آیا می توان گفت در آن سه روزی که مسیح در قبر بود، کجا بوده است ؟ آیا این صحبت درست است که مسیح در آن سه روز، در عالم مردگان جهت بشارت بوده است ؟
پاسخ سؤال شما در وب سایت پرپاسخ موجود است. لطفا" دو مقاله زیر را که از وب سایت پرپاسخ کپی شده است، مطالعه کنید:
آیا عیسی به جهنم رفته و به ارواح در زندان بشارت داد؟
یکی از عقاید غلطی که قرنها در دنیای مسیحیت مورد بحث بوده، این است که عیسی بعد از مصلوب شدن و قبل از قیامش به جهنم رفته است. اظهارات تاریخی موجود در مسیحیّت، عمدتاً مسئول بوجود آمدن چنین عقیده ای شده است. بعنوان مثال در اعتقاد نامۀ رسولان می خوانیم: "… که توسط روح القدس شکل گرفته، از مریم باکره متولد شده، توسط پیلاطوس مورد شکنجه قرار گرفته و مصلوب شده، دفن شده، به جهنم نزول کرده و سه روز بعد از مردگان قیام کرده است." اعتقادنامۀ آتاناسیان می گوید: "او رنج صلیب را بخاطر نجات ما متحمّل شد. او به جهنم نزول کرده و دوباره از مردگان قیام کرده است." پدران کلیسا و اصلاح طلبان، اظهارات متفاوتی در این مورد داشته اند. جان کالوین در کتاب حجیم خود بنام اصول مذهب مسیحیّت مفصّلاً به این موضوع پرداخته است. او در کتابش از الهیدانانی که با او در این موضوع اتفاق نظر دارند، نقل قول می کند، مثل هیلاری که نویسندۀ کتابی است تحت عنوان “در تثلیث”. الهیدان کاتولیک مشهور قرون وسطی، توماس اکویناس نیز نظری مشابه دارد. انجیل نقیدیموس متعلق به قرن پنجم که اعتبار آن مشکوک است، ادعّا می کند که عیسی برای باز پس گیری و احیای تمامی مقدسین عهد عتیق، منجمله آدم، داود، حبقوق و اشعیا به هاویه رفته است. بخاطر ترجمۀ انگلیسی قرن 16 و 17، ابهامات و سوء تعبیرهای بیشتری در این مورد بوجود آمد. این ابهام درمورد تفاوت ترجمۀ اختصاصی موجود بین مفهوم کلمات یونانی «هادس» و «جنّا» است. اختصاصاً کلمه یونانی هادس (هاویه)، به جایی متوسط و میانی برای مردگان ( روح هایی که دیگر در بدن نیستند) اطلاق می شود، که منتظر قضاوت آخر می باشند. درعوض جنّا (جهنم) به جایی اطلاق می شود که محل نهایی افراد شریر، بعد از قضاوت است. این مسئله وقتی به اوج خود رسید که ترجمۀ King James Version در تمامی عهد جدید کلمۀ هاویه را جهنم ترجمه کرد ( متی 11 : 23 ؛ 16 : 18 ؛ لوقا 10 : 15 ؛ 16 : 23 ؛ اعمال 2 : 27 و 31 ؛ مکاشفه 1 : 18 ؛ 6 : 8 ؛ 20 : 13 ـ 14 ). ترجمۀ جهنم بجای هاویه در اعمال 2 : 27و31 به خواننده این تصویر را می دهد که وقتی عیسی روی صلیب از بدن انسانی اش خارج شد، به جهنم رفت. اولین ترجمه هایی که بین «هادس» و «جنّا» تفاوت قائل شدند، ترجمۀ English Revised Version و همتای آمریکایش American Standard Version، در سال 1901 بودند. در اول پطرس 3 : 18 ـ 20 جدّی ترین آیه است که در نگاه اول، ظاهراً نشان می دهد که عیسی به عالم ارواح، اموات نزول کرده تا به مردگان موعظه کند. به هر صورت دقت در دستورالعمل زبان، معنی حقیقی این متن روشن می شود. اول اینکه موعظه ای که در اینجا از آن صحبت می شود، توسط شخص عیسی انجام نشده است. متن اینطور می گوید که عیسی از طریق روح القدس به آنها موعظه کرده (آیه های 18 ـ 19)؛ روح من ( پیدایش 6 : 3) = روح خدا = روح مسیح (رومیان 8: 9؛ افسسیان 2 : 17). متن های دیگری از کتاب مقدس روشن می سازد که عیسی از دیگران برای انجام کارهایی که بایستی انجام می داد، استفاده می کرده است (یوحنا 4 : 1 ـ 2 ؛ افسسیان 2 : 17 ). ناتان نبی، داود پادشاه را اینطور متهم می کند که "… اوریای حتّی را به شمشیر زده … و به قتل رسانیدی؟ " درحالیکه داود دستور داده بود که اینکار توسط شخص دیگری انجام شود. ایلیّای نبی اخاب را به کشتن نابوت متهم کرده و می گوید: "… آیا هم قتل نمودی و هم متصّرف شدی؟ …" ( اول پادشاهان 21 : 19 )، اگرچه ایزابل همراه با دو شخص دیگر، مرتکب این عمل نادرست شده بودند. پولس می گوید که عیسی موعظۀ مصالحه را به ملتها رسانید ( افسسیان 2 : 17 )، جائیکه درواقع عیسی اینرا از طریق دیگران انجام داد، چون وقتی که انجیل به اولین ملتهای غیر یهود موعظه شد، خود مسیح قبلاً به آسمان برگشته بود (اعمال 15 : 7 ). پس کتاب مقدس در جاهای مختلف اشاره به انجام کاری می کند که مشخصاً توسط آن شخص به انجام نرسیده، بلکه توسط نماینده او و یا شخص دیگری به انجام رسیده است. درواقع در مورد رسالۀ اول پطرس نیز، پطرس خود قبلاً این واقعیت را خاطرنشان کرده است که روح القدس"… از زحماتی که برای مسیح مقرّر بود و جلالهایی که بعد از آنها خواهد بود، شهادت می داد." ( اول پطرس 1 : 11 ). امّا درواقع این انبیا بودند که این عمل را انجام دادند ( آیۀ 10). دوباره در باب 4 ، پطرس ذکر می کند که انجیل به مردگان نیز بشارت داده شد ( اول پطرس 4 : 6 ). در اینجا ما اشخاصی را داریم که وقتی زنده بودند (در جسم)، انجیل به آنها بشارت داده شده بود و کسانی هم بودند که به این پیغام پاسخ مثبت داده و مسیحی شدند. و بعد «توسط انسانهایی که در جسم بودند مورد قضاوت قرار گرفتند»؛ یعنی توسط افراد هم عصر خود مورد غضب و رفتار ناعادلانه قرار گرفته و درنهایت شهید شدند. زمانی که پطرس این رساله را می نوشت، آنها مرده بودند؛ از روی زمین برداشته شده بودند. اما پطرس گفت که آنها بر حسب ارادۀ خدا در روح زندگی می کنند، یعنی در روح زنده و سالم بوده و در قلمرو هاویه و فیض خوب خدا قرار داشتند. نکتۀ دوم اینست که چه زمانی عیسی این موعظه را از طریق روح انجام داده است؟ در اول پطرس 3 : 20 به دو کلمۀ « سابقاً» و «وقتی» توجه کنید. درواقع این موعظه توسط عیسی بوسیلۀ روح، در ایّام نوح انجام شده است، روحی که الهام دهندۀ موعظۀ نوح هم بود ( دوم پطرس 2 : 5 ). نکتۀ سوم درواقع این است که چرا به این اشخاصی که نوح به آنها موعظه نمود، ارواح در زندان می گویند؟ چونکه در زمانی که پطرس آن رساله را می نوشت، آنها در آنجا قرار داشتند. آنانی که در طوفان نوح غرق شده بودند، به قلمرو هاویه نزول کرده بودند، جائیکه که در زمان پطرس نیز در آنجا قرار داشتند. این همان قلمرویی است که آن فرد ثروتمند ( لوقا 16 : 23 ) و فرشتگان شریر (تارتاروس) ( دوم پطرس 2 : 4 ) نیز در آنجا حضور داشتند. درهرصورت، عیسی به زندان و یا تارتاروس نرفت. او گفت که او به «فردوس» می رود ( لوقا 23 : 43). نکتۀ چهارم اینکه چرا عیسی بایستی به هاویه برود، تا به هم عصران نوح بشارت دهد؟ چرا او نبایستی سراغ افراد قبل از طوفان برود؟ پس چه بلایی سر آنهایی که قبل از طوفان بودند، می آید؟ از آنجایی که خدا را نظر به ظاهر نیست و بین انسانها تفاوتی قائل نمی شود ( اعمال 10 : 34 ؛ رومیان 2 : 11 )، عیسی نمی توانسته فقط مردم عصر نوح را برای دریافت موعظه در قلمرو روح، انتخاب کرده باشد. نکتۀ پنجم اینکه محتوای چنین موعظه ای چه می تواند باشد؟ عیسی نمی توانسته انجیل کامل را در آنجا موعظه کرده باشد. زیرا که انجیل شامل قیام مسیح از مردگان نیز است (رومیان 4 : 25 ؛ اول قرنتیان 15 : 4 ). در هر صورت، زمانی که معتقدند این موعظه اتفاق افتاده است، عیسی هنوز از مردگان قیام نکرده بود. درک غلط مبنی بر دادن فرصت دوباره بعد از مرگ برای شنیدن انجیل، یک تعلیم بسیار خطرناک است که برای کاری که مسیح انجام داده، اثر معکوس دارد. امّا چرا؟ چونکه اساساً باعث می شود که مردم فکر کنند که می توانند اطاعت از انجیل در این دنیا را به تأخیر بیندازند. درحالیکه کتاب مقدس مکرراً تأکید می کند که به هیچ کس فرصت دوباره ای داده نمی شود. زندگی در این دنیا برای تمامی انسانها توسط خدا فراهم شده، تا تصمیم بگیرند که ابدیت را در کجا می خواهند بگذرانند. این تصمیمی است که هر شخص بر اساس رفتار و کردار شخصی اش می گیرد. وقتی کسی می میرد، سرنوشت ابدی اش بسته می شود. او برای داوری نگاه داشته می شود ( دوم پطرس 2 : 4، 9 ). شرایطش نمی شود و نمی تواند تغییر کند، حتی توسط خود خدا ( لوقا 16 : 25 ـ 26 ؛ عبرانیان 9 : 27 ). مطالعات بیشتر: Calvin, John (1599), Institutes of the Christian Religion, trans. Henry Beveridge (London: Arnold Hatfield). James, M.R., trans. (1924), The Apocryphal New Testament (Oxford: Clarendon Press). Lewis, Jack (1981), The English Bible From KJV to NIV (Grand Rapids, MI: Baker). نویسنده: دیومایلر ترجمه: آرش
و مقاله دوم:
شگفتا! عیسی را هم به جهنم فرستادند!
شوربختانه در این آشفته بازاری که برخی از مسیحیانِ کاریزماتیک با آموزههای من درآوردیِ خودشان به راه انداختهاند و آن را کار پویای روحالقدس و مکاشفات به روز شده آن به شمار میآورند، این یکی خیلی خنده دار است که عیسی در آن سه روزی که در قبر بود، روحاً سری به جهنم زده و عذاب جهنم را به جای ما بر دوش گرفته است! آیا چنین آموزه (درس) نادرستی در کتابمقدس یافت میشود؟ اگر یافت نمیشود پس چگونه آنها به این برداشت رسیدهاند که آن را بیپروا به دیگران آموزش میدهند؟ از آنجا که پایه و بنمایه آموزشهای مسیحیانِ کاریزماتیک، بر داشتنِ رفاه و آسودگی در این جهان استوار است، آنها میخواهند فریب خوردگان خود را مطمئن کنند که در صورت باور آوردن به عیسای مسیح و پیوستن به گروه آنها با هیچگونه سختی، نه در این جهان و نه در جهان آینده روبرو نخواهند شد. اگر عیسی به جای ما به جهنم رفته باشد، پس با هیچ جهنمی در این زندگی روبرو نخواهیم شد و همه چیز بر وفق مراد خواهد بود. بیماری، بیپولی، شکست، ناتوانی و هیچگونه درد و رنجی گریبانگیر ما نخواهد شد. خیر، عیسی به جهنم نرفته و هرگز در جهان مردگان نبوده است. اکنون بپردازیم به موشکافی این نوآوری که ریشه در واپسگراییهای سدههای میانی دارد و پاسخِ کتابمقدس به آن. برای شفاف سازی، لازم است که ابتدا به این پرسش پاسخ دهیم که وقتی عیسای مسیح بر روی صلیب مُرد در آن سه روز روحش کجا رفت؟ ما میدانیم که خدا محدود به زمان و مکان نیست. کتابمقدس به ما آموزش میدهد که خدا روح است (یوحنا 4 : 24)، در همه جا حضور دارد حتی در « هاویه » که برخی آن را با جهنم برابر میپندارند (مزامیر 139 : 7- 10) و آسمان و زمین را با حضورش پُر میسازد (ارمیا 23 : 24). پس در میان گذاشتن این سخن که خدا از جایی به جای دیگر میرود، سخنی پوچ و نادرست است. اگر در کتاب پیدایش 11 : 5 میخوانیم که خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنیآدم بنا میکردند ملاحظه نماید، منظور این نیست که خداوند از آسمان به زمین آمد. زیرا بیدرنگ در آیه 7 میخوانیم که باز خداوند میگوید که اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند. اگر او در آیه 5 پایین آمده که ببیند آنها چه میکنند، معنی نمیدهد که در حالی که پایین آمده و کار آنها را میبیند، دوباره پایین بیاید و زبانهایشان را مغشوش کند. نازل شدن خدا در اینجا به چمِ رسیدگی او به گناه مردم و مجازات آن است و جنبه رفتن از جایی به جای دیگر ندارد، زیرا خدا در همه جا هست. از سوی دیگر از کتابمقدس درمییابیم که جایگاه و تخت پادشاهی خدا در آسمان و ورای این جهانی است که او آفریده و از همان جاست که همه چیز را اداره میکند. عیسای مسیح به ما آموزش داد که خدا را پدر آسمانی بخوانیم (متی 6 : 9) و پافشاری کرد که پدرش در آسمان است (متی 7 : 21). یوحنا ماجرای شام آخر را پیش درآمدی برای رفتن عیسی به سوی خدای پدر مینامد: « و قبل از عید فصح، چون عیسی دانست که ساعت او رسیده است تا از این جهان به جانب پدر برود . . .» (یوحنا 13 : 1). همچنین زمانی که عیسای مسیح درباره مرگ خود بر روی صلیب با شاگردان سخن میگفت، به روشنی بیان میکرد که نزد پدر آسمانیاش خواهد رفت: « بعد از اندکی مرا نخواهید دید و بعد از اندکی باز مرا خواهید دید؛ زیرا که نزد پدر میروم » (یوحنا16 : 17). آنچه بین این دو زمانِ کوتاهِ ندیدن و دیدن عیسی برای شاگردان رخ داد، همان سه روزی بود که بدنِ مسیح در قبر ماند و روحش نزد خدای پدر رفت. شاگردان پس از رستاخیزش از مردگان دوباره او را دیدند. هنگامی که عیسای مسیح کار کفاره گناهان را بر روی صلیب به پایان رساند، چون میدانست نزد خدای پدر خواهد رفت، روحش را به دستهای او سپرد و جان را تسلیم نمود (متی23 : 46). از آنجا که عیسای مسیح به مفهوم واژه خدا است که در بدن انسانی پدیدار شد، پس از مرگ و جدا شدن روح از بدن میبایستی به جایگاه همیشگی خود که آسمان است، بازگشته باشد. ما میدانیم که پدر در آسمان است، از این رو پسر نیز میبایست در آسمان باشد درست همانگونه که روحالقدس نیز در آسمان است. سپردن روح و تسلیم جان برای کسِ پارسا درکتابمقدس به مفهوم رفتن به نزد خداست، نه رفتن به هاویه یا جهنم یا هر جای دیگر (جامعه 3 : 21 و 12 : 7) و ما میدانیم که در پارسایی و بیگناهی مسیح، هیچگونه شکی نیست. موسی این رویداد را پرواز کردن مینامد، نه نزول کردن یا پایین رفتن (مزامیر90 : 10). پس زمانی که عیسی روحش را تسلیم نمود، به سوی پدر آسمانی در فردوس پرواز کرد و به همین چرایی بود که به آن دزد بر روی صلیب گفت: « . . . امروز با من در فردوس خواهی بود » (لوقا 23 : 43). اگر قرار بود که او سه روز در جهنم باشد به آن دزد وعده نمیداد که امروز با هم در فردوس خواهیم بود! پرسش دیگری که پیش میآید این است: آیا روح عیسی پس از مرگ به اسفلِ زمین نزول کرده است؟ خیر، زیرا وقتی خدا روح است، محدود به مکان نیست و رفتن از جایی به جای دیگر برای او مفهوم ندارد. اگر پاسخ خیر است، پس چرا در افسسیان 4 : 8 – 10 میخوانیم که او به اسفلِ زمین نزول کرد؟ بهترین روش برای درک مفهوم « اسفلِ زمین » این است که ببینیم آیا در جای دیگری از کتابمقدس ایـن گفته یافت میشود و اگـر یافت میشود، چه مفهومی دارد؟ در کتاب مزامـیر، ایـن گفته 2 بار به کـار رفته اسـت. نخـست در مزمور 139 آیه 15 کـه میفرماید: « استخوانهایم از تو پنهان نبود وقتی که در نهان ساخته میشدم و در اسفلِ زمین نقشبندی میگشتم.» اسفلِ زمین در اینجا اشاره به رَحِم مادر دارد نه عمقِ زمین. استخوانهای هیچ انسانی در عمقِ زمین ساخته نمیشود، بلکه در شکمِ مادر این فرآیند رخ میدهد. بنابراین، اسفلِ زمین نمادی از زایشِ انسان است. دومین جایی که اسفلِ زمین به کار رفته در مزمور 63 آیههای 9 – 10 است: « و اما آنانی که قصد جان من دارند هلاک خواهند شد و در اسفلِ زمین فرو خواهند رفت. ایشان به دَم شمشیر سپرده میشوند و نصیب شغالها خواهند شد.» در اینجا دیگر منظور این نیست که آنها به شکم مادرشان خواهند برگشت، بلکه منظور مرگ آنهاست. بنا براین، اسفلِ زمین نمادی از مرگ انسان است. از این رو، وقتی در افسسیان میخوانیم که عیسی پیش از اینکه بخششها و هدایای روحانی به کلیسا بدهد به اسفلِ زمین فرو رفت بدین چِم است که او ابتدا در رَحِم مریم نقشبندی شد، از او بدنِ انسانی بر خود گرفت و زاده شد؛ و سپس روی صلیب مُرد. با جسم پوشیدن و مرگِ صلیب بود که عیسای مسیح هرگونه اسیری را به اسارت خود درآورد و بخششها به مردم داد. در تأیید این راستی در عبرانیان2 : 14 و 15 چنین میخوانیم: « پس چون فرزندان در خون و جسم شراکت دارند او نیز همچنان در این هر دو شریک شد تا به وساطت موت، صاحب قدرت موت یعنی ابلیس را (که اسیری را پدید میآورَد) تباه سازد (به اسیری ببرد) و آنانی را که از ترس موت تمام عمر خود گرفتار بندگی (اسیری) میبودند آزاد گردانَد.» بنابراین، به اسفلِ زمین رفتن او به مفهوم انسان شدن و مرگ او بر روی صلیب است، نه رفتن به ژرفای زمین! پس اگر عیسی به اسفلِ زمین و جهنم نرفته آیا دست کم به جهان مردگان رفته است؟ بار دیگر پاسخ خیر است. او هرگز به عالم اموات یا جهان مردگان نرفته است. پطرس این راستی را درباره عیسای مسیح میدانست در زمانی که به الهام روحالقدس در روز پنطیکاست گفت که نفس (جان یا روح) مسیح در عالم اموات (جهانِ مردگان) گذاشته نشد (رها نگردید) و بـدن او نیز در قـبر باقی نماند بلکه در روز سـوم از میان مـردگان برخاست (اعمال رسولان 2 : 32). آنچه که باید بدان توجه داشته باشیم این است که عیسای مسیح برای رهایی از مرگی چون مرگِ انسانهای گناهکار با فریاد شدید و اشکها نزد او که به رهانیدنش از موت قادر بود، تضرع و دعای بسیار کرد و به سبب تقوای خویش مستجاب گردید (عبرانیان 5 : 7). پاسخ نیایشِ بسیار او به درگاه پدر آسمانی این بود که روحش مانند سایر گناهکاران به جهانِ مردگان نرفت و بدنش مانند سایر گناهکاران تا روز قیامت در قبر باقی نماند و فاسد نشد؛ زیرا او به مفهوم واژه بیگناه و با تقوا بود. پیآمدِ نیایش او این شد که در روز سوم از میان مردگان برخاست و بدنش فساد را ندید. ما نیز که به او ایمان میآوریم در مرگ او شریک میگردیم با این تفاوت که هر چند روح ما مانند روح او به جهان مردگان نمیرود بلکه از موت به حیات منتقل میگردد، ولی بدن ما تا روز بازگشت دوباره عیسای مسیح در قبر باقی میمانَد و میپوسد. از نامه پولس فرستاده به فیلپیان 1 : 23 درمییابیم که هرگاه ما مسیحیان رحلت میکنیم با مسیح در فردوس خواهیم بود. نکته دیگری که نباید فراموش کنیم این است که عیسای مسیح بر روی صلیب زحمتِ مرگ را کشید، ذائقه (مزه) مرگ را چشید و دردهای کاملِ آن را در زمانی که هنوز زنده بود تجربه کرد (عبرانیان 2 : 9 – 10). هولناکترین و دردناکترین لحظه برای مسیح زمانی بود که بر روی صلیب گناه شد و همچون گناهکار مورد داوری و خشم ایزدی قرار گرفت. به راستی که او عذابی به مراتب دردناکتر از عذاب جهنم را به جای تمام بشر بر روی صلیب تحمل کرد. درد آن عذاب به اندازهایی بود که نزدیک به ساعت 3 پس از ناهار به آواز بلند از درد فریاد زده گفت: « الهی، الهی مرا چرا ترک کردی؟ » (متی27 : 46). بلی، عیسی بر روی صلیب جدایی هولناک از خدای پدر را که به مراتب هولناکتر از عذاب جهنم است تجربه کرد و به مفهوم واژه زیر خشم و غضب ایزدی قرار گرفت. عیسی پیش از اینکه آواز بلند دیگر را درباره تسلیم روحش به خدای پدر سر دهد گفت: « تمام شـد » (یوحنا19 : 30). عیسی تمـام آنچه را کـه بـرای کـفاره گناهان و رستگاری انسانها لازم بود بر روی صلیب به کمال رساند و تمام کرد. از این رو، هنگامی که عیسی به آواز بلند فریاد زده روح را تسلیم خدای پدر نمود (متی27 : 50) پرده معبد مقدس در اورشلیم که بخش قدس را از قدسالاقداس جدا میکرد از سر تا پا (بالا تا پایین) دو پاره شد (متی27 : 51). بدین ترتیب راه رسیدن انسانِ گناهکار را به خدای قدوس، خودِ خدا باز کرد . کسانی که میگویند عیسی پس از مرگ به جنهم رفت و در آنجا نیز درد کشید به گمانم مفهوم صلیب عیسای مسیح و کفاره نیابتی او را نه تنها درک نکردهاند، بلکه دانسته یا ندانسته از اهمیت آن میکاهند. درهیچ یک از نامههای فرستادگان مسیح و به ویژه پولس، اشارهایی به ادامه زحمات مسیح پس از صلیب و در قبر نشده است. هستند کسانی که با خواندن اول پطرس3 :18 – 20 و 4 : 6 به این برآیند میرسند که عیسای مسیح به جهان مردگان رفته و به ارواحی که در آنجا در زندان بودند موعظه کرده و بشارت داده است. آنچه در این بخش از سخنان خدا ابتدا لازم است که بدان توجه داشته باشیم این است که واژههای « جهان مردگان » ، « هاویه » ، « عالم اموات » ، « برزخ » ، « دوزخ » یا واژه عبری « شیول » را در اینجا نمییابیم. دومین نکته این است که در هیچ جای کتابمقدس به کسان مرده « موعظه » نمیکنند و « بشارت » نمیدهند. سخنرانی و بشارت برای کسانی است که زندهاند و میتوانند برای پیروی از سخنان خدا و یا رد آن تصمیم بگیرند. از داستان مرد ثروتمند و ایلعازر فقیر که مسیح در انجیل لوقا 16 : 19 – 31 بیان داشت درمییابیم که کسانی که در جهان مردگان در عذاب هستند نمیتوانند از آنجا رهایی یابند. بنا براین، هر گونه سخنرانی و بشارت به ارواح مردگان کاری بیهوده است و از این رو هرگز مسیح آن را انجام نداده است و نمیدهد. تا زمانی که زنده هستیم، فرصت انتخاب داریم؛ پس از مرگ راهی برای توبه و بازگشت به سوی خدا نیست. اکنون برگردیم به نامه پطرس فرستاده که برای تشویق باورمندانی آن را نوشته که برای باورشان به عیسای مسیح جفا دیدهاند و پراکنده شدهاند. او در آیه 18 باب 3 از نامه نخست خود به زحمت کشیدن مسیح برای ظالمان اشاره میکند و در ادامه میافزاید: « در حالی که به حسب جسم مُرد، لیکن به حسب روح (روحالقدس) زنده گشت.» مقصود پطرس این است که ما در جفاها و زحماتی که برای ایمان به مسیح میکشیم لازم است که به او نگاه کنیم. او از دیدِ بدنی رنج و عذاب کشید و آن هم از کسانی که خدا را نمیشناختند، ولی چون آن رنجها را تحمل کرد و خم به ابرو نیاورد، روحالقدس نیز با قوت خود بدن رنجدیده او را از مردگان زنده گردانید. بنا براین، شما نیز نباید از جفاها و زحماتِ بدنی که در راهِ باورمندی به مسیح خواهید کشید، هراسی به دل راه دهید « زیرا که روحِ جلال و روحِ خدا بر شما آرام میگیرد » (اول پطرس4 :14). و در ادامه آیه 18 از باب 3 برای اینکه نشان دهد که روحالقدس چه قدرتی دارد به ایماندارانِ جفا دیده از دستِ مردمِ نافرمانبردار و بیایمان میافزاید که مسیح « به آن روح (روحالقدس) نیز رفت و موعظه نمود به ارواحی که در زندان بودند » (اول پطرس3 : 19). مفهوم ارواحِ زندانی چیست؟ همانگونه که پیشتر دیدیم، سخنرانی و بشارت برای کسانی است که هنوز زنده هستند و فرصت انتخاب دارند. از این رو واژه « ارواح » اشاره به روحهای انسانهای زنده میکند نه کسانی که درگذشتهاند. در جاهای دیگر کتابمقدس نیز میبینیم که واژه « ارواح یا روحها » اشاره به زندگان میکند نه مردگان. برای نمـونه در اعـداد 16 : 22 مـوسی و هـارون خـدا را « خدای تمام روحهای بشر » مینامند و قصدشان شفاعت برای یهودیان زنده است نه آنانی که مردهاند. موسی در اعداد 27 : 16 نیز خدا را « یهوه، خدای ارواحِ بشر » میخوانَد. سخن گفتن خدا با ارواحِ انبیا به مفهوم سخن گفتنِ خدا با خود انبیاست و این در حالی است که آنها زنده هستند نه مُرده. در مکاشفه 22 : 6 نیز چنین میخوانیم: « . . . خداوند، خدایِ ارواح انبیا فرشته خود را فرستاد تا به بندگانِ خود آنچه را که زود میباید واقع شود، نشان دهد.» در زمانی که ما زنده هستیم و نمردیم « همان روح (روحالقدس) بر روحهای (ارواحِ) ما شهادت میدهد که فرزندانِ خدا هستیم » (رومیان8 : 16). از سوی دیگر پدر آسمانی در عبرانیان 12 : 9 پدر روحها یا ارواح نامیده شده است که لازم است هم اکنون که زنده هستیم از او فرمانبرداری کنیم. پس به این برآیند میرسیم که موعظه یا سخنرانی عیسی به ارواح، سخنرانی عیسی برای کسانِ زنده بوده است، نه مُرده. ولی آن کسان ویژگی دیگری که داشتند این بود که زندانی (محبوس) بودند. « زندان » در اینجا نمیتواند به چِم « جهنم » یا « جهانِ مردگان » باشد، زیرا پطرس در نامه دوم خود وقتی که میخواهد اشاره به جهنم نماید به روشنی واژه جهنم را به کار میبرد، ولی در اینجا تنها به « زندان » بـسنده میکند. در دوم پطرس2 : 4 چنین میخوانیم: « زیرا هرگاه خدا بر فرشتگانی که گناه کردند شفقت ننمود بلکه ایشان را به جهنم انداخته به زنجیرهای ظلمت سپرد تا برای داوری نگاه داشته شوند.» در این آیه میبینیم که واژه زندان به کار نرفته بلکه « جهنم » و « زنجیرهای ظلمت » به کار رفته و همین نشان میدهد که کاربرد واژه زندان با واژه جهنم در نامههای پطرس برای دو پدیده متفاوت است. پس به این برآیند میرسیم که سخنرانی عیسی برای کسانی بوده که زندانی (محبوس) و در بندِ اسارت بودند. ما میدانیم که یکی از جنبههای خدمت مسیح این بود که زندانیان را به آزادی بشارت دهد: « روح خداوند یهوه بر من است . . . تا شکسته دلان را التیام بخشم و اسیران را به رستگاری و محبوسان (زندانیان) را به آزادی ندا کنم » (اشعیا 61 : 1 و لوقا 4 : 18). در اشعیا 42 : 6 و 7 نیز خداوند درباره مسیح پیشگویی کرده میفرماید: « . . . تو را عهدِ قوم و نور امتها خواهم گردانید تا چشمان کوران را بگشایی و اسیران را از زندان و نشینندگانِ در ظلمت را از محبس بیرون آوری.» ولی در سه سال و اندی که او بر روی زمین بود به هیچ زندانی سر نزد و هیچ زندانی را به آزادی ندا نکرد! از این رو پی میبریم که زندان چِم نمادین دارد و در خدمتِ بشارت و سخنرانی مسیح به « مکان یا جا » اشاره نمیکند. کسانی که گناه میکنند و از خدا فرمانبرداری نمینمایند، در زندانِ گناه و شیطان گرفتارند و پیام انجیل عیسای مسیح برای رهایی و آزادی آنهاست. ولی سخنرانی مسیح که پطرس به آن اشاره میکند برای کدام دسته از زندانیانِ در گناه بوده و در چه زمانی انجام شده است؟ پاسخ را در اول پطرس3 : 20 مییابیم: « که سابقاً نافرمانبردار بودند، هنگامی که حلم خدا در ایام نوح انتظار میکشید، وقتی که کشتی بنا میشد که در آن جماعتی قلیل یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند.» این آیه به روشنی نشان میدهد که سخنرانی مسیح برای کسانی بوده که در گذشته در دوره نوح و پیش از توفان زندگی میکردند و در نافرمانبرداری از خدا و سخنان او میزیستند. خدا 120 سال به بشر فرصت داد تا از نافرمانی دست بردارد و سخن او را انجام دهد (پیدایش6 : 3). در آن دوره او بدست نوح که واعظ عدالت بود (دوم پطرس2 : 5) و به پارسایی سخنرانی میکرد پیام رهایی از اسارت گناه را به انسانهای نافرمان رساند. اما آنها گوش نگرفتند و تنها هشت تن که شامل نوح، همسرش، سه پسرشان و سه عروسشان میشدند از توفان رهایی یافتند، زیرا از فرمان خدا فرمانبرداری کردند. پطرس فرستاده به ما نشان میدهد که هر چند این نوح بود که برای مردم سخنرانی میکرد، ولی چون پیامش از جانب روح خدا و بدست روح مسیح بود، پس به راستی این مسیح بود که از دهان نوح با مردم سخن میگفت. در اول پطرس 1 : 11 مشاهده میکنیم که نه تنها روح مسیح (روحالقدس) در نوح بود، بلکه در سایر پیامبران نیز ساکن بود و آنها به الهام روح مسیح بود که پیشگویی میکردند و پیام خدا را به دیگران میرسانیدند. پس به این برآیند میرسیم که مسیح بدست روحالقدس و از دهان نوح به ارواحِ زندانیِ کسانی سخن گفت که در دوره نوح نافرمانبردار بودند. خواهش میکنم توجه داشته باشید که هدف بنیادین پطرس از نگارش این دو نامه تشویق به پایداریِ باورمندانِ جفا دیده از دست نافرمانبرداران و زندانیانِ در گناه و اسیران شیطان است. او میخواهد به آنان بگوید که هر چند جفا و سختی به بدن آنان آزار میرساند و شاید حتی جانشان را در راه مسیح از دست بدهند، ولی قدرت و قوت روحالقدس همانگونه که عیسی را از مردگان برخیزانید در آنها نیز کار خواهد کرد. او در هر دو نامهاش اشاره به توفان نوح و مجازاتِ ارواحِ زندانی مینماید و بدین ترتیب میخواهد به باورمندان این اطمینان را بدهد که از جفاها نهراسند، زیرا داوری در پیش است و به زودی خدا نافرمانبرداران را همانگونه که در دوره نوح به هلاکت رساند اکنون نیز مجازات خواهد کرد. اشاره او به سخنرانی مسیح در دوره نوح که بدست روحالقدس صورت پذیرفت باز برای این است که به باورمندان نشان دهد عیسای مسیح همانگونه که در گذشته بوده و روحش کار میکرده، امروز نیز با همان قوت از راهِ شهادت و سخنرانی شاگردانِ راستین و باورمندان کار میکند و مردم را به سوی رهایی از زندانِ گناه و شیطان فرا میخواند هر چند که ممکن است شمار رستگاران کم به دیده آید. هدف پطرس هرگز این نبوده که سخن از رفتن مسیح به جهان مردگان، جهنم، هاویه، شیول و یا عالم اموات به میان بیاورد، زیرا هیچ یک از این مقولهها حتی اگر هم به راستی رخ داده باشد، ربطی به مسأله جفا دیدن باورمندان ندارد. بنا بر این، کاربرد« بشارت به مردگان » که در اول پطرس4 : 6 آمده نمیتواند چِم دیگری به جز این داشته باشد که بشارت به مردگانِ در روح است که در حین حیات مردهاند و نیاز دارند که پیام انجیل را بشنوند تا از مرگ روحانی زنده شوند. « زنِ عیاش در حالِ حیات، مرده است » (اول تیموتاؤوس 5 : 6) ولی زمانی که به بشارت انجیل گوش فرا میدهیم و از پدر روحها فرمانبرداری میکنیم (عبرانیان12 : 9) دوباره زنده میشویم. پس بشارت و سخنرانی برای کسانِ زنده است که مانند زنِ عیاش روحاً مردهاند نه آنانی که بدنشان مرده و در جهان مردگان به سر میبرند. عیسای مسیح پس از اینکه تاوانِ گناهان بشر را بر روی صلیب پرداخت به جایگاه پیشین خود در آسمان به نزد خدای پدر برگشت. در بامداد روز یکشنبه با قوت روحالقدس، روحش به بدنش برگشت و با بدنی پُر شکوه از میان مردگان برخاست و نوبر خوابیدگان گردید. او پس از چهل روز خوردن و آشامیدن با شاگردان به آسمان بازگشت تا خدمت کنونی خود را در مقام کاهن بزرگ، شفیع و شبان به دست راست خدای پدر به انجام رسانَد. او در بامداد روز یکشنبه رستاخیز، با بدنِ پُر شکوهی که داشت هرگز به جهان مردگان یا جهنم و یا حتی به نزد خدای پدر بالا نرفت چنانکه برخی میپندارند. اگر او به مریم مجدلیه میگوید که « مرا لمس مکن زیرا هنوز نزد پدر خود بالا نرفتهام » (یوحنا20 : 17)، برای این نیست که قصد دارد در آن روز و پیش از آشکار شدن به شاگردان سری به خدای پدر بزند، خونش را در مقام کاهن بزرگ به او تقدیم کند و دوباره نزد آنان پایین بیاید. رییس کاهنان در عهد عتیق با خون قربانی همان روز به قدسالاقداس داخل میشد، نه خونِ قربانیِ که سه روز پیش از آن ریخته شده بود. عیسای مسیح نیز در همان روزی که مصلوب شد، خونش را تقدیم خدای پدر کرد و خدای پدر نیز با پاره کردنِ پردهایی که قدس را از قدسالاقداس جدا میکرد قربانیِ مسیح را پذیرفت و راه ورود به مکان اقدس برای همگان باز شد. اگر مسیح در روز رستاخیز از مردگان که سه روز پس از مصلوب شدنش بود این کار را کرده باشد، بر خلاف قانون تقدیم قربانیها در عهد عتیق است. از آنجا که مریم مجدلیه از دیدنِ مسیحِ قیام کرده بسیار ذوق زده شده بود و دوست داشت که به او بچسبد و جایی نرود تا مبادا دوباره او را از دست بدهد، مسیح به او اطمینان میدهد که هنوز قصد ندارد به نزد خدای پدر برود و مریم در آینده فرصت خواهد داشت که او را لمس کند. لازم بود که در آن زمان مریم برود و سایر شاگردان را آگاه کند که مسیح از مردگان برخاسته است. این مأموریت مهمتر از لمس کردن و چسبیدن به پاهای مسیح بود. از سوی دیگر فرشته به زنان میگوید که مسیح پیش از شاگردان به جلیل خواهد رفت (نه نزد خدای پدر) و از آنان میخواهد که این خبر را به آگاهی شاگردان برسانند (متی 28 : 5 – 7) و در حالی که آنها با خوشی میرفتند تا این خبر را به شاگردان برسانند عیسای زنده در راه آنها را میبیند و آنان به قدمهای او میچسبند و بدنش را لمس میکنند (متی 28 : 9). این بار مسیح جلوی آنها را نمیگیرد و به آنان نمیگوید که به او نچسبند، زیرا درحال رفتن و رساندن آن پیام به شاگردان بودند. بیایید درباره عیسی مسیح و کار بزرگی که بر روی صلیب کرد راستی را آموزش دهیم و از آموزههای من درآوردی دست برداریم؛ او هرگز نه به جهنم رفته، نه به جهان مردگان و نه به ژرفنای زمین.
نویسنده: کشیش بانی پال نت نیل
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |