گوسفندی که به میان گرگها رفت…
دو علامت مهم و یا بعبارتی دو وظیفه حساس و کلیدی شبان نیکو بودن اینست که شبان نیکو ابتدا گوسفندان خود را در برابر هرگونه خطردزدان و یا حمله حیوانات درنده ای مثل گرگ محافظت کند.
داود برای اثبات غیرتش به شائول گفت بنده ات در حین شبانی هم شیر کشته ام هم خرس و این دلیل متقاعد کننده ای بود که شائول اجازه بدهد یک پسر بچه ایکه مشق نظامی ندیده بعنوان نماینده یک قوم و یک لشکر چهل هزار نفری در برابر جلیاتی بایستد که شکست از او یعنی قبول اسارت و بندگی تمام قوم بدست دشمن.
دومین علامت شبان نیکو اینست که گوسفندانش را در مرتعهای سبز و آبهای راحت و آرام ببرد جایی که جان تازه به گوسفندان برگردد و ترسی از سایه مرگ نداشته باشند و همه صحنه ها بگونه ای باشد که تسلی بخش خاطر و احساس گوسفندان گردد و سفره مبارک الهی در هر کجا پهن شده و کاسه آنها دائما لبریز باشد و دو مامور دست به سینه بنام نیکویی و رحمت الهی هم همواره در پی آنها باشد. و این توقع بی جایی نیست چون وعده خداست در مزمور بیست و سوم داود پادشاه و تعلیمی ست که در مورد خصوصیات شبان نیکو یافته ایم و انتظاری کمتراز این هم نداریم.
من درکلام خدا عیسی مسیح را شخصیتی بیشتر از یک چنین شبانی میبینم چونکه میفرماید حفاظت شما را تا سر حد از دست دادن جانم تامین میکنم واین را عملا بر روی صلیب انجام داد. عیسی مسیح در دوران درد وغم ناشی از مرگ یحیی تعمید دهنده و اضطراب و خستگی مفرط از کار زیاد آنها را بجهت استراحت به مکانی خلوت و دور از هیاهو میبرد و در باغ جتسیمانی نیز جلوی سربازان ایستاده ومیگوید مرا بگیرید ولی بگذارید اینها بروند وچنان روی این عبارت بگذارید اینها بروند با اقتدار تاکید میکند که حتی پطرس که در همان شرایط گوش غلام رئیس کهنه را بریده بود توانست جان سالم بدر ببرد.
تاریخ کلیسا و تجربیات کسانیکه تحت شبانی عیسی مسیح زندگی کردند و میکنند ثابت میکند که مدارک نیکویی نوع شبانی عیسی مسیح بسیار فرا تر از نوشته جات کتابمقدس است بطوریکه یوحنا درخاتمه انجیل مینوسید و کارهای بسیاری عیسی بجا آورد که اگر بخواهیم همه آنها را بنویسیم گمان نمیکنم که جهان گنجایش نوشته ها را داشته باشد. در واقع علائم شبان نیکو بودن عیسی مسیح تنها به جهان هستی امروز محدود نمیشود بلکه در جهان باقی نیزما شاهد شفاعت سرسختانه او در حضور پدر آسمانی خواهیم بود.
با این اوصاف در متی فصل دهم آیه شانزدهم با کمال تعجب میبینیم که او رسما شاگردان خود را مانند گوسفندان در میان گرگها
میفرستد و آشکارا به آنها میگوید به میان گرگ هاییکه با خیال دریدن و رویای به خاک و خون کشیدن گوسفندان زندگی میکنند بروید.
سوال مهم اینست که آیا مسیح در نوع رهبری خود تغییر روش داده؟ آیا این یک تضاد آشکار در شیوه شبانی او محسوب نمیشود؟
آیا روش او و مسیحیتی که بجا گذاشت مانند گوسفند بی زبان بودن در میان شخصیت های گرگ صفت این دنیا نیست؟ اساسا آیا اینگونه تعلیم و طرز تفکر میتواند جوابگوی نیازهای جوامع تحت ظلم وستم باشد؟ حقیقت این است که عیسی مسیح در نوع شبانی اش طرحی و هدفی ارزشمند را دنبال میکند که در نوع خود منحصر بفرد است. بیائید این موضوع عجیبی که شبان نیکو گوسفندانش را به نزد گرگ ها میفرستد را مورد بررسی قرار دهیم.
چنانکه میدانیم ماهیت عیسی مسیح یک ماهیت الهی و آسمانی ست او کلمه زنده خداست او روحی است ازعالم الوهیت که بجهت نجات انسانیکه در خودش گم شده است وارد این جهان خاکی شد و نه تنها لباس جسم پوشید بلکه جان خود را در راه گوسفندان گم شده برروی صلیب تقدیم کرد. او فرمود شما دوست من هستید ومن به حـرمت این دوستی جان خود را میدهم هیچکس آنرا از من نمیتواند بگیرد بلکه خودم شخصا با اختیار آزاد و انتخاب سنجیده شده آنرا میبخشم. بنابراین قبل از اینکه شاگردانش را مانند گوسفند به میان گرگ ها بفرستد ابتدا خودش همچون بره ای وارد دنیای گرگ صفت ما شد.
هفتصد سال قبل از تولدعیسی مسیح اشعیاء درباره این حرکت متحورانه او که بعنوان گوسفندی شخصا به میان گرگ ها میرود اینطور نوشت: مثل بره ای که برای قربانی شدن و گوسفندی که نزد پشم برنده اش میبرند بی زبان و ساکت بود و دهان خود را نگشود. و این پیشگویی هفتصد سال بعد دقیقا بوقوع پیوست و عیسی مسیح در روز یکشنبه قبل از صلیب شدن رسما وارد اورشلیم شد. و اورشلیم محلی بود که تمام فریسیان و کاتبان وکاهنان بعنوان نمایندگان شریعت در کمینش بودند تا با مصلوب کردن او جلوی رشد طرز تفکر آزادیبخشش را بگیرند تا انسانهای در خود گمشده برای یافتن راه نجات تنها دست نیاز بطرف آنها دراز کنند و همواره مرید و مقلد و پیرو آنها باقی بمانند تا رابطه با خدا را بنا به تشخیص مصلحت منافع دنیوی و مادی خودشان تفسیر کنند و از حس ملی و مذهبی آنها سود جویی نمایند تا آنجا که حتی معبد را به محلی برای خرید و فروش گاو وگوسفند و کبوتر برای قربانی نذری و اوراق مذهبی و دعای چشم زخم ودعای عشق ومحبت ودعای مشکل گشا و دعای باز کردن بخت و دعای بستن زبان مادرشوهر ودعای باطل کردن طلسم وسحر و جادو و دعای اجنه ودعای رفع قضا و بلا و غیره و غیره تبدیل کرده بودند.
عیسی مسیح بعنوان گوسفندی که به میان گرگ ها رفت درآن روز درمعبد چنان درسی به آنها داد که برای اولین بار در نوع برداشت و نگرششان به تفاوت بین گوسفند و شـیر به تردید افتادند و برای همیشه معنی گوسفند برایشان فرق کرد. عیسی مسیح در آنروز در یک حرکت بی باکانه پیش بینی نشده چنان تخت و بساط آنها را بهم ریخت که تا ساعت ها مثل مجسمه ابولهول مات و مبهوت خشکشان زده بود. آنها در مورد گوسفندیکه به میان گرگها میرود همینقدر میدانستند که او مظلوم و متواضع و بی زبان و خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غمها و رنج دیده خواهد بود ولی توجه نکرده بودند که اگربخاطر قربانی شدن بجهت کفاره گناهان بشر قرار است سمبل آمدن عیسی مسیح گوسفندی باشد که وارد دنیای گرگها میشود ولی سمبل رفتن او شیر سبط یهودا است که هر زانویی در جلویش خم شده و هر زبانی اقرار خواهد کرد که او خداوند است. من خدا را شکر میکنم که عیسی مسیح اگر بعنوان یک گوسفند بی زبان وارد صحنه زندگی بشری ما شد ولی بعنوان یک شیر پیروزمند صحنه این دنیای جسمانی را ترک کرد
امروز وقت آن است تا یکبار دیگر دنیایی که در روابط و ضوابط و محاسبات و معادلات و مجادلاتش بیشتر به خوی و خصلت گرگ صفتی روی آورده در طرز نگرشش به عیسی مسیح بازنگری نماید و در نهایت در معیارهای سنجش قوت و ضعف تجدید نظرکند.
آنچه دنیای خارج از باورهای کتابمقدسی سعی میکند به عیسی مسیح نسبت دهد نهایتا یک پیامبر صلح آمیز یا یک مرد اخلاق مهربان و یا پیرمرد حکیم دوست داشتنی است که در مقطعی از تاریخ وارد دنیای ما شد و تعالیمی اخلاقی بی ضرری داد وخدماتی بشر دوستانه ای کرد و نصیحتهای آرامش بخشی داد که مثلا چگونه مانند گنجشگ از قفس مان راضی باشیم و یا چگونه مثل آهوی اسیری که به دام افتاده شکایت نداشته باشیم واز محرومیتها گله نکنیم و هر تحقیر و تهدید و ارعاب و ظلم و جنایتی را تقدیر و رضای الهی فرض کرده و راضی به اینگونه رضای الهی باشیم. آنها باور دارند که تعالیم وسخنان این پیغمبرمهربان و دوست داشتنی بعد از تمام شدن عمرش به فراموشی سپرده شد ودیگر لازم به اجرای آن و یا حتی خواندن و فهمیدن آن هم نیست.
طبیعتا اینگونه طرز تفکر سنتی دور از واقعیت در مورد عیسی مسیح با هیچگونه بحث و استدلال و حتی ارائه سند و مدرکی عوض شدنی نیست مگر به وسیله تجربه شخصی و ملاقات با عیسی زنده و مکاشفه روح القدوس و بس کلام خدا میگوید انسان نفسانی امور الهی را نمیتواند درک کند بلکه روح خدا آنرا کشف میکند. مسیح به پطرس گفت خون جسم حقیقت را در مورد من بر تو کشف نکرد بلکه روح پدر آسمانی.
آنکه یار حـــرم است درحـــرم یار بماند
آنکه ایــن راز نـدانـسـت در انـکار بماند
بنابراین ما متمرکز کشف کردن عیسی نیستیم چون این کار روح القدوس است بلکه میخواهیم بدانیم چرا مثل گوسفند وارد گرگها شد؟
عیسی مسیح در جواب این سوال که چرا به میان گرک ها رفت و از مشایخ و روسای کاهنان و کاتبان زمان خودش زحمت کشیده و زخم شلاق و تاج خار را تحمل کرد و حتی به صلیب کشیده شده مرد و سه شبانه روز در قبر مدفون شد درانجیل متی فصل شانزده آیه 21 فرمود تمام این اتفاقات در به انجام رسانیدن ماموریتم برای نجات گوسفندان گمشده در دنیای گرگ صفت ضروریست.
بنابراین مشخصا رفتن او مثل یک گوسفند بی آزار به میان گرگ های درنده خو از یک ماموریت استثنایی با یک استراتژی منحصر بفرد سخن میگوید که در نتیجه گیری مشایخ و کاهنان و کاتبان یهودی و سربازان و مستشاران و دولتمردان رومی را در چنان شکست مفتضحانه ای میبینیم که ما را نیز وادار میکند تا درنقطه ضعف گوسفند بودن عیسی مسیح و درنقطه قوت گرگ بودن دنیای شرارت تجدید نظر کنیم.
زنده شدن عیسی مسیح در صبح روز سوم بعد از صلیب شدن که به روز یکشنبه قیام معروف ست جواب دندان شکنی بود به تمام چراها؟ و تردیدها؟ و افسوس هایی که در تمام طول تاریخ مسیحیت در مورد فرستادن گوسفندان به نزد گرگ ها مطرح میباشد.
عیسی مسیح هرگز شمشیر نکشید ولی بیشتر ازهرشخص دیگری مردم او را با عشق و پرداخت قیمت پیروی کردند
عیسی مسیح هرگز جنگ نکرد ولی بیشتر از هر امپراطوری دنیا را تسخیر کرد
عیسی مسیح هرگزبرای نابودی دشمنش عملی انجام نداد ولی بیشتر از هر کسی در برابر دشمن پیروز بود
عیسی مسیح هرگز کلمات آتشین و وعده های پر زرق و برق ننوشت ولی داستان زندگی اش پرخواننده ترین داستان عالم شد
عیسی مسیح هرگز فریاد محکوم کردن بر سر گناهکار نکشید ولی نگاه دوستانه اش گناهکارترین افراد را به توبه آورد
امروز نیز مانند دیروز عیسی مسیح کلیسایش را نیز با همین کیفیت و با انتظار همین نتیجه وهمین ثمره مانند گوسفندی در میان گرگ ها فرستاده است و دنیا باید بداند که تا گرگی هست گوسفندی نیز وجود دارد تا صدای خشن درنده خویی دنیا به صدای نرم دوستی و آهنگ عشق و محبت و همزیستی مسالمت آمیز تبدیل شود.
کلیسای معاصر با توجه به تمام مسائل و مشکلاتی که در دنیا با آن درگیر است باید برای ادامه شاگردی عیسی مسیح بر ماهییت عیسی گونه اش که چون گوسفندی بمیان گرگ ها رفت و بر کیفیت ماموریتش که کمک به تبدیل طبیعت خشک و خشن دنیا است و بر نتیجه خدمتش که برمبنای قیام ظفرمند عیسی مسیح بعد از سه روز ماندن در قبر استوار است تاکید و تکیه کند.
در خاتمه تکرار میکنم حقیقت این است که عیسی مسیح در نوع شبانی اش طرحی وهدفی ارزشمند را دنبال میکند که در نوع خود منحصر بفرد است و امروز کلیسا باید برای تحقق این طرح قیمت پرداخت کند و قیمت رفتن به میان گرگ ها است نه برای محکوم کردن و یا قانع کردن و یا رسوا کردن زیرا گرگ محکوم شدنی و یا قانع شدنی نیست تنها درمان گرگ تبدیل است.
خوشبختانه اشعیاء در فصل یازدهم کتابش در آیات ششم تا نهم طرح و هدف ارزشمند ورود عیسی مسیح به میان گرگ ها را بطور واضح اعلام کرده است که دوستان کلیسا و حتی دشمنان کلیسا بطور مشخص بدانند که هدف و برنامه کلیسا که همچون گوسفندان به میان گرگ ها فرستاده شده است چیست؟ تا تعبییر و تفسیر و برداشتی غیر از واقعیت نکنیم. وآن طرح این بود که اشعیاء مینویسد:
گرگ های این دنیا بتوانند با بــره های این دنیا سکونت داشته و پلنگ ها با بزغاله ها- شیر ها با گوساله ها- خرسها با گاوها و افعی ها با بچه های شیر خواره بتوانند درآرامی و صلح و برابری و بطور مسالمت آمیز زیست کنند.
این طرح مبارک هرگز با جنگ و کشتار و قتل وغارت و انتقام و تصاحب و تسخیر پیاده نشد چون عاقبت گرگ زاده گرگ شود حتی اگر در چشم ما بزرگ شود . تنها راه زیستن گرگ با بره تبدیل ماهیت گرگ صفتی اوست و این دلیل حقیقی و جواب قطعی خدا به کسانیست که میپرسند: چرا عیسی مسیح برخلاف تمامی افراد دیگر مانند گوسفندی به میان گرگ ها رفت و چرا شاگردانش را مانند گوسفندی به میان گرگ ها فرستاد؟ .
صـلح الـهی بـره خـدا عیسی مسیح با شما باد
نوشته کشیش جلیل سپهر
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |