هنر و ادبیات

شعر: چه خوشبختم

5/5 - (1 امتیاز)
گفتم این منم با یک دل تنگ، منم با کوله باری از غم و شرم بگفتا این منم چشم انتظارت بگیرم کوله باره غصه هایت
بگفتم آمدم با دست خالی من و قلب سیاه و شرمساری بگفتا عاشق قلبت من هستم نگاهی پشت در آنجا نشستم
بگفتم با خودم شکی ندارم خدا در میزند در می گشایم از آن لحظه که من در را گشودم چه ها کرده خدا با تو بگویم

 ***********************

آمد و کوله بارم را گرفت، خستگی ها زخم ها دردهایم را گرفت

قایق طوفان زده موج و دریای خروشان روح من، مسیحا آمد و آغوش بازش بهر من

به آغوشم کشید و هدیه ای داد، مرا آرامشی از حد فزون داد

صلیبی را به من خاطر نشان کرد، اوج عشقش در محبت را به من یاد آوری کرد

دگر من چه خواهم از پدر، پسر را بهر من مصلوب کرده، یه دنیا عشق را با محبت نصیب  قلب تاریکم نموده       

بگفتم خدایا عشق را ختم کردی، قلب من را با محبت فتح کردی                  

چه خوشبختم که من شکی نکردم، خدای پشت در را، رد نکردم

شعری از پرستو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO