آیا عیسی یک پیامبر بود؟- کنکاش سناریوی الهی!
آیا عیسی یک پیامبر بود؟
کنکاش سناریوی الهی!
این که بود؟ آیا یکی از پیامبران بزرگ بود؟ آیا معلمی برجستۀ اخلاق بود؟ یا معجزهگری مهربان و نیکوکار؟ یا انسانی والا و فروتن که حاضر شد بدون اعتراض، بهدست دشمنانش کشته شود؟
در بخش دوم مقاله، زندگی و رسالت عیسی مسیح را از جنبۀ تاریخی بررسی کردیم. ما همچون خبرنگاری به روزگار عیسی بازگشتیم و وقایع را آنطور که یک انسان میتوانست مشاهده کند، مورد بررسی قرار دادیم.
در این بخش، میخواهیم رسالت عیسی را از دیدگاه الهی بررسی کنیم. میکوشیم دریابیم که کار او از دیدگاه خدا چه مفهوم و اهمیتی داشت. بهعبارت سادهتر، میخواهیم خبرنگار خود را این بار به پشت صحنه بفرستیم، به جایی که آن «کارگردان اعظم» سناریوی نمایشنامۀ پرشکوه الهی را تهیه کرد و به روی صحنه آورد، تا ببینیم «او» از فرستادن عیسی مسیح چه مقصود و هدفی داشت و کار عیسی از نظر او چه اهمیت و معنایی میدهد.
از دیدگاه «کارگردان اعظم»
به این منظور، به یکی از بخشهای مهم کتابمقدس مراجعه میکنیم، به رساله پولس رسول به فیلیپیان، فصل دوم، آیههای ۶ تا ۱۱٫ میفرماید:
« [او] چون در صورتِ خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد، لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد؛ و چون در شکل انسان یافت شد، خویشتن را فروتن ساخت و تا به موت، بلکه تا به موت صلیب مطیع گردید. از این جهت خدا نیز او را بهغایت سرافراز نمود و نامی را که فوق از جمعی نامهاست، بدو بخشید، تا به نام عیسی هر زانویی از آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است خم شود، و هر زبانی اقرار کند که عیسای مسیح، خداوند است برای تمجید خدای پدر.»
هویت واقعی عیسی: چون در صورتِ خدا بود…
کتابمقدس میفرماید که عیسی «در صورتِ خدا بود و با خدا برابر بود.» هر چه خدا بود، عیسی نیز همان بود. او دارای همان ذات و جوهری بود که خدا بود. او نه از خدا بالاتر و نه از او فروتر بود، بلکه با او برابر بود.
عیسی پیش از آنکه از مریم عذرا چشم به این جهان بگشاید، نزد خدا و با خدا بود. او از ازل بوده است. هم او بود که جهان هستی را طبق ارادۀ خدای پدر آفرید (یوحنا ۱:2) .
طرحریزی نقشه رستگاری: با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد
او که همذات با خدا و ازلی و ابدی بود و جهان هستی را طبق طرح خدای پدر خلق کرده بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد. او حاضر نبود به قیمت هلاکت و تباهی انسانی که به شباهت خود خلق کرده بود، کماکان جلال الهی خود را حفظ کند. او حاضر شد برای رستگاری بشر، برای مدتی جلال و شکوه الهی خود را ترک کند. این چنین است محبت خدا.
رسالت عیسی: خود را خالی کرد !
او برای تحقق نقشه رستگاری بشر، طبق ارادۀ خدای پدر، «خود را خالی کرد»، جلال و عظمت الهی خود را در آسمان ترک گفت.
چه تناقضی با عملی که آدم انجام داد. آدم که از نظر معنوی و اخلاقی و خصوصیات عقلانی بهصورت خدا آفریده شده بود، به این بسنده نکرد که شبیه خدا باشد. او شبیه به خدا بودن را نه فقط «غنیمت شمرد» بلکه بهدنبال وسوسۀ شیطان، قصد کرد که با خدا «برابر» باشد . به همین دلیل، نه فقط با خدا برابر نشد، بلکه شباهت خود را به خدا نیز خدشهدار ساخت و از حضور او رانده شد.
اما اینک کسی را میبینیم که گرچه با خدا برابر «بود»، اما این امتیاز را «غنیمت نشمرد». او حاضر شد برای نفع انسانها، جلال خود را در آسمان ترک کند. چه تناقضی! «آدم اول» کوشید خدا شود؛ «آدم دوم» که خدا بود، حاضر شد انسان شود!
در شباهت مردمان شد…
این وجود الهی که بهخاطر کیفیت ارتباط ذاتیاش با خدا، «پسر خدا» نامیده شده، در مقطعی از زمان (۲۰۰۰ سال پیش)، در نقطهای مشخص از مکان (در سرزمین فلسطین)، «انسان شد». اما نه انسانی از طبقۀ اشراف و توانمندان، بلکه «غلام» شد. کسی که خالق و مالک عالم هستی بود، نه فقط بهصورت مخلوق خود در آمد، بلکه پستترین شکل آن را بر خود گرفت. در آخوری چشم بهجهان گشود، در خانوادهای فقیر، در یکی از گمنامترین نقاط جهان. در شهری که شهرت خوبی نداشت پرورش یافت و نجاری پیشه کرد.
خویشتن را تا به موت صلیب مطیع گردانید
اما خالق عالم هستی، کسی که با خدا برابر بود، نه فقط در مقام انسانی فقیر و حقیر به این جهان آمد، بلکه حاضر شد برای شستشوی گناه بشر و کفاره کردنِ آن، بمیرد. اما باز نه هر نوع مرگی! او با شنیعترین روش متداول آن روزگار اعدام شد: با صلیب!
در حکومت روم (که فلسطین نیز جزو مستعمرات آن بود)، صلیب خفتآورترین نوع اعدام بود. سیسِرون، مورخ رومی، صلیب را چنین توصیف میکند: «صلیب بیرحمانهترین و شرمآورترین نوع مجازات است! باشد که صلیب نه فقط از بدن هر تبعۀ روم، بلکه حتی نامش نیز از فکر و چشم و گوش او دور بماناد!»
اما عیسی حاضر شد تا بهنهایت خود را خوار سازد، هیچ شود، و چنین مرگ خفتآوری را بپذیرد. او بهجای ما مجازات شد، گناهان ما را بر دوش خود گرفت، و کفارۀ تقصیرات ما را پرداخت. او مرگ خفتبار را پذیرفت تا ما حیات ابدی بیابیم.
خدا او را بهغایت سرافراز نمود
اما خدا او را در کام مرگ رها نکرد. طبق وعدهای که عیسی پیش از رنج و مرگش به شاگردانش داده بود، خدا او را در سومین روز پس از مرگش زنده کرد. او خود را زنده به تمامی شاگردان و پیروانش که شمارشان به حدود پانصد تن میرسید، ظاهر کرد. ایشان یقین حاصل کردند که او زنده شده و در نتیجه همان کسی است که ادعا میکرده، یعنی پسر یگانۀ خدای پدر.
او چهل روز بعد از زنده شدنش، در مقابل چشمان شاگردانش به آسمان عروج فرمود تا روزی بار دیگر برای داوری جهان باز گردد.
در آن روز، «به نام عیسی هر زانویی از آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است، خم شود، و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیح، خداوند است برای تمجید خدای پدر.» او که برای مدتی بشر شد، اکنون در رفیعترین مقام ممکن بالا برده شد!
چه تناقضی! «آدم اول» کوشید خدا شود، اما به قعر تباهی سقوط کرد؛ «آدم دوم» که خدا بود، انسان شد، انسانی حقیر، اما خدا او را به قلۀ سربلندی بالا برد! این است پیام مسیحیت: هر که خود را بزرگ پندارد، پست گردد، و هر که خود را فروتن سازد، سرافراز گردد!
در آن روز، او ملکوت و حکومت جاودانی خدا را بر قرار خواهد ساخت و آسمان و زمین جدیدی بهوجود خواهد آورد که در آن عدالت و صلح و صفا حکمفرما خواهد بود.
نوشته: آرمان رشدی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |