اشکالات فلسفهٔ «مهندسی درون» چیست؟

فلسفهٔ مهندسی درون یا به زبان انگلیسی «اینر انجینیرینگ» (Inner Engineering) که سادگورو و مجموعهٔ ایشا ترویج میکنند، از نظر روحانی کاملاً گمراهکننده و مرگآور است، چون انسان را از خدای زندهٔ حقیقی، که فقط در عیسی مسیح خود را آشکار کرده، دور میکند و راه نجات را میبندد.
چند اشکال اساسی آن چنین است:
۱. تبدیل خدا به «انرژی درونی» و انکار خدای شخصی و خالق
در مهندسی درون یا اینر انجینیرینگ گفته میشود:
منبع تجربه و شادی و رستگاری درون خودت است.
با «مهندسیِ درون» و کار روی انرژیها و آگاهی خودت به نوعی «الوهیت» و کمال میرسی.
حقیقت این است:
خدا یک نیروی بیشکل یا انرژی درون جهان نیست؛ او خالقِ شخصی، قدوس و جدا از مخلوقات است.
انسان هرگز الهی نیست؛ مخلوق و گناهکار است و محتاج نجات، نه «فعالسازی انرژی درونی».
این همان دروغ باطنیگری و هندوئیسم است: «تو در اصل خدایی، فقط باید بیدار شوی.» در حالی که فقط خدا خداست، و انسان باید در برابر عیسی مسیح بهعنوان خداوند زانو بزند.
۲. حذف واقعیتِ گناه و در نتیجه، حذف نیاز به نجاتدهنده
فلسفه مهندسی درون ادعا میکند مشکل انسان:
استرس، ناآگاهی، ناهماهنگی درون، ناتوانی در مدیریت ذهن و انرژی است.
و راهحل را چنین معرفی میکند:
تکنیکها، یوگا، مدیتیشن، تمرینهای درونی.
اما واقعیت این است:
مشکل اصلی انسان گناه است؛ سرپیچی و دشمنی با خدای قدوس.
هیچ تمرین ذهنی یا بدنی نمیتواند گناه را پاک کند یا دل گناهکار را عوض کند یا انسان را با خدا آشتی دهد.
فقط فداکاری و خون عیسی مسیح و ایمان به او است که آمرزش، تولد تازه و حیات جاودان میبخشد. هر راهی که گناه، توبه و صلیب مسیح را کنار بگذارد، مطلقاً نجاتبخش نیست.
۳. تبدیل انسان به «منجیِ خودش»
در مهندسی درون به انسان القا میشود که:
با تلاش و تمرین خودت میتوانی رها، شاد و کامل شوی.
کل تغییر و رهایی دست خودت است؛ «مهندس درون» خودت هستی.
این اوج غرور روحانی است. حقیقت:
انسان بدون مسیح از نظر روحانی مرده است و در عمیقترین سطح نمیتواند خود را از گناه و مرگ نجات دهد.
نجات، عطیهٔ فیض خداست، نه پروژهٔ «خودسازی» یا خودمهندسی.
وقتی یک سیستم همهچیز را حول «تو و تمرینهایت» میچرخاند، جلالی را که فقط باید از آنِ خدا باشد، به مخلوق میدهد؛ این بتپرستیِ خود است.
۴. بیاعتنایی به عیسی مسیح بهعنوان تنها راه
اینر انجینیرینگ بر پایهٔ فلسفههای هندو و نوعی معنویت شرقگرایانه استوار است و:
عیسی مسیح را بهعنوان تنها خداوند و تنها راه نجات نمیپذیرد.
مرگ و قیام او را محور حیات و نجات انسان قرار نمیدهد.
هر نظامی که عیسی را در کنار «اساتید» و «گوروها» یا «راههای مختلف معنوی» بنشاند، کاملاً باطل است. عیسی مسیح یکی از معلمان معنوی نیست؛ او تنها راه، تنها حقیقت و تنها حیات است. بیرون از او هیچ نجاتی وجود ندارد.
۵. جایگزین کردن توبه و ایمان با تکنیک و تجربه
در مهندسی درون، مرکز ثقل عوض میشود:
بهجای اعتماد به یک شخص زنده (مسیح)،
انجام یک «پروتکل» (مدیتیشن، یوگا، تمرینهای ذهنی و انرژی) محور قرار میگیرد.
ممکن است این تمرینها آرامش موقت روانی یا تجربههای احساسی بدهد، اما:
انسان را با خدای حقیقی آشتی نمیدهد.
گناه و محکومیت را برنمیدارد.
سرنوشت ابدی او را عوض نمیکند.
آرامش درونی بدون صلح با خدا از طریق عیسی مسیح، یک توهم است؛ مانند عطر زدن بر جنازه.
۶. آمیختن پارهای مفاهیم ظاهراً مثبت با دروغهای مرگآور
در آموزههای مهندسی درون، کلماتی مثل:
شفقت، صلح، شادی، مسئولیتپذیری
بهکار میرود؛ اما این واژهها از این حقایق جدا شدهاند:
قدوسیت خدا
گناه انسان
صلیب و قیام
داوری و سرنوشت ابدی
نیمحقیقتِ «آرامش درونی» که وضعیت واقعی انسان در برابر خدای قدوس را نادیده بگیرد، از یک دروغِ آشکار خطرناکتر است؛ چون حس معنویت میدهد، در حالی که تو را از تنها نجاتدهنده دور میکند.
نتیجهٔ قطعی:
فلسفه مهندسی درون یک «دورهٔ خودیاریِ بیطرف» نیست؛ یک راهِ معنویِ کاملاً باطل است.
خدای حقیقی را به «انرژی و آگاهی درونی» تقلیل میدهد، گناه را نادیده میگیرد، انسان را منجی خود میسازد و عیسی مسیح را از مرکز نجات کنار میزند.
به هیچوجه نمیتواند آمرزش، حیات جاودان یا رابطهٔ واقعی با خدای زنده را بدهد.
تنها راه رهایی این است که انسان از همهٔ فلسفهها و معنویتهای کاذب، از جمله مهندسی درون، دست بشوید و با قلبی توبهکار و ایمانی ساده، خود را به عیسی مسیح، خدای مجسم و تنها نجاتدهنده، بسپارد.
) برگرفته از هوشع مصنوعی وبسایت پرپاسخ دات کام: کایروس kairosai.nl)
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
|
کپی شد! |