خدای کتاب مقدس
زمانی که برای بار نخست کتاب مقدس را بعد از ایمان خود مطالعه کردم بنظر رسید که این کتاب از بخشهای متعدد، مجزا و بی ارتباط از هم تشکیل شده است.
یقین دارم خواننده این مقاله نیز چون بنده، نخستین بار این احساس را تجربه کرده است. کتابی کهن که در محدوده زمانی 1500 ساله بدست نویسندگان متنوع با فرهنگها و زمینه های گوناگون با زبانها و موطنهای متفاوت بقلم در آمده است. اما در حقیقت این تنوع اعجاب انگیز در جهت مثبت و تایید الهامی بودن کتاب مقدس بزیبایی خدمت می کند. جالب توجه است که بدانید با اینکه کتاب مقدس متشکل از 66 کتاب متفاوت با سبکهای نگارشی گوناگون می باشد، جملهَ در مورد یک موضوع کلی و یک شخصیت مشخص صحبت می کند و آن نجات دهنده عالم، عیسی مسیح و نجاتی که او برای نوع بشر تهیه می کند است.
حتمی شاهد برنامه های تلویزیونی بوده اید که آثار هنرمندانانی را به نمایش می گذارند که هنر ایشان با سبکهای هنری کلاسیک کمی متفاوت می باشد. هنرمندانی که با وسایل سنگین کشاورزی در مزارع بزرگ اقدام به خلق هنری می کنند که زیبایی آن تنها از مکانهای مرتفع قابل روئیت می باشد. آثار هنری زیبایی که در دل زمینهای کشاورزی با خم کردن شاخه های گندم بوجود می آید. تا زمانی که در میان این اثر ایستاده اید هرگز به وجود چنین تصویر زیبایی که این هنرمند خلق کرده است پی نخواهید بود، در حقیقت شاید بظاهر شاهد بی نظمی و ناموزنی آن زمین کشاورزی بوده و این سوال را از خود بپرسید که چرا بعضی از این شاخه های گندم شکسته و برخی سالم هستند؟ اما زمانی که سوار هلیکوپتر و یا هواپیما بشوید و از نقطه مرتفعی به این بظاهر بی نظمی نظری افکنید متوجه آن تصویر نهایی و آن آثار هنری خواهید شد. کتاب مقدس نیز چنین است؛ تا زمانی که متوجه کل کتاب مقدس نبوده و هر کتاب را جدا و منفک از مجموعه کتاب مقدس مطالعه کرده متوجه ارتباط آن با پیغام اصلی کتاب نباشید، همانا بی نظمی و نامربوطی اولین استنتاج شما از این کلام الهی خواهد بود.
اما بی هدفی و آشفتگی زمانی از بین می رود که از سیر داستان نجات انسان و ظهور نجات دهنده در کل کتاب آگاه باشیم.
تا زمانی که این تصویر زیبا و الهی در دلها و ذهنهای ما هنگام مطالعه کتاب مقدس شکل نگیرد، خواندن کتاب مقدس تبدیل به کاری طاقت فرسا و خسته کننده ای خواهد شد که ایماندار هرگز از مطالعه آن لذت نخواهد برد. اما خوشبحال آنانی که در کلمات این کتاب که بدرستی "نفس خدا" خوانده شده است، تصویر زیبای خداوند خود را می بینند. کتاب مقدس که آن را به حق کلام خدا می خوانیم، دل و فکر و ذهن خدا است که بر ما توسط روح قدوس او آشکار گردیده است.
هر آیه این کلام گوشه ای از ذات لایتنهایی آن قدوس را به توسط زبان قابل فهم انسانی برای ما مکشوف می سازد. این مهم از نخستین آیات کتاب پیدایش قابل روئیت می باشد.
در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید.
در اولین آیه کلام خدا سه اصل مهم و پایه ای ایمان مسیحی که این ایمان را با سایر مکاتب و مذاهب متمایز می سازد به ما ارائه می کند.
شروعی برای خلقت، وجود خدا و خدای آفریننده.
بنظر می آید در دورانی از تاریخ زندگی می کنیم که هر شخصی به نوعی از ایمان به وجود خدا و خلقت دنیا معتقد است، اما اگر در دنیای غرب زندگی می کنید مطئمن هستم که با چنین بیانی موافق نخواهید بود. تصور دنیای مخلوق در بین بسیاری از مردم غرب چندان جایگاه محبوبی ندارد. اگر چندین سال پیش از من در مورد موضع ایرانیان در برابر چنین باوری سوال می نمودید مطمئنأ با صراحت می گفتم که بخاطر وجود زمینه مذهبی در کشور عزیز ما ایران وجود چنین سیستم فلسفی کهنی که نقطه شروعی برای خلقت نمی داند، امکان ناپذیر نیست. اما در کمال تعجب در سالهای اخیر با در دسترس بودن رسانه های نیرومندی چون اینترنت و علاقمندی به تحقیق و جستجوی قشر جوان، شاهد پیروان چنین دیدگاه فلسفی نه چندان غریبی بودم که انتظار تاثیر احیإ این باور توسط متفکرینی چون فردریک نیچه بر جامعه ایرانی را نداشتم. فلسفه کهن یونان باستان که در قرن نوزدهم یکبار دیگر پا بر صحنه گذاشته و بیان می کند که دنیا نقطه آغازینی ندارد.
اما کتاب خدا با چنین پیغام قاطع و تکان دهنده ای شروع می کند که خلقت ابتدایی داشته است. " در ابتدا". در مباحثات مدرن کیهان شناسی بحثها و نظرات گونانگوی در مورد هستی دنیا مطرح شده است که سعی در توضیح چگونگی بوجود آمدن دنیا دارد. در بین این نظرات و تئوریهای گوناگون معمولآ با یک نقطه مشترکی برخورد می کنیم که اعلام می کند که در یک نقطه از تاریخ (15-18 بیلوین سال پیش) انفجاری عظیم بوجود آمد و نتیجه این انفجار سترگ وجود هستی است. این انفجار باعث شد تا تمامی ماده و انرژی حاضر در دنیا که در یک نقطه ای متمرکز بود آزاد شده و دنیای کنونی را شکل دهد. هرچند تمایل اندیشمندان علم کیهان شناسی در تفکر در مورد زمان پیش از این انفجار چندان زیاد نیست، اما از توضیح در مورد علت این انفجار عظیم نیز عاجز می باشند.
اگر کمی با فیزیک آشنایی داشته باشید مطئمنا از وجود قانونی به نام قانون دوم نیوتون آگاه خواهید بود. اگر جسمی با سرعت یکنواخت به حرکت درآید و نیرویی بیرونی به آن وارد نشود، تا ابد با شتاب صفر به حرکت خود ادامه خواهد داد و یا اگر جسمی در حالت ساکن باشد تا نیرویی از بیرون بر آن وارد نشود این جسم تا ابد در این وضعیت ساکن باقی خواهد ماند. پس اگر این نقطه متمرکز منفجر شده است بنابراین می بایست نیرویی بیرونی آن را وادار به تغییر وضعیت کرده باشد. این نیروی بیرونی چیست؟ از کجا آمده است؟ اینها سوالاتی است که پاسخی مناسب برای آن وجود ندارد. اما کتاب مقدس منشأ و مبدا خلقت را برای ما بیان می کند:" در ابتدا خدا"
کتاب مقدس سعی در اثبات وجود خدا نمی کند، در حقیقت او در مزمور14: 1 می گوید که: "احمق در دل خود می گوید که خدایی نیست". وجود خدا پیش فرضی است که کتاب مقدس بنابرآن سایر حقایق را به ما ارائه می دهد.
کلام خدا به ما خدایی را ارائه می دهد که قائم به ذات است و وجود او بسته به هیچ چیزی نمی باشد. وقتی موسی خدا را در بوته مشتعل ملاقات نمود، او در پاسخ سوال خود که اگر قوم پرسیدند که تو کیستی چه جواب بدهم، فرمود: هستم آنکه هستم. او باشنده است. تنها هستی حقیقی که بودن او وابسته به چیزی یا کسی خارج از خودش نیست. او هست چون ذات او باشنده است.
تمام هستی در حال تغییر است و وجود این هستی بسته به چیزی خارج از خودش است ولی خدا باشنده تغییر ناپذیر می باشد. او هست چون ذات او چنین می طلبد و چون او هست ما نیز هستیم.
"خدا در ابتدا آسمانها و زمین را آفرید"
دلیل وجود ما او است. وقتی پولس رسول در آتن با فلاسفه زمان خود به مباحثه پرداخت خطاب به ایشان چنین فرمود: "در او زندگی و حرکت و وجود داریم" (اعمال 17: 27) زندگی، حرکت و هستی سه عنوان مهم در فلسفه می باشد که انسان در طی دهرها برای فهمیدن آن در چالش بوده است و پولس رسول بسادگی به تشریح آن پرداخته، خدا را منشأ و علت آن معرفی می کند. خدا علت اولیه می باشد.
اگر خدا یک نقاش بود، ما نقاشی زیبای او می بودیم. اگر خدا یک نوازنده بود ما قطعه موسیقی زیبای نواخته بدست او می بودیم و اگر خدا نویسنده بود ما کتاب زیبای نوشته بدست او می بودیم و اما امروز ما هستیم چون خدا باشنده است. انعکاس وجود خدای لایتغییر، هستی می باشد. بنابراین: "در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید" آر سی سپرول در مورد آفرینش و خلقت نکته زیبایی را مطرح می کند که شایسته نقل قول می باشد. او می گوید که خلقت در قاموس کتاب مقدس معنی کاملأ متفاوتی از آنچه ما در مکالمات روزمره خود بکار می بریم دارد. یک هنرمند نقاشی کرده و اثر هنری زیبایی را خلق می کند، یک مجسمه ساز مجسمه بی همتایی را از یک سنگ تراشیده، خلق می کند ولی اگر بخواهیم فعل خلق کردن را در مفهموم کتاب مقدسی بکار ببریم می بایست گفت که خلق کردن تنها و منحصرأ ازآن خدا می باشد. چون او تنها کسی است که براستی از نیستی هستی را خلق می کند. آنچه هنرمندان انجام می دهند تنها شکل و فرم دادن هستی می باشد، اما مواد اولیه خدا برای خلق کردن نیستی می باشد.
بله، این کتاب زیبا که آن را گاهأ کتاب آفرینش لقب داده اند، شخصیت خدای قدوس را و ذات باشنده او را برای ما بتصویر می کشد، خدایی که در فراباشندگی خود حقیقتأ فروباشنده است و با خلقت، که درنهایت خود او آنها را نجات می دهد وارد مشارکت زنده می گردد. آیا می خواهید این خدا را بشناسید؟
نویسنده: ادوین کشیش آبنوس
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |