17 سؤال: 1) آیا آیۀ 9 از رساله یهودا از کتب آپوکریفا است؟ اگر هست چرا کلیساهای پروتستان این کتاب ها را قبول ندارند؟ 2) یوحنای مهتر کیست؟ 3) آیا پولیکارپ شاگرد یوحنای رسول بوده یا شاگرد یوحنای مهتر؟ 4) آیا تالوس مورخ قرن اول بوده است؟ آیا تاریکی در هنگام مصلوب شدن خداوند عیسی را ذکر کرده است؟ 5) آیا این ادعای نقادان کلام صحت دارد که می گویند میسیونرهای ژزوئیت اسطورۀ خدای مصلوب را در تبت و نپال پیدا کرده اند؟ 6) آیا این گفته صحت دارد که در نسخه هایی از انجیل متی 27: 16-17 که اوریجن هم از آن ها آگاهی داشته نام اصلی باراباس، عیسی باراباس بوده است؟ 7) آیا یوسفوس دلیل مرگ یوحنای تعمیددهنده را بر خلاف اناجیل ترس هیرودیس از شورش مردم ذکر کرده؟ 8) چرا ندای آسمانی پدر در مرقس 11:1 به خود خداوند است ولی در متی 17:3 خطاب به حاضرین است؟ 9) در کتاب تاریخ باستانی یهود اثر یوسفوس آمده که هیرودیا همسر فیلیپس نبوده و در اناجیل به اشتباه نوشته شده. آیا این گفته صحت دارد؟ 10) در باغ جتسیمانی 3 شاگرد خداوند عیسی خواب بودند. پس چگونه جزئیات اتفاقات در باغ را نوشتند؟ 11) در فصل 18 از کتاب ایلیاد هومر آمده که الهه هرا برای جلوگیری از شکست اخائیان به خورشید فرمان می دهد که غروب کند. مشابه اتفاقی که در کتاب یوشع فصل 10 آمده؟ آیا کپی برداری بوده یا در ادبیات باستان این طرز نوشتن مرسوم بوده؟ نقادان می گویند یهودیان از کتاب هومر کپی کردند. 12) چرا شخص اول و دوم تثلیث با لفظ مذکر توصیف می شوند ولی روح القدس در اصل یونانی خنثی نوشته می شود؟ 13) چرا مسیحیان گنوسی انجیل یوحنا را به خود منسوب می دانند؟ 14) پیدایش 1: 26و27: زمانی که خدا می فرماید آدم و حوا را به صورت خودش، نر و ماده آفرید چرا برخی استدلال می کنند خدا باید هم پدر باشد و هم مادر یعنی نر و ماده؟ 15) آیا به غیر از کلام، نشانۀ تاریخی دیگری در مورد استر وجود دارد؟ 16) با توجه به این که آزادی انتخاب داریم آیا یک مسیحی راستین میتواند با یک مسلمان ازدواج کند؟ 17) انجیل متی 2: 23؟ منظور از متی کدام پیشگویی ها بوده؟ چون اسم ناصره نه در عهد قدیم و نه در تلمود و نه در گفته های یوسفوس آمده؟ معنی عبری آن چیست؟ آیا اشتباه مترجمان یونانی زبان بوده که عبری نمی دانستند و وارد ترجمه شده؟ بعضی می گویند که اشاره به شاخه در اشعیا 1:11 است؟ بر چه اساس و معنای لغوی؟ آیا از واژه عبری نَصَر بمعنای (حفظ) می آید؟ منتقدین می گویند پیشینۀ شهر فراتر از قرن 4 نمی رود؟
سؤال اول: آیا آيه ٩ از رساله يهودا برگرفته از كتب آپوكريفا است؟ اگر هست چرا کلیساهای پروتستان آن ها را نمی پذیرد؟
كتاب يهودا بحث انگيزترين كتاب در میان کتابهای عهد جديد می باشد.
در پاسخ به سؤال شما بايد تعاريفی دقيق از كتب كانُنی يا آپوكريفا داشته باشيم.
جِروم و ديديموس رساله را بخاطر ادبيات غير اِلهامی يا آپوكريفایی آيات ٩و١٤ رساله، معتبر نمی دانند ولی كشف و تأئیدات بعدی، كتابيهودا را جزء كتاب های كانُنی قرار داد. بله، كاملا صحیح است که آیات ٩ و ١٤ ازکتاب یهودا، از كتاب آپوكريفا اقتباس شده، در واقع آيه١٤ با كتاب خنوخ مطابقت دارد و آيۀ ٩ که راجع به منازعه ميكائيل با ابليس درباره جسد موسی است، با كتاب صعود و معراج موسی مطابقت دارد. اين دو كتاب توسط نويسندگان يهودی در قرن اول نوشته شده! نقل قول یاد شده، اين سؤتفاهم را ايجاد نموده كه اگر رسالۀ يهودا از نظر كانُن الهامی شناخته شده، پس باید اين دو كتاب نیز مسلما” اِلهامی شناخته شوند و اگر اين دو كتاب الهامی نيستند، چرا يهودا از آن ها نقل قول می كند؟ این گزاره نمی تواند منطقی باشد. به عنوان مثال، نمونه ای ديگر از اين مورد وجود دارد که سخنرانی پولس در آتن است كه در آن از اراتوس شاعر يونانی نقل قول می كند (اعمال باب ٢٨ آيه ١٧) زيرا می دانست كه این نقل قول می تواند در شنوندگان تأثير داشته باشد اما یقینا” نه به اين دليل كه سخنان شاعر يونانی دارای الهام الهی است. مشكل كتاب های آپوكريفا اين است كه آن ها چون فاقد الهام الهی بودند، از کانُن کتاب مقدس حذف شدند اما نباید فراموش کرد که بسياری از آن ها شامل مطالب روحانی آموزنده هستند و در كليساهای اوليه، از بعضی نوشتجات آن ها نیز استفاده می شد و آن ها را مفيد می دانستند و از قرار معلوم مخاطبين يهودا با اين نوشته ها آشنا بودند زيرا يهودا علاوه بر نقل قول مستقيم، اشاراتی نیز به آن ها می نمايد. يك نويسندۀ الهام يافته از جانب خدا بطور غير قانونی می تواند از ادبيات غير الهامی نیز بهره بگیرد و چنين استفاده ای الزاما” به اين منبع جنبۀ الهامی نمی بخشد.
درمورد كانُن و كتاب های آپوكريفا بايد نكات زير را برای شما اضافه كنم:
١) این كليسا نبوده که كتب مقدس را به رسميت شناخته بلكه كليسا كتاب های كانُنی را كشف نمود.
٢) كليسا مادر كتاب های كانُنی نيست بلكه فرزند كتاب های کانُنی است!
٣) كليسا تنظيم كنندۀ كتاب های كانونی نيست بلكه تصديق كنندۀ آن ها می باشد.
٤) كليسا داور كتاب های كانُنی نيست بلكه شاهد بر كتاب های كانُنی می باشد. برای اطلاعات بيشتر و دلايل رد كتاب های آپوكريفا می توانيد از كتاب جامع شواهد مسيحيت (جلد اول و دوم) كه به زبان فارسی منتشر شده مراجعه نمایید و اگر به يكی از زبان های فرانسه، انگليسی يا آلمانی آشنايی داريد کتاب ها و منابع بی شماری در حل سؤال شما وجود دارد.
برای اطلاعات بیشتر می بایست بدانیم که کتاب های زیادی در کتاب مقدس وجود دارند که اسامی آن ها ذکر شده ولی آن ها شامل کانُن کتابمقدس نمی باشند. به عنوان نمونه: سِفر جنگ های خداوند در اعداد فصل ۲۱ ایات ۱۴و۱۵ یا کتاب یاشِر در یوشع فصل ۱۰ ایه ۱۳و همچنین کتاب وقایع سلیمان در اول پادشاهان فصل ۱۱ ایه ۴۱ ویا کتاب تاریخ ناتان نبی در دوم تواریخ باب ۹ ایه ۲۹.
سؤال دوم: يوحنای مِهتَر كيست؟
در بارۀ يوحنای مِهتَر (John the elder ) يا ( John of dalyatha) نظریات متفاوتی راجع به نگارشات و زندگی او وجود دارد!
اما به نظر می رسد كه احتمالا” يوحنای مِهتَر يعنی John the Elder و يوحنای دالياتا John of dalyatha يكی باشند.
يوحنای مِهتَر به گروه های دير نشين كليسای شرق تعلق داشته و در جايی در حومه كوهستان قاردو qardu که واقع در شمال عراق کنونی می باشد دراوايل قرن هشتم زندگي می كرد. مطالب او شامل ٢٢ موعظه يا مقاله و مجموعه ای از پنجاه و يك نامه است.
دو نامۀ او در كتاب پدران سريانی در “نيايش و زندگی روحانی” اثر سباستين بروك در جلد دوم فصل پانزده به زبان فارسی موجود است.
این را نیز بايد اضافه كنم كه مطالب يوحنای مِهتَر توسط مسئولين كليسای شرق در مجمع اسقفان به علت اتهامات نا مشخص در سال 786 محكوم شدند ولی آثار يوحنا در گروه های دير نشين پذيرفته شد و به زبان يونانی نیز ترجمه گرديد.
نامۀ هيجدهم او حاوی مطالبی برای مبتديان كه راه خود را به يونانی باز كرده اند می باشد.
نامۀ پنجم او نامه ای عرفانی و پر از راز و نياز مسيحی است. در منبعی كه در بالا از آن یاد شد، می توانید آن ها را مطالعه نمايید.
سؤال سوم: آيا پوليكارپ شاگرد يوحنای رسول بوده يا شاگرد يوحنای مِهتَر؟
يوحنای مهتر در قرن هشتم می زیسته، در حالی که پوليكارپ که در قرن اول ودوم بين سالهای ٦٩ تا ١٥٥ زندگی می كرده نمی توانسته شاگرد يوحنای مِهتَر باشد. به احتمال قریب به یقین، ایشان شاگرد يوحنای رسول بوده اند.
سؤال چهارم: آيا تالوس مورخ قرن اول بوده؟ آيا او به تاريكی درهنگام مصلوب شدن خداوند عیسی مسیح اشاره کرده است؟
يكي از نويسندگان غير مذهبی كه در اين باره می نويسد تالوس (thallus) است. او احتمالا” در حدود سال ٥٢ ميلادی كتاب دنيای مديترانۀ شرقی را از زمان جنگ های تروژان تا روزگار خودش به نگارش درآورد. با کمال تأسف مطالب او فقط در آثار ساير نويسنگان به شكل نقل قول باقی مانده است. يكی از اين نويسندگان؛ يوليوس آفريكانوس؛ يك مسيحی است كه اثر خود را در حدود سال ٢٢١ ميلادی به رشتۀ تحرير درآورد. يكی از بخش های جالب اثر او، مربوط می شود به نظرات تالوس دربارۀ تاريكی ای كه پيش ازمرگ عيسی بر صليب بر زمين حاكم شد. آفريكانوس چنين می نويسد: ” تالوس در سومين كتاب از تاريخ خود اظهار داشته كه اين تاريكی در اثر خورشيد گرفتگی بوده است كه اين امر طبعا” به نظر من غير منطقی است؛ زيرا خورشيد گرفتگی نمی تواند به هنگام ماه رخ دهد و زمان مرگ عيسی؛ موعد عيدفصح و ماه كامل بود”.
بايد در جواب سؤال شما اشاره كنم كه اين نقل قول حاكی ازاين است كه روايت اناجيل در خصوص تاريكی حاكم بر زمین، به هنگام مصلوب شدن عيسی امری شناخته شده بود و نياز به توضيحی طبيعت گرایانه در ماهیت آن نیست چون هدف، گزارش هم همین بوده است.
تالوس ترديدی نداشت كه عيسی مصلوب شده بود و رويدادی غيرعادی در طبيعت رخ داده بود كه نياز به توضيح داشت، آنچه فكر او را مشغول كرده بود، چگونگی تعبير متفاوت آن بود که آیا این واقعه خسوف بوده يا كسوف؟ اما او ترديدی در خود اصل رويداد نداشته، یعنی یک رویداد عادی در طبیعت رخ داده بود و او آن را گزارش نموده است.
سؤال پنجم: آیا این ادعای نقادان کتاب مقدس صحیح است که مبشرین ژزوئیت اسطورۀ خدای مصلوب را در تبت و نپال پیدا کرده اند؟
ابتدا باید رابطۀ بین ژزوئیت ها و اسطورۀ خدای مصلوب در تبت و نپال را جستجو کرد و ژزوئیت ها را بخوبی شناخت. ژزوئیتها،فرقهای مذهبی وابسته به کلیسای کاتولیک می باشند. اعضای این فرقه را یسوعی، به معنی سربازان مسیح و پیاده نظام پاپ مینامند. علت این نامگذاری این است که مؤسس این فرقه که سنت ایگناتیوس لویولا نام دارد، قبل از کشیش شدن، شوالیه بوده است. منظور از یسوع معلمان مسیحی می باشد. یسوعیها خود را سربازان سپاه مسیح هم میخواندند. در پاسخ به پرسش شما، باید اشاره نمود که ژزوئیت ها در قرن شانزده می زیستند ولی واقعۀ صیلب در قرن اول اتفاق افتاده است وآن ها چطور می توانستند از اسطوره های نپال و تبت برای گزارش مصلوب شدن عیسای تاریخی استفاده کنند و از طرفی این نظریه به وسیلۀ آرچیبالد رابرتسون متولد 1886-1961،محقق در حوزۀ مذهب و الهیات شناس انگلیسی مطرح شد. به هر حال آن چه مسلم است حضور اسطوره در روایت ها و داستان های کتاب مقدس نمی تواند بی نظیر بودن و اعتبار کلام خدا را نفی کند و واضح و مبرهن است که خداوند از تمام نمادها برای کلام خود استفاده می کند. شما به طور مفصل می توانید به نوشتۀ این جانب در بارۀ مسیحیت واسطوره در وب سایت پر پاسخ مراجعه نمایید، از اواخر سدۀ هجدهم میلادی به این سو گروه های بسیاری از اندیشه های متفاوت که برای اثبات دیدگاه خود به ارائۀ استدلالاتی پرداخته اند و تنور بحث را داغ ساختند که وجود عیسای تاریخی را نفی کنند. کتاب عیسی اسطوره یا تاریخ اثر آرچیبالد رابرتسون، چکیده ای از برگزیده ترین این بحث هاست. آرچیبالد رابرتسون در کتاب کوچک خود، به اصطلاح لب مطلب و جان کلام همۀ گروه های درگیر بحث را به فشرده ترین و خلاصه ترین شکل خود بیان؛ و عمده استدلالات و آثار مهم و پژوهش گران هر گروه را معرفی می کند. واین سؤال شما به ظاهر حاصل این اندیشه ها است.
سؤال ششم: آیا این گفته صحت دارد که در نسخه هایی از انجیل متی 27: 16و17 که اُرویجِن از آن ها آگاهی داشته است نام اصلی باراباس، “عیسی باراباس” ذکر شده است؟
در این مورد تفسیرهای متفاوتی موجود است و روایت های گوناگونی نقل شده است.
اسم باراباس barabbas از دو کلمۀ بار bar یعنی پسر و abbas به معنای پدر یا اَبا تشکیل شده است و به معنای پسری از پدر می باشد!
اما راجع به اسم عیسی باراباس گروهی از مفسران اعتقاد دارند که در لحظه ای که پیلاطس مردم را به انتخاب می خواند، او می گفت عیسی یا باراباس، که این به صورت اسم مرکب عیسی باراباس تداعی شده.
گروهی از دست خط های قدیمی که این شخص را عیسی باراباس می نامیدند معتقد بودند که عیسی یک اسم قدیمی بوده ولی اُریجِن مخالف این نظر بود. او می گوید این اسم نمی تواند پیشوند یک فرد شرور باشد. اما در کتاب مقدس از این اسامی مرکب فراوان است که با ذکر چند نمونه از عهد جدید امیدوارم برای شما این مسئله روشن شود: متی فصل ۱۶ آیۀ ۱۷ شمعون یونا، در اعمال رسولان فصل ۴ آیۀ ۳۶ یوسف برنابا.
سؤال هفتم: آيا يوسفوس دليل مرگ يوحنای تعميده دهنده را بر خلاف اناجیل، ترس هيروديس از شورش مردم ذكر كرده است؟
قبل از پاسخ به اين سؤال بايد كمی يوسفوس را شناخت. يوسفوس در حدود سال های بین 37 الی 100 ميلادی می زيست. او يك يهودی فريسی متعلق به نظام كاهنان بود و در ضمن مورخ برجسته ای نيز بود. او تحت حاكميت روم كار می كرد و مراقب بود كه رومی ها را نرنجاند. او علاوه بر زندگی نامۀ خودش، دو اثر بزرگ نیز نگاشت. يكی جنگ يهوديان نام دارد (در تاریخ 77-78 ميلادی). و ديگری دوران باستان يهوديان (حدود 94 ميلادی). او كتاب كوچكی نيز به نام “عليه اپيون” نگاشت. او مطالب كلی و پراكنده ای هم دارد كه راجع به عهد جديد يا عهد عتيق می باشد. او حتی در مورد كانُن هم شهادت داد كه درمورد كانُن عهد عتيق شهادت او همانند نظر کلیساهای پروتستان می باشد.
اما در مورد يوحنای تعميد دهنده هم شهادت دارد و شهادت يوحنای تعمیددهنده را كه منادی عيسای مسيح بود تصديق كرده است و او چنين نوشته است:
“برخی از يهوديان، نابودی سپاه هيروديس را از جانب خدا و مجازات بر حق او می دانستند به خاطر آن چه كه او با يوحنا كرده بود كه او را تعميده دهنده نيز می ناميدند. هيروديس اورا به قتل رسانده بود اما او مردی نيك بود و يهوديان را به فضيلت حكم می كرد كه با يكديگر عدل وانصاف را به جا آورند وهم نسبت به خدا دين دار باشند و به همين جهت ايشان را به توبه فرا می خواند.”
تفاوت ميان روايت انجيل ها در مورد يوحنا و روايت يوسفوس در مورد ماهيت رویداد نيست بلكه در برداشت خبر می باشد كه هركسی می تواند برداشت خود را داشته باشد. نكتۀ مهم اين است كه خطوط اصلی روايت يوسفوس تأئيد كنندۀ روايت اناجيل می باشد.
تفاوت ميان روايت انجيل ها در مورد يوحنا و روايت يوسفوس در اين است كه به گفتۀ يوسفوس، تعميد يوحنا به منظور توبه نبود (مرقس 1: 4)، در حالی که كتاب مقدس می گويد چنين بود. همچنين يوسفوس اظهار داشته كه قتل يوحنا به علل سياسی بود نه افشای ازدواج نامشروع. همان گونه که مشاهده می کنید، اين برداشت شخصی است؛ نه خبری و در ماهيت خبر هيچ اثری ندارد!
سؤال هشتم: چرا ندای آسمانی پدر در مرقس فصل 1: 11 خطاب به عیسای خداوند است ولی در متی 3: 17 خطاب به حاضرین؟
فضای گزارش و تصویر واقعۀ ذکر شده در دو فصل از انجیل متی وانجیل مرقس باهم متفاوت است.
بدیهی است که بیان روایت در دو صحنۀ مشابه با تصویرهای متفاوت دیالوگ های گوناگونی نیز ایجاد می کند، در حالی که محتوای آن یکسان می باشد.
برای درک صحیح این مطلب باید فضای واقعه را به خوبی شناسایی کرد. ما در متی باب 3 با سه مشخصه همراه هستیم 1-صحنه 2-زمان 3-مکان و پرساناژ ها.
مثلاً در متی 3: 11و12 یوحنا با فریسیان گفتگو می کند و همچنین در متی 3: 13-17 عیسی حضور می یابد و زمان تعمید شروع می شود و بدیهی است که نویسنده آیۀ 17 را به صورت اشاره یا سوم شخص بیان می کند.
اما در انجیل مرقس، نویسنده همان مکان را با کلمات دیگری به تصویر می کشد.
در انجیل مرقس آیۀ 11 به صورت دوم شخص در می آید که در واقع هر دو آیه در حال بیان یک مفهوم مشخص واحد می باشند.
کلمات، واحد زبان هستند و جملات، واحد اندیشه.
البته کاری مصنوعی خواهد بود که زبان را به کلمات و بعد به جملات تقسیم کنیم اما در این گونه مطالعات و بررسی ها، بدیهی است می بایست همواره با اجزاء و نیز با کل به صورت هم زمان کار کرد.
گرچه بررسی یک کلمه در کتاب مقدس مهم است اما نباید فراموش کرد که این کلمه در یک جمله یعنی در چارچوب یک عبارت یا پاراگراف شکل گرفته. یعنی دستور زبان ترکیبی یا تحلیلی برای دانشجوی کتاب مقدس امری حیاتی است.
برای رفع این مشکل توصیه می کنم به کتاب “علم تفسیر در مذهب پروتستان” نوشتۀ برنارد رام مراجعه نمایید.
سؤال نهم: در کتاب تاریخ باستانی اثر یوسفوس آمده که هیرودیا همسر فیلیپس نبوده و در اناجیل به اشتباه نوشته شده. آیا این گفته صحت دارد؟
در عهد جدید در انجیل مرقس 6: 14-29 و همچنین در انجیل متی 14: 1-12 و در انجیل لوقا 9: 7-9 به این واقعۀ خانوادگی اشاره شده است.
در منابع باستانی فلاویوس یوسفوس نیز به این رابطه خانوادگی بر می خوریم. بسیار حائز اهمیت است که برای درک صحیح این مطلب به شجره نامۀ این خانواده که در تاریخ منعکس است توجه نمود.
در شجره نامۀ هیرود انتیپاس مشاهده خواهید کرد که او استاندار جلیل بوده که 21 سال پیش از میلاد بدنیا آمده و پسر هیرودکبیر اول بوده و نیز این که او دو بار ازدواج کرده. او یک برادر ناتنی داشته که اسم ایشان هیرود فیلیپس اول بوده است و همان گونه که در متن گزارش نویسندگان اناجیل شاهد هستیم به منظور عدم اشتباه هیرود انتیپاس با برادر نانتی اش فقط با اشاره به اسم فیلیپس اکتفا کردند و این تنها دلیل اختلاف غیر موجه یوسفوس با اناجیل می باشد.
Selon l’historien juif Flavius Josèphe, Salomé, princesse juive morte vers 72 après J.-C., est la fille d’Hérodiade et la belle-fille d’Hérode Antipas (21 av. J.-C. env.-3 apr. J.-C.), tétrarque de Galilée et de Pérée, fils d’Hérode Ier le Grand (73 av. J.-C.-4 apr. J.-C.). Elle se marie deux fois, tout d’abord avec le tétrarque Hérode Philippe Ier (le demi-frère d’Hérode Antipas) puis avec Aristobule [le fils d’Hérode Agrippa II (27-env. 93), roi de Chalcis]. Il ne faut pas la confondre avec Salomé, sœur d’Hérode Ier le Granhrodiade ou Hérodias est une princesse juive, née dans les deux premières décennies avant notre ère.Petite-fille d’Hérode le Grand par son père et descendante des Hasmonéens, elle est d’abord l’épouse d’un oncle appelé Hérode (mais que l’évangile selon Marc et l’évangile selon Matthieu appellent Philippe) avec lequel, suivant Flavius Josèphe, elle a pour enfant Salomé.
سؤال دهم: در باغ جتسیمانی 3 شاگرد عیسای خداوند خواب بودند پس چگونه جزئیات اتفاقات در باغ را برای ما نگاشته اند؟
این گزارش در سه انجیل لوقا 22: 40-46 وانجیل مرقس 14: 32-46 و انجیل متی 26: 36-42 تکرار شده. هر کدام از این انجیل ها جزئیات واقعه را تکرار نموده اند و این نشان دهندۀ صحت واقعه است. آن چه که واضح و آشکار است، تمام پدران کلیسا و الاهی دانان کاتولیک و پروتستان این پاسیون درد و رنج را مقدمه ای برای رهایی بشر توسط عیسای خداوند بر روی صلیب می دانند ولی در مورد فضای این رویداد حدس وگمان هایی زده می شود که باید زمان آن بسیار طولانی بوده باشد ودر متی این پروسۀ خواب در سه مرحله اتفاق افتاده ودر مرقس آیۀ 40 وقتی عیسی برگشت، ایشان را در خواب یافت زیرا چشمانشان بسیار سنگین شده بود. آن ها نمی دانستند به او چه جواب دهند. معنای این جمله این است که خواب آن ها عمیق نبوده و آن ها تنها توانایی دعا کردن را نداشتند. به هرحال شاگردان به دو دسته تقسیم شده بودند یک دستۀ سه نفره و یک دستۀ هشت نفره. کلام خدا در بارۀ خواب آن ها اعلام می کند اما بیشتر تأکید آن بر سه نفر یعنی یوحنا، یعقوب و پطرس است و امکان این که همۀ آن ها در خواب رفته باشند امری غیرمحتمل است و این را نیز باید در نظر بگیریم که هر سه بار که عیسی برای دعا می رود و به جانب شاگردان بر می گردد، امر تازه ای رخ نمی دهد و دعا و استغاثۀ عیسای مسیح در تمام آن شب امری واحد بوده و مسلما” شاگردان بخش اعظم آن را شاهد بوده اند.
سؤال یازدهم: 11) در فصل 18 از کتاب ایلیاد هومر آمده که الهه هرا برای جلوگیری از شکست اخائیان به خورشید فرمان می دهد که غروب کند. مشابه اتفاقی که در کتاب یوشع فصل 10 آمده؟ آیا کپی برداری بوده یا در ادبیات باستان این طرز نوشتن مرسوم بوده؟ نقادان می گویند یهودیان از کتاب هومر کپی کردند.
در مورد فصل ۱۸ کتاب ایلیاد یا سرود ۱۸ اثر هومر باید اشاره کرد که فصل ۱۸ یا سرود ۱۸ اشارۀ خاصی در این زمینه نکرده است! برای اطلاع بیشتر، شما می توانید به کتاب ایلیاد هومر سرود ۱۸ کار استاد سعید نفیسی مراجعه کنید که مقدمۀ سرود ۱۸ را برای شما عینا کپی می کنم:
خلاصۀ سرود:
اخیلرس از مرگ پاتروکل اگاه می شود و تتیس می آید و پسرش اخیلوس را از این مرگ دلداری دهد و سپس می رود از هفاییستوس بخواهد جوشن دیگری برای او بسازد.
اخیلوس با فریادی مردم تروا رابه هراس می آورد و ایشان انجمن می کنند و رأی می زنند و سرانجام در لشگر گاه بر پیکر پاتوکل می گرید ، تتیس نزد هفاییستوس می رود و وی برای اخیلوس سلاح می سازد و مادرش اوزا با خود از فراز لمب نزد وی می برد.
در این مورد بازهم می توانید به ایلیاد هومر ترجمۀ استاد جلال الدین کزازی نیز مراجعه کنید.
اما در مورد این که داستان های کتاب مقدس گاهی با قهرمانان اساطیر هم ذات پنداری می کنند نمی توان الهامی بودن آن را زیر سؤال برد، زیرا شخصیت های کتاب مقدس ازاین جهان مادی هستند و در این مورد می توانید به مقالۀ اساطیر و کتاب مقدس در وب سایت پر پاسخ نوشتۀ اینجانب مراجعه کنید.
ضمنا برای آشنایی شما نقدی بر ایلیاد هرمر در این جا ذکر کرده ام که هیچ ارتباطی با شخیصت های کتاب مقدس ندارد!
ایلیاد شرح درگیری مردمان آخایی (صاحبان یونان باستان) با ترواییان (مردمان تروا یا ایلیون) است. بهانه آن است که پاریس (یا الکساندر) پور پریام، همسر زیبای منلاس را که هلن نام دارد، ربوده است. منلاس برادر آگاممنون و سایر خواستگاران هلن روزگاری عهد کرده بودند که اگر گزندی به وی رسد، از هیچ کوششی برای دفع آن فروگذار نکنند. پس لشکری گران مهیا میگردد که در آن پهلوانانی چون آشیل، اولیس، آژاکس و پاتروکل حضور دارند.این نبرد به دلیل مقاومت جانانۀ ترواییان خصوصاً هکتور برادر پاریس، ده سال طول میکشد. پایان جنگ در حماسۀ ایلیاد با کشته شدن هکتور به دست آشیل و بازپس گرفتن پیکرش از او توسط پریام همراه میشود و سخنی از اسب تروا و غافلگیر شدن ساکنان این شهر نیامده است. آن چه در این خصوص شنیدهایم یا خواندهایم در آثار حماسی بعدی غربی نظیر انهاید ویرژیل حکایت شده است.این منظومۀ حماسی، خود سرآغاز منظومههای دیگری در عرصۀ ادبیات غرب است که از آن جمله میتوان به اودیسه هومر، انهایدویرژیل، تلماک فنلون و هانریاد ولتر اشاره کرد. ایلیاد و اودیسۀ هومر به همراه انهاید ویرژیل نابترین آثار حماسی و ادبی ادبیات غرب را تشکیل میدهند. استاد میرجلالالدین کزازی در دیباچۀ ترجمۀ خود بر ایلیاد میگوید: «در ارج و والایی ایلیاد، همین یک نکته بسنده میتواند بود که دانشوران و سخنسنجان باختر زمین بر آن رفتهاند که دو نامۀ شگرف، شالودۀ فرهنگ و اندیشۀ اروپایی را ریختهاند و در بینش و منش و کنش اروپاییان بیشترین و پردامنهترین اثر را نهادهاند: یکی مینوی و دیگری اثر ادبی: انجیل و ایلیاد».
ترجمههای ایلیاد:
دو ترجمۀ مشهور از ایلیاد در بازار وجود دارد؛ یکی ترجمۀ مرحوم سعید نفیسی که قدیمیتر است و دیگری ترجمۀ دکتر میرجلالالدین کزّازی. ترجمۀ مرحوم نفیسی به اعتبار اظهارات مترجم در دیباچه کتاب، دقیق، روان، و زیباست. لیکن خود استاد نیز اظهار کرده است که به دلیل عدم سازگاری زبان یونانی با هیچ زبان دیگر، به نظم درآوردن ایلیاد به زبان فارسی تقریباً محال است. برای آنان که ترجمهای هنرمندانهتر و آهنگینتر با همان تپندگی منظومههای حماسی و نیز پر از آشناییزدایی با کمک واژگان اصیل فارسی میخواهند، ترجمۀ استاد میرجلالالدین کزازی را توصیه میکنم. استاد کزازی جابهجا با در نظر گرفتن عوامل زیبایی شاهنامۀ حکیم فردوسی (موسیقی حماسی واژگان، هنر توصیف و تشبیه، برخورداری از برابرنهادهای پارسی واژهها، هماهنگی حالات و کلمات پهلوانان قصه در مکالماتشان) و نیز بهرهگیری از مختصات نثر خراسانی که ناظر بر سادگی و بیپیرایگی و به کاربردن واژگان قدیمی پارسی حتی به جای واژگان مقبول امروزی است (نظیر برخی به جای قربانی، سپند به جای مقدس، بستوه به جای خسته، بیشگون به جای شوم) نثری هنرمندانه و خاص همچون دیگر آثارش پدید آورده است. به زعم بنده وی کوشیده است برای خوانندۀ پارسیزبان، فضای پهلوانی و حِکمی شاهنامه را تداعی کند. در ذیل به منظور مقایسۀ ترجمۀ این دو استاد، دو سطر از ابتدای سرود بیست و دوم ایلیاد را با هم میخوانیم:
– ترجمۀ سعید نفیسی: «مردم تروا چون بچهگوزنانِ کمدل، سراسیمه خود را به شهر میافکندند، و خوی (= عرق) را از خود خشک میکردند، تشنگی بسیار خود را فرو مینشاندند، بر باروهای خود پشت داده بودند…»
– ترجمۀ میرجلال الدین کزّازی: «بدینسان، درمیانۀ شهر، ترواییان که چون آهوبرّگان بدان درگریخته بودند، تن از خوی فرو میشستند، پشت داده بر جان پناههای زیبا، باده مینوشیدند و تشنگی را فرو مینشاندند…»
سؤال دوازدهم: چرا شخص پدر و پسر در تثلیث اقدس با لفظ مذکر توصیف می شوند ولی به روح القدس در اصل زبان یونانی با لفظ خنثی اشاره می شود؟
در مورد پاسخ به این پرسش ابتدا باید روح القدس را بخوبی شناخت واشتباه وسوء تفاهمی که در این رابطه وجود دارد شناسایی نمود. دوم این که امری صحیح نیست که مشکلات زبان شناسی و گرامری یا linguistique را به ماهیت وشخصیت روح القدس تعمیم دهیم.
اولا پاسخ این است که روح القدس انرژی نیست که اورا از نظر ماهیت، خنثی نامید.
بر اساس آیات بسیار کتاب مقدس روح القدس از تمام ویژگی های شخصی برخوردار است. او دارای تفکر و احساس و اراده می باشد و این ها از شاخص های ویژۀ یک شخصیت می باشد.
ثانیا” ازنظر زبان شناسی یا ترمینولوژی خداشناسی، برای خدا بطور روشن لفظ مذکر در نظر گرفته شده و در دو عهد قدیم و جدید از ضمیر مذکر برای خدا استفاده شده و به عنوان مثال واژۀ یهوه، الوهیم، ادونای ….. همۀ آن ها مذکر هستند.
اما باید به تفاوت های زبان شناسی نیز توجه خاص کرد. عنوان استفاده شده برای روح که به یونانی pneuma گفته می شود، به تنهایی خنثی می باشد وعنوان روح در زبان عبری ruach است که مؤنث می باشد. در این مورد به پیدایش 1: 2 می توان اشاره کرد.
اما توجه داشته باشید که عنوان یک واژه در گرامر زبان یونانی یا عبری در کتاب مقدس ماهیت وشخصیت اصلی آن را پنهان نمی کند چرا که به هر حال روح القدس خدا است واز نظر ذات با پدر و پسر یکی می باشد.
سؤال سیزدهم: چرا مسیحیان گنوسی انجیل یوحنا را به خود منسوب می دانند؟
مذهب گنوسی که قدمتش به قبل از مسیحیت باز می گردد، سیستمی فلسفی بود که بر اساس فلسفه و اندیشۀ یونانی، در خصوص شرّ بودن ماده و خیر بودن روح به وجود آمد.
برخی از مسیحیان گنوسی اعلام می دارند که به واسطۀ شرّ بودن ماده، تجسم یافتن خدا در کالبد انسانی امری محال است! این نوع مسیحیت را دوستیسم یا وهم گرایی می نامند.
یک نوع از مسیحیت گنوسی چنین تعلیم می داد که جسم عیسای مسیح نه به صورت یک بدن واقعی بلکه تنها یک شبح و وهم و خیال بود. او تنها به نظر می رسید که دارای جسم انسانی است و نیز به ظاهر چنین به نظر می رسید که رنج کشید! انجیل یوحنا و رسالات یوحنا، به مقابله با تعالیم بدعت آمیزی پرداخته که مذهب گنوسی را هم شامل می شد. انجیل یوحنا، خود بیشتر از هر جای دیگری بر این مسئله اصرار می ورزد که خدا در جسم ظاهر شد و به همین ترتیب در رسالۀ اول یوحنا به مقابله با تأثیرات گنوسی بر بعضی از مسیحیان آن زمان، می پردازد.
بد نیست بدانیم که واژۀ یونانی en sarki جسم گردید در یوحنا 1: 14 به معنای این است که عیسی دارای ذات کامل وصد در صد انسانی است (به اول یوحنا 1: 1-4 نیز مراجعه کنید).
اما درمورد انتساب این گروه به انجیل یوحنا، آنان با متوسل شدن به این انجیل، سعی در تطبیق تعالیم انحرافی خود به کلام خدا دارند.
سؤال چهاردهم: در پیدایش 1: 26 و27 کلام خدا می فرماید: «انسان را به صورت خود و شبیه خود بسازیم… و بعد اشاره می شود که ایشان را مرد و زن آفرید.» آیا خدا مانند ما انسان ها نر و ماده می باشد؟
این تفکر که خدا مرد است یا زن، ریشه در نگاه جنسیتی داشتن از خدا است واین جهان بینی به هیچ عنوان حاکم بر کتاب مقدس نیست. اشاره به این که خدا انسان ها را به صورت خود آفرید و آن ها را نر وماده آفرید به هیچ عنوان با هدف توصیف جنسیتی نبوده است! نقطۀ مشترک انسان با خدا، روح خدا می باشد. انسان از نظر روحانی شبیه خدا آفریده شده است و باید از تفکر انسان انگاری یا انتروپومورفیسم در تفسیر این آیه در کتاب پیدایش جدا” خودداری کرد.
انسانانگاری یا انتروپومورفیسم استعارهای زیبا، دقیق و آگاهانه، از نسبت دادن ویژگیهای شخصیتی و ذهنی انسان به حیوانات یا سایر موجودات و اشیاء است. ریشۀ آنتروپومورفیسم در اسطوره، بیشتر در میان مصریان و یونانیان باستان مشاهده شده است. اما ریشههای مذهبی آنتروپومورفیسم را به وفور در هندوستان نیز شاهد هستیم. در ادبیات ایران ریشههای آنتروپومورفیسم را با چند نمونه معروف مانند: منطقالطیر و کلیله و دمنه میتوان ردیابی کرد. در دنیای امروز مظهر آنتروپومورفیسم مدرن را باید در نقاشی مدرن و ادبیات نوین جست وجو کرد. ایرانیان معاصر هنوز به فراخور ادبیات روزمرۀ خود از زبان آنتروپومورفیک به وفور استفاده میکنند. درحقیقت کاربرد خصیصههای رفتاری جنسی برای تبیین رفتار انسانها ریشه در ادبیات نمادین و استعارههای پایانناپذیر فارسی دارد. اما چرا بر روی زمین عیسای مسیح را به صورت مرد می بینیم؟ باید گفت خداوند ما عیسی بر روی زمین از انسانیت کامل بر خوردار بود وجنسیت مردانۀ عیسای مسیح بر روی زمین بر اساس شرایط خاص در فرهنگ خاصی است که او ظاهر شد و به هیچ عنوان مفهوم برتری جنس مذکر بر مؤنث را منتقل نمی کند و نگاه کتاب مقدس و خداوند هرگز به صورت جنسیتی نبوده واین دیدگاه چیزی است که الاهیات فمینیستی از آن رنج می برد!!!
سؤال پانزدهم: آیا به غیر از کتاب مقدس، نشانۀ تاریخی دیگری در مورد استر وجود دارد؟
کتاب استر از پیچیده ترین کتاب های عهد عتیق است که نقد و نظرات بی شماری را به دنبال خود دارد ولی علی رغم نا معلوم بودن نویسنده و مشخص نبودن تاریخ دقیق آن، جزء کتاب های الهامی قرار گرفت چرا که داستان حکایت رهایی قومی است که خدا عاشقانه آن قوم را دوست دارد. کتاب استر در جزء کتاب های ممنوعه در آلمان هیتلری بوده. بدیهی است دنیای سکولار بیشترین چالش با آن را دارد.
کتاب استر در بارۀ دورانی است که سرنوشت یهودیان تبعیدی را در قرن پنجم ق. م. تحت حاکمیت اخشورش (یعنی خشایارشا) روایت میکند. موضوع رُمان در دربار هخامنشی در شهر شوش رخ میدهد. نویسنده آشنایی ماهرانه از نقشه برداری شهر و نقل نامهای پارسی، عیلامی (هامان)، و بابلی (مُردخای) دارد. وَشتی، زن خشایارشا، از دستور شوهر برای ظاهر شدن در برابر میهمانان سرپیچی میکند و درنتیجه، از مقام ملوکانۀ خویش خلع میشود و استر یهودی، دخترِ برادرِ مُردخای، جانشین او می شود. مُردخای بر طبق این رُمان، در بابل توسط نبوکدنصر (کسی که بیش از ۱۰۰ سال پیش از خشایارشا زیست) به اسارت گرفته میشود. گرچه به نظر میرسد این رُمان در قرن دوم پیش از میلاد رخ داده و کمی جزئیات تاریخی دارد، در قسمت های مختلف آن شاهد روایتهای مؤثقی می باشیم: جزئیات نحوۀ زندگی دربار سلطنتی و کارآیی روحانیون و توصیف سنتهای پارسی که در کتاب استر آمده است، توسط منابع مستقل تأیید شده است.
دانشنامه جودائیکا ادعا میکند که کتاب استر یک روایت تاریخی است که در قلعۀ شوشان یا شوش اتفاق افتاده است. این دانشنامه همچنین تأیید می کند که شاهی پارسی، بنام اخشورش (Ahasuerus) وجود داشتهاست که اسم پارسی او بود ،که یونانیها اورا Xerxes (خشایار) مینامیدند (نگارش بدون اصوات این اسم به عبری تقریباً نزدیک به شیوهای است که این نام در متون آرامی نگاشته میشده است. اصوات بعدها در قرون وسطی به این نام اضافه شدهاست). پادشاهی خشایار یکم (کسی که مورد نظر این داستان است، چون سلطنت خشایار دوم دیری نپایید). همچنین نام مردوکا (=مردخای) در متون آن زمان به عنوان نامی معمول و همچنین در کتابهای عزرا و نحمیا به عنوان یک نام یهودی ثبت شده است. همچنین نویسندۀ کتاب استر با رسوم پارسیان و رسوم دربار آشنایی خوبی داشته است مانند عدم پذیرفتن وشتی برای کوچک کردن خود و ظاهر شدن در مجلس میگساری (یک همسر پارسی مجلس مهمانی را در هنگام شروع میگساری ترک میکرد).
با توجه به مطالب کتاب استر دربارۀ دربار و حکومت ایران در عصر سلطنت خشیارشا اطلاعاتی که در این زمینه به دست می آید، از این قرار است:
الف: در کتاب استر، به برگزاری یک جشن بزرگ در دربار خشیارشا، در سال های اول سلطنتش، اشاره شده که بزرگان و رؤسای ولایت و امیران لشگر نیز در آن شرکت داشتند. مطابق با گفته های هرودوت، مورخ یونانی معاصر با خشیارشا متوجه می شویم که این پادشاه در سال های نخست سلطنت خود یعنی قبل از شروع جنگ با آتن، انجمنی از سران دولت خود تشکیل داده تا نظر ایشان را دربارۀ این جشن جویا شود.
ب: در این کتاب، وسعت سرزمین ایران در عصر خشایارشا، از هند تا حبشه مشخص شده است که با مستندات تاریخی هماهنگ است.
ج: نویسندۀ کتاب استر، هنگامی که مجلس جشن خشایارشا را توصیف می کند، از تجملات و زیورهای دربار سخن می گوید. در منابع یونانی نیز به تجملات دربار خشیارشا اشاره شده است.
د: در حکایت مذکور آمده است: وقتی که پادشاه از رفتار خود سرانۀ همسرش خشمگین شد برای مجازات ملکه، با هفت تن از بزرگان درجه اول مملکت به مشورت پرداخت. هرودوت نیز در کتاب خود از وجود هفت نفر قضات شاهی در دربار هخامنشیان سخن می گوید. در کتاب استر آمده است که این هفت نفر از بزرگان فارس و ماد بودند. هرودوت نیز هفت نفر از قضات شاهی را از رؤسای هفت خانوادۀ درجه اول پارس و ماد می داند.
م: در کتاب استر به سالنامه ها اشاره شده و کتزیاس نیز به این مسأله پرداخته است. وی این سالنامه را دفاتر شاهی «دیفترای بازیلیکای» می نامد. هرودوت نیز به این مسئله اشاره می کند که دبیران شاه در جنگ سالامین اسامی اشخاصی را که خوب می جنگیدند ثبت می کردند.
ن: در کتاب استر، مکررا” از سوارانی سخن به میان می آید که فرمان های شاه را به سرعت به ولایت ها می رساندند. این نکته نیز موافق مطالب مورخان یونانی است، و حتی هرودوت نیز از چابک سوارانی که در عصر هخامنشیان وجود داشتند سخن می راند.
و: صفاتی که این کتاب در مورد خشیارشا بیان می کند، با صفاتی که منابع دیگر در مورد شخصیت و ویژگی های وی بیان می کنند مطابقت دارد، زیرا در حکایت استر آمده است، هنگامی که هامان خواست برای گرفتن فرمان تسلط بر یهودیان، دوازده هزار وزنۀ نقره تقدیم پادشاه کند، شاه نقره ها را نپذیرفت. ولی با خواستۀ هامان موافقت کرد. در کتاب هرودوت نیز آمده است که خشیارشا تقدیم چند میلیونی پائیوس لیدی را رد کرد. پس در منابع یونانی نیز مانند منابع عبرانی، وی شخصیتی بلند نظر و گشاده دست معرفی شده است.
مزید بر این مسائل بجاست اشاره کنم که یکی از ویژگی های برجستۀ کتاب که باعث بروز بحث ومناظره می گردد، عدم اشاره صریح به خداپرستی ودعا وقربانی است. این صحنۀ غیر روحانی کتاب باعث شده تا بسیاری نسبت به آن قضاوت منفی داشته وارزش مذهبی آن را ناچیز انگارند. به هر صورت کاملا” واضح است که نویسنده محتاطانه از اشارۀ مستقیم به خدا و هر نوع فعالیت مذهبی خوداری کرده است تا با سبک ادبی خاصش، این حقیقت را بیشتر جلوه دهد که خدا وقایعی را که برای قوم و فرزندانش اتفاق می افتد، تحت کنترل وهدایت خود دارد.
سؤال شانزدهم: با توجه به اینکه انسان ها آزاد آفریده شده اند، آیا یک مسیحی می تواند با یک غیرمسیحی ازدواج کند؟
ازادی و دمکراسی در کتاب مقدس دارای مفاهیم خاص خودش است و نمی توان آن را صد در صد با آزادی یا دمکراسی یونانی یکی پنداشت. در مورد ازدواج نیز مسلما” آزادی انتخاب وجود دارد و بر خلاف بعضی نظریات، خدای کتاب مقدس نظر خود را بر ما تحمیل نمی کند ولی حکیمانه و سالم و دوراندیشانه تر است که انتخاب ما با معیار های الهی منطبق باشد و اگر به این موضوع به صورتی دیگر بیندیشم چگونه می توان پذیرفت که یک ایماندار متعهد مسیحی با یک شخص غیر مسیحی بتوانند در زندگی روز مره باهم توافق روحانی و حتی فیزیکی داشته باشند؟ باید متذکر شد که ازدواج در مسیحیت یک عمل روحانی است نه یک وصلت مدنی و امری است بسیار مقدس و محترم در نظر خدا. بنابر این هرچند افراد غیر مسیحی، اشخاص موجه و سالم وخوبی باشند ولی این ازدواج با توجه به اینکه کلام خدا به ما هشدار داده است، نمی تواند روند منطقی و عاقبت خوبی داشته باشد و بر اساس تجربیات سالیان دراز متأسفانه اکثرا” با شکست مواجه می شود.
سؤال هفدهم: بر اساس نوشتۀ متی 2: 23 منظور متی کدام پیشگویی ها بوده؟ چون اسم ناصره، نه در عهد قدیم و نه در تلمود و نه در گفته های یوسفوس آمده؟ معنی عبری آن چیست؟ آیا اشتباه مترجمان یونانی زبان بوده که عبری نمی دانستند و وارد ترجمه شده؟ بعضی می گویند که اشاره به اشعیا 1:11 به شاخه است؟ بر چه اساس و معنای لغوی؟ آیا از واژۀ عبری نَصَر به معنای(حفظ) می آید؟ منتقدین می گویند پیشینۀ شهر از قرن چهارم فراتر نمی رود؟
به دلایل زیر می توان به وجود شهر ناصره اطمینان حاصل کرد:
1- فلاویوس یوسفوس تاریخ نویس یهودی رومی در کتاب زندگی نامۀ خود، به شهر های زیادی از استان جلیل اشاره می کند که ناصره هم جزئی از آن هاست.
2- پژوهشگران معتقدند، در تلمود، همۀ شهر های استان جلیل ذکر نشده است به گونه ای که گفته می شود به 65 شهر در تلمود اشاره نشده است.
علاوه بر ناصره که شهر کوچک وناچیزی بود، اسامی روستا ها وشهر های کوچک بسیاری نیز در تلمود نیست!
3- تمام کتب تاریخی و پدران کلیسا، هیچ کدام وجود این شهر را منکر نشده اند و این منطقی نیست که بگوییم چون نام این شهر در عهد عتیق وجود ندارد پس آن شهر وجود خارجی نداشته است.
4- وجود یا عدم وجود یک شهر به کاوش های باستان شناسی ارتباط دارد و در این مورد یافته های باستان شناسی دولت اسرائیل درمورد واقعیت وجود این شهر در دوران مسیح صحه گذاشته است.
5- در مورد شهر ناصره از نظر اخلاقی واجتماعی شهادت خوبی وجود ندارد. به نوعی که در مورد این شهر گفته می شود فرهنگ بسیار پایینی داشته و حتی ناصری بودن موضوعی برای تحقیر و کوچک شمرده شدن به حساب می آمده و نمونۀ آن در کلام خدا است که در یوحنا 1: 46 با نقل قولی از نتنائیل می فرماید: «مگر ممکن است از ناصره هم چیزی خوب بیرون بیاید؟»
۶ـ کلمۀ ناصره به معنای شاخه یا نهال است و این را در کتاب های عهد عتیق در نبوت اشعیا 11: 1 و نیز ارمیا 23: 5 شاهد هستیم.
پاسخ سؤال ها از: استاد علی خیراندیش
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
عالی بود