اعتقادات اشتباهدفاعیات ایمانمقاله های استاد علی خیراندیش

پاسخ مسیحیت به پُست مدرنیسم

5/5 - (1 امتیاز)

پاسخ مسیحیت به پُست مدرنیسم

جامعۀ مسیحی امروز ما با بحران و جابجایی واژه‌ها روبرو است و بحران‌های خود را در پشت واژه‌های کیهانی و پلورالیسم وکثرت‌گرایی و عرفان‌های نوظهور مخفی کرده است و این مصداق کامل حملات پست مدرنیسم است بدون اینکه متوجه باشیم پست مدرنیسم وسیع‌ترین سوژۀ فلسفه‌ای است که در همۀ زمینه‌ها : الاهیات، هنر، ادبیات، هنر سینما، سیاست، جامعه شناسی سر و کار دارد.
پست مدرنیسم فلسفه‌ای است که حقیقت عینی و مطلق را در مورد مسیحیت و معنویت تأیید نمی‌کند. وقتی پست مدرن‌ها با حقایق الهی و آموزش‌های کتاب مقدس روبرو می‌شوند ، تمامی دیدگاه یک پست مدرنیست راجع به مسیحیت، این جمله خواهد بود که «ممکن است این موضوع برای تو حقیقت داشته باشد ولی برای من فاقد معنی است ». چنین پاسخی می‌تواند در رابطه با غذای مورد علاقۀ کسی و یا گرایش‌های هنری او صادق باشد، اما این گونه تفکر دربارۀ «حقیقت» بسیارخطرناک است؛ چون نظرات شخصی، با مسائل مربوط به حقیقت فرق می‌کند و نباید این دو را یکی دانست. چرا که مسیحیت و کتاب مقدس و خدای تثلیث، حقیقت مطلقی است .
اصطلاح پست مدرنیسم به طور دقیق به معنی «پسا مدرنیسم» است و برای توضیح فلسفی دوران معاصر (که بعد ازدوران مدرنیسم قرار دارد) استفاده می‌شود. پست مدرنیسم واکنشی نسبت به غول شکست خوردۀ مدرنیسم است. اصولی که بر استفاده از عقل انسان برای ساختن انسان بهتر و جهان بهتر بنا شده بود. یکی از عقاید پست مدرنیسم این بود که مطلق‌ها را نادیده نمی‌گیرد ولی در جستجوی این است که دو چیز را اصلاح کند، یکی اینکه حقیقت مطلق را حذف کند و دوم اینکه همه چیز حتی علوم تجربی و خدا را هم متناسب با عقاید و علایق فردی توجیه نماید.

خطرات پست مدرنیسم را می‌توان مانند یک مارپیچ رو به پایین (سقوط) دید که با رد حقیقت مطلق آغاز می‌شود، سپس به سمت عدم تشخیص بین مسائل دینی و ایمانی پیش می‌رود و در فلسفۀ کثرت گرایی یا پلورالیسم دینی به اوج خود می‌رسد و مدعی است که مذهب و ایمان مطلق نیستند، پس کسی نمی‌تواند ادعا کند که دین او حقیقت غایی است و دین دیگری اشتباه محض است.

خطرات پست مدرنیسم

۱- حقیقت نسبی

دیدگاه حقیقت نسبی در پست مدرنیسم نتیجۀ کار نسل‌های متعدد افکار فلسفی و الاهیاتی است. از آگوستین گرفته تا اصلاح‌گرایی و ابعاد هوشمندانۀ علم‌گرایی و شکست مدرنیسم و منسجم نبودن الاهیات، همۀ اینها در ترویج پست مدرنیته مؤثر بوده‌اند. با آغاز دوران رنسانس یعنی قرن‌های ۱۴ تا ۱۷، متفکران مدرنیسم، انسان رابه مرکز حقیقت تبدیل نمودند و به انسان ارتقای خاصی بخشیدند و انسان جای خدا را گرفت. اگر به تاریخ بشر نگاه کنیم، رنسانس مادربزرگ مدرنیسم و عصر روشنگری است. جمله معروف دکارت «من فکر می کنم پس هستم» نماد آغاز این دوره است. خدا و کتاب مقدس دیگر مرکز حقیقت نبود بلکه انسان مرکز آن بود.

عصر روشنگری به نوعی تحمیل مدل علمی عقلانیت بر همۀ ابعاد حقیقت بود و مدعی بود که فقط داده‌های علمی می‌توانند به طور واقعی درک، معنی و دفاع شوند. حقیقت وابسته به مسیحیت دور ریخته شده بود. فیلسوفی که به ایدۀ حقیقت نسبی کمک کرد، امانوئل کانت و اثر او «نقد عقل محض» بود که در سال ۱۷۸۱ پا به عرصه گذاشت. کانت باور داشت که دانش واقعی دربارۀ خدا غیرممکن است بنابراین دیواری بین واقعیت‌ها و ایمان کشید. بنا به گفتۀ او، «واقعیت‌ها ربطی به مسیحیت ندارند». نتیجه این بود که مسائل روحانی به دنیای نظرات و سلیقه‌های شخصی واگذار شد و فقط علوم تجربی اجازه صحبت در مورد حقیقت را داشت. درحالی که یک مدرنیست به مطلق‌ها در علم معتقد بود، مکاشفۀ خاص خدا (کتاب مقدس) را از دنیای حقیقت و قطعیت اخراج کرد.

پست مدرنیسم از مدرنیسم و افکار فردریک نیچه برخاسته. نیچه به عنوان حامی قدیس فلسفۀ پست مدرنیسم، به منظرگرایی باور داشت که می‌گفت تمامی دانش (از جمله علم) منظری و تفسیری است.
چشم‌اندازگرایی، چشم‌اندازباوری یا منظرگرایی (که به زبان انگلیسی به آن  Perspectivim گفته می‌شود) اصطلاحی است که اولین بار فریدریش نیچه آن را به کار برد و چنین باوری به این دیدگاه فلسفی اشاره می‌کند که همۀ ایده‌ها از یک منظر خاص برخاسته‌اند. به عبارت دیگر، منظرها یا فضاهای مفهومی بسیاری وجود دارد که قضاوت دربارهٔ حقیقت یا ارزش در آنها صورت می‌گیرد. معمولاً چنین دیدگاهی بدین معناست که هیچ نگاهی به جهان نمی‌تواند مطلقاً «صحیح» باشد.

فیلسوفان متعددی از مکتب نیچه‌ای مانند فوکو، رورتی و لیوتار، سر بر آوردند و با او در انکار وجود خدا و مسیحیت به طور کلی همگام شدند. آنها هر نوع حقیقت مطلقی را نیز منکر شدند.

این جنگ فلسفی بر ضد حقیقت عینی (بی طرف) به پست مدرنیسمی منتهی شد که کاملاً از هر نوع ادعایی نسبت به مطلق‌ها بیزار بود. چنین طرز فکری به طور ذاتی هرچیزی را که ادعا کند حقیقت محض و بدون خطا است (مانند کتاب مقدس) مردود می‌شمارد.

۲- ابهام در قوۀ تشخیص

توماس آکویناس الهی‌دان بزرگ گفت: «وظیفۀ فیلسوف است که تفاوت ها را بسازد». منظور آکویناس این است که حقیقت به توانایی تشخیص بستگی دارد .
با این وجود، اگر حقیقت مطلق و عینی وجود ندارند، پس همه چیز مشروط به تفسیر شخصی می‌شود. برای یک متفکر پست مدرنیست، نویسندۀ یک کتاب، تفسیر درستی از اثر خود ندارد؛ و در واقع این خواننده است که معنای آن کتاب را تعیین می‌کند. این فرایند ساخت‌گشایی نامیده می‌شود. و اگر چندین خواننده (در مقابل یک نویسنده) وجود داشته باشند، پس طبیعتاً چندین تفسیر درست وجود دارد.

چنین موقعیت آشفته‌ای، ایجاد تمایزهای بامعنا و پایدار بین تفسیرها را غیرممکن می‌سازد؛ چون معیاری برای این کار وجود ندارد. تلاش برای ایجاد تمایزهای بامعنی در حیطۀ دینِ دیگر، با معنی‌تر از این نیست که دربارۀ طعم بهتر شکلات و یا وانیل بحث کنیم. پُست مدرنیسم می‌گوید قضاوت بی‌طرفانه بین رقابت ادعاها در مورد حقیقت، محال است.

۳– کثرت‌گرایی یا پلورالیسم

اگر حقیقت مطلق وجود ندارد، و اگر راهی وجود ندارد تا بین ادیان و آیین‌های گوناگون تفاوت‌هایی از نوع صحیح و اشتباه قائل شد، پس چنین نتیجه گرفته می‌شود که همۀ ادیان به طور یکسان باید درست در نظر گرفته شوند. اصطلاح مناسب برای این نظریه در پست مدرنیسم را «کثرت‌گرایی فلسفی» می‌نامند. در کثرت‌گرایی، هیچ دینی حق ندارد خودش را صحیح بداند و دیگر ادیان را نادرست و حتی کافر بخواند. برای کسانی که از فلسفۀ کثرت‌گرایی ادیان حمایت می‌کنند دیگر چیزی به نام بدعت‌گذاری وجود ندارد، به جز اینکه، شاید بدعت‌گذاری‌ها وجود داشته باشند. دی. ای کارسون بر روی نگرانی‌های انجیلی‌های محافظه‌کار نسبت به خطر کثرت‌گرایی تأکید می‌ورزد که: «در غم‌انگیزترین حال روحی، بعضی اوقات به این موضوع می‌اندیشم که از زمان ظهور عقیدۀ گنوسی در قرن دوم، چهرۀ زشت آنچه به آن کثرت‌گرایی فلسفی می‌گوییم، خطرناک‌ترین تهدید برای انجیل می‌باشد».

خطراتِ در حالِ پیشرویِ پست مدرنیسم؛ حقیقت نسبی، فقدان قوۀ تشخیص، و کثرت‌گرایی فلسفی یا پلورالیسم؛ تهدیدی برای مسیحیت به حساب می‌آید چون آنها مجموعاً خدا را به عنوان چیزی که بر روی بشر حاکمیت دارد، رد می‌کنند. جواب مسیحیت به این چالش‌ها چیست؟

پاسخ مسیحیت به خطرات پست مدرنیسم

اما «حقیقت» مسئله ای نیست که طرز نگرش و ترجیحات شخصی آن را تحت تأثیر خود قرار دهد و وقتی این را دقیق‌تر بررسی می‌کنیم، پایه و اساس پست مدرنیسم فروریخته می‌شود و معلوم می‌شود که ادعای مسیحیت قابل قبول و مستدل است.

اول: مسیحیت باور دارد که حقیقت مطلق وجود دارد. در واقع عیسی مسیح فرموده که آمده تا یک مأموریت را عملی سازد: یعنی «حقیقت را به دنیا بیاورد» (یوحنا ۱۸: ۳۸). پست مدرنیسم می‌گوید که هیچ حقیقتی نباید تأیید شود اما به این مسئله توجه ندارد که با این نظر، خودش را محکوم می‌کند. چرا که حداقل وجود یک حقیقت مطلق را تأیید می‌کند و آن این که: هیچ حقیقتی نباید تأیید شود!!! خود این حقیقت که تأیید نمی‌شود، یک حقیقت است.
دوم : مسیحیت ادعا می‌کند که تفاوت‌های بسیار اساسی و بنیادی بین مسیحیت و دیگر اعتقادات وجود دارند. این مطلب بایستی درک شود که کسانی که ادعا می‌کنند تفاوت بامعنا وجود ندارد، در واقع در حال تفاوت گذاشتن هستند!

در نهایت، مسیحیت ادعا می‌کند که در این موارد کاملاً حق با اوست. یعنی جایگاه سقوط کردۀ انسان در برابر خدا، قربانی شدن مسیح به جای انسان سقوط کرده، جدایی بین خدا و انسان و نیازش به توبه، تفاوت‌های اساسی هستند. پولس خطاب به اپیکوری و رواقی (نام دو فیلسوف) بر تپۀ مریخ چنین اظهار داشت: «اما خدا كارهايی را كه در گذشته از روی نادانی از انسان سر زده، تحمل كرده است. ولی اكنون از همه می‌خواهد كه بتهايشان را دور ريخته، فقط او را بپرستند» (اعمال رسولان ۱۷: ۳۰). مقصود پولس این نبود که «ممکن است این برای من صحّت داشته باشد و اما شاید به نظر تو چنین نباشد». بالعکس، سخن پولس یک دستور کلی از جانب خدا برای عموم بود. و اگر هر پُست مدرنیستی در مقابل این گفتۀ پولس مدعی شود که پولس اشتباه می‌کند؛ در واقع پاسخ او با فلسفۀ کثرت‌گرایی خود همخوانی ندارد که مدعی عدم وجود اعتقاد یا مذهب اشتباهی است. به این ترتیب پست مدرنیسم دیدگاه خودش در مورد اینکه هر دینی به شکلی برابر با ادیان دیگر صحیح هستند را نقض می‌کند.

همانگونه که خودخواهانه نیست اگر یک معلم ریاضی بگوید ۲+۲ مساوی ۴ است و یک قفل‌ساز پافشاری کند که فقط یک کلید به دري قفل شده می‌خورد، برای مسیحیت نیز خودخواهانه نیست که درمقابل تفکر پست مدرنیستی بایستد و بر روی این مطلب پافشاری کند که مسیحیت حقیقت کاملی است و هرچیزی که با آن مخالف باشد، اشتباه است. حقیقت مطلق به راستی وجود دارد و تنها و تنها عیسی، خداوند است و اگر در این رابطه اشتباه کنیم، باید بدانیم که این اشتباه عواقبی نیز دارد. شاید کثرت‌گرایی در رابطه با سلیقۀ افراد در مورد غذای مورد علاقۀ آنها درست باشد، اما این برداشت در مورد حقیقت کاربردی صدق نمی‌کند. مسیحیان باید حقیقت را با عشق و محبت ارائه دهند و این سؤال را از هر پست مدرنیست خشمگین دربارۀ ادعاهای مسیحیت بپرسند: «آیا اکنون چون حقیقت را به شما می‌گویم دشمنتان شده‌ام؟» (غلاطیان ۴: ۱۶).

جهت مطالعات بیشتر در  این زمینه، کتابهای زیر توصیه می‌شوند:

۱- معرفی آموزه های مسیحیت، انتشارات ۲۲۲، نوشتۀ میلارد جِی اریکسون، ترجمۀ آرمان رشدی: بخش پست مدرنیته قسمت سوم
۲- توضیح پست مدرنیسم استیون هیکس ترجمۀ خاطره طهرابی و فرزانه احسانی
۳- پست مدرنیته و پست مدرنیسم لارنس کمون نشر نی
۴- وضیعت پست مدرن ژان فرانسوا الیو تار
۵- جامعه‌شناسی پس از پست مدرنیسم

نوشتۀ استاد علی خیراندیش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO