسی پادشاه است، عیسی مسیحای موعود است، عیسی همان کسی است که تمام انبیاء در باره او سخن گفتند، یعنی رهایی بشریت، بزرگترین مکاشفه خدا، الف و یا، ( مکاشفه 21: 6-8، 22: 12-16)، تنها راه آشتی با خدا ( یوحنا 3: 36، رومیان 6: 23).

سؤال 52. آیا عیسی در ساعت ششم، در روز مصلوب شدنش  بر روی صلیب قرار داشت (مرقس 15: 33) یا در صحن کاخ پیلاتس (یوحنا 19: 14)؟

پاسخ ساده این سؤال این است که نویسندگان اناجیل همگون ( متی، مرقس و لوقا) روش شمارش متفاوتی را در مقایسه با یوحنا برای شمردن ساعتهای روز بکار گرفتند. نویسندگان اناجیل همگون روش سنتی یهودی را استفاده کردند، که در آن ساعت از طلوع آفتاب شروع می شد( یعنی 6 صبح شمارش امروزی) ، به این ترتیب حدود ساعت 9 صبح زمان مصلوب شدن عیسی مسیح بوده که ساعت سوم به وقت روش سنتی می باشد.

از سوی دیگر، یوحنا، از روش ساعت شماری رومی بهره می جوید. در این روش، مانند امروز ما، روز از نیمه شب تا نیمه شب بعدی حساب می شد. هم شیخ پلینی در تاریخ طبیعی 2: 77 و هم ماکروبیوس در نوشتجات ساتورنالیا 1: 3 ( ساتورنالیا  در روم باستان جشنواره ای بود که در حدود 17 دسامبر با افراط در عیش و نوش برگزار می شد. توضیحات از مترجم) این حقیقت را تأئید می کنند. پس بوسیله روش رومی که یوحنا آنرا بکار گرفته است، محاکمه عیسی در ساعت ششم، در مراحل پایانی خود قرار داشت (یعنی ساعت 6 صبح بوده است) که مطابق با ساعت اول از روز بنابه ساعت شماری انجیلهای همگون می باشد. از این ساعت تا مصلوب شدنش ، عیسی خداوند در صحن کاخ پیلاتس متحمل شلاقهای بیرحمانه ، تمسخر و ضربه های سربازان قرار گرفت .( مرقس 15: 16-20) . در ساعت سوم سنتی مطابق با ساعت 9 رومی و 9 صبح به وقت کنونی، عیسی به صلیب کشیده شد.

این، گریز زیرکانه برای فرار از مشکل نیست. بلکه دلیلی بسیار قانع کننده است که یوحنا از روش رومی برای ساعت شماری استفاده می کرده، هرچند او مانند دیگر رسولان یعنی متی ، مرقس و لوقا یک یهودی بود اما او انجیل خود را بعد از آنان در حدود سال 90 پس از میلاد نوشته است، هنگامی که او در افسس زندگی می کرد که پایتخت ایالت آسیای رومی بود و او در این مدت به ساعت شماری رومی می بایست عادت کرده باشد. شاهد دیگر از این عادت یوحنا، در یوحنا 21: 19 مشاهده می شود: ” در شامگاه اولین روز هفته”. این اشاره به شامگاه روز یکشنبه دارد، که در روش سنتی یهودی قسمتی از روز دوم حساب می شد، که هر روز آن با غروب آفتاب شروع می شد.

سؤال 53. آیا هر دو راهزن مصلوب شده با عیسی او را هم زمان مسخره کردند (مرقس 15: 32) یا خیر(لوقا 23: 43)؟

سؤال در این تناقض ظاهری این است که:  آیا هر دو دزد یا راهزن مصلوب شده با عیسی او را هم زمان مسخره کردند یا تنها یکی از آنان. در مرقس 15: 23 می خوانیم که هر دو مسخره کردند. لوقا 23: 43 می گوید که یکی مسخره کرد و دیگری از عیسی دفاع کرد. درک این مطلب آسان است . نتیجه واضح این است که در ابتدا هر دو عیسی را مسخره کردند. اما بعد از دعای عیسی که فرمود: ” پدر ، آنان را ببخش ، چون نمی دانند چه می کنند”، قلب یکی از دزدان دگرگون شده و بر روی صلیب توبه کرد، در حالی که دیگری همچنان به تمسخر ادامه داد.

درسی در این میان هست که نباید نادیده بگیریم که خدا به ما در هر لحظه بدون توجه به اینکه چه گناه یا جرمی را مرتکب شده ا یم، اجازه توبه و پشیمانی می دهد.  وضعیت این دو راهزن نشان دهنده وضع همگی ما هست. بعضی از ما بعد از روبرو شدن با حقیقت مسیح، او را رد کرده و به تمسخر خود ادامه می دهیم، در حالی که دیگران به ذات گناه آلود خود اعتراف کرده و طلب بخشش می کنند. خبر خوش این است که مانند دزد روی صلیب ، ما نیز می توانیم در هر زمان از گناه خود مبرا گردیدم ، حتی هنگامی که با مرگ دست و پنجه نرم می کنیم.

سؤال 54. آیا عیسی همان روز که مصلوب شد به فردوس عروج کرد (لوقا 23: 43) یا دو روز بعد (یوحنا 20: 17)؟

این نظر که عیسی یا اناجیل با یکدیگر در مورد عروجش به فردوس پس از مرگش بر روی صلیب در تضاد با یکدیگر می باشند، بستگی به تفسیر و برداشت ما از فردوس و نیز نیاز ما به مطابقت آن با زمینه متن دارد.

عیسی به دزد روی صلیب فرمود: ” امروز با من در فردوس خواهی بود”. البته این امر واقعا” حقیقت داشت. آن دزد به هر حال همان روز بر روی زمین می مرد ، اما بحث اینجاست که در فردوس، ” امروز” می تواند هر روز ما در این دنیا باشد، چون در آسمان زمان مطرح نیست.

بر اساس ترجمه قدیمی کینگ جیمزعیسی به مریم مجدلیه فرمود که او هنوز پیش پدر ” صعود ” نکرده است. هرچند می توان به صورت ” بازگشت” به سوی پدر نیز ترجمه کرد.

عیسی پیش از آغاز جهان با خدا بود ، و خود خدا بود (یوحنا 1 و فیلیپیان 2: 6-11). او تمام جلال خود را رها کرده و تبدیل به خدای کامل، انسان کامل شد. بعدا” خدا عیسی را به بالاترین جایگاه یعنی دست راست خویش، بلند کرد و جلال داد (اعمال رسولان 7: 56). این هنوز در یوحنا 20: 17 به وقوع نپیوسته بود. هنگامی که عیسی می گوید: ” هنوز نزد پدر صعود نکرده ام”، این امکان را که او در روزهای میانی مرگ و قیام خود  در” زمان بندی ما” در آسمان بوده را رد نمی کند( هرچند در آسمان زمان مطرح نیست). در همین موازات ( اگرچه به صورت ناقص) ، من به خانه اولیه خود و مکانی که رشد کرده ام می روم، بدون اینکه حقیقتاً به آنجا باز گردم. یعنی بازگشت به گونه ای که در حالت سابقم بوده ام.

 به هر ترتیب، درک بیشتر متن به زمینه آن مربوط می شود. طریقه دیگر بیان: ” بر من میاویز ، زیرا هنوز نزد پدر صعود نکرده ام ، بلکه نزد برادرانم برو و به آنها بگو…” می تواند اینچنین باشد: ” بر من آویزان مشو مریم- هنوز شما را ترک نگفته ام. مرا دوباره خواهید دید. اما اکنون، می خواهم که بروی و به شاگردان بگویی که من بزودی نزد پدرم خواهم رفت، ولی هنوز نه.”

هر دو مذهب اسلام و مسیحیت اعتقاد به قیامت بدن دارند، و هر دو باور به حالت میانی دارند. در لوقا ، عیسی می میرد ، و روح او به آسمان صعود می کند( آیه 46). در یوحنا، عیسی از نظر فیزیکی، بدنش قیام کرده  بود و در آن حالت ، او هنوز به سوی پدر صعود نکرده بود.

واقعیت محدودیت زمانی ما انسانها، این مسئله را امری به ظاهر متضاد نشان می دهد، اما متون بصورت متقابل، انحصاری نیستند. در اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد.

سؤال 55. هنگامی که پولس در راه دمشق بود، نوری درخشان دید و صدایی را شنید .آیا همراهان او نیز این صدا را شنیدند(اعمال رسولان 9: 7)  یا خیر( اعمال رسولان 22: 9)؟

اگرچه در هر دو روایت از کلمه یونانی آکوو استفاده شده ، اما در این دو گزارش، دو معنای متفاوت دارد، یکی به معنای شنیدن صدا و دیگری به معنای درک کردن است. پس توضیح این مسئله بسیار روشن است: آنها چیزی را شنیدند ولی برایشان روشن نبود و درک نکردند. از طرف دیگر پولس هم شنید و هم درک کرد.. پس هیچ تناقضی در این میان وجود ندارد.

سؤال 56. هنگامی که پولس آن نور درخشان را در راه دمشق دید و بر زمین افتاد، آیا همراهان او نیز افتادند( اعمال رسولان 26: 14) یا خیر(اعمال رسولان 9: 7)؟

دو توضیح ممکن برای این روایت وجود دارد. کلمه “ایستادند” را به صورت ” در جای خود ماندند”  نیز می توان استفاده کرد و این حالت می تواند بصورت ایستاده و یا دراز کشیده باشد.

توضیح دیگر این است که: در اعمال رسولان 26: 18 آمده است که هنگامی که نور درخشان آنان را احاطه کرد و قبل از شنیدن صدا، آنها به زمین افتادند. در اعمال 9: 7 می فرماید که همراهان سولس هنگامی که صدا سخن می گفت، خاموش ایستاده بودند. آنها در حالی که صدا با سولس سخن می گفت، وقت کافی برای برپا ایستادن داشتند، مخصوصا” اینکه برای آنها این صدا اهمیتی نداشت و نیز آن را درک نمی کردند. از سوی دیگر، سولس، صدا را می فهمید و از ترس در جای خود میخکوب شده بود ، هنگامی که درک کرده بود که در تمام این مدت پیروان خدا را آزار می داد و به قتل می رساند و در واقع با خدایی که او فکر می کرد خدمت می کند، در حال ضدیت بود. مسلما” درک این واقعیت وحشتناک، او را بیشتر از همراهانش بر زمین میخکوب کرده بود.

سؤال 57. آیا صدایی که پولس شنید به او در همان لحظه گفت که چه کند( اعمال 26: 16-18 ) ، یا به او فرمان داده شد تا به دمشق برود و در آنجا به او گفته خواهد شد که چه کند( اعمال 9: 7 و 22: 10 )؟

چنانچه در اعمال رسولان باب 9 و 22 آمده ، وظایف پولس در دمشق به او ابلاغ شد. هرچند زمینه متن در باب 26 متفاوت است. در این باب پولس نگران ترتیب زمانی و مکانی واقعه نبود چون شنوندگانش از شرح او باخبر بودند.

در اعمال 9: 1-31 لوقا، نویسنده کتاب اعمال رسولان، از سخنان پولس رسول نقل قول می کند.

در اعمال 22: 1-21 لوقا از گفتگوی پولس رسول با یهودیان شرح سخن می گوید، که او را می شناختند و باعث دستگیری و زندانی شدن او در سربازخانه رومی اورشلیم شده بودند. او برروی  پله های سربازخانه با یهودیان  صحبت می کرد و سخنان خود را با دادن اعتبار نامه خود به عنوان یک یهودی را قبل از پرداختن به جزئیات ملاقات خود با عیسی مسیح و گفتگوی خود با او آغاز کرد.

در حالی که لوقا در اعمال 26: 2-23، سخنرانی پولس را شرح می دهد،( که حدود دو سال از زندانی شدنش در اورشلیم  و سخنرانی اش در باب 22 می گذشت). این خطبه را به  فستوس والی رومی و هیرودیس آگریپاس پادشاه عرضه کرد که هر دوی آنان با این قضیه آشنا بودند. به این دلیل الزامی برای شرح کامل رویداد پولس نبود،  بلکه تنها خلاصه ای از آن کافی بود. دقیقا” چیزی که پولس به آنان عرضه کرد. در ادامه سخنان خود، پولس این نکته را با بیان این جمله که ” من به عنوان فریسی” ابراز می کند، برعکس دو جمله قبلی در اعمال 22: 3، اعتبار و صحت یهودی بودن خود را به آنان یادآور می شود. در ادامه این فصل پولس از دانش  آگریپاس در رابطه با حوادث آیات 25-27 آگاهی دارد.

سؤال 58. آیا اعداد کشته شدگان اسرائیلی در بلای شطیم 24000 تن بود ( اعداد 25: 1-9) یا تنها 23000 نفر از اسرائیلیان کشته شدند( اول قرنتیان 10: 8)؟

سؤال در این تناقض ظاهری این است که چند نفر در بلای عارض شده در شطیم جان خود را از دست دادند( که در متن چالش کننده اشتباها ، شیطین، نوشته شده).  اعداد 25: 1-9 و اول قرنتیان 10: 8 در باره دو واقعه متفاوت صحبت می کند. چالش گر در واقع بدون آنکه متوجه باشد، در اینجا به  دو بلای متفاوت اشاره می کند. اگر او به زمینه متن اول قرنتیان 10 توجه می کرد ، متوجه می شد که پولس به بلای ذکر شده در خروج 32: 28 اشاره می کند، که در کوه سینا اتفاق افتاده و نه آن بلایی که در اعداد 25 ذکر شده، که در شطیم میان موآبیان رخ داد. اگر در مورد آیه 7 از اول قرنتیان فصل 10 هنوز شکی دارید به خروج 32: 6 رجوع کنید که این آیه از آنجا نقل قول شده است: ” پس قوم سحرگاهان برخاستند و قربانیهای تمام سوز و قربانیهای رفاقت تقدیم کردند، سپس به خوردن و نوشیدن نشستند و جهت لهو و لعب به پا خاستند.”

در اینجا بعضی می توانند بگویند افرادی که در خروج 32 کشته شدند تعدادشان 3000 نفر بود(خروج 32: 28) که به ظاهر یک تناقض دیگری است ، البته این نیز هنگامی که ادامه متن را می خوانیم به راحتی برطرف می شود. 3000 تنی که در آیه 28 کشته شدند تنها اشاره به افرادی است که بوسیله شمشیر کشته شدند. به دنبال آن در آیه 35 خداوند بلایی بر ضد اشخاصی که در مقابل او گناه ورزیده بودند فرستاد، ” و خداوند به سبب گوساله ای که قوم به دست هارون ساخته بودند، بلایی بر آنان فرستاد.”  این همان بلایی است که پولس در اول قرنتیان 10: 8 به آن اشاره می کند.

سؤال 59. آیا تعداد افراد خانواده یعقوب که به مصر آمدند 70 نفر بود (پیدایش 46: 27) یا 75 نفر(اعمال 7: 14)؟

در جواب به این سؤال که چند نفر از خانواده یعقوب به مصر وارد شدند، باز هم تناقضی ظاهری به نظر می آید. دو متن در ظاهر متناقض پیدایش 46: 1-27 و اعمال 7: 14 می باشند. در حالی که هر دو متن صحیح هستند! در پیدایش 46: 1-27  کل تعداد اشخاصی که از نسل خانواده یعقوب بودند و با وی به مصر وارد شدند ، بنابر آیه 26 شصت وشش نفر بوده. به دلیل اینکه در آیه 28  یهودا قبل از آنان به مصر فرستاده شده بود و خود یوسف  با دو پسرانش پیش از آنان در مصر ساکن بودند. هر چند در آیه 27 به تمام افراد خانواده اشاره شده که شامل یهودا و یوسف و پسرانش می شود که جمع آنان 70 نفر می شود،  در واقع این کل تعداد افرادی است که از خانواده یعقوب به مصر وارد شدند و نه تنها افرادی که با وی به مصر سفر کردند.

در نسخه های قدیم یونانی و لوحه های دریاچه مرده، تعداد افراد در آیه 27 ، 75 تن می باشد. که شامل 3 نوه و 2 نتیجه یوسف نیز می باشد که در اعداد 26: 28-37 به آنان نیز اشاره شده است. و در نسخه  قدیم  یونانی ( که سپتو اجنت نامیده می شود) در پیدایش 46: 20 به اسامی آنان نیز اشاره شده . به این دلیل سخنان استیفان دراعمال 7: 14 قبل از به شهادت رسیدنش کاملا” صحیح می باشد چون او از ترجمه یونانی سپتو اجنت کتاب مقدس نقل قول می کرد.

سؤال 60. آیا یهودا با پولی که به عیسی خیانت کرد، مزرعه ای خرید (اعمال 1: 18)  یا اینکه آن مبلغ را در معبد بر زمین ریخت (متی 27: 5 )؟

در اینجا این سؤال مطرح است که یهودا با پولی که در برابر خیانت به عیسی دریافت داشت، چه کرد؟ در اعمال رسولان 1: 18 آمده که یهودا زمینی خرید و در متی 27: 5 می خوانیم که او سکه ها را در معبد بر زمین ریخت و کاهنان از آن پول برای خرید زمین استفاده کردند. هرچند با نگاهی دقیق تر می بینیم که یک متن خلاصه متن دیگر است.

در رابطه با خیانت یهودا به عیسی، متی 27: 1-10 شرح جزئی این واقعه را می دهد و همچنین اهمیت آن در برآورده شدن نبوتهای کتاب مقدس در این مورد. او مخصوصا” از کتاب زکریای نبی 11: 12-13 نقل قول می کند که بسیاری معتقدند این آیات پیشگویی ذکر شده در ارمیاء 19: 1-13 را روشن می سازد.

در اعمال 1: 18-19 ، لوقا تنها اشاره خلاصه ای  به وقایعی که همگی با آن قبلا” آشنایی داشتند، و نیز تشریح موعظه پطرس در میان ایمانداران، می کند. (مانند موردی که در سؤال قبلی به آن اشاره کردیم). این مطلب در آیه 19 به خوبی به تصویر کشیده شده وقتی او می گوید: ” ساکنان اورشلیم همه از این واقعه آگاه شدند”. احتمالا” در زمان نگارش لوقا، انجیل در میان ایمانداران در گردش بود و همگی از چگونگی مرگ  یهودا آگاهی داشتند و لوقا لزومی برای نوشتن جزئیات این واقعه در این قسمت نمی دید.

سؤال 61. آیا یهودا خود را به دار آویخت ( متی 27: 5) و یا به روی در افتاد و از میان پاره شد و اَمعاء و اَحشایش بیرون ریخت (اعمال رسولان 1: 18)؟

 سؤال مطرح شده این است که آیا یهودا خود را به دار آویخت و یا با سر به زمین خورد و اَمعاء و اَحشایش بیرون ریخت. این بیانات هر دو صحیح هستند.

در متی 27: 1-10 به این اشاره شده که یهودا خود را به دار آویخت و مُرد و این کاملا صحیح است ، اما لوقا در اعمال 1: 18-19  می خواهد در میان خوانندگان خویش احساس تهوع آمیز نسبت به یهودا برانگیزد ، و به هیچ وجه حقیقت  خودکشی یهودا را بر دار انکار نمی کند. مطابق سنت کلیسایی ، این گونه به نظر می رسد که یهودا خود را لب پرتگاهی  بالای دره هانوم به دار آویخت و سر انجام طناب دار پاره شده و یا از هم باز شده، و یهودا به ته دره سقوط می کند و این مسئله با گزارش لوقا در اعمال رسولان هماهنگی کامل دارد.

سؤال 62. آیا زمینی که ” مزرعه خون” نامیده شد به علت این بود که کاهنان آن را با پول خون یهودا خریداری کردند (متی 27: 8) و یا به علت مرگ خونین یهودا (اعمال 1: 19)؟

یک بار دیگر با نگاهی بر متن بالا ، چالش گر سؤال می کند که چرا زمینی که یهودا در آن دفن شد “مزرعه خون” نامیده شد؟ متی 27: 8 می گوید به علت خریداری شدن آن با خونبهای یهودا است. اما چالش گر می گوید بنابر شرح اعمال 1: 19 به علت مرگ خونین یهودا می باشد؟

هرچند هر دو روایت به این معتقدند که علت آن خریداری زمین با خونبها بوده است. اعمال 1: 18-19 این چنین آغاز می کند ” یهودا با پاداش شرارت خود قطعه زمینی خرید “. پس متن با این گمان آغاز می شود که زمین با خونبها خریده شده ، و نویسنده در ادامه، به منظور ایجاد بیزاری و اشمئزازشدید در خواننده، چگونگی مرگ خونین یهودا را بر روی آن قطعه زمین شرح می دهد.

سؤال 63. چگونه می تواند بهای رهایی که عیسی برای همگان پرداخت (مرقس 10: 45 و اول تیموتاؤس 2: 5-6 ) که نیک است با فدیه  شریران یکسان باشد؟ ( امثال 21: 18)

در اینجا این سؤال مطرح است که چه کسی فدیه کیست؟ چالشگر از متنهای مرقس 10: 45 و اول تیموتاوس 2: 5-6 استفاده می کند تا نشان دهد که عیسی فدیه همگان است و آن را با امثال 21: 18 مقایسه می کند که آمده ” شریران فدیه پارسایان می شوند ، و خیانت پیشگان ، فدیه صالحان.”

در اینجا هیچ تناقضی نیست، چون این دو بخش در باره دو نوع فدیه مختلف سخن می گویند . فدیه بهایی است که طرفی به طرف دیگر می پردازد و در ضمن این که می تواند بوسیله شخص نیک برای دیگران پرداخت شود، مانند کاری که مسیح برای جهان انجام داد، می تواند همچنین از سوی افراد گناهکار نیز به خاطر گناهی که انجام داده اند، پرداخت شود، مانند نمونه ای که در امثال ذکر شده است.

چالشگر می پندارد که چون مسیح نیکو است نمی تواند فدیه شریران شود. در این فرضیه او تأکید بر باور اسلامی دارد ، که هیچکس نمی تواند جریمه گناهان شخص دیگری را بپردازد، یا به کلامی دیگر فدیه دیگری شود. لیکن چالشگر نمی تواند این اعتقاد را بر کتاب مقدس تحمیل کند. این که مسیح برای افراد بسیاری فدیه شد، از آموزه های کتاب مقدس است. در غلاطیان 3: 13-14 و اول پطرس 2: 23-25 از لعنت شدن عیسی برای ما سخن می گوید. پس عیسی امثال را نیز به کمال رساند. در اینجا نیز فرضیات چالشگر متکی بر درک و فهم وی از متن، خارج از زمینه آن می باشد . متن مرقس 10: 45 با نقل قولی از عیسی آغاز می شود که می فرماید: ” چنانکه پسر انسان نیز نیآمد تا خدمتش کنند ، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی در راه بسیاری بنهد.” عیسی این مطلب را در پاسخ به مشاجره شاگردانش با یکدیگر، بعد از این که یعقوب و یوحنا از عیسی خواسته بودند آنها را در دست راست و چپ خود در ملکوتش بنشاند، بیان کرد. در اینجا عیسی بار دیگر مرگ خود و دلیل آنرا پیشگویی و نبوت می کند ، که او فدیه و کفاره گناهان تمام جهان را خواهد پرداخت. در اول تیموتاؤس 2: 5-6 می فرماید: ” زیرا تنها یک خدا هست و بین خدا و آدمیان نیز تنها یک واسطه وجود دارد، یعنی آن انسان که مسیح عیسی است، که با دادن جان خود بهای رهایی جمله آدمیان را پرداخت . بر این حقیقت در زمان مناسب شهادت داده شد.”  این در وسط متنی آمده که در مورد چگونگی پرستش خدا  به کلیسای اولیه آموزش می دهد. این دو آیه دلیل و مفهوم پرستش خدا را بیان می کند . کفاره رهایی بخش که توسط خدا عطا شده است، که توسط این واسطه یعنی عیسی مسیح و کار کفاره کننده گناهان بر صلیب، خدا بار دیگر رابطه رهایی بخش خود را با انسان برقرار می سازد.

در حالی که امثال 21: 18 در مورد بهایی است که خدا از طریق مصریان برای خروج قوم اسرائیل از مصر پرداخت کرد، همان گونه که در کتاب اشعیا نبی و مخصوصا باب 43: 3 به آن مشخصا” اشاره شده است:

” زیرا من یهوه خدای تو هستم ، قدّوس اسراییل ، نجات دهنده تو ، مصر را فدیه تو می سازم ، و کوش و سبا را به جای تو می دهم.”

این تصویر در آیه های 16 و 17 گسترده تر مشاهده می شود و ریشه در کتاب خروج 7: 5 . 8: 1 و 12: 33  دارد. مخصوصا” فصل های 13 و 14 به این نکته اشاره می کنند . همان گونه که تاریخ در کتاب مقدس برای ما ثبت می کند که توسط این عمل بود که پیمان قدیم بین خدا و پادشاهی اسرائیل بنیان گذاشته شد.

سؤال 64. آیا تمامی کتاب مقدس مفید است( دوم تیموتاوس 3: 16) یا بی فایده (عبرانیان 7: 18 )؟

اتهام وارده این است که: در یک آیه اشاره شده که تمامی کتب مقدس سودمند هستند و در جای دیگر گفته شده که عهد عتیق ضعیف و بی فایده است، در این میان تناقضی مشاهده می شود. این یک مشکل عدم توجه دقیق به زمینه متن می باشد که از بیتوجهی به وعده های خدا بر می خیزد که توسط انبیا در مورد دو عهدی که او بر قرار کرده بود، بیان شده است.

به این موضوع بسیارعالی نمی توان به علت محدودیت گنجایش این مقاله، به طرزی عمیق پرداخت. در عین حال اطلاعاتی برای خواننده ای که آشنایی با کتاب مقدس ندارد داده خواهد شد، تا منظور ما روشن و واضح تر شود. به این دلیل به موازات سؤال دیگری که در مورد غنای معانی کلمات عبری در کتاب مقدس است، که در این مورد ترجمه کلمه ” نیهام” به معنی تغییر فکر ، توبه ، و یا پشیمانی است خواهیم پرداخت (لطفا رجوع کنید به متن این سؤال که در بخش پاسخ به اسلام با این مضمون وجود دارد: آیا خدا پشیمان می شود یا خیر؟)

شکی نیست که کلام خدا تنها از خودِ خدا سرچشمه می گیرد، و برای آموزش، توبیخ، اصلاح و پرورش سودمند است، همانگونه که در دوم تیموتاؤس می خوانیم. این یک عبارت کلی است که به همه آنچه از خدا صادر می شود، اشاره دارد.

عبرانیان باب 7 در باره حکم مخصوصی که در نقطه زمانی مشخص به افرادی بخصوص داده شده یعنی اشاره به سیستم یا ساختار گذراندن قربانی در خیمه و بعدا” در معبد اورشلیم. خدا در عهد و پیمان خود با قوم خویش مراحلی را برای تقدیم قربانیها و ذبح حیوانات به منظور آمرزیدن گناهانشان برقرار کرد، مخصوصا در کتاب لاویان فصلهای 4 تا 6 به آنها ” قربانی گناه” و” قربانی تقصیر” اطلاق شده است.

اعتقاد به مرگ  جایگزین برای اسلام امری نا مفهوم و غریب است، اما برای یهودیت و مسیحیت که بر پایه کتاب مقدس می باشند، اساسی است . گناه باید کفاره شود. جزای گناه مرگ است، و شخصی باید تاوان آن را بدهد. هیچ بخششی برای گناه بدون ریخته شدن خون وجود ندارد، چون خدا طالب عدالت است. او نمی تواند این جریمه و جزا را نادیده بگیرد، چون امری ناعادلانه خواهد بود.

خدا این سیستم و ساختار کفاره گناهان را بر قرار کرد،  همانگونه که نیاز به آنرا 79 بار در عهد عتیق تکرار می کند! در همین حین می خوانیم که خدا می فرماید: ” اینک روزهایی فرا می رسد که من با خاندان یهودا عهدی تازه خواهم بست، نه مانند عهدی که با پدرانشان بستم آن روز که دست ایشان را گرفتم تا از سرزمین مصر به در آورم” ( در اینجا به کوه سینا اشاره می کند، جایی که خدا عهد اول خود را بعد از رهایی ایشان از مصر به قوم اسرائیل می دهد) ( ارمیاء 31: 31-33) . و دلیلی که خدا برای آوردن این عهد تازه می دهد این است که قوم اسرائیل به این عهد وفادار نماند. بنابر این پیمان وعهد تازه متفاوت خواهد بود، چنانکه خدا می فرماید: ” شریعت خود را در بطن ایشان خواهم نهاد و بر دلشان خواهم نگاشت، ( آیه 33) همچنین لازمه این عهد و پیمان جدید کفاره ای خواهد بود که یک بار برای همیشه برخلاف آنچه در عهد عتیق بود، بابت گناهان ایشان پرداخته خواهد شد(ارمیاء 31: 34 و دانیال  9: 24- 25)

در عهد عتیق خدا از مسیحایی سخن می گوید که این را به تحقق خواهد رساند. مسیحایی که نه از میان کاهنان قبیله لاوی بلکه مردی کامل از قبیله یهودا که کاهن خدا خواهد بود. این مسیحا به یکباره کفاره گناهان برای همیشه خواهد بود، و به خدا نزدیک خواهد شد آن هم نه به خاطر  شایستگی اجدادش ( مانند کاهنان قبیله لاوی) بلکه  به علت لیاقت خودش، که مانند خدا کامل است. اگر مردم قربانی این مسیحا را قبول کرده و او را پیروی کنند، خداوند احکام خود را در افکار و قلب آنان خواهد نگاشت ، و چون عدالت او جاری شده، خدا می تواند نسبت به آنان رحیم باشد. و آنان نیز می توانند در عوض به خدا نزدیک شوند، چون خدا خواهان رابطه با خلقت خویش است ( پیدایش 3: 8-11) و تنها گناه مانع آن می شود.

البته این موضوعی بسیار پیچیده است و تنها با مطالعه گسترده عهد عتیق می توان آن را به صورت مناسب توضیح داد. تمامی کتاب مقدس سودمند است، که شامل گذراندن قربانی نیز می شود. در عین حال خدا وعده داد تا در آینده عهد جدیدی با قوم خود بر قرار خواهد ساخت. به این دلیل  قربانی کامل عیسی مسیح جایگزین روش ابتدایی گشت.

متنهای بسیاری از کتاب مقدس این مسیحا را که عهد جدید را به کمال می رساند، تشریح می کنند. مانند ، خدا ” جان خود را قربانی گناه می کند” و به ما گفته شده ” حال آنکه رنجهای ما بود که او بر خود گرفت و دردهای ما بود که او حمل کرد ، به سبب نافرمانیهای ما بدنش سوراخ شد، و به جهت تقصیر های ما له گشت ، تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد( اشعیا فصل 53 را بخوانید).

شما البته اگر مایل باشید می توانید جریمه گناه خود را بدهید، اما به قیمت از دست دادن احیات ابدی شما خواهد بود . شما به علت گناه خود خواهید مرد و به جهنم رهسپار خواهید شد.  یا اینکه، به خاطر محبت خدا ، مسیحای موعود این جریمه را به جای شما پرداخت می کند، و به جای شما ” سوراخ ” می شود، که صلح  با خدا را برای شما به ارمغان آورد. در نتیجه این کار خدا به شما اجازه ورود به بهشت را تا ابد خواهد داد، چون عدالت او انجام شده است. چون مانند یحیی تعمید دهنده هنگامی که عیسی را دید و گفت: ” ببینید ، بره خدا را که گناه جهان را بر می دارد” و همچنین گفت: ” آنکه به پسر ایمان دارد ، حیات جاویدان را دارد، اما آن که از پسر اطاعت نمی کند، حیات را نخواهد دید، بلکه خشم خدا بر او برقرار می ماند”. ( یوحنا 1: 29 . 3: 36 ).

خدا تعلیم می دهد که این کار را خواهد کرد، و آن در مرگ و قیام عیسی مسیح تحقق یافت، دقیقا همانگونه که در عهد قدیم پیشگویی شده بود، تا عهد جدید بر قرار شود. جریمه گناه ، یک بار و برای همیشه توسط ” بره خدا که گناه جهان را بر می دارد” پرداخت شد همچنان که یحیی تعمید دهنده با دیدن عیسی اعلام کرد. او شخصی است که خدا وعده آنرا داده بود. توسط مرگش شیوه قدیم قربانی سالانه حیوانات غیر ضروری گشت. روشی که خدا ارائه داد بسیار برتر و کامل تر است و روش قبلی را غیر ضروری و بی فایده می سازد (عبرانیان 8: 7-13).

همانطور که در متنهای بعدی اشاره خواهیم کرد، خدا نظر خود را در مورد تدارک طریقی میان خویش و انسان عوض نکرد.  مقصود و برنامه اولیه او نیز همان برقراری عهد جدید و تحقق عهد عتیق بود، همانگونه که در عهد عتیق اعلام شده بود. اینجا نکته دیگری را نیز باید اشاره کنیم.  انجام این مراسم مذهبی تنها از قوم اسرائیل خواسته شده بود، چون تنها آنان تحت قوانین و مقررات و دستورالعملهای عهد موسی عمل می کردند. هر غیر یهودی که مایل بود به دین یهود بپیوندد ، می بایست که این قوانین را نیز به انجام می رساند. اما مسیحیان به یهودیت نمی گروند. آنان ایمان داران به عیسی ، مسیحای خدا و منجی عالم هستند. آنان در تحت ” عهد جدید” که بوسیله خون عیسی برای کفاره گناهان برقرار گشت عمل می کنند، و نه تحت عهدی که خدا با قوم اسرائیل در کوه سینا بست. در این عهد و پیمان تازه، مسیحیان نیز دارای احکام و قوانین هستند، و به طریقی نیز با عهد عتیق مرتبط می باشند، اما اکنون در یک زمینه کاملا جدید ، که همانا تحقق آن است. در میان این دو عهد خطی کاملا روشن و مداوم دیده  می شود، مکاشفه و تجدید میان عهدها یا پیمانهای عتیق و جدید. چون اسرائیل و مسیحیت دارای یک مسیحای مشترک هستند، و این کتب مقدس یهود بود که این مسیحا به کمال به انجام رساند. در نتیجه تمام کتب برای تدریس و آموزش سودمند هستند ، برای دانستن اینکه از کجا آمده ایم ، و به کجا می رویم. لیکن نه هر حکم و فرمان و قانون در عهد عتیق برای مسیحیان لازم الاجراست چنانکه  قبلا برای قوم اسرائیل بود. ولی باز ما وجه مشترک بسیاری باهم داریم ، ما عهد و احکام جدید داریم، که یهودیان نیز می بایست آنرا خوانده و با آن توافق داشته باشند، چون این عهد همه آنچه را که یهودیان در پی آن هستند و دائما” در انتظارو امید آن هستند، تحقق می بخشد.

به موازات این مسئله، هر چند به طریقی ناقص، می توان خطی را برای مسلمانان در قرآن کشید که در سوره 3: 49-50 یافت می شود. عیسی به قوم اسرائیل می فرماید: ” من آمده ام تا حکمی که قبل از من بود تصدیق کنم. و آنچه را که قبلا برای شما ممنوع بود قانونی سازم” یا ” هر آنچه حرام بود حلال سازم” . بر اساس این آیه، او آمد و شریعتی را که خدا قبلا به آنان داده بود تصدیق کرد و در ضمن آنچه را خدا قبلا جایز نمی دانست، مجاز اعلام کرد.البته باید اشاره کرد که آنچه قرآن می گوید در خصوص این متن کتاب مقدس که به عنوان ” تناقض” یاد شده به هیچ وجه صادق نیست و آن را نمی توان در مورد یهودیان و مسیحیان ابراز کرد. به این مسئله در اینجا اشاره کردیم که نشان دهیم قرآن نیز به موازات این مسائل، چیزهایی را شهادت و گواهی می دهد.

سؤال 65. دقیقا چه چیزی روی لوح بالای صلیب نوشته شده بود ( متی 27: 37 ، مرقس 15: 26، لوقا 23: 38 و یوحنا 19: 19 ) چون به نظر می رسد که در انجیلها مطالب متفاوتی هست؟

سؤال این است که نوشته روی صلیب چه بود؟ و در این باره بحث می شود که در متنهای متی 27: 37 ، مرقس 15: 26، لوقا 23: 38 و یوحنا 19: 19 هر کدام به کلمات متفاوتی بر بالای سر عیسی بر روی صلیب اشاره می کنند که نوشته شده بود. این را می توانیم با نظری در یوحنا  19: 20 بیشتر درک کنیم: ” بسیاری از یهودیان آن کتیبه را خواندند، زیرا جایی که عیسی بر صلیب شد نزدیک شهر بود و آن کتیبه به زبان عبرانیان و لاتینی و یونانی نوشته شده بود.”

جالب است که گفته می شود ، پیلاتوس نویسنده متن کتیبه بود و احتمال می رود از جملات مختلفی برای نوشتن هر زبان، بنابر مهارتش در زبان مورد نظر، استفاده کرده باشد.

اتهام اصلی که بر عیسی وارد شده بود و در تمام اناجیل ذکر شده، ادعای وی مبنی بر ” پادشاه یهودیان” بودن می باشد. اگر هر کدام از اناجیل فاقد این مورد بود، در آن زمان می توانست تناقضی در کار باشد، اما چنین چیزی وجود ندارد، پس تناقضی نیز وجود ندارد.

برای توضیح بیشتر به ( آرچر  1982: 345-346 ) مراجعه کنید.

سؤال 66. آیا این هیرودیس پادشاه بود که می خواست یحیی تعمید دهنده را به قتل برساند( متی 14: 5) یا همسرش هیرودیا( مرقس 6: 20)؟

چالشگر با استفاده از متن ذکر شده در متی 14: 5 که به نظر می رسد هیرودیس مایل بود و در آیه مرقس 6: 20 که اینچنین نتیجه می گیرد که او نمی خواست یحیی را به قتل برساند، ادعای تناقض در اناجیل می کند. هرچند این دو متن مکمل یکدیگرند. وقتی به کل ماجرا نظر می اندازیم، متوجه این مسئله می شویم که متی 14: 1-11 و مرقس 6: 14-29 ، هیچ تناقضی با یکدیگر ندارند. این به جز کوششی بیهوده برای یافتن تناقض در کتاب مقدس، چیز دیگری نیست. همانگونه که در باره مورد دیگری نیز قبلا” مشاهده کردیم . در سؤالی دیگر نیز اشاره کردیم که هیرودیس پادشاه یحیی تعمید دهنده را بنابر درخواست همسرش هیرودیا، زندانی کرد . پس  هیرودیس تحت تأثیر هیرودیا که عامل اصلی در این میان می باشد، دستور بریدن سر یحیی را داد.

شرح مرقس در مقایسه با انجیل متی که اینچنین برآورد می شود که دیرتر از انجیل مرقس نوشته شده است، دارای جزئیات بیشتری است و به این علت، متی دیگر لزومی نمی بیند تا جزئیاتی را که در انجیل مرقس نوشته شده است، تکرار کند. این را نیز دقت کنید که مرقس هیچگاه اشاره نکرده که هیرودیس نمی خواست یحیی را بکشد، بلکه گفته است هیرودیس  به علت پارسایی و تقدس یحیی، از او هراس داشت و متی نیز با اشاره به تأثیری که یحیی بر مردم داشت به نتیجه گیری مرقس می افزاید.

سؤال 67. آیا دهمین شاگرد عیسی بین 12 نفر تدّی است ( متی 10: 1-4 ، مرقس 3: 13-19) یا یهودا پسر یعقوب ( لوقا 6: 12-16)؟     

هر دو می توانند صحیح باشند. داشتن دو اسم در آن زمان بسیار رایج بود. شمعون، یا کیفا، پطرس نیز خوانده می شد( مرقس 3: 16) ، و شاول، پولس نیز خطاب می شد ( اعمال 13: 9). در هیچ کدام از این موارد، تأکید نشده که یکی از اسامی منحصرا”  قبل از تبدیل به دیگری استفاده می شد ، هر دو اسامی همزمان مورد استفاده قرار می گرفت.

سؤال 68. اسم شخصی که در خراجگاه یا باجگاه نشسته بود و عیسی او را برای شاگردی خواند، متی بود (متی 9: 9) یا لاوی (مرقس 2: 14 ، لوقا 5: 27)؟

جواب این سؤال نیز همانند مورد قبلی است، به این معنا که هر دو نیز صحیح می باشند. همان گونه که در کتاب مقدس آمده، متی را لاوی نیز می خواندند. بسیار جالب است که چالشگر چنان توجهی به این رسم متداول آن زمان دارد. در مناظره ای که ایشان با آقای اسمیت در سال 1998 دربیرمینگهام انگلیس داشتند، خود از نام مستعاری برای شرکت در این جلسه استفاده کردند که باعث شد آقای اسمیت نتواند تحقیقات شایسته را برای پاسخ به نوشتجات ایشان انجام دهند ، و اکنون همین شخص استفاده هر دو اسامی افرادی را که در  قرن اول در فلسطین ساکن بودند و نیز با در نظر گرفتن اینکه در آن زمان این یک امری بسیار رایج و قانونی بود ، تناقض می انگارد.

دلایل بسیار مشروع و قانونی برای استفاده از اسامی متفاوت وجود دارد. اما روش  فریب کارانه و ناحق چالشگر در موارد اخیر ذکر شده در بالا، تنها زنگ خطر عدم خلوص و ریاکاری ایشان را در مطرح کردن دو سؤال اخیر به صدا در می آورد.

سؤال 69. آیا عیسی روز بعد از شام پسخ مصلوب شد ( مرقس 14: 12-17) و یا روز قبلش( یوحنا 13: 1 ، 30، 29،  18: 28 ، 19: 14) ؟

عیسی در صبح قبل از شام پسخ مصلوب گشت . دلیل این که به نظر می رسد مرقس به روز بعد اشاره دارد، یکی از نظر فرهنگی و دیگری از نظر دستور زبانی است.

شواهد موجود در اناجیل مبنی بر این که عیسی در آستانۀ عید پسخ مرد، زمانی که شام پسخ باید قبل از غروب آفتاب خورده می شد، بسیار محکم است. قبل از این که به طور مختصر وارد این موضوع شویم، لازم به ذکر است که مرقس باب 14 نشان می دهد که عیسی، شام پسخ را با شاگردانش نخورد.

لوقا 14: 12 می گوید: که “عید فطیر” که “عید پسخ” نیز خوانده می شود، بود.  همان طور که نامش نشان می دهد، قسمتی از شام پسخ، خوردن نان بدون خمیرمایه بود. این حکمی است که یهودیان تا به امروز نیز در مورد این شام نگاه می دارند، زیرا که خدا به وضوح می گوید، ” نان بدون خمیرمایه بخورید، و هر کسی که نان خمیرمایه دار بخورد باید از جماعت اسرائیل منقطع شود. هیچ چیز که با خمیرمایه تهیه شده باشد نخورید. هر جا که زندگی می کنید، نان بی خمیر مایه بخورید.” ( به خروج 12: 1-20 مراجعه شود).

واژۀ یونانی که برای “عید فطیر” استفاده شده است، آیزیموس است. این واژه ای است که مرقس در باب 14 آیۀ 12 برای “عید فطیر” استفاده کرده است. واژۀ یونانی برای نان معمولی ( نان خمیرمایه دار) آرتوس است. همۀ نویسندگان اناجیل، از جمله مرقس بر این باورند که در این شام آخر با شاگردان، نانی که خورده شد آرتوس و یا به عبارت دیگر همان نان خمیرمایه دار بود. ” هنوز مشغول خوردن بودند که عیسی نان ( آرتوس) را برگرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرد و به شاگردان داد و فرمود: بگیرید، این است بدن من.” ( مرقس 14: 22 ). این احتمالاً به این دلیل است که این شام، شام پسخ نبوده است. استفاده از کلمات متفاوت در یک متن بر این مسئله تأکید دارد. برای آنها غیر قابل تصور بود که چیزی را بخورند که خدا حکم کرده بود که نخورند ( نان خمیرمایه دار- آرتوس)، و چیزی را نخورند که خوردن آن حکم خدا بود ( نان فطیر – آیزیموس).

پس اگر این حقیقت دارد، منظور مرقس در آیات 12 تا 17 چیست؟ اولاً ما ببینیم که ” زمان قربانی کردن برۀ پسخ، کی بود”. در خروج 20: 1-8 اشاره دارد که  این کار باید در روز چهاردهم ماه نیسان از تقویم یهودیان انجام گیرد. اگر چه، در مورد روز دقیق این جشن اختلاف نظراتی وجود داشت که ناشی از مباحثات بر سر تقویمهای مختلفی بود که برای محاسبۀ روزهای جشن مورد استفاده قرار می گرفتند. احتمالا” رسوم متفاوتی در زمان عیسی رایج بود. بنابراین قطعاً این مسئله برای برخی معمول بوده که برۀ پسخ را در آن روز قربانی کنند، هر چند اکثر افراد پسخ را شامگاه روز بعد می دانستند.

دوماً، شاگردان از عیسی پرسیدند که ” کجا می خواهی برویم و برایت تدارک ببینیم تا شام پسخ را بخوری؟ ” آنها نمی دانستند که عیسی قرار است مانند برۀ قربانی در خروج باب 20 که اسرائیلیان را از خشم خدا که بر مصر قرار گرفته بود نجات داد، جان خود را برای گناهان جهانیان قربانی کند. عیسی برای آنها توضیح داده بود، اما آنها به دلایل بسیاری این مسئله را درک نکرده بودند که یکی از این دلایل اعلام ورود پیروزمندانۀ عیسی به اورشلیم به عنوان مسیح موعود توسط مردم بود که همچون زنگی در گوش آنان صدا می کرد. او این را نگفته بود که شام پسخ را با آنان خواهد خورد. او می خواست، اما می دانست که نخواهد توانست.  هیچ جایی برای توضیحات متعصبانه نمی ماند که شام پسخ باید در همان روز و در همان مکانی که تدارک دیده شده بود خورده می شد. قطعاً یهودیان به دلیل باب 12 خروج، خانه های خود را برای برگزاری عید فطیر کاملاً آماده می کردند.

سوماً،  اناجیل به نوعی  شام آخر را به طرز خاصی به عنوان تحقق و تکمیل مأموریت عیسی، بیان کردند. به عنوان مثال در لوقا باب 22 نوشته شده که عیسی می گوید که مشتاق است تا ” این ” شام پسخ را با شاگردانش بخورد. پس آیا لوقا این را می گوید که آن شام پسخ بود؟ پاسخ به این مسئله مشکوک است به علت استفاده مشترک آرتوس و آیزیموس و نیز دلایل دیگر موجود. عیسی این شام آخر را مانند شام پسخ برگزار کرد ( اما نه شام پسخ واقعی ). او می خواست این مشارکت خاص را با شاگردان و دوستانش داشته باشد تا آنها از دردناک بودن رنج و عذابی که تا چند ساعت بعد باید متحمل آن می شد، آگاهی داشته باشند. او همچنین می خواست این را به شاگردانش نشان دهد که پسخ در مورد او صحبت می کند؛ که او قربانی ای بود که عهد جدیدی را که وعدۀ خدا بود، به همراه خواهد داشت ( رجوع کنید به سؤالات 64 و 34) درست مثل بره ای که 1500 سال قبل ذبح شد تا مردم اسرائیل را از خشم خدا نجات دهد. او در طی آن شام این را به تصویر کشید که او همان ” برۀ خدا که گناه از جهان برمی گیرد”است، همانطور که یحیی تعمیددهنده عیسی را معرفی کرده بود ( یوحنا 1: 29 ). او می خواست این شام را با آنان بخورد، زیرا می گوید ” دیگر از آن نخواهم خورد تا آن هنگام که در پادشاهی خدا تحقق یابد ” ( لوقا 22: 16 ). مرگ پیش روی او تحقق این گفته بود که ” زیرا مسیح، برۀ پسخ ما قربانی شده است ” ( اول قرنتیان 5: 7 ).

اگر این مفاهیم درست باشند ( یعنی یکی از دو توضیح موجود که نتایج ناشی از تحقیقاتم هستند )، پس هیچ تناقضی وجود ندارد. عیسی قبل از شام پسخ مرد.

سؤال 70. آیا عیسی خطاب به پدر دعا کرد( متی 26: 39 مرقس 14: 36) یا دعا نکرد( یوحنا 12: 27) که مانع مصلوب شدنش توسط دشمنان شود؟          

در متی 26: 39 و مرقس 14: 36 به نظر می رسد که عیسی از پدر خواست تا مانع مصلوب شدنش شود ، هرچند در یوحنا 12: 27 به نظر می رسد که او این دعا را نکرد.

این تلاشی بسیار ضعیف برای ادعای تناقض در این مورد می باشد که از ناآگاهی خواننده سرچشمه می گیرد. در متی 26: 39 ، مرقس 14: 36 و لوقا 22: 49 آیاتی هستند که به موازات هم اتفاقات  باغ جتسیمانی را قبل از بازداشت عیسی شرح می دهند. در هیچ کدام از این متون عیسی از پدر نخواست که از مصلوب شدنش جلوگیری کند، بلکه از زحمت ها ، درد و رنجهایی  که در چند ساعت آینده پیش روی داشت، اظهار آشفتگی و اضطراب کرد، رنجهایی که به صورت محاکمه، کتک ها ، ضربات شلاق ، تنهایی و طرد شدگی از جانب مردم و خدا بر روی صلیب و خودِعملِ به صلیب کشیده شدن و نهایتا” پیروزی قریب الوقوع او بر شیطان را شامل می شد. با این حال او طالب اراده خدا است تا در ساعات آینده واقع شود، هر چند می دانست که بدین وسیله او کشته شده و بار دیگر قیام خواهد کرد، و کفاره گناهان تمام جهان را خواهد پرداخت.

یوحنا 12: 27 از یک موقعیت کاملا” متفاوت سخن می گوید ، موقعیتی که قبل از وقوع تمام اتفاقاتی که در بالا ذکر شد، اتفاق می افتد.  آن در زمانی است که عیسی در معبد اورشلیم هنگام جشن پسخ با گروهی از مردم سخن می گوید ( حتی قبل از گرد همایی عیسی با شاگردان در بالا خانه). در چنین موقعیتی عیسی چیزی را مشابه سخنان ذکر شده در بالا بیان می کند: ” اکنون جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم ! پدر مرا از این ساعت رهایی ده؟ اما برای همین منظور به این ساعت رسیده ام. پدر نام خود را جلال ده!”.

اینجا نیز بار دیگر به ما یادآوری می شود که او مضطرب است. او می داند که اتفاقات در اطرافش  به سرعت در حال وقوع هستند. اما، این سخن او در پاسخ به چند فرد یونانی است که از طریق شاگردانش از او سؤالی کرده بودند. آیا آنان میخواستند راه گریزی برایش پیشنهاد کنند؟ شاید. اما عیسی با آنان ملاقات نکرد و بدین طریق جواب آنان را برای ملاقاتش داد. آیا امکان دارد که این شخص می خواهد از مصلوب شدن فرار کند! من که فکر نمی کنم! شما چطور؟

سؤال 71. آیا عیسی سه بار به منظور دعا از شاگردان جدا شد ( در باغ جتسیمانی) ( متی 26: 36-46 ، مرقس 14: 32-42) یا یک بار ( لوقا 22: 39-46 )

سؤال چالشگر این است که عیسی چند بار برای دعا، در باغ جتسیمانی  در شب دستگیری خود، شاگردان خود را ترک کرد؟  مطابق متن متی 26: 36-46 و مرقس 14: 32-42 سه بار، اما بر اساس لوقا 22:39-46 یک بار. وقتی پی می بریم که این سه متن مکمل یکدیگر هستند، متوجه می شویم که در این میان هیچ تناقضی وجود ندارد.

توجه داشته باشید که لوقا هیچ وقت اظهار نکرد که عیسی شاگردان خود را برای دعا سه بار ترک نکرد. اگر او به هر سه بار اشاره نکرده به هیچ عنوان به این معنا نیست که عیسی اقدام به چنین کاری نکرده. آنچه مسلم است، لوقا اشاره به این مورد را برای شنوندگانش ضروری ندانسته. باید اشاره کنیم که انجیل لوقا از نظر مقطع زمانی سومین انجیلی است که به نگارش در آمده و منطقی به نظر می رسد که او اطلاعات ثبت شده در اناجیل دیگر را تکرار نمی کند.

سؤال 72. هنگامی که عیسی برای دومین بار از شاگردانش جدا شد تا دعا کند آیا کلمات هر دو دعا شبیه هم بودند( مرقس 14: 39) یا متفاوت( متی 26: 42)؟

با مقایسه این دو متن مخصوصا” آیات 42 و 39 ، ملاحظه می کنیم که بر خلاف اظهار چالشگر ، هیچگونه تناقضی وجود ندارد. چگونگی کلمات دعا در باغ جتسیمانی، همچنان که چالشگر در سؤالش مطرح می کند، بار دیگر نشانگر بی توجهی و ناآگاهی او در نوشتن زمینه کتابش در این مورد می باشد و جمله بندی و تناقض ساختگی و گمراه کننده متن، در واقع نوشته چالشگر است. او آیه را این چنین می نویسد: ” کلمات دعا مانند دعای اولی بود”. حال ببینیم مرقس در  14: 39 چه می گوید ” پس دیگر بار رفت و همان دعا را کرد” .

در هیچ جای این آیه، مرقس اشاره نمی کند که عیسی همان کلمات را مانند دعای قبلی دعا کرد، اما اشاره می کند که نکته مهم دعا مانند دعای قبلی بود، همانگونه که در متن ذکر شده در انجیل متی می خوانیم. هنگامی که هر دو دعا را در متی 39 و 42 با هم مقایسه می کنیم ، مشاهده می کنیم که هر دو شبیه یکدیگر هستند اما نه دقیقا” با کلمات یکسان. بعد، در آیه 44 متی می نویسد که عیسی بار دیگر دعا کرد ” همان دعا را تکرار کرد” ، اما بنابر گفته چالشگر این دو دعا با هم تفاوت داشتند ، پس چگونه عیسی همان دعا را برای سومین بار تکرار می کند؟  اگر دقت کنید چالشگر قاعده نماز مسلمانان را در اینجا می خواهد به ما تحمیل کند ، که البته چنین کاری را نمی تواند بکند. آنچه چالشگر می گوید میتوان در نمازهای فرمول شده تکراری انتظار داشت، همچنان که در اسلام رایج است. اما این دعا ها سخنان دل عیسی است که به علت عظمت موقعیتی که پیش روی دارد گفته شده است. نهایتا” این موقعیت جای دوم را در برابر رابطه جذاب ، قدرتمند و با محبت، میان عیسی و پدر را دارا بود.

سؤال 73. آیا افسر رومی گفت که عیسی بیگناه است( لوقا 23: 47) یا اینکه او پسر خدا است( مرقس 15: 39)؟ 

در باره سخنان افسر رومی هنگامی که عیسی بر روی صلیب جان خود را فدا کرد، سؤالی مطرح شده است. در این دو متن از مرقس 15: 39 و لوقا 23: 47 همچنان که در سؤالات قبلی نیز اشاره کردیم ، هیچ تناقضی وجود ندارد بلکه این آیات مکمل یکدیگرند.

متی 27: 54 و مرقس 15: 39 هر دو متفق القولند که افسر رومی اعلام کرد که عیسی ” پسر خدا است” . اما لوقا در 23: 47 به این اشاره می کند که افسر رومی عیسی را ” مرد بی گناه ” خطاب می کند. آیا باور این مطلب که افسر رومی هر دوی این عبارات را بیان کرد، اینقدر سخت است؟ در هیچ کدام از روایات اناجیل ذکر نشده که این افسر فقط  این سخنان را بیان کرد . پس ما آنچه را که مایلیم افسر رومی گفته باشد تا نویسندگان اناجیل بنویسند، به آنها تحمیل نکنیم. متی و مرقس توجه بیشتری بر اعلام الوهیت عیسی به وسیله افسر رومی داشتند، هر چند لوقا تأکید بر جنبه بشری عیسی داشت ، یعنی این مطلب یکی از اساسی ترین موضوعات انجیل او به شمار می رفت. بنابراین لوقا مطلبی را که افسر رومی در باره عیسی گفته بود و با هدف انجیل او مطابقت داشت، بیان می کند.

سؤال 74. آیا عیسی به زبان عبری ندا کرد ” ای خدای من ای خدای من ، چرا مرا وا گذاشتی” (متی 27: 46) یا به زبان آرامی (مرقس 15: 34)؟

جواب این سؤال که عیسی به چه زبانی بر روی صلیب سخن گفت ساده است. اما دلیل اینکه متی و مرقس شرح متفاوتی دارند، احتمالا” مربوط به نحوه نقل قول ماجرا به آرامی بعد از وقوع حادثه و یا مربوط به دریافت کنندگان پیام انجیل در آن زمان بوده است. و اما کل این مطلب مورد بحث، نقدی با ارزش از کتاب مقدس نمی باشد.

هرچند مرقس 15: 34 بیشترین نقل قول به زبان آرامی در دوران عهد جدید است، یعنی عبارت ” ایلویی ، ایلویی ، لما سبقتنی؟”. اما این تردید وجود دارد که عیسی به این زبان بر روی صلیب سخن گفته باشد، چون شنوندگانش گمان کردند که او ایلیای نبی را صدا می کند (متی 27: 47 و مرقس 15: 35-36) به منظور اینکه ناظران این فکر اشتباه را بکنند ، عیسی می بایست ” ایلی، ایلی” ندا می کرد و نه ” ایلویی، ایلویی” ، چون در عبری ایلی می تواند ” خدای من” و یا مخفف شکل اِلیاهو که برابر عبری ایلیا است، باشد. اما ” ایلویی ” در آرامی تنها معنی ” ای خدای من” را می دهد.

جالب توجه است که کلمه ” لاما” (چرا) در هر دو زبان یکی است ، و ” سبق” نیز فعلی است که در هر دو زبان آرامی و عبری بکار می رود. پس نتیجه می گیریم که عیسی  احتمالا” به زبان عبری سخن گفت. اما چرا به زبان آرامی نیز ثبت شده؟ چون عیسی در یک اجتماع چند زبانی زندگی می کرد. او به احتمال قوی به زبانهای یونانی (زبان رایج یونان و روم) ، آرامی (زبان رایج شرق باستان) و عبری یعنی زبان مقدس دین یهود که در دوران معبد دوم به شکل عبری میشنایی احیاء شده بود،  سخن می گفته. زبانهای آرامی و عبری زبانهای سامی می باشند که شباهت زیادی به یکدیگر دارند. مشاهده عبارات عبری و آرامی در اناجیل به هیچ وجه تعجب آور نیست. اگر یک نویسنده انجیل آن را به آرامی و دیگری آن را به عبری می نگارد، به هیچ عنوان برای مسیحیان مشکل ساز نیست و کتاب مقدس را زیر سؤال نمی برد. دلیل ساده برای تفاوت این دو متن می تواند این باشد که در مباحثات و یاد آوری نقل قول زندگی، مرگ و قیام مسیح  در مکالماتشان با یکدیگر به احتمال قوی به آرامی تکرار می کردند و این یک امر بسیار طبیعی بود. و به همین خاطر به این صورت نگاشته شد. ثانیا” با توجه به اینکه مرقس دریافت کننده اولیه انجیل بوده، ممکن است آنرا به آرامی نوشته باشد. به هر ترتیب هر دو این دلایل احتمالی هستند . اما اگر مرقس متن  خود را به عربی می نوشت در آنصورت جای نگرانی بود!

سؤال 75. آیا کلمات آخر عیسی ” ای پدر، روح خود را به دستان تو می سپارم” ( لوقا 23: 46) بود یا ” تمام شد” ( یوحنا 19: 30 )؟ 

کلمات آخر عیسی قبل از مرگ چه بود؟ این سؤالی است که چالش گر فکر می کند تناقضی در آن وجود دارد! در اینجا تناقضی نیست ، بلکه گزارش دو شاهد می باشد که از دو سوی واقعه با نگرشهایی متفاوت تماشاگر یک تصادف در چهارراهی بوده اند. هیچکدام از این شاهدان گزارش اشتباهی نداده اند، چون از دیدگاه های مختلف به واقعه نگریسته اند و به ما خبر داده اند. لوقا شاهد ماجرا نبود، و متکی به شرح موضوع از افرادی است که در آنجا حاضر بودند. یوحنا از طرف دیگر شاهد واقعه از نزدیک بوده، به هر ترتیب هر مقصود هر دوی آنها از بیان این مطلب این است که عیسی در پایان، خود را تسلیم مرگ کرد.

می توان گفت که لوقا از آخرین کلماتی استفاده کرد که برای رساندن مقصود گزارش خود، لازم می دانست که بر جنبه بشری عیسی متمرکز بود ( در مقالات قبلی به این مسئله اشاره شده). در حالی که یوحنا به همراه نقل قول آخرین کلمات عیسی، توجهش به تحقق خبر نجات بخش بود، پس آخرین عبارت را ” تمام شد” نقل کرد.

در یوحنا 17: 4 او دعای عیسی خطاب به پدر آسمانی را در نور مصلوب شدن قریب الوقوع  ثبت می کند که در آن مکاشفه خدا تحقق پیوست( یوحنا 1: 18)، و چون مکاشفه خدا تأکید اصلی انجیل یوحنا است، و صلیب تحقق این مأموریت بود ( یوحنا 3: 16)، طبیعی است که این انجیل متمرکز بر عبارت” تمام شد” است. در هر حال، اگر عیسی گفت: تمام شد، پدر، روح خود را به دستان تو می سپارم و یا بالعکس، بدون هیچ مشکلی می توان هر دو بخش این جمله را به عنوان آخرین کلمات عیسی به کار برد. انجیل لوقا و اعمال رسولان ( که نویسنده هر دو کتاب لوقا می باشد) بدون اوج گیری به پایان خود می رسد، چون تداوم خدمت عیسای جلال یافته بوسیله روح القدس و کلیسای او تا ظهور ثانوی عیسی مسیح پایانی ندارد، و با تاکید بر ” تمام شد” می توانست این موضوع را کم اهمیت جلوه دهد و سوءتفاهم ایجاد کند . در هر صورت در این شرح حال به هیچ عنوان تناقضی وجود ندارد بلکه فقط و فقط تفاوت در تأکیدها در بیان این واقعه می باشد.

سؤال 76. آیا افسر رومی در شهر کفرناحوم شخصا” به دیدار عیسی آمد و طلب شفای خدمتکارش را کرد ( متی 8: 5)  یا دوستان و بزرگان یهود را فرستاد ( لوقا 7: 3 و6)؟

در اینجا هیچ تناقضی نیست ، بلکه سوءتفاهم در ترتیب اتفاقات و مقصود و منظور اصلی نویسندگان می باشد. در ابتدا افسر رومی ، پیام خود را بوسیله بزرگان یهود به عیسی رساند، و ممکن است که بعد از آنان خود نیز به دیدار عیسی رفت. متی به افسر رومی اشاره می کند، چون او، آن شخصی بود که احتیاج به کمک داشت، در حالی که لوقا اشاره به بزرگان یهود دارد ، چون آنها کسانی بودند که در ابتدا با عیسی ارتباط برقرار کردند.

ما به مواردی همانند این واقعه در جاهای دیگر نیز برخورد می کنیم که عملی به فرمان یک شخص، اما با استفاده از افراد دیگر انجام می شود، اما به عنوان عملی که توسط خودِ آن شخص انجام شده، به حساب می آید. مانند تعمید دادن مردم توسط شاگردان ، اما گفته می شد که عیسی افراد را تعمید می داد.( یوحنا 4: 1-2).

در ضمن می توانیم با آگاهی از مقصود نویسندگان، دلیل شرح متفاوت واقعه را بدانیم. هدف اصلی متی برای شرح این داستان ، نه چگونگی دقیق واقعه،  بلکه اشاره به اهمیت و ارزشی بود که عیسی به همه ملتها می داد، می باشد. به همین دلیل متی در باره افسر رومی تأکید دارد و نه بزرگان یهود. و همین علت آن است که متی وقت بیشتری صرف تعریف مثل ملکوت آسمان می کند تا شرح داستان واقعی. متی می خواهد نشان دهد که عیسی با تمامی افراد ارتباط دارد. در حالی که لوقا در نوشته اش حتی اشاره ای به مثلی که عیسی برای جمعیت تعریف کرد  نمی کند، و بلکه سعی در توضیح دقیق واقعه می کند، و بدینوسیله تأکید بر جنبه بشری عیسی دارد که حرف فرستادگان افسر را گوش می دهد. در حقیقت دلیل آنکه عیسی آنقدر تحت تاثیر ایمان افسر رومی قرار گرفته بود ، این بود که این افسر حتی خود را لایق این ندانسته بود که شخصا” عیسی را ملاقات کند. و در نهایت همین باعث شد که عیسی بر او شفقت کرده و خدمتکار او را بدون آنکه حتی به خانه اش برود ، شفا دهد.

سؤال 77. آیا آدم همان روز در گذشت ( پیدایش 2: 17) یا اینکه به زندگی تا سن 930 سالگی ادامه داد ( پیدایش 5: 5)؟

کتاب مقدس مرگ را به سه شکل بیان می دارد: 1)  مرگ فیزیکی که به زندگی بر روی زمین  پایان می دهد. 2) مرگ روحانی که جدایی از خدا است. 3) و مرگ ابدی در جهنم . مرگی که در پیدایش 2: 17 از آن سخن می گوید ، نوع  دوم از لیست ما است، یعنی جدایی کامل از خدا ، در حالی که مرگ اشاره شده در پیدایش 5: 5 مرگ ذکر شده نوع اول است، یعنی مرگ فیزیکی و پایان زندگی در این جهان.

برای دلایل واضح ، چالش گر این را به شکل تناقض می انگارد چون او مفهوم برجسته مرگ روحانی را که جدایی کامل از خدا است، درک نمی کند. چون او رابطه میان آدم و خدا را که در بهشت آغاز شد ، قبول ندارد. جدایی روحانی (یعنی مرگ روحانی) به صورت آشکار در پیدایش 3 نشان داده شده، هنگامی که آدم از باغ عدن اخراج شد و از حضور خدا جدا گشت. جالب است که بدانیم، اخراج شدن آدم از بهشت در قرآن نیز ذکر شده است (سوره 2: 36) ، هرچند هیچ دلیلی برای این اتفاق در قرآن ذکر نشده، اگر(همچنان که مسلمانان اعتقاد دارند) آدم از گناهش بخشیده شد، این نمونه ای از داستانهایی است که قرآن از عهد عتیق گرفته بدون فهم کامل و یا اهمیت آن، و به این دلیل آنرا تناقض می انگارد.

سؤال 78. آیا خداوند طول زندگی انسان را تنها 120 سال در نظر گرفت؟ ( پیدایش 6: 3 ) یا بیشتر( پیدایش 11: 12-16)؟

در پیدایش 6: 3 می خوانیم: ” و خداوند فرمود: روح من همیشه در انسان نخواهد ماند، زیرا که او موجودی فانی است: روزهای او صد و بیست سال خواهد بود.” این با طول زندگی افرادی که بیشتر از 120 سال در پیدایش 11 : 12-16 زندگی کردند ، مغایرت دارد. لیکن این نتیجه فهم و یا خواندن اشتباه متن است . 120 سالی که خداوند اشاره کرده است در پیدایش 6: 3 نمی تواند طول زندگی انسان باشد ، چنانکه در چند باب جلوتر در کتاب پیدایش، اشخاصی را که زندگی طولانی تری داشتند(مانند نوح) می یابیم. احتمالا” معنی آن این است که، طوفانی را که هشدارش را خدا به نوح داده بود ، 120 سال بعد از هشدار اصلی می بایست اتفاق بیافتد. این را در اول پطرس 3: 20 نیز مشاهده می کنیم که می فرماید: ” آنگاه خدا در روزگار نوح که کشتی ساخته می شد، با شکیبایی انتظار می کشید.”

پس می بینیم که متن پیدایش 6: 3 با آنچه در باب 11 همان کتاب می خوانیم هماهنگی دارد.

سؤال 79. آیا بجز عیسی هیچ کس دیگری به آسمان صعود نکرده (یوحنا 3: 13) یا اینکه افراد دیگری نیز بوده اند( دوم پادشاهان 2: 11)؟

افراد دیگری نیز بوده اند که بدون چشیدن مرگ به آسمان صعود کردند، مانند ایلیاء و خنوخ (پیدایش 5: 24). در یوحنا 3: 13 عیسی دانش برتر خود را در مورد آسمان بیان می کند، در واقع او می فرماید: ” هیچ انسانی مانند من نمی تواند از تجربه شخصی خویش در این مورد سخن بگوید، از آنجایی که خود از آسمان نزول کرده ام”. او این ادعا را می کند که هیچ کس به آسمان صعود نکرده تا این پیامی را که او به ما می رساند را بیاورد. او در این سخن خود، به هیچ عنوان منکر صعود اشخاص دیگر مانند ایلیاء و خنوخ به آسمان نیست، بلکه در حقیقت عیسی خداوند در اینجا می فرماید که هیچ کس با این پیامی که او به آنها می رساند  به آسمان صعود و دوباره نزول نکرده است.

سؤال 80. نام کاهن اعظم هنگامی که داوود وارد معبد شد و نان حضور را خورد ، ابیاتار بود ( مرقس 2: 26) یا اخیملک ( اول سموئیل 21: 1 ، 22: 20)؟

عیسی اعلام می کند که  واقعه در زمان ابیاتار کاهن اعظم  اتفاق افتاد، هرچند ما می دانیم که در اول سموئیل کاهن اعظم آن زمان ابیاتار نبود بلکه پدرش، اخیملک.

اگر ما حکایت یا داستانی را شرح دهیم و آنرا اینچنین بیان کنیم که هنگامی که داوود پادشاه، بچه شبانی بود، مرتکب اشتباهی نشدیم، هرچند داوود در آن زمان پادشاه نبود . به همین ترتیب، ابیاتار به زودی می بایست کاهن اعظم می شد و از اینرو او با این عنوان معروف شد و به این دلیل او را با این لقب می شناسند. از این گذشته، این واقعه در زمان ابیاتار اتفاق افتاد، چون او در قید حیات بود و نیز در هنگام واقعه حضور داشت. در اول سموئیل 22: 20 متوجه این مسئله می شویم که او با زحمت از کشتار افراد شاؤل فرار کرد، هنگامی که آنان تمام خانواده پدری و شهرشان را نابود کردند. بنابر این کاملا” مشخص است که بیانات عیسی مسیح بی چون و چرا صحیح و با دقت تمام می باشد.

سؤال 81. بنابر رسوم خاکسپاری یهود ، آیا بدن عیسی قبل از تدفین با عطریات پوشانده شده بود (یوحنا 19: 39-40) و یا اینکه زنان بعدا” آمده و بدن او را تدهین کردند (مرقس 16: 1)

در یوحنا 19: 39-40 به وضوح اشاره شده که یعقوب و نیقودیموس بدن عیسی را با یکصد لیتر آمیخته ای از مُرّ و عود در کفن پیچیدند. همچنین نویسندگان دیگر اناجیل همگون نیز یادآور می شوند که بدن عیسی در یک کفن بزرگ پیچیده شد. هر چند نویسندگان به تدهین بدن با عطریات در هنگام خاکسپاری اشاره ای نکردند، اما دلیل بر این نیست که این عمل انجام نشده.

اگر مرقس 16: 1 را اینچنین بفهمیم که زنان می خواستند تمامی مراسم تدفین را خودشان انجام دهند ، آنان نیاز به پارچه های کفن نیز داشتند، که البته به آن اشاره ای نشده. به احتمال قوی، آنان تنها می خواستند  برای آخرین بار وقف خود به استادشان را با افزودن عطرهای بیشتر از آنچه یعقوب استفاده کرده بود، ثابت کنند.

با در نظر گرفتن اینکه عیسی در ساعت نهم در گذشت (مرقس 15: 34-37)، یعقوب و نیقودیموس سه ساعت فرصت داشتند تا به سرعت مراسم خاکسپاری را قبل از آغاز شبات (شنبه) انجام دهند. تصور این امر سخت نیست که آنان وقت کافی برای پوشاندن بدن عیسی با کفن و گذشتن آن در قبر داشتند.

سؤال 82. آیا زنان، عطریات را جهت تدهین جسد عیسی، قبل یا بعد از شبات (شنبه) خریدند؟ (مرقس 16: 1 ، لوقا 23: 55 ،24: 1 )

بنابر جزئیات ذکر شده در شرح واقعه رستاخیز مسیح، دو دسته از زنان در راه رسیدن به قبر بودند تا همدیگر را در آنجا ملاقات کنند، به این موضوع در سؤالات بعدی بیشتر توجه خواهیم کرد.

کاملا” روشن است که مریم مجدلیه و زنان همراه او، عطریات را بعد از شبات خریدند، مرقس 16: 1. از طرف دیگر، یونا و زنان همراهش، با توجه به گزارش لوقا 23: 56 عطریات خود را قبل از شبات خریدند. قابل توجه است که تنها لوقا به یونا اشاره می کند، بدین ترتیب بر این فرضیه صحه گذاشته می شود که در گزارش رستاخیز لوقا، به این گروه از زنانی که همراه یونا بودند اشاره شده است.

سؤال 83. آیا زنان قبل ازطلوع آفتاب به دیدن مقبره رفتند (متی 28: 1) یا بعد از آن (مرقس 16: 2)؟ 

یک نگاه سریع  به چهار انجیل، هر گونه سؤتفاهم را برطرف می کند:

·       متی 28: 1 : در سپیده دم … به دیدن مقبره رفتند.

·       مرقس 16: 2 : سحر گاهان، هنگام طلوع آفتاب ، به سوی مقبره روانه شدند.

·       لوقا 24: 1 : در سپیده دم … به مقبره رفتند.

·       یوحنا 20: 1 : سحرگاهان ، هنگامی که هوا هنوز تاریک بود … به مقبره آمد.

می بینیم که هر چهار انجیل در این مورد کاملا با یکدیگر توافق دارند. حتی به علت هماهنگی کامل آنان لازم نیست که یادآوری کنیم که دو گروه از زنان آنجا حاضر بودند. از انجیل لوقا در می یابیم که این صبح بسیار زود بود که زنان روانه مقبره شدند. در متی می بینیم که آفتاب در حال طلوع بود، هر چند یوحنا به طور واضح می گوید که هنوز آفتاب کاملا” طلوع نکرده بود: تاریکی در حال ترک معرکه بود ولی هنوز کاملا ترک نکرده بود. گفته مرقس که آفتاب طلوع کرده بود بعدا” اتفاق می افتد، هنگامی که آنان در راه بودند. کاملا منطقی است که اینگونه برآورد کنیم که آفتاب در طول سفر آنان از در حالیکه از اورشلیم می گذشتند، وقت کافی برای طلوع کردن داشته است.

سؤال 84. زنان به مقبره رفتند تا بدن عیسی را با عطریات تدهین کنند ( مرقس 16: 1 ، لوقا 23: 55 – 24: 1 ) و یا اینکه قبر را ببینند ( متی 28: 1 ) یا بدون هیچ دلیلی؟ ( یوحنا 20: 1 )؟

جواب این سؤال با سؤال قبلی مرتبط است . ما این را کاملا” واقفیم که بنا بر سخنان لوقا و مرقس آنان به منظور تدهین بدن عیسی با عطریات به مقبره رفتند. اما تنها به جهت  اینکه متی و یوحنا علت  خاصی را برای مراجعه زنان به قبر مسیح، ارائه نمی دهند، نشان دهنده این نیست که هیچ دلیلی برای رفتن سر قبر نداشتند. آنان برای تدهین جسد به قبر رفتند، خواه نویسندگان اناجیل به آن اشاره بکنند یا خیر. انتظار نمی رود که تمام جزئیات در همه کتابها اشاره شوند، وگرنه نیازی به وجود چهار انجیل نمی بود.

سؤال 85. هنگامی که زنان به مقبره آمدند ، آیا سنگ ” غلتانیده شده بود” ( مرقس 16: 4) ” به طرفی غلتانیده شده است” (لوقا 24: 2) ، ” سنگ برداشته شده” ( یوحنا 20: 1)، یا اینکه دیدند فرشته ای آن را غلتاند( متی 28: 1-6) ؟

متی به این اشاره نمی کند که زنان فرشته ای را دیدند که سنگ را غلتانید. این اتهام کاملا پیش پا افتاده است. بعد از شرح اینکه زنان به طرف مقبره روانه شدند، متی اشاره به زمین لرزه می کند، در حالی که زنان هنوز در راه بودند. آیه دوم اینگونه آغاز می شود ” ناگاه زمین لرزه ای شدید رخ داد.” در یونانی اینگونه درک می شود که: ” زمین لرزه ای شدید رخ داده بود”، هنگامی که زنان در آیه 5 با فرشته سخن گفتند ، بنابر مرقس 16: 5 ، آنان به مقبره نزدیک شده و به داخل رفتند ، جایی که فرشته بر سمت راست قبر  نشسته بود. پس جواب این سؤال این گونه است ، که  هنگامی که زنان به مقبره رسیدند سنگ غلتانیده شده بود و هیچ تناقضی در کار نیست

سؤال 86.  در (متی 16: 2 ، 28: 7 ، مرقس 16: 5-6 ، لوقا 24: 4-5 ، 23) به زنان گفته شد که چه اتفاقی برای بدن عیسی افتاده، در حالی که به مریم گفته نشده بود (یوحنا 20: 2)؟ 

فرشتگان به زنان گفتند که عیسی از میان مردگان برخاسته است. متی ، مرقس و لوقا این را به صراحت بیان می کنند. در باره اختلاف میان تعداد فرشتگان، وقتی به این امر دقت بیشتری می کنیم که دو گروه از زنان در آنجا حضور یافتند، کاملا” حل می شود. مریم مجدلیه و زنان همراهش، احتمالا” از خانه یوحنا ، که در آنجا شام آخر را با هم خوردند، روانه شدند ، و یوآنا و زنانی دیگر احتمالا” از خانه هیرودیس آمدند که در بخش دیگر شهر بود. یوآنا همسر خوزا، مباشر هیرودیس بود (لوقا 8: 3) پس به احتمال قوی او و همراهانش از محل اقامت دربار به طرف مقبره حرکت کردند.

با در نظر گرفتن این موضوع، مشخص است که فرشته اول ( که سنگ را به طرفی غلتانید و به مریم و سالومه گفت که عیسی کجاست) هنگامی که یوآنا و زنان همراهش آمدند ناپدید شده بود. هنگامی که آنان رسیدند دو فرشته به آنان ظاهر شده و خبر خوش را به آنان بشارت دادند (لوقا 24: 3-8)  که پس از آن ، زنان با شتاب به سمت شاگردان رفتند ، و در لوقا 24: 10 تمامی زنان با همدیگر اشاره شده اند. چون در آخر همگی آنان نزد شاگردان رفتند.

و حال در موقعیتی هستیم که می توانیم کاملا” متوجه شویم که مریم مجدلیه به چه علت فرشتگان را ندید. در یوحنا 20 : 1  شرح می دهد که مریم به مقبره آمد و می دانیم که سالومه و مریم دیگر نیز با او بودند. هنگامی که او سنگ را غلتیده شده دید سریع به طرف شاگردان رفت، به خیال اینکه جسد عیسی را دزدیده اند. از طرف دیگر سالومه و مریم دیگر با کنجکاوی به داخل مقبره وارد شدند و در آنجا فرشته را دیدند که به آنان گفت چه اتفاقی افتاده است. پس می بینیم که فرشتگان زنان را باخبر کردند، اما مریم مجدلیه قبل از اینکه این فرصت را داشته باشد تا فرشتگان را ملاقات کند، به طرف شاگردان دویده بود.

سؤال 87. آیا مریم مجدلیه عیسی قیام کرده را نخستین بار در ملاقات اولش به مقبره دید ( متی 28: 9) یا در ملاقات دوم ( یوحنا 20: 11-17) و عکس العمل او چگونه بود؟

در سوال پیشین مشخص کردیم که مریم مجدلیه هنگامی که سنگ قبر را غلتانیده دید، بلافاصله به مقصد شاگردان دوید. پس هنگامی که در متی 28: 9 عیسی با زنان ملاقات می کند او در آنجا حاضر نبود. در واقع، براساس مرقس 16: 9، عیسی اول به مریم مجدلیه ظاهر شد، پس از اینکه او به همراه پطرس و یوحنا برای بار اول به مقبره بازگشتند.( یوحنا 20: 1-18). در این واقعه شاهد آن هستیم که پطرس و یوحنا بعد از دیدن مقبره به خانه برگشتند و مریم را در حالیکه گریان بود، در جلوی ورودی قبر، رها کردند . پس از آن مریم دو فرشته را داخل مقبره دید و بعد عیسی را ملاقات کرد.

هنگامی که همه این ماجراها قبل از دیدار عیسی با دیگر زنان اتفاق افتاد، مشخص است که مدتی طول کشید تا آنان به شاگردان رسیدند. به این  مطلب با مقایسه اناجیل، بیشتر پی می بریم . متی 28: 8 به ما اینگونه بیان می کند که زنان ( یعنی مریم مادر یعقوب و سالومه) ” با هراسی آمیخته به شادی عظیم بی درنگ از مقبره روانه شدند و به سوی شاگردان شتافتند تا این واقعه را به آنان خبر دهند.” روشن است که ترس آنان باعث گشت تا چیزی به کسی نگویند (مرقس 16: 8). در همین زمان بود که عیسی ناگهان به آنان ظاهر شد (متی 28: 9-10). اینجا بود که عیسی آنها را آرام کرد و بار دیگر تأکید کرد که بروند و خبر را به شاگردان برسانند.

در ظاهر اشکالاتی در هماهنگی میان شرح ماجرای قیام مسیح وجود دارد، که نکاتی را در اینجا ذکر کردیم. اما به علت کوتاهی این مقاله و بررسی نکات مشخص در این مقوله، به تطابق تمام این ماجرا اقدام نکردیم. هماهنگی و تطابق کاملی در کتاب ” معمای رستاخیز” توسط جان وِنهَم صورت پذیرفته است ( آخرین چاپ سال 1996 ، از انتشارات پَتر نوستر). برای اطلاعات بیشتر به این کتاب مراجعه کنید.

میبایست اذعان داریم که در قسمتهایی از تفسیرها و توضیحاتی که استفاده کرده ایم، توضیحاتی خارج از متن اناجیل بوده اند. این کاملا” امری پذیرفته شده است، چون توضیحات منصفانه بوده است. مشخص است که نویسندگان اناجیل از نقطه نظرهای مختلف حوادث را شرح می دهند، و جزئیاتی را اضافه می کنند یا اینکه جا میگذارند. وقتی چهار نویسنده مستقل از هم، واقعه ای را شرح می دهند که شاهد آن بوده اند این کاملا” قابل پیش بینی است. در واقع این مسئله به جای ایجاد شک، اعتبار زیادی به نوشتجات آنان می بخشد، وقتی مواردی که در ابتدا به عنوان تناقض به نظر می رسند، بتوانیم با کمی تأمل وتعقل در واقعه، درک کنیم و در همین حین شاهد آن هستیم که نویسندگان اناجیل بدون هر گونه تطابق و هماهنگی قبلی با هم و یا حتی هر گونه تحریف ویرایش گرهای بعدی، گزارش خود را به ما صادقانه و منصفانه منتقل کرده اند.

سؤال 88. آیا عیسی از شاگردانش خواست تا در جلیل منتظراو باشند (متی 28: 10) یا اینکه اعلام کرد که او پیش خدای پدر بازمی گردد. (یوحنا 20: 17)؟

سؤال این است که عیسی به شاگردانش چه فرمود؟ چالشگر از این دو آیه برای نشان دادن تناقض در کلام خدا استفاده می کند، اما این دو آیه در مواقع مختلف در یک روز اتفاق افتاده و هیچ دلیلی وجود ندارد که عیسی تنها یک فرمان به شاگردانش داده باشد.

این تنها نشانگر بی اطلاعی خواننده کتاب چالشگر از حوادث روز یکشنبه صعود می باشد. (دلیل بیان روز یکشنبه این است که روز اول هفته بود). این دو متن مکمل هم هستند و نه متناقض یکدیگر. چون آنان در مورد یک نقطه زمانی یکسان سخن نمی گویند. متی 28: 10 در مورد زنانی که در راه بازگشت به شاگردان عیسی قیام کرده را ملاقات کردند و او دستور العملهای به زنان داد تا به شاگردان برسانند. متن دوم از یوحنا 20 : 17 در مدتی بعد از متن اول ( متی 28: 10) به وقوع می رسد. (برای فهم بیشتر ترتیب زمانی، این باب را از ابتدا مطالعه کنید) زمانی که مریم مجدلیه به تنهایی در کنار قبر خالی عیسی عزادار و سرگردان از حوادثی که در اطرافش در حال وقوع بود، ناگهان عیسی را می بیند و او فرامینی دیگر برای رساندن به شاگردان به مریم اعلام می کند.

سؤال 89. بنابر  سفارشات عیسی آیا شاگردان بلافاصله به جلیل بازگشتند (متی 28: 17) و یا بعد از حداقل 40 روز (لوقا 24: 33 ، 49، اعمال 1: 3-4 )؟

سؤال در این است که شاگردان کِی به جلیل بازگشتند، آیا بلافاصله بعد از مصلوب شدن عیسی (متی 28: 17) و یا بعد از 40 روز( لوقا 24: 33 و 49 و اعمال 1: 4)؟ باید اذعان داشت که هر دوی این فرضیات یا برداشتها اشتباه هستند.

به نظر می رسد که عیسی بارها به آنان ظاهر شد ، گاهی بصورت فردی و در بعضی موارد گروهی، و همچنین هنگامی که تمام گروه جمع بودند، و حتی به پولس و استیفان نیز، بعد از صعود (اول قرنتیان 15: 5-8 و اعمال 7: 55-56). او در جلیل ، اورشلیم و مناطق دیگر به آنان ظاهر شد. متی 28: 16-20 خلاصه ای از تمام تجلیات عیسی به شاگردان است، و به این دلیل نمی توان چنانکه چالش گر اقدام کرده، بر ترتیب زمانی آن تأکید کرد.

قابل ذکر است که در این تناقض ظاهری که چالشگر بیان کردند، آیه اعمال 1: 4 را به تمامی ذکر نکردند که می فرماید: ” یک بار در حین صرف غذا بدیشان امر فرمود که: ” اورشلیم را ترک مکنید ، بلکه منتظر آن وعده پدر باشید که از من شنیده اید”.

لوقا که نویسنده اعمال رسولان است، در این متن مشخص نساخته که در چه زمانی عیسی این را فرمود. هرچند لوقا در انجیل خود مانند متی و گروه هایی که عیسی به آنان در موقعیتهای مختلف ظاهر شد ، تمام تجلیات عیسی را بطور خلاصه شرح می دهد، پس یک بار دیگر به این نتیجه می رسیم که حکیمانه نیست که لوقا 24: 36- 49 را به این شدت با ترتیب زمانی بررسی کرد. اما از اناجیل متی و یوحنا پی می بریم که چندی از شاگردان به جلیل رفتند و احتمالا” پس از اولین ملاقاتش در اورشلیم و قبل از پایان 40 روز و صعود عیسی به آسمان، عیسی را در آنجا ملاقات کردند.

سؤال 90. آیا مدیان یوسف را به اسماعیلیان فروختند (پیدایش 37: 28)، یا به فوتیفار، افسر فرعون (پیدایش 37: 36)؟

اشاره به این تضاد ظاهری بسیار عجیب است چون کاملا” نشانگر عدم درک صحیح متن پیدایش 37: 25- 36 است! سؤال اینجا است که مدیان یوسف را به که فروختند؟ در آیه 28 نوشته شده به اسماعیلیان و در آیه 36 به فوتیفار . تاجران کاروان شامل اسماعیلیان و مدیان بودند که یوسف را از برادرانش خریدند، و متعاقبا” به فوتیفار در مصر فروختند. کلمات اسماعیلیان و مدیان بارها بصورت مترادف به جای یکدیگر استفاده شده اند. هنگامی که آیات 27 و 28 را می خوانیم این  مسئله بسیار روشن است. استفاده  روشن تر دیگر از این اسامی را میتوان در داوران 8: 24 نیز مشاهده کرد.

سؤال 91. آیا اسماعیلیان یوسف را به مصر آوردند (پیدایش37: 28) یا مِدیان (پیدایش 37: 36) و یا برادران یوسف (پیدایش 45: 4)؟

این تناقض ظاهری ادامه بحثی است که در متن قبلی به آن رسیدگی کردیم و نشانگر عدم درک صحیح  چالشگر از اتفاقات تاریخی و متن آیات است . این بار سؤال شده که چه کسی یوسف را به مصر آورد؟ در جواب قبلی گفتیم که هر دو یعنی اسماعیلیان و مدیان مسئول رساندن فیزیکی او به مصر بودند (چون آنان یک قوم واحد و همانند هستند)، در حالی که برادران یوسف همان قدر مسئول هستند چون آنان یوسف را به بازرگانان فروختند، و به همین علت یوسف در پیدایش 45: 4 آنان را مقصر می داند. در نتیجه برای رساندن یوسف به مصر هر سه گروه نقش برابری را ایفا می کردند.

سؤال 92. آیا خدا پشیمان می شود (پیدایش 6: 7 ، خروج 32: 14 ، اول سموئیل 15: 10-11 ، 35) یا اینکه پشیمان نمی شود (اول سموئیل 15: 29)؟        

آیا خدا پشیمان می شود (پیدایش 6: 7 ، خروج 32: 14 ، اول سموئیل 15: 10-11 ، 35) یا اینکه پشیمان نمی شود (اول سموئیل 15: 29)؟

این تناقض ظاهری تنها در ترجمه های قدیمی به علت مشکلات ناشی از ترجمه به وجود می آید و با نگاهی به زمینه متن آیات، این مشکل به سادگی رفع می شود.

خدا می دانست که شائول در مسئولیت پادشاهی خود شکست خواهد خورد. با این حال او اجازه داد تا شائول پادشاه اسرائیل شود و از او برای انجام خواست خود به نحو عالی استفاده کرد. شائول در رهبری قوم اسرائیل در تحریک قوم خود برای داشتن شجاعت و دلیری و غیرت ملی و مقابله با دشمنان هنگام جنگ، تأثیر بسزایی داشت.

اما خدا مدت طولانی قبل از این به وضوح بیان کرده بود که او پادشاهی اسرائیل را استوار خواهد کرد که از قوم یهودا خواهد بود (پیدایش 49: 8-10 ). شائول از قوم بنیامین بود، و کاملا” روشن بود و جای هیچ شک و تردیدی نبود که شائول و نسل او، انتخاب ماندگار خدا برای جلوس بر تخت پادشاهی اسرائیل نبود.  جایگزین او می بایست داود می شد، چون از قوم یهودا بود و نسلش پایدار.

پس خدا که عالِم و دانا بر هر چیزی است،  کاملا” آگاه بود که شائول از او نااطاعتی خواهد کردو تختش به شخص دیگری سپرده خواهد شد.

کلمه ای که در زبان عبری برای شرح چگونگی احساس و نظر خدا در مورد برگشت شائول استفاده شده ” نیهام ” است که به معنی ” توبه ” ترجمه شده. اما همانطور که در تمام زبانهای دیگر نیز صادق است، می تواند معانی مختلفی داشته باشد. برای مثال، برای “عشق” در انگلیسی تنها یک کلمه وجود دارد ، اما در یونانی چهار کلمه و در عبری حتی بیشتر. یک کلمه یونانی یا عبری را نمی توان در انگلیسی تنها به کلمه ” عشق ” ترجمه کرد و می بایست معانی بیشتر و وسیعتر آن را نیز رعایت کرد. این مشکلی است که همه مترجمان در تمام دنیا با آن روبرو هستند. مترجمینی که به فرمان جیمز پادشاه بریتانیا (که چالشگر از این ترجمه نقل قول کرده) کتاب مقدس را ترجمه کردند، کلمه ” نیهام” را 41 بار از میان 108 موردی که این کلمه در کتاب مقدس عبری به معانی مختلف استفاده شده، به صورت ” توبه” ترجمه کردند. این مترجمین به نسخه های کمتری در مقایسه با مترجمین نسخه های یافت شده اخیر، دسترسی داشتند که دانش بیشتر و بهتری از درک کلمات عبری کتاب مقدس دارند. در نتیجه ترجمه های اخیر معنی کلمه ” نیهام ” را با وسعتی بیشتر ترجمه کرده اند ( برای نمونه این کلمه در ترجمه های جدید به صورت تسکین، غصه ، تسلی، آرامی ، پشیمانی، وغیره  ترجمه شده است. یعنی مطابق با مضمون متنی که در باره این کلمه سخن می گوید ترجمه کرده اند.

پس با دانش به این مطلب ، ترجمه دقیق تر این متن این گونه خواهد بود، خدا ” محزون شد” از این که شاول را پادشاه ساخته بود. خدا دروغ نمی گوید و پشیمان نمی شود، چون او انسان نیست که تصمیمش را تغییر دهد. خدا از اینکه شاؤل را پادشاه مقرر کرده بود، متأثر و محزون شد. در کتاب مقدس،  خدا نشان می دهد که دارای احساسات است، او بر درد مردم ترحم می کند و فریاد کمک افراد را می شنود. خشم و غضب او هنگامی که رنج مردم را از دست ستمکاران می بیند افروخته می شود.

در نتیجه نا اطاعتی شائول ، خدا و قوم اسرائیل ناراحت و غمگین شدند. اما خدا در نقشه خود از پیش معین کرده بود که شائول و خانواده او که از قبیله یهودا نبودند، بر تخت پادشاهی نخواهند ماند. به همین دلیل هنگامی که شائول در آیه 24 و 25 از سموئیل نبی خواهش می کند که با خدا صلح داده شود و از تخت سلطنت کنار گذاشته نشود، سموئیل جواب می دهد که خدا فرمود که چنین بشود- و او تصمیم خود را عوض نمی کند. صدها سال قبل از اینکه شائول پادشاه شود، گفته شده بود که اینگونه خواهد شد.

هیچ تناقض و تضادی در اینجا مطرح نیست. سؤال این بود که  آیا خدا پشیمان می شود؟ جوابش خیر است. اما او تحت تأثیر موقعیت و طرز عمل انسانها قرار می گیرد و در ترحم و خشم ، هنگامی که افراد مرتکب اعمال شریرانه می شوند، می تواند محزون و متأثر باشد.

سؤال 93. چگونه می توانستند جادو گران مصری آب را به خون تبدیل کنند (خروج 7: 22) ، هنگامی که تمامی آبها قبلا توسط موسی و هارون به خون تبدیل شده بود؟ (خروج 7: 20-21)

این سؤالی بیهوده است، چون موسی و هارون چنانکه چالشگر اظهار داشته، تمامی آبها را به خون تبدیل نکردند، بلکه تنها آب رود نیل را (آیه 20). آب کافی برای استفاده جادو گران فرعون وجود داشت. این را از آنجا می دانیم که در چند آیه بعدی چنین می خوانیم (آیه 24)، ” مصریان همگی در گرداگرد رود نیل به چاه کندن مشغول شدند تا برای نوشیدن آب فراهم کنند، زیرا نمی توانستند از آب رودخانه بنوشند.”

پس برای جادوگران فرعون چه مشکلی وجود داشت تا کار خود را نتوانند به نمایش بگذارند؟ نه تنها سؤال کننده تمامی متن آیات را مطالعه نکرده، بلکه مواردی را به متن اضافه کرده که در آن به هیچ وجه وجود ندارد.

سؤال 94. آیا داود (اول سموئیل 17: 23 ، 50) یا الحانان (دوم سموئیل 21: 19) جلیات را کشت؟

این اختلاف که چه کسی جلیات را کشت (داود یا الحانان) به علت اشتباه رونویسی و یا تحریری است، که به روشنی دیده می شود. متن دوم سموئیل 21: 19 این چنین نگاشته: ” باز در گوب با فلسطینیان جنگ شد ، و الحانان پسر یعری ارجیم بیت لحمی ، جلیات جتی را که چوب نیزه اش به بزرگی تیر نساجی بود، کشت.”

آنچنانکه این متن در نسخه ماسورتیک عبری آمده است، تناقض آشکاری با متن اول سموئیل که شرح کشتن جلیات توسط داود است دیده می شود. هرچند توضیح بسیار واضح و ساده ای برای این مسئله وجود دارد، که در آیه های موازی این متن در اول تواریخ 20: 5 این گونه شرح داده می شود:

” و باز با فلسطینیان جنگ شد، و الحانان پسر یاعیر، لحمی برادر جلیات جتی را که چوب نیزه اش به بزرگی تیر نساجی بود، کشت. ” وقتی که نسخه های عبری این متون را مطالعه می کنیم علت تناقض را متوجه شده و می بینیم که متن اول تواریخ صحیح و درست می باشد. این تنها به این دلیل نیست که ما می دانیم داود جلیات را کشت، بلکه همچنین به علت نحوه کلام نوشته شده است.

هنگامی که نسخه برداران از نسخه اولی رونویسی می کردند ، نوشته ها در این آیه بخصوص در دوم سموئیل ، احتمالا”  تار یا آسیب دیده بوده اند. و در نتیجه رونویس، دو یا سه اشتباه مرتکب شده:

1-     نشانه مفعول اصلی در اول تواریخ _ت هست که دقیقا قبل از “لحمی” می آید و نسخه بردار آنرا با ب-ت یا ب-ی-ت (بیت) اشتباه کرده است و آنرا بت – حل- لحمی ( اهل بیت لحم ) نوشته است.

2-     و کلمه برادر( – ه ، که دارای یک نقطه است در زیر آن) را اشتباها به صورت مفعول مستقیم (-ت) خوانده که قبل از اسم ج-ل-ی-ت  ( جلیات) می آید و در نتیجه او جلیات را مفعول “کشته شده” و نه  مانند واقعه قید شده در اول تواریخ ایام ” برادر” جلیات ، نوشته.

3-     رونویس کلمه “نساج” را اشتباها” در جایی دیگر نوشته ، یعنی به جای نوشتن آن بعد از ” الحانان”  به عنوان نام خانوادگی آنرا به صورت ” پسر نساج ” نوشته است که اسمی است غیر احتمالی برای خواندن پدر یک شخص. در اول تواریخ کلمه نساج دقیقا بعد از تیر می آید که کاملا” قابل درک است.

در نتیجه: اشتباه رونویس در دوم سموئیل را می توان به آسانی با در نظر گرفتن متن اول تواریخ 20: 5 رفع کرد. یعنی این داود بود که جلیات را کشت.

اتفاقا” این بیانگر صداقت و درستی نسخه برداران و مترجمین می باشد (چه یهودی و چه مسیحی). اگر چه آسانتر خواهد بود اگر این اشتباه آشکار و شناخته شده در رونویسی را تصحیح کنیم، اما آنرا به علت حفظ صداقت در نسخه های اصلی، انجام نداده اند. البته به این طریق متن را برای شکایات سطحی مانند ایراد این چالش کننده، آزاد می گذارد، اما از این انتقادات سطحی باکی نداریم. در واقع این نمونه ای بسیار عالی از اشتباه انسانی در رو نویسی از نسخه های آسیب دیده پاپیروس می باشد.

سؤال 95. آیا شائول خویشتن را بر شمشیر خود افکند و مُرد (اول سموئیل 31: 4 -6) یا به دست یک عمالیقی کشته شد (دوم سموئیل 1: 1 -16)؟ 

می بایست تذکر دهیم که نویسنده اول و دوم سموئیل هیچ ارزشی برای داستانی که شخص عمالیقی بیان کرد، قائل نیست.  پس در حقیقت این شائول بود که خود را کشت، هر چند آن شخص عمالیقی افتخار کشتن شائول را به حساب خود می خواست بگذارد. نویسنده، شرح مرگ شائول را می دهد و بعد می نویسد که آن شخص عمالیقی چه گفت و اینکه او ابراز کرد که بر حسب اتفاق بر کوه جلبوع بود، ( دوم سموئیل 1: 6 ) که به احتمال قوی گزارشی دروغین است. او احتمالا به کوه رفته بود تا جسدها را غارت کند. ولی به هر دلیل ، او قبل از رسیدن فلسطینیان به آنجا رسیده بود، که بدن شائول را روز بعد یافتند. ( اول سموئیل 31: 8 ) خود داود شهادت می دهد که آن شخص در خیالش خبر خوش مرگ شائول را به او می رساند (دوم سموئیل 4: 10). و احتمال زیاد وجود دارد که به این دلیل به جسد شائول نزدیک شده تا تاج و دست بند او را برداشته و داستان مرگ شائول را ساخته و پرداخته تا از داود نیز جایزه کشتن دشمنش را بگیرد.

اما نقشه شریرانه او نتیجه بسیار ناگواری برایش داشت!

سؤال 96. آیا همه گناه می کنند؟ (اول پادشاهان 8: 46 ، دوم تواریخ 6: 36 ، امثال 20: 9 ، جامعه 7: 20 ، اول یوحنا 1: 8-10 )، یا بعضی گناه نمی کنند (اول یوحنا 3: 1 ،8-9 ، 4: 7 ، 5: 1)؟

در اینجا سؤالی با قید آیه های بسیار از عهد عتیق و تنها یک آیه از عهد جدید یعنی اول یوحنا 1: 8-10مطرح شده که آیا همه گناه می کنند؟

” اگر بگوییم بَری از گناهیم ، خود را فریب داده ایم و راستی در ما نیست. ولی اگر به گناهان خود اعتراف کنیم ، او که امین و عادل است، گناهان ما را می آمرزد و از هر نادرستی پاکمان می سازد. اگر بگوییم گناه نکرده ایم ، او را دروغگو جلوه می دهیم و کلام او در ما جایی ندارد.”

چالش کننده اینگونه ادعا می کند که : مسیحیان واقعی نمی توانند گناه کنند، چون آنان فرزندان خدا هستند، و در ادامه این سخنان او آیه هایی از اول یوحنا می آورد که نشان می دهد مسیحیان فرزندان خدا هستند. چالش کننده با زیرکی خاصی نظر خویش را در این متن به خواننده تحمیل می کند ، بر مبنای اینکه فرزندان خدا به طور ناگهانی دیگر گناهی ندارند و البته این حقیقت دارد که فرزندان خدا نبایست بصورت عادت اقدام به گناه کند (یعقوب 2: 14) ، اما به آن معنا نیست که آنان گاهگاهی مرتکب گناه نخواهند شد ، چون ما در یک دنیای گناه آلود زندگی می کنیم و با آن دائما” در تماس هستیم.

آخرین آیه های ذکر شده از اول یوحنا 3: 9 می باشد که می فرماید:

” آنکه از خدا مولود شده است گناه نمی کند، زیرا سرشت خدا در او می ماند، پس او نمی تواند در گناه زندگی کند ، چرا  که از خدا مولود شده است.”

چالش گر در متن خود از ترجمه قدیم استفاده می کند که در اول یوحنا 3: 9 این چنین نوشته ” آنکه از خدا مولود گشته گناه نمی کند…و او نمی تواند گناه کند…” که ترجمه صحیحی از یونانی نیست. در ترجمه های جدید ، به صورت حال استمراری که صحیح تر است ترجمه شده، همچنان که در یونانی منظور شده. در نتیجه ، آنانی که از خدا متولد شده اند به گناه ادامه نمی دهند ، چون آنان نمی توانند در گناه بمانند. منظور این است که این زندگی گناه آلود در کسی که یاری روح القدس در او می باشد، به تدریج می میرد.

جالب است که چالش کننده چگونه به این سو و آن سو جست و خیز می کند تا به مقصد و هدف خود برسد! او از اول یوحنا 1 آغاز می کند، بعد به اول یوحنا 3 – 5 ، و بعد به اول یوحنا 1 بر میگردد و آیه 8 را تکرار می کند ، که از گناه همه سخن می گوید، به امید اینکه تناقضی را در آن به تصویر بکشد، ولی در اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد، کاملا” مشخص است که چالش کننده متن این صفحات را درک نکرده که  رسول خدا در نامه خود مورد نظر داشته، و در ادامه نامه اش این موضوع را بسط و توسعه داده است. پس ذکر آیه ای از اول نامه و بعد پریدن به قسمت میانی نامه و دوباره به آغاز آن بازگشتن ، روش درستی برای خواندن یک نامه نیست. کتاب مقدس می آموزد که همه انسانها گناه کرده اند جز یک نفر، یعنی خداوند عیسی مسیح، در نتیجه ما هیچ بحثی در این مورد با شخص چالش کننده نداریم. اما در مورد دوم ذکر شده توسط او، من بسیار خوشحالم که او به این نتیجه رسیده است که مسیحیان فرزندان خدا هستند، پس ما در باره این مسئله نیز مشکلی با هم نداریم.

اما نکته سوم اوست که متضاد با مفهوم زمینه نامه است، که در این مورد نویسنده رساله، ایماندار به مسیح را تشویق می کند که به دلیل بخشش گناهانش توسط قربانی مرگ عیسی مسیح زندگی پاک و مقدسی داشته باشد. و به این دلیل است که ما خوانده شده ایم تا به راه های گناه آلود سابق خود ادامه ندهیم ، بلکه به شباهت بی گناه عیسی مسیح، تبدیل شویم. چالش کننده در تلاش خود به نشان دادن تناقض ظاهری، ترتیب مورد نظر آیه ها را به هم ریخته و آن را به صورت تناقض ارائه داده است، که چنین تناقضی به هیچ عنوان وجود ندارد.

سؤال 97. آیا می بایست بارهای یکدیگر را تحمل کنیم (غلاطیان 6: 2) یا اینکه تنها بارهای خود را (غلاطیان 6: 5)؟

سؤال این است که چه کسی بار چه کسی را باید تحمل کند ؟ غلاطیان 6: 2 و 6: 5 را باهم مقایسه کرده اند ، یکی می گوید بار همدیگر را و دیگری بار خود را!

در اینجا هیچ تضادی در میان نیست. موضوع در این یا آن نیست بلکه این و آن . هنگامی که غلاطیان 6: 1 -5 را به طور صحیح می خوانیم ، می بینیم که از ایمان داران خواسته شده تا همدیگر را در وقت نیاز، مشکلات و وسوسه یاری کنند، اما در ضمن خوانده شده اند تا جوابگوی اعمال شخصی خود نیز باشند. در اینجا هیچ مشکل و تضادی نیست، چون  هر دو بطور متقابل و برابر، یکدیگر را شامل می شوند.

سؤال 98. آیا عیسی بعد از رستاخیزش از مردگان به  دوازده شاگردش ظاهر شد (اول قرنتیان 15: 5) یا به یازده شاگرد خویش (متی 27: 3-5، 28: 16، مرقس 16: 14، لوقا 24: 9 و 33، اعمال 1: 9-26)؟

اگر به نحوه استفاده از کلمات در تمام اشاراتی که به یازده شاگرد شده توجه کنیم، هیچ تضادی را در اینجا مشاهده نمی کنیم. نکته مهم در بیان روایت ، دقّت بر صحت مطلب، در زمانی که از آن سخن به میان می آید. بعد از مرگ یهودا تنها 11 شاگرد باقی ماندند، و این ادامه داشت تا متی بجای یهودا انتخاب شد. در اول قرنتیان 15: 5 کلمه کلی ” دوازده نفر” برای شاگردان بکار برده شده، چون متیاس نیز که شاهد مرگ و قیام عیسی بود، جزو آنان حساب شده است، همانگونه که متن مورد استفاده چالش کننده به اعمال رسولان 1: 21 -22 اشاره دارد.

سؤال 99. آیا عیسی پس از تعمید گرفتن بلافاصله به بیابان رفت (مرقس 1: 12-13) یا اینکه اول به جلیل رفت ، شاگردانش را دید و به عروسی رفت (یوحنا 1: 35 ، 43 ، 2: 1-10)؟

در اینجا این سؤال به میان می آید که عیسی سه روز بعد از تعمیدش کجا بود؟ مرقس 1: 12-13 می گوید که او به مدت چهل روز به بیابان رفت. اما به نظر می آید که یوحنا به او روز بعد در بیت عنیا، روز دوم در جلیل و روز سوم در قانا اشاره می کند (یوحنا 1: 35، 1: 43؛ 2: 1-11). مگر اینکه به آغاز متن رفته و از یوحنا 1: 19 شروع به مطالعه کنیم. شرح داستان تعمید عیسی در انجیل یوحنا، توسط خود شخص یحیی تعمید دهنده بیان شده. در اینجا شهادت یحیی بود، هنگامی که یهودیان اورشلیم کاهنان و لاویان را نزد او فرستادند ، تا بپرسند ” تو کیستی؟” (یوحنا 1: 19) و اشاره ای به تعمید عیسی نیست . او به تعمید عیسی در زمان گذشته اشاره می کند. اگر شکی هست، می توانید به فعل زمان گذشته ای که یحیی در متن آیات 29-30 و 32 استفاده کرده، هنگامی که عیسی را دید که به سویش می آید، مراجعه کنید.  در حالی که او به عیسی نگاه می کرد، به شنوندگانش معنا و اهمیت تعمید را بازگو می کرد. هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم  که در حین سخن گفتن یحیی، تعمیدی در حال انجام شدن بود. بنابرین نیازی وجود ندارد که چنین نتیجه گیری کنیم که این قسمت با گزارش انجیل مرقس متضاد می باشد.

سؤال 100. آیا یوسف همراه با عیسای نوزاد به مصر فرار کرد (متی 2: 13-23) ، یا او را به آرامی در معبد اورشلیم تقدیم کرد و به جلیل بازگشت (لوقا 2: 21-40) ؟

در این تضاد فرض شده پرسیده شده: آیا زندگی عیسای نوزاد در اورشلیم در خطر بود؟ متی 2: 13-23 میگوید بله ، لوقا 2: 21-40 به نظر می رسد که می گوید: خیر.

این ها شرح دوران آغازین زندگی عیسی است که مکمل یکدیگرند و نه متضاد هم. واضح است که مدتی طول خواهد کشید تا هیرودیس پادشاه به زیرکی مغان یا مجوسیان، پی ببرد. در انجیل متی می خوانیم که، او تمام کودکان پسر زیر دو سال را در بیت لحم و مجاور آن کشت. این به یوسف و مریم فرصت کافی می داد تا از موقعیت استفاده کرده و مراسم خود را در معبد به جا آورند و به ناصره در جلیل بر گردند و از آنجا به مصر فرار کنند، و بعد از مرگ هیرودیس دوباره به ناصره بازگشت کنند.

سؤال 101. هنگامی که عیسی بر روی آب قدم زد، شاگردانش او را سجده کردند (متی 14: 33)  یا به علت سختی دلشان، بی اندازه شگفت زده شده بودند (مرقس 6: 51-52)؟

در این تضاد ظاهری، سؤال می شود که هنگامی که عیسی بر روی آب راه رفت، عکس العمل شاگردان چگونه بود؟ متی 14: 33 می گوید که آنان عیسی را سجده کردند، مرقس 6: 51-52 می فرماید که ایشان بی اندازه شگفت زده شده بودند چرا که معجزه نانها را درک نکرده بودند، بلکه دلشان سخت شده بود. بار دیگر این متون مکمل و نه متضاد یکدیگرند. اگر سؤال کننده  تمامی متن را مطالعه می کرد، متوجه می شد که هر دو، یعنی شرح متی و مرقس اشاره به شگفت زدگی شاگردان می کنند، و اینکه گمان کردند که او یک شبح است. این به خاطر عدم شناخت شخصیت عیسی زمان وقوع معجزه قبلی توسط شاگردان بود. اما پس از اینکه حیرت و شگفتی اولیه ایشان نشست کرد، در نسخه متی می خوانیم که او را پرستش کردند.

از وب سایت: www.debate.org.uk

ترجمه قسمت پاسخ به تناقضات: اِلما غریبیان

یک دیدگاه

  1. درود بر شما خادمینِ حقیقیِ خدای زنده. بسیار بابت ترجمه‌ی این مقاله سپاسگذارم. اگر این مقاله نبود؛ بسیار در ایمان می‌لغزیدم اما خداوند پدر عیسی مسیح از پیش به واسطه‌ی خادمین امینش من و امثال من رو در نظر داشت و نیاز روحانیِ جان‌های ما رو فراهم کرده بود.
    فیض و معرفت عیسی مسیح با شما باد. آمین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO