پاسخ به اسلام

آیا مسیح، در کتاب یا سخنانش، اشاره ای به پیامبری پیش و پیامبری پس از خودش داشته یا اینکه مسیح آخرین فرستاده خداست؟ در مورد منجی و نجات دهنده چطور؟ مسیح مژده ای در این باره داشته و اشاره ای به آن کرده یا خیر؟ آیا اپلیکیشن یاسایت خاصی هست؟؟؟

5/5 - (1 امتیاز)

عیسی مسیح هیچگاه به پیامبری بعد از خود اشاره نکرده است، چون او کاملترین و زیباترین و بی نظیرترین و پاک ترین و مقتدرترین شخصیت تاریخ بوده است. او پسر یگانه خداست.

در باره اپلیکیشن و وب سایت می توانید اپلیکیشن پرپاسخ را با مراجعه به گوگل پلی استور در دستگاه مبایل اندروید خود دانلود کرده و مطالعه کنید. قابل ذکر است که برای دانلود این اپلیکیشن تنها به دو یا سه دقیقه ارتباط اینترنتی نیاز هست و پس از دانلود آن می توانید بدون ارتباط اینترنتی و هر گونه کنترل از جانب مقامات امنیتی مقالات این اپلیکیشن را به راحتی و به تفصیل مطالعه کنید.

این را نیز اضافه کنم که وب سایت پرپاسخ دات کام را نیز می توانید در اینترنت با استفاده از فیلترشکن در ایران استفاده کنید. آدرس وب سایت این است:

www.porpasokh.com

اما جهت سهولت کار شما در پاسخ به سؤالی که کرده اید، کپی مقاله ای را برای خالی نبودن عریضه برای شما در زیر می فرستم:

آیا نبوتهایی در باره محمد وجود داشته؟

آیا انبیاء قبلی در باره محمد سخنی گفته اند؟ برای شروع  از موسی این سؤال را خواهیم کرد و خواهیم دید که آیا در تورات از محمد سخنی به عمل آمده است؟  اجازه دهید با یک موقعیت فرضی آغاز به کار کنیم. برای مثال: شما چه می گفتید اگر من می ایستادم و ادعا می کردم که من در نسل طولانی انبیاء، آخرین پیامبر یا خاتم انبیاء هستم و آنچه گفتم مستقیما" از جانب خدا آمده و بنابر این باید به عنوان یک پیام معتبر پذیرفته شوم؟  مسلما" شما سریعا" صلاحیت مرا به عنوان سخنگوی خدا و پیامبر زیر سؤال می بردید؟ با داشتن افرادی مانند جوزف اسمیت که بنیانگذار مورمونیسم بود، من اولین نفر نمی بودم که این ادعا را کرده باشم. و مانند او، تمام کاری که باید می کردم این بود که کتابی را بنویسم که طریق جدید زندگی و مکاشفه جدید برای بشریت را بیان می کرد و پس از آن به دنبال پیروانی می گشتم که این پیام را با میل و اشتیاق باور می کردند.

پیامبر دیگری هست که همین ادعا را کرد که چند صد سال پیش قبل از بنده، و شما همه او را به اسم محمد می شناسید که در تاریخ 570 میلادی متولد شده است.

در همان ابتدای کار او رؤیاهایی توسط جبرئیل فرشته در غار حرا خارج از مکه، وقتی هنوز 40 سال داشت، دریافت کرد. جالب توجه این است که این عموی مسیحی نستوری او بود که برای اولین بار به او گفت که رؤیاهایش معتبر می باشند. اگرچه در ابتدا افراد کمی بودند که او را جدی بگیرند و یا به او به عنوان پیامبر ایمان آورند. در واقع وقتی نهایتا" پس از 8 سال در سال 622 میلادی به مدینه هجرت کرد، او کمتر از 100 نفر پیرو داشت ( که حتی با معیارهای امروزی به اندازه یک کلیسا با تعداد قابل توجهی نمی رسد).

تنها زمانی که قدرت سیاسی را به دست گرفت که به او قدرت اقتصادی و کنترل نیز بخشید، آنگاه او را از دیدگاه مذهبی جدی تلقی کردند. این مسئله مخصوصا" به دنبال نبرد بدر اتفاق افتاد، وقتی او به ضد یهودیان در مدینه برخاست، یعنی با کسانی که قبلا" پیمانهای امنیتی بسته بود.

ممکن است شخص اینگونه نتیجه گیری کند که اعتبار مذهبی او مستقیما" با سلطه سیاسی اش متناسب بود  که منجر به ورود پیروزمندانه او به مکه پس از 8 سال شد که پس از آن یک حکومت مذهبی حقیقی القا شد که با طبیعتی که داشت هر گونه انتقاد و سوء ظن یا شک نسبت به صلاحیت مذهبی او را رد می کرد.

به علت پایگاه قدرت او در مدینه و مکه، اقتدار و اعتبار محمد در 1300 سال پیش بدون شک پذیرفته شده بود، اما امروزه مورد شک و تردید واقع شده است. امروزه بسیاری هستند که می پرسند محمد اقتدارش را به عنوان یک پیامبر دقیقا" از کجا دریافت کرد؟ اولا" انبیاء و پیامبران پیشین اقتدار خود را از بودن در نسل انبیاء دریافت می کردند(یعنی قبیله های اسرائیل)، و ثانیا" به این دلیل که آنچه آنها آشکار کردند با آنچه قبلا" آشکار شده بود هماهنگی کامل داشت و حقیقتا" همان موضوع واحد را ادامه دادند یعنی: وعده مسیح موعود که باید بیاید تا جهان را از گناه رهایی بخشد و در نتیجه آن، فرزندان خدا را به داشتن رابطه با او برگرداند.

با این همه وقتی به مکاشفات محمد که به جهان بخشید، نظری می افکنیم، تناقضات زیادی را با کتب مقدسه ای می یابیم که پیش از او آمده بودند. بعضی از تناقضات بسیار آشکارا که شما نیز آن را بخوبی می دانید، عبارتند از:

1- مدعی شدن این که اسماعیل به جای اسحاق پسری بود که توسط ابراهیم قربانی شد که هر دوی آنها بعدا" با همکاری یکدیگر کعبه را در مکه بنا کردند.

2- گزارش اشتباهی دفن هابیل توسط قائن.

3- داستان خنده دار ملاقات سلیمان با ملکه سبا همراه با صحبت کردن او با هدهد یا مرغ سلیمان.

4- تولد معجزه آسای عیسی مسیح، که مطابق قرآن زیر یک درخت خرما به وقوع پیوست.

5- و حتی داستان عیسی که به عنوان یک طفل سخن می گوید.

6- و بعدا" نیز دمیدن حیات به پرندگان گلی توسط عیسی.

اما احتمالا" تناقضات بسیار خراب کننده در قرآن شماره 7 آن می باشد. نه فقط پذیرش آموزه تثلیث رد شده بلکه الوهیت عیسی و نیز مصلوب شدن و رستاخیز او از مردگان نیز انکار شده است. اینها حقایق مطلق مرکزی شهادت کتاب مقدسی است.

به خاطر همه این مسائل مهم که در اختلاف با آنچه در پیش آمده بود، شخص باید دلیل اقتدار و اعتبار او را در ادعاهایش زیر سؤال ببرد. و امروزه این کار انجام می شود. به این دلیل است که مسلمانان با دفاعی آماده می خواهند این مسئله را رفع کنند.

در اصل، مسلمانان این دیدگاه را حفظ می کنند که اختلاف بین کتاب مقدس و قرآن تقصیر یهودیان و مسیحیان است که آنها معتقدند تصمیم به تحریف کتب مقدسه شان را گرفتند تا ادعاهای پیامبر اسلام را رد کنند. شخص می بایست از خود بپرسد که یهودیان و مسیحیان چگونه  می توانستند بدانند چه چیزی را با توجه به اینکه آنها می بایست کارشان را صدها سال پیش از ورود قرآن انجام دهند، تغییر دهند یا تحریف کنند، چون ما امروزه هزاران نسخه قدیمی که پیش از قرآن وجود داشته اند را در اختیار داریم که همه آنها با کتب مقدسه امروزی که در اختیار داریم، مطابقت می کنند.

خود قرآن در سوره های 5: 47-51، 6: 34، و 10: 64 می گوید که خدا نمی تواند کلامش را تغییر دهد، و اینکه قرآن فرستاده شد تا مکاشفات قبلی را حفظ کند. بنابر این بسیاری از علمای مسلمان مجبور شده اند که احتمال تحریف یا تغییر در کلام خدا  که در کتاب مقدس است را منکر شوند. نتیجتا" تلاش خود را با نگاه کردن به پیشگویی ها در باره محمد در کتب مقدسه پیشین، به مسیر دیگری تغییر داده اند.  و این ادعایی است که ما در اینجا به آن خواهیم پرداخت.

دستور کار مسلمانان

مسلمانان به قرآن اشاره خواهند کرد که دو آیه در آنجا وجود دارد که در باره محمد در تورات و انجیل پیشگویی شده است. آنها عبارتند از:

1- سوره 7: 157: " همانان كه از اين فرستاده پيامبر درس نخوانده كه [نام] او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى‏ يابند پيروى مى كنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مى‏ دهد و از كار ناپسند باز مى دارد و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى‏ گرداند و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى دارد پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند آنان همان رستگارانند".

2- سوره 61: 6: " و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت اى فرزندان اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شما هستم تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى ‏كنم و به فرستاده‏ اى كه پس از من مى ‏آيد و نام او احمد است بشارتگرم پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد گفتند اين سحرى آشكار است".

این دو آیه بصورت مشخص می گویند که در تورات و انجیل هر دو به محمد اشاره شده است. در اینجا نگاهی خواهیم کرد تا مطمئن شویم آیا این مسئله حقیقت دارد یا خیر و آیا پیشگویی هایی در باره محمد خارج از قرآن وجود دارند؟

به کلامی دیگر، برای ما قابل توجه است که آیا شواهدی وجود دارند که کتب مقدسه پیشین یهودی و مسیحی در باره آمدن او سخنی به میان آورده باشند؟

اکثر مسلمانان معتقدند که در تورات (مخصوصا" در تثنیه 18: 18) اشاره ای هست به نبوتی که قرآن  در سوره 7: 157 و سوره 61: 6 در باره محمد، سخن به میان می آورد. پس ما به این آیه برای شروع متمرکز خواهیم شد.

د1: آیا در تثنیه 18 پیشگویی در باره محمد وجود دارد؟

در تثنیه 18: 18 می خوانیم:

" نبی ای برای ایشان از میان برادرانشان همچون تو بر خواهم انگیخت و کلام خود را بر دهان وی خواهم نهاد، تا هر آنچه  به او فرمان می دهم به ایشان بازگوید."

د1الف: مقایسه: چه کسی پیامبری مانند موسی است؟

تحقیق ما در اینجا این است که مطمئن شویم آیا شواهدی وجود دارند که ادعای مسلمانان را بر اینکه این محمد است که همان " نبی ای همچون تو(یعنی موسی)" است را حمایت می کند؟ آیا این آیه اشاره به او دارد؟ اگر چنین باشد تضادی با ادعای مسیحیان مبنی بر اینکه این آیه اشاره به عیسی پیامبر یعنی همان مسیح موعود دارد، وجود خواهد داشت.

مدافعین ایمان اسلامی برای تأئید ادعای خود تلاش کرده اند فهرستی از شاخصی که مربوط به موسی و محمد است را تهیه کنند، با این ادعا که: هر دو ازدواج کرده بودند و فرزندان داشتند، هر دو جنگها رهبری کردند، و هر دو رهبران بودند و غیره… آنچه آنها در برداشت خود کوتاه آمده اند و قاصرند این است که هر پیامبری می توانست بسیاری از این شباهتها را برای خود مدعی شود.

مفیدترین وسیله این خواهد بود که آنچه موسی انجام داد که مختص خدمت او بود و نیز  آنچه مختص خدمت کسی که " نبی ای همچون تو(موسی)" است را با هم مقایسه کنیم. به کلامی دیگر سیبها را با سیبها مقایسه کنیم.

د1ب: تضاد: این پیامبر نمی تواند محمد باشد

پس آیا ما می توانیم بگوییم که محمد همان " نبی ای همچون موسی" ی موعود است؟ از آنچه قبلا" خواندیم متوجه می شویم که محمد در خانواده یا نسل نبوتی موسی متولد نشده است و هیچ رابطه شخصی با خدا نداشت و نیز هرگز از جانب خدا به منصب اقتدار، مانند موسی و عیسی، هر دو، منصوب نشده  بود.

بسیار مهم تر اینکه مأموریت محمد به هیچوجه به شباهت موسی و عیسی نبود، چون این موسی و عیسی بودند که خود را به عنوان قربانی برای گناهان قومشان تقدیم کردند(خروج 32: 30-32؛ تثنیه 34: 10-12؛ و متی 26: 28).

بسیار حائز اهمیت است که در ابتدا توسط موسی و در پایان عیسی، امکان بخشش و آشتی با خدا به وجود آمد(لاویان 4: 2؛ 6: 24، 25؛ 14: 13 و عبرانیان 19: 22). این شاخص واقعی برای " نبی ای همچون تو(موسی)"  می باشد. بسیاری از پیامبران می توانند از دیدگاه منطق بشری ادعا کنند که مانند موسی هستند. تنها یک نفر می تواند از دیدگاه منطق الهی ادعا کند که مانند موسی است. میل و اشتیاق او برای نجات بشریت، که موسی در ابتدا با آوردن فرزندان اسرائیل خارج از اسارت مصر شروع کرد و اینکه عیسی نهایتا" 2000 سال پیش با آوردن همه ایماندارن خارج از اسارت گناه به کمال رساند.

د1ج: توجه : این پیامبر کسی نیست جز عیسی:

محمد هرگز نمی تواند مدعی همشکلی با جوانب بی نظیر و اساسی خدمت موسی بر زمین باشد، در حالیکه عیسی می تواند این شرایط را داشته باشد. آنانی که در کنار عیسی کار کردند و در حدود 700 سال پیش از محمد زندگی می کردند نیز به این نتیجه رسیدند. به شهادتهای لوقا و یوحنا در زیر دقت کنید:

یوحنا 1: 45: " آن کس را که موسی در تورات بدو اشاره کرده، و پیامبران نیز در باره اش نوشته اند، یافته ایم!"

یوحنا 5: 46: " اگر موسی را تصدیق می کردید، مرا نیز تصدیق می کردید، چرا که او در باره من نوشته است."

یوحنا 6: 14: " براستی که او همان پیامبر است که می باید به جهان بیاید."

اعمال رسولان 3: 22: " موسی فرموده است: " خداوند خدای شما، از میان برادرانتان( فرزندان اسرائیل)، پیامبری همانند من برای شما بر خواهد انگیخت…"

د1د: نتیجه گیری: بدون وجود پیشگویی، اقتدار محمد از کجا می آید؟

برای اثبات این مسئله که محمد یک پیامبر حقیقی بود، قرآن الزام آور می داند که در تورات و انجیل پیشگویی هایی در باره او می توان یافت( اشاره به سوره های 7: 157 و 61: 6 در بالا). با این همه ما هیچ نبوتی چه در تورات و چه در انجیل در باره او نمی یابیم( برای مثال یوحنا 16: 7 که بعدا" به آن خواهیم پرداخت). برای اقتدار محمد، این مسئله چه اهمیتی دارد؟

برای یک مسلمان در قلب این مباحثه اشتیاق زیادی وجود دارد تا یک پیشگویی خارجی در باره ظهور محمد در تورات و انجیل بیابد(چنانچه به سوره 7: 157 اشاره شد). بدون این مسئله، تنها شاخص اقتدار محمد قرآن است، در حالی که تنها اقتدار و اعتبار برای قرآن خود محمد است. این یک مباحثه دورانی است، که یک استدلال باارزش علمی نمی باشد.

با توجه به اینکه هیچ شواهدی از پیشگویی توسط موسی در تورات در باره محمد وجود ندارد، این مسئله برای مسلمانان مشکل ساز است که می بایست شاخصی خارجی برای اعتبار پیامبرشان ارائه دهند.

بدون آن، محمد هیچ شواهد خارجی برای اثبات پیامبری اش ندارد. در ضمن، قرآن خود در سوره 29: 27 مدعی است، که نبوت بالآخص متعلق به نسل اسحاق و یعقوب است، که محمد هیچ سهمی از آن ندارد.

پس نتیجتا"، اقتدار و اعتبار ایمان بیش از یک میلیارد مسلمان آویخته به تنها یک شهادت مردی فانی است. ( توجه: مردی که به عدم قدرت خود در سوره 20: 49، و گناهکار بودنش در سوره 40: 55 معترف است در حالیکه در مقابل آن، ادعای عیسی بر داشتن قدرت تمام در متی 28: 18 و بی گناه بودنش در اول پطرس 2: 22، که در سوره 19: 19 نیز یافت می شود).

در حالیکه این آیات را می خوانیم و با توجه به نوشتجات فوق، به راحتی به این نتیجه می رسیم که این نبوت توسط موسی در تثنیه فصل 18 تنها می تواند به عیسی یعنی مسیح موعود متعلق باشد. این عیسی بود که از نسل موسی بدنیا آمد، و این او بود که با خدا رابطه داشت، چون او خدا بود. این او بود که بر منصب اقتدار توسط خدا قرار گرفت، و این او بود که مانند موسی، خود را به عنوان قربانی برای گناهان دیگران تقدیم کرد (البته او برای همه بشریت جانش را قربانی کرد). این شاخص آخر است که این دو را از بقیه جدا می کند. تنها موسی و عیسی مأموریت مختص به خود را داشتند: تا رابطه ای جدید با خدا برای انسانها به ارمغان بیاورند، موسی که از اسارت بردگی مصر رهانید و عیسی که ما را از اسارت گناه در قلبهایمان برای ابد رهانید.

آیا در عهد عتیق پیشگویی در باره محمد وجود دارد؟

اکنون به این مسئله می پردازیم که آیا پیشگویی ای در باره محمد در عهد عتیق وجود دارد؟ مطابق نظر مسلمانان تعدادی موقعیتهای دیگر وجود دارند که در آن می توان پیامبرشان را یافت. ما باید بدانیم که چگونه در باره این مسائل نیز به آنها پاسخ بگوییم.

د2الف: آیا اشاره ای به محمد در عهد عتیق شده است؟

مطابق سوره های 7 و 61 احتمالا" در جایی از کتب مقدسه قبلی در باره محمد پیشگویی شده است(مثلا" تورات). مدت طولانی است که مسلمانان به شدت تلاش کرده اند این پیشگویی ها را در کتب مقدسه ای که پیش از قرآن بوده(یعنی تورات، زبور و انجیل) بیابند، اما فایده ای نداشته است. بدیهی است که مسلمانان در حال حاضر توسط کتاب مقدس خود مجبور به ایجاد اعتبار پیامبر خود در عهد عتیق هستند ، کتابی که آنها در موقعیتهای دیگر ادعا می کنند تحریف شده و ارزش واقعی ندارد.

مسلمانان و مسیحیان هر دو توافق دارند که آمدن مسیح اغلب در کتب عهد عتیق پیشگویی شده است. پس اگر خدا تصمیم داشته که پیامبری بسیار بزرگتر از مسیح را بفرستد، طبیعتا" می بایست در باره او نیز پیشگوئی هایی بیابیم. با این همه هیچ پیشگویی وجود ندارد. بنابرین، بدون وجود پیشگویی تنها حیطه ای که برای اعتبار و اقتدار محمد باقی می ماند، تنها خود قرآن است که اقتدار آن هم بر خود محمد قرار دارد و به دلایل بسیار واضح این مسئله قابل قبول نیست.

 

د2ب: مسلمانان محمد را در عهد عتیق می یابند

 

با توجه به مشکلاتی که مسلمانان خود را در آن می یابند، آنها پس از مرور عجولانه کتاب مقدس ما، با 12 متن از عهد عتیق نزد ما می آیند که معتقدند اشاره به محمد دارند. خارج از متن تثنیه 18( که در مقاله ای جداگانه به آن پرداختیم)، تمام این متون که ظاهرا" به یک رسول یا فرستاده اشاره دارند در چهار گروه قرار می گیرند.

1- این شخص کسی است که شمشیر بکار برد(مزمور 45: 2-5؛ 149؛ اشعیاء 63). با این همه، وقتی کمی جلوتر آن را   می خوانیم، زمینه این متون واضحا" اشاره به این می کنند که بکار برنده شمشیر نه فقط خود خدا است، بلکه خالق  و خداوند اسرائیل و خداوند لشگرها است. من تعداد کمی از مسلمانان را می شناسم که می خواهند این عناوین را با محمد برابر بدانند.

2- این شخص کسی است که روش زندگی او هماهنگ با ایام محمد است ( برای مثال شتر سوار می شود، در بیابان زندگی می کند) (اشعیاء 21: 7 و 53). باز هم متوجه می شویم که زمینه متن دوباره اشاره به فرستاده ای از بابل و غلامی که خرد و پایمال شده و بدنش سوراخ شده و بخاطر دیگران زخمی شده که به سختی می توان با زندگی محمد مطابقت کرد.

3- این شخص کسی است که محل جغرافیایی او با محل زندگی محمد منطبق است ( تثنیه 33: 2؛ اشعیاء 63؛ حبقوق 3: 3). با این همه کوه فاران، که آنها مدعی هستند همان مکه است، در شبه جزیره سینا قرار دارد، در حالیکه بصیره شهر بصره نمی باشد بلکه البصیره امروزی می باشد که در ادوم یعنی جنوب دریای مرده قرار دارد. در حبقوق 3: 3 می خوانیم: " خدا از تیمان آمد." مسلمانان اصرار دارند که تیمان اشاره به اسلام است. برای سازگاری و عدم تناقض آنها می بایست به نبوتهای دیگر در باره تیمان نیز احترام بگذارند. در ارمیاء 49: 7 خدا سؤال می کند آیا حکمتی در تیمان یافت می شود؟ و آیه 20 می گوید مردم اهل تیمان از سرنوشت خود خجالت خواهند کشید. حرقیال 25: 13 وعده می دهد که خدا مردم تیمان را ویران خواهد ساخت و خدا بر تیمان آتش خواهد فرستاد و آنها را خواهد سوزانید(عاموس 1: 12) و از آنها باقی مانده ای نخواهد بود (عوبدیا 8-10). در واقع این آیات به ما پیشنهاد می کنند که در اسلام حکمتی نیست و برای همه مسلمانان خرابی با آتش که همه آنها را خواهد سوزانید، انتظار می رود. خوشبختانه این سرنوشت هیچ واقعیتی در باره مسلمانان نیست. چون وقتی به گزارشات کتاب مقدسی اشاره می کنیم، می بینیم که تیمان، به هیچ وجه اسلام نیست، بلکه شهری در مجاورت اریحا، در حیطه ادوم می باشد.

4- شخص نامی را دارد که هم ریشه محمد است. در پیدایش 49: 8-10 این نام یهودا است؛ در غزل غزلها 5: 16 این نام احمد است؛ و در حجی 2: 7 این نام حمده است. این گروه چهارم نیاز به بحث بیشتر دارد، چون مسلمانان در مقایسه با دلایل دیگر خود، به این مدرک برای پیشگوئیها  به عنوان دلیل اصلی بیشتر پایبند هستند.

 

د2ج: اسامی ای که به محمد اشاره می کنند:

 

مسلمانان معتقدند که هر سه این متون اسامی ای را بکار می برند که می توان به " ستایش" یا " حمد" ترجمه کرد(یهودا، احمد، و حمده)،و از نظر معنایی به " محمد" شباهت دارند که به معنی " حمد و ستایش شده" می باشد. با این همه، در زبان عربی فعل " حمده" (ستایش کردن) ریشه بسیاری از کلمات می باشد، اما هیچکس مسلمانی را نمی بیند که اسم " محمد" را " با " حمده" جا به جا یا تعویض کند.

برای مثال اولین سوره قرآن را در نظر بگیرید. در آیه دوم " ستایش یا حمد (الحمدی) بر الله" را می یابیم. آیا جسارت می کنیم این را با محمد تعویض کنیم؟ البته که نه! این توهین به مقدسات است!

در حجی 2: 7 مسلمانان معتقدند " حمده" (گنجینه های قومها) از همان ریشه کلمه " محمد" می آید. در حالیکه همین کلمه بار دیگر در دانیال 11: 37 برای اشاره به شخصی که " محبوب زنان" است، استفاده شده که خدای کاذب بت پرستان است.

 

د2ج: غزل غزلها 5: 16

 

شاید بهترین نمونه به تصویر کشیدن مشکل تعویض یک کلمه با کلمه دیگر در غزل غزلها باب 5 آیه 16 یافت می شود. در این متن مسلمانان ادعا می کنند که کلمه عبری " مخمد" ( به تمامی دل انگیز) را می توان به " ستایش" یا " احمد" ترجمه کرد. در زیر متن نوشته را از ترجمه هزاره نو کتاب مقدس می آوریم:

" دهانیش بس شیرین، و او به تمامی دل انگیز! این است دلداده من، ای دختران اورشلیم، این است یار من!"

کتاب غزل غزلهای سلیمان داستان شعری عاشقانه میان دلدار و دلداده یا محبوب و محبوبه است. این قطعه ای است که زیبایی روابط زناشویی میان پادشاه و زنش را بررسی می کند.

مسلمانان معتقدند که عبارت صفت ساز " به تمامی دل انگیز" را می توان به اسم مشخص " محمد"، برگرداند. پس متن بعد از ترجمه به فارسی اینچنین خوانده می شود:

" دهانش بس شیرینتر و او محمد است! این است دلداده من، ای دختران اورشلیم، این است یار من!"

این تفسیر تعدادی سؤالات مشکل را مطابق متن تمام کتاب برمی انگیزاند.

1- دختران اورشلیم چه کسانی هستند؟ آیا محمد یکی از زنان بسیارش را در اورشلیم خواستگاری کرد؟

2- اگر این محمد است، کدامیک از زنانش در حال ابراز عشق هستند؟  آیا محمد هرگز از زنی سیاه پوست از لبنان خواستگاری کرد؟

3- آیا محمد هرگز ادعای پادشاهی کرد؟

پس این نبوت گویای چه چیزی است؟ زیرنویس کلمات متن بالا تفسیر انگلیسی کلمه عبری مخمد می باشد. آیه یاب استرانگ کلمه مخمد را چنین تعریف می کند: اشتیاق، چیز دلربا، و چیزی دل انگیز.

بنابر این آیا مخمد می تواند به معنای محمد باشد؟ افراد حکیم و دانشمند اجازه می دهند که وقتی یک آیه مورد شک می باشد، معقولانه است که عبارتی از کتاب مقدس را با عبارتی دیگر توضیح و تشریح کنند. کلمه مخمد دوازده بار دیگر در عهد عتیق ظاهر شده است. با توجه به اینکه مسلمانان بسیار مشتاق هستند که اسم محمد را در کلمه عبری " مخمد" بیابند، مهم است که روی حرف خود بایستند. پس ما این دوازده آیات نبوتی را در زیر به چاپ رسانده ایم و قضاوت را به شما می سپاریم که مطمئن شوید که آیا آنها مناسب هستند. توجه داشته باشید که ما روی حرف خود ایستاده ایم تا این کلمه را به عنوان " اسم خاصی" که آنها ادعا می کنند برای مدت طولانی از آن غفلت شده، اکنون ترجمه کنیم:

 

( اول پادشاهان 20: 6) " پس، فردا نزدیک همین وقت، خادمان خود را نزد تو می فرستم تا خانه های تو و خانه های خدمتگزارانت را جستجو کنند و بر هر چه محمد توست دست گذاشته، آن را با خود بیاورند."

 

(دوم تواریخ 36: 19) " آنان خانه خدا را به آتش کشیده، دیوار اورشلیم را ویران کردند و همه کاخهای آن را به آتش سوزانده، تمامی اشیای محمد آن را از بین بردند."

 

(مراثی ارمیا 1: 10) " دشمن دست خود را بر همه محمد های او دراز کرده، چرا که او شاهد درآمدن قومها به قدس خود بوده است، همان ها که دخول شان   را به جماعت منع کرده بودی."

 

(مراثی ارمیا 1: 11) " مردمانش جملگی آه کشان، در پی نان اند؛ محمد هایشان را با خوراک مبادله می کنند، تا جان   خود را تازه سازند. " خداوندا، نظر فرموده، ببین، زیرا که خوار گشته ام."

 

(مراثی ارمیا 2: 4) " او کمان خویش را همچون دشمن بر کشیده، و دست راستش همچون خصم آماده پرتاب است؛ همه محمدها را در خیمه دختر صهیون کشته و غضب خویش را چون آتش فرو ریخته."

 

(حزقیال 24: 16) " ای پسر انسان، اینک بر آنم تا به ضربتی محمد چشمانت را از تو بستانم؛ با این حال، ماتم و گریه مکن و اشکت جاری نشود."

(حزقیال 24: 21) " به خاندان اسرائیل بگو، خداوندگار یهوه چنین می فرماید: اینک من قدس خود را که فخر قوت و محمد چشمان و امید جانهایتان است، بی حرمت خواهم ساخت؛ و پسران و دخترانی که بر جا می گذارید، به شمشیر خواهند افتاد."

(حزقیال 24: 25) " و اما تو ای پسر انسان! به یقین در روزی که من مکان قوت آنها را از ایشان بستانم، یعنی شادی فخر و محمد چشمان و اشتیاق جانهایشان، و نیز پسران و دخترانشان را."

 

(هوشع 9: 6) " زیرا اینک هر چند از نابودی جان به در برند، مصر ایشان را گرد خواهد آورد و ممفیس دفنشان خواهد کرد، محمد نقره ایشان را خارها به تصرف در خواهند آورد، و خاربوته ها در خیمه هایشان خواهد رویید."

 

(هوشع 9: 16) " افرایم خشک شده و ریشه هایش خشکیده است؛ میوه نخواهد آورد، حتی اگر فرزندان بزایند محمد هایشان  را خواهم کشت."

 

(یوئیل 3: 5) " زیرا شما نقره و طلای مرا گرفته و نفیس ترین محمد های مرا به معابد خود برده اید."

 

اگر بریدن و ناقص کردن کتب مقدسه به نظرتان مضحک می آید، این دقیقا" نشاندهنده کیفیت نظریه ای است که پشت این عقیده وجود دارد.

وقتی از این مسئله نتیجه گیری منطقی می کنیم، دستور زبان عبری را مورد تمسخر قرار می دهیم. چرا می بایست عبارتی را که صفت ساز است، به صورت یک اسم خاص ترجمه کرد؟ مخمد دارای اسم خاص همتای خود نیز هست که خیلی نزدیک به این عبارت مربوط می شود یعنی خمدان ( یا حمدان) پسر اول دیشون پسر عنه حوی. اگر مخمد می بایست بصورت اسم خاص نوشته شود، نویسنده بصورت خمدان یا حمدان می نوشت.

 

د2د- مشکل این اقدام

 

این ادعا به موضوع پاراکلیت در کتاب یوحنا ( که در یک مقاله جداگانه به آن اشاره خواهیم کرد) شباهت بسیاری دارد. بسیاری از مسلمانان قانع هستند که این نبوت دیگری در باره محمد است. با اینکه  منظورنبوت یوحنا فصلهای 14 و 16 کاملا" نشان داده شده است یعنی نبوتی در باره روح خدا. ما این را بسیار منحصر به فرد می دانیم که مسلمانان می خواهند در یک متن، ادعای خود را بر اساس معنای یک کلمه به بهای تلفظ آن ( یعنی پاراکلتوس در برابر پریکلیتوس) قرار دهند در حالی که در متنی دیگر ادعای خود را مبنی بر تلفظ یک کلمه به بهای معنای آن استوار می سازند( میل و اشتیاق در برابر ستایش)!

 

اگر این فنون فن تفسیر عادلانه می باشند، آیا به این معنا نمی شد که انتظار داشته باشیم که برای پیدا کردن جانشینی برای کلمه پاراکلتوس پیامبری به اسم " Perry Clinton " را بیابیم که اسم او واقعا" به معنای " شخص دل انگیز؟" است. احمقانه است؟ بله! مسئله همینجاست. با استفاده از این فن شخص می تواند با یک نبوت برای هر پیغمبر دیگری که شخص می خواهد تصور کند یا هوس آن را بکند، شعبده بازی کند.

در ضمن، یک هندو می تواند مدعی شود که در سوره 30: 1 ، کلمه " الروم" ( برای رومیان)، که می شود بصورت رام نیز نوشت، می بایست اشاره به خدای هندو  یعنی " راما" باشد.

 

مسئله قابل بحث دیگر در تمام این اقدام این است که محمد اسمی نیست که پیامبر با آن بزرگ شده. بر اساس سنت اسلامی، محمد در جوانی، امین خوانده می شد که یک اسم عادی عربی به معنای " وفادار یا قابل اعتماد" می باشد. امین اسمی بود که به او داده شده بود که شکلی مذکر از همان ریشه اسم مادرش " امینه" است.

ما این علاقه مسلمانان را برای یافتن هر نبوتی که به محمد اعتبار ببخشد، درک می کنیم، چون بدون آن، محمد هیچ شواهد خارجی در اختیار ندارد تا نبوتش را ثابت کند. این مسئله باعث می شود که اعتبار ایمان یک میلیارد مسلمان تنها آویخته به شهادت یک مرد فانی باشد. به هر ترتیب، ما از مسلمانان می خواهیم که کتب مقدسه را بخاطر بدست آوردن دستور کار خود، نه بپیچانند و نه به آنها حمله کنند. ما مرتبا" در عجب هستیم که مسلمانان در یک آن هم منتقدین و هم حامیان کتب مقدسه مسیحیان و یهودیان هستند. پیشنهاد می کنیم که تصمیم خود را بطور مسلم بگیرند.

 

اگر مسلمانان بطور مسلم معتقدند که کتب مقدسه معتبر نیستند، پس آنها می بایست به همین صورت نیز رفتار کنند و از انتخاب و گزینش چیزی از کتابی که نومیدانه بی صلاحیت می دانند وخود دوستش دارند، امتناع ورزند. ما به آنها بخاطر همراهی شان با دیگر دشمنان کتاب مقدس، توهین نخواهیم کرد. اما این دورویی و ریاکاری است که اطلاعاتی را از یک کتاب استفاده کنند که ادعا می کنند ابتدایی و قاصر از حمایت مباحث غیرمنطقی ایشان است.

اگر ما واقعا" به کتب مقدسه ایمان داریم و مایلیم نبوتهای درون آنها را بیابیم، پس باید همه آنها را بخوانیم و با فکری باز یاد بگیریم. می بایست حقیقتا" خود را وقف تعالیم کامل و مقتدرانه کتب مقدسه که صادقانه در طی قرون متمادی حفظ شده اند، بکنیم.

آیا عیسی مسیح در انجیل یوحنا وقتی در باره روح القدس پیشگویی می کند، منظورش محمد پیامبر مسلمانان بوده است؟

یک مسلمان مقاله زیر را از طریق ایمیل برای من ارسال کرد. در این مقاله به نبوت عیسی و اینکه چطور به محمد به عنوان پاراکلیت اشاره می کند، پرداخته شده است. این مسلمان مرا به چالش کشید تا پاسخ این مقاله را بدهم.

حتی اگر این مساله که آیا محمد پاراکلیت (روح القدس) هست یا نه تا کنون حل شده باشد و از طریق وب سایت ما مستندسازی و منتشر شده باشد، من تصمیم گرفتم که بخشهای خاصی از این چالش را بپذیرم چون این مقاله موضوعاتی را مطرح کرده است که تا به حال به آنها پرداخته نشده است.

مقاله این شخص مسلمان به شرح زیر است:

محمد در انجیل یوحنا پیش بینی شده که می آید:

فقط یک نکته مهم، کلمه عربی "محمد" یک عبارت است به معنای "ستایش شده" یا "صاحب شکوه" یا "قابل تحسین". محمد اولین شخص در خاورمیانه بود که به نام "محمد" نامیده شد. در زیر، شما خواهید دید که چطور عیسی در انجیل یوحنای امروزی این پیامبر بشری را می نامد و آمدن این "ستایش شده" را نبوت میکند.

عیسی در کتاب مقدس یونانی از کلمه یونانی "پریکیلتوس" استفاده می کند که به معنای تحسین شده یا جلال یافته است. او این انسان پیامبر نبوت شده را "پریکیلتوس" می خواند. این کلمه دقیقاً با کلمه عربی "محمد" در عربی تطبیق دارد که آن نیز "ستایش شده" یا "جلال یافته" معنی می دهد. به بیان دیگر، "پریکیلتوس" همان "محمد" به یونانی است.

پاسخ:

این نخستین اشتباه این نویسنده است. مسیح کلمه پریکیلتوس را بکار نبرده، بلکه پاراکلیتوس به صورت نقل قولهای زیر بکاربرده شده است:

" و من از پدر خواهم خواست و او مدافعی یا ”پشتیبان“، ”مددکار“، ”یاور“. دیگر به شما خواهد داد که همیشه با شما باشد، یعنی روحِ راستی که جهان نمی‌تواند او را بپذیرد، زیرا نه او را می‌بیند و نه می‌شناسد؛ امّا شما او را می‌شناسید، چرا که نزد شما مسکن می‌گزیند و در شما خواهد بود. " یوحنا 14: 16-17

" امّا آن مدافع (پاراکلیتوس)، یعنی روح‌القدس( پنیوما تو هاگیون)، که پدر او را به نام من می‌فرستد، او همه چیز را به شما خواهد آموخت و هرآنچه من به شما گفتم، به یادتان خواهد آورد."  یوحنا 14: 26

"امّا چون آن مدافع (هو پاراکلیتوس) که از نزد پدر برای شما می‌فرستم بیاید، یعنی روحِ راستی که از پدر صادر می‌شود، او خودْ دربارۀ من شهادت خواهد داد، " یوحنا 15: 26

" با این حال، من به شما راست می‌گویم که رفتنم به سود شماست. زیرا اگر نروم، آن مدافع (هو پاراکلیتوس) نزد شما نخواهد آمد؛ امّا اگر بروم او را نزد شما می‌فرستم."  یوحنا 16: 7

کتاب مقدس حروف آبی (The Blue Letter Bible)، این کلمه را به اینصورت معنی می کند:

 1) احضار، مخصوصاً فراخوانده شدن از سوی یک فرد. طلب کمک از کسی کردن

الف) کسی که از ادعای دیگران پیش یک قاضی دفاع می کند، یک مدعی، مدافع، دستیار قانونی، یا یک وکیل مدافع 
ب) کسی که از ادعای شخصی دیگر دفاع می کند، شفیع

1) یک شفیع از جانب مسیح در جلال او در دست راست خدا، که نزد خدای پدر برای بخشیده شدن گناهان ما شفاعت میکند.

ج) با یک معنای گسترده تر، یک یاور، کمک کننده، یاری رسان، دستیار

1) روح القدس که جای مسیح (پس ازرفتنش به نزد پدر) را برای رسولان گرفت، تا ایشان را برای یک شناخت عمیق تر از حقیقت انجیل آماده سازد، و به ایشان قدرت الهی لازم برای عبور از آزمایشات و ظلم ها و جفاها به نمایندگی از پادشاهی الهی عطا نماید.

علاوه بر این، یک اسم وجود دارد که به کلمه پاراکلتوس مربوط می شود، یعنی پاراکلسیس، که به معنای دلگرمی، دلسوزی، نصیحت، و شفاعت استفاده می شود. که در 29 مورد استفاده شده و در 20 مورد به معنای "دلگرمی" آورده شده است.

در شکل تحت اللفظی، پاراکالئو، به معنای "درخواست، خواستن، طلب، میل، تشویق و التماس" 107 بار استفاده شده و 24 بار " دلگرمی یا تسلی" ترجمه شده.

استناد زیراز عهد جدید به ما کمک می کند تا ببینیم که با توجه به متن آیات این کلمات چه معنایی می توانند داشته باشند:

"متبارک باد خدا، پدر خداوند ما عیسی مسیح،‏ یا:‏ ”خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح“. که پدر رحمتها و خدای همۀ دلگرمیهاست (پاراکلسیس)؛ که به ما در همۀ سختیهایمان دلگرمی (پاراکالئو) می‌بخشد تا ما نیز بتوانیم با آن دلگرمی (پاراکالئو) که از او یافته‌ایم، دیگران را که از سختیها می‌گذرند، دلگرم (پاراکلسیس) سازیم." 2 قرنتیان 1: 3-4

کاملاً واضح است که در این متن خاص تنها معنای ممکن این دو کلمه "دلگرمی" و "تسلی دهنده" است. این نکته بعدا" در مورد جهت گیری ما ضروری خواهد بود، و به ما کمک می کند تا ببینیم پاراکیتوس، و این عبارات مربوطه دیگر، می توانند معنای مختلفی بسته به متن، در بر داشته باشند. یک چیز که باید برای الآن به یاد داشته باشیم این است که "ستایش شده" یا "تحسین شده" در محدوده ممکن و قابل قبول ترجمه پاراکلتوس نیست و بنابراین به یک پیامبر که تحسین شده یا ستایش شده باشد، اشاره نمی کند.

در نهایت اینگونه باید نتیجه گرفت که پریکیلتوس هرگز در عهد جدید یا در عهد عتیق یونانی سپتواجنت یا ترجمه هفتاد نفر (LXX) بکار برده نشده.

ادامه مقاله شخص مسلمان:

در کتاب مقدس می توانیم چهار آیه زیر از زبان عیسی (علیه السلام) بیابیم که در آنها یک رویداد بزرگ را پیش بینی می کند:

" و من از پدر خواهم خواست و او مدافعی‏ یا ”پشتیبان“، ”مددکار“، ”یاور“. دیگر به شما خواهد داد که همیشه با شما باشد."  یوحنا 14: 16

" امّا چون آن مدافع که از نزد پدر برای شما می‌فرستم بیاید، یعنی روحِ راستی که از پدر صادر می‌شود، او خودْ دربارۀ من شهادت خواهد داد."  یوحنا 15: 26

" امّا آن مدافع، یعنی روح‌القدس، که پدر او را به نام من می‌فرستد، او همه چیز را به شما خواهد آموخت و هرآنچه من به شما گفتم، به یادتان خواهد آورد."  یوحنا 14: 26

" با این حال، من به شما راست می‌گویم که رفتنم به سود شماست. زیرا اگر نروم، آن مدافع نزد شما نخواهد آمد؛ امّا اگر بروم او را نزد شما می‌فرستم. چون او آید، جهان را مجاب خواهد کرد که به لحاظ گناه و عدالت‏ یا ”پارسایی“؛ و داوری، تقصیرکار است. به لحاظ گناه، زیرا به من ایمان نمی‌آورند. به لحاظ عدالت، زیرا نزد پدر می‌روم و دیگر مرا نخواهید دید. و به لحاظ داوری، زیرا رئیس این جهان محکوم شده است.« بسیار چیزهای دیگر دارم که به شما بگویم، امّا اکنون یارای شنیدنش را ندارید. امّا چون روحِ راستی آید، شما را به تمامی حقیقت راهبری خواهد کرد؛ زیرا او از جانب خود سخن نخواهد گفت، بلکه آنچه را می‌شنود بیان خواهد کرد و از آنچه در پیش است با شما سخن خواهد گفت. او مرا جلال خواهد داد، زیرا آنچه را از آنِ من است گرفته، به شما اعلام خواهد کرد."

در این چهار آیه، کلمه "مدافع" ترجمه کلمه "پاراکلیت" ("هو پاراکلتوس" به یونانی) می باشد. پاراکلتوس به یونانی به صورت "مدافع یا وکیل" ترجمه می شود، کسی که از ادعای شخصی دیگر دفاع می کند، کسی که  شخصی دیگر را با توجهی عمیق برای رفاه وی، مشورت می دهد و نصیحت می کند (تفسیر کتاب مقدس بیکن جلد هفتم صفحه 168). در این آیات به ما گفته شده است که وقتی عیسی (علیه السلام) عروج می کند، یک پاراکلیت خواهد آمد. او عیسی (علیه السلام) را جلال خواهد داد، و او بشریت را به تمامی حقیقت هدایت خواهد کرد. این "مدافع" در یوحنا 14: 26 به عنوان روح القدس معرفی شده.

پاسخ مسیحی:

لطفاً توجه داشته باشید که نویسنده اینجا دچار تناقض گویی است. پیشتر او خود ادعا می کند که عیسی در عهد جدید یونانی به پریکیلتوس اشاره می کند. حالا، نویسنده به درستی بیان می کند که کلمه "مدافع" از کلمه پاراکلیت می آید نه پِریکیلتوس.

متن شخص مسلمان:

لازم به ذکر است که در نسخه های اصلی یونانی از یک "پنیومای مقدس" سخن به میان آمده. کلمه پنیوما {pnyoo'-mah} ریشه یونانی کلمه "روح" است. هیچ کلمه مجزای دیگری در نسخه های یونانی برای "روح" نداریم، که از تعداد آنها امروزه به بیش از 24 هزار یاد می شود. مترجمان نسخه کینگ جیمز کتاب مقدس، این کلمه را به صورت "روح" ترجمه کرده اند تا برداشت شخصیشان از این متن را بیان کنند. با این حال، ترجمه دقیق تر "روح القدس" است. ترجمه های اخیر و وفادارتر به متن کتاب مقدس، مانند ترجمه استاندارد جدید (NRSV)، اصرار در ترجمه آن به "روح القدس" دارند. این بسیار مهم است، و به زودی توضیح داده خواهد شد.

همه کتابهای مقدس موجود کنونی از "نسخه های باستانی،" تهیه شده اند، که قدیمی ترین آنها مربوط به قرن چهارم میلادی می باشد. هر یک از دانشمندان کتاب مقدس به ما خواهد گفت که هیچ دو نسخه باستانی از این کتاب دقیقاً مشابه دیگری نیست. تمام کتابهای مقدس موجود که امروزه در اختیار ما قرار دارد، همگی نتیجه تکه برداری ها و برش و الصاقهای نسخه های خطی است که هیچ یک از آنها را نمی توان یک مرجع قطعی به حساب آورد.

آنچه که مترجمان کتاب مقدس هنگام رویارویی با این اختلافات انجام داده اند این بوده که بهترین انتخاب ممکن را از بین نسخ انجام داده اند. به بیان دیگر، از آنجا که آنها نمی توانسته اند بفهمند کدام "نسخه باستانی" نسخه صحیح است، باید کمی کار تجسس بیشتری روی متن انجام می دادند تا تصمیم بگیرند کدام "نسخه" از نسخه های موجود باید مورد پذیرش قرار بگیرد. یوحنا 14: 26 تنها نمونه ای از این تکنیکهای انتخاب است.

پاسخ مسیحیان:

مطالب بسیاری در گفته بالا وجود دارد که باید اصلاح شود. اولاً، مسیحیان (حداقل مسیحیان آگاه) ادعایی مبنی بر این باور ندارند که 24 هزار دست مطالب یونانی از عهد جدید وجود دارد، از آنجا که این تعداد فقط شامل دست مطالبی به زبان یونانی نبوده و سایر زبانها نیز وجود دارند که عهد جدید از آنها ترجمه شده است. در واقع بیش از 5300 نسخه یونانی از عهد جدید وجود دارند.

ثانیاً، مترجمان نسخه کینگ جیمز کلمه پنیوما را شبح ترجمه کرده اند، از آنجا که کلمه اخیر تقریباً مترادف با روح بوده و در زمان آنها ترجمه قابل قبول تری محسوب می شده. و ازاینها گذشته، یک شبح یک روح است.

ثالثاً، این ادعا که هیچ دو نسخه خطی کتاب مقدس از عهد جدید یکی نیستند محتمل است چرا که هیچ دو نویسنده آنها را به یک روش ننوشته اند، و این به صورت عمد یا غیر عمد از ایجاد اشکال در متن در قسمتهای مشابه یا به همان صورت، از ایجاد اشتباهات رونویسی مشابه، جلوگیری کرده است.

با وجود این اختلافات، تشابهات و توافقات میان نسخه های خطی کتاب مقدس بسیار بیشتر از موارد مربوط به مسلمانان است. عهد جدید یکی از بهترین اسناد معتبرآزمایش شده موجود از تاریخ باستانی است، که دارای شواهد معتبرازنظر حفظ و امانتداری نسبت به مابقی متون باقی مانده از عهد باستان است. و حتی بهتر از قرآن نسبت به آن تصدیق و تأئیدات صورت گرفته!

به عنوان مثال، هیچ یک از دو نسخه خطی اولیه قرآن شبیه به یکدیگر نمی باشند، و این واقعیتی است که خود مقامات مسلمان نیز آنرا پذیرفته اند:

بنابرگفته محمدبن اسحاق [الناديم]: من تعدادی از نسخه های خطی قرآن را دیده ام، که نویسنده آنرا از قول ابن مسعود نوشته بود. هیچ دو نسخه از قرآن با هم توافق نداشتند و یکی نبودند و بیشتر آنها در پوستی که نوشته شده بودند دچار پاک شدگی شده بودند. (ابوالفرج محمد بن اسحاق الدیم، فهرست – قرن دهم میلادی بررسی فرهنگ اسلامی، ویرایش و ترجمه بایراد دوج [کتابهای بزرگ جهان اسلام، انتشارات دانشگاه کلمبیا، 1970]، صفحه 57 )

برای شواهد بیشتر در مورد این موضوع، مقالات زیر را توصیه می کنیم:

http://answering-islam.org/Bible/Text/index.html
http://answering-islam.org/Campbell/s3c3a.html
http://answering-islam.org/Campbell/s3c3b.html
http://answering-islam.org/Campbell/s3c3c.html
http://www.tektonics.org/lp/nttextcrit.html
http://www.carm.org/bible.htm
http://answering-islam.org/Responses/Saifullah/bravo1.htm
http://answering-islam.org/Quran/Text/index.html
http://answering-islam.org/Shamoun/quran_variants.htm
http://answering-islam.org/Responses/Menj/bravo_r4bc.htm
http://answering-islam.org/Responses/Menj/bravo_r4bc_add.htm

چهارم، این ادعا که قدیمی ترین نسخه خطی کتاب مقدس به قرن چهارم برمی گردد، دروغ محض است. از بخش های زیادی از پاپیروسهایی که به پیش از قرن چهارم مربوط می شود در ترجمه کتاب مقدس ما به زبانهای مختلف استفاده شده است.

از آنجایی که ما با انجیل یوحنا در حال حاضر سر و کار داریم، و بویژه آیات مربوط به  پاراکلیت، ما در ادامه، فهرستی از پاپیروسهایی را که توسط مترجمان در ترجمه انجیل یوحنا مورد بررسی قرار گرفته را می آوریم که همه آنها مربوط به پیش از قرن چهارم میلادی می شود:

1- پاپیروس 66 (P66) قرن دوم میلادی.

این پاپیروس شامل یوحنا

1:1-6:11; 6:35-14:26, 29-30; 15:2-2616:2-4, 6-716:10-20:20, 22-23; 20:25-21:9, 12, 17

می شود.

توجه داشته باشید که این پاپیروس شامل همه اشارات مربوط به پاراکلیت می شود.

2- پاپیروس 75 (P75) اواخر قرن دوم و اواسط قرن سوم میلادی.

که محتویات این پاپیروس، که برخی دانشمندان کتاب مقدس معتقدند به اواخر قرن دوم میلادی بر می گردد و برخی معتقدند به اوایل قرن سوم، شامل:

لوقا

3:18-22; 3:33 – 4:2; 4:34 – 5:10; 5:37 – 6:4; 6:10 – 7:32, 35-39, 41-43; 7:46 – 9:2; 9:4 – 17:15; 17:19 – 18:18; 22:4 – 24:53;

 یوحنا

 1:1 – 11:45, 48-57; 12:3 – 13:1, 8-9; 14:8-29; 15:7-8.

می شود.

 

3. پاپیروس 22 P22)) قرن سوم پس از میلاد

شامل یوحنا 15: 25-16: 2 و یوحنا 16: 21-32 می شود.

نه فقط این قدیمی ترین تکه های موجود در پاپیروس می باشد که شامل عبارات پاراکلیت هستند، بلکه  نسخه های خطی کتاب مقدس که حتی قدیمی تر از اینها هم هستند، وجود دارند. در اینجا فهرست قدیمی ترین تکه های موجود از یوحنا را می آوریم که تا این تاریخ به دست ما رسیده اند:

1. Papyrus 52 (P52) 107 – 130 AD.

Contains John 18:31-33 and 37-38.

2. Papyrus 90 (P90) 2nd Century AD.

Contains John 18:36 – 19:1-7.

3. Papyrus 45 (P45) 2nd / 3rd Century AD.

It includes parts of the Four Gospels and Acts. It contains John 4:51, 54; 5:21, 24; 10:7-25, 30-42; 11:1-10, 18-36, 42-57.

4. Papyrus 5 (P5) Early 3rd Century AD.

It contains John 1:23-31, 33-41; 16:14-30; 20:11-17, 20:19-25.

5. Papyrus 39 (P39) 3rd Century AD.

It contains John 8:14-22.

6. Papyrus 80 (P80) 3rd Century AD.

Contains John 3:34.

7. Papyrus 95 (P95) 3rd Century AD.

Contains John 5:26-29, 36-38.

8. Papyrus 106 (P106) 3rd Century AD.

This fragment contains John 1:29-35, 40-46.

9. Papyrus 107 (P107) 3rd Century AD.

Contains John 17:1-2, 11.

10. Papyrus 108 (P108) 3rd Century AD.

This has John 17:23-24 and 18:1-5.

11. Papyrus 109 (P109) 3rd Century AD.

This is the oldest papyrus to date that contains John 21:18-20, 23-25.

12. Papyrus 28 (P28) Late 3rd Century AD.

Contents are John 6:8-12 and 17-22.

13. Papyrus 6 (P6) 4th century AD.

Its contents include John 10:1-2, 4-7, 9-10; 11:1-8, 45-52.

اگر توجهمان را به نوشته پدران کلیسای اولیه معطوف نمائیم آنگاه بسیار روشن در می یابیم که هیچ اشکالی در متن رخ نداده. در واقع، این پدران مدارکی را ارائه کرده اند که مسیحیان اولیه از آیات پاراکلیت به روح القدس اشاره می کردند.

ایگناتیوس پدر رسالتی که اسقف انطاکیه بود، در حالی که  در راه به شهادت رسیدن بود، هفت رساله بین 107 تا 112 میلادی نوشت. در یکی از این رسالات خود خطاب به فیلیپیان به پاراکلیت اینگونه اشاره می کند:

فصل دوم- وحدت سه شخص الهی

یک خدا و پدر وجود دارد. نه دو یا سه. وحدانیتی که هست و هیچکس غیر از او نیست. او تنها خدای حقیقی است. چون  "یهوه خدای تو" {کتاب مقدس می فرماید}، "یهوه واحد است". و بار دیگر می فرماید: " آیا همه ما را یک پدر نیست؟ آیا ما را یک خدا نیافریده؟"  ونیز تنها یک پسر وجود دارد، خدای  کلمه.  در مورد " یگانه پسر خدا" ، "کتاب مقدس می فرماید: " که در آغوش پدر است." و در جای دیگر می فرماید، "یک خداوند یعنی عیسی مسیح" وباز در جای دیگر می فرماید، " نام او چیست و پسر او چه نام دارد؟ بگو اگر می دانی!"  و نیز یک پاراکلیت هست. در این مورد کتاب می فرماید، "یک روح، چنانکه فرا خوانده شده ایم به یک امیدِ دعوت خویش." و باز می فرماید: " همه ما از یک روح نوشانیده شدیم.". و این آشکار است که همه این عطایا (که مؤمنان از آنان بهره مندند) " همان یک روح به عمل می آورد."  پس سه پدر، یا سه پسر، و سه پاراکلیت وجود ندارند. بلکه یک پدر، و یک پسر، و یک پاراکلیت وجود دارد. همان گونه که وقتی خداوند، رسولانش را فرستاد تا از همه ملتها شاگردان بسازند، به آنان امر فرمود: به نام  پدرو پسر و روح القدس تعمید دهید"  نه به نام یک شخص  که سه نام دارد، نه بنام سه (شخص)  که قابل تجسم باشند، بلکه بنام سه شخص که دارای حرمت  برابر هستند.

فصل سوم – مسیح حقیقتاً متولد شد و مرد.

چون تنها یکی است که انسان شد، و آن نه پدر و نه پاراکلیت می باشند، بلکه این شخص، تنها پسر خدا است، که نه به ظاهر یا تصورات ما، بلکه به واقع انسان شد. چون " کلام، انسان شد." چون "حکمت مسکنی برای خود ساخت." و خدای کلام بسان یک مرد متولد شد، از یک باکره، بدون نیاز به مقاربت با یک مرد. برای اینکه نوشته شده بود که: " باکره آبستن شده،پسری خواهد زاد." بنا براین او به راستی زاده شد، به راستی بزرگ شد، به راستی خورد و نوشید، به راستی مصلوب شد، و به راستی مرد، و به راستی دوباره برخاست. او که به این چیزها ایمان بیاورد، که براستی واقع شده اند، و به راستی حادث شده اند، برکت خواهد یافت. او که به اینها ایمان نیاورد، گناهش کمتر از آنها نیست که خداوند را مصلوب ساختند. رئیس این جهان (شیطان) شادی می کند وقتی کسی صلیب را انکار می کند، چون به خوبی واقف است که اعتراف به صلیب همانا نابودی خود او است. و نیز صلیب نشان پیروزی است که بر ضد قدرت او برافراشته شده است که وقتی او این را می بیند، به لرزه می افتد، و وقتی می شنود، ترس او را فرو می گیرد. (نامه ایگناتیوس به فیلیپیان / پدران کلیسای اولیه، پدران پیش از نیقیه، جلد 1)

 

 

* آیرینیوس نویسنده قرن دوم نوشت:

این چیزها چنانکه هستند، همه کسانیکه اَشکال انجیل را نابود می کنند، بیهوده، بی سواد و گستاخ هستند، منظور من کسانی هستند که جنبه های مختلف انجیل را که در بالا ذکر شد بیشتر و یا از سوی دیگر کمتر جلوه می دهند. گروه قبلی، اینگونه عمل می کنند که به نظر چنین بیایند که بیش از حقیقت را کشف کرده اند. گروه آخری، با کم جلوه دادن می خواهند اختیارات خدا را به کناری گذارند. مارسیون، با رد کردن کل انجیل، خود را از انجیل جدا می کند، و فخر می کند که خود در برکات انجیل سهمی مازاد دارد. و دیگران، در جای دیگر (مونتانیست ها)، که عطایای روح را، که در آخرین لحظات با رضایت نیکوی پدر، بر نژاد بشری جاری شد، و جنبه انجیلی ارائه شده توسط انجیل یوحنا را که در آن خداوند وعده  داد که پاراکلیت را خواهد فرستاد، نادیده می گیرند.

 

 

 

اما ایشان با این حال هم انجیل و هم روح نبوتی را به کناری گذاشتند. واقعا" چه مردان بیچاره ای! اینها کسانی هستند که  به راستی  می خواهند انبیاء دروغین باشند که عطای نبوت را از کلیسا به کناری می گذارند، که مانند آنانی (فرقه اِنکراتیت که فرقه ای ناستیک بودند و خوردن گوشت و ازدواج را منع می کردند) هستند که، برای ریاکاری ظاهر می شوند، و خود را از مشارکت برادران دور نگه می دارند. ما باید نتیجه بگیریم، که اینان (مونتانیستها) نمی توانند پولس رسول را نیز پذیرفته باشند. چرا که، پولس در پیام خود به قرنتیان، به صراحت از عطایای نبوتی سخن می گوید و از مردان و زنانی سخن می گوید که در کلیسا نبوت می کنند.. بدین ترتیب، با تمامی این تفاصیل، اینان به ضد روح خدا گناه می کنند و در گناه نابخشودنی سقوط می کنند. و از سوی دیگر نیز کسانی که پیرو والنتینوس هستند، کاملاً گستاخ بوده، در حالیکه ساز خود را می زنند، به این فخر می کنند که صاحب انجیل های بیشتر از آنچه واقعا" موجود است، هستند.

واقعا" ، آنان به چاه غرور و گستاخی وارد شده اند، به حدی که نوشته  نسبتا" اخیر خود را " انجیل راستی" عنوان کرده اند، اگرچه در هیچ چیزی با انجیل رسولان مطابقت ندارد. در صورتی که ایشان در واقع هیچ انجیلی ندارند که پر از کفر نباشد. چون اگر آنچه را که آنان انتشار داده اند انجیل راستی باشد و با این همه با اناجیلی که از رسولان به ما امانت داده شده است، مطابقت و هم خوانی ندارد، هر کسی که بخواهد می تواند درک کند که چنان که در خود کتب مقدس نشان داده شده، آنچه از رسولان به دست ما رسیده نمی تواند انجیل راستی محسوب شود. لکن تنها انجیل حقیقی و قابل اعتماد است که نه در آن کم و زیادی صورت گرفته و نه پذیرای چنین چیزی است، و من می توانم این را با مباحث بسیار به اثبات رسانم. از آنجا که خداوند همه چیز را در مقام قیاس و متناسب آفریده، تناسب در جنبه ظاهری انجیل نیز به خوبی باید هویدا باشد. بنابراین، نظر کسانی را  که به هر نحوی از انحاء انجیل را به ما تحویل دادند و در باره آن از منابع اصلی تحقیقات لازم را انجام داده اند و رسولانی که باقی مانده اند پیروی کنیم  و در آموزه آنها همراه با احترام به خدا تجسس کنیم. آنگاه زمانی خواهد رسید که به کلمات حقیقی خداوند گوش فرا خواهیم داد. (آیرینیوس علیه بدعتها، کتاب 3، پدران کلیسای اولیه، پدران پیش از نیقیه، جلد 1)

ترتولیان، پدر آفریقایی کلیسا که در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم می زیست، به پاراکلیت در بسیاری از نوشتجاتش اشاره کرد که برخی از آنها عبارتند از:

" همواره در نظر داشته باشید که آنچه من به آن اعتراف می‌کنم، قانون ایمان است؛ از طریق آن، من شهادت می‌دهم که «پدر»، و «پسر» و روح‌القدس از یکدیگر جدانشدنی هستند، و باید بدانید که این نکته در چه مفهومی گفته می‌شود. اکنون توجه کنید که تأکید من اینست که «پدر» یک است، و «پسر» یک است، و روح‌القدس یک است، و اینکه آنها از یکدیگر متمایز هستند. این جمله را همۀ افراد فاقد تحصیلات، و نیز همۀ آنانی که مستعد انحراف هستند، در مفهومی نادرست برداشت می‌کنند، گویی نوعی تنوع را بیان می‌کند، در این معنا که گویی میان «پدر» و «پسر» و روح‌القدس جدایی قائل می‌شویم. علاوه بر این، لازم می‌دانم که وقتی (اعتقاد به «تک‌سالارگرایی» را برتر از اعتقاد به «کنش هدفمند» به شمار می‌آورم)، آری، وقتی ایشان در خصوص اثبات یکی بودن «پدر» و «پسر» و روح‌القدس تلاش می‌کنند، باید بدانیم که وقتی می‌گوییم «پسر» با «پدر» تفاوت دارد، به لحاظ تنوع نیست، بلکه به لحاظ توزیع: تفاوت او به لحاظ تقسیم و جدایی نیست، بلکه به لحاظ تمایز؛ زیرا «پدر» همان چیزی نیست که «پسر» هست، چرا که آنها در حالت وجودی‌شان با یکدیگر تفاوت دارند. زیرا «پدر» تمامیت ذات و جوهر است، اما «پسر» اشتقاقی از کل است و بخشی از آن، همانگونه که خودش تصدیق کرد و فرمود: «پدر از من بزرگتر است.»

در مزامیر، پایین‌تر بودن او با این اصطلاح تعریف شده است: «اندکی کمتر از فرشتگان». بدینسان، «پدر» از «پسر» متمایز است، و بزرگتر از «پسر»، همانگونه که آن کس که مولود می‌سازد یکی است، و آن کس که مولود می‌شود، دیگر؛ آن کس نیز که می‌فرستد، یکی است، و آن کس که فرستاده می‌شود، دیگر؛ و همچنین، آن کس که می‌سازد یکی است، و آن کس که به‌واسطۀ او چیزها ساخته شده‌اند، دیگر. خوشبختانه خودِ خداوندگار این اصطلاح را در خصوص شخص پاراکلیت به‌کار می‌برد، به‌طوری که منظورش تقسیم یا جدایی نیست، بلکه ترتیب (ترتیب در روابط متقابل در وجود خدا)؛ زیرا می‌فرماید: «من از پدر خواهم خواست و او مدافعی دیگر به شما خواهد داد… یعنی روح راستی.»، و به این ترتیب، پاراکلیت را از خود متمایز می‌سازد، همانطور که می‌گوییم «پسر» از «پدر» متمایز است؛ به‌گونه‌ای که او درجۀ سومی در پاراکلیت را نمایان ساخت، همانگونه که ایمان داریم درجۀ دوم در «پسر» هست، به دلیل ترتیبی که در «کنش هدفمند» وجود دارد. افزون بر این، آیا همین واقعیت که ایشان نامهایی متفاوت دارند، یعنی «پدر» و «پسر»، بیان نمی‌کند که ایشان از نظر شخصیت متمایز هستند؟ زیرا البته هر چیزی همان است که نامش بیانگرش می‌باشد؛ و آنچه هست و همواره خواهد بود، با همان نام خوانده خواهد شد؛ و تمایزی که از نامها مشخص می‌شود، هیچ اختلاطی را مجاز نمی‌شمارد، زیرا در چیزها هیچ نیست که این نامها به آنها اشاره کند. «بلی، بلی است، و نه، نه است؛ زیرا هر چیزی بیش از اینها، از شریر می‌آید.» (علیه پراکسئوس- پدران کهن کلیسا، پدران ضد نیقیقه، جلد سوم: ویرایش آنلاین)

 

و:

فصل ۲۵- پاراکلیت یا روح‌القدس. او از «پدر» و «پسر»، به لحاظ وجود شخصی‌شان، متمایز است. به لحاظ طبیعت الاهی‌شان، با ایشان یکی است و جدانشدنی. نقل قول‌های دیگر از انجیل حضرت یوحنا.

آنچه به‌دنبال سؤال فیلیپس می‌آید، و کل پاسخ خداوندگار به آن، تا انتهای انجیل یوحنا، به ارائۀ اظهاراتی از همین دست ادامه می‌دهد، و «پدر» و «پسر» را با خصوصیات هر یک، از یکدیگر متمایز می‌سازد. سپس، پاراکلیت یا مدافع نیز هست که او وعده می‌دهد برای او از «پدر» درخواست کند، و پس از صعود نزد «پدر»، او را از آسمان بفرستد. او «مدافع دیگر» نیز نامیده شده است؛ اما پیش از این نشان دادیم که به چه طریقی «دیگر» است، و مسیح می‌فرماید: «آنچه را از آنِ من است می‌گیرد»، درست همانگونه که خودِ مسیح از «پدر» دریافت کرد. بدینسان، ارتباط «پدر» در «پسر»، و ارتباط «پسر» در پاراکلیت، سه شخص یکدست و یگانه پدید می‌آورد، که کماکان از یکدیگر متمایز می‌باشند. این سه، در ذات یا جوهر، یک هستند، اما نه در «شخص»، چنانکه گفته شده: «من و پدر یکی هستیم»، به لحاظ وحدت در ذات، و نه وحدت در عدد.

سرتاسر انجیل را جستجو کنید، و خواهید دید که آن کس که معتقدید «پدر» است (که توصیف شده که از جانب پدر عمل می‌کند، گرچه شما، به نوبۀ خود، فی‌الواقع، تصور می‌کنید که «پدر، که دهقان است»، می‌بایست حتماً بر زمین بوده باشد)، بار دیگر از سوی «پسر» تصدیق شده که در آسمان است، و آن هنگام که «چشمان خود را برافراشت»، شاگردان خود را به حفاظت «پدر» سپرد.

شاد و پیروز باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO