پاسخ به اسلامپاسخ به تناقض های ادعایی در کتاب مقدس

پاسخ به ۱۰۱ تناقض در آیه‌های کتاب مقدس که مسلمانان مدعی آن هستند

4.7/5 - (8 امتیاز)

پاسخ به ۱۰۱ تناقض در آیه‌های کتاب مقدس که مسلمانان مدعی آن هستند

«دلایل کسی که در دادگاهِ اول صحبت می‌کند به نظر درست می‌آید ولی این تا زمانی است که طرف مقابل هنوز دلایلش را ارائه نداده باشد.» (امثال سلیمان ۱۷:۱۸)

اتهام تناقض:

اغلب اوقات مسلمانان در مورد تناقضات بسیاری در کتاب مقدس سخن به میان می‌آورند. تعداد تناقضات اشاره شده از سوی آنها با توجه به افرادی که با آنها صحبت می‌کنید متفاوت هستند. کیرانوی در کتاب اظهارالحق خویش ۱۱۹ تناقض ارائه می‌دهد. این در حالی است که افراد دیگر مانند شبیرعلی به ظاهر ۱۰۱ تناقض در کتاب مقدس یافته‌اند. آنها مشکل را این‌گونه می‌بینند که هر کتاب مذهبی که  مدعی اقتدار و مُهر الهی است نباید دارای هیچ‌گونه تناقضی باشد و به‌عنوان پیامی که منشأ آن موجودی با دانش مطلق است، می‌بایست نوشتجات آن در همه متن موجود، تناقضی نداشته و منسجم باشد.

مسلمانان به آیه‌ای از قرآن (سورۀ نساء آیۀ ۸۲) اشاره می‌کنند که می‌گوید: “آیا در قرآن از روی فکر و تأمل نمی‏‌نگرند؟ و اگر از جانب غیرخدا بود در آن اختلافی بسیار می‌‏یافتند.”

تعریف  مکاشفه:

به منظور پاسخ به این چالش مطرح شده، مهم است که به شناخت و درک واضحی از پیش‌فرض و تفکری که به این چالش مربوط است دست یابیم. اصل عدم تناقض به معیار و مقیاس مطلقی رسیده که به انسان فانی این اجازه را می‌دهد که جهت تأیید صحت و اعتبار کلام خدا از آن استفاده نموده و در مورد آن قضاوت کند. این نوع فرضیه نمی‌تواند مورد پذیرش مسیحیان واقع شود. یک مسیحی با خشنودی تأئید می‌کند که کتاب مقدس در نهایت نامتناقض است، اما نمی‌تواند این را بپذیرد که اصل عدم تناقض به بشر داده شده تا بتواند مطابق آن کلام خدا را مورد قضاوت و ارزیابی قرار دهد. این معیاری است که مسلمانان در بحث در مورد الهام به آن روی آورده‌اند!

این اشتباهی است که خیلی از ما گرفتار آن می‌شویم؛ سنجیدن چیزی که برایمان ناشناخته است با استانداردی که برایمان مأنوس است که در این مورد می‌توان به مسئلۀ سنجش کتاب مقدس مطابق استانداردی که از قرآن قرض گرفته شده، اشاره کرد. مسلمانان بر این باورند که کتاب آنها (قرآن) از آسمان نازل شده (یعنی مبحث نزیل یا تنزیل) و توسط دستان بشری ارائه شده است. این باوری که آنها در مورد مکاشفۀ کتاب خودشان دارند یعنی نازل شده از آسمان و این‌که همان را به کتاب مقدس نیز تعمیم می‌دهند، امری است کاملاً اشتباه که مسلمانان گمان می‌برند می‌توانند الهام کتاب مقدسی را بر طبق موازینی که در قرآن آمده است، بسنجند!

کتاب مقدس کتابی نیست که همچون قرآن، آن‌گونه که مسلمانان مدعی آن هستند، به سادگی توسط یک نفر گردآوری شده باشد، بلکه تلفیقی است از ۶۶ کتاب که توسط ۴۰ نویسنده، در طول ۱۵۰۰ سال به رشتۀ تحریر در آمده است! به‌همین دلیل است که مسیحیان ادعا می‌کنند که تمام کتاب مقدس دارای اثراتی از انگشتان بشری است. شواهد این مطلب در زبان‌های مختلف بکار رفته، روش‌های نگارشی متفاوت، تفکرات و حالات گوناگون نویسنده و به همین ترتیب در علائم آشکارِ بکارگیری مفاهیم دانش علمی معاصر آن دوران که بدون آن برای مردم هم عصر کتاب مقدس قابل درک نمی‌بود، یافت می‌شود . با این وجود این بدان معنا نیست که کتاب مقدس معتبر نیست، چون هر کدام از نویسندگان، مکاشفۀ خود را با الهام از خدا دریافت کردند.

تعریف الهام:

در دوم تیموتاؤس ۱۶:۳ آمده که تمامی کتب مقدس الهام خدا است. کلمه‌ای که در اینجا برای واژۀ الهام استفاده شده واژۀ یونانی تئوپنئوستوس به معنی “دَم یا نَفَسِ خدا” است که به این حقیقت اشاره دارد که سرچشمه و منشأ آنچه نوشته شده، خودِ خداست. در دوم پطرس ۲۱:۱  می‌خوانیم که نویسندگان کتاب مقدس توسط خدا جذب شدند. بنابرین خدا از هر یک از نویسندگان با در نظر گرفتن شخصیت آنها برای به انجام رساندن یک اثر معتبر الهی استفاده نموده است، چون خدا نمی‌تواند الهام‌بخش چیز نادرستی باشد.

کتاب مقدس بارها به الهامی بودن خود اشاره دارد: در لوقا ۲۷:۲۴و۴۴ و یوحنا ۳۹:۵ و عبرانیان ۷:۱۰ عیسی به ما می‌گوید آنچه در عهد عتیق در مورد او نوشته شده بود باید به انجام رسد. در رومیان ۲:۳ و عبرانیان ۱۲:۵ به آیه‌هایی از عهد عتیق به عنوان کلام خدا اشاره می‌کند و در اول قرنتیان ۱۳:۲ چنین می‌خوانیم که: “این آن چیزی است که ما از آن سخن می‌گوییم، نه با کلماتی که آموختۀ حکمت بشری باشد، بلکه با کلماتی که روح می‌آموزد.” این همان مسئله ای است که آیۀ دوم تیموتائوس ۱۶:۳ همانطور که در بالا اشاره شد بر آن تأکید می‌ورزد. در اول تسالونیکیان ۱۳:۲ در اشاره به آنچه که نوشته شده بود، می‌گوید، “… شما آن را نه چون سخنان انسان، بلکه کلام خدا پذیرفتید، چنانکه به راستی نیز چنین است…” پطرس نیز در دوم پطرس ۱۵:۳-۱۶ در مورد الهامی بودن نوشته‌های پولس چنین می‌نویسد: “…  پولس نیز مطابق حکمتی که به او عطا شده است به شما نوشت. او در همۀ نامه‌های خود چنین می‌نویسد…” پیش از آن پطرس در دوم پطرس ۲۱:۱ می‌نویسد: “زیرا وحی هیچ‌گاه به ارادۀ انسان آورده نشد، بلکه آدمیان تحت نفوذ روح القدس از جانب خدا سخن گفتند.” و در نهایت یوحنا، نویسندۀ کتاب مکاشفه در مکاشفه ۱۸:۲۲-۱۹ با اشاره به مطالب کتاب مکاشفه می‌نویسد: “… اگر کسی چیزی بدان بیفزاید، خدا بلاهای نوشته شده در این کتاب را بر او خواهد افزود. و اگر کسی از کلام نبوت این کتاب چیزی کم کند، خدا او را از درخت حیات بی‌نصیب خواهد ساخت…”.

چارلز وسلی این دیدگاه عالی از الهام را چنین ماهرانه توصیف می‌کند: “کتاب مقدس می‌بایست یا توسط انسان‌های خوب و فرشتگان و یا انسان‌های بد یا شریر و یا خدا خلق شده باشد. این امکان ندارد که توسط انسان‌های خوب نوشته شده باشد و در عین حال این دروغ را بگویند و در نوشته‌هایشان ادعا کنند: ” کلام خدا نازل شده به من گفت…” و احتمال این‌که توسط انسان‌های شریر نوشته شده باشد وجود ندارد، چون چنین کسانی در حالی که اعمال نیک را توصیه می‌کنند، گناهان را محکوم نمی‌کردند و خود را نیز مستحق جهنم نمی‌دانستند!!! پس تنها احتمالی که باقی می‌ماند این است که خدا خودش این کتاب را الهام بخشیده است.” (مک داول ۱۷۸:۱۹۹۰)

الهام خدا به نویسندگان کتاب مقدس به چه شکل بوده است؟ آیا او به سادگی قلب نویسندگان کتاب مقدس را برای دست‌یابی به درجات عالی به چالش کشیده تا آثار بی‌نظیر ادبی بشری همچون شکسپیر، میلتون، هومر و دیکنز را بیافرینند؟ یا آنچه او الهام می‌کند همان کلام خداست. اما در همین حین به همراه اسطوره‌ها و افسانه‌ها و خطاهای بشری کتابی را به ظهور آورده که در آن بخشی از سخنان خدا در کنار سخنان انسان فانی و جایزالخطا یافت می‌شود. و یا اینکه کتاب مقدس تماما” کلام مصون از خطای خدا است؟ به سخنی دیگر مسلمانان از ما می‌پرسند این الهام چگونه بوده؟ آیا خدا از روش دیکتۀ مکانیکی استفاده کرده چنانکه در بارۀ قرآن ادعا می‌‌شود یا اینکه از افکار و تجربیات خود نویسندگان نیز بهره جسته است؟

پاسخ ساده به سؤال فوق این است که خدا همیشه در نوشته‌های آنها همه چیز را تحت کنترل خود داشته، به نوعی که کتاب مقدس چیزی جز “کلام خدا در قالب کلمات انسانی” (مک داول ۱۷۶:۱۹۹۰) نیست. یعنی خدا از فرهنگ و آداب و رسوم محیط پیرامون نویسندگان این کتاب استفاده کرده است، محیطی که تحت اقتدار و محافظت خودِ خدا بوده است. بنابرین باید تاریخ را به مثابۀ تاریخ، شعر را به مثابۀ شعر، اغراق و استعاره را به مثابۀ اغراق و استعاره و تعمیم و تخمین و غیره را به همان شکلی که نگاشته شده‌اند، مورد مطالعه قرار داد.

تفاوت‌های بین قواعد دستورزبانی و ادبیِ زمان کتاب مقدس و زمان ما نیز، موضوع دیگری است که بایستی در نظر داشت. از آنجایی که به‌طور مثال در دوران کتاب مقدس بیان وقایع بدون رعایت ترتیب تاریخی و روایات مبهم، بدون بیان جزئیاتِ دقیق در آن زمان، امری پذیرفته شده بود و مورد تعرض هیچ توقع و انتظاری از جانب مردم نمی‌شد، ما نیز وقتی با این مسائل در مورد نویسندگان کتاب مقدس روبرو می‌شویم، نباید آنها را به عنوان نقصان تلقی کنیم. وقتی هدف و انتظار بخصوصی از دقّت کامل از یک نوع مشخص، به هیچ عنوان وجود نداشته، پس هیچ‌گونه خطایی نیز در عدم دست‌یابی به آن، صورت نپذیرفته است. با گفتن این‌که کتاب مقدس مصون از هر خطا است، منظورمان دقّت متن از نظر معیارها و مقیاس‌های نوین نیست بلکه به این معناست که به خوبی به ادعاهای خود و به آن میزان از حقیقتی که نویسندگانش مدّنظر داشتند و به آن تمرکز می‌کردند، نائل آمده است.

اینکه کتاب مقدس حقیقت محض است، با مسائل ظاهری مثل بی‌قاعدگی در دستور زبان یا املای کلمات، توصیفات مادّی از طبیعت، نقل‌قول‌هایی از اظهارات کاذب (به عنوان نمونه، اشاره به بعضی از دروغ‌های شیطان) و یا اختلافات ظاهری بین یک متن با متن دیگر هرگز نفی نمی‌شود. ناسازگاری‌های ظاهری نباید نادیده گرفته شوند. حل این ناسازگاری‌ها، همان‌گونه که در این مقاله به صورتی بسیار قانع‌کننده تلاش شده، باعث تشویق و تقویت ایمان ما می‌شود و هر جایی که در حال حاضر به ظاهر هیچ‌گونه راه حل قانع‌کننده‌ای وجود ندارد، با اعتماد و توکّل کامل به وعدۀ خدا در مورد حقیقت مطلق بودن کلامش، علی‌رغم وجود مسائل ظاهری، به این نتیجه می‌رسیم که مطمئناً روزی فرا خواهد رسید که تمام آنها، جز توهماتی بیش نبوده‌اند.

این یک امید واهی نیست. به عنوان نمونه، صد سال پیش کارکردِ حدود ۱۰۰ عضو بدن برای دکترها ناشناخته بود و مردم چنین ادعا می‌کردند که: “این حقیقت گواهی است دالِ بر تکامل تدریجی انسان؛ و اعضاء نامبرده در بدن انسان، بقایایی هستند که ما دیگر به آنها نیازی نداریم”. با این حال به دلیل پژوهش‌های سخت کوشانه‌ای که در حال تکوین است، هم‌اکنون تنها یکی از اعضای بدن است که وجود آن غیرضروری به نظر می‌رسد. با تجربه‌ای که از نتایج قبلی کسب کرده‌ایم می‌توانیم این حقیقت را بپذیریم که با گذشت زمان ممکن است بالاخره کارکرد این عضو بدن نیز کشف شود! این اصل می‌تواند در مورد کتاب مقدس نیز صادق باشد.

بسیاری از تناقضات ظاهری در طول سال‌ها تحقیق و تجسّس و دانش بیشتر، از میان رفته‌اند. اگر آقای شبیر علی که مدعی تناقضات در کتاب مقدس هستند، حدود یک قرن و یا حتی ۲۵ سال پیش زندگی می‌کرد، احتمالاً فهرست تناقضات او به راحتی تا ۱۰۰۱ مورد می‌رسید. با کشفیات جدیدی که به آنها دسترسی پیدا کرده‌ایم، مرتباً شاهد دستیابی به پاسخ بسیاری از رموز و اسرارِ تاریخی هستیم. بنابرین، باور این مسئله امری غیرواقعی به نظر نمی‌رسد که مابقی تناقضات ظاهری نیز در زمانی که خدا در دست‌هایش دارد به زودی حل خواهند شد.

ما کاملاً آگاهیم که معیار یا مقیاس‌های مسیحیان در ارزیابی مکاشفۀ الهی، از جانب مسلمانان پذیرفته نیست، تنها به این دلیل که  که با نقطه‌نظر آنها در بارۀ مکاشفۀ خدا، متضاد است. با این اوصاف، حتی با مقایسه و سنجش کتاب مقدس با مفهوم نزیل و تنزیل (به پائین فرستاده شده) که مسلمانان در مورد کتاب قرآنِ خود مدعی هستند، آنها محکوم به ریاکاری و فریب می‌شوند. چون آنچه را که آنها در مورد عهدجدید مدعی هستند، در مورد مکاشفات قبل از عهدجدید یعنی تورات و زبور، به همان ترتیب عمل نمی‌کنند، اگرچه هر دوی این کتاب‌ها یعنی تورات و انجیل به مثابۀ مکاشفات الهام شده به شکلی برابر، مورد احترام تمام مسلمانان می‌باشند!

مسلمانان بر این باورند که تورات توسط موسی و زبور توسط داوود نوشته شده است. هر چند هیچ‌یک از آنها این ادعا را نداشته‌اند که مکاشفات خود را به صورت نزیل (به پائین فرستاده شده) دریافت کرده‌اند. پس دوستان مسلمان ما چه اصراری در مورد عهدجدید دارند، مخصوصاً این‌که خودِ کتاب چنین ادعایی نداشته؟

تنها دلیلی که مسلمانان چنین باوری را به خود قبولانده‌اند می‌تواند این باشد که مدعی هستند قرآن، برخلاف مکاشفات پیشین، بدون هر‌گونه مداخلۀ بشری نازل شده و بنابرین روشن‌ترین و برحق‌ترین کلام بیان شدۀ الله است و این دال بر برتری آن بر تمام مکاشفاتِ قبلی است و حتّی در استدلال‌های خود تا حدّی پیش می‌روند که مدعی باطل کردن مکاشفات قبلی نیز هستند، که توسط محدودیت‌های نویسندگانی که بشری بیش نبودند، تحریف شده‌اند.

ناگفته نماند که ادعای نزیل برای وحی قرآن تنها توسط یک شخص که مدعی نزول وحی است، فرض شده است: یعنی محمد. در حالی که هیچ شاهدی از بیرون، چه پیش و چه در زمانی که او در قید حیات بود، این شهادتِ محمد را تأئید یا اثبات نکرده است. حتی معجزه‌ای ارائه نشده که گواهی بر ادعاهای او باشد، و هیچ سند شناخته شده‌ای از وجود چنین قرآنی که در همان قرنی که محمد ادعای نزول آن را داشته، موجود نیست (رجوع شود به مقالۀ “مقایسۀ اصالت تاریخی قرآن و کتاب مقدس”)

حتی اگر مشکلات تاریخیِ اسناد اولیۀ قرآن را نادیده بگیریم، مشکلات دیگری از قبیل وجود سنن متعدد اسلامی که از نسخ متفاوت بسیار از قرآن پرده برمی‌دارند، پیش می‌آید که در زمان مقایسه و تطابق و جمع‌آوری این نسخه‌ها در زمان خلافت عثمان در اواسط قرن هفتم و ایجاد اصلاحات و تغییرات در آنها و نیز با در نظر داشتن این‌که بقیۀ نسخه‌های متفاوت و متناقضِ باقی‌مانده به دستور عثمان به نابودی سپرده شده و سوزانده شدند، امروزه نمی‌توانیم به هیچ عنوان مطمئن باشیم که قرآنی که در حال حاضر در دسترس ما است، حتی امکان شباهتی به قرآن مکشوف شده داشته باشد.

آنچه مسلمانان باید به آن توجه کنند این است که مسیحیان همیشه اصرار داشته‌اند که کلام خدا یعنی کتاب مقدس قطعاً توسط انسان‌ها نوشته شده است، اما این انسان‌ها پیوسته تحت الهام مستقیم روح‌القدس یعنی روح خدا قرار داشتند (دوم پطرس ۲۰:۱-۲۱).

در حالی که قرآن متهم به مبرا بودن از هر گونه دخالت بشری است، خدا در کتاب مقدس تعمداً چنین صلاح دیده تا کلام خود را به افراد مختلف مکشوف سازد که انبیاء و رسولان الهام یافتۀ او بودند تا نه تنها کلام او با دقّت و به‌صورت فراگیر به بشریت منتقل شود، بلکه بتواند در حدّ توانایی درک و فهم مردم، پیامش به آنها برسد. با درنظر گرفتن این شرایط متوجه می‌شویم که قرآن، برخلاف کتاب مقدس در انتقال پیامش به انسان‌ها قاصر است، چون متّهم به نداشتن هیچ عنصر بشری است، چنانکه خود مدعی آن است.

مشکلات دیگری نیز در ادامۀ این بحث با مسلمانانی که مدعی تناقضات بسیار زیاد در کتاب مقدس هستند، وجود دارد که از آن قبیل می‌توان این سؤال را عنوان کرد که مسلمانان با سندیت و اقتداری که قرآنِ خودشان برای کتاب مقدس قائل است، چه خواهند کرد؟

قرآن برای کتاب مقدس اعتبار و سندیت قائل است:

قرآن که به خودیِ خود معتبرترین مرجعِ تمام مسلمانان است، برای کتاب مقدس اعتبار و سندیت والایی قائل است، با این فرض که اعتبار آن حداقل تا قرون هفتم تا نهم میلادی ادامه داشته است. به سوره‌های نام برده شده در زیر با دقت توجه کنید:

سورۀ بقره آیۀ ۱۳۶ همان‌گونه که قبلاً اشاره کردیم به این اشاره دارد که تفاوتی بین آنچه کتاب مقدس و آنچه قرآن می‌گوید وجود ندارد: “…و به آن کتابی که بر پیغمبر ما فرستادند … و به آن‌چه به عیسی داده شده … به همه عقیده‌مندیم و میان هیچ یک از آنان فرق نگذاریم و تسلیم فرمان او هستیم.” سورۀ آل عمران آیه‌های ۲و۳ چنین ادامه می‌دهد، “خدای یکتا… (پیش از قرآن) تورات و انجیل را فرستاد…برای هدایت مردم، و نیز کتاب جداکننده میان حق و باطل.” سورۀ نساء آیۀ ۱۳۶ به مسلمانان چنین هشدار می‌دهد که: “… ایمان آورید … به کتابی که پیش از او فرستاده (تورات و انجیل).” و نیز در سورۀ مائده آیه‌های ۴۶و۴۷ چنین آمده: “و از پی آن رسولان باز عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق به درستی توراتی که پیش او بود داشت و انجیل را نیز به او دادیم که در آن هدایت و روشنی (دل‌ها) است، و تصدیق به درستی تورات که پیش از او بود دارد و راهنمایی خلق و اندرز برای پرهیزکاران عالم است.”
مجدداً در سورۀ مائده آیۀ ۶۸ شاهد دعوت مشابهی هستیم: “ای اهل کتاب، شما ارزشی ندارید تا آن‌که به دستور تورات و انجیل و قرآنی که به شما از جانب خدا فرستاده شده قیام کنید.”
به منظور تأکید بیشتر بر این مسئله که عهدعتیق و جدید دارای اقتدار است، در سورۀ یونس آیۀ ۹۴ به این مطلب برمی‌خوریم که به مسلمانان توصیه شده که اگر در مورد عقایدشان تردیدی دارند، از کتاب مقدس مشورت بگیرند: “پس اگر شک و ریبی از آن‌چه به تو فرستادیم در دل داری از خودِ علمای اهل کتاب که کتاب آسمانی پیش از تو را می‏‌خوانند بپرس. همانا (کتاب آسمانی) حق از جانب خدایت بر تو آمد و ابداً نباید شک و ریبی در دل راه دهی.” و بار دیگر همین مسئله در سورۀ الانبیاء آیۀ ۷ تکرار شده است: “… و ما پیش از تو کسی را به رسالت نفرستادیم جز مردانی (پاک) را که به آن‌ها (هم مانند تو) وحی می‏‌فرستادیم. شما اگر خود نمی‏‌دانید بروید و از اهل ذکر (و دانشمندان امّت) سؤال کنید.”
در نهایت در سورۀ عنکبوت آیۀ ۴۶ از مسلمانان خواسته شده که اقتدار کتاب مقدس مسیحیان را زیر سؤال نبرند: “و شما مسلمانان با اهل کتاب (یهود و نصاری و مجوس) جز به نیکوترین طریق بحث و مجادله مکنید مگر با ستمکاران از آن‌ها، و (با اهل کتاب) بگویید که ما به کتاب آسمانی قرآن که بر ما نازل شده و به کتب آسمانی شما به همه ایمان آورده‌‏ایم و خدای ما و شما یکی است و ما تسلیم و مطیع فرمان اوییم.”

چیزی که به روشنی در این سوره‌ها شاهد آن هستیم، این است که قرآن مؤکداً بر اعتبار و درستی تورات و انجیل به‌عنوان الهاماتی از جانب خدا صحّه می‌گذارد. این مسئله با ایمان مسیحی همسو است.

در واقع، در هیچ جایی در قرآن هشداری داده نشده که کتاب‌های مقدس پیشین تغییر داده شده (منسوخ) یا در آن تناقضی وجود دارد. اگر طبق آنچه مسلمانان مدعی آن هستند، قرآن حقیقتاً آخرین و کامل‌ترین وحی بود و تمام الهامات پیشین را مُهر و موم کرد (نقطه عطف الهامات پیشین بود) پس قطعاً نویسندۀ قرآن هشداری بر ضد آنچه که در کتب مقدس پیشین بیان شده بود می‌داد، اما در هیچ جای قرآن، حتی اشاره‌ای کوچک مبنی بر این که کتاب‌های مقدس تورات و انجیل متناقض است یا از بین رفته و فاسد یا منسوخ شده نمی‌یابیم.

با تمام این اوصاف، برخی مسلمانان ادعا دارند که بر طبق سورۀ بقره آیۀ ۱۴۰ یهودیان و مسیحیان کتاب‌های مقدس خود را تغییر داده‌اند (تحریف کرده‌اند). این آیه با اشاره به یهودیان چنین می‌گوید: “… و کیست ستمکارتر از آن که شهادت خدا را (دربارۀ این انبیا) کتمان کند؟…”!!! اگر به این آیه خوب توجه کنیم، در آن هیچ اشاره‌ای به این که یهودیان و مسیحیان کتاب مقدس خود را تغییر داده یا تحریف کرده‌اند، نشده است بلکه تنها به این مسئله اشاره شده که برخی یهودیان “شهادتی که از الله دارند” پنهان کرده‌اند. به عبارت دیگر شهادت هنوز وجود دارد (به همین دلیل است که سوره‌هایی که در بالا ذکر شدند مسلمانان را پند می‌دهند که به کتاب‌های مقدس پیشین احترام بگذارند)، اگرچه مطابق ادعای قرآن، این پیروان آن شهادت بودند که انتخاب کردند آن را پنهان کنند. در واقع خودِ این آیه باز هم تأئید‌کنندۀ اعتبار کتاب مقدس از دیدگان قرآن می‌باشد که با اشاره به وجود شهادتی از الله در بین جامعۀ یهودیان بر آن صحّه می‌گذارد.

خدا کلامش را تغییر نمی‌دهد:

به علاوۀ تمام این شواهد، هر دو کتاب یعنی کتاب مقدس مسیحیان و قرآن مسلمانان بر این پیش‌فرض که خدا کلامش را هرگز تغییر نمی‌دهد، تأکید می‌ورزند. خدا مکاشفاتش را تغییر نمی‌دهد (به جز قانون نسخ که شامل آیات قرآنی است!!!). سورۀ یونس آیۀ ۶۴ چنین می‌گوید: “…سخنان خدا را تغییر و تبدیلی نیست…” و سورۀ الانعام آیۀ ۳۴ همین مطلب را بار دیگر تکرار می‌کند: “هیچ کس کلمات خدا را تغییر نتواند داد ” و باز شاهد همین مطلب در سورۀ قاف آیات ۲۸و۲۹ هستیم.

ما نیز در کتاب مقدسِ خود آیه‌های زیادی داریم که اشاره به تغییر‌ناپذیری کلام خدا دارد. برای نمونه: تثنیه ۱:۴-۲، اشعیاء ۲۰:۸، متی ۱۷:۵-۱۸، متی ۳۵:۲۴ و مکاشفه ۱۸:۲۲-۲۰.

اگر این موضوع در هر دوی این کتاب‌ها یعنی کتاب مقدس و قرآن تکرار شده است، پس ادعای مسلمانان مبنی بر تناقضات بسیار در کتاب مقدس کاملا” رد شده و مورد پذیرش نیست.

پس با تناقضاتی که مسلمانان مدعی آنها هستند چه کنیم؟

 حل تناقضات ادعا شده:

وقتی ما به تناقضاتی که مسلمانان به آنها اشاره دارند می‌نگریم، متوجه می‌شویم که بسیاری از این تناقضات ادعا شده به هیچ‌عنوان تناقض به حساب نمی‌آیند بلکه عدم درک صحیح متن و یا در چند مورد انگشت‌شمار، چیزی بیش از اشتباه آن شخصی که متن اصلی را رونویسی کرده، نیست. مورد اول را می‌توان به آسانی توضیح داد، در حالی که مورد دوم نیازمند دقّت بیشتری است. این تقریباً واضح است که کتاب‌های موجود در عهدعتیق بین قرون هفدهم و پنجم قبل از میلاد مسیح نوشته شده‌اند که تنها مادۀ موجود برای نگارش در آن دوران، تکه‌های گیاهی به‌نام پاپیروس بود، که خیلی زود فرسوده می‌شدند و نیازمند رونویسی مداوم بودند. ما اکنون می‌دانیم که بیشتر عهدعتیق به صورت دستی در طول ۳۰۰۰ سال رونویسی شده‌اند، در حالی که عهدجدید در طول ۱۴۰۰ سال بعد از آن در جوامعی منزوی در کشورها و قاره‌های گوناگون رونویسی شده و با تمام این احوال تغییری در سندهای یافت شده مشاهده نمی‌شود.

امروزه بسیاری نسخه‌های خطی قدیمی‌تر کشف شده‌اند که ما می‌توانیم از آنها برای تأئید نسخه‌های جدیدتری که در دست داریم استفاده کنیم. در واقع ما یک مجموعۀ بسیار بزرگی از نسخه‌های خطی در دست داریم که می‌توانیم به واسطۀ آنها اعتبار متن اسناد فعلی‌مان را مورد بررسی قرار دهیم. در مورد نسخه‌های خطی عهدجدید (MMS) حداقل ۵۳۰۰ نسخۀ یونانی و یا بخش‌هایی از آن و نیز حدود ۱۰۰۰۰ نسخۀ خطی لاتینی ولگیت و ۹۳۰۰ نسخه از دیگر ترجمه‌ها را تاکنون در اختیار داریم. در حال حاضر ما به‌طور کل بیش از ۲۴۰۰۰ نسخۀ خطی رونویسی شده  و یا بخش‌هایی از عهد‌جدید را دراختیار داریم که می‌توانیم از آنها استفاده کنیم! بدیهی است که این مسئله منابع بیشتری برای وارد شدن در جزئیات آیات متعدد در اختیارمان قرار می‌دهد. در هر جایی که آیه‌ها به نوعی دیگر خوانده می‌شدند، در پاورقی آن آیه به آن اشاره شده است. پس از بررسی تمام این موارد، با مراجعه به تمام جزئیات آن متوجه این مسئله شده‌ایم که کتاب مقدس با دقّت محافظت شده و به نسل‌های بعدی منتقل شده است و هیچ تغییری در متن آن داده نشده.

مسیحیان به راحتی تصدیق می‌کنند که “خطاهای تحریری” در رونوشت‌های عهدعتیق و جدید وجود دارد. این مافوق توان هر کسی است که مانع همۀ خطاهای (یا لغزشهای)  قلم در رونویسیِ صفحات هر کتابی که به طور مداوم صورت می‌گرفت، بشود. چه آن نوشته از نوشتجات مقدس باشد و چه سکولار. با توجه به همۀ این موارد ما اطمینان داریم که نسخۀ خطیِ اصلی از کتاب‌های کتاب مقدس (که بیشتر به‌عنوان دست‌خط اصلی شناخته می‌شود) مستقیماً از جانب خدا الهام شده و مصون از هر خطا است. اگر چه نسخه‌های اصلی اولیه به دلیل گذشت زمان طولانی، دیگر موجود نیستند.

افرادی که مسئول رونویسی و نسخه‌برداری (یعنی کاتبان یا نسخه‌برداران) بودند در معرض دو نوع خطا در حین نسخه‌برداری قرار داشتند که توسط کارشناسان و متخصصینِ تحلیلِ نسخه‌هایِ خطی، مورد شناسایی قرار گرفته است. یکی مربوط به اشتباهات املاییِ نام‌ها یا اسامی (به طور خاص اسامی ناآشنای بیگانگان) و دیگری مربوط به اعداد. واقعیت این است که محدود بودن خطاها در اعداد و اسامی، به خودیِ خود می‌تواند ثابت‌کنندۀ اعتبارِ بسیار زیاد کتاب مقدس باشد. در واقع اگر در منابع اصلی تناقضاتی وجود داشت، ما می‌توانستیم شاهد آنها در محتوای خودِ داستان‌های کتاب مقدس باشیم.
(Archer 1982:221-222) 

اما آنچه برای ما اهمیت دارد که به خاطر بسپاریم این است که هیچ‌گونه تغییر مورد تأئید کارشناسان در رونوشت‌های نسخه‌های خطی که به دست ما رسیده مشاهده نشده که در آموزه‌های اساسی کتاب مقدس ذرّه‌ای خدشه ایجاد کند. مسلماً روح قدوس خدا نقش مهمی در نظارت بر انتقال متن در طول تاریخ ایفا کرده است.

از آنجایی که خدا در هیچ جایی از کتاب مقدس وعده نداده که انتقالِ متن اصلی کتاب مقدس دارای هیچ گونه خطایی نخواهد بود، لازم است که باز هم تأکید کنیم که تنها، نسخۀ خطی اصلیِ اولیه الهام خدا بوده است.

به همین دلیل ضروری است که ما با نگرشی منتقدانه، دائماً متون کتاب مقدس را به منظور ردیابیِ هرگونه لغزشِ قلمِ نسخه‌برداران هنگام انتقالِ متن دنبال کنیم. با تمام این احوال، رأی و نظر نهایی علمِ نسخه‌برداری این بوده که متون عبری و یونانی به طرز شگفت‌انگیزی به‌خوبی حفظ و نگه‌داری شده است و ما مسیحیان نیز با تأئید و تصدیقِ اعتقادنامۀ وست مینستر، با در نظر داشتن این‌که نسخه‌هایی که ما اکنون در حال حاضر در اختیار داریم می‌توانند دارای خطاهای جزئی باشند، حفاظت و تدارک خدا را در این امر شاهد هستیم و از اقتدار کتاب مقدس ذرّه‌ای کم نشده است.

با دانش به این مطلب، هیچ ترجمه‌ای بی‌نقص نیست و نخواهد بود، و همۀ ترجمه‌ها به هر ترتیب، یک قدم از نسخۀ اصلی عقب‌تر هستند. با این حال رأی و نظر علم زبان‌شناسی این است که حداقل، مسیحیان انگلیسی‌زبان در این ایام در زمینۀ ترجمۀ متون کتاب مقدس، قویاً و به طرزی عالی مشغول به خدمت هستند و می‌توان بی‌هیچ تردیدی نتیجه گرفت که به کلام واقعی خدا دسترسی دارند. واقعاً باید اذعان داشت که با توجه به این‌که کتاب مقدس بارها مسائل مهم و اصلی را تکرار کرده و نیز با وجود شهادت وفادارانۀ روح‌القدس به کلام خدا و از طریق کلام خدا، هیچ  ترجمۀ جدّی از کتاب مقدس، آنقدر معنای اصلی  خود را از دست نداده که نتواند پیام آن را به ما منتقل کند و نتواند خوانندۀ خود را “حکمت آموزد برای نجاتی که از راه ایمان به مسیح عیسی است” (دوم تیموتائوس ۱۵:۳).

با در نظر داشتن این مطلب در ذهن خود، بیایید به نمونه‌هایی که توسط عالمین اسلامی در جزوه‌هایشان ارائه شده بنگریم تا اطمینان یابیم که آیا کتاب مقدس می‌تواند از آزمایش اقتداری که در بالا به آن پرداختیم، پیروز سر بر آورد؟

در حالی که به چالش‌های مذکور پاسخ می‌دهیم، برای هر چهار نفرِ ما کاملا” مشهود است که عالمین اسلامی در استدلال خود تعدادی اشتباهات را ذکر کرده‌اند که اگر کمی به متن آیات دقت می‌کردند، متوجه می‌شدند که در واقع هیچ تناقضی در متن وجود ندارد و این خودِ آنها هستند که در اشتباه بوده‌اند.  همین مسئله بیان‌گر این مطلب است که چرا به‌طور کلی مسلمانان  علاقه‌مند به جستجو و کنکاش برای یافتن تناقضات در کتاب مقدس هستند که اکثر آنها با مراجعه به زمینۀ متن آیه‌ها پاسخ داده می‌شوند. وقتی به قرآن نگاه می‌کنیم با شرایط معکوسی مواجه می‌شویم، چرا که قرآن زمینۀ متن بسیار کمی برای رجوع کردن در دسترس خواننده قرار می‌دهد. داستان‌های کوتاهی در آن وجود دارند و متون آن که در هم آمیخته هستند و هیچ ارتباطی در میان آنها وجود ندارد!!! یک موضوع مشابه انتخاب شده و در سوره‌ای دیگر تکرار شده، اما با تغییرات و حتی با تناقض از نظر زمانی (برای نمونه داستان‌های متفاوت از ابراهیم و بُت‌ها در سوره‌های الانبیاء۵۱-۵۹ و الانعام ۷۴-۸۳ و سورۀ مریم ۴۱-۴۹). به همین دلیل است که مسلمانان برخلاف مسیحیان نمی‌توانند در کتاب مقدس خود به عباراتی دست یابند که متن کاملی را به دست بیاورند. آیا تعجب آور نیست که همین مسلمانان در مورد کتاب مقدس ما مسیحیان از اقدام به این امر قاصرند؟

در صفحۀ دوم کتابچۀ “۱۰۱ تناقض آشکار در کتاب مقدس”، عالمین اسلامی چنین اظهار می‌دارند که: “کاملاً اجازه دارید! لطفاً این کتابچه را کپی کنید و حقیقت را نشر دهید.”

ما، نویسندگان این مقاله، از این درخواست دوستان مسلمان استقبال می‌کنیم و به آن عمل می‌کنیم!!! اگرچه ما مستقیماً تمام کلمات آنها را کپی نکرده‌ایم، اما بنا به گفتۀ آنها تناقضات ادعا شده را دوباره در این کتابچه ارائه داده‌ایم تا به آنها پاسخ لازم را بدهیم. بنابرین از طریق این مقاله آنچه را که دوستان مسلمان ما از ما درخواست کرده‌اند انجام داده‌ایم، یعنی: نشر راستی و حقیقت! نشان دادن بنیاد مستحکم و قوی کتاب مقدس که همان بنیاد راستی است.

لطفاً سخنان دوستان مسلمان را با پاسخ ما مسیحیان مقایسه کنید و مورد ارزیابی قرار دهید.

در این مقاله متوجه خواهید شد که تعدادی از سؤالات دارای بیش از یک پاسخ هستند. ما به این کار دست زده‌ایم تا نشان دهیم که راه‌های متفاوتی برای درک یک اشکال ظاهری در متن کتاب مقدسی وجود دارد.

نوشتۀ: دکتر جی اسمیت، الکس چاودری، توبی جپسون، جیمز شیفر
ترجمۀ: فیروزه مصروفی

سؤال ۱: آیا خدا داود را برانگیخت تا قومش را سرشماری کند (دوم سموئیل ۱:۲۴) یا شیطان (اول تواریخ ایام ۱:۲۱)؟

این دو آیه به‌ظاهر با یکدیگر تفاوت واضحی دارند، مگر این‌که هر دو گفته صحیح باشند. در اواخر سلطنت داود بود که او به فتوحات بی‌نظیر خود که شامل تسخیر، اسارت و وابستگی اقوامی چون کنعانی‌ها، سوری‌ها و قلمرو فینیقی‌ها بود، نظری انداخت و به‌جای قدردانی و سپاسگزاری از رحمت‌های خدا، بیشتر از هر چیز به قدرت نظامی و جنگی خود فکر می‌کرد تا محبت و لطف خدا که نصیب او شده بود!
پس خداوند تصمیم گرفت که وقت آن رسیده تا داود را فروتن سازد، یعنی جایی که بتواند به آغوش پرمهر خدا بازگردد. پس اجازه داد تا به سرشماری خود ادامه دهد و این را درک کند که چنین حالتی برایش مفید نخواهد بود، چون تنها چیزی که این سرشماری نصیبش می‌کرد، تکبر و غرور نابودکننده در قوم اسرائیل بود (با اینکه یوآب در بارۀ این سرشماری در اول تواریخ ایام ۳:۲۱ به داود هشدار داده بود). پس از این‌که سرشماری تکمیل شد، خدا تصمیم گرفت این قوم را مجازات نموده، به بلایی مصیبت‌بار مبتلا سازد که تلفات زیادی به همراه داشت (در واقع مطابق دوم سموئیل ۱۵:۲۴ به قیمت جان ۷۰۰۰۰ نفر).

اما شیطان چه؟ اگر خدا داود را برانگیخته بود تا به چنین حماقتی دست بزند، چرا او می‌بایست در این امر دخالتی داشته باشد (مطابق اول تواریخ ایام ۱:۲۱)؟ ظاهراً با دانش به این‌که این سرشماری باعث خشم خدا می‌شد، ابلیس دلایل کاملاً خبیثی در سر پرورانده بود و در نتیجه او نیز داود را تحریک نمود تا به این کار اقدام کند (اول تواریخ ایام ۷:۲۱و۸).

اما دقت کنید که چنین رخدادی مسئلۀ تازه‌ای نبود؛ چون در کتاب مقدس، چندین واقعۀ دیگر وجود دارند که در آنها خدا و شیطان هر دو، انگیزه‌های افراد را مورد آزمایش قرار می‌دادند و جهت شناخت انگیزه‌های بشری حضور داشتند. به عنوان نمونه در زیر به چند مورد مشابه اشاره می‌کنیم:

۱. در کتاب ایوب، فصل‌های ۱و۲ می‌بینیم که خدا شیطان را به چالش می‌کشد و به او اجازه می‌دهد تا ایوب را به بلاها گرفتار سازد. هدف خدا این بود که با به کارگیری مصیبت‌ها ایمان ایوب را تقدیس کرده، شخصیت او را تحت انضباط قرار دهد و آن را تقویت بخشد. در حالی که هدف شیطان کاملاً نابودکننده بود و سعی بر این داشت تا چنان به او صدمه بزند که ایمان به خدایش را ترک کند.

۲. به همین شکل در اول پطرس ۱۹:۴و ۸:۵ خدا و شیطان هر دو در رنج و جفای ایمان‌داران نقش دارند. از سویی هدف خدا تقویت ایمان آنان و اینکه به آنان امکان شریک شدن در رنج‌های مسیح در این زندگی را بدهد تا در نهایت در جلال و شکوه آسمانی آیندۀ او شادی و وجد عظیم کنند (اول پطرس ۱۳:۴و۱۴). در حالی که قصد شیطان “بلعیدن” آنان است (اول پطرس ۸:۵) و اینکه آنان را مانند خودش به تلخی و ترحم‌جویی سوق دهد.

۳. خدا و شیطان هر دو اجازه دادند تا عیسی سه بار در طول خدمت زمینی خود وسوسه شود. هدف خدا از این وسوسه‌ها این بود که عیسی بر همان وسوسه‌کننده‌ای که آدمِ اول را به سقوط کشاند، پیروز شود؛ در حالی که هدف شیطان از این وسوسه‌ها منحرف ساختن این منجی از مأموریت مسیحایی بود.

۴. خودِ عیسی در لوقا ۳۱:۲۲و۳۲ علت این که چرا پطرس سه بار او را در دادگاهِ کاهن‌اعظم انکار کرد، به نقش این دو گروه اشاره دارد: “ای شمعون، ای شمعون، شیطان اجازه خواست شما را همچون گندم غَربال کند. اما من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود. پس چون بازگشتی برادرانت را استوار بدار”.

۵. و بالآخره، خودِ ماجرای صلیب عیسی نمونۀ دیگری است از اینکه خدا و شیطان هر دو در این واقعه نقش داشتند. شیطان وقتی قلب یهودا را پر از بی‌وفایی و کینه ساخت تا به عیسی خیانت ورزد، هدف خود را برملا ساخت (یوحنا ۲۷:۱۳) اما هدف خدا از واقعۀ صلیب این بود که برّه‌ای که از بنیاد عالم ذبح شده بود، باید جان خود را برای کفّارۀ گناه بسیاری فدا کند، تا بار دیگر انسان گناهکار به رابطه‌ای که در همان آغاز، در باغ عدن از آن محروم شده بود، بازگردد و در نتیجۀ آن وارد رابطه‌ای جاودانی شود.

پس ما ۵ نمونۀ دیگر داریم که خدا و شیطان، هردو با انگیزه‌های کاملاً متفاوت در آن نقش داشتند. نیّت شیطان در تمام این موارد، که سرشماری داود نیز یکی از آنهاست، با هدف خبیث و شریرانه همراه بود، در حالی که انگیزۀ خدا در تمام این نمونه‌ها کاملاً متفاوت بود.  انگیزۀ او خیر‌خواهانه بود و بر پیروزی نهایی تمرکز داشت تا ثمردهی شخصی که مورد آزمایش قرار گرفته بود، بیشتر و بیشتر شود. در هر یک از موارد بالا، موفقیت شیطان محدود و گذرا بود؛ در حالی که در نهایت هدف خدا برای پیشبرد خواسته‌هایش به خوبی انجام شد.
(Archer 1982:186-188)

سؤال ۲. در دوم سموئیل ۹:۲۴ جمعیت اسرائیل ۸۰۰۰۰۰ نفر ذکر شده در حالی که در اول تواریخ ایام ۵:۲۱ به ۱۱۰۰۰۰۰ نفر اشاره شده. چرا چنین  اختلافی میان این دو بخش وجود دارد؟

راه‌های مختلفی نه فقط برای درک این مشکل بلکه چالش بعدی نیز وجود دارد زیرا هر دو به یک قسمت و به یک سرشماری اشاره دارند.
امکان دارد که تفاوت میان این دو گزارش به علت ماهیّت غیررسمی و ناقص این سرشماری باشد (که بعداً توضیح بیشتری در این  مورد خواهیم داد) و یا اینکه دوم سموئیل به طور اخص در مورد قبیلۀ یهودا اعداد گِرد ارائه می‌دهد.
به احتمال قوی در حالی که یک سرشماری گروهی از مردان را شامل این تعداد کرده دیگری آنها را به حساب نیاورده است. منطقی به نظر می‌رسد که در آمار اول تواریخ ایام تمام مردان آماده برای جنگ (چه برای زمان‌های جنگ یا غیر از آن) آمده، و در دوم سموئیل ۹:۲۴ تنها به مردانی اشاره دارد که کاملاً برای جنگ آماده بودند. گزارش یوآب در دوم سموئیل فصل ۲۴ از واژۀ “ایز هاییل” در زبان عبری استفاده کرده که به معنای “مردان نیرومند” یا “سپاه آماده برای جنگ” است که به ۸۰۰۰۰۰ جنگجوی کارآزموده اشاره دارد. این امری قابل درک است که حدود ۳۰۰۰۰۰ مرد در سنین واجد شرایط برای خدمت نظام به عنوان نیروی ذخیره نگاه داشته شده باشند که هنوز به جبهۀ جنگ فرا خوانده نشده بودند. این دو گروه که در اول تواریخ ایام فصل ۲۱ با هم شمارش شده‌اند و برای همین در این بخش به تعداد ۱۱۰۰۰۰۰ مرد اشاره شده است که در این بخش از واژۀ “ایز هاییل” برای اشاره به آنان استفاده نشده است.

(Archer 1982:188-189 and Light of Life II 1992:189-190)

سؤال ۳. در دوم سموئیل ۹:۲۴ تعداد کل جنگ‌جویان قوم یهود ۵۰۰۰۰۰ نفر بوده در حالی که این آمار ۳۰۰۰۰ نفر بیش از آماری است که در اول تواریخ ایام ۵:۲۱ اشاره شده. چرا؟

توجه داشته باشید که در اول تواریخ ایام ۶:۲۱ به‌روشنی اشاره شده که یوآب سرشماری را کامل نکرد، چون او هنوز قوم بنیامین و قوم لاوی را شمارش نکرده بود. به این دلیل که داود دیگر از تکمیل کردن این سرشماری دست برداشته بود. پس اختلاف در تعداد افراد بیانگر شمارش یا عدم شمارش بعضی اقشار نامشخص مردم است. در اول تواریخ ایام ۲۳:۲۷-۲۴ نوشته شده که داود افراد ۲۰ سال و به پایین را شامل سرشماری نکرد، و چون یوآب سرشماری را ناتمام باقی گذاشت، پس این تعداد در تاریخ داود پادشاه ثبت نشده است.
فرایند سرشماری می‌بایست از اقوام حوالی رود اردن (دوم سموئیل ۵:۲۴) آغاز می‌شد، و به قبیلۀ شمالی دان و سپس با تغییر جهت به جنوب به سمت اورشلیم، ادامه می‌یافت (آیۀ ۷). بنابرین شمارش قبیله بنیامین باید در پایان امر صورت می‌گرفت. از این رو بنیامین به هر ترتیب با قوم اسرائیل و یا قوم یهودا شمارش نمی‌شد. در دوم سموئیل فصل ۲۴ تعداد ۳۰۰۰۰ نفر لشگر نظامی شناخته شده از قوم بنیامین شامل آمار قبیلۀ یهودا نیز شده است. به همین علت تعداد کل افراد ۵۰۰۰۰۰ نفر که در گزارش دوم سموئیل آمده، به همراه گروه  اعزامی از قبیلۀ بنیامین شمارش شده است.

قابل ذکر است که بعد از تقسیم پادشاهی متّحد به دو پادشاهی شمالی و جنوبی پس از مرگ سلیمان در ۹۳۰ قبل از میلاد، بیشتر افراد قوم بنیامین به خاندان داود وفادار ماندند و ( همراه با نسل شمعون در جنوب) پادشاهی یهودا را تأسیس کردند. پس منطقی است که بنیامین و شمعون نیز همراه با یهودا در سرشماری این ۵۰۰۰۰۰ نفر شمارش شده باشند، هر چند ممکن است یوآب آن‌را در گزارش اولیۀ خود به داود (در اول تواریخ ایام ۵:۲۱) با جزئیات ذکر نکرده باشد. بنابرین تعداد کامل افراد جنگنده در ارتش داود در خدمت نظام  به ۱۶۰۰۰۰۰ نفر می رسید (یعنی ۱۱۰۰۰۰۰ از اسرائیل، ۴۷۰۰۰۰ از یهودا و شمعون و ۳۰۰۰۰ از بنیامین).

(Archer 1982:188-189 and Light of Life II 1992:189)

سؤال ۴. در دوم سموئیل ۱۳:۲۴ آمده که هفت سال قحطی خواهد شد، ولی در اول تواریخ ایام ۱۲:۲۱  طول این قحطی سه سال ذکر شده. چرا؟ 

دو راه برای نگاه به این مسئله وجود دارد: اول اینکه این را در نظر بگیریم که نویسنده در اول تواریخ ایام تأکید بر اوج شدّت قحطی در طول سه سال اشاره دارد، در حالی که دوم سموئیل دو سال قبل و بعد از شدت یافتن و کاهش قحطی را در گزارش خود قید کرده است..

با مشاهدۀ کاربرد کلمات می‌توان به راه حلّ دیگری نیز پی برد. وقتی این دو قسمت را با هم مقایسه می‌کنیم متوجه این نکته می‌شویم که نحوۀ بیان در اول تواریخ ایام فصل ۲۱ با آنچه در دوم سموئیل فصل ۲۴ آمده تفاوت قابل توجهی دارد. در دوم سموئیل ۱۳:۲۴ این موضوع به شکل سؤالی «آیا هفت سال قحطی در سرزمینت برتو عارض شود» برمی‌خوریم. در حالی که در اول تواریخ ایام ۱۲:۲۱ این مسئله به شکل الزام جایگزین بیان می‌شود: «از اینها یکی را برای خود برگزین: سه سال قحطی، …». بنابرین از اینجا می‌توانیم این نتیجۀ منطقی را بگیریم که در دوم سموئیل اولین رویارویی جادِ نبی با داود را ثبت کرده، که چشم‌انداز جایگزین آن هفت سال بود، در حالی که گزارش اول تواریخ ایام به ملاقات دوم و پایانی ناتان با پادشاه می‌پردازد، که در آن خداوند (بی‌شک در پاسخ به دعاهای توبۀ داود) قحطی سخت و هولناک سه سال را جایگزین هفت سال طولانی کرد. با این‌حال داود در این انتخاب سومین پیشنهاد خدا را ترجیح داد و همان‌طور که معلوم شد سه روز طاعون شدید عارض شد که نتیجۀ آن مرگ ۷۰۰۰۰ مرد اسرائیلی بود.

(Archer 1982:189-190 and Light of Life II 1992:190)

سؤال ۵. آیا وقتی اخزیا پادشاه اورشلیم شد، ۲۲ سال داشت (دوم پادشاهان ۲۶:۸) یا ۴۲ سال (دوم تواریخ ایام ۲:۲۲)؟

چون ما با موارد چند‌هزارساله سر و کار داریم، انتظار دسترسی به نسخه‌های اصلی را نداریم، چون این نسخه‌ها مدت زیادی است که از میان رفته‌اند. به‌همین علّت ما متّکی به رونوشت‌های رونویسِ نسخه‌های اصلیِ آنها هستیم، که به نوبت در طول قرن‌ها از روی آن‌ها نسخه‌برداری شده‌ است. این نسخه‌برداران غالباً در معرض دو نوع خطای نگارش قرار می‌گرفتند. اول: خطا در هجّی کردن اسامی و دیگری مربوط به نگارش اعداد بود.

دو نمونه از اختلاف عددی در اینجا مربوط ‏به یک دهه در عدد داده شده است. گفته ‏شده که سن اخزیا در دوم پادشاهان ‏‏۲۶:۸ بیست و دو سال بوده. در حالی که در ‏‏دوم تواریخ ۲:۲۲ گفته شده که اخزیا ‏‏۴۲ ساله بوده است. خوشبختانه اطلاعات اضافی ‏کافی در متن کتاب مقدس وجود دارد که ‏نشان می‌دهد عدد صحیح همان ۲۲ است. پیش از ‏این در دوم پادشاهان ۱۷:۸ نویسنده ‏اشاره کرده که پدر اخزیا، یورام بن ‏اخاب. 32 ساله بود که پادشاه شد و هشت ‏سال بعد در سن ۴۰ سالگی درگذشت. ‏بنابرین اخزیا در زمان مرگ پدرش در ‏سن ۴۰ سالگی نمی‌توانست ۴۲ ساله باشد! ‏چنین اشتباهات کتبی هیچ تغییری در ‏باورهای یهودی یا مسیحی ایجاد نمی ‏کند. اغلب در چنین موردی، بخش دیگری از ‏کتاب مقدس خطای اِعمال شده در نسخه‌برداری را تصحیح می‌‏کند (که نمونۀ آن را در دوم پادشاهان ۲۶:۸ دیدیم). ‏همچنین باید به‌خاطر داشته باشیم که ‏کاتبانی که مسئول نسخه‌ها بودند، در ‏رسیدگی به متون کتاب مقدسی صداقت بسیاری به خرج می‌دادند. آنها این نسخه‌ها را همانطور که دریافت کردند، بدون ایجاد هرگونه تغییری، حتی ‏در اشتباهات آشکارِ انگشت شماری که وجود داشتند، به ما منتقل کردند‏.‏

(برای ارائۀ عمیق‌تر این مطلب که چگونه کاتبان می‌توانستند در ثبت عددهای موجود در نسخه‌ها اشتباه تعبیر کنند، به سؤال بعدی مراجعه کنید)

(Archer 1982:206 and Light of Life II 1992:201)

سؤال ۶. آیا یهویاکین وقتی پادشاه اورشلیم شد ۱۸ سال داشت (دوم پادشاهان ۸:۲۴) یا 8 سال (دوم تواریخ ایام ۹:۳۶)؟     

بار دیگر در این دو نسخه دلایل کافی وجود دارد که به ما می‌گوید سن ۸ سال اشتباه و ۱۸ سال درست است. هشت سالگی سنّ کم و نامناسبی برای تصدّی رهبری یک دولت است. با این‌حال مفسرانی هستند که معتقدند چنین امری می‌تواند کاملاً ممکن باشد. آنان معتقدند که هنگامی که یهویاکین هشت ساله بود، پدرش او را به عنوان نایب‌السطنه منصوب کرد، تا او به این وسیله برای مسئولیت پادشاهی تربیت شده و آماده شود. پس از فوت پدرش یهویاکین در سن هجده سالگی رسماً به پادشاهی رسید.

با این حال، سناریوی محتمل‌تر این است که این مورد ‏دیگری از خطای نسخه‌برداری است که معمولاً در رونویسی عددها رخ می‌داد. شاید در اینجا اشاره به این نکته مفید باشد که سه روش ‏شناخته شده برای نوشتن اعداد به زبان عبری وجود ‏دارد. قدیمی‌ترین آنها، مجموعه‌ای از یادداشت‌هایی هستند که توسط ‏مهاجران یهودی در پاپیروس‌های فیلی (این پاپیروس‌ها شامل مجموعه‌ای از ۱۷۵ سند هستند که چندین هزار سال قدمت دارند) در قرن پنجم قبل از ‏میلاد استفاده می‌شدند (که در زیر با جزئیات بیشتر توضیح داده شده ‏است). این یادداشت‌ها روشی داشتند که به ‏موجب آن از حروف الفبایی برای اشاره به اعداد استفاده می‌شد. ‏روش دیگری معرفی شد که به موجب آن املای کامل ‏اعداد توسط انجمن سوپِریم تجویز می‌شد. ‏خوشبختانه ما پروندۀ هجیمی از اسناد به شکل ‏پاپیروس از این سه منبع در اختیار داریم که می‌توانیم به ‏آنها مراجعه کنیم.‏

یکی از این موارد اختلافات عددی همانا نگارش دهه‌ است. ‏مشاهدۀ این نکته آموزنده است که ‏نشانه‌های اعدادی که ساکنان یهودی در ‏پاپیروس‌های فیلی قرن پنجم قبل از میلاد ‏که در زمان عزرا و نحمیا به کار می‌بردند و اتفاقاً این قسمت از آن زمان به ما رسیده، ‏نشان‌دهندۀ شکل ابتدایی نشانه‌گذاری عددی ‏است. این شامل یک حرکت افقی بود که به ‏یک قلاب رو به پایین در انتهای سمت ‏راست آن ختم می‌شد تا اعداد را به شکل ده ‏نشان دهد (بنابراین دو حرکت افقی یکی ‏بالای دیگری نشان‌دهندۀ عدد ۲۰ بود). ضربات ‏عمودی برای نشان دادن هر چیزی کمتر از ‏ده مورد استفاده قرار می‌گرفت. بنابرین عدد ‏هشت به این شکل بود ‏III IIII‏/، اما عدد هجده همین شکل با ‏افزودن یک خط افقی و یک قلاب رو به پایین بود. به ‏همین ترتیب، بیست و دو به این شکل بود I/ که همراه دو قلاب افقی بود، و عدد چهل و ‏دو به همان شکل عدد بیست و دو به علاوۀ دو دسته از قلاب‌های افقی نوشته می‌شد (مرا بابت نقص‌های رایانه‌ای ببخشید. تقصیر پژوهش‌گر عزیز ما دکتر آرچر نیست).‏

اگر خواندن نسخۀ اولیه که از روی آن رونویسی می‌شد به هر علتی مشکل می‌بود و یا آن نسخه دارای لکّه‌هایی بود،

این امکان وجود داشت که در نسخه‌برداری با یک یا چند نماد ده‌ساله خطایی صورت پذیرد. احتمال بسیار کمی وجود دارد که نسخه‌بردار پس از آن‌که نتواند ضربه‌ای را که لکّه‌دار شده بود مشاهده کند، به اشتباه ده ضربۀ اضافی را که در نسخۀ اصلی او وجود نداشت دیده باشد.

در ترجمۀ هزارۀ نوی کتاب مقدس فارسی، اصلاحات در متون گنجانده شده است. با این حال، برای وضوح، در پاورقی‌های این ترجمه در پایین صفحه‌ها به خطای نسخه‌برداری در نسخۀ عبری اشاره شده است. در حالی که نسخۀ هفتادتَنان و سریانی و همچنین یک نسخۀ عبری شامل اعداد صحیح است. اصلاح اعداد فقط زمانی معنا می‌دهد که خطای نسخه‌برداری مشهود باشد. با این حال، این امر به هیچ وجه اعتبار و اصالت متن کتاب مقدسی را که ما در اختیار داریم، خدشه‌دار نمی‌کند.

این‌گونه خطای نسخه‌برداری در نوشته‌های نویسندگان بت‌پرست مختلف نیز یافت می‌شود. به عنوان ‏مثال در سنگ نبشتۀ بیستون که توسط داریوش اول تنظیم شده است، می‌بینیم که در ردیف ۳۸ ستون بابلی، تعداد کشته‌شدگان ارتش فرادا را ۵۵۲۴۳  نفر با ۶۵۷۲ اسیر نشان می دهد. ‏نسخه‌هایی از این کتیبه که در خود بابل یافت شده است، تعداد زندانیان را ۶۹۷۳ نفر ثبت ‏کرده است. اما در ترجمۀ آرامی این کتیبه که در اِلِفانتین یعنی جزیره‌ای که در رود نیل در مقابل شهر اسوان درمصر واقع است ‏کشف شد، تعداد ‏زندانیان تنها ۶۹۷۲ نفر قید شده است. به همین ترتیب، در ردیف ۳۱ همان کتیبه، ستون بابلی به ۲۰۴۵ کشته در ارتش شورشی ‏فراوارتیش به همراه ۱۵۵۸ اسیر اشاره کرده، در حالی که نسخۀ آرامی از بیش از ۱۵۷۵ نفر به ‏عنوان تعداد اسیران یاد کرده است.‏

(Archer 1982:206-207, 214-215, 222, 230; Nehls pg.17-18; Light of Life II 1992:204-205)

سؤال ۷. آیا یهویاکین پادشاه سه ماه بر اورشلیم حکومت کرد (دوم پادشاهان ۸:۲۴) یا سه ماه و ده روز (دوم تواریخ ۹:۳۶)؟

در اینجا دوباره، همان‌طور که در چالش شمارۀ ۲ و ۴ متوجه شدیم، نویسندۀ کتاب تواریخ ایام در شمارش خود دقت عمل به خرج داده، در حالی که نویسندۀ پادشاهان به سادگی تعداد ماه‌ها را گرد کرده، با این فرض که بیان ده روز اضافی برای درج در متن اهمیت زیادی ندارد.

سؤال ۸. آیا سردار لشکرِ مردان قوی  داود با نیزه‌اش ۸۰۰ نفر از دشمنان را هلاک کرد (دوم سموئیل ۸:۲۳) یا ۳۰۰ نفر را (اول تواریخ ۱۱:۱۱)؟ 

شاید این دو نویسنده دو رویداد مختلف را شرح داده‌اند، یا این‌که یکی قسمتی از واقعه را بیان کرده در حالی که دیگری به شرح کامل ماجرا پرداخته است.

(Light of Life II 1992:187)

سؤال ۹. آیا داود پادشاه صندوق عهد را بعد از شکست فلسطینی‌ها (دوم سموئیل فصل‌های ۵و۶)، یا قبل از شکست آنان (اول تواریخ ایام فصل‌های ۱۳و۱۴) به اورشلیم آورد؟

در اینجا مشکل خاصی وجود ندارد. اگر خواننده ادامۀ متن اول تواریخ ایام را تا فصل ۱۵ بخواند متوجه می‌شود که داود بعد از شکست فلسطینی‌ها بود که صندوق عهد را به اورشلیم آورد. در اینجا علتی که وجود دارد این است که قوم اسرائیل صندوق عهد را در دو مرحله  جا‌به‌جا کردند. مطابق دوم سموئیل فصل ۶ و اول تواریخ ایام فصل ۱۵ اولین بار آن را از بَعلی یهودا یعنی قبل از شکست فلسطینی‌ها و در مرحلۀ بعد وقتی سموئیل نبی پیروزی داود را بر فلسطینی‌ها شرح می‌دهد به هر دو مرحله اشاره می‌کند. اما در اول تواریخ ایام این ماجرا چنین نوشته شده که: صندوق عهد اول از بَعلی یهودا تغییر مکان داده شد و سپس داود فلسطینیان را شکست داد، و در مرحلۀ پایانی صندوق عهد از منزل عوبید ادوم جتّی منتقل شد. پس این دو روایت هیچ تناقضی با هم ندارند. اینجا یک نبی شرح کامل صندوق عهد را به جای اینکه بعداً به آن بپردازد، یک‌جا به ما ارائه می‌دهد و دیگری همین رخداد را به نحو دیگری بیان می‌کند. در هر دو مورد زمان رویدادها یکی است.

به‌جاست که در اینجا به ایرادی که در این زمینه بر قرآن وارد است اشاره‌ای بشود: در سورۀ بقره در مورد سقوط آدم گفته شده، و درست پس از آن به رحمت خدا به قوم اسرائیل اشاره شده و سپس به دنبال آن از غرق شدن فرعون سخن به میان آمده و بعد از آن از موسی و گوسالۀ طلایی صحبت شده و در ادامۀ تمام اینها از شکایت قوم اسرائیل از خوراک و آب گفته شده و بعد باز هم به گوسالۀ طلایی برگشته و در ادامۀ آن در مورد موسی و عیسی و سپس دوباره در مورد موسی و گوساله طلایی، و سپس در مورد سلیمان و ابراهیم!!! اگر کسی باید در مورد ترتیب تاریخی حوادث ایرادی بگیرد بایستی ما مسیحیان باشیم. راستی موسی از نظر ترتیب تاریخی چه ربطی به عیسی یا سلیمان و ابراهیم دارد؟ از دیدگاه تاریخی این سوره بایستی به ترتیب از سقوط آدم شروع می‌کرد و با هابیل و قائن ادامه می‌داد و بعد به خنوخ و سپس ابراهیم، لوط، اسحاق، یعقوب، عیسو، یوسف و پسران اسرائیل و در نهایت به موسی و عیسی می‌پرداخت. اگر باید صحبتی از اشتباهات در ترتیب تاریخی  بشود، همانا باید به سوره‌های قرآن اشاره کرد. بنابرین چالشگر ما باید قبل از این‌که نقدی از کتاب مقدس داشته باشد، نظری به خطای ترتیبات تاریخی قرآن بیندازد و پاسخگوی چنین اشتباهات فاحش در آن باشد.

(Light of Life II 1992:176)

سؤال ۱۰. آیا نوح می‌بایست یک جفت از تمام جانداران را وارد کشتی می‌کرد (پیدایش ۱۹:۶-۲۰)، یا باید ۷ جفت از حیوانات “پاک” را وارد می‌‌کرد (پیدایش ۲:۷ و پیدایش ۸:۷و۹)؟ 

این سؤالی است قدیمی که پاسخ آن روشن است. کاملاً واضح است که چالش‌گر متن فصل ۶ کتاب پیدایش را اشتباه نقل‌قول کرده است، چون در این فصل هیچ ذکری از حیوانات “پاک” به میان نیامده، در حالی‌‌که این در باب ۷ است که به طور اخص به حیوانات پاک و ناپاک به شکل جداگانه اشاره شده است. پیدایش ۲:۷ می‌گوید نوح باید از هر چهارپای طاهر هفت جفت و از چهارپایان نجس یک جفت بیاورد. راستی چرا چالش‌گر قسمت دوم این آیه را در ارائۀ پرسش خود بیان نکرده؟ کاملاْ روشن است که هیچ اختلافی میان این دو روایت نیست و مشکل در خود سؤال است!

تلاش چالش‌گر این است که ادعای خود را با شرح آیه‌های ۸و۹ از فصل ۷ با طرح این مطلب که تنها دو جفت از حیوانات به کشتی راه یافتند، به کرسی بنشاند با این‌که در این آیه‌ها هیچ اشاره‌ای به راه یافتن دو جفت حیوان به کشتی وجود ندارد. این آیه‌ها تنها به ورود جفت به جفت حیوانات پاک و نجس و پرندگان و جانوران و غیره به کشتی اشاره دارند.

علّت اضافه کردن هفت نوع از حیوانات پاک کاملاً روشن است: آنها باید بلافاصله بعد از نشست کشتی و پایان یافتن طوفان، به منظور پرستش خدا برای قربانی به‌کار می‌رفتند (همان‌گونه که در پیدایش ۲۰:۸ به این مطلب برمی‌خوریم). بدیهی است که اگر این حیوانات بیشتر از یک جفت نبودند بعد از قربانی کردن بر مذبح نسل آنها منقرض می‌شد. اما این مطلب در مورد حیوانات نجس صدق نمی‌کرد و وجود یک جفت از آنها در کشتی کافی بود چون به آنها برای تقدیم قربانی‌های خونی نیازی نبود.

(Archer 1982:81-82)

سؤال ۱۱. آیا داوود ۱۷۰۰ نفر از سواران پادشاه صوبَه را به اسارت گرفت (دوم سموئیل ۴:۸)، یا ۷۰۰۰ نفر از آنان را (اول تواریخ ایام ۴:۱۸)؟

برای این اختلاف در شمارش دو راه حل وجود دارد. اول این‌که در کتاب کیل و دلیتچ (صفحۀ 360) قانع‌کننده‌ترین جواب وجود دارد. آنان معتقدند که کلمۀ ارابه‌ها (رِکِب در زبان اصلی) در دوم سموئیل ۴:۸ سهواً به وسیلۀ نسخه‌بردار حذف شده و رقم دوم یعنی ۷۰۰۰ نفر (برای پاراسیم یعنی “سواره نظام”) که به ۱۷۰۰ نفر تقلیل یافته دلیل ساده‌ای دارد و آن این‌که هیچ‌کس بعد از نوشتن عدد ۱۰۰۰ رقم ۷۰۰۰ را برای نوشتن همان رقم استفاده نمی‌کند. شاید حذف رِکِب به‌وسیلۀ نسخه‌بردار اولیه انجام شده. و کاهش تعداد از ۷۰۰۰ به ۷۰۰ در نسخه‌های جایگزین به وسیلۀ نسخه‌برداران بعدی به‌عمل آمده. اما با در نظر داشتن تمام احتمالات، رقم ذکر شده در کتاب تواریخ ایام صحیح است و رقم دوم سموئیل بایستی بر همین مبنا اصلاح شود.

راه حل دوم با این احتمال شروع می‌شود که تعداد شمرده شده به ۷۰۰ نفر رسیده چون به ۷۰۰ ردیف اشاره دارد که در هر ردیف ۱۰ اسب سوار وجود داشته که روی هم رفته تعداد ۷۰۰۰ نفر را تشکیل می‌دادند.
(قابل ذکر است که در پاورقی دوم سموئیل ۴:۸ کتاب مقدس فارسی، ترجمۀ هزارۀ نو این توضیح آمده: “ترجمۀ یونانی هفتادتنان (همچنین طومارهای دریای مرده و اول تواریخ ۴:۱۸) به هفت‌هزار سواره اشاره دارند، در متن مازورتیک؛ این‌چنین نوشته شده است: “داود هزار و هفتصد تن از سواران وی را به اسارت گرفت.”)

(Archer 1982:184: Keil & Delitzsch 1949:360; Light of Life II 1992:182)

سؤال ۱۲. آیا سلیمان ۴۰۰۰۰ اصطبل برای اسب‌های خود داشت (اول پادشاهان ۲۶:۴)، یا ۴۰۰۰ اصطبل (دوم تواریخ ایام ۲۵:۹)؟  

چند راه برای پاسخ به این معما وجود دارند. محتمل‌ترین آنها که صحیح به نظر می‌رسد پاسخی است که قبلاْ در چالش‌های ۵و۶ به آنها داده شده که دهه‌ها در اعداد هنگام رونویسی‌های مداوم در طول تاریخ محو شده‌اند یا خواندن آنها ممکن نبوده. دیگران بر این باور هستند که اصطبل‌های ذکر شده در دوم تواریخ ایام بسیار بزرگ بوده که هر کدام ۱۰ اسب را در خود جا می‌دادند (یعنی ردیف‌های ده‌تایی). بنابر این ۴۰۰۰ از این اصطبل‌های بزرگ با ۴۰۰۰۰ اصطبل کوچک برابری می‌کرد.                   .

مفسر دیگر بر این عقیده است که تعداد اصطبل‌های ذکر شده در اول پادشاهان مربوط به اوایل پادشاهی سلیمان است، در حالی‌که تعداد اصطبل‌های نوشته شده در دوم تواریخ ایام مربوط به اواخر پادشاهی او است. می‌دانیم که سلیمان به مدت ۴۰ سال سلطنت کرد و بی شک در طول این مدت تغییرات زیادی رخ داد. و احتمال زیادی دارد که او تعداد ابزار نظامی خود را که از پدرش داود به ارث برده بود،کاهش داد.

(Light of Life II 1992:191)

سؤال ۱۳. آیا براساس متن اول پادشاهان ۳۳:۱۵ بعشا، پادشاه اسرائیل در بیست و ششمین سال سلطنت آسا درگذشت، یا او هنوز در سی و ششمین سال سلطنت او در قید حیات بود (دوم تواریخ ایام ۱:۱۶)؟

دو راه حل احتمالی برای حلّ این مشکل وجود دارد. اول از همه، مفسرینی که به این صفحات دقّت کرده‌اند به این نتیجه رسیده‌اند که سی و ششمین سال سلطنت آسا باید از وقتی که اسرائیل از شکل پادشاهی متّحد خود به دو پادشاهی اسرائیل و یهودا تقسیم شد و قبیله‌های یهودا و بنیامین که پادشاهی یهودا را تشکیل می‌دادند، دیگر جزو پادشاهی اسرائیل به حساب نمی‌آمدند. اگر ما با این چشم‌انداز به مسئله نگاه کنیم، سی و ششمین سال پادشاهی منقسم برابر با شانزدهمین سال سلطنت آسا خواهد بود. این مطابق با کتاب پادشاهان یهودا و اسرائیل و گزارشات معاصری است که از این سنّت پیروی می‌کند. (یادداشت: به منظور دسترسی به توضیحات کامل‌تر این نظریه به کتاب آرچر صفحۀ ۱۱۶-۲۲۵ مراجعه شود).

کِیل و دلیتچ (صفحات ۳۶۶-۳۶۷) ترجیح می‌دهند که رقم‌ ۳۶ در دوم تواریخ ۱:۱۶و رقم ۳۵ در ۱۹:۱۵ را به‌ترتیب به‌عنوان خطای نسخه‌بردار در نظر بگیرند. این سؤال مانند سؤال‌های ۵و۶ در بالا است. با این‌حال در این مورد اعداد با استفاده از حروف الفبای عبری نوشته شده‌ بودند (به جای نوع مصری چند ضربه‌ای پاپیروس‌های مصری که در سؤال‌های ۵و۶ اشاره شده). به این علت عدد ۱۶ با عدد ۳۶ اشتباه گرفته شده. چون تا قبل از قرن هفتم قبل از میلاد حرف Yod در عبری (معادل عدد ۱۰) شباهت زیادی به حرف Lamed (معادل عدد ۳۰) داشت که بدون دو خط کوچک که به سمتِ چپ خطوط اصلی عمودی متصّل بود. تنها یک لکۀ کوچک به علت استفادۀ مکرر از این لوحه می‌توانست باعث شود که حرف Yod به شکل حرف Lamed به نظر بیاید. احتمال دارد که این خطای رونویسی ابتدا در قسمت قبلی در دوم تواریخ ایام ۱۹:۱۵ رخ داده باشد (که ۳۵ مورد از آنها از ۱۵ نسخۀ اولیه اشتباهاً رونویسی شده‌اند). سپس برای سازگاری آن با آیۀ ۱:۱۶، نسخه‌بردار (و یا شخص بعدی) به این نتیجه رسیده که رقم ۱۶اشتباه بوده و آن را بر این اساس در نسخۀ خود به عدد ۳۶ تغییر داده است.

(Archer 1982:226: Keil & Delitzsch 1949:366-367; Light of Life II 1992:194)

سؤال ۱۴. آیا سلیمان ۳۶۰۰ نفر را برای ساختن معبد به نظارت گماشت (دوم تواریخ ایام ۲:۲) و یا این تعداد تنها ۳۳۰۰ نفر بوده‌اند ( اول پادشاهان ۱۶:۵)؟

این مشکل بزرگی نیست. به احتمال زیاد نویسندۀ دوم تواریخ ایام، 300 نفر را نیز در آمار خود به حساب آورده که به عنوان سربازان ذخیره برای جایگزین شدن به جای بعضی از ناظرانی که مریض می‌شدند یا می‌مردند، بودند. در حالی که نویسندۀ اول پادشاهان ۱۶:۵ تنها نیروی ناظران را در آمار خود ذکر کرده است. در یک گروه به بزرگی ۳۳۰۰ نفر قطعاً بیماری و مرگ رخ داده و به افراد ذخیره برای جایگزین شد نیاز می‌شد.

(Light of Life II 1992:192)

سؤال ۱۵. آیا سلیمان تسهیلاتی که ساخت گنجایش ۲۰۰۰ بَت را داشت (اول پادشاهان ۲۶:۷)، یا ۳۰۰۰ بَت (دوم تواریخ ۵:۴)؟      

فعل عبری “گنجایش” و “نگه می‌داشت” با فعل “دریافت شد” که در این متن ترجمه شده تفاوت دارد و شاید معنی آن این باشد که حوض محتوی ۲۰۰۰ بَت بوده ولی وقتی به حداکثر ظرفیت خود پر می‌شد به ۳۰۰۰ بت می‌رسید. پس وقایع‌نگار به مقدار آبی اشاره می‌کند که حوض را به چشمه‌ای روان تبدیل می‌کند و نه یک حوض معمولی. این به ما می‌آموزد  که۳۰۰۰ بَت آب برای پر کردن کامل حوضی که در حالت عادی ظرفیت آن ۲۰۰۰ بَت بود، می‌توانست استفاده شود (توضیح این که یک بَت تقریباً معادل ۲۲ لیتر است).

راه حل دیگر همان است که قبلاً نیز به آن اشاره کردیم، یعنی رقم ۲۰۰۰ در حروف عبری به وسیلۀ رونویس با رقم ۳۰۰۰ اشتباه برداشت شده.

باید یادآور بشویم که شبیر علی (در مناظرۀ خود با جی اسمیت در بیرمنگام انگلستان در ۲۵ فوریۀ ۱۹۹) این را یک “تناقض” نامید و گفت بر اساس متن حوضی که ۱۰ متر مکعب قطر دارد، احتمالاً نمی‌تواند ۳۰ متر مکعب آب را در خود جای دهد، آن طور که در نسخه آمده است (چون بر اساس قانون “pi” این حوض محیطی به اندازۀ ۳۱۴۱۶ یا قطر ۹۵۴۹ باید می‌داشت).

شبیر هنگام مناظره به شکل طنزآمیز گفت: “حوضی به این شکل برایم پیدا کن تا من در آن تعمید بگیرم!” اما شبیر متن را به درستی و فقط به دنبال خندیدن و تمسخری بی‌فایده بود. چرا؟ چون در متن آمده که این حوض ۸ سانتی‌متر ضخامت داشت و لبۀ آن به شکل گُل سوسن بود. پس به این بستگی دارد که آن را از کدام سمت اندازه‌گیری می‌کنیم. بالا یا پایین لبه، داخل یا خارج ظرف. چون تمام این‌ها قطر متفاوتی به ما می‌دهند و اگر از بالای لبه و یا از نقطۀ باریکتر حساب کنیم به قطر متفاوتی دست می‌یابیم.

به کلامی دیگر اگر شبیر کسی را داشته باشد که چنین حوضی برایش بسازد البته که می‌تواند در آن تعمید بگیرد!

(Haley pg. 382; Light of Life II 1992:192)

سؤال‌های ۱۶ تا ۲۱. آیا تعداد اسرائیلی‌هایی که از اسارت بابل آزاد شدند در کتاب عزرا (عزرا ۶:۲، ۸، ۱۲، ۱۵، ۱۹، ۲۸) صحیح است یا تعداد نوشته شده در کتاب نحمیا (۱۱:۷، ۱۳، ۱۷، ۲۰، ۲۲، ۳۲

(توجه: چون سؤال‌های ‍۱۶ تا ۲۱ در بارأ سرشماری مشابهی است، پاسخ آنها را در یک پاسخ مشمول ساخته‌ایم.)

در فصل دوم کتاب عزرا و فصل هفتم کتاب نحمیا ۳۳ خاندان وجود دارند که در هر دو فهرست اسرائیلی‌هایی که از اسارت بابل به یهودیه برگشتند، ذکر شده‌اند. از این ۳۳ خاندان نام‌برده در عزرا و نحمیا ، نوزده خاندان یکسان هستند، در حالی که در چهارده خانوادۀ دیگر ظاهراً تفاوت‌هایی در تعداد افراد خانواده دیده می‌شود (در فهرست مدعیان تناقض فقط به شش خاندان اشاره شده). در تعداد دو خانواده فقط ۱ نفر تفاوت دیده می‌شود، در یک خانواده تفاوت ۴ نفره وجود دارد، دو خانوادۀ دیگر با ۶ نفر تفاوت، دو خانواده با ۹ نفر، دیگری با ۱۱ نفر، و دو خاندان دیگر با ۱۰۰ نفر اختلاف، یکی دیگر با ۲۰۱ نفر، و دیگری با ۱۰۵ اختلاف، یک خانوادۀ دیگر با ۳۰۰ نفر و بیشترین اختلاف در تعداد پسران خاندان عَزجَد با ۱۱۰۰ نفر اختلاف میان ارقام نوشته شده در کتاب عزرا فصل ۲ و نحمیا  فصل ۷ وجود دارند.

پس ما چگونه اختلاف تعداد میان  این ۱۴ خانواده را حساب می‌کنیم؟  پاسخ به این پرسش بسیار ساده است. و اگر چالش‌گر در تاریخ این دو شمارش هرگونه مطالعۀ ساده‌ای می‌کرد، هرگز وقت خود را برای مطرح ساختن چنین سؤالی تلف نمی‌کرد. این واقعیت که  تشابه و تفاوت در کنار هم قرار دارند، می‌بایست او را در دست‌یابی به پاسخ این سؤال راهنمایی می‌کرد (همان‌گونه که شما خوانندۀ عزیز شاید اکنون متوجه پاسخ این سؤال شده‌اید).

در اینجا وقتی به این اختلاف شمارشی در دو فهرست توجه می‌شود، دو عامل مهم را باید نظر گرفت. اول این‌که هر چند اعضای خاندان یا خانواده‌ها در ابتدای امر اسم خود را برای رفتن اعلام کرده بودند، اما در فاصلۀ آماده شدن و خروج، افرادی درگذشته‌اند و برخی نیز به علت نوعی بیماری قادر به همراهی نشده‌اند و اشخاصی دیگر نیز به خاطر موانع غیرقابل حلّ دیگری از پیوستن به آنها منصرف شده‌اند. بنابرین تعداد نهایی افرادی که عازم شدند با تعداد افرادی که تمایل به رفتن داشتند تفاوت دارد. هر کس که سفری گردشی برای تعداد زیادی از شاگردان یک مدرسه به ساحل دریا برنامه‌ریزی کرده، با چنین مواردی حتماً برخورد کرده است.

دومین مورد که مهم‌تر است و به‌ظاهر چالشگر ما از آن آگاهی نداشته، این است که شرایط ثبت این دو فهرست با یکدیگر تفاوت داشته‌اند. واقعیت مهمی که چالش‌گر از آن آگاهی ندارد. ثبت فهرست عزرا زمانی تهیه شده که او هنوز در بابل بود (۴۵۰ ق.م.)، یعنی قبل از بازگشت به اورشلیم (عزرا ۱:۲-۲)، در حالی که ثبت فهرست نحمیا در یهودیه تهیه شده بود (۴۴۵ ق.م.) یعنی پس از بازسازی دیوارهای اورشلیم (نحمیا ۴:۷-۶). فاصلۀ این همه سال میان این دو فهرست (یعنی حدود ۵ تا ۱۰ سال) مسلما” می‌توانست به علت درگذشت یا هر علت دیگری باعث اختلاف در تعداد سرشماری این خانواده‌ها بشود.

بیشتر دانشمندان کتاب مقدس بر این باورند که گزارش نحمیا شامل افرادی است که تحت رهبری زروبابِل و یِشوعَ در سال ۵۳۷ و ۵۳۶ ق.م. به اورشلیم رسیده بودند (نحمیا ۷:۷). از سوی دیگر عزرا، فهرست اسامی اولیۀ  افرادی را ارائه می‌دهد که در آغاز کار، آمادگی خود را برای بازگشت از بابل در سال ۴۵۰ ق.م. اعلام کرده بودند.

اختلافات میان این دو فهرست بیان‌گر این مسئله است که عوامل جدیدی بُروز کرده بود که باعث ایجاد تغییر در تصمیم‌گیری آنها شده بود. بعضی به مخالفت با یکدیگر پرداخته بودند و برخی به علت پیدا کردن شرایط جدید کاری سفر خود را به بعدها موکول کردند، در ضمن این‌که حتماً در چنین شرایطی موارد بیماری و مرگ بعضی افراد نیز وجود داشته و شاید هم در موارد دیگر در لحظات آخر بعضی اعلام انصراف کرده‌اند و تمایل به ادامۀ اقامت خود در بابل داشته‌اند و در آنجا مانده‌اند. فقط گروه‌های قومی و  شهری هستند که تعداد افرادشان کمتر شده. بقیۀ افراد در لحظات آخر اعلام انصراف کردند که این عمل باعث اختلاف از تعداد یک تا ۱۱۰۰ نفر شده است.

وقتی به فهرست نام‌ها نظری می‌اندازیم، درمی‌یابیم که بعضی از اسامی یک در میان ذکر شده است. در میان یهودیان آن زمان (همچنین آنهایی که در شرق زندگی می‌کردند) یک شخص دارای اسم، عنوان و نام خانوادگی بود. بنابرین فرزندان حاریف (نحمیا ۲۴:۷) فرزندان یورَه (عزرا ۱۸:۲) هستند، در حالی که فرزندان سیعا (نحمیا ۴۷:۷) همان فرزندان سیعاها (عزرا ۴۴:۲) هستند.

وقتی تمام این عوامل را در نظر داریم، تفاوت‌های موجود در مجموع تعداد این دو سرشماری نباید باعث تعجب ما شود. در تمام مهاجرت‌های بزرگ تاریخ این حکم و فرسایش در سرشماری‌ها صدق می‌کند.

(Archer 1982:229-230 and Light of Life II 1992:219-220)

‏سؤال ۲۲. هم عزرا ۶۴:۲ و هم نحمیا ۶۶:۷  ‏موافقند که مجموع کل جماعت ۴۲۳۶۰ نفر بود، ‏با این حال وقتی مجموع آنها جمع بسته می‌شود، ‏عزرا حاوی تعداد ۲۹۸۱۸ و نحمیا ۳۱۰۸۹ نفر می شوند. چرا چنین تفاوتی در ارقام وجود دارند؟

احتمالاً دو پاسخ برای این معمای ظاهری ‏وجود دارد. اولین مورد این است که به ‏احتمال زیاد این یک خطای نسخه‌بردار بوده است. ‏متون اصلی باید تعداد جمع صحیح را داشته ‏باشند، اما در جایی از نسخه‌برداری‌های مداوم، یک ‏کاتب در یکی از فهرست‌ها اشتباه کرده و ‏مجموع را در فهرست دیگر تغییر داده تا ‏با هم مطابقت داشته باشند، بدون اینکه ‏ابتدا تعداد خانواده‌ها در هر فهرست را جمع بسته باشد. این پیشنهاد وجود دارد که ‏یک کاتب بعدی پس از کپی کردن این ‏فهرست‌ها، عمداً مجموع کل جماعتی را که ‏در زمان او در اورشلیم بودند، ذکر ‏کرده فقط به خاطر این‌که با خود چنین فکر کرده که افرادی که در زمان خودش بودند می‌بایست تعدادی بیشتر از افراد زمان سابق بوده باشند.‏

احتمال دیگر توسط الاهیدان آگاه عهد عتیق ‏آر کی هریسون پیشنهاد شده که در هر ‏حال، رقم ۴۲۰۰۰ ممکن است در پیروی از «الگوی خروج و سنّت‌های مشابه که در آن اعداد زیاد به عنوان نمادی از عظمت خدا به کار می‌رفتند، که ‏در این نمونۀ خاص نشان‌دهندۀ رستگاری ‏پیروزمندانه‌ای است که خدا برای مردم اسیر ‏خود به دست آورده» (هاریسون 1970: ‏‏1142-1143).‏ این‌گونه خطاها دقّت تاریخی این گزارش را تغییر ‏نمی دهند، زیرا در چنین مواردی معمولاً ‏بخش دیگری از کتاب مقدس خطای قبلی را ‏تصحیح می‌کند (در این نمونه مجموع اضافه شده ثابت کنندۀ این مسئله است). همانطور که مفسر معروف کتاب مقدس، متیو ‏هنری یک بار نوشت: «کتاب های کمی وجود دارند که بدون هر گونه ‏اشتباهی چاپ شوند. با این حال، ‏نویسندگان آنها به این دلیل منکر نگارش این کتابها نمی‌شوند، و همچنین اشتباهات مطبوعات ‏به نویسنده نسبت داده نمی‌شود. ‏خوانندۀ صادق آنها را با زمینۀ متن یا با ‏مقایسۀ آنها با بخشی دیگر از کتاب اصلاح ‏می‌کند.‏

(Light of Life II 1992:201, 219)

سؤال ۲۳. آیا ۲۰۰ سراینده (عزرا ۶۵:۲) یا ۲۴۵ سراینده (نحمیا ۶۷:۷) همراه جماعت بودند؟

همان‌گونه که در سؤال ۷ ذکر شد، این یک خطای نسخه‌برداری است، که کاتب هنگام نسخه‌برداری اعداد در  گزارش عزرا، به سادگی عدد ۲۴۵ را گِرد کرده و به ۲۰۰ نفر تغییر داده است.

سؤال ۲۴. آیا نام مادر اَبیا پادشاه یهودا مَعَکِه بود، دختر اوریل از جبعه (دوم تواریخ ۲:۱۳)، یا مَعَکاه دختر اَبشالوم (دوم تواریخ ۲۰:۱۱)؟

این تفاوت محسوس به علت درک اشتباه کلمۀ عبری بات می‌باشد، که به معنی دختر است. این کلمه هر چند معمولاً برای نسل اول فرزندان دختر به کار گرفته می‌شود، می‌تواند به خویشاوند دور نیز اشاره داشته باشد. به عنوان نمونه، در دوم سموئیل ۲۴:۱ چنین آمده که: «ای دختران اسرائیل، بر شائول بگریید…» ، هرچند این نوشته متعلق به ۹۰۰ سال بعد از اسرائیل (نام دیگر یعقوب) می‌باشد، اما مشخص است که به زنان اسرائیلی نسل‌های دورتر از او اشاره دارد.

وقتی با این دید نگاه می‌کنیم، تناقضی مشاهده نمی‌شود. دوم تواریخ ۲:۱۳ بیانگر این است که معکه دختر اوریل است. پس چنین نتیجه می‌گیریم که اوریل با تامار ازدواج کرد، یعنی تنها دختر تنی اَبشالوم، و آن‌ها معکه را به دنیا آوردند که با رحبعام  ازدواج کرد و مادر اَبیّا شد.  دوم تواریخ ۲۰:۱۱ و اول پادشاهان ۲:۱۵ با بیان این‌که مَعَکاه دختر ابشالوم بود، تنها او را با جد مشهور او به جای پدر گمنامش به ما معرفی می‌کنند، تا نسل سلطنتی او را نشان دهند. اَبی‌شالوم شکل دیگر اسم اَبشالوم و مَعَکَه شکل دیگر از مَعَکاه است.  بناباین درخت خانوادگی آنان به‌شکل زیر است:

اَبشالوم یا اَبی‌شالوم
I
تامار—–اوریئیل
I
رحبعام—-مَعَکَه یا مَعَکاه
I
اَبیّا

سؤال ۲۵. آیا یوشع و قوم اسرائیل اورشلیم را تسخیر کردند (یوشع ۲۳:۱۰و۴۰) یا نکردند (یوشع ۶۳:۱۵)؟

جواب کوتاه و مختصر به این سؤال این است که، در این عملیات، خیر. آیه‌هایی که در این سؤال ذکر شده‌اند کاملاً با هم مطابقت دارند و تنها به‌خاطر تعبیر اشتباه متن، این سوءتفاهم پیش آمده. در یوشع فصل ۱۰ تنها به کشته شدن پادشاه اورشلیم اشاره شده اما به تصاحب شهر اشاره‌ای نشده (به آیه‌های ۱۶تا۱۸ و ۲۰تا۲۶ دقّت کنید). پنج پادشاه اموریان و سپاهیان آنان، شهرهایشان را ترک کرده و به جنگ جبعون رفته بودند. یوشع و اسرائیلیان آنان را دنبال کردند و آن پنج پادشاه در غار مقیده پنهان شدند، و از آن‌جا سربازان یوشع آنان را به او تحویل دادند، و یوشع تمام آنان را کُشت. در مورد سپاه آنان در آیۀ ۲۰ چنین آمده: «و چون آنانی از ایشان که جان به در برده بودند به شهرهای حصاردار درآمدند»، که به‌وضوح نشان می‌دهد  که شهر‌ها به تصاحب در نیامده بودند. پس این پادشاهان بودند و نه شهرها که گرفته شده بودند.

در یوشع ۲۸:۱۰-۴۲  ادامۀ این عملیات نظامی ثبت شده است و اشاره شده که بسیاری از شهرها به اسارت گرفته شده و نابود گشتند، مانند مقیده، لبنه ، لاکیش ، عجلون ، حبرون و دبیر. تمام این شهرها در قسمت جنوب غربی اورشلیم قرار دارند. پادشاه جازر و سپاهیان او در حالی که به کمک لاکیش رفته بودند، در میدان جنگ شکست خوردند (آیۀ ۳۳) و در آیۀ ۳۰ مقایسه‌ای است با اریحا که قبلاً تصاحب شده بود، ولی هیچ‌کدام از این دو شهر اخیر در این زمان تسخیر نشده بودند. آیه‌های ۴۰و۴۱ مرزهای این محاصره  را ترسیم می‌کند و نشان می‌دهد که تمام آن در قسمت جنوب غربی اورشلیم به وقوع پیوست، مخصوصاً حبرون که در مرز شرقی این عملیات بود، حتی امروزه نیز ۱۰ کیلومتر به طرف شمال غربی اورشلیم قرار دارد. پس اورشلیم در یوشع فصل ۱۰ به محاصره در نیامده بود و این امر با یوشع ۶۳:۱۵ کاملاً هماهنگ است که چنین آمده: «قبیلۀ یهودا نتوانست یبوسیان را که در اورشلیم ساکن بودند بیرون براند.»

سؤال ۲۶. کدام‌یک، یعقوب (متی ۱۶:۱) یا هِلی (لوقا ۲۳:۳) پدر یوسف، همسر مریم بود؟

جواب این سؤال بسیار ساده است اما نیاز به توضیح دارد. بسیاری از مفسرین بر این عقیده هستند که متی شجره‌نامۀ یوسف و لوقا شجره‌نامۀ مریم را بازگو می‌کنند، که در آن‌ها یعقوب پدر یوسف و هِلی پدر مریم ذکر شده‌اند.

این مسئله در دو روایت تولد مسیح از باکره نشان داده شده، متن موجود در متی ۱۸:۱-۲۵ از دیدگاه یوسف بیان شده، در حالی که لوقا ۲۶:۱-۵۶ کاملاً از نقطه‌نظر مریم تعریف شده است. سؤالی که پیش می‌آید این است که چرا به اسم یوسف در هر دو شجره‌نامه اشاره شده؟ جواب آن ساده است. لوقا سنّت یهودیان را رعایت کرده و تنها به اسم مردان خانواده بسنده کرده و به همین علت در این کتاب مریم با نام همسرش مشخص شده.

این استدلال به‌وسیلۀ دو مسیر از شواهد کاملاَ تأئید می‌شود. اول اینکه، تمام اسامی در نسخۀ یونانی شجره‌نامۀ انجیل لوقا، به استثنای یوسف، با حرف تأکید شروع شده، اگرچه متأسفانه این امر در ترجمۀ فارسی احساس نمی‌شود. ولی خوانندهۀ یونانی‌زبان به‌خوبی متوجه این نکته می‌شد که این آیه در مورد نسل همسر یوسف صحبت می‌کند، هر چند نام او نیز به میان آمده است.

 سند دوم، در شجره‌نامۀ مریم در تلمود اورشلیم که یک منبع یهودی است یافت می‌شود. در این شجره‌نامه نیز مریم به عنوان دختر هِلی شناخته شده است (Hagigah 2:4).

(Fruchtenbaum 1993:10-13)

سؤال ۲۷. آیا عیسی از نسل سلیمان است (متی ۶:۱) یا از نسل ناتان (لوقا ۳۱:۳) که هر دو پسران داود پادشاه بودند؟  

جواب این سؤال مانند چالش قبلی است. در چالش قبلی نشان دادیم که متی شجره‌نامۀ یوسف و لوقا شجره‌نامۀ مریم را ارائه می‌دهند. پر واضح است که یوسف از طریق سلیمان و مریم از طریق ناتان به نسل داود مرتبط بودند.

سؤال ۲۸. آیا یِکُنیا ( متی ۱۲:۱) یا نیری ( لوقا ۲۷:۳) پدر شِئَلتیئیل بود؟

این سؤال نیز مانند موارد پیشین هنگامی که درک کنیم که از دو شجره نامۀ مختلف برای ارتباط داود با عیسی استفاده شده، پاسخ داده می‌شود یعنی یکی از طریق مریم و دیگری از طریق یوسف. دو شجره‌نامه با اشاره به دو شخص متفاوت که هر دو دارای اسم شِئَلتیئیل بودند، که نامی رایج در فرهنگ یهود بوده. پس وقتی بدانیم که هر دو، پدران متفاوتی داشته‌اند، سؤالی برای ما باقی نمی‌ماند.

سؤال ۲۹. کدام‌یک از پسران زروبابل ، یکی از اجداد عیسای مسیح بود، ابیهود (متی ۱۳:۱) یا ریسا (لوقا ۲۷:۳)، در مورد زروبابل چطور ( اول تواریخ ایام ۱۹:۳-۲۰)؟                

مانند موارد پیشین، دو شِئَلتیئیل متفاوت دارای دو زروبابل متفاوت هستند، پس تعجب ندارد که پسران این دو شخص، اسامی مختلفی داشتند و به همین خاطر است که در هر دو خانوادۀ مریم و یوسف،  زروبابل پسر شئلتیئیل وجود دارد. در متی می‌خوانیم که نام پدر یوسف ، یعقوب بود. البته که در کتاب مقدس با اشارۀ دیگری از یوسف پسر یعقوب آشنا هستیم و این امر غریبی نیست. یعنی همان یوسف که در مقام شخص دوم پس از فرعون ارتقاء یافت (پیدایش ۴۷:۳۷). بنابرین در پاسخ به این سؤال لازم نیست اشاره کنیم که این دو شخص به یک نفر اشاره ندارد. پس نباید با دو شخص به نام زروبابل پسر شِئَلتئیل نیز مشکلی داشته باشیم.

و قابل ذکر است که زروبابل ذکر شده در اول تواریخ ایام ۱۹:۳و۲۰ شخص سوم با همین نام است! همانطور که مشاهده می‌کنید این مسئله بازهم اشکالی به وجود نمی‌آورد. همان‌گونه که در کتاب مقدس مریم‌های بسیاری نام برده شده‌اند، فقط به‌خاطر این‌که نام مریم نام رایجی در آن دوران بوده، در این مورد نیز همین امر صادق است. این زروبابل ممکن است پسر عموی آن که در متی ۱۲:۱و۱۳ اشاره شده باشد. مقایسه‌ای میان متی و اول تواریخ این درخت احتمالی خانواده را به ما ارائه می‌دهد:

یهویاقیم
I
شئلتیئیل—ملکیرام—فدایاه—شناصر—یقمیا—هوشاماع—ندبیا—
I                                           I
زروبابل                                  زروبابل—-شمعیا—
I                                                      I
ابیهود                                     ۷ پسر
I       (اول تواریخ ایام ۱۹:۳و۲۰)
یوسف

سؤال ۳۰. آیا یورام پدر عُزّیا بود (متی ۸:۱) یا اَمَصیا (دوم تواریخ ۱:۲۶)؟                             

پاسخ این سؤال مانند پاسخ سؤال‌ مورد ۲۴ است. همان‌گونه که از کلمۀ عبری “بات” به معنی دختر، می‌توان برای اشاره به نسلی دورتر استفاده نمود، از کلمۀ “بِن” به معنی پسر را نیز می‌توان به همین منظور استفاده کرد. عیسی در متی ۱:۱  پسر داود پسر ابراهیم خطاب شده. در هر دو شجره‌نامه با بکار بردن کلمۀ “پسر” به هر دو جدّ عیسی اشاره شده. اگرچه امروزه هیچ نسخۀ عبری از انجیل متی در دسترس نیست، ولی پُر واضح است که این انجیل توسط یک یهودی از نقطه نظر یهودی که آشنایی کامل از اینگونه مفهوم پسر داشت، نوشته شده است.

با درک این مسئله می‌توان نشان داد که اَمَصیا پدر عُزّیا بود ( یا عَزَریا) و یورام (یا یَهورام) پدرِ پدرِ پدربزرگ یا جد مستقیم عُزّیا بود. مسیر این نسل به این شکل است: یورام- عّزیا- یوآش- اَمَصیا- عّزیا (دوم تواریخ ایام ۴:۲۱-۱:۲۶).

تمرکز انجیل متی بر شجره‌نامۀ یوسف کاملاً قابل درک است، چون هدف او نشان دادن مسیر اجدادی است. او در متی ۱۷:۱  اجداد عیسی را به ۳ دستۀ ۱۴ نفری تقسیم می‌کند. این امر نشان‌دهندۀ علاقۀ او به اعداد در تعیین منشاء ارتباط عیسی تحت عنوان پسر داود است. در زبان عبری هر کلمه دارای ارزشی عددی است و ارزش عددی اسم داود ۱۴ است و شاید به همین دلیل متی از ۱۴ نسل برای تأکید بر مقام عیسی به عنوان پسر داود در هر بخش استفاده نموده است.

سؤال ۳۱. کدام یک یوشیا (متی ۱۱:۱) یا یهویاکین (اول تواریخ ایام ۱۶:۳) پدر یِکُنیا بود؟                           

این سؤال نیز در اصل مانند سؤال شمارۀ ۳۰ است. یهویاکین پدر یِکُنیا و یوشیا نوۀ او بود. این مسئله‌ای است قابل قبول و نتیجۀ تمرکز زیبای متی در به تصویر کشیدن شجره‌نامه  می باشد و هیچ خطایی در آن صورت نگرفته.

سؤال ۳۲. آیا از تبعید یهودیان به بابل تا مسیح ۱۴ نسل (متی ۱۷:۱) یا ۱۳ نسل (متی ۱۲:۱-۱۶) بوده است؟

متی به روشنی در آیۀ ۱۷:۱ این را بیان می‌کند که ۱۴ نسل بوده. در بخش اول ۱۴ اسم نام برده شده، در بخش دوم ۱۵ و بخش سوم باز هم ۱۴ اسم. شاید بهترین پاسخ به این سؤال این پیشنهاد باشد که در بخش اول و سوم افراد اول و آخر نیز در این نسل مشمول شده‌اند در حالی که این امر در بخش دوم صدق نمی‌کند. در هر صورت، همان‌طور که متی به روشنی با دلایل موجه بر شجره‌نامه تمرکز کرده، به طور قطع اشتباهی از جانب او مشاهده نمی‌شود. این‌که به هر دلیلی یک یا دو اسم از فهرست شجره‌نامه به علت خطای نسخه‌نویس در رونویسی حذف شده، مطمئن نیستیم. هر آنچه که شرایط واقعی بوده، توضیح سادۀ فوق می‌تواند پاسخی قانع‌کننده باشد.

سؤال ۳۳. کدام‌یک قینان (لوقا ۳۵:۳-۳۶) یا اَرفَکشاد (پیدایش ۱۲:۱۱) پدر شِلَخ بود؟

اگرچه جواب قطعی به این سؤال ممکن نیست، اما می‌توان توضیحات قابل قبولی را یافت. پاسخ بسیار محتمل این است که: شجره‌نامه در متن ماسورتی کتاب پیدایش همانند فهرستی که در انجیل متی وجود دارد متمرکز نسل‌ها است. وقتی به ترجمۀ یونانی عهدعتیقِ (معروف به سپتواِجِنت) آن نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که نام قینان به عنوان پدر شِلَخ ذکر شده است که با آنچه در متن انجیل لوقا نوشته شده، مطابقت دارد. با توجه به این‌که لوقا انجیل خود را به یونانی می‌نوشت بنابرین از منبع یونانی یعنی سِپتواِجنت به عنوان منبع معتبر خود استفاده کرده. در عین حال اگر به منبع یونانی مراجعه کنیم، در پیدایش ۱۲:۱۱ اشاره شده که اَرفَکشاد به‌جای ۳۵ سال، ۱۳۵ ساله بوده (که در این‌صورت فرصت زیادی برای اینکه او  پدربزرگ شِلَخ بوده باشد قائل شده‌ایم).

سؤال ۳۴. آیا یوحنای تعمیددهنده همان ایلیاء نبی بود که می‌بایست بیاید (متی ۱۴:۱۱، ۱۰:۱۷-۱۳) یا خیر (یوحنا ۱۹:۱-۲۱)؟              

متی سخنان عیسی را بازگو می‌کند که فرمود یوحنای تعمیددهنده همان ایلیاء نبی است که می‌بایست بیاید، از سوی دیگر یوحنا در انجیل خود قید می‌کند که یوحنای تعمیددهنده این مسئله را انکار کرد. دلیل این تناقض آشکار این است که خواننده به زمینۀ متن این آیه‌ها دقّت کمتری کرده است. کاهنان و لاویان نزد یوحنای تعمیددهنده آمدند و از او سؤال کردند که آیا او ایلیاء نبی است. اگر شخص با کتب مقدس یهودیان آشنایی نداشته باشد، این سؤال از هر که پرسیده شود، مضحک به نظر می‌آید چون خدا از زبان ملاکی نبی به مردم اسرائیل گفت که ایلیاء نبی قبل از زمان مشخصی باز می‌گردد. با توجه به این‌که قوم یهود در انتظار ایلیاء نبی بودند، این سؤال بسیار منطقی به نظر می‌آید.

وقتی این سؤال از یوحنای تعمیددهنده شد، او حدود ۳۰ سال داشت و والدین او درگذشته بودند، و او تنها پسر زکرّیا از قبیلۀ لاویان بود. پس وقتی از او سؤال شد که آیا او ایلیاء است که ۸۷۸ سال پیش به آسمان صعود کرده بود؛ جواب او مطمئناً  این بود که: “نه من ایلیاء نیستم”.

عیسی نیز هرچند در متی ۱۱:۱۱ بر این‌که یوحنای تعمیددهنده همان ایلیاء نیست وقتی فرمود که یوحنای تعمیددهنده بزرگتر از تمام کسانی است که به‌دنیا آمده‌اند، شهادت داد با این گفته که فرمود: موسی بزرگتر از ایلیاء بود ولی یوحنای تعمیددهنده بزرگتر از هردوی آنها است.

پس منظور عیسی از اعلام این‌که یوحنا همان ایلیاء است که می‌بایست بیاید چه بود؟ جبرائیل فرشته با زکرّیا درخصوص پسرش وقتی هنوز یوحنا به‌دنیا نیامده بود صحبت کرد و چنین فرمود: «او به روح و قدرت ایلیا، پیشاپیش خداوند خواهد آمد تا دل پدران را به سوی فرزندان، و عاصیان را به سوی حکمت پارسایان بگرداند، تا قومی آماده برای خداوند فراهم سازد» (لوقا ۱۷:۱).

فرشته به دو نبوت اشاره دارد، اشعیا ۳:۴۰-۵ ( لطفا” به لوقا ۴:۳-۷ برای مشاهدۀ این مطلب در مورد یوحنای تعمیددهنده مراجعه کنید) و ملاکی ۵:۴-۶ که در بالا ذکر شد. این نبوت چنین است: «اینک من ایلیای نبی را پیش از فرارسیدن روز عظیم و مَهیب خداوند، نزد شما خواهم فرستاد. او دل پدران را به سوی فرزندان، و دل فرزندان را به سوی پدران باز خواهد گردانید، مبادا بیایم و این سرزمین را به لعنت نابودیِ کامل بزنم.»

 جبرائیل به این ترتیب اعلام کرد که یوحنا همان ایلیاء است که خداوند از طریق ملاکی نبوت کرد. پس آیا واقعاً یوحنا همان ایلیاء بود؟ البته که خیر. ولی اگر کاهنان و لاویان از او چنین سؤال می‌کردند که: “آیا تو همانی هستی که ملاکی نبی به عنوان ایلیاء خطاب می‌کند؟ مطمئناً یحیی تأئید می‌کرد و پاسخ مثبت به این سؤال می‌داد.

عیسی در متی ۱۱:۱۷-۱۳ می‌فرماید که نبوت ملاکی حقیقت دارد، و ایلیاء آمده است. او گفت که این ایلیاء همان‌گونه که عیسی رنج خواهد کشید، زحمت می‌بیند. «آنگاه شاگردان دریافتند که دربارۀ یوحنای تعمیددهنده با آنها سخن می‌گوید».  پس وقتی زمینۀ متن را درک می‌کنیم، متوجه می‌شویم که یوحنای تعمیددهنده واقعاً همان ایلیاء نبی نبود بلکه او ایلیایی بود که در مورد او نبوت شده بود، آن کسی که می‌بایست راه را برای مسیح موعود آماده می‌کرد یعنی عیسی «آن برۀ خدا که گناه از جهان بر می‌گیرد» (یوحنا ۲۹:۱).

سؤال ۳۵. آیا عیسی وارث تخت پادشاهی داود بود (لوقا ۳۲:۱) یا خیر ( متی ۱۱:۱ ، اول تواریخ ایام ۱۶:۳ و ارمیا ۳۰:۳۶)؟

جواب این سؤال ارتباط مستقیم با پاسخ سؤال ۲۶ دارد. همان‌طور که نشان دادیم، انجیل متی شجره نامۀ یوسف را ارائه می‌دهد و واضح است که در ارمیا ۳۰:۳۶ هیچ یک از اجداد مستقیم یوسف واجد شرایط جلوس بر تخت سلطنت داود نبود، چون یوسف خودش از نسل یکنیا بود. اما متی این را به روشنی بیان می‌کند که عیسی از نسل تنی یا فیزیکی یوسف نیست. پس از نوشتن فهرست شجره‌نامۀ یوسف و مشکل او از این لحاظ که از نسل یکنیا بود، متی داستان تولد از باکره را شرح می‌دهد. به این وسیله او ثابت می‌کند که عیسی مسئلۀ یکنیا  را حل کرده و همچنان واجد شرایط جلوس بر تخت پادشاهی داود است. از سوی دیگر، لوقا نشان می‌دهد که عیسی بدون هر گونه ارتباطی با یکنیا، از نسل مستقیم داود است و او صلاحیت کامل را داشت تا وارث تخت جد خود داود باشد. اعلان فرشته در لوقا ۳۲:۱ این تصویر را تکمیل می‌کند وقتی می‌فرماید: «خداوند خدا تخت پادشاهی پدرش داود را به او عطا خواهد کرد». این طرح الهی همراه با جدّ فیزیکی او، او را وارث برحقّ تخت داود می‌گرداند.

سؤال 36. آیا عیسی سوار بر یک کره الاغ ( مرقس 11: 7 و لوقا 19: 35) یا یک کره الاغ و  الاغ ( متی 21: 7) وارد اورشلیم شد؟ 

اتهام از این قرار است که اناجیل در مورد تعداد الاغ هایی که عیسی سوار بر آنها وارد اورشلیم شد، با هم تناقض دارند. این اتهام به دلیل این است که خواننده متن انجیل متی را به دقت نخوانده و نکته اصلی این رویداد را کاملا نادیده گرفته است.

اولا” باید متذکر شد که این مورد در هر چهار انجیل نگاشته شده است ، نقطه ذکر نشده بالا در یوحنا 12: 14 تا 15 می باشد. مرقس، لوقا و یوحنا هر سه معتقدند که عیسی سوار کره الاغ شد. منطق نشان می دهد که هیچ تناقضی در این مورد نیست، چون عیسی نمی توانست در عین حال سوار دو حیوان شده باشد، پس چرا متی دو حیوان را نام می برد؟ دلیل آن واضح است. حتی اگر متن متی را به تنهایی بررسی کنیم، می بینیم که  عیسی بر دو حیوان سوار نشد بلکه تنها بر کره الاغ. چون در دو آیه قبل از آیه های ذکر شده در بالا متی دو نبوت را از عهد قدیم  با هم  بیان می کند ( اشعیا 62: 11 و زکریا 9: 9 ). متی می نویسد،  ” به دختر صهیون گویید، هان پادشاهت نزد تو می آید، فروتن و سوار بر الاغ ، بر کره الاغ” ( متی 21: 5). با گفتن ” الاغ “،  و بعد ذکر “کره الاغ” زکریا از جمله بندی و زبان شعری عبری اصیل استفاده می کند به نام ” تقارن” ، به معنی تکرار همانند یک چیز به روشی دیگر به صورت عبارتی متقارن . این در کتب مقدس بسیار رایج است ( مزمور 119: 105 می فرماید ” کلام تو برای پاهای من چراغ، و برای راه من نور است” و یک چیز را دو بار پشت سر هم بیان می کند). این کاملا” واضح است که تنها اشاره به یک حیوان شده است. به همین جهت متی در توافق با نویسندگان سه انجیل دیگر می نویسد که عیسی تنها بر کره الاغ سوار شد.

پس چرا متی در آیه هفتم می گوید که کره الاغ و مادرش را آوردند؟ دلیلش واضح است. متی که خود شاهد عینی بوده ( در حالی که مرقس و لوقا احتمالا” در آن زمان حضور نداشتند) بر عدم بلوغ  کره الاغ  تأکید دارد، یعنی آنقدر کوچک بود که نمی شد از مادرش جدا کرد. دلیل اینکه تا آن زمان کسی بر این کره الاغ  سوار نشده بود نشان دهنده وابستگی بیش از حد او به مادرش بوده. ورود آنان به اورشلیم آسانتر می شد اگر مادر نیز در کنار آنان حرکت می کرد، از آنجایی که کره الاغ او را طبیعتاً دنبال می کرد، هر چند کسی بر آن هرگز سوار نشده بود و سفر در جاده را نیاموخته بود. اینجا دوباره مشاهده می کنیم که هیچ گونه تناقضی در شرح این رویداد در میان اناجیل نیست. تنها متی، چون خود شاهد انجام آن بوده است جزئیاتی را نیز اضافه کرده است. این تنها یکی از نبوتهای بسیاری است که عیسی به آن تحقق بخشید. او نه تنها نبوتهایی را که در قدرت خود داشت عملی کرد بلکه  آنانی را هم که نمی توانست شخصا در تحقق آن نقشی داشته باشد، مانند زمان و مکان تولدش ( دانیال 9: 24 تا 26 ، میکا 5: 1 تا 2 ، متی 2: 1 تا 6)، و رستاخیزش از مردگان ( مزمور 16: 10 ، اعمال رسولان 2: 24 تا 32) که دو مثال از میان بسیاری می باشد.

بعضی از مسلمانان اعتقاد دارند که در تورات به نبوتی  در باره محمد اشاره شده که  در قرآن  سوره 7: 157 و 61: 6 از آن سخن به میان آمده است. اما این مسلمانان هنوز در اثبات این یک نبوت هم مانده اند، در حالی که در باره عیسی بارها و بارها پیشگویی شده است.

سؤال 37. آیا شمعون پطرس ازطریق مکاشفه الهی به مسیح بودن عیسی پی برد ( متی 16: 17) یا بوسیله برادرش اندریاس ( یوحنا 1: 41)؟  

تأکید متی 16: 17 بر این است که شمعون آنرا به تنهایی از یک شخص دیگر نشنید،  بلکه: خود خداوند آنرا برایش آشکار کرد. این مسئله هیچ تناقضی با  اینکه او ازافراد دیگری نیز شنیده است، ندارد. منظور عیسی این است که پطرس حرفهای دیگران را تکرار نمی کند . او با عیسی کار و زندگی کرده بود و برایش اکنون کاملا”  واضح بود که عیسی همان مسیحا (ماشیح)  و پسر خدای زنده می باشد. عیسی از پطرس سؤال نکرد :” از چه کسی شنیده ای که من کیستم؟  بلکه: ” به نظر شما من کیستم؟”   یک دنیا تفاوت در این دو سؤال وجود داشت و پطرس دیگر هیچ شکی در این مورد نداشت.

سؤال 38. آیا عیسی پطرس و اندریاس را اولین بار در کنار دریاچه جلیل دید (متی 4: 18-22) یا  در سواحل رود اردن( یوحنا 1: 42-43)؟

اتهام مطرح شده این است که در یک انجیل عیسی شمعون پطرس و اندریاس را در کنار دریاچه جلیل می بیند ، در حالی که انجیلی دیگر می گوید که این ملاقات در سواحل رود اردن اتفاق افتاد. هرچند این اتهام کاملا شکست می خورد  زمانی که در می یابیم که نویسندگان مختلف انجیلها به این واقعه در جاهای مختلف اشاره دارند.

در یوحنا 1: 35 می فرماید که عیسی آنان را در کنار رود اردن ملاقات کرد و با آنان در آنجا وقت صرف کرد. اندریاس ( و احتمالا پطرس نیز) از شاگردان یحیی تعمید دهنده بودند. آنان این محوطه را ترک گفته به جلیل رفتند ، منطقه ای که دهکده قانا بود، جایی که عیسی اولین معجزه ثبت شده خود را انجام داد.” سپس با مادر و برادران و شاگردان خود به کفرناحوم رفت ، و روزهای چند در آنجا ماندند”.( یوحنا 2: 12). پطرس و اندریاس در اصل از شهری به نام بیت صیدا بودند( یوحنا 2: 44) اما اکنون در کفرناحوم می زیستند( متی 8: 14-15 ، مرقس 1:30-31، لوقا 4: 38-39)،  یعنی چند کیلومتری بیت صیدا. شغل آنان ماهی گیری بود ، پس بسیار عادی بود که در روزهایی که خانه بودند به ماهیگیری بپردازند( این لحظه ای بود که عیسی خدمت عمومی تعلیم  و شفا  را آغاز کرده بود).

اینجا است که متی دنباله داستان را شرح می دهد. هنگامی که پطرس و اندریاس در دریاچه جلیل  در حال ماهیگیری بودند، عیسی آنان را به پیروی از خود فرا خواند تا هر چه دارند رها کرده و شاگردان دائمی او شوند. پیش از این واقعه  ، او از آنان نخواسته بود  او را پیروی کنند بلکه خودشان از عقب او به خاطر شهادت یحیی تعمید دهنده در باره او، می رفتند.( یوحنا 1: 35-39). حال به دلیل این شهادت و معجزه در قانا و سخنان عیسی( یوحنا 1: 47-51)، و نیز سپردن وقت با حکیم ترین و کامل ترین شخص در دنیا و غیره، بسیار قبل ادراک است که آنان همه چیز خود را ترک کرده و به دنبال او بروند. این غیر منطقی خواهد بود که آنان همه چیز زندگی خود را ترک کرده و به دنبال یک ناشناس بروند که ظاهر شده و از آنان می خواهد که کور کورانه  او را دنبال کنند. عیسی کسی را سحر نکرد بلکه آنها هنگامی که پی بردند که او کیست، به دنبال او رفتند یعنی  آنکه تمام انبیاء پیشین در باره اش سخن گفته بودند. همان ماشیح، پسرخدا.

سؤال 39. هنگامی که عیسی به یایروس برخورد،  دخترش ” همان لحظه مُرد” ( متی 9: 18) یا ” در حال مرگ”  بود ( مرقس 5: 23)؟

هنگامی که یایروس خانه خود را ترک گفت، دخترش بسیار مریض بود ، و در حال مرگ، و اگر نه او به دنبال عیسی نمی رفت. هنگامی که او عیسی را ملاقات کرد به صحت نمی دانست آیا دخترش وفات یافته بود یا خیر. به همین دلیل او می توانست هر دو اظهارات را کرده باشد، متی به مرگ دختر اشاره دارد ، در حالیکه مرقس به مرض او. البته می بایست در نظر گرفت که این جزئیات، نه برای داستان  و نه برای ما اهمیتی ندارد.  نکات حیاتی و حساس واضح هستند:

–        دختر یایروس مرضی کشنده داشت.

–        تمام تلاش لازم انجام شده بود و اگر هنوز نمرده بود، تقریبا” در حالت مرگ بود.

–        یایروس خوب می دانست که عیسی قادر است هم او را شفا دهد و هم او را از مرگ برخیزاند. برای او هیچ فرقی نمی کرد.

–        بنابر این در واقع هیچ اهمیتی ندارد که دختر در حال مرگ بود یا اینکه مرده بود، وقتی یایروس نزد عیسی آمد.

سؤال 40. آیا عیسی اجازه داد( مرقس 6: 8 ) یا نداد ( متی 10: 9 ، لوقا 9: 3) تا شاگردانش در سفرشان عصا  با خود ببرند؟

به نظر می آید که نویسندگان اناجیل با هم در تناقض هستند در مورد اینکه عیسی به شاگردانش اجازه برداشتن عصا برای سفرشان را داد یا خیر؟ مشکل در ترجمه است.

در متی ما ترجمه کلمه یونانی اجازه دادن را می خوانیم ” هیچ طلا یا نقره یا مس در کمربندهای تان با خود نبرید” . بر اساس یک فرهنگ لغت یونانی این کلمه به معنی ” بر خود اختیار کند، با خریدن یا هر شکل دیگر، تدارک ببیند.”( برگرفته از: رابینسون، فرهنگ لغات عهد جدید) بنابر این در واقع  در انجیل متی، عیسی می فرماید: ” به غیر از آنچه در اختیار دارید، چیز دیگری را تدارک نبینید. همانطور که هستید بروید.”

متی 10 و مرقس 6 با هم در این نکته موافق هستند که عیسی به شاگردانش فرمان داد تا هیچ چیز اضافی با خود نبرند. لوقا 9: 3 نیز تا حدی با مرقس 6: 8 با استفاده از مصدر یونانی (بردن) توافق دارد، اما بعد، مانند متی می افزاید ” نه نان نه کوله بار و نه پول در کمربندهای خود”، ولی متی 10: 10 شرحی واضح تر را اضافه می کند، آنان نمی بایست چوب دستی برای سفر خود بر می داشتند. به نظر می آید که در مرقس 6: 8 این شامل چوب دستی هایی که وقتی با عیسی در سراسر کشور در سفر بودند و از قبل داشتند نمی شود.

با اینحال این یک جواب قطعی نیست و تنها یک شرح احتمالی است. این تفاوت بدیهی، تأثیری بر توافق قابل توجه در اناجیل نمی گذارد. ما با بودن یا نبودن این تفاوت به مشکلی بر نمی خوریم ، چون ما نسبت به انجیل همان دیدی را نداریم که یک مسلمان، تعلیم یافته که آن دید را نسبت به قرآن داشته باشد. و اگر این اوج تناقضات کتاب مقدس است ، وقتی که گفته شده کتب مقدس ” پر از تناقضات ” و ” کاملا تحریف شده” است ، باید گفت اینگونه افراد به طور واضح فریب خورده اند. اگرواقعا”  نسخه برداران و مترجمان کتاب مقدس می خواستند انجیل واقعی را تغییر دهند، این تفاوت دیده نمی شد . اتفاقا” این تفاوت نشانه اصیل بودن  گزارش انسانها از آنچه به وقوع پیوسته می باشد و نیز نشانه واضح و بارزی است از اینکه متن آن به هیچ عنوان عمدا” تحریف نشده است.

سؤال 41. آیا هیرودیس گمان کرد که عیسی همان یحیی تعمید دهنده است( متی 14: 2 ، مرقس 6: 16) یا خیر( لوقا 9: 9)؟

در اینجا هیچ تناقضی مشاهده نمی شود. در لوقا 9:9 ، زمانی که یحیی دیگر مرده بود، هیرودیس سؤال می کند که این مرد بی نظیر چه کسی می تواند باشد. در متی 14: 2 و مرقس 6: 16 هیرودیس پس از حدس زدن اینکه عیسی چه کسی می تواند باشد، او پاسخ خود را چنین می یابد: که او حتما” یحیی تعمید دهنده است، که از مردگان قیام کرده. با رسیدن وقتی که هیرودیس عیسی را هنگام محکمه شخصا” ملاقات کرد ، او دیگر تصور نمی کرد که عیسی همان یحیی است( لوقا 23: 8-11). اگر اینچنین بود، او موارد بیشتری در باره اش باید شنیده باشد و نیز ادعای یحیی را مبنی بر آماده کردن راه برای آنکه می آید را دیگر درک کرده بود( یوحنا 1: 15-34). او احتمالا شنیده بود که عیسی بوسیله یحیی، تعمید گرفته بود، و بدین ترتیب برایش به احتمال قوی روشن شده بود که آن دو، یک شخص واحد نیستند.

سؤال 42. یحیی تعمید دهنده عیسی را قبل از تعمید دادنش شناخت ( متی 3: 13-14) یا خیر ( یوحنا 1: 32-33)؟ 

اظهارات یحیی در یوحنا 1: 33 مبنی بر اینکه او عیسی را نمی توانست بشناسد مگر با قرار گرفتن روح القدس  و ماندن او بر عیسی ، به این معنی می باشد که او به یقین نمی توانست بدون این نشانه صریح، عیسی را بشناسد. یحیی پر از روح القدس بود حتی قبل از تولد ( لوقا 1: 15) و ما شرح بسیار عالی شناخت او از عیسی را داریم هنگامی که یحیی هنوز در رحم مادرش بود. لوقا 1: 41-44 این را شرح می دهد که هنگامی که مریم به دیدار مادر یحیی می رود و صدای سلام مریم باعث هیجان او شد ، در حالی که هنوز در رحم مادر بود، چون حضور مریم را به  عنوان مادر خداوند شناخت.

از این متن در می یابیم که مادر یحیی نیز از چگونگی شخصیت عیسی آگاهی محدودی داشت. و احتمالا” در حالی که یحیی هنوز در حال رشد بود مادرش در این مورد با او سخن گفته بود.( هر چند به نظر می آید که او هنگامی که یحیی هنوز جوان بود فوت کرد). با در نظر گرفتن این آگاهی قبلی و شهادت روح القدس از درون ، احتمالا” این نشانه نزول روح القدس و قرار گرفتن او بر عیسی تأییدی بود برای دانشی که یحیی از پیش داشت. خدا تمام شک ها را رفع کرد تا او مطمئن باشد که این شناخت ساخته تخیلات خود و یا اشتباه دیگری نیست.

سؤال 43. آیا یحیی تعمید دهنده عیسی را بعد از تعمیدش تشخیص داد( یوحنا 1: 32-33) یا خیر( متی 11: 2)؟ 

در متن یوحنا 1: 29-36 کاملا واضح است که یحیی عیسی را شناخت  و ما در این مورد هیچ شکی نباید داشته باشیم.

متی 11: 2 بعدا” اتفاق می افتد و در این میان چیزهای زیادی به وقوع پیوست. شناخت اولیه یحیی از عیسی بسیار محدود بود و به نظر می رسد که حوادث بعدی او را تا حدی ناامید کرده بودند. او به درستی نمی دانست که از خدمت عیسی چه نتیجه ای بدست می آید . متی 3: 11-12 به ما قسمتی از چیزهایی را که یحیی در باره عیسی می دانست را در میان می گذارد: ”  او شما را با روح القدس و آتش تعمید خواهد داد و کج بیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خود را پاک خواهد کرد و گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، اما کاه را با آتشی خاموشی ناپذیر خواهد سوزانید.” این به تصویر کشیدن باستانی مسیح است به عنوان پادشاه فاتح که قضاوت خدا را بر روی تمامی کسانی که او را رد کردند بعمل می آورد، و صلح و عدالت را به کسانی که او را پیروی می کنند به ارمغان می آورد. این را ظاهرا یحیی درک کرده بود.

با این حال ، مسیح همچنین در کتاب مقدس به شکل یک خادم رنج کشیده نیز به تصویر کشیده می شود، که به جای قوم خداوند عذاب خواهد کشید. این به وضوح در اشعیا 53 مشاهده می کنیم، مخصوصا” در آیه 12: ” و گناهان بسیاری را بر دوش کشید، و برای خطا کاران شفاعت می کند”. یحیی این را نیز درک کرده بود ، همانطور که در یوحنا 1: 29 اعلام می کند” این است بره خدا که گناه از جهان بر می گیرد! “

چیزی که بعضی اوقات درست درک نمی شد این بود که این دو تصویر مسیح، باهم ارتباط متقابل داشتند. بسیاری می انگاشتند که مسیح داوری سخت خود را بلا فاصله بعد از ظهورش به اجرا می گذارد ، البته این در بازگشت ثانوی او انجام خواهد شد (برای مثال، به بازگشت او در اعمال رسولان 1: 11 اشاره شده است). بعضی ها به دلیل اینکه عیسی برخلاف یک رهبر نظامی عمل می کرد ،  تا قوم اسرائیل را از ظلم رومیان آزاد کند ، سردرگم بودند. این پریشانی در لوقا 24: 13-33 به نمایش گذاشته شده، جایی که عیسی بعد از رستاخیزش با دو تن از شاگردانش در جاده به سمت عِمائوس صحبت می کرد. آنان در ابتدا از تشخیص و شناخت او دور نگه داشته شدند ( آیه 16). آنان به وی گفتند که چطور” ما امید داشتیم او همان باشد که می بایست اسرائیل را رهایی بخشد” ( آیه 21). آنان امیدی درست داشتند، اما قادر به درک مرحله اول در روند نجات خداوند نبودند. عیسی سوءتفاهم انان را  در آیه 25 و 26 با این گفته که: ”  ای بی خردان که دلی دیر فهم برای باور کردن گفته های انبیا دارید! آیا نمی بایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود در آید؟”  احتمالا” سوء تفاهمی اینچنین در متی 11: 2 باعث سؤال یحیی شده بود. علی رغم اطمینان او از مسیحا بودن عیسی ، حوادث بعدی باعث سستی اعتقاد او شده بود . بعد از  انتظار اینکه عیسی رومیان را اخراج کند و پادشاهی اسرائیل را همچون زمان داوود بر پا سازد ، در عوض او شاهد تدریس و موعظه عیسی کنار دریاچه جلیل بود( متی 11: 1)، بدون ذکر هیچ گونه حمله نظامی. یحیی حتما” فکر کرد چه اشتباهی رخ داده است: آیا او نقش مسیح را درست درک نکرده بود، یا شاید اشتباه بزرگتری کرده بود با گمان بردن به  اینکه عیسی همان مسیحا است. پاسخ عیسی در متی 11: 4-6 پرده از این ابهام برمی دارد: ” بروید و آنچه می بینید و می شنوید به یحیی باز گویید، که کوران بینا می شوند، لنگان راه می روند ، جذامیان پاک می گردند، کران شنو می شوند، مردگان زنده می گردند، و به فقیران بشارت داده می شود. خوشا به حال کسی که به سبب من نلغزد.

این تحولات ویژگی مخصوص مسیحا بود، همانگونه که در اشعیا 29: 18 ، 35: 5-6 ، 61: 1-3 ، قبلا” نبوت شده بود . البته ناامیدی یحیی یک عکس العمل طبیعی انسانی است. او از ابتدا صحیح بود. عیسی پاسخ خود را با این نصیحت به پایان می رساند که او امیدش را از دست ندهد. ماشیح بدون تردید آمده بود و هر چیز به وقت معین خود روشن می شد.

سؤال 44. هنگامی که عیسی به خود شهادت می دهد، آیا شهادت او حقیقت دارد ( یوحنا 18: 4 ) یا ندارد ( یوحنا 5: 31 )؟

” اگر من خود بر خویشتن شهادت دهم، شهادتم معتبر نیست” ( یوحنا 5: 31) در مقایسه با ” هر چند من خود بر خویشتن شهادت می دهم ولی شهادتم معتبر است” ( یوحنا 8: 14). اینجا یک تناقض به نظر می آید، اما زمانی به این نتیجه غلط می رسیم که زمینه متن را در نظر نگیریم.

در یوحنا 5 عیسی می فرماید که او نمی تواند به تنهایی ادعا کند که مسیحا و پسر خدا است، مگر اینکه او در تطابق و هماهنگی کامل با کلام مکشوف شده خدا باشد. یعنی، بدون به انجام رساندن نبوتهای بیان شده درعهد عتیق چنین ادعایی بیهوده است. ولی هنگامی که عیسی آنان را به تحقق رساند و از طرف یحیی تعمید دهنده که توسط پیامبران پیشین، هموار کننده طریق مسیح معرفی شده بود ( به سؤال 34 مراجعه کنید)، به عنوان مسیحای موعود اعلام شد، پس این نتیجه را می گیریم که عیسی همانگونه که ادعا کرد، حقیقتا” پسر خدا بود. عیسی با تکیه بر کلام خدا که شنوندگانش با جدیت مطالعه می کردند، فرمود: ” این همان مطالبی است که بر من شهادت می دهند.”

ما البته در یوحنا 8 به زمینه متفاوتی برمی خوریم. عیسی بار دیگر با نقل قول از نبوتهای کتاب مقدس و ربط دادن آنها به خود ادعا کرد که مسیحای موعود است( یوحنا 8: 12، اشعیا 9: 2، ملاکی 4: 2). ” پس فریسیان به او گفتند: تو خود بر خویشتن شهادت می دهی، پس شهادتت معتبر نیست” ( آیه 13) جواب عیسی به این اظهار نظرچنین بود که گفت ” بله هست”. چرا؟ چون فریسیان حکمی را از تثنیه 19: 15 استفاده می کردند که می فرماید: ” شهادت تنها یک تن علیه کسی، برای اثبات هیچ جرمی یا گناهی، از هر قبیل کار خلاف که شخص مرتکب شده باشد، کافی نیست. به گواهی دو یا به سه شاهد هر سخنی ثابت خواهد شد.”

به همین دلیل آنها قانون را بیشتر از آنچه در اصل آن معنا می داد، تفسیر می کردند. در واقع، گواهی یک نفر البته معتبر بود؛ هرچند برای محکومیت کافی نبود، اما برای دفاع و تبرئه کفایت می کرد. این قانون در مورد شخصی که ادعایی در باره خود می کند، صادق نیست بلکه برای شخصی است که به خاطر جرمی محکوم شده است و از خود دفاع می کند.

پس هنگامی که عیسی در جواب به آنان می فرماید: ” حتی اگر من به خود شهادت دهم ، شهادت من معتبر است “، کاملا” حق دارد چون این حکم شریعت در باره او صدق نمی کند. او همچنین می فرماید که کاملا” آگاه است که کیست، در حالی که آنان او را نمی شناختند. او به آنان دروغ نمی گفت: او مسیح پاک و بیگناه خدا بود. به همین دلیل کلام او کاملا” قابل اعتماد بود.

هرچند، بهتر است که به هر کسی که ادعای مسیحای موعود بودن می کند، اعتماد نکنیم. هر ادعایی می بایست به ثبوت برسد. پس دومین موردی که عیسی در یوحنا فصل 8 به آن می پردازد، این است که او این شهادتها را دارد، شاهدانی که فریسیان خواهان آن بودند: ” من خود بر خویشتن شهادت میدهم ، و پدری که مرا فرستاده است، بر من شهادت می دهد” ( آیه 18). همان  اعلانی که او سابقا” در یوحنا 5 کرده بود که او نبوتهایی را که فریسیان از آنها آگاهی داشتند، تکمیل کرده بود( برای دلیل بیشتر به یوحنا 7: 42 مراجعه کنید.)

در این آیات نه فقط هیچ تناقضی وجود ندارد، بلکه به سادگی می توانیم با روشنی یا وضوح و عمق بیشتری، عیسی را در زمینه متن آیات در صحنه و فرهنگ غنی یهودی اش، مشاهده کنیم.

سؤال 45. آیا هنگامی که عیسی وارد اورشلیم شد، معبد را در همان روز پاک کرد ( متی 21: 12) یا روز بعد (مرقس 11: 1-17)؟

کلید درک این مسئله در شناخت چگونگی شرح روایت به وسیله متی است. در مواردی می بینیم که او روایات خود را به ترتیب مبحث، نظم می بخشد و نه  ترتیب زمانی.  با در نظر گرفتن این موضوع، احتمال دارد که متی پاکسازی معبد را با ورود عیسی به اورشلیم مرتبط می داند، هر چند پاکسازی معبد در روز بعد انجام شد. آیه 12 می فرماید عیسی وارد معبد شد، اما واضح نیست که این اتفاق بلافاصله بعد از ورودش به اورشلیم واقع شد یا خیر. در آیه 17 می فرماید که او اورشلیم را ترک کرد و به بیت عنیا رفت، و شب را در آنجا سپری کرد. همچنین در مرقس 11:11 نیز او شب را در بیت عنیا میگذراند، اما  باید بدانیم که او این کار را در هفته ای که در اورشلیم بود، هر شب تکرار کرد.

در متی 21: 23 آمده” آنگاه عیسی وارد معبد شد” به همان نحوی که در آیه 12 آمده، اما لوقا 20: 1  شرح می دهد که این واقعه در ” یکی از روزها” اتفاق افتاد و واضح است که این واقعه  بلافاصله بعد از حادثه درخت انجیر اتفاق نیفتاد.

بر اساس این تفسیر ، عیسی احتمالا” در همان روز ورود پیروزمندانه خود به اورشلیم، وارد معبد شد و در اطراف گشت و بعد برای استراحت به بیت عنیا رفت. روز بعد در راه اورشلیم درخت انجیر را نفرین کرد( که درخت در همان زمان شروع به خشک شدن کرد) و وقتی به معبد رسید آن  را پاک کرد. شب را به بیت عنیا برگشت ، در راه برگشت به علت تاریکی شاگردان متوجه خشک شدن درخت انجیر نشدند، تا صبح روز بعد که در روشنایی روز بود که آنان شاهد این واقعه شدند.

سؤال 46. چرا در متی 21: 19 می نویسد که درخت انجیری که عیسی آنرا نفرین کرد بلافاصله خشک شد، در حالی که مرقس 11: 20 می فرماید که این درخت در طول شب خشک شد؟

تفاوتهایی که در میان حکایتهای متی و مرقس در مورد درخت انجیر یافت می شود ، وابسته به نحوه ترتیب متنها به وسیله این دو نویسنده است. هنگامی که روش شرح روایت متی را در کل بررسی می کنیم ، پی می بریم( همچنان که در مورد قبلی ذکر کردیم) که او بعضی اوقات ترتیب روایات خود را به جای ترتیب زمانی که روش مورد استفاده مرقس و لوقا می باشد، برحسب موضوع بیان می کند.

برای مثال ، اگر ما نظری بر بابهای 5-7 متی بیاندازیم که شرح موعظه سر کوه می باشد، بسیار قابل تصور است که قسمتی از این موعظه در فرصتهای دیگر نیز به آن اشاره شده، مانند موعظه در مکانی هموار که در لوقا ( 6: 20-49) یافت می شود. تمایل متی بر این بود ، که موضوعات خود را برحسب دنباله منطقی شکل بخشد. ما نمونه دیگری از این را در شرح سلسله مثلهای مربوط به ملکوت آسمان در باب 13 می بینیم. در حالی که طرح مطلبی شروع شده، متی مانند همیشه ترجیح می دهد آن موضوع را به اوج خود برساند.

وقتی از این دیدگاه به مسئله نگاه می کنیم، شاهد این هستیم که مرقس می کوشد تا ترتیب زمانی واقعه را مشخص کند. در گزارش مرقس می بینیم که عیسی هم در یکشنبه نخل و هم روز دوشنبه آن به معبد رفت. اما در مرقس 11: 11-19 صریحاً می بینیم که عیسی تاجران را تا روز دوشنبه از معبد اخراج نکرده بود یعنی تا بعد از نفرین درخت انجیر بی ثمر( آیات 12-14).

 نتیجه: متی دید که به رویکرد مبحث او بیشتر سازگار است اگر اتفاق بعد از ظهر دوشنبه را با شواهد بعد از ظهر یکشنبه ادغام کند، در حالی که مرقس ترتیب زمانی اتفاقات را با جدیت دنبال می کند. این تفاوت ها ضد و نقیض نیستند، تنها نشان دهنده اختلاف در روش نگارش دو نویسنده هستند.

سؤال 47. در متی 26: 48-50 می خوانیم که یهودا آمده عیسی را بوسید، در حالی که در یوحنا 18: 3-12 یهودا نمی توانست به حد کافی نزدیک شود تا عیسی را ببوسد؟

این عدم توافق عجیبی است که شخصی که مخالف کتاب مقدس است عامدا” ابراز کرده است، چون هیچ جایی در انجیل یوحنا نوشته نشده ( چنان که شخص مخالف اصرار دارد) که یهودا نمی توانست نزدیک شود و عیسی را ببوسد. این که او نمی توانست به عیسی نزدیک شود ، هیچ ارتباطی به این مسئله ندارد که آیا او را بوسید یا خیر. شخص مخالف خیال می کند که این مشکل ایجاد می کند و آنرا به متن ربط می دهد.  اینکه یوحنا به بوسه اشاره نکرده به این معنا نیست که یهودا اقدام به بوسه نکرده . در بسیاری از موارد می بینیم که اطلاعاتی که در یک انجیل نوشته شده در انجیل دیگر به آن پرداخته نشده. این به این معنا نیست که یکی از آنها اشتباه می باشد، بلکه به عنوان شاهدان ، آنان اتفاقات را از جنبه های مختلف می نگریستند، و بدین جهت تنها اطلاعاتی که برایشان مهم به نظر می رسید را شرح می دادند.

سؤال 48. آیا پطرس مسیح را سه بار قبل از بانگ خروس انکار کرد ( یوحنا 13: 38) یا سه بار پیش از این که خروس دو بار بانگ بزند ( مرقس 14: 30 ، 72 )؟

احتمالا” معروف ترین مبحث متناقض کتاب مقدس راجع به ماجرای انکار سه باره عیسی مسیح توسط پطرس و بانگ خروس می باشد.

افراد متردد و شکاک و حتی معتقدان به کتاب مقدس سؤالاتی در مورد شرحی که مرقس در این باب داده و شرح متناقضی که دیگر نویسندگان اناجیل در این مقوله داده اند، مطرح کرده اند.

به این جهت اغلب گفته می شود که کتاب مقدس صحت ندارد. ولی عده معدودی زحمت اینرا به خود داده اند که این موضوع را خود بررسی کنند.

متی، لوقا و یوحنا همگی نقل قول می کنند که مسیح گفته که قبل از بانگ خروس، پطرس وی را سه بار انکار خواهد کرد.

فقط مرقس می گوید که بعد از بانگ دوم خروس، پطرس مسیح را انکار خواهد کرد: ” عیسی به او گفت: ” آمین، به تو می گویم که امروز، آری همین امشب، پیش از آنکه خروس دو بار بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد!” (مرقس 14: 30)

در آیه 68 اشاره شده است که بعد از انکار اول پطرس: ” در همین هنگام خروس بانگ زد.” در ادامه این آیه 72 می گوید: ” در همان دم، خروس بار دوم بانگ زد.”

آیا این تناقضی با شرح سایر نویسندگان کتاب مقدس دارد؟ خیر!

اجازه دهید این مطلب را با یک مثال برایتان باز کنم:

تصور کنید که پدر و مادری با پسرشان به یک مسابقه فوتبال می روند. پسر قوانین بازی را خوب می داند اما مادر وی هوز این قوانین را نمی داند. پسر مشغول بازی می شود و پدر و مادر او روی نیمکت تماشاچیان می نشینند. پدر به پسرش می گوید: ” پس از علامت سوت، جلوی درب خروجی می بینمت.” پس از اتمام مسابقه، مادر از همسرش می پرسد: ” پسرمان کجاست؟” و پدر پاسخ می دهد: ” من به پسرمان گفتم که بعد از سوت چهارم جلوی درب خروجی می بینمت.”

آیا در این داستان تناقضی وجود دارد؟ خیر!

پسر که قوانین مسابقه را می داند، به خوبی متوجه می شود که منظور پدر، سوت نهایی می باشد. همسر که هنوز قوانین بازی را به خوبی نمی دانست، به توضیحات بیشتری نیاز دارد به دلیل اینکه قبل از سوت نهایی، سوت های شروع مسابقه، سوت استراحت وسوت شروع نیمه دوم نیز بوده است.

در آن زمان مرسوم بود که خروسها دو بار بانگ برمی آوردند. مطابق فرهنگ لغت کتاب مقدس سال 1998، به طور معمول خروس ها یک بار شب ها بین ساعت 12.00 الی 1.00 و یک بار صبح زود با صدایی قویتر بانگ می زدند. متی و لوقا و یوحنا بانگ خروس رایج را نام می برند، در حالی که مرقس توضیح مفصل تری با جزئیات در این مورد می دهد، مانند توضیحی که این پدر به همسرش در باره بازی فوتبال می دهد.

سؤال 49. آیا عیسی صلیب خود را خودش به تنهایی حمل کرد( یوحنا 19: 17) یا خیر( متی 27: 31-32 )؟              

در متی 19: 17 می خوانیم که او صلیب خود را شروع به حمل به جانب جلجتا کرد، و متی 27: 31-32 می نویسد، که هنگامی که بیرون می رفتند به مردی از اهالی قیروان به نام شمعون برخوردند و او را وا داشتند صلیب عیسی را حمل کند تا مکانی به نام جلجتا. مرقس 15: 20 و 21 با متی موافقت دارد و به ما اطلاعات بیشتری می دهد که عیسی صلیب خود را از کاخ شروع به حمل کرد و هنگامی که شمعون از خارج شهر وارد می شد، مشخص است که او در جاده در حال گذر بود. این نشان می دهد که عیسی صلیب خود را تا قسمتی خودش حمل کرده است، از کاخ تا جاده. اما چون از ضربه های شلاق و شکنجه  ضعیف شده بود ، احتمالا” یا  زیر سنگینی صلیب از حال رفت  یا بسیار کند راه می رفت، در هر حال سربازان، شمعون را مجبور به حمل صلیب عیسی کردند. و لوقا 23: 26 نیز با بقیه گزارشها در انجیلهای دیگر موافق است که شمعون را وا داشتند صلیب را هنگامی که عیسی را خارج از شهر می بردند، حمل کند.

پس تناقض باطل می شود ، عیسی در آغاز صلیب خود را حمل کرد  تا قسمتی از راه و بعد شمعون آنرا  برداشت کرد.

سؤال 50. آیا عیسی قبل از پاره شدن پرده معبد ( متی 27: 50-51 )، یا بعد ازآن( لوقا 23: 45-46 ) جان داد؟

بعد از خواندن هر سه روایات متی 27: 50-51، مرقس 15: 37-38 و لوقا 23: 45-46 ، تناقضی که مخالفان در این متون به آن اشاره می کنند مشخص و واضح نیست. هر سه انجیل بر این حقیقت تأکید می کنند که هنگام مرگ عیسی، پرده هیکل دو پاره شد. چون متی و مرقس به مرگ عیسی قبل از پاره شدن پرده اشاره کرده اند در حالی که لوقا این مسئله را بالعکس بیان می کند ، دلیل بر تناقض آنان نمی شود، همچنان که متی شرح می دهد که هر دو حادثه باهم اتفاق افتاد ، و دو روایت دیگر این را انکار نمی کنند.

همگی آنان با هم توافق دارند که  به دلیلی بسیار عالی هر دو مورد همزمان به وقوع پیوست  ، چون پرده مانعی بود که میان انسان و خدا وجود داشت. نابودی آن مصادف با مرگ مسیح بود، و بدین وسیله انسان برای نخستین بار از زمان طرد شدن آدم از حضور خدا در باغ عدن ، فرصت این را پیدا کرد که یک بار دیگر اجازه پیوند و رابطه با خدا را بیابد.

سؤال 51. آیا عیسی همه چیز را آشکارا بیان کرد ( یوحنا 18: 20) یا در خلوت با شاگردانش سخن می گفت( مرقس 4: 34 ، 13: 10-11)؟  

دلیل این که بعضی می گویند که سخنان عیسی با یکدیگر تناقض دارند ، مخصوصا” در خصوص مثالها، این است که آنان متن را از زمینه فرهنگی و لفظی بررسی نمی کنند.  جواب این سؤال مستلزم اطلاعات ریشه ای عمیق است، امیدوارم بتوانم بعضی از این اطلاعات را با شما در میان بگذارم.

اولا” ، مثل چیست؟ داستانی است که برای روشن ساختن، اهمیت دادن و نشان دادن یک تعلیم، بیان می شود، و به خودی خود تعلیم نیست. عیسی معلمی یهودی بود. در ادبیات معلمان دینی یهود بیش از 4000 مثل وجود دارد. به رابی های یهودی یاد می دادند که بهتر است آموزش خود را به مردم به سه قسم تقسیم کنند، آخرین این سه گونه معمولا” از دو مثال تشکیل شده بود که نمایانگر دو سوم اولی می شد. عیسی نیز این سنت را ادامه می دهد بدین صورت که یک سوم از آموزشهای ثبت شده او به شکل مثالها هستند. او تصاویری غنی که یهودیانِ هم دوره او از آنان آگاه بودند، با استفاده از اشکال عمده مانند: گیاهان و حیوانات و غیره را به نقش در می آورد. بدین وسیله نقطه اصلی مثل های عیسی برای هر شنونده ای آشکار و قابل فهم بود، همانطور که در اناجیل نیز دیده می شوند. مثالها آنقدر پر معنی و در عین حال ساده بودند که نه تنها نکته اصلی را به شنونده عمومی می رساندند، بلکه دانشمندان و عالمین علم الهی نیز آنان را بارها و بارها در افکار خود قادر به چرخاندن بودند، و معانی عمیقتر و بزرگتری از آنان استخراج می کردند. عیسی اغلب مانند هر معلم یهودی به درخواست شاگردان و دوستان نزدیکش معنی مثلها را  به طریقی وسیعترو گسترده تر برای آنها بیان می کرد.

این را می توان در متن مرقس 4: 34 نیز مشاهده کرد: ” عیسی با مثل های بسیار از این گونه، تا آنجا که می توانستند درک کنند، کلام را برایشان بیان می کرد. او جز با مثل چیزی به آنها نمی گفت، اما هنگامی که با شاگردان خود در خلوت بود ، همه چیز را بری آنها شرح می داد.”( چون آنان بیشتر از عموم می توانستند آنها را درک کنند).

بنابر این، مثلها دروس اسرار آمیزی را شامل نمی شدند. آنها دانشی مخفی نبودند که تنها مختص افراد بخصوص باشد. این گفته کاملا” بی اساس است ( و هیچ پایه و بنیاد تاریخی ندارد) که عیسی مردم را با تعالیمش مغشوش می کرد. او همه جا می گشت و مردم را تعلیم می داد و راهنمایی می کرد. به این خاطر وقتی از عیسی در مورد تعالیمش  در دادگاه سؤال شد ( یوحنا 18: 20 )، با این سخنان پاسخ آنها را داد: ” من  به جهان آشکارا سخن گفته ام و همواره در کنیسه و در معبد که محل گردآمدن همه یهودیان است، تعلیم داده ام و چیزی در نهان نگفته ام” . او کاملا” حق داشت.

وقتی تمام اینها حقیقت دارد، پس ” راز ملکوت آسمان ” چیست که عیسی از آن سخن می گوید؟ تنها راز این است: ” اکنون او را که قادر است شما را مطابق با انجیل من و موعظه پیام عیسی مسیح استوار گرداند- یعنی مطابق با مکاشفه رازی که از ایام ازل مخفی داشته شده بود…”( رومیان 16: 25) یعنی اینکه عیسی خداوند است!

این سرّ خدمت عیسی که بوسیله پیامبران پیشین پیشگویی شده بود، این بود که او کامل کننده تمام نبوتها و بزرگترین مکاشفه ای است که بر نسل بشر آشکار شده . کلمات او نه تنها برای نجات انسان بود ، بلکه به خاطر قضاوت بر مردم نیز بود چون آنان ” به گوش خود خواهند شنید ، اما هرگز نخواهند فهمید، به چشم خود خواهند دید ، اما هرگز درک نخواهند کرد.”( متی 13: 14 ) چون بسیاری از کسانی که مثلها را می شنیدند مایل به توبه و تسلیم شدن به خدا نبودند.

بسیاری از مردم از تعالیم عیسی لذت می بردند، و برای سخنان زیبای اخلاقی و مثال های عالی می آمدند، اما به علت بهای گرانی که برای پیروی از او باید می پرداختند، حاضر به دنبال کردن او نبودند( لوقا 9: 57- 61 ، 14: 25-27 و 33 ). اما اینها دقیقا” همان چیزهایی بودند که شاگردانش شروع به درک آنها کردند ، چون او را به راستی دنبال می کردند. اسرار ملکوت آسمان چیزهایی بودند که او به شاگردانی که او را پیروی می کردند، می گفت ( و شرح می داد) (متی 13: 16-17)” اما خوشا به حال چشمان شما که می بینید و گوشهای شما که می شنوند. آمین به شما می گویم ، بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما می بینید ، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما می شنوید ، بشنوند و نشنیدند.” ( چون آنان در هنگام حیات عیسی زندگی نمی کردند- تمام انبیاء قبل از او آمده بودند).

راز این است که عیسی خداوند است، عیسی پادشاه است، عیسی مسیحای موعود است، عیسی همان کسی است که تمام انبیاء در باره او سخن گفتند، یعنی رهایی بشریت، بزرگترین مکاشفه خدا، الف و یا، ( مکاشفه 21: 6-8، 22: 12-16)، تنها راه آشتی با خدا ( یوحنا 3: 36، رومیان 6: 23).

سؤال 52. آیا عیسی در ساعت ششم، در روز مصلوب شدنش  بر روی صلیب قرار داشت (مرقس 15: 33) یا در صحن کاخ پیلاتس (یوحنا 19: 14)؟

پاسخ ساده این سؤال این است که نویسندگان اناجیل همگون ( متی، مرقس و لوقا) روش شمارش متفاوتی را در مقایسه با یوحنا برای شمردن ساعتهای روز بکار گرفتند. نویسندگان اناجیل همگون روش سنتی یهودی را استفاده کردند، که در آن ساعت از طلوع آفتاب شروع می شد( یعنی 6 صبح شمارش امروزی) ، به این ترتیب حدود ساعت 9 صبح زمان مصلوب شدن عیسی مسیح بوده که ساعت سوم به وقت روش سنتی می باشد.

از سوی دیگر، یوحنا، از روش ساعت شماری رومی بهره می جوید. در این روش، مانند امروز ما، روز از نیمه شب تا نیمه شب بعدی حساب می شد. هم شیخ پلینی در تاریخ طبیعی 2: 77 و هم ماکروبیوس در نوشتجات ساتورنالیا 1: 3 ( ساتورنالیا  در روم باستان جشنواره ای بود که در حدود 17 دسامبر با افراط در عیش و نوش برگزار می شد. توضیحات از مترجم) این حقیقت را تأئید می کنند. پس بوسیله روش رومی که یوحنا آنرا بکار گرفته است، محاکمه عیسی در ساعت ششم، در مراحل پایانی خود قرار داشت (یعنی ساعت 6 صبح بوده است) که مطابق با ساعت اول از روز بنابه ساعت شماری انجیلهای همگون می باشد. از این ساعت تا مصلوب شدنش ، عیسی خداوند در صحن کاخ پیلاتس متحمل شلاقهای بیرحمانه ، تمسخر و ضربه های سربازان قرار گرفت .( مرقس 15: 16-20) . در ساعت سوم سنتی مطابق با ساعت 9 رومی و 9 صبح به وقت کنونی، عیسی به صلیب کشیده شد.

این، گریز زیرکانه برای فرار از مشکل نیست. بلکه دلیلی بسیار قانع کننده است که یوحنا از روش رومی برای ساعت شماری استفاده می کرده، هرچند او مانند دیگر رسولان یعنی متی ، مرقس و لوقا یک یهودی بود اما او انجیل خود را بعد از آنان در حدود سال 90 پس از میلاد نوشته است، هنگامی که او در افسس زندگی می کرد که پایتخت ایالت آسیای رومی بود و او در این مدت به ساعت شماری رومی می بایست عادت کرده باشد. شاهد دیگر از این عادت یوحنا، در یوحنا 21: 19 مشاهده می شود: ” در شامگاه اولین روز هفته”. این اشاره به شامگاه روز یکشنبه دارد، که در روش سنتی یهودی قسمتی از روز دوم حساب می شد، که هر روز آن با غروب آفتاب شروع می شد.

سؤال 53. آیا هر دو راهزن مصلوب شده با عیسی او را هم زمان مسخره کردند (مرقس 15: 32) یا خیر(لوقا 23: 43)؟

سؤال در این تناقض ظاهری این است که:  آیا هر دو دزد یا راهزن مصلوب شده با عیسی او را هم زمان مسخره کردند یا تنها یکی از آنان. در مرقس 15: 23 می خوانیم که هر دو مسخره کردند. لوقا 23: 43 می گوید که یکی مسخره کرد و دیگری از عیسی دفاع کرد. درک این مطلب آسان است . نتیجه واضح این است که در ابتدا هر دو عیسی را مسخره کردند. اما بعد از دعای عیسی که فرمود: ” پدر ، آنان را ببخش ، چون نمی دانند چه می کنند”، قلب یکی از دزدان دگرگون شده و بر روی صلیب توبه کرد، در حالی که دیگری همچنان به تمسخر ادامه داد.

درسی در این میان هست که نباید نادیده بگیریم که خدا به ما در هر لحظه بدون توجه به اینکه چه گناه یا جرمی را مرتکب شده ا یم، اجازه توبه و پشیمانی می دهد.  وضعیت این دو راهزن نشان دهنده وضع همگی ما هست. بعضی از ما بعد از روبرو شدن با حقیقت مسیح، او را رد کرده و به تمسخر خود ادامه می دهیم، در حالی که دیگران به ذات گناه آلود خود اعتراف کرده و طلب بخشش می کنند. خبر خوش این است که مانند دزد روی صلیب ، ما نیز می توانیم در هر زمان از گناه خود مبرا گردیدم ، حتی هنگامی که با مرگ دست و پنجه نرم می کنیم.

سؤال 54. آیا عیسی همان روز که مصلوب شد به فردوس عروج کرد (لوقا 23: 43) یا دو روز بعد (یوحنا 20: 17)؟

این نظر که عیسی یا اناجیل با یکدیگر در مورد عروجش به فردوس پس از مرگش بر روی صلیب در تضاد با یکدیگر می باشند، بستگی به تفسیر و برداشت ما از فردوس و نیز نیاز ما به مطابقت آن با زمینه متن دارد.

عیسی به دزد روی صلیب فرمود: ” امروز با من در فردوس خواهی بود”. البته این امر واقعا” حقیقت داشت. آن دزد به هر حال همان روز بر روی زمین می مرد ، اما بحث اینجاست که در فردوس، ” امروز” می تواند هر روز ما در این دنیا باشد، چون در آسمان زمان مطرح نیست.

بر اساس ترجمه قدیمی کینگ جیمزعیسی به مریم مجدلیه فرمود که او هنوز پیش پدر ” صعود ” نکرده است. هرچند می توان به صورت ” بازگشت” به سوی پدر نیز ترجمه کرد.

عیسی پیش از آغاز جهان با خدا بود ، و خود خدا بود (یوحنا 1 و فیلیپیان 2: 6-11). او تمام جلال خود را رها کرده و تبدیل به خدای کامل، انسان کامل شد. بعدا” خدا عیسی را به بالاترین جایگاه یعنی دست راست خویش، بلند کرد و جلال داد (اعمال رسولان 7: 56). این هنوز در یوحنا 20: 17 به وقوع نپیوسته بود. هنگامی که عیسی می گوید: ” هنوز نزد پدر صعود نکرده ام”، این امکان را که او در روزهای میانی مرگ و قیام خود  در” زمان بندی ما” در آسمان بوده را رد نمی کند( هرچند در آسمان زمان مطرح نیست). در همین موازات ( اگرچه به صورت ناقص) ، من به خانه اولیه خود و مکانی که رشد کرده ام می روم، بدون اینکه حقیقتاً به آنجا باز گردم. یعنی بازگشت به گونه ای که در حالت سابقم بوده ام.

 به هر ترتیب، درک بیشتر متن به زمینه آن مربوط می شود. طریقه دیگر بیان: ” بر من میاویز ، زیرا هنوز نزد پدر صعود نکرده ام ، بلکه نزد برادرانم برو و به آنها بگو…” می تواند اینچنین باشد: ” بر من آویزان مشو مریم- هنوز شما را ترک نگفته ام. مرا دوباره خواهید دید. اما اکنون، می خواهم که بروی و به شاگردان بگویی که من بزودی نزد پدرم خواهم رفت، ولی هنوز نه.”

هر دو مذهب اسلام و مسیحیت اعتقاد به قیامت بدن دارند، و هر دو باور به حالت میانی دارند. در لوقا ، عیسی می میرد ، و روح او به آسمان صعود می کند( آیه 46). در یوحنا، عیسی از نظر فیزیکی، بدنش قیام کرده  بود و در آن حالت ، او هنوز به سوی پدر صعود نکرده بود.

واقعیت محدودیت زمانی ما انسانها، این مسئله را امری به ظاهر متضاد نشان می دهد، اما متون بصورت متقابل، انحصاری نیستند. در اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد.

سؤال 55. هنگامی که پولس در راه دمشق بود، نوری درخشان دید و صدایی را شنید .آیا همراهان او نیز این صدا را شنیدند(اعمال رسولان 9: 7)  یا خیر( اعمال رسولان 22: 9)؟

اگرچه در هر دو روایت از کلمه یونانی آکوو استفاده شده ، اما در این دو گزارش، دو معنای متفاوت دارد، یکی به معنای شنیدن صدا و دیگری به معنای درک کردن است. پس توضیح این مسئله بسیار روشن است: آنها چیزی را شنیدند ولی برایشان روشن نبود و درک نکردند. از طرف دیگر پولس هم شنید و هم درک کرد.. پس هیچ تناقضی در این میان وجود ندارد.

سؤال 56. هنگامی که پولس آن نور درخشان را در راه دمشق دید و بر زمین افتاد، آیا همراهان او نیز افتادند( اعمال رسولان 26: 14) یا خیر(اعمال رسولان 9: 7)؟

دو توضیح ممکن برای این روایت وجود دارد. کلمه “ایستادند” را به صورت ” در جای خود ماندند”  نیز می توان استفاده کرد و این حالت می تواند بصورت ایستاده و یا دراز کشیده باشد.

توضیح دیگر این است که: در اعمال رسولان 26: 18 آمده است که هنگامی که نور درخشان آنان را احاطه کرد و قبل از شنیدن صدا، آنها به زمین افتادند. در اعمال 9: 7 می فرماید که همراهان سولس هنگامی که صدا سخن می گفت، خاموش ایستاده بودند. آنها در حالی که صدا با سولس سخن می گفت، وقت کافی برای برپا ایستادن داشتند، مخصوصا” اینکه برای آنها این صدا اهمیتی نداشت و نیز آن را درک نمی کردند. از سوی دیگر، سولس، صدا را می فهمید و از ترس در جای خود میخکوب شده بود ، هنگامی که درک کرده بود که در تمام این مدت پیروان خدا را آزار می داد و به قتل می رساند و در واقع با خدایی که او فکر می کرد خدمت می کند، در حال ضدیت بود. مسلما” درک این واقعیت وحشتناک، او را بیشتر از همراهانش بر زمین میخکوب کرده بود.

سؤال 57. آیا صدایی که پولس شنید به او در همان لحظه گفت که چه کند( اعمال 26: 16-18 ) ، یا به او فرمان داده شد تا به دمشق برود و در آنجا به او گفته خواهد شد که چه کند( اعمال 9: 7 و 22: 10 )؟

چنانچه در اعمال رسولان باب 9 و 22 آمده ، وظایف پولس در دمشق به او ابلاغ شد. هرچند زمینه متن در باب 26 متفاوت است. در این باب پولس نگران ترتیب زمانی و مکانی واقعه نبود چون شنوندگانش از شرح او باخبر بودند.

در اعمال 9: 1-31 لوقا، نویسنده کتاب اعمال رسولان، از سخنان پولس رسول نقل قول می کند.

در اعمال 22: 1-21 لوقا از گفتگوی پولس رسول با یهودیان شرح سخن می گوید، که او را می شناختند و باعث دستگیری و زندانی شدن او در سربازخانه رومی اورشلیم شده بودند. او برروی  پله های سربازخانه با یهودیان  صحبت می کرد و سخنان خود را با دادن اعتبار نامه خود به عنوان یک یهودی را قبل از پرداختن به جزئیات ملاقات خود با عیسی مسیح و گفتگوی خود با او آغاز کرد.

در حالی که لوقا در اعمال 26: 2-23، سخنرانی پولس را شرح می دهد،( که حدود دو سال از زندانی شدنش در اورشلیم  و سخنرانی اش در باب 22 می گذشت). این خطبه را به  فستوس والی رومی و هیرودیس آگریپاس پادشاه عرضه کرد که هر دوی آنان با این قضیه آشنا بودند. به این دلیل الزامی برای شرح کامل رویداد پولس نبود،  بلکه تنها خلاصه ای از آن کافی بود. دقیقا” چیزی که پولس به آنان عرضه کرد. در ادامه سخنان خود، پولس این نکته را با بیان این جمله که ” من به عنوان فریسی” ابراز می کند، برعکس دو جمله قبلی در اعمال 22: 3، اعتبار و صحت یهودی بودن خود را به آنان یادآور می شود. در ادامه این فصل پولس از دانش  آگریپاس در رابطه با حوادث آیات 25-27 آگاهی دارد.

سؤال 58. آیا اعداد کشته شدگان اسرائیلی در بلای شطیم 24000 تن بود ( اعداد 25: 1-9) یا تنها 23000 نفر از اسرائیلیان کشته شدند( اول قرنتیان 10: 8)؟

سؤال در این تناقض ظاهری این است که چند نفر در بلای عارض شده در شطیم جان خود را از دست دادند( که در متن چالش کننده اشتباها ، شیطین، نوشته شده).  اعداد 25: 1-9 و اول قرنتیان 10: 8 در باره دو واقعه متفاوت صحبت می کند. چالش گر در واقع بدون آنکه متوجه باشد، در اینجا به  دو بلای متفاوت اشاره می کند. اگر او به زمینه متن اول قرنتیان 10 توجه می کرد ، متوجه می شد که پولس به بلای ذکر شده در خروج 32: 28 اشاره می کند، که در کوه سینا اتفاق افتاده و نه آن بلایی که در اعداد 25 ذکر شده، که در شطیم میان موآبیان رخ داد. اگر در مورد آیه 7 از اول قرنتیان فصل 10 هنوز شکی دارید به خروج 32: 6 رجوع کنید که این آیه از آنجا نقل قول شده است: ” پس قوم سحرگاهان برخاستند و قربانیهای تمام سوز و قربانیهای رفاقت تقدیم کردند، سپس به خوردن و نوشیدن نشستند و جهت لهو و لعب به پا خاستند.”

در اینجا بعضی می توانند بگویند افرادی که در خروج 32 کشته شدند تعدادشان 3000 نفر بود(خروج 32: 28) که به ظاهر یک تناقض دیگری است ، البته این نیز هنگامی که ادامه متن را می خوانیم به راحتی برطرف می شود. 3000 تنی که در آیه 28 کشته شدند تنها اشاره به افرادی است که بوسیله شمشیر کشته شدند. به دنبال آن در آیه 35 خداوند بلایی بر ضد اشخاصی که در مقابل او گناه ورزیده بودند فرستاد، ” و خداوند به سبب گوساله ای که قوم به دست هارون ساخته بودند، بلایی بر آنان فرستاد.”  این همان بلایی است که پولس در اول قرنتیان 10: 8 به آن اشاره می کند.

سؤال 59. آیا تعداد افراد خانواده یعقوب که به مصر آمدند 70 نفر بود (پیدایش 46: 27) یا 75 نفر(اعمال 7: 14)؟

در جواب به این سؤال که چند نفر از خانواده یعقوب به مصر وارد شدند، باز هم تناقضی ظاهری به نظر می آید. دو متن در ظاهر متناقض پیدایش 46: 1-27 و اعمال 7: 14 می باشند. در حالی که هر دو متن صحیح هستند! در پیدایش 46: 1-27  کل تعداد اشخاصی که از نسل خانواده یعقوب بودند و با وی به مصر وارد شدند ، بنابر آیه 26 شصت وشش نفر بوده. به دلیل اینکه در آیه 28  یهودا قبل از آنان به مصر فرستاده شده بود و خود یوسف  با دو پسرانش پیش از آنان در مصر ساکن بودند. هر چند در آیه 27 به تمام افراد خانواده اشاره شده که شامل یهودا و یوسف و پسرانش می شود که جمع آنان 70 نفر می شود،  در واقع این کل تعداد افرادی است که از خانواده یعقوب به مصر وارد شدند و نه تنها افرادی که با وی به مصر سفر کردند.

در نسخه های قدیم یونانی و لوحه های دریاچه مرده، تعداد افراد در آیه 27 ، 75 تن می باشد. که شامل 3 نوه و 2 نتیجه یوسف نیز می باشد که در اعداد 26: 28-37 به آنان نیز اشاره شده است. و در نسخه  قدیم  یونانی ( که سپتو اجنت نامیده می شود) در پیدایش 46: 20 به اسامی آنان نیز اشاره شده . به این دلیل سخنان استیفان دراعمال 7: 14 قبل از به شهادت رسیدنش کاملا” صحیح می باشد چون او از ترجمه یونانی سپتو اجنت کتاب مقدس نقل قول می کرد.

سؤال 60. آیا یهودا با پولی که به عیسی خیانت کرد، مزرعه ای خرید (اعمال 1: 18)  یا اینکه آن مبلغ را در معبد بر زمین ریخت (متی 27: 5 )؟

در اینجا این سؤال مطرح است که یهودا با پولی که در برابر خیانت به عیسی دریافت داشت، چه کرد؟ در اعمال رسولان 1: 18 آمده که یهودا زمینی خرید و در متی 27: 5 می خوانیم که او سکه ها را در معبد بر زمین ریخت و کاهنان از آن پول برای خرید زمین استفاده کردند. هرچند با نگاهی دقیق تر می بینیم که یک متن خلاصه متن دیگر است.

در رابطه با خیانت یهودا به عیسی، متی 27: 1-10 شرح جزئی این واقعه را می دهد و همچنین اهمیت آن در برآورده شدن نبوتهای کتاب مقدس در این مورد. او مخصوصا” از کتاب زکریای نبی 11: 12-13 نقل قول می کند که بسیاری معتقدند این آیات پیشگویی ذکر شده در ارمیاء 19: 1-13 را روشن می سازد.

در اعمال 1: 18-19 ، لوقا تنها اشاره خلاصه ای  به وقایعی که همگی با آن قبلا” آشنایی داشتند، و نیز تشریح موعظه پطرس در میان ایمانداران، می کند. (مانند موردی که در سؤال قبلی به آن اشاره کردیم). این مطلب در آیه 19 به خوبی به تصویر کشیده شده وقتی او می گوید: ” ساکنان اورشلیم همه از این واقعه آگاه شدند”. احتمالا” در زمان نگارش لوقا، انجیل در میان ایمانداران در گردش بود و همگی از چگونگی مرگ  یهودا آگاهی داشتند و لوقا لزومی برای نوشتن جزئیات این واقعه در این قسمت نمی دید.

سؤال 61. آیا یهودا خود را به دار آویخت ( متی 27: 5) و یا به روی در افتاد و از میان پاره شد و اَمعاء و اَحشایش بیرون ریخت (اعمال رسولان 1: 18)؟

 سؤال مطرح شده این است که آیا یهودا خود را به دار آویخت و یا با سر به زمین خورد و اَمعاء و اَحشایش بیرون ریخت. این بیانات هر دو صحیح هستند.

در متی 27: 1-10 به این اشاره شده که یهودا خود را به دار آویخت و مُرد و این کاملا صحیح است ، اما لوقا در اعمال 1: 18-19  می خواهد در میان خوانندگان خویش احساس تهوع آمیز نسبت به یهودا برانگیزد ، و به هیچ وجه حقیقت  خودکشی یهودا را بر دار انکار نمی کند. مطابق سنت کلیسایی ، این گونه به نظر می رسد که یهودا خود را لب پرتگاهی  بالای دره هانوم به دار آویخت و سر انجام طناب دار پاره شده و یا از هم باز شده، و یهودا به ته دره سقوط می کند و این مسئله با گزارش لوقا در اعمال رسولان هماهنگی کامل دارد.

سؤال 62. آیا زمینی که ” مزرعه خون” نامیده شد به علت این بود که کاهنان آن را با پول خون یهودا خریداری کردند (متی 27: 8) و یا به علت مرگ خونین یهودا (اعمال 1: 19)؟

یک بار دیگر با نگاهی بر متن بالا ، چالش گر سؤال می کند که چرا زمینی که یهودا در آن دفن شد “مزرعه خون” نامیده شد؟ متی 27: 8 می گوید به علت خریداری شدن آن با خونبهای یهودا است. اما چالش گر می گوید بنابر شرح اعمال 1: 19 به علت مرگ خونین یهودا می باشد؟

هرچند هر دو روایت به این معتقدند که علت آن خریداری زمین با خونبها بوده است. اعمال 1: 18-19 این چنین آغاز می کند ” یهودا با پاداش شرارت خود قطعه زمینی خرید “. پس متن با این گمان آغاز می شود که زمین با خونبها خریده شده ، و نویسنده در ادامه، به منظور ایجاد بیزاری و اشمئزازشدید در خواننده، چگونگی مرگ خونین یهودا را بر روی آن قطعه زمین شرح می دهد.

سؤال 63. چگونه می تواند بهای رهایی که عیسی برای همگان پرداخت (مرقس 10: 45 و اول تیموتاؤس 2: 5-6 ) که نیک است با فدیه  شریران یکسان باشد؟ ( امثال 21: 18)

در اینجا این سؤال مطرح است که چه کسی فدیه کیست؟ چالشگر از متنهای مرقس 10: 45 و اول تیموتاوس 2: 5-6 استفاده می کند تا نشان دهد که عیسی فدیه همگان است و آن را با امثال 21: 18 مقایسه می کند که آمده ” شریران فدیه پارسایان می شوند ، و خیانت پیشگان ، فدیه صالحان.”

در اینجا هیچ تناقضی نیست، چون این دو بخش در باره دو نوع فدیه مختلف سخن می گویند . فدیه بهایی است که طرفی به طرف دیگر می پردازد و در ضمن این که می تواند بوسیله شخص نیک برای دیگران پرداخت شود، مانند کاری که مسیح برای جهان انجام داد، می تواند همچنین از سوی افراد گناهکار نیز به خاطر گناهی که انجام داده اند، پرداخت شود، مانند نمونه ای که در امثال ذکر شده است.

چالشگر می پندارد که چون مسیح نیکو است نمی تواند فدیه شریران شود. در این فرضیه او تأکید بر باور اسلامی دارد ، که هیچکس نمی تواند جریمه گناهان شخص دیگری را بپردازد، یا به کلامی دیگر فدیه دیگری شود. لیکن چالشگر نمی تواند این اعتقاد را بر کتاب مقدس تحمیل کند. این که مسیح برای افراد بسیاری فدیه شد، از آموزه های کتاب مقدس است. در غلاطیان 3: 13-14 و اول پطرس 2: 23-25 از لعنت شدن عیسی برای ما سخن می گوید. پس عیسی امثال را نیز به کمال رساند. در اینجا نیز فرضیات چالشگر متکی بر درک و فهم وی از متن، خارج از زمینه آن می باشد . متن مرقس 10: 45 با نقل قولی از عیسی آغاز می شود که می فرماید: ” چنانکه پسر انسان نیز نیآمد تا خدمتش کنند ، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی در راه بسیاری بنهد.” عیسی این مطلب را در پاسخ به مشاجره شاگردانش با یکدیگر، بعد از این که یعقوب و یوحنا از عیسی خواسته بودند آنها را در دست راست و چپ خود در ملکوتش بنشاند، بیان کرد. در اینجا عیسی بار دیگر مرگ خود و دلیل آنرا پیشگویی و نبوت می کند ، که او فدیه و کفاره گناهان تمام جهان را خواهد پرداخت. در اول تیموتاؤس 2: 5-6 می فرماید: ” زیرا تنها یک خدا هست و بین خدا و آدمیان نیز تنها یک واسطه وجود دارد، یعنی آن انسان که مسیح عیسی است، که با دادن جان خود بهای رهایی جمله آدمیان را پرداخت . بر این حقیقت در زمان مناسب شهادت داده شد.”  این در وسط متنی آمده که در مورد چگونگی پرستش خدا  به کلیسای اولیه آموزش می دهد. این دو آیه دلیل و مفهوم پرستش خدا را بیان می کند . کفاره رهایی بخش که توسط خدا عطا شده است، که توسط این واسطه یعنی عیسی مسیح و کار کفاره کننده گناهان بر صلیب، خدا بار دیگر رابطه رهایی بخش خود را با انسان برقرار می سازد.

در حالی که امثال 21: 18 در مورد بهایی است که خدا از طریق مصریان برای خروج قوم اسرائیل از مصر پرداخت کرد، همان گونه که در کتاب اشعیا نبی و مخصوصا باب 43: 3 به آن مشخصا” اشاره شده است:

” زیرا من یهوه خدای تو هستم ، قدّوس اسراییل ، نجات دهنده تو ، مصر را فدیه تو می سازم ، و کوش و سبا را به جای تو می دهم.”

این تصویر در آیه های 16 و 17 گسترده تر مشاهده می شود و ریشه در کتاب خروج 7: 5 . 8: 1 و 12: 33  دارد. مخصوصا” فصل های 13 و 14 به این نکته اشاره می کنند . همان گونه که تاریخ در کتاب مقدس برای ما ثبت می کند که توسط این عمل بود که پیمان قدیم بین خدا و پادشاهی اسرائیل بنیان گذاشته شد.

سؤال 64. آیا تمامی کتاب مقدس مفید است( دوم تیموتاوس 3: 16) یا بی فایده (عبرانیان 7: 18 )؟

اتهام وارده این است که: در یک آیه اشاره شده که تمامی کتب مقدس سودمند هستند و در جای دیگر گفته شده که عهد عتیق ضعیف و بی فایده است، در این میان تناقضی مشاهده می شود. این یک مشکل عدم توجه دقیق به زمینه متن می باشد که از بیتوجهی به وعده های خدا بر می خیزد که توسط انبیا در مورد دو عهدی که او بر قرار کرده بود، بیان شده است.

به این موضوع بسیارعالی نمی توان به علت محدودیت گنجایش این مقاله، به طرزی عمیق پرداخت. در عین حال اطلاعاتی برای خواننده ای که آشنایی با کتاب مقدس ندارد داده خواهد شد، تا منظور ما روشن و واضح تر شود. به این دلیل به موازات سؤال دیگری که در مورد غنای معانی کلمات عبری در کتاب مقدس است، که در این مورد ترجمه کلمه ” نیهام” به معنی تغییر فکر ، توبه ، و یا پشیمانی است خواهیم پرداخت (لطفا رجوع کنید به متن این سؤال که در بخش پاسخ به اسلام با این مضمون وجود دارد: آیا خدا پشیمان می شود یا خیر؟)

شکی نیست که کلام خدا تنها از خودِ خدا سرچشمه می گیرد، و برای آموزش، توبیخ، اصلاح و پرورش سودمند است، همانگونه که در دوم تیموتاؤس می خوانیم. این یک عبارت کلی است که به همه آنچه از خدا صادر می شود، اشاره دارد.

عبرانیان باب 7 در باره حکم مخصوصی که در نقطه زمانی مشخص به افرادی بخصوص داده شده یعنی اشاره به سیستم یا ساختار گذراندن قربانی در خیمه و بعدا” در معبد اورشلیم. خدا در عهد و پیمان خود با قوم خویش مراحلی را برای تقدیم قربانیها و ذبح حیوانات به منظور آمرزیدن گناهانشان برقرار کرد، مخصوصا در کتاب لاویان فصلهای 4 تا 6 به آنها ” قربانی گناه” و” قربانی تقصیر” اطلاق شده است.

اعتقاد به مرگ  جایگزین برای اسلام امری نا مفهوم و غریب است، اما برای یهودیت و مسیحیت که بر پایه کتاب مقدس می باشند، اساسی است . گناه باید کفاره شود. جزای گناه مرگ است، و شخصی باید تاوان آن را بدهد. هیچ بخششی برای گناه بدون ریخته شدن خون وجود ندارد، چون خدا طالب عدالت است. او نمی تواند این جریمه و جزا را نادیده بگیرد، چون امری ناعادلانه خواهد بود.

خدا این سیستم و ساختار کفاره گناهان را بر قرار کرد،  همانگونه که نیاز به آنرا 79 بار در عهد عتیق تکرار می کند! در همین حین می خوانیم که خدا می فرماید: ” اینک روزهایی فرا می رسد که من با خاندان یهودا عهدی تازه خواهم بست، نه مانند عهدی که با پدرانشان بستم آن روز که دست ایشان را گرفتم تا از سرزمین مصر به در آورم” ( در اینجا به کوه سینا اشاره می کند، جایی که خدا عهد اول خود را بعد از رهایی ایشان از مصر به قوم اسرائیل می دهد) ( ارمیاء 31: 31-33) . و دلیلی که خدا برای آوردن این عهد تازه می دهد این است که قوم اسرائیل به این عهد وفادار نماند. بنابر این پیمان وعهد تازه متفاوت خواهد بود، چنانکه خدا می فرماید: ” شریعت خود را در بطن ایشان خواهم نهاد و بر دلشان خواهم نگاشت، ( آیه 33) همچنین لازمه این عهد و پیمان جدید کفاره ای خواهد بود که یک بار برای همیشه برخلاف آنچه در عهد عتیق بود، بابت گناهان ایشان پرداخته خواهد شد(ارمیاء 31: 34 و دانیال  9: 24- 25)

در عهد عتیق خدا از مسیحایی سخن می گوید که این را به تحقق خواهد رساند. مسیحایی که نه از میان کاهنان قبیله لاوی بلکه مردی کامل از قبیله یهودا که کاهن خدا خواهد بود. این مسیحا به یکباره کفاره گناهان برای همیشه خواهد بود، و به خدا نزدیک خواهد شد آن هم نه به خاطر  شایستگی اجدادش ( مانند کاهنان قبیله لاوی) بلکه  به علت لیاقت خودش، که مانند خدا کامل است. اگر مردم قربانی این مسیحا را قبول کرده و او را پیروی کنند، خداوند احکام خود را در افکار و قلب آنان خواهد نگاشت ، و چون عدالت او جاری شده، خدا می تواند نسبت به آنان رحیم باشد. و آنان نیز می توانند در عوض به خدا نزدیک شوند، چون خدا خواهان رابطه با خلقت خویش است ( پیدایش 3: 8-11) و تنها گناه مانع آن می شود.

البته این موضوعی بسیار پیچیده است و تنها با مطالعه گسترده عهد عتیق می توان آن را به صورت مناسب توضیح داد. تمامی کتاب مقدس سودمند است، که شامل گذراندن قربانی نیز می شود. در عین حال خدا وعده داد تا در آینده عهد جدیدی با قوم خود بر قرار خواهد ساخت. به این دلیل  قربانی کامل عیسی مسیح جایگزین روش ابتدایی گشت.

متنهای بسیاری از کتاب مقدس این مسیحا را که عهد جدید را به کمال می رساند، تشریح می کنند. مانند ، خدا ” جان خود را قربانی گناه می کند” و به ما گفته شده ” حال آنکه رنجهای ما بود که او بر خود گرفت و دردهای ما بود که او حمل کرد ، به سبب نافرمانیهای ما بدنش سوراخ شد، و به جهت تقصیر های ما له گشت ، تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد( اشعیا فصل 53 را بخوانید).

شما البته اگر مایل باشید می توانید جریمه گناه خود را بدهید، اما به قیمت از دست دادن احیات ابدی شما خواهد بود . شما به علت گناه خود خواهید مرد و به جهنم رهسپار خواهید شد.  یا اینکه، به خاطر محبت خدا ، مسیحای موعود این جریمه را به جای شما پرداخت می کند، و به جای شما ” سوراخ ” می شود، که صلح  با خدا را برای شما به ارمغان آورد. در نتیجه این کار خدا به شما اجازه ورود به بهشت را تا ابد خواهد داد، چون عدالت او انجام شده است. چون مانند یحیی تعمید دهنده هنگامی که عیسی را دید و گفت: ” ببینید ، بره خدا را که گناه جهان را بر می دارد” و همچنین گفت: ” آنکه به پسر ایمان دارد ، حیات جاویدان را دارد، اما آن که از پسر اطاعت نمی کند، حیات را نخواهد دید، بلکه خشم خدا بر او برقرار می ماند”. ( یوحنا 1: 29 . 3: 36 ).

خدا تعلیم می دهد که این کار را خواهد کرد، و آن در مرگ و قیام عیسی مسیح تحقق یافت، دقیقا همانگونه که در عهد قدیم پیشگویی شده بود، تا عهد جدید بر قرار شود. جریمه گناه ، یک بار و برای همیشه توسط ” بره خدا که گناه جهان را بر می دارد” پرداخت شد همچنان که یحیی تعمید دهنده با دیدن عیسی اعلام کرد. او شخصی است که خدا وعده آنرا داده بود. توسط مرگش شیوه قدیم قربانی سالانه حیوانات غیر ضروری گشت. روشی که خدا ارائه داد بسیار برتر و کامل تر است و روش قبلی را غیر ضروری و بی فایده می سازد (عبرانیان 8: 7-13).

همانطور که در متنهای بعدی اشاره خواهیم کرد، خدا نظر خود را در مورد تدارک طریقی میان خویش و انسان عوض نکرد.  مقصود و برنامه اولیه او نیز همان برقراری عهد جدید و تحقق عهد عتیق بود، همانگونه که در عهد عتیق اعلام شده بود. اینجا نکته دیگری را نیز باید اشاره کنیم.  انجام این مراسم مذهبی تنها از قوم اسرائیل خواسته شده بود، چون تنها آنان تحت قوانین و مقررات و دستورالعملهای عهد موسی عمل می کردند. هر غیر یهودی که مایل بود به دین یهود بپیوندد ، می بایست که این قوانین را نیز به انجام می رساند. اما مسیحیان به یهودیت نمی گروند. آنان ایمان داران به عیسی ، مسیحای خدا و منجی عالم هستند. آنان در تحت ” عهد جدید” که بوسیله خون عیسی برای کفاره گناهان برقرار گشت عمل می کنند، و نه تحت عهدی که خدا با قوم اسرائیل در کوه سینا بست. در این عهد و پیمان تازه، مسیحیان نیز دارای احکام و قوانین هستند، و به طریقی نیز با عهد عتیق مرتبط می باشند، اما اکنون در یک زمینه کاملا جدید ، که همانا تحقق آن است. در میان این دو عهد خطی کاملا روشن و مداوم دیده  می شود، مکاشفه و تجدید میان عهدها یا پیمانهای عتیق و جدید. چون اسرائیل و مسیحیت دارای یک مسیحای مشترک هستند، و این کتب مقدس یهود بود که این مسیحا به کمال به انجام رساند. در نتیجه تمام کتب برای تدریس و آموزش سودمند هستند ، برای دانستن اینکه از کجا آمده ایم ، و به کجا می رویم. لیکن نه هر حکم و فرمان و قانون در عهد عتیق برای مسیحیان لازم الاجراست چنانکه  قبلا برای قوم اسرائیل بود. ولی باز ما وجه مشترک بسیاری باهم داریم ، ما عهد و احکام جدید داریم، که یهودیان نیز می بایست آنرا خوانده و با آن توافق داشته باشند، چون این عهد همه آنچه را که یهودیان در پی آن هستند و دائما” در انتظارو امید آن هستند، تحقق می بخشد.

به موازات این مسئله، هر چند به طریقی ناقص، می توان خطی را برای مسلمانان در قرآن کشید که در سوره 3: 49-50 یافت می شود. عیسی به قوم اسرائیل می فرماید: ” من آمده ام تا حکمی که قبل از من بود تصدیق کنم. و آنچه را که قبلا برای شما ممنوع بود قانونی سازم” یا ” هر آنچه حرام بود حلال سازم” . بر اساس این آیه، او آمد و شریعتی را که خدا قبلا به آنان داده بود تصدیق کرد و در ضمن آنچه را خدا قبلا جایز نمی دانست، مجاز اعلام کرد.البته باید اشاره کرد که آنچه قرآن می گوید در خصوص این متن کتاب مقدس که به عنوان ” تناقض” یاد شده به هیچ وجه صادق نیست و آن را نمی توان در مورد یهودیان و مسیحیان ابراز کرد. به این مسئله در اینجا اشاره کردیم که نشان دهیم قرآن نیز به موازات این مسائل، چیزهایی را شهادت و گواهی می دهد.

سؤال 65. دقیقا چه چیزی روی لوح بالای صلیب نوشته شده بود ( متی 27: 37 ، مرقس 15: 26، لوقا 23: 38 و یوحنا 19: 19 ) چون به نظر می رسد که در انجیلها مطالب متفاوتی هست؟

سؤال این است که نوشته روی صلیب چه بود؟ و در این باره بحث می شود که در متنهای متی 27: 37 ، مرقس 15: 26، لوقا 23: 38 و یوحنا 19: 19 هر کدام به کلمات متفاوتی بر بالای سر عیسی بر روی صلیب اشاره می کنند که نوشته شده بود. این را می توانیم با نظری در یوحنا  19: 20 بیشتر درک کنیم: ” بسیاری از یهودیان آن کتیبه را خواندند، زیرا جایی که عیسی بر صلیب شد نزدیک شهر بود و آن کتیبه به زبان عبرانیان و لاتینی و یونانی نوشته شده بود.”

جالب است که گفته می شود ، پیلاتوس نویسنده متن کتیبه بود و احتمال می رود از جملات مختلفی برای نوشتن هر زبان، بنابر مهارتش در زبان مورد نظر، استفاده کرده باشد.

اتهام اصلی که بر عیسی وارد شده بود و در تمام اناجیل ذکر شده، ادعای وی مبنی بر ” پادشاه یهودیان” بودن می باشد. اگر هر کدام از اناجیل فاقد این مورد بود، در آن زمان می توانست تناقضی در کار باشد، اما چنین چیزی وجود ندارد، پس تناقضی نیز وجود ندارد.

برای توضیح بیشتر به ( آرچر  1982: 345-346 ) مراجعه کنید.

سؤال 66. آیا این هیرودیس پادشاه بود که می خواست یحیی تعمید دهنده را به قتل برساند( متی 14: 5) یا همسرش هیرودیا( مرقس 6: 20)؟

چالشگر با استفاده از متن ذکر شده در متی 14: 5 که به نظر می رسد هیرودیس مایل بود و در آیه مرقس 6: 20 که اینچنین نتیجه می گیرد که او نمی خواست یحیی را به قتل برساند، ادعای تناقض در اناجیل می کند. هرچند این دو متن مکمل یکدیگرند. وقتی به کل ماجرا نظر می اندازیم، متوجه این مسئله می شویم که متی 14: 1-11 و مرقس 6: 14-29 ، هیچ تناقضی با یکدیگر ندارند. این به جز کوششی بیهوده برای یافتن تناقض در کتاب مقدس، چیز دیگری نیست. همانگونه که در باره مورد دیگری نیز قبلا” مشاهده کردیم . در سؤالی دیگر نیز اشاره کردیم که هیرودیس پادشاه یحیی تعمید دهنده را بنابر درخواست همسرش هیرودیا، زندانی کرد . پس  هیرودیس تحت تأثیر هیرودیا که عامل اصلی در این میان می باشد، دستور بریدن سر یحیی را داد.

شرح مرقس در مقایسه با انجیل متی که اینچنین برآورد می شود که دیرتر از انجیل مرقس نوشته شده است، دارای جزئیات بیشتری است و به این علت، متی دیگر لزومی نمی بیند تا جزئیاتی را که در انجیل مرقس نوشته شده است، تکرار کند. این را نیز دقت کنید که مرقس هیچگاه اشاره نکرده که هیرودیس نمی خواست یحیی را بکشد، بلکه گفته است هیرودیس  به علت پارسایی و تقدس یحیی، از او هراس داشت و متی نیز با اشاره به تأثیری که یحیی بر مردم داشت به نتیجه گیری مرقس می افزاید.

سؤال 67. آیا دهمین شاگرد عیسی بین 12 نفر تدّی است ( متی 10: 1-4 ، مرقس 3: 13-19) یا یهودا پسر یعقوب ( لوقا 6: 12-16)؟     

هر دو می توانند صحیح باشند. داشتن دو اسم در آن زمان بسیار رایج بود. شمعون، یا کیفا، پطرس نیز خوانده می شد( مرقس 3: 16) ، و شاول، پولس نیز خطاب می شد ( اعمال 13: 9). در هیچ کدام از این موارد، تأکید نشده که یکی از اسامی منحصرا”  قبل از تبدیل به دیگری استفاده می شد ، هر دو اسامی همزمان مورد استفاده قرار می گرفت.

سؤال 68. اسم شخصی که در خراجگاه یا باجگاه نشسته بود و عیسی او را برای شاگردی خواند، متی بود (متی 9: 9) یا لاوی (مرقس 2: 14 ، لوقا 5: 27)؟

جواب این سؤال نیز همانند مورد قبلی است، به این معنا که هر دو نیز صحیح می باشند. همان گونه که در کتاب مقدس آمده، متی را لاوی نیز می خواندند. بسیار جالب است که چالشگر چنان توجهی به این رسم متداول آن زمان دارد. در مناظره ای که ایشان با آقای اسمیت در سال 1998 دربیرمینگهام انگلیس داشتند، خود از نام مستعاری برای شرکت در این جلسه استفاده کردند که باعث شد آقای اسمیت نتواند تحقیقات شایسته را برای پاسخ به نوشتجات ایشان انجام دهند ، و اکنون همین شخص استفاده هر دو اسامی افرادی را که در  قرن اول در فلسطین ساکن بودند و نیز با در نظر گرفتن اینکه در آن زمان این یک امری بسیار رایج و قانونی بود ، تناقض می انگارد.

دلایل بسیار مشروع و قانونی برای استفاده از اسامی متفاوت وجود دارد. اما روش  فریب کارانه و ناحق چالشگر در موارد اخیر ذکر شده در بالا، تنها زنگ خطر عدم خلوص و ریاکاری ایشان را در مطرح کردن دو سؤال اخیر به صدا در می آورد.

سؤال 69. آیا عیسی روز بعد از شام پسخ مصلوب شد ( مرقس 14: 12-17) و یا روز قبلش( یوحنا 13: 1 ، 30، 29،  18: 28 ، 19: 14) ؟

عیسی در صبح قبل از شام پسخ مصلوب گشت . دلیل این که به نظر می رسد مرقس به روز بعد اشاره دارد، یکی از نظر فرهنگی و دیگری از نظر دستور زبانی است.

شواهد موجود در اناجیل مبنی بر این که عیسی در آستانۀ عید پسخ مرد، زمانی که شام پسخ باید قبل از غروب آفتاب خورده می شد، بسیار محکم است. قبل از این که به طور مختصر وارد این موضوع شویم، لازم به ذکر است که مرقس باب 14 نشان می دهد که عیسی، شام پسخ را با شاگردانش نخورد.

لوقا 14: 12 می گوید: که “عید فطیر” که “عید پسخ” نیز خوانده می شود، بود.  همان طور که نامش نشان می دهد، قسمتی از شام پسخ، خوردن نان بدون خمیرمایه بود. این حکمی است که یهودیان تا به امروز نیز در مورد این شام نگاه می دارند، زیرا که خدا به وضوح می گوید، ” نان بدون خمیرمایه بخورید، و هر کسی که نان خمیرمایه دار بخورد باید از جماعت اسرائیل منقطع شود. هیچ چیز که با خمیرمایه تهیه شده باشد نخورید. هر جا که زندگی می کنید، نان بی خمیر مایه بخورید.” ( به خروج 12: 1-20 مراجعه شود).

واژۀ یونانی که برای “عید فطیر” استفاده شده است، آیزیموس است. این واژه ای است که مرقس در باب 14 آیۀ 12 برای “عید فطیر” استفاده کرده است. واژۀ یونانی برای نان معمولی ( نان خمیرمایه دار) آرتوس است. همۀ نویسندگان اناجیل، از جمله مرقس بر این باورند که در این شام آخر با شاگردان، نانی که خورده شد آرتوس و یا به عبارت دیگر همان نان خمیرمایه دار بود. ” هنوز مشغول خوردن بودند که عیسی نان ( آرتوس) را برگرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرد و به شاگردان داد و فرمود: بگیرید، این است بدن من.” ( مرقس 14: 22 ). این احتمالاً به این دلیل است که این شام، شام پسخ نبوده است. استفاده از کلمات متفاوت در یک متن بر این مسئله تأکید دارد. برای آنها غیر قابل تصور بود که چیزی را بخورند که خدا حکم کرده بود که نخورند ( نان خمیرمایه دار- آرتوس)، و چیزی را نخورند که خوردن آن حکم خدا بود ( نان فطیر – آیزیموس).

پس اگر این حقیقت دارد، منظور مرقس در آیات 12 تا 17 چیست؟ اولاً ما ببینیم که ” زمان قربانی کردن برۀ پسخ، کی بود”. در خروج 20: 1-8 اشاره دارد که  این کار باید در روز چهاردهم ماه نیسان از تقویم یهودیان انجام گیرد. اگر چه، در مورد روز دقیق این جشن اختلاف نظراتی وجود داشت که ناشی از مباحثات بر سر تقویمهای مختلفی بود که برای محاسبۀ روزهای جشن مورد استفاده قرار می گرفتند. احتمالا” رسوم متفاوتی در زمان عیسی رایج بود. بنابراین قطعاً این مسئله برای برخی معمول بوده که برۀ پسخ را در آن روز قربانی کنند، هر چند اکثر افراد پسخ را شامگاه روز بعد می دانستند.

دوماً، شاگردان از عیسی پرسیدند که ” کجا می خواهی برویم و برایت تدارک ببینیم تا شام پسخ را بخوری؟ ” آنها نمی دانستند که عیسی قرار است مانند برۀ قربانی در خروج باب 20 که اسرائیلیان را از خشم خدا که بر مصر قرار گرفته بود نجات داد، جان خود را برای گناهان جهانیان قربانی کند. عیسی برای آنها توضیح داده بود، اما آنها به دلایل بسیاری این مسئله را درک نکرده بودند که یکی از این دلایل اعلام ورود پیروزمندانۀ عیسی به اورشلیم به عنوان مسیح موعود توسط مردم بود که همچون زنگی در گوش آنان صدا می کرد. او این را نگفته بود که شام پسخ را با آنان خواهد خورد. او می خواست، اما می دانست که نخواهد توانست.  هیچ جایی برای توضیحات متعصبانه نمی ماند که شام پسخ باید در همان روز و در همان مکانی که تدارک دیده شده بود خورده می شد. قطعاً یهودیان به دلیل باب 12 خروج، خانه های خود را برای برگزاری عید فطیر کاملاً آماده می کردند.

سوماً،  اناجیل به نوعی  شام آخر را به طرز خاصی به عنوان تحقق و تکمیل مأموریت عیسی، بیان کردند. به عنوان مثال در لوقا باب 22 نوشته شده که عیسی می گوید که مشتاق است تا ” این ” شام پسخ را با شاگردانش بخورد. پس آیا لوقا این را می گوید که آن شام پسخ بود؟ پاسخ به این مسئله مشکوک است به علت استفاده مشترک آرتوس و آیزیموس و نیز دلایل دیگر موجود. عیسی این شام آخر را مانند شام پسخ برگزار کرد ( اما نه شام پسخ واقعی ). او می خواست این مشارکت خاص را با شاگردان و دوستانش داشته باشد تا آنها از دردناک بودن رنج و عذابی که تا چند ساعت بعد باید متحمل آن می شد، آگاهی داشته باشند. او همچنین می خواست این را به شاگردانش نشان دهد که پسخ در مورد او صحبت می کند؛ که او قربانی ای بود که عهد جدیدی را که وعدۀ خدا بود، به همراه خواهد داشت ( رجوع کنید به سؤالات 64 و 34) درست مثل بره ای که 1500 سال قبل ذبح شد تا مردم اسرائیل را از خشم خدا نجات دهد. او در طی آن شام این را به تصویر کشید که او همان ” برۀ خدا که گناه از جهان برمی گیرد”است، همانطور که یحیی تعمیددهنده عیسی را معرفی کرده بود ( یوحنا 1: 29 ). او می خواست این شام را با آنان بخورد، زیرا می گوید ” دیگر از آن نخواهم خورد تا آن هنگام که در پادشاهی خدا تحقق یابد ” ( لوقا 22: 16 ). مرگ پیش روی او تحقق این گفته بود که ” زیرا مسیح، برۀ پسخ ما قربانی شده است ” ( اول قرنتیان 5: 7 ).

اگر این مفاهیم درست باشند ( یعنی یکی از دو توضیح موجود که نتایج ناشی از تحقیقاتم هستند )، پس هیچ تناقضی وجود ندارد. عیسی قبل از شام پسخ مرد.

سؤال 70. آیا عیسی خطاب به پدر دعا کرد( متی 26: 39 مرقس 14: 36) یا دعا نکرد( یوحنا 12: 27) که مانع مصلوب شدنش توسط دشمنان شود؟          

در متی 26: 39 و مرقس 14: 36 به نظر می رسد که عیسی از پدر خواست تا مانع مصلوب شدنش شود ، هرچند در یوحنا 12: 27 به نظر می رسد که او این دعا را نکرد.

این تلاشی بسیار ضعیف برای ادعای تناقض در این مورد می باشد که از ناآگاهی خواننده سرچشمه می گیرد. در متی 26: 39 ، مرقس 14: 36 و لوقا 22: 49 آیاتی هستند که به موازات هم اتفاقات  باغ جتسیمانی را قبل از بازداشت عیسی شرح می دهند. در هیچ کدام از این متون عیسی از پدر نخواست که از مصلوب شدنش جلوگیری کند، بلکه از زحمت ها ، درد و رنجهایی  که در چند ساعت آینده پیش روی داشت، اظهار آشفتگی و اضطراب کرد، رنجهایی که به صورت محاکمه، کتک ها ، ضربات شلاق ، تنهایی و طرد شدگی از جانب مردم و خدا بر روی صلیب و خودِعملِ به صلیب کشیده شدن و نهایتا” پیروزی قریب الوقوع او بر شیطان را شامل می شد. با این حال او طالب اراده خدا است تا در ساعات آینده واقع شود، هر چند می دانست که بدین وسیله او کشته شده و بار دیگر قیام خواهد کرد، و کفاره گناهان تمام جهان را خواهد پرداخت.

یوحنا 12: 27 از یک موقعیت کاملا” متفاوت سخن می گوید ، موقعیتی که قبل از وقوع تمام اتفاقاتی که در بالا ذکر شد، اتفاق می افتد.  آن در زمانی است که عیسی در معبد اورشلیم هنگام جشن پسخ با گروهی از مردم سخن می گوید ( حتی قبل از گرد همایی عیسی با شاگردان در بالا خانه). در چنین موقعیتی عیسی چیزی را مشابه سخنان ذکر شده در بالا بیان می کند: ” اکنون جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم ! پدر مرا از این ساعت رهایی ده؟ اما برای همین منظور به این ساعت رسیده ام. پدر نام خود را جلال ده!”.

اینجا نیز بار دیگر به ما یادآوری می شود که او مضطرب است. او می داند که اتفاقات در اطرافش  به سرعت در حال وقوع هستند. اما، این سخن او در پاسخ به چند فرد یونانی است که از طریق شاگردانش از او سؤالی کرده بودند. آیا آنان میخواستند راه گریزی برایش پیشنهاد کنند؟ شاید. اما عیسی با آنان ملاقات نکرد و بدین طریق جواب آنان را برای ملاقاتش داد. آیا امکان دارد که این شخص می خواهد از مصلوب شدن فرار کند! من که فکر نمی کنم! شما چطور؟

سؤال 71. آیا عیسی سه بار به منظور دعا از شاگردان جدا شد ( در باغ جتسیمانی) ( متی 26: 36-46 ، مرقس 14: 32-42) یا یک بار ( لوقا 22: 39-46 )

سؤال چالشگر این است که عیسی چند بار برای دعا، در باغ جتسیمانی  در شب دستگیری خود، شاگردان خود را ترک کرد؟  مطابق متن متی 26: 36-46 و مرقس 14: 32-42 سه بار، اما بر اساس لوقا 22:39-46 یک بار. وقتی پی می بریم که این سه متن مکمل یکدیگر هستند، متوجه می شویم که در این میان هیچ تناقضی وجود ندارد.

توجه داشته باشید که لوقا هیچ وقت اظهار نکرد که عیسی شاگردان خود را برای دعا سه بار ترک نکرد. اگر او به هر سه بار اشاره نکرده به هیچ عنوان به این معنا نیست که عیسی اقدام به چنین کاری نکرده. آنچه مسلم است، لوقا اشاره به این مورد را برای شنوندگانش ضروری ندانسته. باید اشاره کنیم که انجیل لوقا از نظر مقطع زمانی سومین انجیلی است که به نگارش در آمده و منطقی به نظر می رسد که او اطلاعات ثبت شده در اناجیل دیگر را تکرار نمی کند.

سؤال 72. هنگامی که عیسی برای دومین بار از شاگردانش جدا شد تا دعا کند آیا کلمات هر دو دعا شبیه هم بودند( مرقس 14: 39) یا متفاوت( متی 26: 42)؟

با مقایسه این دو متن مخصوصا” آیات 42 و 39 ، ملاحظه می کنیم که بر خلاف اظهار چالشگر ، هیچگونه تناقضی وجود ندارد. چگونگی کلمات دعا در باغ جتسیمانی، همچنان که چالشگر در سؤالش مطرح می کند، بار دیگر نشانگر بی توجهی و ناآگاهی او در نوشتن زمینه کتابش در این مورد می باشد و جمله بندی و تناقض ساختگی و گمراه کننده متن، در واقع نوشته چالشگر است. او آیه را این چنین می نویسد: ” کلمات دعا مانند دعای اولی بود”. حال ببینیم مرقس در  14: 39 چه می گوید ” پس دیگر بار رفت و همان دعا را کرد” .

در هیچ جای این آیه، مرقس اشاره نمی کند که عیسی همان کلمات را مانند دعای قبلی دعا کرد، اما اشاره می کند که نکته مهم دعا مانند دعای قبلی بود، همانگونه که در متن ذکر شده در انجیل متی می خوانیم. هنگامی که هر دو دعا را در متی 39 و 42 با هم مقایسه می کنیم ، مشاهده می کنیم که هر دو شبیه یکدیگر هستند اما نه دقیقا” با کلمات یکسان. بعد، در آیه 44 متی می نویسد که عیسی بار دیگر دعا کرد ” همان دعا را تکرار کرد” ، اما بنابر گفته چالشگر این دو دعا با هم تفاوت داشتند ، پس چگونه عیسی همان دعا را برای سومین بار تکرار می کند؟  اگر دقت کنید چالشگر قاعده نماز مسلمانان را در اینجا می خواهد به ما تحمیل کند ، که البته چنین کاری را نمی تواند بکند. آنچه چالشگر می گوید میتوان در نمازهای فرمول شده تکراری انتظار داشت، همچنان که در اسلام رایج است. اما این دعا ها سخنان دل عیسی است که به علت عظمت موقعیتی که پیش روی دارد گفته شده است. نهایتا” این موقعیت جای دوم را در برابر رابطه جذاب ، قدرتمند و با محبت، میان عیسی و پدر را دارا بود.

سؤال 73. آیا افسر رومی گفت که عیسی بیگناه است( لوقا 23: 47) یا اینکه او پسر خدا است( مرقس 15: 39)؟ 

در باره سخنان افسر رومی هنگامی که عیسی بر روی صلیب جان خود را فدا کرد، سؤالی مطرح شده است. در این دو متن از مرقس 15: 39 و لوقا 23: 47 همچنان که در سؤالات قبلی نیز اشاره کردیم ، هیچ تناقضی وجود ندارد بلکه این آیات مکمل یکدیگرند.

متی 27: 54 و مرقس 15: 39 هر دو متفق القولند که افسر رومی اعلام کرد که عیسی ” پسر خدا است” . اما لوقا در 23: 47 به این اشاره می کند که افسر رومی عیسی را ” مرد بی گناه ” خطاب می کند. آیا باور این مطلب که افسر رومی هر دوی این عبارات را بیان کرد، اینقدر سخت است؟ در هیچ کدام از روایات اناجیل ذکر نشده که این افسر فقط  این سخنان را بیان کرد . پس ما آنچه را که مایلیم افسر رومی گفته باشد تا نویسندگان اناجیل بنویسند، به آنها تحمیل نکنیم. متی و مرقس توجه بیشتری بر اعلام الوهیت عیسی به وسیله افسر رومی داشتند، هر چند لوقا تأکید بر جنبه بشری عیسی داشت ، یعنی این مطلب یکی از اساسی ترین موضوعات انجیل او به شمار می رفت. بنابراین لوقا مطلبی را که افسر رومی در باره عیسی گفته بود و با هدف انجیل او مطابقت داشت، بیان می کند.

سؤال 74. آیا عیسی به زبان عبری ندا کرد ” ای خدای من ای خدای من ، چرا مرا وا گذاشتی” (متی 27: 46) یا به زبان آرامی (مرقس 15: 34)؟

جواب این سؤال که عیسی به چه زبانی بر روی صلیب سخن گفت ساده است. اما دلیل اینکه متی و مرقس شرح متفاوتی دارند، احتمالا” مربوط به نحوه نقل قول ماجرا به آرامی بعد از وقوع حادثه و یا مربوط به دریافت کنندگان پیام انجیل در آن زمان بوده است. و اما کل این مطلب مورد بحث، نقدی با ارزش از کتاب مقدس نمی باشد.

هرچند مرقس 15: 34 بیشترین نقل قول به زبان آرامی در دوران عهد جدید است، یعنی عبارت ” ایلویی ، ایلویی ، لما سبقتنی؟”. اما این تردید وجود دارد که عیسی به این زبان بر روی صلیب سخن گفته باشد، چون شنوندگانش گمان کردند که او ایلیای نبی را صدا می کند (متی 27: 47 و مرقس 15: 35-36) به منظور اینکه ناظران این فکر اشتباه را بکنند ، عیسی می بایست ” ایلی، ایلی” ندا می کرد و نه ” ایلویی، ایلویی” ، چون در عبری ایلی می تواند ” خدای من” و یا مخفف شکل اِلیاهو که برابر عبری ایلیا است، باشد. اما ” ایلویی ” در آرامی تنها معنی ” ای خدای من” را می دهد.

جالب توجه است که کلمه ” لاما” (چرا) در هر دو زبان یکی است ، و ” سبق” نیز فعلی است که در هر دو زبان آرامی و عبری بکار می رود. پس نتیجه می گیریم که عیسی  احتمالا” به زبان عبری سخن گفت. اما چرا به زبان آرامی نیز ثبت شده؟ چون عیسی در یک اجتماع چند زبانی زندگی می کرد. او به احتمال قوی به زبانهای یونانی (زبان رایج یونان و روم) ، آرامی (زبان رایج شرق باستان) و عبری یعنی زبان مقدس دین یهود که در دوران معبد دوم به شکل عبری میشنایی احیاء شده بود،  سخن می گفته. زبانهای آرامی و عبری زبانهای سامی می باشند که شباهت زیادی به یکدیگر دارند. مشاهده عبارات عبری و آرامی در اناجیل به هیچ وجه تعجب آور نیست. اگر یک نویسنده انجیل آن را به آرامی و دیگری آن را به عبری می نگارد، به هیچ عنوان برای مسیحیان مشکل ساز نیست و کتاب مقدس را زیر سؤال نمی برد. دلیل ساده برای تفاوت این دو متن می تواند این باشد که در مباحثات و یاد آوری نقل قول زندگی، مرگ و قیام مسیح  در مکالماتشان با یکدیگر به احتمال قوی به آرامی تکرار می کردند و این یک امر بسیار طبیعی بود. و به همین خاطر به این صورت نگاشته شد. ثانیا” با توجه به اینکه مرقس دریافت کننده اولیه انجیل بوده، ممکن است آنرا به آرامی نوشته باشد. به هر ترتیب هر دو این دلایل احتمالی هستند . اما اگر مرقس متن  خود را به عربی می نوشت در آنصورت جای نگرانی بود!

سؤال 75. آیا کلمات آخر عیسی ” ای پدر، روح خود را به دستان تو می سپارم” ( لوقا 23: 46) بود یا ” تمام شد” ( یوحنا 19: 30 )؟ 

کلمات آخر عیسی قبل از مرگ چه بود؟ این سؤالی است که چالش گر فکر می کند تناقضی در آن وجود دارد! در اینجا تناقضی نیست ، بلکه گزارش دو شاهد می باشد که از دو سوی واقعه با نگرشهایی متفاوت تماشاگر یک تصادف در چهارراهی بوده اند. هیچکدام از این شاهدان گزارش اشتباهی نداده اند، چون از دیدگاه های مختلف به واقعه نگریسته اند و به ما خبر داده اند. لوقا شاهد ماجرا نبود، و متکی به شرح موضوع از افرادی است که در آنجا حاضر بودند. یوحنا از طرف دیگر شاهد واقعه از نزدیک بوده، به هر ترتیب هر مقصود هر دوی آنها از بیان این مطلب این است که عیسی در پایان، خود را تسلیم مرگ کرد.

می توان گفت که لوقا از آخرین کلماتی استفاده کرد که برای رساندن مقصود گزارش خود، لازم می دانست که بر جنبه بشری عیسی متمرکز بود ( در مقالات قبلی به این مسئله اشاره شده). در حالی که یوحنا به همراه نقل قول آخرین کلمات عیسی، توجهش به تحقق خبر نجات بخش بود، پس آخرین عبارت را ” تمام شد” نقل کرد.

در یوحنا 17: 4 او دعای عیسی خطاب به پدر آسمانی را در نور مصلوب شدن قریب الوقوع  ثبت می کند که در آن مکاشفه خدا تحقق پیوست( یوحنا 1: 18)، و چون مکاشفه خدا تأکید اصلی انجیل یوحنا است، و صلیب تحقق این مأموریت بود ( یوحنا 3: 16)، طبیعی است که این انجیل متمرکز بر عبارت” تمام شد” است. در هر حال، اگر عیسی گفت: تمام شد، پدر، روح خود را به دستان تو می سپارم و یا بالعکس، بدون هیچ مشکلی می توان هر دو بخش این جمله را به عنوان آخرین کلمات عیسی به کار برد. انجیل لوقا و اعمال رسولان ( که نویسنده هر دو کتاب لوقا می باشد) بدون اوج گیری به پایان خود می رسد، چون تداوم خدمت عیسای جلال یافته بوسیله روح القدس و کلیسای او تا ظهور ثانوی عیسی مسیح پایانی ندارد، و با تاکید بر ” تمام شد” می توانست این موضوع را کم اهمیت جلوه دهد و سوءتفاهم ایجاد کند . در هر صورت در این شرح حال به هیچ عنوان تناقضی وجود ندارد بلکه فقط و فقط تفاوت در تأکیدها در بیان این واقعه می باشد.

سؤال 76. آیا افسر رومی در شهر کفرناحوم شخصا” به دیدار عیسی آمد و طلب شفای خدمتکارش را کرد ( متی 8: 5)  یا دوستان و بزرگان یهود را فرستاد ( لوقا 7: 3 و6)؟

در اینجا هیچ تناقضی نیست ، بلکه سوءتفاهم در ترتیب اتفاقات و مقصود و منظور اصلی نویسندگان می باشد. در ابتدا افسر رومی ، پیام خود را بوسیله بزرگان یهود به عیسی رساند، و ممکن است که بعد از آنان خود نیز به دیدار عیسی رفت. متی به افسر رومی اشاره می کند، چون او، آن شخصی بود که احتیاج به کمک داشت، در حالی که لوقا اشاره به بزرگان یهود دارد ، چون آنها کسانی بودند که در ابتدا با عیسی ارتباط برقرار کردند.

ما به مواردی همانند این واقعه در جاهای دیگر نیز برخورد می کنیم که عملی به فرمان یک شخص، اما با استفاده از افراد دیگر انجام می شود، اما به عنوان عملی که توسط خودِ آن شخص انجام شده، به حساب می آید. مانند تعمید دادن مردم توسط شاگردان ، اما گفته می شد که عیسی افراد را تعمید می داد.( یوحنا 4: 1-2).

در ضمن می توانیم با آگاهی از مقصود نویسندگان، دلیل شرح متفاوت واقعه را بدانیم. هدف اصلی متی برای شرح این داستان ، نه چگونگی دقیق واقعه،  بلکه اشاره به اهمیت و ارزشی بود که عیسی به همه ملتها می داد، می باشد. به همین دلیل متی در باره افسر رومی تأکید دارد و نه بزرگان یهود. و همین علت آن است که متی وقت بیشتری صرف تعریف مثل ملکوت آسمان می کند تا شرح داستان واقعی. متی می خواهد نشان دهد که عیسی با تمامی افراد ارتباط دارد. در حالی که لوقا در نوشته اش حتی اشاره ای به مثلی که عیسی برای جمعیت تعریف کرد  نمی کند، و بلکه سعی در توضیح دقیق واقعه می کند، و بدینوسیله تأکید بر جنبه بشری عیسی دارد که حرف فرستادگان افسر را گوش می دهد. در حقیقت دلیل آنکه عیسی آنقدر تحت تاثیر ایمان افسر رومی قرار گرفته بود ، این بود که این افسر حتی خود را لایق این ندانسته بود که شخصا” عیسی را ملاقات کند. و در نهایت همین باعث شد که عیسی بر او شفقت کرده و خدمتکار او را بدون آنکه حتی به خانه اش برود ، شفا دهد.

سؤال 77. آیا آدم همان روز در گذشت ( پیدایش 2: 17) یا اینکه به زندگی تا سن 930 سالگی ادامه داد ( پیدایش 5: 5)؟

کتاب مقدس مرگ را به سه شکل بیان می دارد: 1)  مرگ فیزیکی که به زندگی بر روی زمین  پایان می دهد. 2) مرگ روحانی که جدایی از خدا است. 3) و مرگ ابدی در جهنم . مرگی که در پیدایش 2: 17 از آن سخن می گوید ، نوع  دوم از لیست ما است، یعنی جدایی کامل از خدا ، در حالی که مرگ اشاره شده در پیدایش 5: 5 مرگ ذکر شده نوع اول است، یعنی مرگ فیزیکی و پایان زندگی در این جهان.

برای دلایل واضح ، چالش گر این را به شکل تناقض می انگارد چون او مفهوم برجسته مرگ روحانی را که جدایی کامل از خدا است، درک نمی کند. چون او رابطه میان آدم و خدا را که در بهشت آغاز شد ، قبول ندارد. جدایی روحانی (یعنی مرگ روحانی) به صورت آشکار در پیدایش 3 نشان داده شده، هنگامی که آدم از باغ عدن اخراج شد و از حضور خدا جدا گشت. جالب است که بدانیم، اخراج شدن آدم از بهشت در قرآن نیز ذکر شده است (سوره 2: 36) ، هرچند هیچ دلیلی برای این اتفاق در قرآن ذکر نشده، اگر(همچنان که مسلمانان اعتقاد دارند) آدم از گناهش بخشیده شد، این نمونه ای از داستانهایی است که قرآن از عهد عتیق گرفته بدون فهم کامل و یا اهمیت آن، و به این دلیل آنرا تناقض می انگارد.

سؤال 78. آیا خداوند طول زندگی انسان را تنها 120 سال در نظر گرفت؟ ( پیدایش 6: 3 ) یا بیشتر( پیدایش 11: 12-16)؟

در پیدایش 6: 3 می خوانیم: ” و خداوند فرمود: روح من همیشه در انسان نخواهد ماند، زیرا که او موجودی فانی است: روزهای او صد و بیست سال خواهد بود.” این با طول زندگی افرادی که بیشتر از 120 سال در پیدایش 11 : 12-16 زندگی کردند ، مغایرت دارد. لیکن این نتیجه فهم و یا خواندن اشتباه متن است . 120 سالی که خداوند اشاره کرده است در پیدایش 6: 3 نمی تواند طول زندگی انسان باشد ، چنانکه در چند باب جلوتر در کتاب پیدایش، اشخاصی را که زندگی طولانی تری داشتند(مانند نوح) می یابیم. احتمالا” معنی آن این است که، طوفانی را که هشدارش را خدا به نوح داده بود ، 120 سال بعد از هشدار اصلی می بایست اتفاق بیافتد. این را در اول پطرس 3: 20 نیز مشاهده می کنیم که می فرماید: ” آنگاه خدا در روزگار نوح که کشتی ساخته می شد، با شکیبایی انتظار می کشید.”

پس می بینیم که متن پیدایش 6: 3 با آنچه در باب 11 همان کتاب می خوانیم هماهنگی دارد.

سؤال 79. آیا بجز عیسی هیچ کس دیگری به آسمان صعود نکرده (یوحنا 3: 13) یا اینکه افراد دیگری نیز بوده اند( دوم پادشاهان 2: 11)؟

افراد دیگری نیز بوده اند که بدون چشیدن مرگ به آسمان صعود کردند، مانند ایلیاء و خنوخ (پیدایش 5: 24). در یوحنا 3: 13 عیسی دانش برتر خود را در مورد آسمان بیان می کند، در واقع او می فرماید: ” هیچ انسانی مانند من نمی تواند از تجربه شخصی خویش در این مورد سخن بگوید، از آنجایی که خود از آسمان نزول کرده ام”. او این ادعا را می کند که هیچ کس به آسمان صعود نکرده تا این پیامی را که او به ما می رساند را بیاورد. او در این سخن خود، به هیچ عنوان منکر صعود اشخاص دیگر مانند ایلیاء و خنوخ به آسمان نیست، بلکه در حقیقت عیسی خداوند در اینجا می فرماید که هیچ کس با این پیامی که او به آنها می رساند  به آسمان صعود و دوباره نزول نکرده است.

سؤال 80. نام کاهن اعظم هنگامی که داوود وارد معبد شد و نان حضور را خورد ، ابیاتار بود ( مرقس 2: 26) یا اخیملک ( اول سموئیل 21: 1 ، 22: 20)؟

عیسی اعلام می کند که  واقعه در زمان ابیاتار کاهن اعظم  اتفاق افتاد، هرچند ما می دانیم که در اول سموئیل کاهن اعظم آن زمان ابیاتار نبود بلکه پدرش، اخیملک.

اگر ما حکایت یا داستانی را شرح دهیم و آنرا اینچنین بیان کنیم که هنگامی که داوود پادشاه، بچه شبانی بود، مرتکب اشتباهی نشدیم، هرچند داوود در آن زمان پادشاه نبود . به همین ترتیب، ابیاتار به زودی می بایست کاهن اعظم می شد و از اینرو او با این عنوان معروف شد و به این دلیل او را با این لقب می شناسند. از این گذشته، این واقعه در زمان ابیاتار اتفاق افتاد، چون او در قید حیات بود و نیز در هنگام واقعه حضور داشت. در اول سموئیل 22: 20 متوجه این مسئله می شویم که او با زحمت از کشتار افراد شاؤل فرار کرد، هنگامی که آنان تمام خانواده پدری و شهرشان را نابود کردند. بنابر این کاملا” مشخص است که بیانات عیسی مسیح بی چون و چرا صحیح و با دقت تمام می باشد.

سؤال 81. بنابر رسوم خاکسپاری یهود ، آیا بدن عیسی قبل از تدفین با عطریات پوشانده شده بود (یوحنا 19: 39-40) و یا اینکه زنان بعدا” آمده و بدن او را تدهین کردند (مرقس 16: 1)

در یوحنا 19: 39-40 به وضوح اشاره شده که یعقوب و نیقودیموس بدن عیسی را با یکصد لیتر آمیخته ای از مُرّ و عود در کفن پیچیدند. همچنین نویسندگان دیگر اناجیل همگون نیز یادآور می شوند که بدن عیسی در یک کفن بزرگ پیچیده شد. هر چند نویسندگان به تدهین بدن با عطریات در هنگام خاکسپاری اشاره ای نکردند، اما دلیل بر این نیست که این عمل انجام نشده.

اگر مرقس 16: 1 را اینچنین بفهمیم که زنان می خواستند تمامی مراسم تدفین را خودشان انجام دهند ، آنان نیاز به پارچه های کفن نیز داشتند، که البته به آن اشاره ای نشده. به احتمال قوی، آنان تنها می خواستند  برای آخرین بار وقف خود به استادشان را با افزودن عطرهای بیشتر از آنچه یعقوب استفاده کرده بود، ثابت کنند.

با در نظر گرفتن اینکه عیسی در ساعت نهم در گذشت (مرقس 15: 34-37)، یعقوب و نیقودیموس سه ساعت فرصت داشتند تا به سرعت مراسم خاکسپاری را قبل از آغاز شبات (شنبه) انجام دهند. تصور این امر سخت نیست که آنان وقت کافی برای پوشاندن بدن عیسی با کفن و گذشتن آن در قبر داشتند.

سؤال 82. آیا زنان، عطریات را جهت تدهین جسد عیسی، قبل یا بعد از شبات (شنبه) خریدند؟ (مرقس 16: 1 ، لوقا 23: 55 ،24: 1 )

بنابر جزئیات ذکر شده در شرح واقعه رستاخیز مسیح، دو دسته از زنان در راه رسیدن به قبر بودند تا همدیگر را در آنجا ملاقات کنند، به این موضوع در سؤالات بعدی بیشتر توجه خواهیم کرد.

کاملا” روشن است که مریم مجدلیه و زنان همراه او، عطریات را بعد از شبات خریدند، مرقس 16: 1. از طرف دیگر، یونا و زنان همراهش، با توجه به گزارش لوقا 23: 56 عطریات خود را قبل از شبات خریدند. قابل توجه است که تنها لوقا به یونا اشاره می کند، بدین ترتیب بر این فرضیه صحه گذاشته می شود که در گزارش رستاخیز لوقا، به این گروه از زنانی که همراه یونا بودند اشاره شده است.

سؤال 83. آیا زنان قبل ازطلوع آفتاب به دیدن مقبره رفتند (متی 28: 1) یا بعد از آن (مرقس 16: 2)؟ 

یک نگاه سریع  به چهار انجیل، هر گونه سؤتفاهم را برطرف می کند:

·       متی 28: 1 : در سپیده دم … به دیدن مقبره رفتند.

·       مرقس 16: 2 : سحر گاهان، هنگام طلوع آفتاب ، به سوی مقبره روانه شدند.

·       لوقا 24: 1 : در سپیده دم … به مقبره رفتند.

·       یوحنا 20: 1 : سحرگاهان ، هنگامی که هوا هنوز تاریک بود … به مقبره آمد.

می بینیم که هر چهار انجیل در این مورد کاملا با یکدیگر توافق دارند. حتی به علت هماهنگی کامل آنان لازم نیست که یادآوری کنیم که دو گروه از زنان آنجا حاضر بودند. از انجیل لوقا در می یابیم که این صبح بسیار زود بود که زنان روانه مقبره شدند. در متی می بینیم که آفتاب در حال طلوع بود، هر چند یوحنا به طور واضح می گوید که هنوز آفتاب کاملا” طلوع نکرده بود: تاریکی در حال ترک معرکه بود ولی هنوز کاملا ترک نکرده بود. گفته مرقس که آفتاب طلوع کرده بود بعدا” اتفاق می افتد، هنگامی که آنان در راه بودند. کاملا منطقی است که اینگونه برآورد کنیم که آفتاب در طول سفر آنان از در حالیکه از اورشلیم می گذشتند، وقت کافی برای طلوع کردن داشته است.

سؤال 84. زنان به مقبره رفتند تا بدن عیسی را با عطریات تدهین کنند ( مرقس 16: 1 ، لوقا 23: 55 – 24: 1 ) و یا اینکه قبر را ببینند ( متی 28: 1 ) یا بدون هیچ دلیلی؟ ( یوحنا 20: 1 )؟

جواب این سؤال با سؤال قبلی مرتبط است . ما این را کاملا” واقفیم که بنا بر سخنان لوقا و مرقس آنان به منظور تدهین بدن عیسی با عطریات به مقبره رفتند. اما تنها به جهت  اینکه متی و یوحنا علت  خاصی را برای مراجعه زنان به قبر مسیح، ارائه نمی دهند، نشان دهنده این نیست که هیچ دلیلی برای رفتن سر قبر نداشتند. آنان برای تدهین جسد به قبر رفتند، خواه نویسندگان اناجیل به آن اشاره بکنند یا خیر. انتظار نمی رود که تمام جزئیات در همه کتابها اشاره شوند، وگرنه نیازی به وجود چهار انجیل نمی بود.

سؤال 85. هنگامی که زنان به مقبره آمدند ، آیا سنگ ” غلتانیده شده بود” ( مرقس 16: 4) ” به طرفی غلتانیده شده است” (لوقا 24: 2) ، ” سنگ برداشته شده” ( یوحنا 20: 1)، یا اینکه دیدند فرشته ای آن را غلتاند( متی 28: 1-6) ؟

متی به این اشاره نمی کند که زنان فرشته ای را دیدند که سنگ را غلتانید. این اتهام کاملا پیش پا افتاده است. بعد از شرح اینکه زنان به طرف مقبره روانه شدند، متی اشاره به زمین لرزه می کند، در حالی که زنان هنوز در راه بودند. آیه دوم اینگونه آغاز می شود ” ناگاه زمین لرزه ای شدید رخ داد.” در یونانی اینگونه درک می شود که: ” زمین لرزه ای شدید رخ داده بود”، هنگامی که زنان در آیه 5 با فرشته سخن گفتند ، بنابر مرقس 16: 5 ، آنان به مقبره نزدیک شده و به داخل رفتند ، جایی که فرشته بر سمت راست قبر  نشسته بود. پس جواب این سؤال این گونه است ، که  هنگامی که زنان به مقبره رسیدند سنگ غلتانیده شده بود و هیچ تناقضی در کار نیست

سؤال 86.  در (متی 16: 2 ، 28: 7 ، مرقس 16: 5-6 ، لوقا 24: 4-5 ، 23) به زنان گفته شد که چه اتفاقی برای بدن عیسی افتاده، در حالی که به مریم گفته نشده بود (یوحنا 20: 2)؟ 

فرشتگان به زنان گفتند که عیسی از میان مردگان برخاسته است. متی ، مرقس و لوقا این را به صراحت بیان می کنند. در باره اختلاف میان تعداد فرشتگان، وقتی به این امر دقت بیشتری می کنیم که دو گروه از زنان در آنجا حضور یافتند، کاملا” حل می شود. مریم مجدلیه و زنان همراهش، احتمالا” از خانه یوحنا ، که در آنجا شام آخر را با هم خوردند، روانه شدند ، و یوآنا و زنانی دیگر احتمالا” از خانه هیرودیس آمدند که در بخش دیگر شهر بود. یوآنا همسر خوزا، مباشر هیرودیس بود (لوقا 8: 3) پس به احتمال قوی او و همراهانش از محل اقامت دربار به طرف مقبره حرکت کردند.

با در نظر گرفتن این موضوع، مشخص است که فرشته اول ( که سنگ را به طرفی غلتانید و به مریم و سالومه گفت که عیسی کجاست) هنگامی که یوآنا و زنان همراهش آمدند ناپدید شده بود. هنگامی که آنان رسیدند دو فرشته به آنان ظاهر شده و خبر خوش را به آنان بشارت دادند (لوقا 24: 3-8)  که پس از آن ، زنان با شتاب به سمت شاگردان رفتند ، و در لوقا 24: 10 تمامی زنان با همدیگر اشاره شده اند. چون در آخر همگی آنان نزد شاگردان رفتند.

و حال در موقعیتی هستیم که می توانیم کاملا” متوجه شویم که مریم مجدلیه به چه علت فرشتگان را ندید. در یوحنا 20 : 1  شرح می دهد که مریم به مقبره آمد و می دانیم که سالومه و مریم دیگر نیز با او بودند. هنگامی که او سنگ را غلتیده شده دید سریع به طرف شاگردان رفت، به خیال اینکه جسد عیسی را دزدیده اند. از طرف دیگر سالومه و مریم دیگر با کنجکاوی به داخل مقبره وارد شدند و در آنجا فرشته را دیدند که به آنان گفت چه اتفاقی افتاده است. پس می بینیم که فرشتگان زنان را باخبر کردند، اما مریم مجدلیه قبل از اینکه این فرصت را داشته باشد تا فرشتگان را ملاقات کند، به طرف شاگردان دویده بود.

سؤال 87. آیا مریم مجدلیه عیسی قیام کرده را نخستین بار در ملاقات اولش به مقبره دید ( متی 28: 9) یا در ملاقات دوم ( یوحنا 20: 11-17) و عکس العمل او چگونه بود؟

در سوال پیشین مشخص کردیم که مریم مجدلیه هنگامی که سنگ قبر را غلتانیده دید، بلافاصله به مقصد شاگردان دوید. پس هنگامی که در متی 28: 9 عیسی با زنان ملاقات می کند او در آنجا حاضر نبود. در واقع، براساس مرقس 16: 9، عیسی اول به مریم مجدلیه ظاهر شد، پس از اینکه او به همراه پطرس و یوحنا برای بار اول به مقبره بازگشتند.( یوحنا 20: 1-18). در این واقعه شاهد آن هستیم که پطرس و یوحنا بعد از دیدن مقبره به خانه برگشتند و مریم را در حالیکه گریان بود، در جلوی ورودی قبر، رها کردند . پس از آن مریم دو فرشته را داخل مقبره دید و بعد عیسی را ملاقات کرد.

هنگامی که همه این ماجراها قبل از دیدار عیسی با دیگر زنان اتفاق افتاد، مشخص است که مدتی طول کشید تا آنان به شاگردان رسیدند. به این  مطلب با مقایسه اناجیل، بیشتر پی می بریم . متی 28: 8 به ما اینگونه بیان می کند که زنان ( یعنی مریم مادر یعقوب و سالومه) ” با هراسی آمیخته به شادی عظیم بی درنگ از مقبره روانه شدند و به سوی شاگردان شتافتند تا این واقعه را به آنان خبر دهند.” روشن است که ترس آنان باعث گشت تا چیزی به کسی نگویند (مرقس 16: 8). در همین زمان بود که عیسی ناگهان به آنان ظاهر شد (متی 28: 9-10). اینجا بود که عیسی آنها را آرام کرد و بار دیگر تأکید کرد که بروند و خبر را به شاگردان برسانند.

در ظاهر اشکالاتی در هماهنگی میان شرح ماجرای قیام مسیح وجود دارد، که نکاتی را در اینجا ذکر کردیم. اما به علت کوتاهی این مقاله و بررسی نکات مشخص در این مقوله، به تطابق تمام این ماجرا اقدام نکردیم. هماهنگی و تطابق کاملی در کتاب ” معمای رستاخیز” توسط جان وِنهَم صورت پذیرفته است ( آخرین چاپ سال 1996 ، از انتشارات پَتر نوستر). برای اطلاعات بیشتر به این کتاب مراجعه کنید.

میبایست اذعان داریم که در قسمتهایی از تفسیرها و توضیحاتی که استفاده کرده ایم، توضیحاتی خارج از متن اناجیل بوده اند. این کاملا” امری پذیرفته شده است، چون توضیحات منصفانه بوده است. مشخص است که نویسندگان اناجیل از نقطه نظرهای مختلف حوادث را شرح می دهند، و جزئیاتی را اضافه می کنند یا اینکه جا میگذارند. وقتی چهار نویسنده مستقل از هم، واقعه ای را شرح می دهند که شاهد آن بوده اند این کاملا” قابل پیش بینی است. در واقع این مسئله به جای ایجاد شک، اعتبار زیادی به نوشتجات آنان می بخشد، وقتی مواردی که در ابتدا به عنوان تناقض به نظر می رسند، بتوانیم با کمی تأمل وتعقل در واقعه، درک کنیم و در همین حین شاهد آن هستیم که نویسندگان اناجیل بدون هر گونه تطابق و هماهنگی قبلی با هم و یا حتی هر گونه تحریف ویرایش گرهای بعدی، گزارش خود را به ما صادقانه و منصفانه منتقل کرده اند.

سؤال 88. آیا عیسی از شاگردانش خواست تا در جلیل منتظراو باشند (متی 28: 10) یا اینکه اعلام کرد که او پیش خدای پدر بازمی گردد. (یوحنا 20: 17)؟

سؤال این است که عیسی به شاگردانش چه فرمود؟ چالشگر از این دو آیه برای نشان دادن تناقض در کلام خدا استفاده می کند، اما این دو آیه در مواقع مختلف در یک روز اتفاق افتاده و هیچ دلیلی وجود ندارد که عیسی تنها یک فرمان به شاگردانش داده باشد.

این تنها نشانگر بی اطلاعی خواننده کتاب چالشگر از حوادث روز یکشنبه صعود می باشد. (دلیل بیان روز یکشنبه این است که روز اول هفته بود). این دو متن مکمل هم هستند و نه متناقض یکدیگر. چون آنان در مورد یک نقطه زمانی یکسان سخن نمی گویند. متی 28: 10 در مورد زنانی که در راه بازگشت به شاگردان عیسی قیام کرده را ملاقات کردند و او دستور العملهای به زنان داد تا به شاگردان برسانند. متن دوم از یوحنا 20 : 17 در مدتی بعد از متن اول ( متی 28: 10) به وقوع می رسد. (برای فهم بیشتر ترتیب زمانی، این باب را از ابتدا مطالعه کنید) زمانی که مریم مجدلیه به تنهایی در کنار قبر خالی عیسی عزادار و سرگردان از حوادثی که در اطرافش در حال وقوع بود، ناگهان عیسی را می بیند و او فرامینی دیگر برای رساندن به شاگردان به مریم اعلام می کند.

سؤال 89. بنابر  سفارشات عیسی آیا شاگردان بلافاصله به جلیل بازگشتند (متی 28: 17) و یا بعد از حداقل 40 روز (لوقا 24: 33 ، 49، اعمال 1: 3-4 )؟

سؤال در این است که شاگردان کِی به جلیل بازگشتند، آیا بلافاصله بعد از مصلوب شدن عیسی (متی 28: 17) و یا بعد از 40 روز( لوقا 24: 33 و 49 و اعمال 1: 4)؟ باید اذعان داشت که هر دوی این فرضیات یا برداشتها اشتباه هستند.

به نظر می رسد که عیسی بارها به آنان ظاهر شد ، گاهی بصورت فردی و در بعضی موارد گروهی، و همچنین هنگامی که تمام گروه جمع بودند، و حتی به پولس و استیفان نیز، بعد از صعود (اول قرنتیان 15: 5-8 و اعمال 7: 55-56). او در جلیل ، اورشلیم و مناطق دیگر به آنان ظاهر شد. متی 28: 16-20 خلاصه ای از تمام تجلیات عیسی به شاگردان است، و به این دلیل نمی توان چنانکه چالش گر اقدام کرده، بر ترتیب زمانی آن تأکید کرد.

قابل ذکر است که در این تناقض ظاهری که چالشگر بیان کردند، آیه اعمال 1: 4 را به تمامی ذکر نکردند که می فرماید: ” یک بار در حین صرف غذا بدیشان امر فرمود که: ” اورشلیم را ترک مکنید ، بلکه منتظر آن وعده پدر باشید که از من شنیده اید”.

لوقا که نویسنده اعمال رسولان است، در این متن مشخص نساخته که در چه زمانی عیسی این را فرمود. هرچند لوقا در انجیل خود مانند متی و گروه هایی که عیسی به آنان در موقعیتهای مختلف ظاهر شد ، تمام تجلیات عیسی را بطور خلاصه شرح می دهد، پس یک بار دیگر به این نتیجه می رسیم که حکیمانه نیست که لوقا 24: 36- 49 را به این شدت با ترتیب زمانی بررسی کرد. اما از اناجیل متی و یوحنا پی می بریم که چندی از شاگردان به جلیل رفتند و احتمالا” پس از اولین ملاقاتش در اورشلیم و قبل از پایان 40 روز و صعود عیسی به آسمان، عیسی را در آنجا ملاقات کردند.

سؤال 90. آیا مدیان یوسف را به اسماعیلیان فروختند (پیدایش 37: 28)، یا به فوتیفار، افسر فرعون (پیدایش 37: 36)؟

اشاره به این تضاد ظاهری بسیار عجیب است چون کاملا” نشانگر عدم درک صحیح متن پیدایش 37: 25- 36 است! سؤال اینجا است که مدیان یوسف را به که فروختند؟ در آیه 28 نوشته شده به اسماعیلیان و در آیه 36 به فوتیفار . تاجران کاروان شامل اسماعیلیان و مدیان بودند که یوسف را از برادرانش خریدند، و متعاقبا” به فوتیفار در مصر فروختند. کلمات اسماعیلیان و مدیان بارها بصورت مترادف به جای یکدیگر استفاده شده اند. هنگامی که آیات 27 و 28 را می خوانیم این  مسئله بسیار روشن است. استفاده  روشن تر دیگر از این اسامی را میتوان در داوران 8: 24 نیز مشاهده کرد.

سؤال 91. آیا اسماعیلیان یوسف را به مصر آوردند (پیدایش37: 28) یا مِدیان (پیدایش 37: 36) و یا برادران یوسف (پیدایش 45: 4)؟

این تناقض ظاهری ادامه بحثی است که در متن قبلی به آن رسیدگی کردیم و نشانگر عدم درک صحیح  چالشگر از اتفاقات تاریخی و متن آیات است . این بار سؤال شده که چه کسی یوسف را به مصر آورد؟ در جواب قبلی گفتیم که هر دو یعنی اسماعیلیان و مدیان مسئول رساندن فیزیکی او به مصر بودند (چون آنان یک قوم واحد و همانند هستند)، در حالی که برادران یوسف همان قدر مسئول هستند چون آنان یوسف را به بازرگانان فروختند، و به همین علت یوسف در پیدایش 45: 4 آنان را مقصر می داند. در نتیجه برای رساندن یوسف به مصر هر سه گروه نقش برابری را ایفا می کردند.

سؤال 92. آیا خدا پشیمان می شود (پیدایش 6: 7 ، خروج 32: 14 ، اول سموئیل 15: 10-11 ، 35) یا اینکه پشیمان نمی شود (اول سموئیل 15: 29)؟        

آیا خدا پشیمان می شود (پیدایش 6: 7 ، خروج 32: 14 ، اول سموئیل 15: 10-11 ، 35) یا اینکه پشیمان نمی شود (اول سموئیل 15: 29)؟

این تناقض ظاهری تنها در ترجمه های قدیمی به علت مشکلات ناشی از ترجمه به وجود می آید و با نگاهی به زمینه متن آیات، این مشکل به سادگی رفع می شود.

خدا می دانست که شائول در مسئولیت پادشاهی خود شکست خواهد خورد. با این حال او اجازه داد تا شائول پادشاه اسرائیل شود و از او برای انجام خواست خود به نحو عالی استفاده کرد. شائول در رهبری قوم اسرائیل در تحریک قوم خود برای داشتن شجاعت و دلیری و غیرت ملی و مقابله با دشمنان هنگام جنگ، تأثیر بسزایی داشت.

اما خدا مدت طولانی قبل از این به وضوح بیان کرده بود که او پادشاهی اسرائیل را استوار خواهد کرد که از قوم یهودا خواهد بود (پیدایش 49: 8-10 ). شائول از قوم بنیامین بود، و کاملا” روشن بود و جای هیچ شک و تردیدی نبود که شائول و نسل او، انتخاب ماندگار خدا برای جلوس بر تخت پادشاهی اسرائیل نبود.  جایگزین او می بایست داود می شد، چون از قوم یهودا بود و نسلش پایدار.

پس خدا که عالِم و دانا بر هر چیزی است،  کاملا” آگاه بود که شائول از او نااطاعتی خواهد کردو تختش به شخص دیگری سپرده خواهد شد.

کلمه ای که در زبان عبری برای شرح چگونگی احساس و نظر خدا در مورد برگشت شائول استفاده شده ” نیهام ” است که به معنی ” توبه ” ترجمه شده. اما همانطور که در تمام زبانهای دیگر نیز صادق است، می تواند معانی مختلفی داشته باشد. برای مثال، برای “عشق” در انگلیسی تنها یک کلمه وجود دارد ، اما در یونانی چهار کلمه و در عبری حتی بیشتر. یک کلمه یونانی یا عبری را نمی توان در انگلیسی تنها به کلمه ” عشق ” ترجمه کرد و می بایست معانی بیشتر و وسیعتر آن را نیز رعایت کرد. این مشکلی است که همه مترجمان در تمام دنیا با آن روبرو هستند. مترجمینی که به فرمان جیمز پادشاه بریتانیا (که چالشگر از این ترجمه نقل قول کرده) کتاب مقدس را ترجمه کردند، کلمه ” نیهام” را 41 بار از میان 108 موردی که این کلمه در کتاب مقدس عبری به معانی مختلف استفاده شده، به صورت ” توبه” ترجمه کردند. این مترجمین به نسخه های کمتری در مقایسه با مترجمین نسخه های یافت شده اخیر، دسترسی داشتند که دانش بیشتر و بهتری از درک کلمات عبری کتاب مقدس دارند. در نتیجه ترجمه های اخیر معنی کلمه ” نیهام ” را با وسعتی بیشتر ترجمه کرده اند ( برای نمونه این کلمه در ترجمه های جدید به صورت تسکین، غصه ، تسلی، آرامی ، پشیمانی، وغیره  ترجمه شده است. یعنی مطابق با مضمون متنی که در باره این کلمه سخن می گوید ترجمه کرده اند.

پس با دانش به این مطلب ، ترجمه دقیق تر این متن این گونه خواهد بود، خدا ” محزون شد” از این که شاول را پادشاه ساخته بود. خدا دروغ نمی گوید و پشیمان نمی شود، چون او انسان نیست که تصمیمش را تغییر دهد. خدا از اینکه شاؤل را پادشاه مقرر کرده بود، متأثر و محزون شد. در کتاب مقدس،  خدا نشان می دهد که دارای احساسات است، او بر درد مردم ترحم می کند و فریاد کمک افراد را می شنود. خشم و غضب او هنگامی که رنج مردم را از دست ستمکاران می بیند افروخته می شود.

در نتیجه نا اطاعتی شائول ، خدا و قوم اسرائیل ناراحت و غمگین شدند. اما خدا در نقشه خود از پیش معین کرده بود که شائول و خانواده او که از قبیله یهودا نبودند، بر تخت پادشاهی نخواهند ماند. به همین دلیل هنگامی که شائول در آیه 24 و 25 از سموئیل نبی خواهش می کند که با خدا صلح داده شود و از تخت سلطنت کنار گذاشته نشود، سموئیل جواب می دهد که خدا فرمود که چنین بشود- و او تصمیم خود را عوض نمی کند. صدها سال قبل از اینکه شائول پادشاه شود، گفته شده بود که اینگونه خواهد شد.

هیچ تناقض و تضادی در اینجا مطرح نیست. سؤال این بود که  آیا خدا پشیمان می شود؟ جوابش خیر است. اما او تحت تأثیر موقعیت و طرز عمل انسانها قرار می گیرد و در ترحم و خشم ، هنگامی که افراد مرتکب اعمال شریرانه می شوند، می تواند محزون و متأثر باشد.

سؤال 93. چگونه می توانستند جادو گران مصری آب را به خون تبدیل کنند (خروج 7: 22) ، هنگامی که تمامی آبها قبلا توسط موسی و هارون به خون تبدیل شده بود؟ (خروج 7: 20-21)

این سؤالی بیهوده است، چون موسی و هارون چنانکه چالشگر اظهار داشته، تمامی آبها را به خون تبدیل نکردند، بلکه تنها آب رود نیل را (آیه 20). آب کافی برای استفاده جادو گران فرعون وجود داشت. این را از آنجا می دانیم که در چند آیه بعدی چنین می خوانیم (آیه 24)، ” مصریان همگی در گرداگرد رود نیل به چاه کندن مشغول شدند تا برای نوشیدن آب فراهم کنند، زیرا نمی توانستند از آب رودخانه بنوشند.”

پس برای جادوگران فرعون چه مشکلی وجود داشت تا کار خود را نتوانند به نمایش بگذارند؟ نه تنها سؤال کننده تمامی متن آیات را مطالعه نکرده، بلکه مواردی را به متن اضافه کرده که در آن به هیچ وجه وجود ندارد.

سؤال 94. آیا داود (اول سموئیل 17: 23 ، 50) یا الحانان (دوم سموئیل 21: 19) جلیات را کشت؟

این اختلاف که چه کسی جلیات را کشت (داود یا الحانان) به علت اشتباه رونویسی و یا تحریری است، که به روشنی دیده می شود. متن دوم سموئیل 21: 19 این چنین نگاشته: ” باز در گوب با فلسطینیان جنگ شد ، و الحانان پسر یعری ارجیم بیت لحمی ، جلیات جتی را که چوب نیزه اش به بزرگی تیر نساجی بود، کشت.”

آنچنانکه این متن در نسخه ماسورتیک عبری آمده است، تناقض آشکاری با متن اول سموئیل که شرح کشتن جلیات توسط داود است دیده می شود. هرچند توضیح بسیار واضح و ساده ای برای این مسئله وجود دارد، که در آیه های موازی این متن در اول تواریخ 20: 5 این گونه شرح داده می شود:

” و باز با فلسطینیان جنگ شد، و الحانان پسر یاعیر، لحمی برادر جلیات جتی را که چوب نیزه اش به بزرگی تیر نساجی بود، کشت. ” وقتی که نسخه های عبری این متون را مطالعه می کنیم علت تناقض را متوجه شده و می بینیم که متن اول تواریخ صحیح و درست می باشد. این تنها به این دلیل نیست که ما می دانیم داود جلیات را کشت، بلکه همچنین به علت نحوه کلام نوشته شده است.

هنگامی که نسخه برداران از نسخه اولی رونویسی می کردند ، نوشته ها در این آیه بخصوص در دوم سموئیل ، احتمالا”  تار یا آسیب دیده بوده اند. و در نتیجه رونویس، دو یا سه اشتباه مرتکب شده:

1-     نشانه مفعول اصلی در اول تواریخ _ت هست که دقیقا قبل از “لحمی” می آید و نسخه بردار آنرا با ب-ت یا ب-ی-ت (بیت) اشتباه کرده است و آنرا بت – حل- لحمی ( اهل بیت لحم ) نوشته است.

2-     و کلمه برادر( – ه ، که دارای یک نقطه است در زیر آن) را اشتباها به صورت مفعول مستقیم (-ت) خوانده که قبل از اسم ج-ل-ی-ت  ( جلیات) می آید و در نتیجه او جلیات را مفعول “کشته شده” و نه  مانند واقعه قید شده در اول تواریخ ایام ” برادر” جلیات ، نوشته.

3-     رونویس کلمه “نساج” را اشتباها” در جایی دیگر نوشته ، یعنی به جای نوشتن آن بعد از ” الحانان”  به عنوان نام خانوادگی آنرا به صورت ” پسر نساج ” نوشته است که اسمی است غیر احتمالی برای خواندن پدر یک شخص. در اول تواریخ کلمه نساج دقیقا بعد از تیر می آید که کاملا” قابل درک است.

در نتیجه: اشتباه رونویس در دوم سموئیل را می توان به آسانی با در نظر گرفتن متن اول تواریخ 20: 5 رفع کرد. یعنی این داود بود که جلیات را کشت.

اتفاقا” این بیانگر صداقت و درستی نسخه برداران و مترجمین می باشد (چه یهودی و چه مسیحی). اگر چه آسانتر خواهد بود اگر این اشتباه آشکار و شناخته شده در رونویسی را تصحیح کنیم، اما آنرا به علت حفظ صداقت در نسخه های اصلی، انجام نداده اند. البته به این طریق متن را برای شکایات سطحی مانند ایراد این چالش کننده، آزاد می گذارد، اما از این انتقادات سطحی باکی نداریم. در واقع این نمونه ای بسیار عالی از اشتباه انسانی در رو نویسی از نسخه های آسیب دیده پاپیروس می باشد.

سؤال 95. آیا شائول خویشتن را بر شمشیر خود افکند و مُرد (اول سموئیل 31: 4 -6) یا به دست یک عمالیقی کشته شد (دوم سموئیل 1: 1 -16)؟ 

می بایست تذکر دهیم که نویسنده اول و دوم سموئیل هیچ ارزشی برای داستانی که شخص عمالیقی بیان کرد، قائل نیست.  پس در حقیقت این شائول بود که خود را کشت، هر چند آن شخص عمالیقی افتخار کشتن شائول را به حساب خود می خواست بگذارد. نویسنده، شرح مرگ شائول را می دهد و بعد می نویسد که آن شخص عمالیقی چه گفت و اینکه او ابراز کرد که بر حسب اتفاق بر کوه جلبوع بود، ( دوم سموئیل 1: 6 ) که به احتمال قوی گزارشی دروغین است. او احتمالا به کوه رفته بود تا جسدها را غارت کند. ولی به هر دلیل ، او قبل از رسیدن فلسطینیان به آنجا رسیده بود، که بدن شائول را روز بعد یافتند. ( اول سموئیل 31: 8 ) خود داود شهادت می دهد که آن شخص در خیالش خبر خوش مرگ شائول را به او می رساند (دوم سموئیل 4: 10). و احتمال زیاد وجود دارد که به این دلیل به جسد شائول نزدیک شده تا تاج و دست بند او را برداشته و داستان مرگ شائول را ساخته و پرداخته تا از داود نیز جایزه کشتن دشمنش را بگیرد.

اما نقشه شریرانه او نتیجه بسیار ناگواری برایش داشت!

سؤال 96. آیا همه گناه می کنند؟ (اول پادشاهان 8: 46 ، دوم تواریخ 6: 36 ، امثال 20: 9 ، جامعه 7: 20 ، اول یوحنا 1: 8-10 )، یا بعضی گناه نمی کنند (اول یوحنا 3: 1 ،8-9 ، 4: 7 ، 5: 1)؟

در اینجا سؤالی با قید آیه های بسیار از عهد عتیق و تنها یک آیه از عهد جدید یعنی اول یوحنا 1: 8-10مطرح شده که آیا همه گناه می کنند؟

” اگر بگوییم بَری از گناهیم ، خود را فریب داده ایم و راستی در ما نیست. ولی اگر به گناهان خود اعتراف کنیم ، او که امین و عادل است، گناهان ما را می آمرزد و از هر نادرستی پاکمان می سازد. اگر بگوییم گناه نکرده ایم ، او را دروغگو جلوه می دهیم و کلام او در ما جایی ندارد.”

چالش کننده اینگونه ادعا می کند که : مسیحیان واقعی نمی توانند گناه کنند، چون آنان فرزندان خدا هستند، و در ادامه این سخنان او آیه هایی از اول یوحنا می آورد که نشان می دهد مسیحیان فرزندان خدا هستند. چالش کننده با زیرکی خاصی نظر خویش را در این متن به خواننده تحمیل می کند ، بر مبنای اینکه فرزندان خدا به طور ناگهانی دیگر گناهی ندارند و البته این حقیقت دارد که فرزندان خدا نبایست بصورت عادت اقدام به گناه کند (یعقوب 2: 14) ، اما به آن معنا نیست که آنان گاهگاهی مرتکب گناه نخواهند شد ، چون ما در یک دنیای گناه آلود زندگی می کنیم و با آن دائما” در تماس هستیم.

آخرین آیه های ذکر شده از اول یوحنا 3: 9 می باشد که می فرماید:

” آنکه از خدا مولود شده است گناه نمی کند، زیرا سرشت خدا در او می ماند، پس او نمی تواند در گناه زندگی کند ، چرا  که از خدا مولود شده است.”

چالش گر در متن خود از ترجمه قدیم استفاده می کند که در اول یوحنا 3: 9 این چنین نوشته ” آنکه از خدا مولود گشته گناه نمی کند…و او نمی تواند گناه کند…” که ترجمه صحیحی از یونانی نیست. در ترجمه های جدید ، به صورت حال استمراری که صحیح تر است ترجمه شده، همچنان که در یونانی منظور شده. در نتیجه ، آنانی که از خدا متولد شده اند به گناه ادامه نمی دهند ، چون آنان نمی توانند در گناه بمانند. منظور این است که این زندگی گناه آلود در کسی که یاری روح القدس در او می باشد، به تدریج می میرد.

جالب است که چالش کننده چگونه به این سو و آن سو جست و خیز می کند تا به مقصد و هدف خود برسد! او از اول یوحنا 1 آغاز می کند، بعد به اول یوحنا 3 – 5 ، و بعد به اول یوحنا 1 بر میگردد و آیه 8 را تکرار می کند ، که از گناه همه سخن می گوید، به امید اینکه تناقضی را در آن به تصویر بکشد، ولی در اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد، کاملا” مشخص است که چالش کننده متن این صفحات را درک نکرده که  رسول خدا در نامه خود مورد نظر داشته، و در ادامه نامه اش این موضوع را بسط و توسعه داده است. پس ذکر آیه ای از اول نامه و بعد پریدن به قسمت میانی نامه و دوباره به آغاز آن بازگشتن ، روش درستی برای خواندن یک نامه نیست. کتاب مقدس می آموزد که همه انسانها گناه کرده اند جز یک نفر، یعنی خداوند عیسی مسیح، در نتیجه ما هیچ بحثی در این مورد با شخص چالش کننده نداریم. اما در مورد دوم ذکر شده توسط او، من بسیار خوشحالم که او به این نتیجه رسیده است که مسیحیان فرزندان خدا هستند، پس ما در باره این مسئله نیز مشکلی با هم نداریم.

اما نکته سوم اوست که متضاد با مفهوم زمینه نامه است، که در این مورد نویسنده رساله، ایماندار به مسیح را تشویق می کند که به دلیل بخشش گناهانش توسط قربانی مرگ عیسی مسیح زندگی پاک و مقدسی داشته باشد. و به این دلیل است که ما خوانده شده ایم تا به راه های گناه آلود سابق خود ادامه ندهیم ، بلکه به شباهت بی گناه عیسی مسیح، تبدیل شویم. چالش کننده در تلاش خود به نشان دادن تناقض ظاهری، ترتیب مورد نظر آیه ها را به هم ریخته و آن را به صورت تناقض ارائه داده است، که چنین تناقضی به هیچ عنوان وجود ندارد.

سؤال 97. آیا می بایست بارهای یکدیگر را تحمل کنیم (غلاطیان 6: 2) یا اینکه تنها بارهای خود را (غلاطیان 6: 5)؟

سؤال این است که چه کسی بار چه کسی را باید تحمل کند ؟ غلاطیان 6: 2 و 6: 5 را باهم مقایسه کرده اند ، یکی می گوید بار همدیگر را و دیگری بار خود را!

در اینجا هیچ تضادی در میان نیست. موضوع در این یا آن نیست بلکه این و آن . هنگامی که غلاطیان 6: 1 -5 را به طور صحیح می خوانیم ، می بینیم که از ایمان داران خواسته شده تا همدیگر را در وقت نیاز، مشکلات و وسوسه یاری کنند، اما در ضمن خوانده شده اند تا جوابگوی اعمال شخصی خود نیز باشند. در اینجا هیچ مشکل و تضادی نیست، چون  هر دو بطور متقابل و برابر، یکدیگر را شامل می شوند.

سؤال 98. آیا عیسی بعد از رستاخیزش از مردگان به  دوازده شاگردش ظاهر شد (اول قرنتیان 15: 5) یا به یازده شاگرد خویش (متی 27: 3-5، 28: 16، مرقس 16: 14، لوقا 24: 9 و 33، اعمال 1: 9-26)؟

اگر به نحوه استفاده از کلمات در تمام اشاراتی که به یازده شاگرد شده توجه کنیم، هیچ تضادی را در اینجا مشاهده نمی کنیم. نکته مهم در بیان روایت ، دقّت بر صحت مطلب، در زمانی که از آن سخن به میان می آید. بعد از مرگ یهودا تنها 11 شاگرد باقی ماندند، و این ادامه داشت تا متی بجای یهودا انتخاب شد. در اول قرنتیان 15: 5 کلمه کلی ” دوازده نفر” برای شاگردان بکار برده شده، چون متیاس نیز که شاهد مرگ و قیام عیسی بود، جزو آنان حساب شده است، همانگونه که متن مورد استفاده چالش کننده به اعمال رسولان 1: 21 -22 اشاره دارد.

سؤال 99. آیا عیسی پس از تعمید گرفتن بلافاصله به بیابان رفت (مرقس 1: 12-13) یا اینکه اول به جلیل رفت ، شاگردانش را دید و به عروسی رفت (یوحنا 1: 35 ، 43 ، 2: 1-10)؟

در اینجا این سؤال به میان می آید که عیسی سه روز بعد از تعمیدش کجا بود؟ مرقس 1: 12-13 می گوید که او به مدت چهل روز به بیابان رفت. اما به نظر می آید که یوحنا به او روز بعد در بیت عنیا، روز دوم در جلیل و روز سوم در قانا اشاره می کند (یوحنا 1: 35، 1: 43؛ 2: 1-11). مگر اینکه به آغاز متن رفته و از یوحنا 1: 19 شروع به مطالعه کنیم. شرح داستان تعمید عیسی در انجیل یوحنا، توسط خود شخص یحیی تعمید دهنده بیان شده. در اینجا شهادت یحیی بود، هنگامی که یهودیان اورشلیم کاهنان و لاویان را نزد او فرستادند ، تا بپرسند ” تو کیستی؟” (یوحنا 1: 19) و اشاره ای به تعمید عیسی نیست . او به تعمید عیسی در زمان گذشته اشاره می کند. اگر شکی هست، می توانید به فعل زمان گذشته ای که یحیی در متن آیات 29-30 و 32 استفاده کرده، هنگامی که عیسی را دید که به سویش می آید، مراجعه کنید.  در حالی که او به عیسی نگاه می کرد، به شنوندگانش معنا و اهمیت تعمید را بازگو می کرد. هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم  که در حین سخن گفتن یحیی، تعمیدی در حال انجام شدن بود. بنابرین نیازی وجود ندارد که چنین نتیجه گیری کنیم که این قسمت با گزارش انجیل مرقس متضاد می باشد.

سؤال 100. آیا یوسف همراه با عیسای نوزاد به مصر فرار کرد (متی 2: 13-23) ، یا او را به آرامی در معبد اورشلیم تقدیم کرد و به جلیل بازگشت (لوقا 2: 21-40) ؟

در این تضاد فرض شده پرسیده شده: آیا زندگی عیسای نوزاد در اورشلیم در خطر بود؟ متی 2: 13-23 میگوید بله ، لوقا 2: 21-40 به نظر می رسد که می گوید: خیر.

این ها شرح دوران آغازین زندگی عیسی است که مکمل یکدیگرند و نه متضاد هم. واضح است که مدتی طول خواهد کشید تا هیرودیس پادشاه به زیرکی مغان یا مجوسیان، پی ببرد. در انجیل متی می خوانیم که، او تمام کودکان پسر زیر دو سال را در بیت لحم و مجاور آن کشت. این به یوسف و مریم فرصت کافی می داد تا از موقعیت استفاده کرده و مراسم خود را در معبد به جا آورند و به ناصره در جلیل بر گردند و از آنجا به مصر فرار کنند، و بعد از مرگ هیرودیس دوباره به ناصره بازگشت کنند.

سؤال 101. هنگامی که عیسی بر روی آب قدم زد، شاگردانش او را سجده کردند (متی 14: 33)  یا به علت سختی دلشان، بی اندازه شگفت زده شده بودند (مرقس 6: 51-52)؟

در این تضاد ظاهری، سؤال می شود که هنگامی که عیسی بر روی آب راه رفت، عکس العمل شاگردان چگونه بود؟ متی 14: 33 می گوید که آنان عیسی را سجده کردند، مرقس 6: 51-52 می فرماید که ایشان بی اندازه شگفت زده شده بودند چرا که معجزه نانها را درک نکرده بودند، بلکه دلشان سخت شده بود. بار دیگر این متون مکمل و نه متضاد یکدیگرند. اگر سؤال کننده  تمامی متن را مطالعه می کرد، متوجه می شد که هر دو، یعنی شرح متی و مرقس اشاره به شگفت زدگی شاگردان می کنند، و اینکه گمان کردند که او یک شبح است. این به خاطر عدم شناخت شخصیت عیسی زمان وقوع معجزه قبلی توسط شاگردان بود. اما پس از اینکه حیرت و شگفتی اولیه ایشان نشست کرد، در نسخه متی می خوانیم که او را پرستش کردند.

از وب سایت: www.debate.org.uk

ترجمه قسمت پاسخ به تناقضات: اِلما غریبیان

یک دیدگاه

  1. درود بر شما خادمینِ حقیقیِ خدای زنده. بسیار بابت ترجمه‌ی این مقاله سپاسگذارم. اگر این مقاله نبود؛ بسیار در ایمان می‌لغزیدم اما خداوند پدر عیسی مسیح از پیش به واسطه‌ی خادمین امینش من و امثال من رو در نظر داشت و نیاز روحانیِ جان‌های ما رو فراهم کرده بود.
    فیض و معرفت عیسی مسیح با شما باد. آمین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO