ملاک قرار گرفتن یا عدم قرار گرفتن یک انجیل در اسفار مشکوک یا اپوکریفا چیست ؟ به عبارت دیگر یک انجیل باید دارای چه ویژگی هایی باشد تا جزو کتب معتبر محسوب بشود ؟ و نداشتن چه ویژگی هایی اعتبار آن را زیر سوال میبرد ؟ و در آخر آیا انجیل برنابا که مسلمانان از آن برای بحق دانستن راه خود و زیر سوال بردن مسیحیت یاد میکنند دارای اعتبار هست؟
دو سؤال شما را در دو مقاله زیر در وب سایتمان پاسخ داده ایم. لطفا" آنها را بدقت مطالعه فرمایید. آنچه شما در باره معیار یا مقیاس انتخاب کتاب یا انجیلی برای کتاب مقدس مسیحیان اشاره کرده اید، در الهیات مسیحی کانن نام دارد و کانن به معنای خط کش می باشد و اشاره به معیار و مقیاس معتبر برای انتخاب کتابها دارد. پس لطفا به مسئله کانن و اینکه چگونه می باشد، خوب توجه کنید و در ضمن در باره عدم اعتبار انجیل برنابا نیز مقالات زیاد و مفصلی در وب سایتمان موجود است که یکی از این مقالات را برای شما بعد از مقاله کانن می فرستم:
کانُن کتاب مقدس چیست؟
واژه "کانُن" به این قاعده از قانون برمی گردد که به منظور تعیین اینکه یک کتاب مطابق با استاندارد است یا خیر، بکار گرفته می شد. مهم است توجه کنیم که نوشتجات کتاب مقدس در لحظه ای که نوشته می شدند، کانُن بودند. نوشتجات کتاب مقدس آن هنگام که خودکار، کاغذ پوستی را لمس می کرد، جزء کتاب مقدس محسوب می شدند. این خیلی مهم است زیرا مسیحیت با تعریف خدا یا عیسی مسیح یا نجات آغاز نمی شود. مبنای مسیحیت در اقتدار کتاب مقدس یافت می شود. اگر ما نتوانیم شناسایی کنیم که چه چیزی متون مقدسه است، پس احتمالاً نمی توانیم هر حقیقت الهیاتی را از اشتباه تمیز دهیم. چه معیار یا سنجشی بکار گرفته شد تا تعیین کند که چه کتبی به عنوان کتاب مقدس طبقه بندی می شود؟ آیه کلیدی برای درک این پروسه و منظور، یهودا 3 است که می گوید که ایمان مسیحی «يک بار براي هميشه به مقدّسان سپرده شده است.» از آنجاییکه ایمانمان بواسطه کتاب مقدس تعریف می شود، یهودا در اصل می گوید که کتاب مقدس یک بار برای منفعت تمام مسیحیان داده شد. آیا این شگفت انگیز نیست که بدانید که هیچ نوشته مخفی یا گمشده ای وجود ندارد که پیدا شود، هیچ کتب اسرارآمیزی وجود ندارد که تنها برای عده اندک خاصی آشنا باشد، و هیچ انسان زنده ای وجود ندارد که مکاشفهٔ خاصی داشته باشد که نیازمند آن باشد که به کوه هیمالیا صعود کنیم تا منور شویم؟ ما می توانیم اطمینان یابیم که خدا ما را بدون شاهد نگذاشته است. همان قدرت ما فوق طبیعه که خدا برای تولید کلامش بکارگرفت، برای نگهداری از آن نیز بکار گرفت. مزمور 160:119 بیان می کند که جملهٔ کلام خدا راستی است. با این پیش فرض می توانیم نوشتجات خارج از کانُن پذیرفته شدهٔ کتاب مقدس را مورد قیاس قرار دهیم تا ببینیم که مطابق با این محک قرار می گیرند یا خیر. به عنوان مثال، کتاب مقدس ادعا می کند که عیسی مسیح، خداست (اشعیا 6:9-7؛ متی 22:1-23؛ یوحنا 14،2،1:1؛ یوحنا 28:20؛ اعمال 34،31:16؛ فیلیپیان 5:2-6؛ کولسیان 9:2؛ تیتوس 13:2؛ عبرانیان 8:1؛ دوم پطرس 1:1). با این حال بسیاری از متون غیر کتاب مقدسی که ادعای کتاب مقدسی بودن دارند می گویند که عیسی خدا نیست. وقتی تناقضات واضحی وجود دارند، کتاب مقدس اصلی می باید مورد اعتماد قرار گیرد و دیگر نوشتجات در خارج از دایره کتاب مقدس گذاشته شود. در قرون اولیه کلیسا، گاهی اوقات مسیحیان به خاطر در اختیار داشتن رونوشتهای کتاب مقدس کشته می شدند. به خاطر این جفاها، این پرسش عنقریب مطرح شد که «برای کدام کتابها ارزش این را دارد که بمیریم؟» برخی از کتابها ممکن است سخنان عیسی را دربر داشته باشند، اما آیا آنگونه که در دوم تیموتائوس 16:3 بیان می شود، الهامی بودند؟ شوراهای کلیسا نقشی را در به رسمیت شناختن عمومی کانُن کتاب مقدس ایفا کردند، اما اغلب، یک کلیسای واحد یا گروههای کلیساها کتابی را بر اساس نوشته اش الهامی تشخیص دادند ( مثلاً کولسیان 16:4، اول تسالونیکیان 27:5). در سرتاسر قرون اولیهٔ کلیسا، کتابهای اندکی مورد بحث و جدل قرار گرفت و فهرست کانُن کتاب مقدس در سال 303 میلادی استقرار یافت. در موضوع عهد عتیق، سه واقعیت مهم ملاحظه شد: 1) عهد جدید از تمام کتابهای عهد عتیق به جز دو تا نقل قول یا اشاره می کند. 2) عیسی به طور مؤثر کانُن عبری را در متی 35:23 صحه گذاری می کند وقتی که یکی از اولین و یکی از آخرین روایات کتاب مقدس زمان خود را ذکر می کند. 3) یهودیان در نگهداری از کتب مقدسه خیلی دقیق و پر وسواس بودند، و مجادله های اندکی داشتند که کدام قسمتها به آن تعلق دارد و کدام ندارد. کتب آپوکریفای کاتولیک روم مطابق با کانُن نبوده و خارج از تعریف کتاب مقدس قرار داشته و هرگز توسط یهودیان مورد قبول واقع نشده است. بیشتر پرسشها درباره اینکه کدام کتاب متعلق به کتاب مقدس است مربوط به زمان عیسی مسیح به بعد می شود. کلیسای اولیه معیارهای خیلی خاصی داشته که چه کتابهایی جزء عهد جدید محسوب شوند. این معیارها از این قبیل بوده: آیا کتاب توسط کسی نوشته شده که شاهد عینی عیسی مسیح بوده؟ آیا آن کتاب "آزمون راستی" را گذرانده است (به عبارت دیگر، آیا با دیگر کتبِ مورد توافق، هم رای است؟). کتب عهد جدید که مورد پذیرش قرار گرفتند در برابر آزمون زمانه تاب آوردند، و راست دینی مسیحی این کتب را با چالشهای کوچکی، برای قرنها پذیرفته است. اطمینان در پذیرش این کتاب یا آن کتاب برمی گردد به مسیحیان قرن اول که شهادات دست اول را به عنوان سندیتشان فراهم آوردند. از این گذشته، موضوع آخرالزمانی کتاب مکاشفه، و ممنوعیت افزودن کلام به کتاب در مکاشفه 18:22، به طور جدی بحث می کند که کانُن در زمان نگارش آن بسته شده بود (95 میلادی). یک نکته الهیاتی مهمی هست که نباید فراموش شود. خدا کلامش را برای دوره هزاره به یک منظور اصلی بکار گرفته است – که خودش را آشکار کند و با بشریت رابطه برقرار کند. در نهایت، شوراهای کلیسا تصمیم نگرفتند که آیا کتابی جزء کتاب مقدس بوده یا خیر؛ بلکه این تصمیم هنگامی گرفته شد که نویسندهٔ انسانی آن توسط خدا انتخاب شد که آن را بنویسد. به منظور دستیابی به نتیجه پایانی، یعنی محافظت از کلام خویش در طول قرون، خدا شوراهای کلیسای اولیه را در به رسمیت شناختن کانون هدایت کرد. تحصیل دانش در چنین موضوعاتی از قبیل ذات حقیقی خدا، منشأ هستی و زندگانی، هدف و معنای زندگی، عجایب نجات و رویدادهای آینده (شامل سرنوشت بشر) ماورای گنجایش علمی و دیداری طبیعی بشریت هستند. کلام محول شدهٔ خدا که برای قرنها توسط مسیحیان ارزش گذاری شده و به کار گرفته شده، کافی است تا هر آنچه را که ما درباره مسیح باید بدانیم توضیح دهد (یوحنا 18:5؛ اعمال 28:18؛ غلاطیان 22:3؛ دوم تیموتائوس 15:3) و ما را تعلیم دهد، اصلاح کند، و در تمام پارسایی تربیت کند (دوم تیموتائوس 3: 16)
منبع: www.gotquestions.org
و اما کپی یکی از مقالات ما در باره عدم اعتبار انجیل برنابا:
انجیل برنابا، انجیلی جعلی
اگر به کتابخانه بروید در بخشی که به ایمان اسلامی تخصیص داده شده است، قرآن، احادیث و کتب دیگری خواهید یافت که با ایمان مسیحی به دایالوگ پرداخته اند، در کنار این کتب، انجیلی نیز خواهید دید، البته این انجیل، انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا که مسیحیان، الهام خدا می دانند نیست. این انجیلی که از آن صحبت می کنم، انجیل برنابا است. انجیل برنابایی که مسلمانان بسیار تبلیغ کرده و این کتاب را به زبانهای متعددی ترجمه و آن را سراسر دنیا پخش نموده اند. در اواخر ماه می سال 2012، نسخه ای از این انجیل کشف شد. نشریات ایرانی از این فرصت استفاده کرده، با استناد بر این یافته تازه، ادعا کردند که بازیافت این نسخه، آغاز سقوط مسیحیت و اثبات حقانیت تعالیم اسلام است. مانند بسیاری از ادعایهای بی اساسی که جهان اسلام بر علیه ایمان مسیحی و متون مقدس وارد می آورد، نشریه بسیج نیز اظهار کرد که این نسخه در قرون پنجم و ششم نوشته شده است. انجیلی که آمدن محمد، پیامبر اسلام را نوید می دهد. همچنان این نشریه ادعا کرد که دنیای مسیحیت وجود این انجیل را رد می کند. این نشریه به باب چهل و یکم این انجیل، به عنوان دلیلی که مسیحیان از این انجیل هراسناکند اشاره می کند: پس جبروت خدا در پرده شد و راند ایشان را فرشته میخائیل از فردوس چون آدم ملتفت شد، دید مکتوبی را بالای دروازه که: لا اله الا الله و محمد رسول الله. (برنابا 41: 32، 33) مقامات ترک در سال 2000، این دست نوشته را پس از دستگیری گروهی از قاچاقچیان پیدا کردند. بنابر ادعاها، این نسخه بر خلاف نسخ در دست، کهنتر بوده و به زبان سریانی نوشته شده است. اما تا به حال هیچ دلیل و پژوهش علمی که قدمت آن را تایید و متن آن را آشکار نماید ارائه نشده است. بنظر می آید با وجود پنهاهنکاریهایی که در خصوص یافته های باستاشناسی، مخصوصا در مورد دست نوشته ها، چه در ارتباط با این نسخه و نسخه های دیگر، مانند نسخه های قرآنی که در یمن کشف شد، وجود دارد، این ادعایی است که باید بر اساس حسن نیت و اعتباری که جهان اسلام در پژوهشهای آکادمیک دارد پذیرفت. اما خوشبختانه کلیسای مسیح در طی تاریخ با شهامت با حقایق روبرو شده و هرگز برای کشف راستی خود را نفریفته است. همانگونه که دنیای آگناستیک مرتبا حقانیت کتاب مقدس، در نتیجه ایمان مسیحی را مورد انتقاد قرار داده و کلیسای مسیح در مقابل، صبورانه پاسخگوی هر انتقاد گشته، هر تعلیم و آموزش نادرست را در شوراها مورد بررسی قرار داده، در صداقت با اتهامات روبرو شده است. کلیسای مسیح در این خصوص نیز آماده است تا این انجیل را بررسی کرده و حقیقت را دریابد. نام برنابا متعلق به مسیحیی است که در قرن اول می زیست. شخصی که از او در کتاب اعمال رسولان نیز صحبت به میان آمده است. برخی از رسولان از او نیز نام برده اند. برنابا با پولس رسول همکار بوده و دوشادوش وی به خدمت اعلام انجیل مشغول بود. انجیل برنابا ادعا می کند که توسط این شخص به قلم درآمده است. انجيل صحيح يسوع مسمي به مسيح (1)پيغمبر تازه اي كه فرستادهٔ خداست بسوي جهان،بحسب روايت برنابا فرستادهٔ او.(2) برنابا، فرستادهٔ يسوع ناصري مسمي به مسيح آرزو مي كند از براي همهٔ ساكنين زمين صلح و آرامش- تسلی) اسلام تسليه را. (برنابا 1:1 -2) چرا مسلمانان به انجیل برنابا و سایر کتابهای آپروکریفا مانند انجیل توما استناد کرده و به آنها علاقه دارند و اناجیل و کتب عهد جدید را نمی پسندند؟ پاسخ به این پرسش چندان دشوار نیست. دلیل این علاقمندی این است که انجیل برنابا زندگی عیسی را طوری به تصویر می کشد که با گزارشات قرآن همخوانی دارد. عیسی مسیح در انجیل برنابا، در مورد آمدن محمد، پیامبر اسلام پیشگویی کرده، بسیاری از اصول اسلامی را تعلیم داده و بر روی صلیب جانش را از دست نمی دهد. در قرن هجدهم این انجیل که دو نسخه متفاوت از آن در دست بود مورد توجه بسیاری در انگلستان قرار گرفت. این دو کپی یکی به زبان ایتالیایی و دیگر به زبان اسپانیایی بود. زمانی که این انجیل به انگلیسی ترجمه شد، توجه بسیاری را که به زبان انگلیسی تسلط داشتند جلب کرد. در اواخر قرن بیستم، انتشارات اسلامی از پاکستان و عربستان آغاز به نشر و پخش این انجیل کردند. البته زمانی که این انجیل توسط لونسدیل و لورا رگ از نسخه ایتالیایی ترجمه شد، در مقدمه این ترجمه به نقد این انجیل پرداختند، نقدی که کشورهای اسلامی هنگام چاپ انجیل در کتابهای منتشر شده نگنجاندند. لانسدیل رگ، در مقدمه ای که در آغاز این انجیل می نویسند اشاره می کند که یکی از این دو نسخه، یعنی ترجمه اسپانیایی آن از روی نسخه ایتالیایی برگردانده شده است. نسخه اسپانیایی که الان از معرض عموم هم پنهان است، در سال 1709 برای نخستین بار در آمستردام، توسط شخصی بنام جی. اف. کارمر کشف شد. این نسخه در سال 1738 سر از کتابخانه ژنرال اطریشی طبار، یوجین اهل ساوی در می آورد. سپس این نسخه به کتابخانه ملی اطریش . (هاف- بیبلیوتک) منتقل می گردد. اطلاعت بیشتری در مورد این نسخه وجود ندارد، هرچند در مقدمه ترجمه اسپانیایی آن، مطالبی در خصوص نسخه ایتالیائی آن نوشته شده است. نسخه ای که امروز گم شده است. این نوشته مدعی است که نسخه ایتالیایی آن، زمانی در کتابخانه پاپ سیکتوس پنجم بوده است. (1585 9) در مطالبی که همراه نسخه ایتالیایی آن در دست است (مطالبی که هنگام فروش در این نسخه درج شده است) گفته شده است که نسخه اسپانیایی آن توسط یک مسلمان به نام مصطفی د آراندا از ایتالیائی برگردانده شده است. در صفحات نخست این نسخه، مقدمه ای در خصوص چگونگی کشف نسخه اصلی آن درج شده است. در این مقدمه از یک راهب مسیحی به نام "فرا مارینو" نام می برد که می گوید بطور اتفاقی با مطالب آیرنیوس روبرو می شود که در آن آیرنیوس بر ضد پولس رسول صحبت می کند و با دلایلی که ارائه می دهد حقانیت انجیل برنابا را اثبات می کند. از آن پس او مشتاق یافتن این انجیل (انجیل برنابا) می گردد و خدا به او لطف کرده، باعث می شود تا وی با پاپ سیکتوس پنجم دوست شده و رابطه صمیمانه ای پیدا نماید. بنابراین مقدمه، روزی که این راهب با پاپ سیکتوس پنجم در کتابخانه مشغول مطالعه بودند، پاپ به خواب می رود و در این حین این راهب، کتابی را برای خواندن بر می دارد. این کتاب بر حسب اتفاق همان انجیل برنابا بود، انجیلی که او آرزوی خواندنش را داشت. علاقه شدید و شادی وی از این یافته او را بر این داشت تا مخفیانه این کتاب را از کتابخانه بیرون ببرد. او پس از مطالعه این کتاب، مسلمان می گردد. قابل توجه است که نسخه اسپانیایی آن با نسخه ایتالیائی یکسان نیست. و محققین و پژوهشگران، قدمت نسخه ایتالیائی را حدود سال 1470- 1480 تخمین زده اند. بررسی هایی که بر روی نوع کاغذ و سبک جلدبندی این کتاب به عمل آمده، محققین را بر این داشته است تا این کتاب را محصولی دیرتر از نیمه دوم قرن شانزدهم ندانند. و مسلما چون نوشته این کتاب نمی تواند از خود کاغذ کهنتر باشد، این کتاب را مکتوب همان دوران قرار می دهد. برخی معتقدند این نسخه ایتالیایی برگردانی است از نسخه اصلی این کتاب به زبان عربی که در مکانی در شرق زمین موجود است. اما هیچ مدرک و نشانه ای دال بر وجود نسخه عربی کهن نمی کند. تفاوتهای بین اناجیل چهارگانه و انجیل برنابا این انجیل بسیاری از گزارشات اناجیلی که در کانون کتاب مقدس یافت می شود را تکرار می کند، بنوعی که گزارشات به همان شکل البته نه به ترتیب زمانی وقوع آنها، بیان شده است اما برخی دیگر از این گزارشات با تفاوت بسیاری در این کتاب انعکاس یافته اند. از 39 کتابی که در کانون عهد عتیق موجود می باشد، 22 کتاب آن و از 27 کتاب عهد جدید، 18 کتاب نقل قول شده است که این خود ادعای اینکه انجیل برنابا تنها انجیل راستین را است نقض می کند. البته در نقل قولهایی که از عهد عتیق ذکر شده است، نام چند تن از انبیا به اشتباه نوشته شده است. به عنوان مثال، نویسنده از مزامیر نقل قول می کند و نام نویسنده را داود می خواند و در جایی بجای اشعیا، از حزقیال نام می برد. نکته دیگری که شایسته توجه است، استعمال و ادغام کتب آپوکریفا و آیات عهد عتیق می باشد که نویسنده این دو را از هم تفکیک نکرده و یکجا، با این پیش فرض که منابع آنها یک است، نقل قول می کند. دیگر اینکه، نقل قولهایی که از مطالب پولس رسول، شخصی که برنابا به شدت بر علیه آن نوشته شده است، بسیار زیاد است. چگونه ممکن است شخصی را مولف انجیل ناراست شمرد و در همان حال نیز بسیاری از مطالب او را در انجیل خود بکار برد؟ به عنوان مثال در انجیل یوحنا باب 1: 19-23 می خوانیم: و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی؛ 20 که معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. 21 آنگاه از او سؤال کردند، پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت، نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی. 22 آنگاه بدو گفتند، پس کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستادند جواب بریم؟ دربارهٔ خود چه میگویی؟ 23 گفت، من صدای ندا کنندهای در بیابانم که راه خداوند را راست کنید، چنانکه اشعیا نبی گفت. اما انجیل برنابا این گزارش را اینگونه بازگو می کند: آنگاه دیدند بسیاری از آنانکه آمده بودند تا جست و جو کنند او را . زیرا روسای کاهنان رای می زدند میان خود، تا براندازند او را به سخنش. از این رو فرستادند لاوی ها و بعضی از کاتبان را که از او پرسیده، بگویند تو کیستی. پس این اعتراف نمود یسوع و فرمود: براستی و درستی که من مسیا نیستم. پس گفتند: آیا تو ایلیا یا ارمیا یا یکی از پیامبران پیشین هستی؟ یسوع جواب داد: چنین نیست. آن وقت گفتند: کیستی تو؟ بگو تا شهادت دهیم برای آنانکه ما را فرستاده اند. پس آن وقت یسوع فرمود: منم، آوازی فریاد کننده در همه یهودیه، که فریاد می کند، آماده سازید راه فرستاده پروردگار را آنگونه که او نوشته شده است در اشعیا. (برنابا 42: 2- 11) در اناجیلی که مسیحیان می پذیرند، این یحیی تعمید دهنده است که طریق را برای مسیح مهیا می سازد، اما در انجیل برنابا این مسیح است که این راه را برای محمد می گشاید. در جای دیگر این انجیل می خوانیم: پس آن وقت کاهن گفت: به چه نامیده می شود مسیحا؟…… عیسی در جواب فرمود:… … همانا نام مبارک او محمد است برنابا 97: 14، 15، 18 اما در انجیل متی، پطرس رسول عیسی را پسر خدای زنده می خواند: 13 و هنگامی که عیسی به نواحی قیصریّه فیلِپس آمد، از شاگردان خود پرسیده، گفت، مردم مرا که پسر انسانم چه شخص میگویند؟ 14 گفتند، بعضی یحیی تعمید دهنده و بعضی الیاس و بعضی اِرمیا یا یکی از انبیا. 15 ایشان را گفت، شما مرا که میدانید؟ 16 شمعون پطرس در جواب گفت که، تویی مسیح، پسر خدای زنده! 17 عیسی در جواب وی گفت، خوشابحال تو ای شمعون بن یونا! زیرا جسم و خون این را بر تو کشف نکرده، بلکه پدر من که در آسمان است. (متی 16: 13- 17) اما در انجیل برنابا، پطرس به جهت این اعتراف توبیخ می شود: … از شاگردان خود پرسید: مردم، درباره من چه می گویند؟ جواب دادند: بعضی می گویند بدرستی که تو ایلیایی و دیگران می گویند که ارمیایی و دیگران می گویند تو یکی از پیغمبران هستی. یسوع جواب داد: سخن شما درباره من چیست؟ پطرس جواب داد: بدرستی که تو مسیح پسر خدایی. پس آن وقت یسوع به خشم آمد و با غضب او را نهیب کرده فرمود: برو و دور شو از من، زیرا توئی، تو شیطان و می خواهی به من بد کنی. آنگاه یازده نفر دیگر را تهدید نموده، فرمود: وای بر شما اگر این را تصدیق کنید، زیرا من دیده ام لعنت بزرگی را از خدا برای هر کس که این را تصدیق نماید. آنگاه خواست پطرس را براند. پس یازده نفر دیگر به یسوع زاری نمودند از برای او، پس نراند او را. لیکن دوباره او را نهیت داده فرمود: زنهار مانند این سخن بار دیگر نگویی، زیرا خدا تو را لعنت خواهد نمود. برنابا 70: 2- 10 گزارش مرگ عیسی مسیح نیز اینگونه گفته شده است: پس خدای عجیب، کار عجیبی کرد. آنگه یهودا در گفتار و رخسار تغییر پیدا کرد و شبیه به یسوع شد، حتی اینکه ما اعتقاد نمودیم که او یسوع است. …لشکریان داخل شدند و دست های خود را بر یهودا انداختند، زیرا او از هر جهت شبیه به یسوع بود. …پس او را به کوه جمجمه، آنجا که مرسوم بود آویختن گناهکاران، کشانیدند و آنجا او را برهنه به دار کشیدند برای مبالغت در تحقیر وی. برنابا 126: 3، 9 127: 78 داستان این انجیل بر روی کوشش عیسی مسیح جهت بازیافت قوم اسرائیل بنا شده است، قومی که کتب موسی را تحریف کرده اند. مسیح آمده است تا به آمدن مسیح موعود، یعنی محمد نوید دهد. اما یهودیان مسیح را اشتباها خدا و پسر خدا خوانده، کفر می گویند. سنای قوم یهود، تصمیم به قتل مسیح می گیرد، تا شاید به این کفرها خاتمه دهند. به همین جهت خدا نیز به علت این سوتفاهم ها به جای اینکه مطابق نقشه پیشین عیسی را به آسمان ببرد، طوری ترتیب می دهد که بنظر برسد عیسی بر صلیب مصلوب گشته است. وظیفه آشکار کردن این واقعه به عهده شاگردان خواهد بود، اما زمانی که محمد بیاید این حقیقت کاملا عیان خواهد گشت. عیسی در دوران خدمت خود، قوانین مذهبیی برای خوراک قوم تعیین می کند و ختنه را امری الزامی می داند. او همچنان سوتفاهمات و تعالیم اشتباهی که پیرامون اسحاق و اسمائیل بوجود آمده بود را، تصحیح می کند. این اسماعیل بود که توسط ابراهیم برای قربانی بر مذبح قرار داده می شود و نه اسحاق، داستانی که یهودیان تحریف کرده اند. تعالیمی که او در مدت خدمت خود می دهد شامل مسائلی چون، عاقبت حیوانات در روز داوری، داستان سقوط شیطان، طبیعت بهشت و جهنم، تقدیر و چگونگی پادشهایی که در انتظار صالحین است. چالشهایی که انجیل برنابا را بر می انگیزد مسلمانان در پشتیبانی و تبلیغ این انجیل بسیار علاقه دارند، مخصوصأ در کشور ایران، یک پژوهشگر برای یافتن اناجیلی که در کانون کتاب مقدس مسیحیان وجود دارد بسیار مشکل دارد. فروش این اناجیل و یا حتی داشتن آنها جرم به حساب می آید. اما در عوض انجیل برنابا بسادگی از کتابفروشی های شهر قابل ابتیاع می باشد. این کتاب مورد پسند جامعه مسلمان است زیرا که ایشان معتقند: انجیل برنابا، تعالیم صحیح و قابل اعتمادی در مورد عیسی در اختیار خوانندگان خود قرار می دهد – این کتاب، ادعای مسلمانان را در خصوص اینکه کتب مسیحیان تحریف شده است، تایید می کند – انجیل برنابا، مهر تاییدی بر حقانیت اسلام و پیامبر اسلام زده آن را نوید می دهد – این انجیل صلیب مسیح، در نتیجه پایه و اساس مسیحان را انکار می کند. مسیحیان به همانگونه که برای اثبات حقانیت کتاب مقدس، آن را مورد بررسی قرار داده به هر گونه نقدی که از جانب دنیای منتقد به آن وارد شد، پشت نکردند، مایل هستند تا اصلیت و اعتبار این کتاب نیز به همان میزان سنجیده گردد. تحقیق، تفحص و بررسی این کتاب پژوهشگران را متقاعد ساخت که این انجیل در قرن چهاردهم به نگارش آمده است و این نوشته به هیچ وجه حاصل نگار برنابایی که عهد جدید از آن سخن می راند، نیست. نقد انجیل برنابا اشتباهات تاریخی لقب مسیح یکی از القابی است که عیسی بسیار علاقه داشت تا از آن برای معرفی خود استفاده کند. مسیح که از واژه عبری آن مشیاخ، مسایا، گرفته شده است برای یهودیان بسیار آشنا بود. مخصوصا در قرن اول، زمانی که عیسی به دنیا آمد، یهودیان بی صبرانه منتظر ظهور مسیح موعودی بودند که در کتب عهد عتیق خداوند از طریق انبیا وعده آمدن او را داده بود. مسیح، که به معنای مسح شده است، شخصی بود که با ظهور خود بی عدالتی ها را از بین برده و ملکوت خدا را در اسرائیل برقرار کرده، نام خدا را معروف می سازد. همانطور که پیشتر اشاره کردیم، انجیل برنابا اینگونه آغاز می گردد: انجيل صحيح يسوع مسمي به مسيح، پيغمبر تازه اي كه فرستاده ي خداست اما همینطور که در داستانهای این انجیل به پیش می رویم، عیسی مسیح این لقب و مقام را انکار می کند: پس اعتراف نمود یسوع و فرمود: براستی و درستی که من مسیا نیستم. (برنابا42: 5) اما نکته عجیبی که در این انجیل دیده می شود استفاده از دو واژه مسیح و مسیا است. آیا بنظر نویسنده این انجیل، یهودیان دو معنی متفاوت برای این واژگان قائل بودند؟ آیا یهودیان واقف نبودند که این دو یک هستند؟ آیا یهودیانی که به زبان آرامی گفتگو می کردند، از واژه مسیح، که ترجمه یونانی مسیا است استفاده می کردند؟ یا اینکه نویسنده این دست نوشته، که خود را به جای برنابایی که در عهد جدید از او یاد شده، معرفی کرده، از یکی بودن این واژگان بی خبر بوده است؟ سپس در باب سوم، می خوانیم که پیلاطس و هیرودیس، هر دو در زمان تولد عیسی مسیح در یهودیه حکمرانی می کردند. اما این ادعا از لحاظ تاریخی نادرست است. زیرا که هیرودیس و پیلاطس هرگز در یک زمان بر یهودیه حکمرانی نکردند. زمان حکمرانی هیرودویس از 37 تا 4 قبل از مسیح و دوران حکمرانی پیلاطس، از 26 تا 36 بعد از میلاد مسیح بوده است. بنابرگزارشات اناجیل، برنابا در زمان حکمرانی پیلاطس می زیست، حال چگونه است که وی چنین اشتباه تاریخی فاحشی را مرتکب می گردد؟ اشتباهات جغرافیایی در کنار اشتباهات تاریخی، اشتباهات جغرافیایی نیز در این کتاب موجود است که مطمئنا بر ادعای حقانیت و اصلیت این کتاب خدشه وارد می سازد. انجیل برنابا می گوید: یسوع بسوی دریای جلیل رفت و در کشتی نشست. سفر کنان بسوی شهر خود ناصره. 1 چون کشتی به شهر ناصره رسید، ملاحان در شهر نشر دادند همه آنچه را که یسوع کرده بود. 9 یسوع بر شد به کفرناحوم و نزدیک شهر شد. 1 برنابا20: 1، 9 21: 1 اما شاید برنابا نمی دانست که ناصره شهری نبود که ساکنین آن به حرفه ماهیگیری بپردازند. شهر ناصره 14 مایل با دریای جلیل فاصله داشته و در کوهپایه برقرار بود. در عوض کفرناحوم، شهری که مسیح به آن وارد شد، شهری بود که شهروندان آن به ماهیگیری مشغول بودند. این دو، کفرناحوم و ناصره شهرهایی بودند که عیسی به همراه شاگردانش مرتب ملاقات می کردند. بنابراین هر کسی که با مسیح همراه بود و با او آشنا بود، مطمئنا با این دو شهر آشنایی داشت. اما از مطالب این کتاب اینگونه بر می آید که نویسنده آن که ادعای رسالت مسیح را می کند، چندان به موقعیت جغرافیایی این شهرها واقف نیست. یکی دیگر از نکاتی که محققین از مطالعه این دست نوشته یافتند، ارتباط آن با قرن چهاردهم می باشد. دو مطلبی که بر این دو ارتباط نور می تاباند، اشارات آن به بهشت و سال یوبیل است. داستان بهشت در انجیل برنابا دانته، نویسنده ای بود که در قرن چهاردم زندگی کرد. در کتاب خود، تحت عنوان، کمدی الهی، او از صعود به بهشت از طریق آسمانها اشاره می کند. دانته از نه آسمان صحبت کرده، بهشت را دهمین مرحله معرفی می کند. نویسنده این کتاب، یعنی انجیل برنابا نیز از این نه آسمان و بهشت که در مرتبه دهم است، صحبت می کند. برتولما گفت: حقا که بهشت بسیار وسعت دارد، زیرا هرگاه در آن چنان خیرات عظیمی است که این مقدار آنها باشد، پس لابد وسیع خواهد بود. یسوع در جواب فرمود: همانا بهشت خیلی وسیع است تا بدانجائی که هیچ کس نمی تواند آن را اندازه بگیرد. راستی به شما می گویم که تعداد آسمانها نه است که نهاده شده در میان آنها سیاره هایی که هر یک از آنها به اندازه سفر پانصد ساله از دیگری دور است… (برنابا 178: 4- 6) داستان سال یوبیل سال یوبیل جشن ملی قوم اسرائیل بود که تعالیم کتاب مقدس آن را بنا نهاده بود. این جشن هر پنجاه سال یکبار نگاه داشته می شد. در سال 1300 بعد از میلاد، پاپ بونیفاس هشتم، اعلام کرد که این جشن، یعنی سال یوبیل، باید هر صد سال یکبار بجای رسم کتاب مقدسی پنجاه سال یکبار، توسط مسیحیان گرفته شود. اما پاپ بعدی، کمنت ششم، این جشن را به پنجاه سال یکبار تغییر داد. سال یوبیل در سال 1350 بعد از میلاد جشن گرفته شد. نکته قابل توجه این است که، این دوران، در تاریخ مسیحیت تنها زمانی است که مسیحیان بر این باور بودند که سال یوبیل باید هر صد سال یکبار جشن گرفته شود. به همین خاطر اینگونه بنظر می رسد که نویسنده این انجیل، چنین تعلیمی که از طرف پاپ وقت به کلیسا آموزش داده شده بود را، تعلیم کتاب مقدسی انگاشته، در نتیجه آن را وارد انجیل خود کرده است. برنابا اینگونه می گوید: در آن وقت سجده کرده می شود برای خدا در همه جهان و به رحمت رسیده می شود و سال یوبیل که هر صد سال می آید زود است که آن را مسیا در هر سال، در هر جا قرار داد (برنابا 82: 18) اشتباهات تاریخی و جغرافیایی و شواهدی که آن را به قرن چهاردهم مرتبط می سازد، باعث شده است که برخی مسلمانان پژوهشگر، به این مطلب اقرار نمایند. نسخه های کپی شده هیچ نسخه کهن کپی شده از این انجیل موجود نیست. دو نسخه کپی به زبانهای ایتالیایی و اسپانیایی از این نوشته وجود دارد که تاریخ آن را به اواخر قرن شانزدهم نسبت داده اند. برخی از مسلمانان هم ادعا می کنند که ایرنیوس، یکی از پدران کلیسا بدفعات از این نوشته نقل قول کرده است. اما زمانی که از ایشان خواسته می شود که این نقل قولها را ارائه دهند، چیزی بیان نمی گردد. چرا این انجیل نوشته شده است؟ پس از مشاهده شواهد و مدارکی که تاریخ نگاشته شدن این انجیل را در قرن چهاردهم آشکار می کند، پرسشی که در ذهن محقق بوجود می آید این است، که چرا این شخص خود را به نام برنابا، رسول خداوند معرفی کرده و این کتاب را به چنین محتوایی که صراحتا به ضد تعالیم رسولان و در راستای آموزشهای قرآن است بقلم در می آورد؟ نویسنده این کتاب، داستانهایی از اناجیل را بازگو کرده اما در بخشهایی این داستان را به نوعی دیگر بیان می کند، آن هم بطریقی که ادعاهای قرآن را تایید کند. تلاش وی در این است تا گزارشات قرآن را در اینکه عیسی، آمدن محمد را پیشگویی کرده است، را صحیح جلوه دهد. او کوشش می کند تا نوشته خود را به عنوان انجیل راستین، با گزارشهای قرآن هماهنگ سازد. تناقضاتی که در مقایسه متون قرآن و اناجیل دیده می شود، خوانندگان این کتب را بر این وا می دارد تا برای تشخیص حقیقت، شواهد و مدارکی که ممکن است فراتر از گزارشات این منابع موجود باشد را بیابند. این انجیل قصد دارد تا در این مقام عمل نماید. لازم به ذکر است که این تنها و آخرین تلاش افراد با چنین باوری نیست. در سال 1979 پژوهشگر مسلمان، احمد شفاعت اناجیل چهارگانه را بازنویسی نمود. بنوعی که گزاراشت اضافه شده، ادعاهای قرآن را تثبیث نماید. او در این خصوص می گوید: کتابی را که در پیش روی خود دارید انجیل است. این کتاب با هدایت الهی که خدا به محمد بخشیده است، نگاشته شده است. مقصود این کتاب این است تا انجیل تازه ای را به شما معرفی کند، انجیلی برای مسلمانان، در موازات اناجیلی که در دست مسیحیان است. کپی انجیل برنابا در سال 1993 در کانادا توسط انتشارات ای اند بی پابلیشرز گروپ (A & B Publishers Group) منتشر شد و شخصی بنام "ایمان محمد ارمیای نومان" مقدمه ای را بر این نسخه چاپ شده نوشت. او در این مقدمه دلیل اهمیت این کتاب و نبود آن در کتاب مقدس مسیحیان را اینگونه بیان می کند. "بسیاری از مردم که حق جو بوده و طالب یافتن حقیقت در خصوص تاریخ دینی هستند، می بینند که این انجیل، افسانه هایی که به باورهای دینی رخنه کرده است را نابود می کند. افسانه هایی مانند اینکه خدا، خالق قادر، سه در یک است. این کتاب آشکارا به ما می گوید که خدا یک است، و واحد می باشد و با ارائه این حقیقت، سه دین اسلام، مسیحیت و یهودیت را به هم نزدیک می گرداند. افزون بر این، انجیل برنابا، اطلاعات بیشتری در مورد زندگی عیسی مسیح، پیامبر خدا با ما می دهد…. همچنین این کتاب به ما یادآور می گردد که از خود بپرسیم که چرا اناجیل دیگر در کتاب مقدس مسیحیان گنجانده نشده است. اناجیلی چون انجیل توما، کتاب جاشر (یاشر) کتاب حکمت و انجیل عیسی. چرا این کتب امروز موجود نمی باشند؟ چرا شورای نیقیه در سال 325 بعد از میلاد، تعداد اناجیل را از 70 به 4 تقلیل داد؟" او در ادامه به یکی دیگر از دلایل مهمی که باعث شده است مسلمانان به این کتاب علاقمند شوند، اشاره می کند. و آن پیشگویی است که از زبان عیسی در خصوص آمدن محمد پیامبر اسلام ثبت شده است. نومان، در ادامه، این پیشگویی را با وعده آمدن روح القدس در انجیل یوحنا مقایسه کرده، یکسان می انگارد. بررسی دلایل عدم پذیرش کتب مذکور در سطور فوق (انجیل توما و …) در کانون کتاب مقدس، فرصتی دیگر و مقاله ای جدا را می طلبد. پژوهشها و کتبی که در این خصوص نگاشته شده اند، بی شمارند و ذهنهای اندیشمند و کنجکاو، جوینده پاسخ خواهند بود. یکی از چالشهای بسیاری که مسلمانان با آموزه های کتاب مقدس دارند، تعلیم تثلیث می باشد. خدایی که کتاب مقدس به ما معرفی می کند، خدایی است که در ذات واحد اما در اشخاص کثیر می باشد و اسلام با این تعریف از وجود خدا بسیار مشکل دارد. حال وجود کتابی، مخصوصا اینکه خود را از جامعه مسیحی معرفی کند و این آموزه را رد نماید، توجه مسلمانان را به خود جلب می کند. حال برای سندیت بخشیدن به این کتاب از لحاظ تاریخی، ایشان نیازمند مدارک برونی هستند که قدمت انجیل برنابا را به قرون اول مسیحت رسانده، ثابت کنند که این کتاب از لحاظ زمانی به تاریخ زیست مسیح نزدیک بوده است. بنابراین، یکی از دلایلی که در این خصوص ارائه می شود، مطالب آیرنیوس، یکی از پدران کلیسا است که در قرن دوم می زیست. آنها می گویند که آیرونیوس در یکی از کتابهای خود با اشاره به انجیل برنابا، با پولس رسول و ایده تثلیث که در واقع خود جاعل و معرف آن بوده به ستیز پرداخته، مخالفت می کند. خوشبختانه، بسیاری از مطالب پدران کلیسا امروز موجود و در دسترس عموم قرار دارد. کتابهای ایرنیوس نیز در ضمره این مجموعه می باشد. پیش از هر چیز، این ادعا که ایرنیوس از "انجیل برنابا" نقل قول می کند هیچ سندیتی نداشته، چنین چیزی در مطالب او مکتوب نیست (حتی آیرنیوس از این کتاب برای انتقاد از آن نیز نقل قول نمی کند) . افزون بر آن، پژوهشگران و ذهنهای کنجکاو، پس از بررسی مطالب ایرنیوس متوجه خواهند شد که وی نه تنها با پولس بر سر آموزه تثلیث ستیز نداشته، بلکه خود معترف به آن نیز می باشد. برای نمونه به نوشته زیر که از کتاب "بر علیه بدعتها" کتاب دوم، فصل دوم بقلم آیرنیوس توجه فرمایید: "(خدا) در ابتدا شکل بخشیدن جهان را برای ما در این واژگان روایت کرد: در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید" (پیدایش 1: 1) و سپس سایر چیزها را به ترتیب. اما نه خدایان و نه فرشتگان در این کار با او شریک بودند. و اما این خدا، پدر خداوند ما عیسی مسیح است. پولس رسول نیز اعلام کرد: "یک خدا و پدر همه که فوق همه و در میان همه و در همه شما است." (افسسیان 4: 6) من فی الواقع ثابت کردم که تنها یک خدا است، اما از نوشته رسولان و سخنان عیسی مسیح بیشتر در این باره صحبت خواهم کرد" آیرنویس در این بخش از کتاب خود، بر علیه تعلیم گروهی صحبت می کند که مدعی بودند، فرشتگان در آفرینش دنیا دست داشتند و او بر این بود تا چنین آموزه ای را رد کرده، تعلیم کلام خدا را که، پدر از طریق کلام خود دنیا را خلق کرده است را استوار نگاه دارد. حال آنکه فهم و شکل گیری آموزه تثلیث در کلیسای اولیه به چه شکل بوده است، بخشی است که به این مقاله مرتبط نیست، اما آنچه را نباید فراموش کرد این است که، درک و فهم پدران کلیسا، از جمله آیرنیوس از تثلیث هر چه بوده است، مسلما در رد آن بیان نشده و ایشان با آموزه تثلیث در شکل بدوی آن، موافق بودند. نتیجه انجیل برنابا انجیلی واقعی نیست. نه تنها نویسنده این کتاب از اطلاعات دست اول تاریخی، جغرافیایی و زبانشناسی قرن اول برخوردار نیست، بلکه هیچ نسخه قدیمی از این نوشته که قدمت آن را ثابت کند در دست نمی باشد. شواهد درونی این کتاب حاکی از این می باشد که این دست نوشته در قرن چهاردم بنگارش در آمده است. متون این کتاب ایمان مسیحی و گزارشات انجیل را به چالش نمی کشد، بلکه انگشتها بسوی قرآن و گزارشات اسلامی نشانه می روند. چرا باید اناجیل برای تایید ادعاهای اسلام بازنوشته شوند؟ غیر از این است که مسلمانان در تلاشند تا تناقضات تاریخی قرآن را با یورش به گزارشات صادقانه اناجیل پنهان نمایند؟
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |