اعتقادنامه نیقیه- قیام، صعود و بازگشت مسیح
قیام، صعود و بازگشت مسیح
در دنباله اعتقادنامه نیقیه آمده است: «و بر حسب کتاب مقدس، روز سوم رستاخیز نمود و به آسمان صعود کرد و به دست راست پدر نشسته است و بار دیگر در جلال خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری کند و سلطنتش را پایان نخواهد بود.».
مرگ و قیام پرجلال
در فصل گذشته تشریح کردیم که مرگ بر روی صلیب چه خفتبار و ننگین بود. پسر خدا میبایست برای خنثی کردن اثرات گناه آدم و حوا، نهایت خفت و خواری را بر خود متحمل شود. اما از روز سوم پس از مرگش، با شکوه کامل قیام کرد.
اما نکتهای را باید در اینجا متذکر شویم. گرچه مرگ بر صلیب خفتآور بود، اما اتفاقاتی شکوهمندْ مصلوب شدن و مرگ او را همراهی کردند. اول اینکه حتی آسمان نیز از این رویداد خجلزده بود و گویی نقاب بر چهره کشید تا چنین مرگی را نبیند. آسمان بهمدت سه ساعت تاریک شد. دوم اینکه در لحظهای که عیسی جان سپرد، پردهای که در معبد اورشلیم، قدس را از قدسالاقداس جدا میکرد، از سر تا پا دو پاره شد. گویی با مرگ قربانیکننده عیسی، راه ورود هر کس که ایمان بیاورد به حضور مقدس خدا گشوده شد. سوم اینکه وقتی عیسی دم آخر را کشید، زلزلهای حادث شد، طوری که افسر رومی که مأمور نظارت بر اعدام بود، تصدیق کرد که عیسی پسر خدا است. و بالاخره، میبینیم که در همان لحظه بعضی از قدیسین که مرده بودند زنده شدند. حتی مرگ خفتبار صلیب نیز برای عیسی شکوهمند بود، چه رسد به قیام او. حتی مرگ او نیز عجیب بود.
چرا عیسی میبایست قیام کند
کلمه «قیام» یا «رستاخیز» به معنی بر خاستن است. باید بدانیم که در آن روزگار، یهودیان اجساد مردگان را در دل خاک دفن نمیکردند، بلکه در دل صخرهها یا کوهها اتاقکهایی حفر میکردند و جنازهها را در آنها قرار میدادند. پس وقتی میگوییم که عیسی از مردگان بر خاست، منظور این نیست که او از دل خاک بیرون آمد، بلکه این است که او از جایی که قرار داده شده بود به پا خاست.
اما چرا عیسی میبایست قیام کند؟ مگر نمیشد او مانند سایر پیامبران از لحاظ روحی زنده باشد؟ در این زمینه دلایل مختلفی باید ارائه داد.
از آنجا که پسر خدا انسان شده بود، میبایست تمام مراحل زندگی یک انسان عادی را بهطور کامل طی کند. یک انسان عادی زمانی به دنیا میآید، زندگی میکند، میمیرد، و در روز قیامت زنده خواهد شد. عیسی همه این مراحل را طی کرد تا بهواقع و بهکمال «آدم دوم» گردد. او همان گونه به قیامت رسید که روزی همه انسانها باید به آن برسند.
در ضمن، او وقتی پیشگویی کرد که کشته خواهد شد، بر این نکته نیز تأکید گذاشت که روز سوم بر خواهد خاست. اگر قیام نمیکرد، مرگ او با مرگ شهیدان دیگر تفاوتی نمیکرد. او با تحقق بخشیدن به پیشگویی خود، ثابت کرد که نه تنها بر مرگ خود، بلکه بر قیامش نیز تسلط دارد.
با چنین مقدماتی، پیدا است که قیام یا رستاخیر او نه تنها تسلط او بر مرگ را ثابت میکرد، بلکه نشان میداد که هر چه در مورد خود ادعا کرده، درست بوده است. او ادعا کرده بود که پسر خدا است و با پدر همذات است. قیام او ثابت کرد که هر چه گفته است، درست میباشد.
بهعلاوه باید توجه داشت که موجودی که از نطفهای مطهر پدید آمده بود، نمیتوانست فاسد شود. آن بدن نیز مقدس بود و میبایست قیام کند. داوود میفرماید: «زیرا جان مرا به هاویه وا نخواهی نهاد، و نخواهی گذاشت سرسپرده تو فساد بیند.» (مزمور ۱۶:۲۰).
او با قیام خود، بزرگترین دشمن بشریت، یعنی مرگ را شکست داد. از این رو، شاگردانش که تا آن روز پشت درهای بسته بودند، شجاعت یافتند و آزادانه به جلیل رفتند و باز به اورشلیم باز گشتند و شاهد صعود عیسی به آسمان بودند. در روز پنطیکاست نیز عطیه روحالقدس را دریافت داشتند.
همچنین عیسی با رستاخیز خود نشان داد که ما در روز قیامت از چه نوع بدنی برخوردار خواهیم بود. او بدنی جلالیافته داشت. میتوانست در آن واحد در جاهای مختلف باشد. مسافت، زمان، و درهای بسته دیگر برای او مطرح نبود. او ماده را از قید فساد رهایی داد و به ما این امید را بخشیده که چشمانتظار قیامت خود و خلاصی از قید فساد ماده باشیم.
آیا عیسی واقعاً قیام کرد
کمتر کسی در مورد مرگ عیسی شک میکند. اما قیام عیسی موضوعی است که بسیاری را به تردید وا میدارد.
بعضی میگویند که شاگردان خودشان پیکر مقدس عیسی را دزدیدند و ادعا کردند که او زنده شده است. اولاً صفت زشت دروغگویی با شخصیت و سیرت مقدس رسولان مسیح سازگار نیست. آنان که تمام زندگی خود را صرف خدمت به عیسای ناصری، این مظهر پاکی و صداقت کرده بودند، چطور میتوانستند چنین دروغ بزرگی را بسازند و بعد بکوشند مردم را به آن متقاعد کنند؟ تازه، کدام انسان عاقلی پیدا میشود که جان خود را فدای دروغی بسازد که خودش اختراع کرده است؟
عدهای ممکن است بگویند که کاهنان پیکر عیسی را دزدیدند. در پاسخ باید گفت که پس چرا وقتی با ادعای شاگردان عیسی مبنی بر زنده شدن او مواجه شدند، پیکر عیسی را ارائه ندادند؟
بسیاری از شکاکان میگویند که شاگردان عیسی از فرط اندوه، دچار هذیان و توهم شده بودند. این فرضی است ممکن، اما یک اشکال بزرگ دارد. انسان ممکن است در حالتهای روحی و تحت فشار، دچار هذیان و توهم شود، اما این توهم فقط برای خودِ او رخ میدهد و اگر کسی در کنار او باشد، آن صحنهها را نخواهد دید. اما شاگردان به صورت گروهی عیسی را میدیدند، و همه همان صحنه را میدیدند. چنین امری از نظر پزشکی توهم یا هذیان نیست.
بعضی نیز میگویند که عیسی واقعاً نمرده بود، بلکه بیهوش شده بود و بعد از ساعتها، باز بههوش آمد و از مقبره خارج شد و نزد شاگردانش رفت. نخست باید توجه داشت که مأموران رومی که متصدی اعدام بودند در کار خود تخصص داشتند؛ ایشان تشخیص دادند که عیسی جان سپرده است. دوم آنکه یکی از سربازان به پهلوی او نیزه زد که بلافاصله خونابه از آن جاری شد؛ این امر بیانگر مرگ قطعی است. سوم آنکه پیکر عیسی را در کفن پیچیده بودند، درست مانند باندپیچی. ایلعازر پس از زنده شدن، نتوانسته بود کفن را خودش باز کند؛ به همین دلیل، عیسی امر فرمود که او را باز کنند و بگذارند برود. همین امر در مورد عیسی نیز صدق میکرد. چهارم، حتی اگر عیسی با چنان حال و روزی بههوش میآمد، چگونه قدرت میداشت سنگ به آن بزرگی را یکه و تنها کنار بزند و بعد از میان کشیکچیان عبور کند؟ و بالاخره، حتی اگر تمام این موارد را ممکن بدانیم، ظهور عیسی با آن حال نزار چگونه میتوانست شاگردان شکاک را متقاعد سازد که او با جلال زنده شده است؟
نکته بسیار مهم باز مربوط میشود به کفنپیچی پیکر عیسی. وقتی پطرس و یوحنا به سر قبر رفتند، دیدند که کفن دستنخورده خالی شده است، گویی بدن عیسی بخار شده و بیرون آمده باشد. کفنی که به صورت باندپیچی بود باز نشده و بر هم نخورده بود. برای همین، آن دو با مشاهده این صحنه ایمان آوردند که عیسی با بدنی جدید از کفن خارج شده است.
بنا بر همه این دلایل، ما مؤمنین به مسیح میتوانیم با پولس همصدا شده، با اطمینان بگوییم: «اما مسیح بهراستی از مردگان بر خاسته و نوبر خفتگان شده است.» (اول قرنتیان ۱۵:۲۰).
صعود مسیح به آسمان
عیسی مسیح پس از قیامش از مردگان، بهمدت چهل روز خود را بارها زنده به شاگردانش ظاهر فرمود. در روز چهلم، وقتی شاگردان بار دیگر به یهودیه باز گشته بودند، عیسی بر ایشان ظاهر شد، ایشان را برکت داد و در مقابل چشمان ایشان به آسمان بالا برده شد. بلافاصله دو فرشته بر ایشان پدیدار گشتند و گفتند: «ای مردان جلیلی، چرا ایستاده، به آسمان چشم دوختهاید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد، باز خواهد آمد، به همین گونه که دیدید به آسمان رفت.» (اعمال ۱:۱۱).
عیسی به جایی باز گشت که از آن آمده بود. او بر دست راست خدای پدر نشست. اما این بار جسم جلالیافته را نیز با خود به آسمان برد. این یک راز است که برای ما قابل درک نیست. اما میتوان گفت که ماده نیز بهنوعی در الوهیت وارد شده است. از این رو، میتوان با قطع و یقین گفت که ما خدایی داریم که میتواند درد و رنج ما را احساس کند، چون خودْ در همه آنها شریک شد. اکنون تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به او داده شده است. او نامی دریافت کرده بالاتر از هر نامی، و روزی هر زانویی در مقابل او خم شده، هر زبانی اقرار خواهد کرد که او سَروَر است، برای جلال نام خدای پدر.
مسیح اکنون در آسمان، کاهن اعظم ما است و برای ما شفاعت میکند. کلام خدا میفرماید: «از همین رو، لازم بود از هر حیث همانند برادران خود شود تا بتواند در مقام کاهن اعظمی رحیم و امین، در خدمت خدا باشد و برای گناهان قوم کفاره کند. چون او خودْ هنگامی که آزموده شد رنج کشید، قادر است آنان را که آزموده میشوند یاری رساند.» (عبرانیان ۲:۱۷-۱۸). و باز میفرماید: «پس چون کاهن اعظمی والامقام داریم که از آسمانها در گذشته است، یعنی عیسی پسر خدا، بیایید اعتراف خود را استوار نگاه داریم. زیرا کاهن اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعفهای ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند. پس آزادانه به تخت فیض نزدیک شویم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که بههنگام نیاز یاریمان دهد.» (عبرانیان ۴:۱۴-۱۶).
بازگشت مسیح
آمدن عیسی به این جهان برای استقرار ملکوت یا پادشاهی خدا بود. او خدمت علنی خود را با چنین گفتهای آغاز کرد: «توبه کنید، زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است.» (متی ۴:۱۷). او برای پادشاهی آمد. اکنون که او در آسمان است، بر دست راست خدای پدر نشسته و بر عالم هستی و بر کلیسایش پادشاهی میکند. اما طبق وعدهای که داد، روزی باز خواهد گشت تا بر تمام کره زمین و بر همه چیز سلطنت کند و سلطنتش را پایان نخواهد بود.
یکی از دشوارترین مسائل در الهیات مسیحی، توصیف رویدادهای زمان آخر است. علت این است که نمیدانیم آیات مختلفی را که در این باره بحث میکنند چگونه با هم جفت و جور کنیم. به همین علت است که هر فرقهای از مسیحیت، مبحث آخرتشناسی خاص خود را دارد. به همین دلیل، ما در این کتاب از ورود به جزئیات این امر اجتناب میکنیم. اما آنچه از همه مهمتر است، اعتقاد به این است که مسیح هر آن ممکن است باز گردد. حال اینکه بعد از بازگشت مسیح، رویدادهایی نظیر مصیبت عظیم یا سلطنت هزارساله یا داوری آخر با چه توالی و ترتیبی رخ خواهند داد، بستگی به برداشت هر کلیسا و فرقهای دارد. برای نگارنده این سطور، این گفته یکی از بزرگان مسیحی از همه مهمتر است: «طوری زندگی کنید که گویی مسیح همین الآن باز میگردد، و طوری خدمت کنید که گویی هزار سال دیگر باز خواهد گشت.».
نوشته: آرمان رشدی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |