عیسی مسیحکتاب مقدس

چرا دیوها از عیسی التماس کردند تا آنها را به درون خوکها بفرستد؟ (متی ۸: ۲۸-۳۴)

رای بدهید

چرا دیوها از عیسی التماس کردند تا آنها را به درون خوکها بفرستد؟ (متی ۸: ۲۸-۳۴)

ارواح ناپاک و خوک‌ها

‏پیش از آنکه به مطالبی که در این داستان کمتر واضح و پیچیده‌تر هستند، وارد شویم، بهتر است حقایق زیر را که کاملاً روشن هستند، از دست ندهیم:

‏۱. دیوها می‌دانند که عیسی کیست. ‏آنها او را «پسر خدا» خطاب می‌کنند (متی ۸: ۲۹).‏

‏۲. آنها می‌دانند که او بر آنها قدرت ‏مطلق دارد و می‌تواند انتخاب کند که ‏آنها را اخراج کند یا نه، و نیز تعیین کند کجا بروند. در اینجا هیچ مسئلۀ مذاکره یا معامله وجود ندارد، که آنها را به شکل شرکای همپا در میز مذاکره تصور کنیم. ‏عیسی بر آنها برتری مطلق دارد و آنها به خوبی از این مسئله آگاه هستند.

‏۳. آنها به خوبی آگاه هستند که در آینده عذابی نهایی در انتظارشان است. و به همین جهت در این گزارش با تعجب با خود چنین می‌اندیشند که آیا عیسی آمده تا پیش از زمان تعیین شده، داوری نهایی را بر آنها اِعمال کند؟ پس فریاد زده به او گفتند: «آیا آمده‌ای تا پیش از وقت مقرر عذابمان دهی؟» (متی ۸: ۲۹). ‏در واقع مقصود آنها از این گفته این بود که ما می‌دانیم که زمانی فرا می‌رسد که دچار عذاب ‏نهایی می‌شویم، اما ای عیسی، تا آنجایی که اطلاع داریم هنوز زمان ما نرسیده. آیا در اشتباه هستیم؟

‏۴. این واقعیت که گله‌ای از خوک‌ها در ‏آن نزدیکی بود، نشان‌دهندۀ این مطلب است که آنجا قلمرو غیریهودیان بود. چون یهودیان خوک را نجس می‌دانستند و آنها را برای خوراک یا هیچ چیز دیگر پرورش نمی‌دادند (تثنیه ۸: ۱۴). به عبارت ‏دیگر، این یکی از آن لحظات نادری است ‏که عیسی با خدمت در این منطقه می‌خواهد به مأموریت آیندۀ خود که منتهی به تمام مردم جهان خواهد شد اشاره داشته باشد (متی ۲۸: ۱۹-۲۰).‏

‏۵. تعداد خوک‌ها در انجیل متی مانند انجیل مرقس ۵: ۱۳ ذکر نشده است (حدود دو هزار خوک)، ‏اما انجیل متی البته اشاره‌ای کلی به بزرگی گله می‌کند و وقتی که ‏دیوها از دو مرد دیوزده خارج شده و وارد گلّۀ خوک‌ها می‌شوند و همۀ آنها از بین می‌روند، متوجه این نکته می‌شویم که اسارت این مردان چقدر بزرگ،وسیع و جدّی بود. اما با این حال این امر برای عیسی مسئلۀ دشواری نبود.‏‎

‏۶. این واقعیت که دیوها از عیسی التماس کردند که به درون خوک‌ها فرستاده ‏شوند، نشان می‌دهد که آنها چقدر از ‏پرسه زدن در جهان بدون داشتن هرگونه محل ‏سکونتی تنفر داشتند. به نظر می‌رسد که این اتفاق به این حقیقت اشاره دارد که آنها چقدر شریر ‏هستند و تا چه حدّی شرارت آنها با داخل شدن در هر موجودی و به نابودی کشاندن زندگی آنها در درجۀ بالایی قرار دارد.‏

‏۷. دیوها این را نیز نمی‌دانستند که محل ‏سکونت جدیدشان، یعنی خوک‌ها، ناگهان از سرازیری تپه به درون دریا هجوم می‌برند و غرق می‌شوند و در واقع اگر چنین چیزی را می‌دانستند، از عیسی آن درخواست را نمی‌کردند. این چیزی نبود که آنها سعی داشتند به آن اقدام کنند بلکه در تلاش بودند تا مکانی جدید برای سکونت و آسیب رساندن به دست آورند؛ نه مکانی که در دریا ویران شود.‏

و با توجه به دانشی که از عیسی در اناجیل داریم، او می‌دانست که قرار است چه ‏اتفاقی بیفتد، به طوری که آنچه آنها ‏می‌ترسیدند؛ یعنی در واقع آغاز داوری پیش از موعدشان یک حقیقت محض بود. ‏به خاطر بدبختی که بر سر این دو مرد آورده بودند، به آنها اجازه داد که به ‏موجودی بی‌ارزش‌تر فرار کنند، اما معلوم است که آنها را گماشته بود تا بدون هیچ محل سکونتی باقی بمانند. این واقعیت که آنها در دریا گم شدند، به این واقعیت اشاره دارد که احتمالاً آنها را محکوم به زندانی شدن در چاه هاویه نمود.‏

احیای بشریت

حال که تا اینجا همه چیز برایمان روشن شده، در بارۀ این که چرا عیسی خوک‌ها را به نابودی کشاند چه باید گفت؟ دو آیۀ آخر بسیار ‏غافلگیر کننده هستند و فکر می‌کنم این آیه‌ها ما ‏را تشویق به تأمل بیشتر می‌کنند: «خوکبانان گریخته، به شهر رفتند و همۀ این وقایع، از جمله آنچه را که برای آن دیوزده‌ها رخ داده بود، بازگو کردند» (متی ۸: ۳۳). دقّت کنید که در این آیه نمی‎‌گوید: «از جمله آنچه را که برای خوک‌ها رخ داده بود» بلکه می‌گوید: «از جمله آنچه را که برای دیوزده‌ها رخ داده بود». به عبارت دیگر آنها مسئلۀ رهایی، آزادی، رستگاری و شفا را برجسته کردند. ‏‏«سپس تمام مردم شهر برای دیدن عیسی بیرون آمدند و چون او را دیدند بدو التماس کردند که آن ناحیه را ترک گوید» (متی ۸: ۳۴).‏

دو اتفاق شگفت انگیز در این ناحیۀ ‏غیریهودی به طور ناگهانی و با قدرت ‏عیسی رخ داده بود. اولین اتفاق شگفت‌‏انگیز این بود که دو مرد دیو‏زده اکنون آزاد شده بودند و انسانیت آنها ‏احیا شده بود. روابط آنها با هم برقرار شد. من ‏در بارۀ این دو مرد دیوزده شعری نوشتم و در این شعر به این حقیقت ‏پرداختم که شاید این دیوزده‌ها بعدها ازدواج کرده‌اند و ‏دارای فرزندان شده‌اند. کس نمی‌داند که شاید پیش از آنکه دیوزده شوند، زندگی آنها تباه و خانواده‌هایشان ویران شده بود. آنها نابود شده بودند و اکنون حیاتی جدید در آنها دمیده شده بود و انسانیت به ‏آنها بازگردانده شده بود.

رهایی‌بخش از ناحیه اخراج می‌شود

دومین اتفاق شگفت‌انگیزی که رخ داد ‏این بود که یک گلۀ بزرگ خوک از بین ‏رفت. این واقعه مرا به تفکر در بارۀ موقعیت دیگری در کتاب مقدس وامی‌دارد که در آن شیطان اقدام به مذاکره با خدا نمود. منظورم دو فصل اول کتاب ایوب است. شیطان از خدا ‏اجازه می‌خواهد که به ایوب آسیب برساند، و ‏خدا این اجازه را به او داد و وفاداری ایوب به خدا مورد آزمایش قرار گرفت. ایوب با چنین انتخابی روبرو شد که: ‏می‌توانی خدا را دوست داشته باشی و ‏به او اعتماد کنی، یا این که می‌توانی ‏دارایی‌ها، خانواده‌ و سلامتی‌ات ‏را بیشتر دوست داشته باشی و خدا را ‏به خاطر از میان برداشتن آنها لعنت کنی. به ‏عبارت دیگر، خدا به منظور آزمایش ایوب از شیطان استفاده کرد‎.‎

حال برگردیم به داستان خودمان: عیسی به این دنیای ‏غیریهودی آمده و بر شیطان پیروز شده. او اسیران را آزاد می‌سازد و ‏خود را به عنوان رهاننده‌ای بی‌نظیر که می‌تواند زندگی و امید را به مردم بازگرداند معرفی می‌کند. اما فراموش نکنیم که او یک ‏گلۀ خوک که معیشت و ثروت افراد یک جامعه بود، از آنها می‌گیرد. او آنها را دعوت به یک انتخاب می‌کند: ترجیح دادن رفاه بر عشق و محبت، پول به جای ‏عیسی، منابع انسانی به عوض قدرت الهی. ‏به کلامی دیگر، قدرت و فیض عیسی در دادن زندگی ‏و امید به عوض عشق به دارایی و ثروت که ‏از این خوک‌ها حاصل می‌شد. و در کمال ‏شگفتی شاهد این حقیقت هستیم که آنها از عیسی که حیات‌بخش و شکست دهندۀ شیطان، امید آفرین و امیدبخش بود، التماس کردند که منطقۀ آنها را ترک کند.‏‎

به نظر من این رخداد معانی زیر را برای ما تداعی می‌کند:

عیسی پسر خداست.‏

عیسی بر ارواح ناپاک پیروز است.

عیسی اسیران را آزاد می‌سازد و به مردم ‏مأیوس و ناامید؛ حتی غیریهودیان؛ امید می‌‏بخشد.

اما این حقیقت را هم فراموش نکنیم که عیسی از ما خواهان یک انتخاب مهمی است: او را و ‏نجاتی که به ما می‌بخشد دوست داشته باشیم، یا ثروت و کامیابی یعنی خوک‌هایمان را تعاقب کنیم. حدس می‌زنم متی با ارائۀ گزارش خود از این واقعه می‌خواهد به ما این حقیقت را گوشزد کند که مردم آن منطقه در این آزمون شکست خوردند و رد شدند اما او این امید را در سر می‌پروراند که شاید ما در این آزمایش سربلند بیرون بیاییم!‎

برگرفته از نوشتۀ جان پایپر- ۵ اکتبر ۲۰۲۰

آشنایی با نویسنده: جان پایپر بنیانگذار و معلم وب سایت اشتیاق برای خدا (desiringgod.org) و رئیس دانشگاه الاهیات و کالج بیت لحم هستند و به مدت 33 سال به عنوان کشیش کلیسای باپتیست (تعمیدی) بیت لحم در شهر مینیاپولیس در ایالت مینه سوتا خدمت نموده. ایشان نویسندۀ بیش از 50 کتاب بوده اند که از آن جمله، اشتیاق برای خدا: تأملات یک مسیحی هِدونیست و اخیراً کتاب “تدارک” می باشند.

ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

منبع مقاله: https://www.desiringgod.org/interviews/why-did-demons-ask-jesus-for-pigs

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO