پیامی دلگرمکننده برای کشیشان و شبانان: پادزهر هرگونه احساس ناامنی، مهر و محبت خداست!
پیامی دلگرمکننده برای کشیشان و شبانان: پادزهر هرگونه احساس ناامنی، مهر و محبت خداست!
احساس ناامنی میتواند مانع بزرگی در خدمت شبانی باشد. اما وقتی زندگی خود را به روی دیگران باز کنی، حتی اگر آنها بهطور بالقوه به تو صدمه بزنند، بهنوعی زنده و پویا میمانی که قبلاً هرگز آن را تجربه نکردهای. چرا ناامنی در روابط میتواند خدمت تو را نابود کند؟ چون تو را از برقرار کردن روابط پایدار با جماعت خود باز میدارد. تو میخواهی به کسانی که شبان آنها هستی نزدیک باشی، اما از اینکه ممکن است آنها به تو آسیب برسانند هراس داری. تو در آرزوی داشتن یک رابطۀ قوی با جماعت خود هستی، اما با این حال همین مسئله تو را تا سرحدّ مرگ میترساند. ترس باعث میشود که در رابطۀ خود به شخص مقابل نزدیک نشوی!
(درست به همین دلیل است که داشتن زندگی مشترک قبل از ازدواج در درازمدت کارساز نیست. چون در آن تعهد مادامالعمری وجود ندارد. دائم در این ترس قرار داری که نکند طرف مقابل از این رابطه خارج شود. اما ترس زمانی محو میشود و صمیمیت رشد می کند (یعنی صمیمیتی راستین و نه سطحی) که دو نفر به هم میگویند، “ما به یکدیگر متعهد هستیم که این کار را با هم تمام کنیم.”)
در روابط خود با کسانی که آنها را رهبری میکنی از چه میترسی؟ شاید از این که نمیخواهی مردم بفهمند که خودِ واقعی تو کیست و به همین خاطر خودت را پنهان میکنی. این نوع ترس قدیمیترین ترسی است که در تاریخ وجود دارد، یعنی قدمت آن به جدّ ما آدم برمیگردد وقتی گفت: «ترسیدم، زیرا که عریانم، از این رو خود را پنهان کردم» (پیدایش ۱۰:۳ ترجمۀ هزارۀ نو). وقتی میترسی، احساس ناامنی میکنی و خود را پنهان میکنی و نه تنها از نظر جسمی بلکه از نظر احساسی هم خود را از دیگران مخفی میکنی. دور خودت یک دیوار ضخیم میکشی و آنچه را که نیستی وانمود میکنی که هستی.
اما خبر خوشی برای تو دارم: در حالی که ناامنی روابط را نابود میکند، عشق و محبت آنها را میسازد و بنا میکند. کتاب مقدس در اول یوحنا ۱۸:۴ میگوید: «محبت کامل خدا هرگونه ترس را در ما ریشهکن میسازد. اگر هنوز میترسیم، علتش اینست که هنوز کاملاً یقین نداریم که خدا حقیقتاً ما را دوست میدارد» (ترجمۀ معاصر).
عشق و محبت نگاه تو را از خودت برمیدارد و متوجه شخص مقابل مینماید. مردم اغلب از کشیشها میپرسند: “آیا تاکنون از صحبت کردن در مقابل جمع مضطرب نشدهاید؟” جواب این سؤال را خود مردم بهتر میدانند! البته که این کار با خودش اضطراب به همراه دارد! اما به جای این که نگران نظر جماعتمان در مورد سبک خدمت، دانش کتاب مقدسی یا شخصیت خود باشیم، از لحظهای که فکر میکنیم که چقدر جماعت مقابل ما دوستداشتنی هستند، ترس پا به فرار میگذارد.
وقتی بفهمی خدا تو را بیشتر از آنچه تصورش را بکنی دوست دارد، آنگاه می توانی دیگران را هم از ته دل دوست داشته باشی. اینجاست که متوجه میشوی نیازی به ثابت کردن خود به دیگران نداری، و دیگر هویت و ارزش شخصی تو بسته به طرز فکر دیگران نیست. در عوض، جماعت تو مجذوب رابطۀ تو با عیسی میشوند. شاید حالا که این متن را میخوانی در خدمت خود دچار فجایعی در روابط خود شدهای.
اینجاست که باید بگویم به خدمت دردسرساز کشیشی خوش آمدی!
اما آیا آمادهای با عدم امنیت خود مبارزه کنی و با کسانی که آنها را شبانی میکنی صادق باشی؟ اول از همه سعی کن با عیسی صادق باشی. بگذار او تو را با محبت بینظیر خود پر کند تا بتوانی چنین عشق و محبت مسیحگونه را با دیگران به اشتراک بگذاری.
نوشتۀ کشیش ریک وارِن
ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |