فرهنگ لغات (قاموس کتاب مقدس): ب
فرهنگ لغات (قاموس کتاب مقدس): ب
بئر. اولاً اسم مکانی است در میانه اورشلیم و شکیم داوران ۹: ۲۱ که یوثام از حضور برادر خود ابی مالک بدانجا فرار نمود و دور نیست که همان البیره باشد.
۲) اسم جایی است در زمین موآب که خدا از چاهی که در آنجا است قوم خود اسرائیل را آب داد اعداد ۲۱: ۱۶-۱۸.
بئر ایلیم. موضعی است در موآب اشعیا ۱۵: ۸ . و دور نیست که همان بئر به معنی دوّم باشد.
بئرشبع. (چاه قسم) چون ابراهیم در زمان کندنش هفت بز به ابیمالک داد تا شاهد بر کندنش باشد لهذا آن را بئرشبع نامید پیدایش ۲۱: ۳۱ لکن این اسم مختص آن چاهی بود که اولاً ابراهیم و بعد از او اسحاق مدت مدیدی در حوالی آن بسر بردند پیدایش ۲۱: ۳. پس بندگان اسحاق نیز چاهی را در آنجا حفر نمودند پیدایش ۲۶: ۲۵و۳۲ بعد از آن شهری را که به مسافت ۲۰ میل به حبرون مانده واقع می باشد با بئرشبع نامیدند پیدایش ۲۶: ۳۳ و چون این شهر در طرف جنوب زمین کنعان و دان بر طرف شمال آن بود محض تعیین طول اینها این قول گفته شد که از دان الی بئرشبع داوران ۲۰: ۱ و همچنین از بئرشبع تا کوه افرائیم که قصد از طول مملکت یهودا می باشد ۲تواریخ ۱۹: ۴. و این بئرشبع اولاً در قسمت سبط شمعون داخل شد یوشع ۱۵: ۲۸ و ۱۹: ۲ و از جمله ساکنان این شهر پسران شموئیل نبی بودند ۱سموئیل ۸ : ۲ اما در ایام آخرین به موافق صحیفۀ عاموص ۵: ۵ و ۸ : ۱۴ محـّل بت پرستی گردید و سیـّاحانی که در اینجا رفته اند حوضهای سنگی چندی در اطراف این چاهها دیده اند که در زمان قدیم برای آب دادن حیوانات در آنجا گذارده شده است این مطلب دلالت می نماید بر این که اتلال و ارتفاعات آن نواحی چراگاه گله های آن شهر بوده است.
بئیر لحی رئی. (چاه رویت حیات). و آن چاه آبی بود در میانه قادش و بارد پیدایش ۱۶: ۱۴ و ۲۴: ۶۲ و ۲۵: ۱۱ که در نزدیکی دشت شور جایی که فرشته خدا به هاجر نمودار شد واقع است و دور نیست آن چشمه مویلح باشد نه چشمه که در پیدایش ۲۱: ۱۹ مذکور است.
بئیره. (چاه). رئیس سبط رأوبین بود که تغلث فلناسر شهریار آشور وی را به اسیری برد ۱تواریخ ۵ : ۶.
بئروت. (چاه ها) یوشع ۹: ۱۷ اسم شهری از قسمت بن یامینیان بود که بر دامنه تلـّی که جبعون بر آن بنا شده بود واقع می باشد یعنی به مسافت ده میل به شمال اورشلیم که الان البیره گویند و اهالی آنجا را بیروتیون گویند ۲سموئیل ۴: ۳.
بابای. (پدر و مادر من) و او جـّد بعضی اشخاص بود که به بابل به اسیری برده شده و با زروبابل برگشتند عزرا ۲: ۱۱ نحمیا ۷ : ۱۶ و بیست و هشت نفر از بنی بابای با عزرا از بابل مراجعت نمودند عزرا ۸ : ۱۱ و چهار تن از اینان به اورشلیم برآمدند تا زنان بیگانه را تزویج نمایند عزرا ۱۰: ۲۸.
بابل. (در خدا) این مملکت در میانه دجله و فرات واقع تخمیناً ۴۰۰ میل طول و ۱۰۰ میل عرض دارد زمینهایش هموار و در زمان جلال و عظمت اهالی آن این مملکت را اصیلها و چراگاههای وسیع بود که آب از آنها به تمامی اطراف مملکت جاری می شد و از این جهت زمین هایش به باروری مشهور بوده انواع حبوب و میوه جات در آنها به عمل میامد علی الخصوص گندم و درخت خرما که گندم گاهی از اوقات به دویست برابر می رسد. لکن چون آفتاب تمدن این شهر به چاه نکبت و بدبختی متواری شد آن اصیلها پر شده آبهایش نقصان پذیرفت لهذا اکثر زمین هایش مخروبه و بی ثمرگردید تا نبوت ارمیای نبی کامل گردد که فرمود «حرارتی بر آبهایش آمده آنها را خواهد خشکانید زیرا که غضب خداوند بر آن افروخته شده ابداً مسکون نخواهد شد» ارمیا ۵۰ : ۵۰ و۶۲ و اشعیای پیغمبر نیز در فصل ۱۴: ۲۳ از صحیفه خود می فرماید «که آن را نصیب خارپشتها و خلابهای آب خواهم گردانید و آن را با جاروب هلاکت خواهم رفت یهوه صبایوت می گوید» و هر گاه شخصی در آن مملکت سفر نماید خواهد یافت که حالت حالیـّه اش مطابق نبوت دو نبی مرقوم می باشد زیرا بعد از پر شدن اصیلهای فوق آبهای آنجا به یک طرف رو آورده قدری از اراضی محل فاضل آب شده آب در آنها می ایستد و فاسد می شود و سایر اراضی آن کلیـّتاً خشک و بی علف می ماند.
اسم قدیم این مملکت شنعار بوده پیدایش ۱۰: ۱۰ و ۱۱: ۲ که عبرانیان آن را آرام النهرین می گفتند و در بعضی از اسفار مقدسه زمین کلدانیان خوانده شده است. از جمله اشخاصی که در زمان قدیم در بابل سکونت می داشتند نمرود بود و او پسر کوش است. اما زمان بنای این مملکت معلوم نیست از جمله علومی که اهالی بابل در آن مهارت تام داشتند علم هیئت و نجوم بود چنان که این مطلب از وضع بنای عمارات ایشان معلوم می شود. آلات و اسباب حربیه این طایفه کلیـّتاً از سنگ خارا بود لکن در این اواخر گرزها و نشانهای برنجی و بعض آلات طلا از آن مملکت یافته اند اما به هیچ وجه ظروف نقره در مصنوعات ایشان دیده نشده است. طریقه ایشان بت پرستی بوده اجرام سماویـّه را پرستش می نمودند تمثالهای متعدد ذکور واناث برای آنها می ساختند و مدت دولت کوشیان ۷۰ سال بود پس از آن چنان که مذکور شد طوایف مختلفه بر ایشان دست یافتند؛ من جمله اعراب که مدت دو قرن و نیم در آنجا حکمرانی نمودند تا زمانی که آشوریان بر اعراب حمله آورده آن مملکت را متصرف گشتند و نبوکدنصر که از سلاطین این طایفه بود باسیاکسارس هم عهد شده نینوا را مفتوح ساخت پس از آن شهر بابل را برای خود برگزید و پسرش نبوکدنصر جانشین او شد. (ملاحظه در نبوکدنصر).
شهر بابل. بسیاری از مؤرخین این شهر را عظیمترین شهرهای دنیا دانسته اند چنان که هیرودوتس مؤرخ مشهور می نویسد که «شهر بابل بر همواره وسیع مربع الشکلی بنا شده است که طول هر یک از اطراف آن ۱۲۰ فرسخ و محیطش ۴۸۰ فرسخ می باشد و این مسافت عظیم را خلیج عمیقی که همواره از آب مملو می باشد احاطه نموده است و بعد از خلیج دیواری برای این شهر بنا شده است که ۳۳۵ قدم ارتفاع و یکصد قدم قطر و صاحب ۲۵۰ برج و یکصد دروازه برنجین می باشد و اغلب این حصار از آجر بنا گشته.
رود فرات این شهر را به دو قسمت منقسم می نماید و بر طرفین رود نیز حصاری برای جلوگیری از دشمنان تاسیس یافته آن را نیز درهای برنجین می باشد که به نهر پایین می رود. و از جمله بناهای معظم این شهر قصر سلاطین است که بر محل مدوّری بنا شده حصار محکمی آن را احاطه نموده است و هیکل بیل نیز از جمله عمارات عظیمه این شهر است و تماثیل و آلات طلایی بسیار نیکو و شکیل در آنجا می باشد. خلاصه در صورتی که اقوال هیرودونس را حمل بر اغراق نمائیم امکان دارد که طول هر یک از دیوارهای اطراف شهر ۱۴ میل بوده و مساحتش به دویست میل مربع می رسیده است با وجود آن بزرگترین شهرهای دنیا از آن کوچک تر می باشد. لکن سایر مؤرخین اقوال مختلفه درباره آن ذکر کرده اند چنان که بعضی محیط آن را ۴۰ میل و دیگران ۸۰ میل و ارتفاع حصار را ۷۵۰ قدم دانسته اند اما در هر صورت معلوم است وسعت شهر از جمله بدیهیات لکن نه این که کلیـّت عمارات در آن برپا بوده بلکه قسمت اعظمش محل زراعت و نهال اشجار و غیره بوده است. علی الجمله شهر بابل بزرگتر و با ثروت ترین شهرهای دنیا بوده به حدی که می توان گفت آن را مثیل و نظیری نبوده است و مؤرخین آن را از عجائب هفت گانه دنیا شمرده اند و بابل را باغهای معلقه بود و به موافق قول هیرودوتس مربع الشکل و به واسطه طاقها تخمیناً به قدر ۷۵ قدم از سطح زمین ارتفاع یافته طول هر یک از اطراف آنها ۴۰۰ قدم بود و در سطح آن از هر نوع درختهای بزرگ و نباتات خوشنما و نیک منظر کاشته بودند و بعضی از درختان آن تناور شده قطرش به دوازده قدم می رسید.
دیوارهای عظیمه شهر بر حسب قول هیرودوتس ۳۳۵ قدم طول و ۸۴ قدم عرض داشت و قصرهای آن کلیـّتاً از آجر و خشت بنا شده بود و بدین واسطه از زینت و جلال و خوشنمائی آن به جز کومه ها و تله ها چیز دیگر باقی نیست چنان که ارمیای نبی نیز در باب ۵۱: ۵۳ و۵۸ از صحیفه خود می فرماید «اگر چه بابل تا به آسمان خویشتن را برافرازد و اگر چه بلندی قـّوت خویش را حصین نماید لیکن خداوند می گوید غارت کنندگان از جانب من بر او خواهند آمد یهوه صبایوت چنین می گوید که حصارهای وسیع بابل بالکـّل سرنگون خواهد شد و دروازه های بلندش به آتش سوخته خواهند گردید و امتـّها به جهت بطالت مشقت خواهند کشید و قبایل به جهت آتش خویشتن را خسته خواهند کرد». و فی الحقیقت محل تعجب و حیرت است که عمارات و قصرها و بناهای به آن وسعت و رفعت با خاک برابر شود و به جز کومه ها و اطلال از آنها چیزی باقی نماند چنان که ارمیای نبی در فصل ۵۱: ۳۷ از صحیفه خود می فرماید «و بابل به تلها و مسکن شغالها و محل وحشت و دهشت و سخریه مبدل شده. احدی در آن ساکن نه خواهد شد» لکن سه محل خراب در بابل یافت می شود که مثل سایر عمارات با خاک یکسان نشده است. اوّلی آن است که فعلاً اعراب آن را بابل می گویند و دور نیست که بقایای هیکل بیل باشد و در این اواخر در بعضی از دیوارهای آن کتیبه به اسم نبوکدنصر یافته اند. دوّم قصر مشهور نبوکدنصر که ۷۰۰ ذرع طول و ۶۰۰ ذرع عرض و ۱۴۰ قدم ارتفاع دارد. سوم برج نمرود است و آن بقایای هیکلی می باشد که برای خدایی بنو نام تقدیس نموده بودند بنایش مربع الشکل و عظیم البنیان و طول هر یک از اطراف آن ۶۰۰ قدم است و بلندترین جاهای ۱۴۰ قدم ارتفاع دارد و بعضی از سیاحان از روی جهالت آن را برج بابل خوانده اند و در بعضی از آجرهای آن اسم نبوکدنصر مکتوب است لکن گردش زمان و انقلاب دوران تا به حال بر خرابی و محو این بنای عظیم دست نیافته و حال این که جمیع دول که بر مملکت کلدانیان حمله آوردند در پی خرابی آن بودند؛ من جمله اسکندر کبیر که ده هزار نفر را بر خراب کردن آن مباشر نمود که آن بنای عظیم را به پایان آوردند و رسم آن را از روی زمین محو سازند لکن به هیچ وجه به مقصود خود نایل نگردید. خلاصه با وجود بنای مذکور تخمیناً بیست طبقه از بنی نوع بشر مرده با خاک یکسان شده لکن خود بنا هنوز با کمال استحکام برپا می باشد و بر عظمت و قدرت طوایف بابلی دلالت می نماید.
اما مملکت ثانوی بابل آن طوایف مختلفه مثل سامیان و تورانیان و کوشیان و غیره مرکب شد لکن در میان ایشان سامیان در قدرت و شجاعت و تسلط مشهور بودند و در زمان نبوکدنصر جمیع ممالکی را که فیما بین دجله و نیل واقع است به تصرف در آوردند و از ضرب شمشیر شیران جنگی دل در بر شیران دشمنان می گداخت و صیحه مرکب های ایشان مانند رعد بود ارمیا ۴: ۲۹ و کمتر هزیمت می یافتند. سواران ایشان به شجاعت و هیبت موصوف بودند چنان که حبقوق نبی در فصل ۱: ۸ از صحیفه خود در وصف اسبان و سواران ایشان می نویسد و به حدی شجاع بودند که به هر طرف رو میاوردند فتح و ظفر با ایشان همعنان بود و قلوب اعادی از بیم ایشان می گداخت از این رو جمیع طوایف از ایشان می ترسیدند. خصوصاً قوم یهود که راضی به مرگ بودند مبادا که آن لشکر جـّرار بی شمار را ببینند اما با وجود این شجاعت و جرأت ستمکار و بد رفتار بوده در تنبیه اسرا به حدی جور و ستم پیشه می نمودند که مافوق نداشت.
بئر. اولاً اسم مکانی است در میانه اورشلیم و شکیم داوران ۹: ۲۱ که یوثام از حضور برادر خود ابی مالک بدانجا فرار نمود و دور نیست که همان البیره باشد.
۲) اسم جایی است در زمین موآب که خدا از چاهی که در آنجا است قوم خود اسرائیل را آب داد اعداد ۲۱: ۱۶-۱۸.
بئر ایلیم. موضعی است در موآب اشعیا ۱۵: ۸ . و دور نیست که همان بئر به معنی دوّم باشد.
بئرشبع. (چاه قسم) چون ابراهیم در زمان کندنش هفت بز به ابیمالک داد تا شاهد بر کندنش باشد لهذا آن را بئرشبع نامید پیدایش ۲۱: ۳۱ لکن این اسم مختص آن چاهی بود که اولاً ابراهیم و بعد از او اسحاق مدت مدیدی در حوالی آن بسر بردند پیدایش ۲۱: ۳. پس بندگان اسحاق نیز چاهی را در آنجا حفر نمودند پیدایش ۲۶: ۲۵و۳۲ بعد از آن شهری را که به مسافت ۲۰ میل به حبرون مانده واقع می باشد با بئرشبع نامیدند پیدایش ۲۶: ۳۳ و چون این شهر در طرف جنوب زمین کنعان و دان بر طرف شمال آن بود محض تعیین طول اینها این قول گفته شد که از دان الی بئرشبع داوران ۲۰: ۱ و همچنین از بئرشبع تا کوه افرائیم که قصد از طول مملکت یهودا می باشد ۲تواریخ ۱۹: ۴. و این بئرشبع اولاً در قسمت سبط شمعون داخل شد یوشع ۱۵: ۲۸ و ۱۹: ۲ و از جمله ساکنان این شهر پسران شموئیل نبی بودند ۱سموئیل ۸ : ۲ اما در ایام آخرین به موافق صحیفۀ عاموص ۵: ۵ و ۸ : ۱۴ محـّل بت پرستی گردید و سیـّاحانی که در اینجا رفته اند حوضهای سنگی چندی در اطراف این چاهها دیده اند که در زمان قدیم برای آب دادن حیوانات در آنجا گذارده شده است این مطلب دلالت می نماید بر این که اتلال و ارتفاعات آن نواحی چراگاه گله های آن شهر بوده است.
بئیر لحی رئی. (چاه رویت حیات). و آن چاه آبی بود در میانه قادش و بارد پیدایش ۱۶: ۱۴ و ۲۴: ۶۲ و ۲۵: ۱۱ که در نزدیکی دشت شور جایی که فرشته خدا به هاجر نمودار شد واقع است و دور نیست آن چشمه مویلح باشد نه چشمه که در پیدایش ۲۱: ۱۹ مذکور است.
بئیره. (چاه). رئیس سبط رأوبین بود که تغلث فلناسر شهریار آشور وی را به اسیری برد ۱تواریخ ۵ : ۶.
بئروت. (چاه ها) یوشع ۹: ۱۷ اسم شهری از قسمت بن یامینیان بود که بر دامنه تلـّی که جبعون بر آن بنا شده بود واقع می باشد یعنی به مسافت ده میل به شمال اورشلیم که الان البیره گویند و اهالی آنجا را بیروتیون گویند ۲سموئیل ۴: ۳.
بابای. (پدر و مادر من) و او جـّد بعضی اشخاص بود که به بابل به اسیری برده شده و با زروبابل برگشتند عزرا ۲: ۱۱ نحمیا ۷ : ۱۶ و بیست و هشت نفر از بنی بابای با عزرا از بابل مراجعت نمودند عزرا ۸ : ۱۱ و چهار تن از اینان به اورشلیم برآمدند تا زنان بیگانه را تزویج نمایند عزرا ۱۰: ۲۸.
بابل. (در خدا) این مملکت در میانه دجله و فرات واقع تخمیناً ۴۰۰ میل طول و ۱۰۰ میل عرض دارد زمینهایش هموار و در زمان جلال و عظمت اهالی آن این مملکت را اصیلها و چراگاههای وسیع بود که آب از آنها به تمامی اطراف مملکت جاری می شد و از این جهت زمین هایش به باروری مشهور بوده انواع حبوب و میوه جات در آنها به عمل میامد علی الخصوص گندم و درخت خرما که گندم گاهی از اوقات به دویست برابر می رسد. لکن چون آفتاب تمدن این شهر به چاه نکبت و بدبختی متواری شد آن اصیلها پر شده آبهایش نقصان پذیرفت لهذا اکثر زمین هایش مخروبه و بی ثمرگردید تا نبوت ارمیای نبی کامل گردد که فرمود «حرارتی بر آبهایش آمده آنها را خواهد خشکانید زیرا که غضب خداوند بر آن افروخته شده ابداً مسکون نخواهد شد» ارمیا ۵۰:۵۰ و۶۲ و اشعیای پیغمبر نیز در فصل ۱۴: ۲۳ از صحیفه خود می فرماید «که آن را نصیب خارپشتها و خلابهای آب خواهم گردانید و آن را با جاروب هلاکت خواهم رفت یهوه صبایوت می گوید» و هر گاه شخصی در آن مملکت سفر نماید خواهد یافت که حالت حالیـّه اش مطابق نبوت دو نبی مرقوم می باشد زیرا بعد از پر شدن اصیلهای فوق آبهای آنجا به یک طرف رو آورده قدری از اراضی محل فاضل آب شده آب در آنها می ایستد و فاسد می شود و سایر اراضی آن کلیـّتاً خشک و بی علف می ماند.
اسم قدیم این مملکت شنعار بوده پیدایش ۱۰: ۱۰ و ۱۱: ۲ که عبرانیان آن را آرام النهرین می گفتند و در بعضی از اسفار مقدسه زمین کلدانیان خوانده شده است. از جمله اشخاصی که در زمان قدیم در بابل سکونت می داشتند نمرود بود و او پسر کوش است. اما زمان بنای این مملکت معلوم نیست از جمله علومی که اهالی بابل در آن مهارت تام داشتند علم هیئت و نجوم بود چنان که این مطلب از وضع بنای عمارات ایشان معلوم می شود. آلات و اسباب حربیه این طایفه کلیـّتاً از سنگ خارا بود لکن در این اواخر گرزها و نشانهای برنجی و بعض آلات طلا از آن مملکت یافته اند اما به هیچ وجه ظروف نقره در مصنوعات ایشان دیده نشده است. طریقه ایشان بت پرستی بوده اجرام سماویـّه را پرستش می نمودند تمثالهای متعدد ذکور واناث برای آنها می ساختند و مدت دولت کوشیان ۷۰ سال بود پس از آن چنان که مذکور شد طوایف مختلفه بر ایشان دست یافتند؛ من جمله اعراب که مدت دو قرن و نیم در آنجا حکمرانی نمودند تا زمانی که آشوریان بر اعراب حمله آورده آن مملکت را متصرف گشتند و نبوکدنصر که از سلاطین این طایفه بود باسیاکسارس هم عهد شده نینوا را مفتوح ساخت پس از آن شهر بابل را برای خود برگزید و پسرش نبوکدنصر جانشین او شد. (ملاحظه در نبوکدنصر).
شهر بابل. بسیاری از مؤرخین این شهر را عظیمترین شهرهای دنیا دانسته اند چنان که هیرودوتس مؤرخ مشهور می نویسد که «شهر بابل بر همواره وسیع مربع الشکلی بنا شده است که طول هر یک از اطراف آن ۱۲۰ فرسخ و محیطش ۴۸۰ فرسخ می باشد و این مسافت عظیم را خلیج عمیقی که همواره از آب مملو می باشد احاطه نموده است و بعد از خلیج دیواری برای این شهر بنا شده است که ۳۳۵ قدم ارتفاع و یکصد قدم قطر و صاحب ۲۵۰ برج و یکصد دروازه برنجین می باشد و اغلب این حصار از آجر بنا گشته.
رود فرات این شهر را به دو قسمت منقسم می نماید و بر طرفین رود نیز حصاری برای جلوگیری از دشمنان تاسیس یافته آن را نیز درهای برنجین می باشد که به نهر پایین می رود. و از جمله بناهای معظم این شهر قصر سلاطین است که بر محل مدوّری بنا شده حصار محکمی آن را احاطه نموده است و هیکل بیل نیز از جمله عمارات عظیمه این شهر است و تماثیل و آلات طلایی بسیار نیکو و شکیل در آنجا می باشد. خلاصه در صورتی که اقوال هیرودونس را حمل بر اغراق نمائیم امکان دارد که طول هر یک از دیوارهای اطراف شهر ۱۴ میل بوده و مساحتش به دویست میل مربع می رسیده است با وجود آن بزرگترین شهرهای دنیا از آن کوچک تر می باشد. لکن سایر مؤرخین اقوال مختلفه درباره آن ذکر کرده اند چنان که بعضی محیط آن را ۴۰ میل و دیگران ۸۰ میل و ارتفاع حصار را ۷۵۰ قدم دانسته اند اما در هر صورت معلوم است وسعت شهر از جمله بدیهیات لکن نه این که کلیـّت عمارات در آن برپا بوده بلکه قسمت اعظمش محل زراعت و نهال اشجار و غیره بوده است. علی الجمله شهر بابل بزرگتر و با ثروت ترین شهرهای دنیا بوده به حدی که می توان گفت آن را مثیل و نظیری نبوده است و مؤرخین آن را از عجائب هفت گانه دنیا شمرده اند و بابل را باغهای معلقه بود و به موافق قول هیرودوتس مربع الشکل و به واسطه طاقها تخمیناً به قدر ۷۵ قدم از سطح زمین ارتفاع یافته طول هر یک از اطراف آنها ۴۰۰ قدم بود و در سطح آن از هر نوع درختهای بزرگ و نباتات خوشنما و نیک منظر کاشته بودند و بعضی از درختان آن تناور شده قطرش به دوازده قدم می رسید.
دیوارهای عظیمه شهر بر حسب قول هیرودوتس ۳۳۵ قدم طول و ۸۴ قدم عرض داشت و قصرهای آن کلیـّتاً از آجر و خشت بنا شده بود و بدین واسطه از زینت و جلال و خوشنمائی آن به جز کومه ها و تله ها چیز دیگر باقی نیست چنان که ارمیای نبی نیز در باب ۵۱: ۵۳ و۵۸ از صحیفه خود می فرماید «اگر چه بابل تا به آسمان خویشتن را برافرازد و اگر چه بلندی قـّوت خویش را حصین نماید لیکن خداوند می گوید غارت کنندگان از جانب من بر او خواهند آمد یهوه صبایوت چنین می گوید که حصارهای وسیع بابل بالکـّل سرنگون خواهد شد و دروازه های بلندش به آتش سوخته خواهند گردید و امتـّها به جهت بطالت مشقت خواهند کشید و قبایل به جهت آتش خویشتن را خسته خواهند کرد». و فی الحقیقت محل تعجب و حیرت است که عمارات و قصرها و بناهای به آن وسعت و رفعت با خاک برابر شود و به جز کومه ها و اطلال از آنها چیزی باقی نماند چنان که ارمیای نبی در فصل ۵۱: ۳۷ از صحیفه خود می فرماید «و بابل به تلها و مسکن شغالها و محل وحشت و دهشت و سخریه مبدل شده. احدی در آن ساکن نه خواهد شد» لکن سه محل خراب در بابل یافت می شود که مثل سایر عمارات با خاک یکسان نشده است. اوّلی آن است که فعلاً اعراب آن را بابل می گویند و دور نیست که بقایای هیکل بیل باشد و در این اواخر در بعضی از دیوارهای آن کتیبه به اسم نبوکدنصر یافته اند. دوّم قصر مشهور نبوکدنصر که ۷۰۰ ذرع طول و ۶۰۰ ذرع عرض و ۱۴۰ قدم ارتفاع دارد. سوم برج نمرود است و آن بقایای هیکلی می باشد که برای خدایی بنو نام تقدیس نموده بودند بنایش مربع الشکل و عظیم البنیان و طول هر یک از اطراف آن ۶۰۰ قدم است و بلندترین جاهای ۱۴۰ قدم ارتفاع دارد و بعضی از سیاحان از روی جهالت آن را برج بابل خوانده اند و در بعضی از آجرهای آن اسم نبوکدنصر مکتوب است لکن گردش زمان و انقلاب دوران تا به حال بر خرابی و محو این بنای عظیم دست نیافته و حال این که جمیع دول که بر مملکت کلدانیان حمله آوردند در پی خرابی آن بودند؛ من جمله اسکندر کبیر که ده هزار نفر را بر خراب کردن آن مباشر نمود که آن بنای عظیم را به پایان آوردند و رسم آن را از روی زمین محو سازند لکن به هیچ وجه به مقصود خود نایل نگردید. خلاصه با وجود بنای مذکور تخمیناً بیست طبقه از بنی نوع بشر مرده با خاک یکسان شده لکن خود بنا هنوز با کمال استحکام برپا می باشد و بر عظمت و قدرت طوایف بابلی دلالت می نماید.
اما مملکت ثانوی بابل آن طوایف مختلفه مثل سامیان و تورانیان و کوشیان و غیره مرکب شد لکن در میان ایشان سامیان در قدرت و شجاعت و تسلط مشهور بودند و در زمان نبوکدنصر جمیع ممالکی را که فیما بین دجله و نیل واقع است به تصرف در آوردند و از ضرب شمشیر شیران جنگی دل در بر شیران دشمنان می گداخت و صیحه مرکب های ایشان مانند رعد بود ارمیا ۴: ۲۹ و کمتر هزیمت می یافتند. سواران ایشان به شجاعت و هیبت موصوف بودند چنان که حبقوق نبی در فصل ۱: ۸ از صحیفه خود در وصف اسبان و سواران ایشان می نویسد و به حدی شجاع بودند که به هر طرف رو میاوردند فتح و ظفر با ایشان همعنان بود و قلوب اعادی از بیم ایشان می گداخت از این رو جمیع طوایف از ایشان می ترسیدند. خصوصاً قوم یهود که راضی به مرگ بودند مبادا که آن لشکر جـّرار بی شمار را ببینند اما با وجود این شجاعت و جرأت ستمکار و بد رفتار بوده در تنبیه اسرا به حدی جور و ستم پیشه می نمودند که مافوق نداشت.
برابا. متی ۲۷: ۱۶ و او مردی بود که به خون ریزی و فسق و فجور معروف بود و چون یهود بر منجی و مخلـّص ما شکایت می نمودند وی در زندان بود و حکام رومانیان را عادت این بود که همه ساله در عید فصح زندانی را که جماعت بخواهند آزاد نماید تا این معنی سبب استمالت قلوب رعایا شود چنان که فعلاً در ایران نیز معمول است پس یکی از بدبختی این طایفه آن بود که در آن وقت برابا قاتل را بر مسیح منجی ترجیح داده او را آزاد و مسیح را تسلیم نمودند.
باراق. برق داوران ۴: ۶ و او پسر ابی نوعم بود که بنی اسرائیل را از دست یابین شهریار کنعان خلاصی داد بعد از آن که بر سپه سالارش غالب گشته (ملاحظه در دبوره).
بارتیماوس. پسر تیماوس و او شخصی کور بود که منجی ما او را در نزد اریحا بینایی بخشید مزمور ۱۰: ۴۶.
بارد. (سرد) و آن مکانی است که در جنوب فلسطین در نزدیکی چاه لحی رائی واقع است پیدایش ۱۶: ۱۴ و بعضی بر آنند که الخلاصه حالیه که تخمیناً ۱۲ میل به طرف جنوب بئرشبع واقع می باشد همان بارد است و دیگران بر این که البرید بارد است.
برسابا یا بارسابا. (پسر سابا) دو نفر به این اسم بودند اوّل یوسف بارسابا به یوستس ملقب بود و در میانه او و متی قرعه افکندند تا یکی از ایشان قایم مقام یهودای اسخریوطی شود اعمال ۱: ۲۳. دوّم یهودای برسابا و او مردی بود که در میان برادران به تقوی و دیانت معروف بوده پولس و برنابا را از اورشلیم به انطاکیه همراهی کرد اعمال ۱۵: ۲۲.
باروخ. (مبارک) و او کاتب و دوست و مخلص ارمیای نبی بود ارمیا ۳۲: ۱۲ و کلامی را که خدا به ارمیای نبی القا فرمود در طوماری نوشته اولاً در هیکل در حضور جماعت و بعد در حضور رؤسای یهود تلاوت نمود و این معنی جماعت یهود را به شدت مضطرب ساخت به حدی که باروخ و ارمیای نبی را گفتند که خود را از حضور یهویاقیم پادشاه پنهان سازند زیرا که چون یهویاقیم قدری از مطالب طومار مذکور اصغا نمود فرستاده آن را گرفته به آتش سوخت لکن خدا یتعالی ثانیاً ارمیای نبی را به نوشتن آن امر فرموده بعضی مطالب دیگر نیز بر آن افزود.
و از جمله کارهای باروخ که شاسته ذکر است آن که رسالۀ ارمیای نبی را به بابل برده آن قوم را از عقوبت و قصاصی که از جانب الهی بر آن شهر معلق بود بیاگاهانید و چون مراجعت نمود اورشلیم محاصره شده و او و ارمیا را دستگیر نموده به زندان سپردند و بعد از آن که شهر مفتوح گردید از زندان آزاد شده به مصر رفتند (ملاحظه در ارمیا) و باروخ را کتابی است که به اسم او مسی و از جمله کتب جعیله می باشد که کاتب آنها معلوم نیست (ملاحظه در سفر ارمیا).
باریشوع. (پسر یشوع) و او پیغمبر کاذبی بود اعمال ۱۳: ۶ که به علیمیای جادوگر معروف اعمال ۱۳: ۸ و با سرجیوس والی در پافوس بود و با برنابا و شاؤل در وقتی که ایشان والی را به انجیل موعظه می نمودند ضدیت کرد زیرا که تعلیمات انجیل با صنعت او ضدیت بسیار داشت لهذا پولس او را نهیب فرموده در همان ساعت کور شد (ملاحظه در سرجیوس پولس).
باز. یکی از پرندگان و از جنس صقر و شاهین می باشد لاویان ۱۱: ۱۶ و تثنیه ۱۴: ۱۵ مصریان و یونانیان این مرغ را مقدس می دانستند به حدی که اگر کسی سهواً او را میکشت خطای عظیمی نموده بود لکن قوم یهود به موافق شریعت او را یکی از حیوانات نجسه می دانستند.
بازار. لوقا ۷ : ۳۲ معروف است و در آنجا هر گونه متاع به فروش می رود و گاهی کوچه های درازی ترتیب داده در طرفینش دکانها می ساختند چنان که حال نیز معمول است و گاهی این لفظ دلالت بر محل وسیعی می نماید که در میان شهر قرار داده خریدار و فروشنده در آنجا جمع می شدند و متاعهای خود را بفروش می رسانیدند و به تدریج احکام و مباحثات و مسائل مشکله فلسفیه و سیاسیه را در آنجا گفتگو می نمودند اعمال ۱۶: ۱۹ و ۱۷: ۱۷ و اهالی دهات و قضات و صاحب منبصان در آنجا فراهم می شدند لهذا فرمایش مسیح که در مرقس ۱۲: ۳۸ می فرماید که ایشان سلام را در بازارها دوست می دارند صحیح می باشد و اطفال و اشخاص بیکاره نیز در آنجا جمع می شدند. و چون خداوند ما مسیح خواست که فریسیان را توبیخ و سرزنش نماید چون که اعمال عجیبه در میان ایشان به جا آورده و با وجود آن او را ترک کرده رد نمودند و یوحنا را قبول کردند و حال این که اعمال عجیبه به جا نیاورد ایشان اشخاص را که متابعت والدین خود را می نمایند تشبیه فرمود و باید دانست که عمله هایی که طالب کار بودند در میان بازار فراهم می شدند تا هر کس که خواهد ایشان را کار فرماید چنان که در این روزها نیز معمول است.
باز خواست. یعنی اصلاح خطائی که نسبت به دیگری معمول شده و پس گرفتن آنچه نا برجا از کسی اخذ شده باشد در کتاب مقدس تفصیل این مطلب مفصلاً مشروح و مبسوط است و یکی از شهادات لازمه توبه حقیقی می باشد خروج ۲۲: ۱-۱۵ نحمیا ۵ : ۱-۱۳ لوقا ۱۹: ۸ . البته بدیهی است که اصلاح می بایست کاملاً بر حسب قانون عدالت معمول افتد و آنچه گرفته شده تماماً باتنزیل آن به عبارت آخری پنج یک مسترد دارد لاویان ۶: ۱-۶ و ۲۴: ۲۱ و اصلاح کل یا اصلاح عام وقتی است که مسیح در جلال خود ظاهر شود و ملکوت خود را بر پا دارد به طوری که در کتاب مقدس نبـّوت شده است.
بازق. (برق) اول شهری در قسمت یهودا داوران ۱: ۴ که قوم خدا در آنجا بر کنعانیان دست یافته پادشاه ایشان را اسیر نمودند. ملاحظه در ادونی بزق.
دوّم محلـّی که شاؤل قبل از آن که به یابیش جلعاد هجوم آور شود عساگر خود را در آنجا جمع نمود ۱سموئیل ۱۱: ۸ و۹ و بعضی گمان برده اند که نزدیکی موزه و اسم حالیه اش ابزق می باشد و دور نیست که همان برقی باشد که در نزدیکی قدس شریف واقع است.
بازی. زکریای نبی می فرماید «و کوچه های شهر از پسران و دختران که در کوچه هایش بازی می کنند پر خواهد شد» و این یکی از علامات رضایت خدای تعالی و خشنودی او می باشد.
اما بازیهای که در میان یونانیان و رومانیان مرسوم و معمول بود در میان عبرانیان ناروا و نالایق حساب می شد چنان که جاسون چون خواست که در ورزش خانه رود او را کافر و ملعون خطاب نمودند ۲مکابیان ۴: ۱۳ و نسبت به اشخاصی که در آنجا به بازی مشغول بودند گفتند که ایشان نفوس خود را برای بد کاری فروختند ۱مکابیان ۱: ۱۵ و از اینها گذشته هنگامی که هیرودیس تماشا خانه و میدانی را در اورشلیم و قیصریـّه احداث نمود یهودیان پرهیزگار و متقی از آن نفرت ورزیدند و اشخاصی را که در آن بازیها شریک می شدند مردود و متروک می دانستند.
اما باید دانست که یهود از تربیت و تمرین و ورزش جسدی غافل نبودند چنان که بعضی دویدن را معمول داشته کوی مسابقت از یکدیگر میر بودند مزمور ۱۹: ۵ واعظ ۹: ۱۱ و بعضی از لشکریان نیز در فن تعاقب کردن و دویدن و چاپاری مشغول گشته ماهر می شدند امثال ۶: ۱۱ یوشع ۲: ۱۶-۲۲: ۱۷. ۲سموئیل ۸ : ۱۸ ملاحظه در تعاقب. و در بکار بردن فلاخن و تیراندازی مهارت تام می داشتند داوران ۲۰: ۱۶ و ۱سموئیل ۲۰: ۲۰ و ۱تواریخ ۱۲: ۲ و بسا می شد که روبرو با یکدیگر مقابلگی می نمودند و بعضی از بازیها بر آثار قدیمه مصر دیده شده است که شبیه به بعضی از بازیهای حالیه می باشد و دور نیست که عبرانیان بدین گونه بازیها مایل و راغب بوده اند. و با وجودی که قوم یهود ضد و منکر بازیها بودند باز بعضی با خارجیان در بازیها داخل می شدند خصوصاً در جاهایی که خود در میان خوارج و اجنبیان ساکن بودند چنان که پولس بسیار به بازیهای یونانیان اشاره می نماید به طوری که گویا خود او در بعضی مسلط بوده و رغبت می داشته است.
اما مشهورترین بازیهای یونانیان یکی اولمپیه و دیگری پیثنیـّه و استمیه و نیمیه بود که در نزد ایشان از جمله بازیهای مقدسه محسوب بود و بر جستن و دویدن و انداختن قرصها و کشتی گیری و تیراندازی و رزم آوری و اسب دوانی نیز در ضمن آنها بود و اولمپیه از دیگران مشهورتر و اشخاصی که در آن سبقت جسته مهارت می داشتند بهترین اشخاص محسوب شده به تاج افتخار متوج گشته منادی در جلو ایشان افتاده اسامی ایشان و اسامی پدر و مادر و وطن ایشان را ندا همی نمود و چون به وطن خود مراجعت می نمودند اهالی گروهی انبوه با فرح عظیم و اشعار و قصاید که در مدح ایشان گفته بودند ایشان را استقبال می نمودند و گاهی از اوقات نجاران و منبت کاران تماثیل و مجسمه ایشان را می ساختند. و یونانیان را عادت این بود که هر چهار سال یکدفعه در شهر اولمپیا جمع شده بازی همی کردند و آن مدت چهار سال را در یونان اولمپیاد گویند و حتی الامکان سعی می نمودند که حیله و خدعه و عیبی در این بازیها نباشد و مدتی مدید قبل از وقت معین در آنها مشق و مواظبت می نمودند باید دانست که انعامات و جوایزی را که بر شخص مظفر و منصور می دادند اشیاء نفیسه و چیزهای قیمتی نبود بلکه در اولمپیه تاجی از برگ زیتون بـّری یا شاخه از درخت خرما و در پیثنیه تاجی از درخت غار و در اشمیـّه ثمرات درخت صنوبر و در نیمیـّه شاخهای جعفری یا عمشق را می دادند و هر بازی را جز یک جایزه نبود.
و از قرار معلوم پولس رسول در مدت توقفش در قورنتوس بازی اشمیـّه را به چشم دیده بود در هر حال از وضع نوشتجات او معلوم است که شروط بازیهای مسطور را به خوبی می دانسته است. (جیمانسیوم) که بعباره اخری زورخانه و میدان که محل بازی است از مکانهای مشهوره شهر بود و از جمله بازیهایی که اهالی بدان مایل و راغب بودند دویدن بود که پولس بدان اشاره کرده می گوید تا دورۀ خود را به خوشی به انجام رسانم اعمال ۲۰: ۲۴ و به جنگ نیکو جنگ کرده ام و دورۀ خود را به کمال رسانیده ایمان را محفوظ داشته ام بعد از این تاج عدالت برای من حاضر شده است که خداوند داور عادل در آن روز به من خواهد داد ۲تیموتائوس ۴: ۷ و۸ . «ای برادران گمان نمی برم که من به دست آورده ام لکن یک چیز می کنم که آنچه در عقب است فراموش کرده و به سوی آنچه در بیش است خویشتن را کشیده در پی مقصد می کوشم. به جهت انعـام دعوت بلنـد خدا که در مسیـح عیسی است» فلیپیان ۳ : ۱۳و۱۴ «آیا نمی دانید آنانی که در میدان میدوند همه میدوند لکن یک نفر انعام را می برد به این طور شما بدوید تا به کمال ببرید. و هر که ورزش کند در هر چیز ریاضت می کشد اما ایشان تا تاج فانی را بیابند لکن ما تاج غیرفانی را پس من چنین میدوم نه چون کسی که شک دارد و مشت میزنم نه این که هوا را میزنم بلکه تن خود را زبون می سازم و آن را در بندگی می دارم مبادا چون دیگران را وعظ نمودم خود محروم شوم» ۱قرنتیان ۹: ۲۴-۲۷ پس در این مطالب پولس اشاره به دویدن می نماید و هم معلوم می کند که متردد کامیاب نمی شود بلکه کامیاب کسی است که با نظر مستقیم به سوی نتیجه ناظر شود.
اما آنچه پولس دربارۀ رؤسای آسیا در اعمال ۱۹: ۳۱ مذکور می دارد و هم آن که در اول قرنتس ۱۵: ۳۲ می گوید که با وحوش جنگ کردم بعضی بر آنند که پولس در افسس با وحوش جنگیده اعجازاً رهایی یافت لکن بسیاری را گمان چنان است که کلام مذکور او از روی مجاز بوده مناسبتی در میان مخالفان او و وحوش قرار می دهد. و از جمله اشاراتی که به تماشاخانه کرده است یکی این است «زیرا که گمان می برم که خدا ما رسولان را آخر همه عرضه داشت مثل آنانی که فتوای موت بر ایشان شده است زیرا که جهان و فرشته گان و مردم را تماشاگاه شده ایم ۱قرنتیان ۴: ۹». و در این آیه به تماشاخانه عامی که از برای جمیع مخلوقات سماوی و ارضی داخل شدن در آن امکان دارد اشاره می نماید در حالتی که قرنتیان در نهایت بی مبالاتی نشسته از همه چیز غافل باشند. و باید دانست که مسیحیان زمان سلف بازیهای بت پرستان را بدین لحاظ که بت پرستی معلـّق و منسوب بودند حرام می دانستند.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |