و اینک فراسوی صفحه آخر- زنده شدن عیسی
و اینک فراسوی صحنه آخر
زنده شدنِ عیسی
یکشنبه صبح، سپیدهدمان، برخی از زنان که او را پیروی و خدمت میکردند، مواد معطری را که تهیه کرده بودند، برداشتند و بهسر قبر رفتند. اما وقتی رسیدند، سنگ دهانه مقبره را در گوشهای افتاده دیدند. چون نزدیک رفتند، دو فرشته را در جامهای درخشان در مقبره دیدند. از ترس جرأت نگریستن نداشتند؛ فقط صدای آنان را شنیدند که میگفتند: «چرا زنده را از میان مردگان میطلبید؟ در اینجا نیست، بلکه برخاسته است. بهیاد آورید که چگونه وقتی که در جلیل بود، شما را خبر داده، گفت ضروری است که پسر انسان بهدست مردم گناهکار تسلیم شده، مصلوب گردد و روز سوم برخیزد.»
وقتی از مقبره بیرون آمدند و شتابان به شهر باز میگشتند تا حواریون را خبر دهند، ناگاه خودِ عیسی بر آنان ظاهر شد… آری، او زنده شده بود، نه همچون روح، بلکه جسم و روح با هم. او حقیقتاً به زندگی بازگشته بود!
پس از آن، او خود را بارها زنده به حواریون و پیروان خود ظاهر کرد. به روایت اناجیل و سایر نوشتههای عهدجدید، شمار کسانی که عیسی را زنده دیدند، به پانصد تن میرسید.
مسیحا و پادشاهی شکستناپذیر
بدینسان عیسی از دروازۀ مرگ پیروزمندانه گذشت، از این آخرین سنگرِ نیرومند و ظاهراً شکستناپذیر تاریکی! او وارد قلمرویی از حیات شد که دیگر شکست بر آن متصور نبود. اینک او پادشاهی شکستناپذیر و بیزوال گردیده بود، همانکه اشعیای نبی ۷۰۰ سال پیش از آن پیشگویی کرده، گفته بود: «سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او "عجیب" و "مشیر" و "خدای قدیر" و "پدر سرمدی" و "سرور سلامتی" خواهد بود» (اشعیا ۹:6). بلی، او مشیر و راهنما، خدای قادر، سرچشمۀ ابدیت، و پادشاه صلح و آرامش خوانده شد. او اینک ثابت کرده بود که حقیقتاً مسیح و پادشاه است، پادشاهی از قلمرویی دیگر.
آری، او واقعاً آمده بود تا رومیها را شکست دهد و قوم یهود را از یوغ دشمنشان رهایی بخشد؛ اما نه فقط قوم یهود را از یوغ رومیها، بلکه تمام اقوام و ملل را از یوغ سنگین حکومت جابرانه و ستمکیش دشمن اعظم، شیطان! او این حکومت و ملکوت خود را آغاز کرد، نه با زور و شمشیر آهنین، بلکه با محبت، بزرگواری، فروتنی، گذشت از حق خویشتن، ایثار، و جاننثاری در حق انسانها!
عیسی که اینک مسیح و پادشاه بود، چهل روز پس از زنده شدن (یا در اصطلاح کتابمقدس: قیامش)، در مقابل چشمان شاگردان زنده به آسمان رفت. در حین عروجش، دو فرشته بر شاگردانش ظاهر شده، گفتند که او همانگونه که به آسمان رفت، در روزی معین به این جهان باز خواهد گشت تا زندگان و مردگان را داوری نماید.
آغاز سلطنت عیسی، مسیح و پادشاه موعود
گفتن همۀ این سخنان ساده است. اما واقعیت عیسی مسیح از حد سخن فراتر رفت. ده روز پس از عروج عیسی مسیح، در یک عید بزرگ یهودیان، بهنام عید پنطیکاست، عیسی روحالقدس را از پدر دریافت داشته، او را بر رسولان و پیروان نزدیک خود فرو ریخت. واقعهای خارقالعاده رخ داد: جمع شاگردان عیسی از روحالقدس پر شدند و شروع کردند به حمد و ستایش خدا با زبانهایی که اصلاً نمیدانستند، با زبانهای کشورهای مختلفی که محل سکونت زائرین یهود بود که برای آن عید گرد آمده بودند.
این وقایع سبب شد که پطرس بتواند برای نخستین بار در جمع پیشوایان بلند مرتبه مذهبی و مردم عادی یهودی، چه اهل یهودیه، و چه مقیم در سایر سرزمینها، شهادت دهد که عیسای ناصری همان مسیح موعود است. وقتی او ایشان را دعوت به توبه و بازگشت بهسوی خدا نمود، بیدرنگ سه هزار نفر ایمان آوردند که عیسی همان مسیح است. چند روز بعد، این تعداد به ۰۰۰ر۵ رسید. بسیاری از ملایان برجستۀ یهود نیز مطیع این ایمان گردیدند.
اما سلطنت او محدود به قوم یهود نمیشد. ظرف مدتی کوتاه، طبق مشیت الهی، مژدۀ ملکوت مسیح به سرزمینهای جدید رسید، حتی تا به روم، پایتخت ثروتمند و فربه امپراطوری. 300 سال پس از این واقعه، امپراطوری روم در مقابل مسیحیت به زانو در آمد، و این ایمان را بهعنوان دین رسمی حکومت پذیرفت. مسیح روم را شکست داد، با اسلحۀ محبت و گذشت و ایثار، با خون شهدای بسیار.
بدینسان، عیسای ناصری، از دهکدهای کوچک، با شماری اندک از رسولان، اینک بر جهان حکومت میکرد.
اما این پایان نمایشنامه الهی نیست. پیروان او در هر عصر و زمانی، باید ملکوت او را توسعه دهند. هنوز کار بسیار است. تا بازگشت او و برقراری نهایی ملکوت خدا، مسیحیان وظیفه دارند ملکوت او را در بحبوحۀ تاریکی و گناه این جهان، بر دل انسانها بر قرار نمایند، با اسلحۀ محبت. آمین!
نوشته: آرمان رشدی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |