اعتقادنامه نیقیه- رسالت عیسی مسیح (بخش دوم)
رسالت عیسی مسیح (بخش دوم)
«در زمان پنطیوس پیلاطس… مرد و مدفون گشت»
در دنباله اعتقادنامه نیقیه چنین آمده: «و در زمان پنطیوس پیلاطس برای ما مصلوب شد، رنج کشید، مرد و مدفون گشت.». در این فصل به بررسی این جمله خواهیم پرداخت.
مسیح در را ما مصلوب شد، رنج کشید و مرد. در فصل گذشته، وضعیت وخیم بشر را شرح دادیم و گفتیم که آدم و حوا با خوردن از میوه درخت ممنوع در واقع قصد داشتند خود را به پایه خدا برسانند و مانند او دانای کل بشوند. در ضمن، ایشان او را دروغگو شمردند، زیرا اعتماد نکردند به این که خوردن از آن به ضرر خودشان میباشد. ایشان بهجای آن، گفته شیطان را باور کردند. همچنین گفتیم که همه ما انسانها چه بهلحاظ توارثی و چه بهلحاظ انتخاب شخصی، در این «خداسازی نفس» شریک هستیم. در نتیجه این عمل، همه ما از خدا دور شدهایم و مورد غضب او میباشیم و کاری برای نجات خویش از این وضعیت نمیتوانیم انجام دهیم. بنابراین، خدا راه نجات ما را فراهم ساخت. راه نجات این بود که مسیح برای ما رنج بکشد، مصلوب شود و بمیرد. اما چرا خدا برای نجات ما میبایست چنین بهای سنگینی بپردازد؟ چرا صلیب؟
چرا صلیب؟
بعضی ممکن است سؤال کنند که چرا لازم بود مسیح مصلوب شود. چرا سنگسار نشد؟ چرا گردن او را نزدند؟ برای پاسخ به این سؤال، باید بدانیم اعدام بهوسیله صلیب چگونه بود. صلیب خفتآورترین و دردناکترین روش اعدام بود و رومیها که سرزمین فلسطین را در آن روزگار در اِشغال داشتند، آن را برای افراد غیر تبعه روم به کار میبردند که علیه سلطه آنان قیام میکردند. باراباس یکی از چنین شورشیانی بود که عیسی بهجایش اعدام گردید. شخص محکوم را کاملاً برهنه میکردند و با میخ به چوبه صلیب میآویختند. او میبایست به این شکل طی دو یا سه روز زجرکش شود. برای آنکه مرگ دیرتر فرا برسد، زیر پای مصلوبشدگان تیرکی چوبی قرار میدادند تا بتوانند وزن بدن خود را تحمل کنند و در اثر سنگینی جثه خود خفه نشوند. مرگ در اثر خفگی بروز میکرد، زیرا شخص که به صلیب آویخته است، کمکم نیروی بازوهای خود را از دست میدهد و تنفس برایش غیر ممکن میگردد. محکومین را بر سر جادهها و محل عبور مردم مصلوب میکردند تا همه ببینند و درس عبرت بگیرند. به محکومین آب نیز مینوشاندند تا دیرتر بمیرند. برای همین بود که به عیسی سرکه نوشاندند تا تشنگیاش برطرف شود. طبیعی است در چنین حالتی، شخص مصلوب نیاز به قضای حاجت نیز خواهد داشت. پس ملاحظه میکنید که اعدام بهوسیله صلیب تا چه حد خفتبار و ننگین و رسواکننده بود. آبروریزی کامل.
یهودیان که تحت سلطه رومیها قرار داشتند، اجازه اعدام کسی را نداشتند. گرچه ایشان گاه بعضی از افراد را سنگسار میکردند، اما این کارشان غیر قانونی بود. به همین دلیل، عیسی را به فرماندار رومی یهودیه تسلیم کردند تا رومیها او را اعدام کنند. جرم او را نیز سیاسی جلوه دادند. گفتند که او خود را پادشاه یهود خوانده است. پس بر فرماندار واجب شد که او را بهعنوان شورشی، بهجای باراباس، بهوسیله صلیب اعدام کند.
حال با این توضیحات است که میتوانیم درک کنیم چرا روز جمعه غروب، ساق پای آن دو مجرم را که همراه عیسی مصلوب شده بودند شکستند. این کار را کردند تا ایشان نتوانند وزن بدن خود را تحمل کنند، و در اثر فشار آویختگی، زودتر خفه شوند و بمیرند. اما وقتی به عیسی رسیدند، دیدند که قبلاً جان سپرده است. پس دیگر لازم نشد ساق پای او را بشکنند. اما محض احتیاط، نیزهای در پهلوی او فرو کردند تا از مرگ او اطمینان حاصل کنند. طبق رسوم یهودیان، جنازه مصلوبشدگان نمیبایست شب بر دار باقی بماند. در ضمن، متوجه میشویم که مرگ عیسی زودرس بود.
چرا صلیب ضرورت داشت
با توجه به توضیحی که در فصل گذشته در باره ماهیت گناه آدم و حوا دادیم (خداسازی نفس) و نیز توضیحات این فصل در باره روش اعدام با صلیب، اکنون میتوانیم پی ببریم که عیسی برای ما چه کار بزرگی کرد. اگر آدم و حوا میخواستند به خدایی برسند و ما نیز همگی چنین جاهطلبی را در خود خفته داریم، عیسی که وجودی الهی بود خود را تا به پایین درجه در راه ما خوار کرد. انسان میخواهد خدا شود، خدا در مسیح نه تنها انسان شد، بلکه خود را تا بهنهایت خوار ساخت تا ما را نجات دهد. خدا به این وسیله پادزهر گناه را فراهم کرد. صلیب نهایت خواری پسر خدا بود. صلیب کار آدم اول را خنثی کرد.
نتیجه صلیب
قبلاً گفتیم که مسیح، آدم دوم بود. نطفه او خلقت جدیدی بود. اگر آدم اول میخواست به خدایی برسد، آدم دوم که پسر خدا بود، انسان شد و تا بهنهایت خوار گردید تا کار آدم اول را خنثی کند.
ما بهطور طبیعی در نسل آدم اول متولد میشویم. اما اکنون مسیح نسل دیگری آماده کرده است. راه نجات این است که با توبه و ایمان، از نسل اول بیرون آییم و به نسل مسیح پیوند بخوریم. به این شکل است که میتوانیم رستگار شویم. به این ترتیب است که میتوانیم وارد خانواده الهی گردیم و فرزند خدا شویم. برای همین است که یوحنا میفرماید: «اما به همه کسانی که او را پذیرفتند، این حق را داد که فرزندان خدا شوند، یعنی به هر کس که به نام او ایمان آورد؛ آنان که نه با زادنی بشری، نه از خواهش تن، و نه از خواسته یک مرد، بلکه از خدا زاده شدند.» (یوحنا ۱:۱۲-۱۳). این است مفهوم کفاره برای ما.
نتیجه صلیب این است که امروز میتوانیم فرزند خدا شویم. گرچه جسماً به نسل آدم اول تعلق داریم، اما بهلحاظ روحانی عضو خانواده الهی میگردیم. باز یوحنا میفرماید: «ببینید پدر چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم.» (اول یوحنا ۳:۱).
مانند پسری است بیخانمان که مردی نیکوکار او را در خیابان مییابد و به او پیشنهاد میکند که فرزندخوانده او شود. این پسر میپذیرد و با اطاعت به خانه آن مرد میرود، استحمام میکند، و بر سر سفره او مینشیند. روز بعد، مرد نیکوکار آن پسر را به اداره ثبت احوال میبرد و برای او شناسنامه جدیدی میگیرد و این پسر قانوناً وارث مرد نیکوکار میشود. اما این پسر هنوز راهی طولانی در پیش دارد تا عادتهای گذشته خود را ترک کند و مطابق آداب و رسوم متمدنانه خانواده جدید رفتار کند. اما از نظر قانون، او فرزندخوانده انسانی خیّر شده است و از تمام مزایای این امر برخوردار است. ناگفته پیدا است که این فرزند جدید باید نهایت تلاش خود را بکند تا مطابق مقررات خانواده جدیدش رفتار کند. این است مفهوم نجات و تولد تازه و فرزندخواندگی.
چرا پنطیوس پیلاطس
چرا در چنین اعتقادنامهای از فرماندار رومی، یعنی پنطیوس پیلاطس نام برده شده است؟ نام او چه اهمیتی در اعتقادنامه داشت؟ در پاسخ باید گفت که در زمانی که این اعتقادنامه نوشته میشد، نام این فرماندار در آرشیو امپراطوری روم وجود داشت و با مراجعه به آن میتوانستند از درستی امر کسب اطلاع کنند. این امر نشان میدهد که عیسای ناصری شخصیتی تخیلی نبوده و مرگ او بر صلیب نیز ناشی از وهم و خیال نبوده است. عیسای ناصری در بطن تاریخ زیست و بهدست یکی از فرمانداران رومی به مرگ محکوم شد و از صحت این امر میشد بهراحتی اطمینان حاصل کرد.
«مدفون گشت»
به چه دلیلی تصریح شده که عیسی پس از مرگ «مدفون گشت»؟ مگر قرار بود شخص مرده را دفن نکنند؟ چرا چنین توضیحی در اعتقادنامه آمده است؟ دلیل آن این است که رومیها برای آنکه شخص اعدامی را هرچه بیشتر تحقیر کنند، به خانواده او اجازه دفن نمیدادند. جنازه اعدامیها را در زبالهدانی شهر میانداختند تا طعمه حیوانات و پرندگان شوند.
اما گرچه اعدام عیسی بهنهایت خفتبار بود، ولیکن خدا مقدر فرمود که او پس از مرگش با عزت و احترام «مدفون شود». یوسف رامهای نزد پیلاطس رفت و از او اجازه خواست تا پیکر مقدس عیسی را از صلیب پایین بیاورد و طبق رسوم یهود دفن کند. چنین نیز شد. یوسف رامهای عیسی را در مقبرهای که برای خودش در دل صخره حفر کرده بود قرار داد و زنانی که او را تا پای صلیب همراهی کرده بودند، شاهد این ماجرا بودند.
توضیح این موضوع برای ما که از رسوم اعدام رومیها بیاطلاع هستیم شاید زائد به نظر برسد. اما برای آنانی که اعتقادنامه را تهیه میکردند، ارائه این توضیح بسیار ضروری بود تا همه بدانند که پیکر عیسی طعمه حیوانات نشد، بلکه با احترام دفن گردید. از این رو است که پولس رسول نیز میفرماید: «زیرا من آنچه را که به من رسید، چون مهمترین مطلب به شما سپردم: اینکه مسیح مطابق با کتب مقدس در راه گناهان ما مرد، و اینکه دفن شد، و اینکه مطابق با همین کتب در روز سوم از مردگان بر خاست.» (اول قرنتیان ۱۵:۳-۴). اشعیا نیز میفرماید: «قبر او را با شریران تعیین نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان.» (اشعیا ۵۳:۹).
نوشته: آرمان رشدی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |