فرهنگ لغات کتاب مقدس

فرهنگ لغات کتاب مقدس: حرف ب

رای بدهید

فرهنگ لغات کتاب مقدس: حرف ب

بئر. اولاً اسم مکانی است در میانه اورشلیم و شکیم داوران ۹: ۲۱ که یوثام از حضور برادر خود ابی مالک بدانجا فرار نمود و دور نیست که همان البیره باشد.

۲) اسم جایی است در زمین موآب که خدا از چاهی که در آنجا است قوم خود اسرائیل را آب داد اعداد ۲۱: ۱۶-۱۸.

بئر ایلیم. موضعی است در موآب اشعیا ۱۵: ۸ . و دور نیست که همان بئر به معنی دوّم باشد‌.

بئرشبع. (چاه قسم) چون ابراهیم در زمان کندنش هفت بز به ابیمالک داد تا شاهد بر کندنش باشد لهذا آن را بئرشبع نامید پیدایش ۲۱: ۳۱ لکن این اسم مختص آن چاهی بود که اولاً ابراهیم و بعد از او اسحاق مدت مدیدی در حوالی آن بسر بردند پیدایش ۲۱: ۳. پس بندگان اسحاق نیز چاهی را در آنجا حفر نمودند پیدایش ۲۶: ۲۵و۳۲ بعد از آن شهری را که به مسافت ۲۰ میل به حبرون مانده واقع می باشد با بئرشبع نامیدند پیدایش ۲۶: ۳۳ و چون این شهر در طرف جنوب زمین کنعان و دان بر طرف شمال آن بود محض تعیین طول اینها این قول گفته شد که از دان الی بئرشبع داوران ۲۰: ۱ و همچنین از بئرشبع تا کوه افرائیم که قصد از طول مملکت یهودا می باشد ۲تواریخ ۱۹: ۴. و این بئرشبع اولاً در قسمت سبط شمعون داخل شد یوشع ۱۵: ۲۸ و ۱۹: ۲ و از جمله ساکنان این شهر پسران شموئیل نبی بودند ۱سموئیل ۸ : ۲ اما در ایام آخرین به موافق صحیفۀ عاموص ۵: ۵ و ۸ : ۱۴ محـّل بت پرستی گردید و سیـّاحانی که در اینجا رفته اند حوضهای سنگی چندی در اطراف این چاهها دیده اند که در زمان قدیم برای آب دادن حیوانات در آنجا گذارده شده است این مطلب دلالت می نماید بر این که اتلال و ارتفاعات آن نواحی چراگاه گله های آن شهر بوده است.

بئیر لحی رئی. (چاه رویت حیات). و آن چاه آبی بود در میانه قادش و بارد پیدایش ۱۶: ۱۴ و ۲۴: ۶۲ و ۲۵: ۱۱ که در نزدیکی دشت شور جایی که فرشته خدا به هاجر نمودار شد واقع است و دور نیست آن چشمه مویلح باشد نه چشمه که در پیدایش ۲۱: ۱۹ مذکور است.

بئیره. (چاه). رئیس سبط رأوبین بود که تغلث فلناسر شهریار آشور وی را به اسیری برد ۱تواریخ ۵ : ۶.

بئروت. (چاه ها) یوشع ۹: ۱۷ اسم شهری از قسمت بن یامینیان بود که بر دامنه تلـّی که جبعون بر آن بنا شده بود واقع می باشد یعنی به مسافت ده میل به شمال اورشلیم که الان البیره گویند و اهالی آنجا را بیروتیون گویند ۲سموئیل ۴: ۳.

بابای. (پدر و مادر من) و او جـّد بعضی اشخاص بود که به بابل به اسیری برده شده و با زروبابل برگشتند عزرا ۲: ۱۱ نحمیا ۷ : ۱۶ و بیست و هشت نفر از بنی بابای با عزرا از بابل مراجعت نمودند عزرا ۸ : ۱۱ و چهار تن از اینان به اورشلیم برآمدند تا زنان بیگانه را تزویج نمایند عزرا ۱۰: ۲۸.

بابل. (در خدا) این مملکت در میانه دجله و فرات واقع تخمیناً ۴۰۰ میل طول و ۱۰۰ میل عرض دارد  زمینهایش هموار و در زمان جلال و عظمت اهالی آن این مملکت را اصیلها و چراگاههای وسیع بود که آب از آنها به تمامی اطراف مملکت جاری می شد و از این جهت زمین هایش به باروری مشهور بوده انواع حبوب و میوه جات در آنها به عمل میامد علی الخصوص گندم و درخت خرما که گندم گاهی از اوقات به دویست برابر می رسد. لکن چون آفتاب تمدن این شهر به چاه نکبت و بدبختی متواری شد آن اصیلها پر شده آبهایش نقصان پذیرفت لهذا اکثر زمین هایش مخروبه و بی ثمرگردید تا نبوت ارمیای نبی کامل گردد که فرمود «حرارتی بر آبهایش آمده آنها را خواهد خشکانید زیرا که غضب خداوند بر آن افروخته شده ابداً مسکون نخواهد شد» ارمیا ۵۰ : ۵۰ و۶۲ و اشعیای پیغمبر نیز در فصل ۱۴: ۲۳ از صحیفه خود می فرماید «که آن را نصیب خارپشتها و خلابهای آب خواهم گردانید و آن را با جاروب هلاکت خواهم رفت یهوه صبایوت می گوید» و هر گاه شخصی در آن مملکت سفر نماید خواهد یافت که حالت حالیـّه اش مطابق نبوت دو نبی مرقوم می باشد زیرا بعد از پر شدن اصیلهای فوق آبهای آنجا به یک طرف رو آورده قدری از اراضی محل فاضل آب شده آب در آنها می ایستد و فاسد می شود و سایر اراضی آن کلیـّتاً خشک و بی علف می ماند.

اسم قدیم این مملکت شنعار بوده پیدایش ۱۰: ۱۰ و ۱۱: ۲ که عبرانیان آن را آرام النهرین می گفتند و در بعضی از اسفار مقدسه زمین کلدانیان خوانده شده است. از جمله اشخاصی که در زمان قدیم در بابل سکونت می داشتند نمرود بود و او پسر کوش است. اما زمان بنای این مملکت معلوم نیست از جمله علومی که اهالی بابل در آن مهارت تام داشتند علم هیئت و نجوم بود چنان که این مطلب از وضع بنای عمارات ایشان معلوم می شود. آلات و اسباب حربیه این طایفه کلیـّتاً از سنگ خارا بود لکن در این اواخر گرزها و نشانهای برنجی و بعض آلات طلا از آن مملکت یافته اند اما به هیچ وجه ظروف نقره در مصنوعات ایشان دیده نشده است. طریقه ایشان بت پرستی بوده اجرام سماویـّه را پرستش می نمودند تمثالهای متعدد ذکور واناث برای آنها می ساختند و مدت دولت کوشیان ۷۰ سال بود پس از آن چنان که مذکور شد طوایف مختلفه بر ایشان دست یافتند؛ من جمله اعراب که مدت دو قرن و نیم در آنجا حکمرانی نمودند تا زمانی که آشوریان بر اعراب حمله آورده آن مملکت را متصرف گشتند و نبوکدنصر که از سلاطین این طایفه بود باسیاکسارس هم عهد شده نینوا را مفتوح ساخت پس از آن شهر بابل را برای خود برگزید و پسرش نبوکدنصر جانشین او شد. (ملاحظه در نبوکدنصر).

شهر بابل. بسیاری از مؤرخین این شهر را عظیمترین شهرهای دنیا دانسته اند چنان که هیرودوتس مؤرخ مشهور می نویسد که «شهر بابل بر همواره وسیع مربع الشکلی بنا شده است که طول هر یک از اطراف آن ۱۲۰ فرسخ و محیطش ۴۸۰ فرسخ می باشد و این مسافت عظیم را خلیج عمیقی که همواره از آب مملو می باشد احاطه نموده است و بعد از خلیج دیواری برای این شهر بنا شده است که ۳۳۵ قدم ارتفاع و یکصد قدم قطر و صاحب ۲۵۰ برج و یکصد دروازه برنجین می باشد و اغلب این حصار از آجر بنا گشته.

رود فرات این شهر را به دو قسمت منقسم می نماید و بر طرفین رود نیز حصاری برای جلوگیری از دشمنان تاسیس یافته آن را نیز درهای برنجین می باشد که به نهر پایین می رود. و از جمله بناهای معظم این شهر قصر سلاطین است که بر محل مدوّری بنا شده حصار محکمی آن را احاطه نموده است و هیکل بیل نیز از جمله عمارات عظیمه این شهر است و تماثیل و آلات طلایی بسیار نیکو و شکیل در آنجا می باشد. خلاصه در صورتی که اقوال هیرودونس را حمل بر اغراق نمائیم امکان دارد که طول هر یک از دیوارهای اطراف شهر ۱۴ میل بوده و مساحتش به دویست میل مربع می رسیده است با وجود آن بزرگترین شهرهای دنیا از آن کوچک تر می باشد. لکن سایر مؤرخین اقوال مختلفه درباره آن ذکر کرده اند چنان که بعضی محیط آن را ۴۰ میل و دیگران ۸۰ میل و ارتفاع حصار را ۷۵۰ قدم دانسته اند اما در هر صورت معلوم است وسعت شهر از جمله بدیهیات لکن نه این که کلیـّت عمارات در آن برپا بوده بلکه قسمت اعظمش محل زراعت و نهال اشجار و غیره بوده است. علی الجمله شهر بابل بزرگتر و با ثروت ترین شهرهای دنیا بوده به حدی که می توان گفت آن را مثیل و نظیری نبوده است و مؤرخین آن را از عجائب هفت گانه دنیا شمرده اند و بابل را باغهای معلقه بود و به موافق قول هیرودوتس مربع الشکل و به واسطه طاقها تخمیناً به قدر ۷۵ قدم از سطح زمین ارتفاع یافته طول هر یک از اطراف آنها ۴۰۰ قدم بود و در سطح آن از هر نوع درختهای بزرگ و نباتات خوشنما و نیک منظر کاشته بودند و بعضی از درختان آن تناور شده قطرش به دوازده قدم می رسید.

دیوارهای عظیمه شهر بر حسب قول هیرودوتس ۳۳۵ قدم طول و ۸۴  قدم عرض داشت و قصرهای آن کلیـّتاً از آجر و خشت بنا شده بود و بدین واسطه از زینت و جلال و خوشنمائی آن به جز کومه ها و تله ها چیز دیگر باقی نیست چنان که ارمیای نبی نیز در باب ۵۱: ۵۳ و۵۸ از صحیفه خود می فرماید «اگر چه بابل تا به آسمان خویشتن را برافرازد و اگر چه بلندی قـّوت خویش را حصین نماید لیکن خداوند می گوید غارت کنندگان از جانب من بر او خواهند آمد یهوه صبایوت چنین می گوید که حصارهای وسیع بابل بالکـّل سرنگون خواهد شد و دروازه های بلندش به آتش سوخته خواهند گردید و امتـّها به جهت بطالت مشقت خواهند کشید و قبایل به جهت آتش خویشتن را خسته خواهند کرد». و فی الحقیقت محل تعجب و حیرت است که عمارات و قصرها و بناهای به آن وسعت و رفعت با خاک برابر شود و به جز  کومه ها و اطلال از آنها چیزی باقی نماند چنان که ارمیای نبی در فصل ۵۱: ۳۷ از صحیفه خود می فرماید «و بابل به تلها و مسکن شغالها و محل وحشت و دهشت و سخریه مبدل شده. احدی در آن ساکن نه خواهد شد» لکن سه محل خراب در بابل یافت می شود که مثل سایر عمارات با خاک یکسان نشده است. اوّلی آن است که فعلاً اعراب آن را بابل می گویند و دور نیست که بقایای هیکل بیل باشد و در این اواخر در بعضی از دیوارهای آن کتیبه به اسم نبوکدنصر یافته اند. دوّم قصر مشهور نبوکدنصر که ۷۰۰ ذرع طول و ۶۰۰ ذرع عرض و ۱۴۰ قدم ارتفاع دارد. سوم برج نمرود است و آن بقایای هیکلی می باشد که برای خدایی بنو نام تقدیس نموده بودند بنایش مربع الشکل و عظیم البنیان و طول هر یک از اطراف آن ۶۰۰ قدم است و بلندترین جاهای ۱۴۰ قدم ارتفاع دارد و بعضی از سیاحان از روی جهالت آن را برج بابل خوانده اند و در بعضی از آجرهای آن اسم نبوکدنصر مکتوب است لکن گردش زمان و انقلاب دوران تا به حال بر خرابی و محو این بنای عظیم دست نیافته و حال این که جمیع دول که بر مملکت کلدانیان حمله آوردند در پی خرابی آن بودند؛ من جمله اسکندر کبیر که ده هزار نفر را بر خراب کردن آن مباشر نمود که آن بنای عظیم را به پایان آوردند و رسم آن را از روی زمین محو سازند لکن به هیچ وجه به مقصود خود نایل نگردید. خلاصه با وجود بنای مذکور تخمیناً بیست طبقه از بنی نوع بشر مرده با خاک یکسان شده لکن خود بنا هنوز با کمال استحکام برپا می باشد و بر عظمت و قدرت طوایف بابلی دلالت می نماید.

اما مملکت ثانوی بابل آن طوایف مختلفه مثل سامیان و تورانیان و کوشیان و غیره مرکب شد لکن در میان ایشان سامیان در قدرت و شجاعت و تسلط مشهور بودند و در زمان نبوکدنصر جمیع ممالکی را که فیما بین دجله و نیل واقع است به تصرف در آوردند و از ضرب شمشیر شیران جنگی دل در بر شیران دشمنان می گداخت و صیحه مرکب های ایشان مانند رعد بود ارمیا ۴: ۲۹ و کمتر هزیمت می یافتند. سواران ایشان به شجاعت و هیبت موصوف بودند چنان که حبقوق نبی در فصل ۱: ۸ از صحیفه خود در وصف اسبان و سواران ایشان می نویسد و به حدی شجاع بودند که به هر طرف رو میاوردند فتح و ظفر با ایشان همعنان بود و قلوب اعادی از بیم ایشان می گداخت از این رو جمیع طوایف از ایشان  می ترسیدند. خصوصاً قوم یهود که راضی به مرگ بودند مبادا که آن لشکر جـّرار بی شمار را ببینند اما با وجود این شجاعت و جرأت ستمکار و بد رفتار بوده در تنبیه اسرا به حدی جور و ستم پیشه می نمودند که مافوق نداشت.

بئر. اولاً اسم مکانی است در میانه اورشلیم و شکیم داوران ۹: ۲۱ که یوثام از حضور برادر خود ابی مالک بدانجا فرار نمود و دور نیست که همان البیره باشد.

۲) اسم جایی است در زمین موآب که خدا از چاهی که در آنجا است قوم خود اسرائیل را آب داد اعداد ۲۱: ۱۶-۱۸.

بئر ایلیم. موضعی است در موآب اشعیا ۱۵: ۸ . و دور نیست که همان بئر به معنی دوّم باشد‌.

بئرشبع. (چاه قسم) چون ابراهیم در زمان کندنش هفت بز به ابیمالک داد تا شاهد بر کندنش باشد لهذا آن را بئرشبع نامید پیدایش ۲۱: ۳۱ لکن این اسم مختص آن چاهی بود که اولاً ابراهیم و بعد از او اسحاق مدت مدیدی در حوالی آن بسر بردند پیدایش ۲۱: ۳. پس بندگان اسحاق نیز چاهی را در آنجا حفر نمودند پیدایش ۲۶: ۲۵و۳۲ بعد از آن شهری را که به مسافت ۲۰ میل به حبرون مانده واقع می باشد با بئرشبع نامیدند پیدایش ۲۶: ۳۳ و چون این شهر در طرف جنوب زمین کنعان و دان بر طرف شمال آن بود محض تعیین طول اینها این قول گفته شد که از دان الی بئرشبع داوران ۲۰: ۱ و همچنین از بئرشبع تا کوه افرائیم که قصد از طول مملکت یهودا می باشد ۲تواریخ ۱۹: ۴. و این بئرشبع اولاً در قسمت سبط شمعون داخل شد یوشع ۱۵: ۲۸ و ۱۹: ۲ و از جمله ساکنان این شهر پسران شموئیل نبی بودند ۱سموئیل ۸ : ۲ اما در ایام آخرین به موافق صحیفۀ عاموص ۵: ۵ و ۸ : ۱۴ محـّل بت پرستی گردید و سیـّاحانی که در اینجا رفته اند حوضهای سنگی چندی در اطراف این چاهها دیده اند که در زمان قدیم برای آب دادن حیوانات در آنجا گذارده شده است این مطلب دلالت می نماید بر این که اتلال و ارتفاعات آن نواحی چراگاه گله های آن شهر بوده است.

بئیر لحی رئی. (چاه رویت حیات). و آن چاه آبی بود در میانه قادش و بارد پیدایش ۱۶: ۱۴ و ۲۴: ۶۲ و ۲۵: ۱۱ که در نزدیکی دشت شور جایی که فرشته خدا به هاجر نمودار شد واقع است و دور نیست آن چشمه مویلح باشد نه چشمه که در پیدایش ۲۱: ۱۹ مذکور است.

بئیره. (چاه). رئیس سبط رأوبین بود که تغلث فلناسر شهریار آشور وی را به اسیری برد ۱تواریخ ۵ : ۶.

بئروت. (چاه ها) یوشع ۹: ۱۷ اسم شهری از قسمت بن یامینیان بود که بر دامنه تلـّی که جبعون بر آن بنا شده بود واقع می باشد یعنی به مسافت ده میل به شمال اورشلیم که الان البیره گویند و اهالی آنجا را بیروتیون گویند ۲سموئیل ۴: ۳.

بابای. (پدر و مادر من) و او جـّد بعضی اشخاص بود که به بابل به اسیری برده شده و با زروبابل برگشتند عزرا ۲: ۱۱ نحمیا ۷ : ۱۶ و بیست و هشت نفر از بنی بابای با عزرا از بابل مراجعت نمودند عزرا ۸ : ۱۱ و چهار تن از اینان به اورشلیم برآمدند تا زنان بیگانه را تزویج نمایند عزرا ۱۰: ۲۸.

بابل. (در خدا) این مملکت در میانه دجله و فرات واقع تخمیناً ۴۰۰ میل طول و ۱۰۰ میل عرض دارد  زمینهایش هموار و در زمان جلال و عظمت اهالی آن این مملکت را اصیلها و چراگاههای وسیع بود که آب از آنها به تمامی اطراف مملکت جاری می شد و از این جهت زمین هایش به باروری مشهور بوده انواع حبوب و میوه جات در آنها به عمل میامد علی الخصوص گندم و درخت خرما که گندم گاهی از اوقات به دویست برابر می رسد. لکن چون آفتاب تمدن این شهر به چاه نکبت و بدبختی متواری شد آن اصیلها پر شده آبهایش نقصان پذیرفت لهذا اکثر زمین هایش مخروبه و بی ثمرگردید تا نبوت ارمیای نبی کامل گردد که فرمود «حرارتی بر آبهایش آمده آنها را خواهد خشکانید زیرا که غضب خداوند بر آن افروخته شده ابداً مسکون نخواهد شد» ارمیا ۵۰:۵۰ و۶۲ و اشعیای پیغمبر نیز در فصل ۱۴: ۲۳ از صحیفه خود می فرماید «که آن را نصیب خارپشتها و خلابهای آب خواهم گردانید و آن را با جاروب هلاکت خواهم رفت یهوه صبایوت می گوید» و هر گاه شخصی در آن مملکت سفر نماید خواهد یافت که حالت حالیـّه اش مطابق نبوت دو نبی مرقوم می باشد زیرا بعد از پر شدن اصیلهای فوق آبهای آنجا به یک طرف رو آورده قدری از اراضی محل فاضل آب شده آب در آنها می ایستد و فاسد می شود و سایر اراضی آن کلیـّتاً خشک و بی علف می ماند.

اسم قدیم این مملکت شنعار بوده پیدایش ۱۰: ۱۰ و ۱۱: ۲ که عبرانیان آن را آرام النهرین می گفتند و در بعضی از اسفار مقدسه زمین کلدانیان خوانده شده است. از جمله اشخاصی که در زمان قدیم در بابل سکونت می داشتند نمرود بود و او پسر کوش است. اما زمان بنای این مملکت معلوم نیست از جمله علومی که اهالی بابل در آن مهارت تام داشتند علم هیئت و نجوم بود چنان که این مطلب از وضع بنای عمارات ایشان معلوم می شود. آلات و اسباب حربیه این طایفه کلیـّتاً از سنگ خارا بود لکن در این اواخر گرزها و نشانهای برنجی و بعض آلات طلا از آن مملکت یافته اند اما به هیچ وجه ظروف نقره در مصنوعات ایشان دیده نشده است. طریقه ایشان بت پرستی بوده اجرام سماویـّه را پرستش می نمودند تمثالهای متعدد ذکور واناث برای آنها می ساختند و مدت دولت کوشیان ۷۰ سال بود پس از آن چنان که مذکور شد طوایف مختلفه بر ایشان دست یافتند؛ من جمله اعراب که مدت دو قرن و نیم در آنجا حکمرانی نمودند تا زمانی که آشوریان بر اعراب حمله آورده آن مملکت را متصرف گشتند و نبوکدنصر که از سلاطین این طایفه بود باسیاکسارس هم عهد شده نینوا را مفتوح ساخت پس از آن شهر بابل را برای خود برگزید و پسرش نبوکدنصر جانشین او شد. (ملاحظه در نبوکدنصر).

شهر بابل. بسیاری از مؤرخین این شهر را عظیمترین شهرهای دنیا دانسته اند چنان که هیرودوتس مؤرخ مشهور می نویسد که «شهر بابل بر همواره وسیع مربع الشکلی بنا شده است که طول هر یک از اطراف آن ۱۲۰ فرسخ و محیطش ۴۸۰ فرسخ می باشد و این مسافت عظیم را خلیج عمیقی که همواره از آب مملو می باشد احاطه نموده است و بعد از خلیج دیواری برای این شهر بنا شده است که ۳۳۵ قدم ارتفاع و یکصد قدم قطر و صاحب ۲۵۰ برج و یکصد دروازه برنجین می باشد و اغلب این حصار از آجر بنا گشته.

رود فرات این شهر را به دو قسمت منقسم می نماید و بر طرفین رود نیز حصاری برای جلوگیری از دشمنان تاسیس یافته آن را نیز درهای برنجین می باشد که به نهر پایین می رود. و از جمله بناهای معظم این شهر قصر سلاطین است که بر محل مدوّری بنا شده حصار محکمی آن را احاطه نموده است و هیکل بیل نیز از جمله عمارات عظیمه این شهر است و تماثیل و آلات طلایی بسیار نیکو و شکیل در آنجا می باشد. خلاصه در صورتی که اقوال هیرودونس را حمل بر اغراق نمائیم امکان دارد که طول هر یک از دیوارهای اطراف شهر ۱۴ میل بوده و مساحتش به دویست میل مربع می رسیده است با وجود آن بزرگترین شهرهای دنیا از آن کوچک تر می باشد. لکن سایر مؤرخین اقوال مختلفه درباره آن ذکر کرده اند چنان که بعضی محیط آن را ۴۰ میل و دیگران ۸۰ میل و ارتفاع حصار را ۷۵۰ قدم دانسته اند اما در هر صورت معلوم است وسعت شهر از جمله بدیهیات لکن نه این که کلیـّت عمارات در آن برپا بوده بلکه قسمت اعظمش محل زراعت و نهال اشجار و غیره بوده است. علی الجمله شهر بابل بزرگتر و با ثروت ترین شهرهای دنیا بوده به حدی که می توان گفت آن را مثیل و نظیری نبوده است و مؤرخین آن را از عجائب هفت گانه دنیا شمرده اند و بابل را باغهای معلقه بود و به موافق قول هیرودوتس مربع الشکل و به واسطه طاقها تخمیناً به قدر ۷۵ قدم از سطح زمین ارتفاع یافته طول هر یک از اطراف آنها ۴۰۰ قدم بود و در سطح آن از هر نوع درختهای بزرگ و نباتات خوشنما و نیک منظر کاشته بودند و بعضی از درختان آن تناور شده قطرش به دوازده قدم می رسید.

دیوارهای عظیمه شهر بر حسب قول هیرودوتس ۳۳۵ قدم طول و ۸۴  قدم عرض داشت و قصرهای آن کلیـّتاً از آجر و خشت بنا شده بود و بدین واسطه از زینت و جلال و خوشنمائی آن به جز کومه ها و تله ها چیز دیگر باقی نیست چنان که ارمیای نبی نیز در باب ۵۱: ۵۳ و۵۸ از صحیفه خود می فرماید «اگر چه بابل تا به آسمان خویشتن را برافرازد و اگر چه بلندی قـّوت خویش را حصین نماید لیکن خداوند می گوید غارت کنندگان از جانب من بر او خواهند آمد یهوه صبایوت چنین می گوید که حصارهای وسیع بابل بالکـّل سرنگون خواهد شد و دروازه های بلندش به آتش سوخته خواهند گردید و امتـّها به جهت بطالت مشقت خواهند کشید و قبایل به جهت آتش خویشتن را خسته خواهند کرد». و فی الحقیقت محل تعجب و حیرت است که عمارات و قصرها و بناهای به آن وسعت و رفعت با خاک برابر شود و به جز  کومه ها و اطلال از آنها چیزی باقی نماند چنان که ارمیای نبی در فصل ۵۱: ۳۷ از صحیفه خود می فرماید «و بابل به تلها و مسکن شغالها و محل وحشت و دهشت و سخریه مبدل شده. احدی در آن ساکن نه خواهد شد» لکن سه محل خراب در بابل یافت می شود که مثل سایر عمارات با خاک یکسان نشده است. اوّلی آن است که فعلاً اعراب آن را بابل می گویند و دور نیست که بقایای هیکل بیل باشد و در این اواخر در بعضی از دیوارهای آن کتیبه به اسم نبوکدنصر یافته اند. دوّم قصر مشهور نبوکدنصر که ۷۰۰ ذرع طول و ۶۰۰ ذرع عرض و ۱۴۰ قدم ارتفاع دارد. سوم برج نمرود است و آن بقایای هیکلی می باشد که برای خدایی بنو نام تقدیس نموده بودند بنایش مربع الشکل و عظیم البنیان و طول هر یک از اطراف آن ۶۰۰ قدم است و بلندترین جاهای ۱۴۰ قدم ارتفاع دارد و بعضی از سیاحان از روی جهالت آن را برج بابل خوانده اند و در بعضی از آجرهای آن اسم نبوکدنصر مکتوب است لکن گردش زمان و انقلاب دوران تا به حال بر خرابی و محو این بنای عظیم دست نیافته و حال این که جمیع دول که بر مملکت کلدانیان حمله آوردند در پی خرابی آن بودند؛ من جمله اسکندر کبیر که ده هزار نفر را بر خراب کردن آن مباشر نمود که آن بنای عظیم را به پایان آوردند و رسم آن را از روی زمین محو سازند لکن به هیچ وجه به مقصود خود نایل نگردید. خلاصه با وجود بنای مذکور تخمیناً بیست طبقه از بنی نوع بشر مرده با خاک یکسان شده لکن خود بنا هنوز با کمال استحکام برپا می باشد و بر عظمت و قدرت طوایف بابلی دلالت می نماید.

اما مملکت ثانوی بابل آن طوایف مختلفه مثل سامیان و تورانیان و کوشیان و غیره مرکب شد لکن در میان ایشان سامیان در قدرت و شجاعت و تسلط مشهور بودند و در زمان نبوکدنصر جمیع ممالکی را که فیما بین دجله و نیل واقع است به تصرف در آوردند و از ضرب شمشیر شیران جنگی دل در بر شیران دشمنان می گداخت و صیحه مرکب های ایشان مانند رعد بود ارمیا ۴: ۲۹ و کمتر هزیمت می یافتند. سواران ایشان به شجاعت و هیبت موصوف بودند چنان که حبقوق نبی در فصل ۱: ۸ از صحیفه خود در وصف اسبان و سواران ایشان می نویسد و به حدی شجاع بودند که به هر طرف رو میاوردند فتح و ظفر با ایشان همعنان بود و قلوب اعادی از بیم ایشان می گداخت از این رو جمیع طوایف از ایشان  می ترسیدند. خصوصاً قوم یهود که راضی به مرگ بودند مبادا که آن لشکر جـّرار بی شمار را ببینند اما با وجود این شجاعت و جرأت ستمکار و بد رفتار بوده در تنبیه اسرا به حدی جور و ستم پیشه می نمودند که مافوق نداشت.

برابا. متی ۲۷: ۱۶ و او مردی بود که به خون ریزی و فسق و فجور معروف بود و چون یهود بر منجی و مخلـّص ما شکایت می نمودند وی در زندان بود و حکام رومانیان را عادت این بود که همه ساله در عید فصح زندانی را که جماعت بخواهند آزاد نماید تا این معنی سبب استمالت قلوب رعایا شود چنان که فعلاً در ایران نیز معمول است پس یکی از بدبختی این طایفه آن بود که در آن وقت برابا قاتل را بر مسیح منجی ترجیح داده او را آزاد و مسیح را تسلیم نمودند.

باراق. برق داوران ۴: ۶ و او پسر ابی نوعم بود که بنی اسرائیل را از دست یابین شهریار کنعان خلاصی داد بعد از آن که بر سپه سالارش غالب گشته (ملاحظه در دبوره).

بارتیماوس. پسر تیماوس و او شخصی کور بود که منجی ما او را در نزد اریحا بینایی بخشید مزمور ۱۰: ۴۶.

بارد. (سرد) و آن مکانی است که در جنوب فلسطین در نزدیکی چاه لحی رائی واقع است پیدایش ۱۶: ۱۴ و بعضی بر آنند که الخلاصه حالیه که تخمیناً ۱۲ میل به طرف جنوب بئرشبع واقع می باشد همان بارد است و دیگران بر این که البرید بارد است.

برسابا یا بارسابا. (پسر سابا) دو نفر به این اسم بودند اوّل یوسف بارسابا به یوستس ملقب بود و در میانه او و متی قرعه افکندند تا یکی از ایشان قایم مقام یهودای اسخریوطی شود اعمال ۱: ۲۳. دوّم یهودای برسابا و او مردی بود که در میان برادران به تقوی و دیانت معروف بوده پولس و برنابا را از اورشلیم به انطاکیه همراهی کرد اعمال ۱۵: ۲۲.

باروخ. (مبارک) و او کاتب و دوست و مخلص ارمیای نبی بود ارمیا ۳۲: ۱۲ و کلامی را که خدا به ارمیای نبی القا فرمود در طوماری نوشته اولاً در هیکل در حضور جماعت و بعد در حضور رؤسای یهود تلاوت نمود و این معنی جماعت یهود را به شدت مضطرب ساخت به حدی که باروخ و ارمیای نبی را گفتند که خود را از حضور یهویاقیم پادشاه پنهان سازند زیرا که چون یهویاقیم قدری از مطالب طومار مذکور اصغا نمود فرستاده آن را گرفته به آتش سوخت لکن خدا یتعالی ثانیاً ارمیای نبی را به نوشتن آن امر فرموده بعضی مطالب دیگر نیز بر آن افزود.

و از جمله کارهای باروخ که شاسته ذکر است آن که رسالۀ ارمیای نبی را به بابل برده آن قوم را از عقوبت و قصاصی که از جانب الهی بر آن شهر معلق بود بیاگاهانید و چون مراجعت نمود اورشلیم محاصره شده و او و ارمیا را دستگیر نموده به زندان سپردند و بعد از آن که شهر مفتوح گردید از زندان آزاد شده به مصر رفتند (ملاحظه در ارمیا) و باروخ را کتابی است که به اسم او مسی و از جمله کتب جعیله می باشد که کاتب آنها معلوم نیست (ملاحظه در سفر ارمیا).

باریشوع. (پسر یشوع) و او پیغمبر کاذبی بود اعمال ۱۳: ۶ که به علیمیای جادوگر معروف اعمال ۱۳: ۸ و با سرجیوس والی در پافوس بود و با برنابا و شاؤل در وقتی که ایشان والی را به انجیل موعظه می نمودند ضدیت کرد زیرا که تعلیمات انجیل با صنعت او ضدیت بسیار داشت لهذا پولس او را نهیب فرموده در همان ساعت کور شد (ملاحظه در سرجیوس پولس).

باز. یکی از پرندگان و از جنس صقر و شاهین می باشد لاویان ۱۱: ۱۶ و تثنیه ۱۴: ۱۵ مصریان و یونانیان این مرغ را مقدس می دانستند به حدی که اگر کسی سهواً  او را میکشت خطای عظیمی نموده بود لکن قوم یهود به موافق شریعت او را یکی از حیوانات نجسه می دانستند‌.

بازار. لوقا ۷ : ۳۲ معروف است و در آنجا هر گونه متاع به فروش می رود و گاهی کوچه های درازی ترتیب داده در طرفینش دکانها می ساختند چنان که حال نیز معمول است و گاهی این لفظ دلالت بر محل وسیعی می نماید که در میان شهر قرار داده خریدار و فروشنده در آنجا جمع می شدند و متاعهای خود را بفروش می رسانیدند و به تدریج احکام و مباحثات و مسائل مشکله فلسفیه و سیاسیه را در آنجا گفتگو می نمودند اعمال ۱۶: ۱۹ و ۱۷: ۱۷ و اهالی دهات و قضات و صاحب منبصان در آنجا فراهم می شدند لهذا فرمایش مسیح که در مرقس ۱۲: ۳۸ می فرماید که ایشان سلام را در بازارها دوست      می دارند صحیح می باشد و اطفال و اشخاص بیکاره نیز در آنجا جمع می شدند. و چون خداوند ما مسیح خواست که فریسیان را توبیخ و سرزنش نماید چون که اعمال عجیبه در میان ایشان به جا آورده و با وجود آن او را ترک کرده رد نمودند و یوحنا را قبول کردند و حال این که اعمال عجیبه به جا نیاورد ایشان اشخاص را که متابعت والدین خود را می نمایند تشبیه فرمود و باید دانست که عمله هایی که طالب کار بودند در میان بازار فراهم می شدند تا هر کس که خواهد ایشان را کار فرماید چنان که در این روزها نیز معمول است.

باز خواست. یعنی اصلاح خطائی که نسبت به دیگری معمول شده و پس گرفتن آنچه نا برجا از کسی اخذ شده باشد در کتاب مقدس تفصیل این مطلب مفصلاً مشروح و مبسوط است و یکی از شهادات لازمه توبه حقیقی می باشد خروج ۲۲: ۱-۱۵  نحمیا ۵ : ۱-۱۳  لوقا ۱۹: ۸ . البته بدیهی است که اصلاح می بایست کاملاً بر حسب قانون عدالت معمول افتد و آنچه گرفته شده تماماً باتنزیل آن به عبارت آخری پنج یک مسترد دارد لاویان ۶: ۱-۶ و ۲۴: ۲۱ و اصلاح کل یا اصلاح عام وقتی است که مسیح در جلال خود ظاهر شود و ملکوت خود را بر پا دارد به طوری که در کتاب مقدس نبـّوت شده است.

بازق. (برق) اول شهری در قسمت یهودا داوران ۱: ۴ که قوم خدا در آنجا بر کنعانیان دست یافته پادشاه ایشان را اسیر نمودند. ملاحظه در ادونی بزق.

دوّم محلـّی که شاؤل قبل از آن که به یابیش جلعاد هجوم آور شود عساگر خود را در آنجا جمع نمود ۱سموئیل ۱۱: ۸ و۹ و بعضی گمان برده اند که نزدیکی موزه و اسم حالیه اش ابزق می باشد و دور نیست که همان برقی باشد که در نزدیکی قدس شریف واقع است.

بازی. زکریای نبی می فرماید  «و کوچه های شهر از پسران و دختران که در کوچه هایش بازی می کنند پر خواهد شد» و این یکی از علامات رضایت خدای تعالی و خشنودی او می باشد.

اما بازیهای که در میان یونانیان و رومانیان مرسوم و معمول بود در میان عبرانیان ناروا و نالایق حساب می شد چنان که جاسون چون خواست که در ورزش خانه رود او را کافر و ملعون خطاب نمودند ۲مکابیان ۴: ۱۳ و نسبت به اشخاصی که در آنجا به بازی مشغول بودند گفتند که ایشان نفوس خود را برای بد کاری فروختند ۱مکابیان ۱: ۱۵ و از اینها گذشته هنگامی که هیرودیس تماشا خانه و میدانی را در اورشلیم و قیصریـّه احداث نمود یهودیان پرهیزگار و متقی از آن نفرت ورزیدند و اشخاصی را که در آن بازیها شریک می شدند مردود و متروک می دانستند.

اما باید دانست که یهود از تربیت و تمرین و ورزش جسدی غافل نبودند چنان که بعضی دویدن را معمول داشته کوی مسابقت از یکدیگر میر بودند مزمور ۱۹: ۵ واعظ ۹: ۱۱ و بعضی از لشکریان نیز در فن تعاقب کردن و دویدن و چاپاری مشغول گشته ماهر می شدند امثال ۶: ۱۱  یوشع ۲: ۱۶-۲۲: ۱۷. ۲سموئیل ۸ : ۱۸ ملاحظه در تعاقب. و در بکار بردن فلاخن و تیراندازی مهارت تام می داشتند داوران ۲۰: ۱۶ و ۱سموئیل ۲۰: ۲۰ و ۱تواریخ ۱۲: ۲ و بسا می شد که روبرو با یکدیگر مقابلگی می نمودند و بعضی از بازیها بر آثار قدیمه مصر دیده شده است که شبیه به بعضی از بازیهای حالیه می باشد و دور نیست که عبرانیان بدین گونه بازیها مایل و راغب بوده اند. و با وجودی که قوم یهود ضد و منکر بازیها بودند باز بعضی با خارجیان در بازیها داخل می شدند خصوصاً در جاهایی که خود در میان خوارج و اجنبیان ساکن بودند چنان که پولس بسیار به بازیهای یونانیان اشاره می نماید به طوری که گویا خود او در بعضی مسلط بوده و رغبت می داشته است.

اما مشهورترین بازیهای یونانیان یکی اولمپیه و دیگری پیثنیـّه و استمیه و نیمیه بود که در نزد ایشان از جمله بازیهای مقدسه محسوب بود و بر جستن و دویدن و انداختن قرصها و کشتی گیری و تیراندازی و رزم آوری و اسب دوانی نیز در ضمن آنها بود و اولمپیه از دیگران مشهورتر و اشخاصی که در آن سبقت جسته مهارت می داشتند بهترین اشخاص محسوب شده به تاج افتخار متوج گشته منادی در جلو ایشان افتاده اسامی ایشان و اسامی پدر و مادر و وطن ایشان را ندا همی نمود و چون به وطن خود مراجعت می نمودند اهالی گروهی انبوه با فرح عظیم و اشعار و قصاید که در مدح ایشان گفته بودند ایشان را استقبال می نمودند و گاهی از اوقات نجاران و منبت کاران تماثیل و مجسمه ایشان را می ساختند. و یونانیان را عادت این بود که هر چهار سال یکدفعه در شهر اولمپیا جمع شده بازی همی کردند و آن مدت چهار سال را در یونان اولمپیاد گویند و حتی الامکان سعی می نمودند که حیله و خدعه و عیبی در این بازیها نباشد و مدتی مدید قبل از وقت معین در آنها مشق و مواظبت می نمودند باید دانست که انعامات و جوایزی را که بر شخص مظفر و منصور می دادند اشیاء نفیسه و چیزهای قیمتی نبود بلکه در اولمپیه تاجی از برگ زیتون بـّری یا شاخه از درخت خرما و در پیثنیه تاجی از درخت غار و در اشمیـّه ثمرات درخت صنوبر و در نیمیـّه شاخهای جعفری یا عمشق را می دادند و هر بازی را جز یک جایزه نبود.

و از قرار معلوم پولس رسول در مدت توقفش در قورنتوس بازی اشمیـّه را به چشم دیده بود در هر حال از وضع نوشتجات او معلوم است که شروط بازیهای مسطور را به خوبی می دانسته است. (جیمانسیوم) که بعباره اخری زورخانه و میدان که محل بازی است از مکانهای مشهوره شهر بود و از جمله بازیهایی که اهالی بدان مایل و راغب بودند دویدن بود که پولس بدان اشاره کرده می گوید تا دورۀ خود را به خوشی به انجام رسانم اعمال ۲۰: ۲۴ و به جنگ نیکو جنگ کرده ام و دورۀ خود را به کمال رسانیده ایمان را محفوظ داشته ام بعد از این تاج عدالت برای من حاضر شده است که خداوند داور عادل در آن روز به من خواهد داد  ۲تیموتائوس ۴: ۷ و۸ . «ای برادران گمان نمی برم که من به دست آورده ام لکن یک چیز می کنم که آنچه در عقب است فراموش کرده و به سوی آنچه در بیش است خویشتن را کشیده در پی مقصد می کوشم. به جهت انعـام دعوت بلنـد خدا که در مسیـح عیسی است» فلیپیان ۳ : ۱۳و۱۴ «آیا نمی دانید آنانی که در میدان میدوند همه میدوند لکن یک نفر انعام را می برد به این طور شما بدوید تا به کمال ببرید. و هر که ورزش کند در هر چیز ریاضت می کشد اما ایشان تا تاج فانی را بیابند لکن ما تاج غیرفانی را پس من چنین میدوم نه چون کسی که شک دارد و مشت میزنم نه این که هوا را میزنم بلکه تن خود را زبون می سازم و آن را در بندگی می دارم مبادا چون دیگران را وعظ نمودم خود محروم شوم» ۱قرنتیان ۹: ۲۴-۲۷ پس در این مطالب پولس اشاره به دویدن می نماید و هم معلوم می کند که متردد کامیاب نمی شود بلکه کامیاب کسی است که با نظر مستقیم به سوی نتیجه ناظر شود.

اما آنچه پولس دربارۀ رؤسای آسیا در اعمال ۱۹: ۳۱ مذکور می دارد و هم آن که در اول قرنتس ۱۵: ۳۲ می گوید که با وحوش جنگ کردم بعضی بر آنند که پولس در افسس با وحوش جنگیده اعجازاً رهایی یافت لکن بسیاری را گمان چنان است که کلام مذکور او از روی مجاز بوده مناسبتی در میان مخالفان او و وحوش قرار می دهد. و از جمله اشاراتی که به تماشاخانه کرده است یکی این است «زیرا که گمان می برم که خدا ما رسولان را آخر همه عرضه داشت مثل آنانی که فتوای موت بر ایشان شده است زیرا که جهان و فرشته گان و مردم را تماشاگاه شده ایم ۱قرنتیان ۴: ۹». و در این آیه به تماشاخانه عامی که از برای جمیع مخلوقات سماوی و ارضی داخل شدن در آن امکان دارد اشاره می نماید در حالتی که قرنتیان در نهایت بی مبالاتی نشسته از همه چیز غافل باشند. و باید دانست که مسیحیان زمان سلف بازیهای بت پرستان را بدین لحاظ که بت پرستی معلـّق و منسوب بودند حرام می دانستند.

باشان. (خاک سبک) و آن مقاطعه از زمین کنعان می باشد که در طرف شرقی اردن در میانه حرمون و جلعاد واقع است اعداد 21: 33 و به واسطه کوهی که در آنجا است و به باشان مسمی می باشد آن مقاطعه نیز باشان نامیده شد مزمور 68: 15. اما باشان شامل حوران و جولان و لجاه بود که کلیّتاً از سنگهای آتش فشانی مرکب می باشند، خاکش بسیار حاصل خیز و آبهایش زق و محصولاتش گندم و جو و کنجد و ذرّت و عدس و باقلا می باشد و از طرف شمال به زینتهای دمشق و از طرف مشرق دشت سوریه و از طرف جنوب زمین جلعاد و از طرف مغرب به اردن محدود است. و کوه دروز که همان کوه باشان قدیم باشد از طرف شرقیش می گذرد و از شمال به جنوب سلسله تپـّه هایی که در قدیم آتش فشان بوده و حال خاموش اند به جولان منتهی می شود. اما لجاه مقاطعۀ می باشد که از سنگهای آتش فشانی قدیمی که از تل شیحان ریخته شده است تشکیل یافته و شیحان دهنه آتش فشان قدیمی می باشد که در نزدیکی شحبه واقع است و لفظ باشان تخمیناً شصت دفعه در کتاب مقدس مذکور است.

و به موافق کتاب مقدس رفائیان در این شهر ساکن بوده اند پیدایش 14: 5 و عوج شهریار آن بدست قوم اسرائیل مقتول گردید اعداد 21: 33 و 32: 33 و قوم اسرائیل ملکش را در میان خود قسمت کَردند. اراضیش برای سبزه و درخت و آب و علف مشهور بود تثنیه 32: 14، مزمور 22: 12، اشعیا 2: 13 و ارمیا 50: 19، حزقیال 39: 18 و آثاری که از این شهر یافت شده تصدیق کتاب مقدس را می نماید تثنیه 3: 3-13 و یوشع 13: 30. چهار نوع بنا در این شهر یافت می شود اول مغارها دوم شوارع تحت الارض که کوچه های متعدد از آنها منشعب شده در طرفین آنها خانه هائی یافت می شود که روشنائی آنها از سقف بوده است سوم خانه هائی که در سنگ تراشیده شده چهارم خانه هائی که از سنگ بنا شده در و پنجره آنها نیز از سنگ می باشد.

باشان حووت یائیر. قریه هایی که در باشان است و این همان لجاه است که شهر ارجوب یاترا خونیتس می باشد در باشان تثنیه 3: 14 که در اعداد 32: 41 حووت یائیر خوانده شده است.

باصر. (در بیابان) از شهرهائی بود که برای بست تعیین شد تثنیه 4: 43 و یوشع 20: 8  و 21: 46 و 1تواریخ 6: 78 و بعضی گمان می برند که همان برازین می باشد.

باطل. قصد از ذکر این کلمه در متی 12: 36 هر کلام دروغ و معیوب و نمامی و ریا و فحش و غیره می باشد که بر ضد آداب انسانیت اند (ملاحظه در کفر).

باطح. اعتماد و آن شهر هدر عزر بود 2سموئیل 8: 8 که در اول تواریخ 18: 8 طبحه خوانده شده است و دور نیست که همان طبحه باشد که در میانه حلب و فرات واقع است.

باطن. شهری است در طرف شرقی عکـّا در قسمت اشیر بود یوشع 19: 25.

باغ. اول بهشت اصلی که خداوند تبارک و تعالی برای آدم قبل از سقوطش ترتیب داد پیدایش 10:2 و 10:3. دوم باغ هایی است که برای خوشی و خوشگذرانی ترتیب یافته دارای نهرها و چشمه های آب می باشد اعداد 24: 6  جامعه 2: 5 و اشعیا 58: 11 و 65: 3 و آنها را دیوارها بود تا آن که عابرین را از دخول مانع شود سرود 4: 12-16.

باکر. (جوان) این لفظ در پیدایش 46: 21 و 1تواریخ 6:7 و 8 اسم یکی از اولاد بن یامین است و در اعداد 26: 35 اسم یکی از بنی افرائیم می باشد که برد نیز خوانده شده است 1تواریخ 7: 20 و نسل او را باکریان گویند.

بالاق. (غارت گر) اعداد 22: 2  داوران 11: 25 و او پادشاه بود در زمانی که اسرائیلیان رو به زمین موعوده می رفتند و چون خبر ایشان به گوش وی رسید بسیار ترسان گردید مبادا او را نیز مثل سیحون و عوج کنند لهذا با مدیان همعهد شد که با ایشان جنگ کند و بلعام را طلبید که آمده آنها را لعن کند.

اما معلوم گشت که ترس و تدبیر او هر دو عبث بود زیرا که در صورت سلوک از اسرائیلیان ترسی نبود و در صورت جنگ بر ایشان غالب نمی آمد.

بالشها یا مندیلها. قصد از لباس و زینتی می باشد که زنان یهودیه بت پرست بر سر خود می گذارند حزقیال 13: 18 و21.

باله. شهریست در یهودیه یوشع 19: 3 که بلهه 1تواریخ 4: 29 و در یوشع 15: 29 بعله خوانده شده است و آن دیرالبلح می باشد که نزدیکی غـّزه واقع است ملاحظه در بعله 3.

بالع. (بلعید) یکی از شهرهای پنجگانه است پیدایش 14: 2 که بر ساحل شرقی دریای قلزم بر راه مصر تاسیس یافته بود ملاحظه در صوغر.

بالها.به طور مجاز از برای باد مزمور 18: 10 و شعاع آفتاب ملائکی 4: 2 استعمال شده و اشاره به محافظت حضرت اقدس الهی می باشد مزمور 17: 8 و 36: 7  متی 23: 37 و گاهی اشاره به انتشار عساکر هجوم آور دشمن می باشد اشعیا 8: 8 توجه و حفظ با ملاطفت خدا یتعالی که درباره قوم خود دارد به توجهی که عقاب نسبت به جوجه های خود دارد تشبیه شده است خروج 19: 4  تثنیه  32: 11.

2) اسم پادشاه ادوم پسر بعور پیدایش 36: 32.

3) پسر بزرگ بن یامین اعداد 26: 38.

4) شخص رأوبینی 1تواریخ 5: 8 و نسل بال را بالعیانی گویند اعداد 26: 38.

باموت. (مرتفعات بعل) و آن مکانی است در مملکت موآب یوشع 13: 17 که براوبین داده شد و گمان می برند که همان محلی است که الان آن را کوه اتاروس گویند.

بان. سرود 1: 14 و 4: 13 نه مقصود از کتیرای کافور مانندی است که عطاران فروشند بلکه مقصود از گل سرو می باشد که آن را علمای نبات لاوسونیا البا گویند که همان حنای اعراب می باشد. گلی است سفید رنگ و معطر که همچو انگور دارای خوشه ها می باشد بوته گل مسطور 4 الی 6 پا ارتفاع دارد زنان مشرق زمین برگهای خشکیده و سائیده آن را برای رنگ ناخنهای پا و دست خود استعمال کنند که رنگ پرتقالی دهد ناخنهای مومیایی مصر (اجساد اموات متحجره نیز به همین رنگ است ملاحظه در ابرو). گل حنا بسیار معطر است و خوشنما بدین واسطه زنان مصر خوش داشتند که آنها را دسته کرده بسینۀ خود قرار دهند.

بانی. (بنا شده) 1 ) مردی از نسل جاد و یکی از شجاعان داود بود 2 سموئیل 23: 36.

2) مردی از نسل یهودا 1تواریخ 9: 4

3) اسم هفت نفر که اکثر ایشان لاوی بودند 1تواریخ 6: 46 و عزرا 2: 10 و 10: 29 و38 و نحمیا     3 : 17 و 8: 7 و 9: 4 و 10: 14 و 11: 22.

بانگ خروش. مرقس 13: 35 اسم پاس سوم از شب است که قصد از نصف شب الی طلوع فجر          می باشد بعضی در نص عبارت مسطوره در متی 26: 34 یعنی «قبل از بانگ خروس و قبل از آن که خروس دو مرتبه بانگ زند» مرقس 14: 30 اختلاف کرده اند بعضی برآنند که بانگ زدن خروس بر دو قسم است. یکی قدری بعد از نصف شب و دیگری که سه از نصف شب گذشته می باشد و قصد مسیح از بانگ آخری است و این قول مردود است به واسطه این که در میانه انکار اول و انکار ثانی پطرس بیش از یک ساعت نبود لوقا 22: 59. اما محل قول صحیح و بهتر آن است که مدت ما بین انکار اوّل و ثانی را تعیین نتوان نمود.

باهو. قسمت اعلای چهارچوبه در است. چوبی است که همچو کلاه بر سر چوبهای مستطیل طرفین گذارند خروج 12: 7و22و23  1پادشاهان 6: 31 و یا این که قصد از برآمدگی سر ستون می باشد عاموس 9: 1 و صفنیا 2: 14 ملاحظه در عید فصح.

بت و بت پرستی. معنای تحت الـّفظی این کلمه یعنی مجسمه و یا نماینده. این لفظ در کتب مقدسه به معانی بد وارد گشته خدایان مختلفه قبایل را می نماید. گاهی از اوقات بت ها دیوها خوانده شده اند لاویان 17: 7  تثنیه 32: 17  2تواریخ 11: 15  مزمور 106: 37  1قرنتیان 10: 20  مکاشفه 9: 20. خداوند پرستش انواع بت ها و مجسمه ها و اشکال مخلوقات را که به قصد عبادت موهومی تراشیده و یا نصب شده باشد منع فرموده است خروج 20: 3-5 و 34: 13  تثنیه 4: 16-19 و 7: 25 و 26 و هم تمام مسائلی که خداوند را در صور مرئی مجسم سازد ممنوع است خروج 32: 4 و5  تثنیه 4: 15  نحمیا 9: 18.

خدایان قبایل انواع و اقسام مختلفه بودند یعنی منقوش بر صفحات و یا منقوش و برجسته و یا صور تراشیده بود که از اشیاء و فلزات متنوعه همچو طلا و نقره و برنج و آهن و سنگ و چوب و سفال و گل و غیره ساخته می شد و این ها نمونه و شبیه ستاره ها و ارواح و انسان یا حیوان یا رودها یا نباتات یا عناصر بودند، ندرتاًدیده می شود که شیئی  یا قوۀ طبیعی یا قوه نفسانی یا عملی نیک یا زشت  یا حالت انسانی که مقصد و موضوع بت پرستی نشده باشد ملاحظه در ستاره. بعضی از طوایف سنگهای ناتراشیده سیاه را پرستش همی کردند همچو اعراب قدیم که پیغمبر اسلام هم آن را جزء مذهب خود کرده فعلاً در جوار کعبه در مکه موجود و محل سجده مسلمین است.

زمان بروز عبادت کذب و بت پرستی را معین نتوان نمود و به هیچ وجه اشاره بر این مطلب قبل از طوفان دیده نمی شود و البته بدیهی است که عدم ذکر دلیل بر عدم وجود آن در آن ایام نیست. یوسفون مورخ و بسیاری از اجداد متقدمین را گمان چنان است بعد از بلیـّه طوفان چندان طولی نکشید که آئین             بت پرستی در میان مردم شیوع پیدا کرد و پر واضح است که بعد از زمان ابراهیم خلیل در هر جا ملاحظه نماییم و نظر اندازیم عبادت کذب و پرستش ناراست دیده می شود حتی اجدادان پتریارخ و بلکه خود او هم بدان خیال گرفتار بود چنان که از صحیفه یوشع 24: 2و14 به واضحی تمام معلوم می شود.

عبرانیان را صورت و شکل مخصوصی از برای بت پرستی نبود بلکه تابع وساوس و موهومات دیگران بودند و معلوم نیست که ایشان شکل و هیأتی مخصوص از برای خودشان اختراع کرده باشند بلکه وقتی در مصر بودند خدایان مصریان حزقیال ۲۰: ۸ و در دشت خدایان کنعانیان و مصریان و عمونیان و موآبیان را عبادت می کردند و چون به کنعان وارد شدند خدایان فینیقیان و شامیان و اقوام حوالی را سجده بردند اعداد ۲۵، داوران ۱۰: ۶، عاموس ۵: ۲۶، اعمال ۷ : ۴۳. دور نیست که راحیل بتهای خانه پدر خود را عبادت می کرد چنان که از پیدایش ۳۱ : ۱۹و۳۰ معلوم می شود که ترافیم پدر خود را با خود برد و یعقوب پس از آن که از ارام النهرین مراجعت نمود قوم خود را مجبور کرد که خدایان را از میان خودشان دور کنند و هم این که خدایان و گوشواره های ایشان را که محتمل است نسبتی به    بت پرستی داشته از آنها گرفته در زیر درخت بلوط که در شکیم است دفن کرد پیدایش ۳۵: ۲-۴.

و مادام العمر خانواده خود را در عبادت و پرستش خدای حقیقی نگاه می داشت قوم اسرائیل در زمان اقتدار و حکومت داوران در نظر خداوند به بدی رفتار نموده بعلیم را پرستش کردند و خداوند خدای اجداد خودشان را ترک کرده خدایان دیگر یعنی بتهای اقوامی که در حوالی ایشان بودند تابع شده بعل و اشتاروت را عبادت کردند داوران ۲: ۱۱-۱۳.

و جدعون بعد از آن که خداوند او را اعجازاً خلاصی بخشیده بود افود را ساخته اسرائیل را اغوا نموده به عبادت نامشروع وا داشت داوران ۸ : ۲۷. ترافیم میکا هم منظر و نمونه بت پرستی بود تا ایام اسیری اسرائیلیان در تحت اقتدار فلسطینیان داوران ۱۷: ۵ و ۱۸: ۳۰و۳۱، ۱سموئیل ۴ (ملاحظه در ترافیم). در ایام شموئیل ۱سموئیل ۷ : ۳و۴ و شاول و داود چنان می نماید که عبادت خدا در میان قوم اسرائیل به طریق و طرز پاک معمول بود ولی از وجود ترافیم در خانه دختر شاؤل زوجه داود معلوم می شود که بت ها باز احترام داشتند و محل اعتنا بودند ۱سموئیل ۱۹: ۱۳. سلیمان محض ترضیه و خوشنودی زنان بیگانۀ خود اغوا شده معبدهای چند برای عبادت و احترام اشتاروت الهۀ فنیقیان و مولک خدای عمونیان و گموش خدای موآبیان بر پا نمود. پسر و جانشین وی رحبعام نیز عبادت خدایان قبایل را در یهودا مجری داشت ۱پادشاهان ۱۴: ۲۱-۲۴ یربعام شهریار اسباط شمالی هم گوساله های طلایی ساخته در دان و بیت ایل نصب نمود و اسرائیل را شریک گناه ساخت ۱پادشاهان ۱۲: ۲۰ و ۲۶-۳۳ و چون قوم از جانب سلطان ممانعت و تهدیدی نداشتند لهذا نه فقط گوساله های طلایی بلکه سایر اصنام را نیز همچو بعل و اشتاروت عبادت نمودند. بنابراین در ایام سلطنت آحاب بت پرستی باعلی درجه کمال رسید و ایزابل بی دین دست ستم و جور گشاده همواره پیغمبران خدا را هلاک می کرد شاید که نور عبادت حقیقی را خاموش سازد چه که پیغمبران همچو سدّی شدید برخی از قوم را همچنان در دین حق و آئین راست نگاه می داشتند. بالاخره این بت پرستی اسباب برافروختن غضب حضرت قادرالقهار شده قوم اسرائیل را بدست سلاطین آشور و کلدانی وا گذاشته ایشان قوم را به آن طرف رود فرات به اسیری بردند و این مطلب اسباب آن شد که یهودا کلیّتاً مثل آشوریان و کلدانیان فاسد گردید.

عقوبت شدید اسیری بابل تماماً اسباب قطع میل بت پرستی اسرائیل نگردیده بود چه که بسیاری از ایشان حتی کاهنان و لاویان هم بعد از مراجعت از اسیری زنان بت پرست را تزویج می کرند و پیرو مکروهات و رجاسات ایشان بودند لکن در تهدیدات و سخت گیری عزرا توبه کردند عزرا ۹ و ۱۰.

و در ایام انطیوخس ابی فانیس در سنه ۱۶۷ قبل از مسیح بعضی از یهودیان بر صیانت یا به اجبار به بت پرستی یونانیان مشغول گردیدند و حال این که بسیاران در ایمان خود و اعتقاد به خدای حقیقی امین و پایدار بودند ۱مکابیان ۱: ۱۳ و در لشکر یهودای مکابی هم اشخاصی بودند که از بت پرستی دست نکشیده همچنان بر حال خود بودند ۲مکابیان ۱۲: ۳۹و۴۰. زحماتی که از ظلم پیشه گان قبایل بر یهود وارد می شد و دانشی که در کتاب مقدس از قرائت روزهای سبت حاصل می گشت اعمال ۱۵: ۲۱ اسباب آن بود که اطوار بت پرستی را به کلـّی معدوم سازد و ایشان را بر آن داشت که اشکالی را که بزرگان و مقتدرین رومانی که بر ایشان ریاست می داشتند عبادت می کردند مکروه بدارند و چون حفظ عبادت خدای حقیقی یکی از ارکان مهم و عمدۀ شریعت موسوی است و چون که خدای یتعالی همچو سلطان قوم اسرائیل و مظنور بود علیهذا بت پرستی عظیمتر تقصیر و بزرگترین خطا محسوب گشته مصدر و مبدأ تمام تقصیرات محسوب بود پس خدای واحد حیّ حقیقی و شریعت مدار حاکم قوم اسرائیل بوده او تعالی همچو پادشاه خود پذیرفتند. علی هذا بت پرستی تقصیری دولتی و لایق جزای مرگ بود همچنان که تقاصیر عمده که در این ایام  بر ضد دولت معمول افتد محکوم به مجازات مرگ می باشد. قانون شریعت موسوی این بود که بت پرست را سنگسار و شهوت پرستان را با هر چه و هر کس که در آن است معدوم و هلاک سازند تثنیه ۱۳: ۱۲-۱۸ و ۱۷: ۲-۵.

قسمتی دیگر از بت پرستی قوم اسرائیل زناکاری نسبت به بیهوه می باشد چه بر حسب کتاب مقدس حضرت باریتعالی همچو شوهر قوم اسرائیل مذکور است اشعیا ۵۴: ۵، ارمیا ۳، حزقیال ۱۶ و این خطا هم به موافق شریعت موسوی محکوم به مرگ بود.

نوزده لفظ که در عبرانی به معنای مجسّمه یا تصویر ترجمه شده اغلب آنها افاده حماقت بت پرستی می کنند.

احمقی آن به طور واضح در اشعیا ۴۰: ۱۸-۲۰ و ۴۴: ۹-۲۰ و ارمیا ۲: ۱۰-۱۶ مشروح است و خلاف عقل و شرع بودن و آن به توسط پولس در رومانیان ۱: ۱۸-۳۲ بیان گشته. یوحنا در اول نامه خود مسیحیان را بر جمیع اطوار بت پرستی تهدید می فرماید ۱یوحنا ۵: ۲۱ و در مکاشفه ۲۱: ۸ عذاب هولناکی را که بر بت پرستان معلق است اعلام می نماید.

در این ایام مذهب بت پرستی در قسمت بزرگی از مسکونه شیوع دارد به طوری که هشتصد میلیون یا دو ثلث بنی نوع بشر بت پرستند‌. بعضی ممالک ‌که اسماً مسیحی اند احترامی که نسبت به صلیب ها و سجدۀ که به تصاویر می برند کمتر از بت پرستی نیست اما چون بت پرستی فقط منحصر به عبادت خدایان کذب و ناراست نیست علیهذا هر آنچه که داری و متوجه آن شوی بت پرستی محسوب بر خداوند ترجیح دهی یعنی بیشتر دوست است. بنابراین بسیاری از ممالک مسیحیه در این خطا و تقصیر گرفتارند در این صورت هر کس دنیا دوست دارد و همواره در پی احترام و دولت و تابع اغراض و شهوات خود می باشد به طوری که به واسطه اینها خدا و مسیح را فراموش می کند مثل اسرائیلیان قدیم بت پرست است و امید رهایی از آن عذاب هولناکی که بر او معلق است نداشته و نخواهد داشت ۱سموئیل ۱۵: ۲۳، لوقا ۳: ۵.

بتکده. اشعیا ۱۵: ۲ دور نیست که قصد از هیکل کموش و یا موضع غیر معروفی در موآب باشد.

بتوئیل. (مرد خدا) ۱) پسر ناحور برادر ابراهیم و پدر لابان و رفقه پیدایش ۲۲: ۲۲و ۲۳ ۲۴: ۱۵و۲۴و۴۷ و ۲۸: ۲ (ملاحظه در لابان).

۲) موضعی است در طرف جنوبی یهودا ۱تواریخ ۴: ۳۰ که در یوشع ۱۲: ۱۶ بیت ایل و در ۱۹: ۴ بتول و در ۱۵: ۰ ۳ کسیل خوانده شده است.

بتولمایس. شهریست که در زمان ملوک بطالسه به این اسم مسمی شد و همان عکای حالیه می باشد که در قدیم عکّو گفته میشد داوران ۱: ۳۱ و لفظ بتولمایس یک دفعه در عهد جدید مذکور است (ملاحظه در عکّو).

بث. (ملاحظه در کیلها).

بث ربیم. (دختر کثرت) و آن دروازه حشبون می باشد که در نزدیکی برکه هایی بود که سلیمان در کتاب سرود از آنها سخن میراند سرود ۷: ۴.

بث شبع. (دختر قسم). و او دختر الیعام ابن اخیطوفل و زوجه یکی از صاحبمنصبان عبرانی بود. روزی داود ملک بر بام خانه خود بر آمده بت شبع را دید که شستشو می نماید و در دل خود او را بسیار دوست داشت و چنان شعله عشق او در کانون سینه اش ملتهب شد که میل هم خوابی با او نمود. پس از آن که حیلۀ انگیخته زوج او را در لشگرگاه به قتل رسانیدند و او را به خانه خود آورده حرم خود گردانید و پسرش سلیمان را که و لیعهد خود کرد از بت شبع بود ۲سموئیل ۱۱.

بت شوع. همان بث شبع است ۱تواریخ ۳: ۵.

بیثینه. اعمال ۱۶: ۷ یکی از مقاطعات آسیای صغیر می باشد که از طرف مشرق به پا فلغونیا و از شمال به بحر الاسود و از جنوب به فرپجیه و غلاطیه و از مغرب به دریای مرمرا محدود می باشد و در ابتدای تاریخ مسیحی کلام خدا در آنجا داخل شد. اهالی آن در تقوی و تدین مشهور بودند همچنان که تاریخ کلیسایی قرن اول تاریخ مسیحی و نامه که پلینیوس حکمران آنجا به تراجانس امپراطور فرستاد مؤیّد این مطلب می باشد و صورت نامه از قرار تفصیل است:

«اولاً عمده مقصد سلامتی و صحت مندی تراجانس امپراطور می باشد. ضمناً در این اوقات بر خود لازم شمردم که در اعتقاد آنانی که به دین مسیحی متدین گشته اند تفکر نموده تفحص تامی به عمل آرم لهذا به احضار این فرقه فرمان دادن چون ایشان را حاضر آوردند از مذهب آنها استفسار نمودم جواب دادند و من ایشان را تهدید و تخویف نموده و عید قتل دادم لکن به هیچ وجه فایده نه بخشید و از اعتقاد خود انحراف نه جستند لهذا صرف نظر از اعتقاد ایشان نموده محض دشمنی و تمردشان امر نمودم که آنها را قصاص کنند و بعضی از ایشان را که رومانی بودند به شهر فرستادم. چندی بر این نیامد که اسم چند نفر دیگر را به حضور من آوردند لکن چون از ایشان استفسار شد دین مسیح را انکار نموده و به تمثال شریف سرکار عالی سجده بردند و هدایای شراب و کندور تقدیم کردند، بنابراین ایشان را رها کرده به خیال خودشان گذاشتم. در این اثنا طایفه دیگر را به تدین این دین متهم ساختند بعد از تفحص کامل و تجسس تام معلوم شد که اولاً مسیحی بوده لکن مدت سه سال می باشد که این مذهب را ترک نموده اند و شفاهاً به مسیح بد گفتند و به صورت و تمثال سرکار خداوندگاری و سایر خدایان سجده نمودند و اقرار کردند که قبل از این همواره در وقت طلوع فجر در جایی فراهم آمده مسیح را می سرودند و نیز که با خود متعهد شده اند که من بعد دروغ نگویند و زنا و دزدی نکنند و نیز ذکر نمودند که بعد از فارغ شدن از سرود عادت ایشان بر این استمرار یافته بود که از مجلس متفرق شده ثانیاً برای اکل و شرب فراهم می شدند لکن چون فهمیدند که سرکار امر به تفریق اجتماعات فرموده اید از آن هم دست کشیدند اما در میان ایشان دو نفر را شایسته تنبیه دانستم خلاصه در خصوص اعتقادات ایشان چیزی به من دستگیر نشد جز این که متمسک به موهومات می باشند مستدعی این که در این مسئله مهم اینجانب را مدد فرمائید زیرا بسیاری از ذکور و اناث بدین تهمت گرفتاراند لکن از قرار معلوم می توان مانع شد و شعله این فتنه را خاموش کرد زیرا که هیاکل و مجامعی که در ظرف این مدت متروک شده بود حال مملو می گردد و همین دلیل بر آن است که مردم به واسطه این تهدید و تخویف برگشته به طریقه سابق خود متمسک اند و هدایا و قربانی ها را کما فی السابق می گذرانند» انتهی. و در سنه ۳۲۵ قبل از مسیح در پای تخت این بلد یکی از مجامع مسیحیان اوایل را معذب ساختند و به سختی بیازردند.

بحوریم. (مقاتله کنندگان) مکانی می باشد که در طرف شرقی اورشلیم در راه اردن واقع است ۲سموئیل ۳: ۱۶ و ۱۶: ۵ و ۱۷: ۱۸ (ملاحظه در اخیمعص).

بخور. خروج ۳۰: ۸ ترکیبی است که از کندر و صمغ و سایر عطریات می سازند و کیفیت ساختنش در خروج ۳۰: ۳۴-۳۶ مسطور است و استعمال نمودن آن جز در بیت الله در جای دیگر جایز نبود و فقط کاهنان می بایست آن را بر مذبح طلایی که مذبح بخور نامیده میشد بسوزانند (ملاحظه در منقل و مذبح). و باید دانست که برای سایر خدایان نیز بخور می سوزانیدند چنان که در فصل ۱۱: ۱۲و۱۷ از صحیفه ارمیا مذکور است.

بدان. (جویای عبادت) اولاً اسم قاضی بود که در ۱سموئیل ۱۲: ۱۱ با یربعل جدعون و یفتاح مذکور است لکن امکان دارد که همان باراق باشد و بعضی از نویسندگان اشتباه نموده در عوض باراق بدان نوشته اند چون که هردو لفظ در عبرانی به یکدیگر نزدیک می باشند.

۲) اسم مردی از سبط منسه ۱تواریخ ۷: ۱۷.

بدعت. قصد از اختیار اعمال دینیه است که جدید الاختراع و ناپسند می باشد این لفظ در انجیل گاهی از اوقات به فرقه ترجمه شده است و ابداً حکم بر خوبی و بدی مطالبش نمی کند اعمال ۵: ۱۷ و ۱۵: ۵ و ۲۶: ۵ و بعضی اوقات توبیخ شده است اعمال ۲۴: ۵ یعنی اشخاصی که دیگران را نسبت به بدعت   می دهند خود نیز شایسته همان اسم می باشند. ‌وقوع بدعت ها و جدائیها در کلیسای مسیحی تهدیدات سخت دارد ۱قرنتیان ۱۱: ۱۹، غلاطیان ۵: ۲۰، تیطس ۳: ۱۰، ۲پطرس ۲: ۱ و این لفظ در انظار و اذهان مردم همواره به معنی خارج شدن از حقایق اصلی انجیل ترجمه شده.

برادر. قصد از این لفظ در نوشتجات مقدسه فرزند یک والدین یا والد و یا والده است متی ۱: ۲، لوقا ۶: ۱۴ و برای خویش نزدیک پیدایش ۱۳: ۸ و ۱۴: ۱۶ و هم نسل و هم ولایت متی ۵: ۴۷، اعمال ۳: ۲۲، عبرانیان ۷: ۵ و رفیق و مساوی الرتبه متی ۵: ۲۳ و ۷ : ۳ و شخص محبوب ۲سموئیل ۱: ۲۶ و برای مسیحیان چون فرزندان خدا اعمال ۹: ۳۰ و۱۱: ۲۹ و شاگردان مسیح متی ۲۵: ۴۰ استعمال شده این عبارت کثیر الاستعمال عبری است و دلالت بر نزدیکی و شباهت می نماید چنان که ایوب میگوید «برادر شغالان شده ام» ایوب ۳۰: ۲۹ در متی ۱۲: ۴۶-۵۰ و ۱۳: ۵۵ و۵۶  مراثی ۳: ۳۱ و۳۵ و ۶ : ۳، یوحنا ۲: ۱۲ و ۷ : ۳ و اعمال ۱: ۱۴‌. برادران مسیح به طوری با مادر و خواهرانش به اتحاد ذکر گشته که نزدیک است که لابد شویم به باور کردن این که آنها فرزندان یوسف و مریم و کوچکتر از عیسی بوده اند در ناصره همسایگان مسیح دربارۀ او و خانواده اش می گویند «آیا این پسر نجـّار نمی باشد و آیا مادرش مریم نام نیست و برادرانش یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا و همه خواهرانش نزد ما   نمی باشند» متی ۱۳: ۵۵ و۵۶. و از اصل عبارت لوقا ۲: ۷ «پسر نخستین خود» و متی ۱: ۲۵ و تا پسر نخستین خود را نزائید او را نشناخت و از این که آنها تخمیناً ۳۰ سال با هم زیست کردند مستفاد می شود که بعد از مسیح فرزندان دیگری نیز داشتند.

آن رائی که بر آن است که برادران مسیح خاله زاده مسیح و پسران الفیوس و مریم خواهر مریم باکره اند خیلی اشکال دارد. اولاً آن که برادران مسیح همواره با مادرش مذکورند نه با زن دیگر چنان که ده دفعه ذکر گشته ثانیاً این که ایشان تا بعد از وفاتش بر او ایمان نیاورده بودند یوحنا ۷: ۵ و مزمور ۶۹ : ۸ مقابل کنید و گویا دو نفر از خاله زادگان مسیح نیز حواری بودند و حال این که در اعمال ۱: ۱۳و۱۴ و ۱قرنتیان ۹ : ۵ (ویهودا ۱۷) برادران مسیح به واضحی تمام از حواریان جدا هستند چنان که وقتی اتفاق افتاد در حالتی که شاگردان او و خاله زاده گانش به دور او ایستاده بودند مادر و برادرانش هم به دیدن او آمدند متی ۱۲: ۴۶-۵۰ در این صورت اگر ایشان خاله زادگان مسیح بودند می بایست بگوید «کیست مادر من و خاله زادگانم کیانند هر که ارادۀ پدر مرا که در آسمان است به جا آورد همان خاله زاده و خواهر و مادر من است». و هم چنین بدیهتاً بی معنی است که خاله زادگان ذکر شود و قصد از برادر باشد چنان که در متی ۱۳: گذشت برادران مسیح ۱۵ دفعه ذکر گشته اند و همواره لفظ ادلفوس (برادر) برای ایشان استعمال کرده و هرگز انلپسیوس (خاله زاده) و سونگنیز (خویشان) استعمال نشده.

بربری. در ایام پیش برای تمامی مردمان روی زمین اطلاق می شد جز یونانیان که فقط برای اشخاص یونانی لفظ یونانی اطلاق می شد و باید دانست که قصد از ذکر این لفظ در کتاب مقدس آن است که افاده وحشی گری و سرکشی را نماید همچنان که در این روزها استعمال می کنند اعمال ۲۸: ۲و۴ رومیان ۱: ۱۴، کولسیان ۳ : ۱۱.

برتولماوس. (پسر تولماوس) گویند. که این لفظ هم ثانی نتنائیل می باشد و دلیل بر این مطلب آن است که لفظ فیلپس و نتنائیل را در کتاب یوحنـّا با یکدیگر ذکر می نماید یوحنا ۱: ۴۵-۵۱ و فلیپس و برتولماس نیز در سایر اناجیل با یکدیگر ذکر شده اند متی ۱۰: ۳، مراثی ۳ : ۱۸، لوقا ۶ : ۱۴.

بربط عود. اسباب طرب است که مخترع آن یوبال بود و قوم یهود آن را در وقت عبادت استعمال می نمودند پیدایش ۴ : ۲۱ و ۳۱ : ۲۷، مزمور ۸۱ : ۲، اشعیا ۲۴: ۸  و پس از آن که بنی اسرائیل به اسیری برده شدند عودهای خود را بر درخت بید در کنار نهر بابل می آویختند مزمور ۱۳۷: ۲ و داود در نواختن عود نهایت مهارت را داشت ۱سموئیل ۱۶: ۱۶و۲۳ و عود در عنوان مزمور ۵۳ و۸۸  مذکور است و لکن جمیع علما بر این که لفظ عود در عنوان مزمور فوق همان اسباب طرب باشد اتفاق ندارند.

یوسیفوس گوید که عود دارای ده تار بود و دور نیست که عود ده تاری عودی بود که از عودهای مذکوره در آیه امتیاز کلی داشت مزمور ۹۲: ۳ و گاهی از اوقات عود را هشت تار بود و بدین واسطه کلمه عبرانیـّه (شمنیت) که ترجمه اش هشت است و به لفظ قرار تفسیر شده است ۱تواریخ ۱۵: ۲۱ و در عنوان مزمور ۶ و۱۲ مسطور است دور نیست که اشاره به سازی باشد که دارای هشت تار بوده است و از عودهای قدیمه صاحب چهار تار نیز بوده است لکن اغلب آنها دارای هفت تار بوده اند.

اما حجم عود به تفاوت بود و غالباً با دست حمل و نقل می شد و در وقت راه رفتن آن را می زدند و هیئت و ترکیب آن نیز مختلف بود چنان که از صورتها و نقشهای آنها که فعلاً باقیست و در دیوار هیاکل و قبور معلوم می شود‌.

عطری از عطرهای قیمتی است مزمور ۴: ۸ سرود ۴: ۱۴ که در حنوط کردن اموات بکار برند یوحنا ۱۹: ۳۹ و از این مستفاد می شود که آن نوعی از بخورات می باشد. ابن سینا می گوید و عود چوب و ریشه چوبی است که از ممالک چین و هند و عربستان میاورند و بسیار خوشبو است و خود چوب را در زمین در زیر خاک می گذارند که برگهای آن فاسد شده خود عود خالص می ماند و در علم نبات آن را اغالوحی گویند.

برج. در ایام پیش برجها را بر دیوارهای شهر بنا می کردند تا به واسطه آنها هجوم اعدا را مقاومت توانند نمود چنان که خدای تعالی نیز برای قوم خود برج قوی و سالم است. گاهی از اوقات نیز برجهای عالیه در تاکستانها و بستانها بنا می کردند برای این که یا خود در آنجا رفته عیش کنند و یا منزل باغبانان باشد ۲تواریخ ۲۶: ۱۰ و ارتفاع این برجها گاهی بر شصت و عرضشان به ۳۰ قدم میرسید و لفظ برج مقدس بسیار به اسماء مختلفه وارد شده است. من جمله برج بابل پیدایش ۱۱: ۴ و۹ و تاباص داوران ۹: ۵۱-۵۳ و التنانیر نحمیا ۳ : ۱۱ و حنئیل نحمیا ۳: ۱ و ارمیا ۳۱: ۳۸، زکریا ۱۴: ۱۰ و برج داود سرود ۴: ۴ و سلوام لوقا ۱۳: ۴ و شکیم و آن عبارت از قلعه محکمی است که در نزدیکی شهر شکیم بود و اهالی آن شهر در زمان هجوم ابی مالک به آنجا متواری شدند لکن فوراً آنجا را ترک کرده به هیکل خدایان خود پناه بردند به گمان این که خدایان ابی مالک را رد خواهند کرد اما او ایشان و خدایان ایشان را به آتش هلاک نمود داوران ۹: ۴۶-۴۹ و برج کله میکاه ۴: ۸ یا مجمل عذر مقدار یک میل به بیت لحم مسافت داشت و آن محل مرتفعی بود که شبانان آن دیار در آنجا برای دیده بانی گله های خود می شستند ۲تواریخ ۲۶: ۱۰ و بعضی را گمان چنان است که در لفظ برج کله اشارۀ است که به میکای نبی به ولادت مسیح در بیت لحم نموده شده و برج لبنان سرود ۷: ۴ و برج میا نحمیا ۳: ۱ و یزرعیل ۲پادشاهان ۹ : ۱۷.

برحومی. نسبت غیر قیاسی می باشد که به بحوریم می دهند ۲سموئیل ۲۳: ۳۱.

برخئیل. مبارک از خدا و او پدر الیهو می باشد که یکی از رفقای ایـّوب بود ایـّوب ۳۲: ۲ و۶.

برخیا و برخیّا. (مبارک) هفت نفر به این اسم بودند اوّل پدر آساف۱ تواریخ ۶:۳۹و۱۵: ۱۷ دوم مردی از ذریه داود ۱تواریخ ۳ : ۲۰ سوم شخص لاوی ۱تواریخ ۹: ۱۶ چهارم مردی که مستحفظ تابوت عهد بود ۱تواریخ ۱۵: ۲۳ پنجم شخص افرائیمی که معاصر آخاز پادشاه بود ۲تواریخ ۲۸: ۱۲ ششم پدر مشّلام که یکی از کارکنندگان در بنای دیوارهای اورشلیم بود نحمیا ۳ : ۴ و۳۰ و ۶: ۱۸ هفتم پدر زکریا، زکریا ۱: ۱ و۷ متی ۲۳: ۳۵.

برزلای. (از آهن) سه نفر به این اسم در کتاب مقدس بودند:

۱) مرد جلعادی ۲سموئیل ۱۹: ۳۱ که دوست داود بوده در زمانی که داود از حضور پسر خود ابشالوم فراری بود به او بسیار نیکی نمود و چون آبشالوم کشته شد و داود به اورشلیم برگردید برزلای در رکاب او بود تا وقتی که از اردن عبور نمود در آن وقت اذن طلبید که به وطن خود مراجعت نماید و پادشاه وی را فرمود که در عوض نیکی که به من کرده با من به اورشلیم بیا و باقی ایام خود را در خانه من به سر میبر لکن برزلای مسئلت ملک را قبول نکرد زیرا که بسیار سال خورده بود و پسر خود را به عوض خودش فرستاد. و مفاد کتاب مقدس آن است که داوود پادشاه در مدت حیات خود به خانواده برزلای نیکی نمود و پسر خود سلیمان را نیز فرمود که با اولاده برزلای نیکی نماید و ایشان را بر سر سفره خود جای دهد ۱پادشاهان ۲: ۷.

۲) شخص محولاتی که شوهر میکال دختر شاؤل بود ۲سموئیل ۲۱: ۸ .

۳) شوهر دختر برزلای جلعادی که با جانشینان او از بابل مراجعت نموده خواستند در سلک کاهنان داخل شوند لکن ممکن نشد عزرا ۲: ۶۱ و۶۲، نحمیا ۷: ۶۳ و۶۴.

برص. یکی از امراض کثیفه جلد است که شخص را علیل و بدهیئت می نماید و او را در تمام حیاتش معذب می دارد اما برصی که در کتاب مقدس مذکور است جذام نمی باشد بلکه نوعی از پسوریاس یالپرا می باشد او در شأن و وصف برص همین قدر کفایت می نماید که یهودیان آن را بسیار مکروه می داشتند و بر بعضی از ایشان به واسطه مخالفت اوامر الهی عارض می شد (ملاحظه در گناه) و موسی نبی در این خصوص شرح مفصلی مرقوم داشته است و قوم خود را از استعمال اسباب و وسایطی که به آن منتهی می شود ممانعت فرموده چنان که هر کس به این مرض مبتلا می شد می بایست از سایر مردم جدایی گزینند و تنها ساکن شود لکن دلیلی بر این که برص از امراض مسریه باشد نیست مگر این که در لاویان ۱۳: ۱۲و۱۳ می نویسد آن که تمام بدنش با برص پوشیده شده است طاهر است زیرا که مرض مسری نیست و می تواند که در میان مردم آمد و شد کند و حال این که در صورت مسری بودنش جایز نبود با کسی مراوده داشته باشد و این مرض در لاویان ۱۳: و۱۴ : و اعداد ۱۲: ۱۰ و ۲ تواریخ ۲۶: ۱۶-۲۳، ۲پادشاهان ۵ : ۲۷ مذکور است و علاوه بر برص شخصی در لاویان ۱۴: ۵۵  برص خانها و لباسها نیز وارد شده است و برص خانه ها عبارت از لکه بود که بر دیوارهای خانه ظاهر می شد و مثل برص انسانی دیوار را ابلق می نمود و بعضی بر آنند که قصد از برص لباس پشم حیوان مرده غیر مذبوح بوده است که در ضمن لباس بافته می شد.

برف. ۲سموئیل ۲۳: ۲۰ بخاری است که از زمین متصاعد شده و به شکل ابر در هوا متراکم گشته در زمستان در هوا بسته شود و شبیه ریزه های پنبه بر زمین فرود آید مزموز ۱۴۷: ۱۶ و در کتاب مقدس به سفیدی برف بسیار اشاره رفته است خروج ۴: ۶ و اعداد ۱۳: ۱۰  ۲پادشاهان ۵ : ۲۷ و مزمور ۵۱: ۷ و اشعیا ۱: ۱۸ اما قصد از آیه که در امثال ۲۵: ۱۳ مکتوب است یعنی «مثل سردی برف در روزهای درو» سردی می باشد که از آبهای برف حاصل می شود نسبت به سایر آب ها و آب برف برای شست و شو بسیار نیکو می باشد چنان که ایـّوب در ۹: ۳۰ از صحیفه خود می فرماید «اگر خویشتن را به آب برف غسل دهم و دستهای خود را به آب های آن پاک کنم».

برق. قصد از ذکر این کلمه در کتاب مقدس آن است که اشاره به غضب خداوندی نماید ۲سموئیل ۲۲: ۱۵ چنان که رعد اشاره به صولت خدای تعالی می باشد.

برقوس. (روغن) و او پدر بعضی از نتینیم بود که از اسیری بابل برگشتند عزرا ۲: ۵۳، نحمیا ۷ : ۵۵.

برگ. برگهای درخت زیتون پیدایش ۸ : ۱۱ و درخت بلوط اشعیا ۱: ۳۰ و درخت انجیر پیدایش ۳ : ۷ و متی ۲۴: ۳۲ درکتاب مقدس مذکورند و بسیار اشارات مناسب کنایات شیرین نسبت به برگهای عمومی مذکور است و نشان و نمونه کامیابی و توفیق مزمور ۱: ۳ ، ارمیا ۱۷: ۸ ، و یا نشان زحمت و مرارت می باشد ایوب ۱۳: ۲۵، اشعیا ۶۴ : ۶ ، متی ۲۱: ۱۹، ملاحظه لاویان ۲۶: ۳۶، اشعیا ۳۴: ۴، دانیال ۴: ۱۲و۱۴و۲۱، مراثی ۱۳: ۲۸، مکاشفه ۲۲: ۱و۲.

برگزیدگان. در موارد بسیاری در عهد قدیم و جدید بدین لفظ اشاره رفته است چنان که در اشعیا ۶۵: ۹ ، متی ۲۴: ۲۲، مراثی ۱۳: ۲۷، لوقا ۱۸: ۷، رومیان ۸ : ۳۳ ، کولسیان ۳ : ۱۲، تیطس ۱: ۱، مذکور است اما علاوه بر این در عهد جدید جمله و کلامهای بسیاری نیز به همان معنی وارد است چنان که در ۱پطرس ۵ : ۱۳ گوید «تا اراده خدا بر حسب اختیار» و غیره و مسیحیان را در معانی این کلمات طریق و رأی های بسیار است و تاویل آن کلمه برسه وجه می باشد.

۱) قصد از این است که خداوند بعضی اشخاص را برای انجام عمل مخصوص بر میگزنید چنان که کورش و تلامذه مسیح را اختیار فرمود.

۲) قصد از اختیار نمودن طایفه ایست محض برکت قبایل مثل یهود.

۳) قصد از اختیار نمودن اشخاص است برای حیات ابدی که قبل از بنیاد عالم در مسیح برگزیده شده اند افسسیان ۱: ۴ و ۱پطرس ۱: ۲۰ تا در حضورش پاک و بی عیب باشند.

برنابا. (پسر وعظ) شخص لاوی قپرسی بود که در زمان رسولان بدین مسیح متدین شد وعلاقات دنیوی را قطع نموده به بشارت مژده نجات مشغول گردید به حدی که مردم را بر ایمان دین مسیح ترغیب     می نمود و در مصائب و زحمات ایشان شریک می شد و به همین واسطه رسولان او را بدین اسم ملقب نمودند و حال آن که اولاً به یوسف مسمی بود اعمال 4: 36 و او همان است که پولس را بعد از هدایت یافتنش به شاگردان معرفی کرد اعمال 9 : 27 پس از آن پولس را از طرسوس به انطاکیه برده هر دو به اسم مسیح بشارت دادند و کامیاب شدند اعمال 11: 25 و26 و بعد در مجمع اورشلیم حاضر شده اعمال 15: 22 و کل 1:2 با یهودای ملقب به برسابا و میلا به انطاکیه رفتند اعمال15 : 22- 34 پس برنابا و مرقس به قبرس شدند ایوب 15: 39 . و بعضی رساله به عبرانیان را به او نسبت می دهند و رساله دیگری را نیز که به اسم او مسمی است به او نسبت می دهند لکن نویسنده اش معین نیست و این یقین است که برناباس آن را ننوشت. این رساله شاید در اوائل سال 70 بعد از میلاد نوشته شد. به اضافه اینها کتاب دیگری وجود داشت که انجیل برنابا خوانده شد که در عصر حاضر به زبان ایطالیائی به توسط یک نفر مسلمان نوشته شد که برساند کتاب مقدس تحریف یافته است و در حقیقت مطلبی راجع به عیسی مسیح از منابع موثقه تحصیل نکرده است.

برنج. در اغلب جاهای کتاب مقدس مذکور است پیدایش ۴: ۲۲ و بلا شک قصد از مس می باشد چون که برنج ترکیبی است از مس و روی مقابل تثنیه ۸ : ۹ و ایـّوب ۲۸: ۲ و در قدیم الایام اطلاعی از این ترکیب نداشتند هر چند که معرفت تام و تمامی درباره برونز که ترکیبی از مس و حلبی است بهم رسانیده از آن اسلحه و اینه و زینت آلات می ساختند و مس و برنج را برای بسیاری از اسبابهای هیکل استعمال نمودند لاویان ۶: ۲۸، اعداد ۱۶: ۳۹، ۲تواریخ ۴: ۱۶و۱۸ من جمله برای صافیها داوران ۱۶: ۲۱، ۲پادشاهان ۲۵: ۷ و برای اسلحه ۱سموئیل ۱۷: ۵ و۶ و۳۸ و برای آلات موسیقی ۱تواریخ ۱۵: ۱۹ و برای پول متی ۱۰: ۹. قصد از برنج و مس گاهی از اوقات خشکی و بی حسی و پستی و مداومت در گناه    می باشد لاویان ۲۶: ۱۹، تثنیه ۲۸: ۲۳، اشعیا ۴۸: ۴، ارمیا ۶ : ۲۸، حزقیال ۲۲: ۱۸ و هم نمونه قوت و اقتدار می باشد مزمور ۱۰۷: ۱۶، دانیال ۲: ۳۹، زکریا ۶: ۱ (ملاحظه در مس).

برنیکی. دخت اغریباس کبیر و خواهر اغریباس پادشاه یهود بود و او زنی بود که به فاحشه گی و بد سیرتی معروف بود و در مجلسی که در قیصریه فراهم شده و پولس را در آنجا در حضور فستوس والی محاکمه می نمودند حاضر شد اعمال ۲۵: ۱۳و۲۳، ۲۶: ۳۰.

بروج. منازل آفتاب است ۲پادشاهان ۲۳: ۵ این لفظ در عبری هم به معنی منزلگاه است و از برای منازل آفتاب که اشاره به دوازده برج منطقه البروج می باشد مستعمل است که در حرکت سالیانه آفتاب متصور می شود بروج مذکوره در یهودا منظر عبادت بت پرستانه بود.

بروخ. بلادان ۲پادشاهان ۲۰: ۱۲ که مرودخ بلادان نیز خوانده شده اشعیا ۳۹: ۱ و او در سال ۷۲۱ قبل از مسیح پادشاه بابل بود و رسایل و هدایا به حزقیا فرستاد ۲تواریخ ۳۲: ۳۱.

برهنه. به معنای تحت لفظی به معنی ناپوشیده پیدایش ۲: ۲۵ و ایـّوب ۱: ۲۱ جامعه ۵ : ۱۵ بدین واسطه دوزخ و جمیع اشیاء مخفیه در نظر خداوند مکشوف و عالم السر و الخفیات است ایوب ۲۶: ۶، عبرانیان ۴: ۱۳ و غالباً قصد از تمام ناپوشیده است بدین لحاظ اشکالی در یوحنا ۲۱: ۷ وارد نمی آید که می گوید پطرس برهنه بود یعنی لباس غیر از زیر جامه در بر نداشت (ملاحظه در لباس).

و آیات ۱سموئیل ۱۹: ۲۴ و اشعیا ۲۰: ۲ و میکاه ۱: ۸ و اعمال ۱۹: ۱6 محتمل است که به همین معنی باشد بعضی اوقات مقصود از فقیری و نداشتن لباس مکفی می باشد یعقوب ۲: ۱۵، اشعیا ۵۸ : ۷، ۲قرنتیان ۱۱: ۲۷. مثلا اصطلاحاً قومی را برهنه گویند که از محافظت خالی از دولت عاری باشد پیدایش ۴2: ۹، حزقیال ۳۲: ۲۵، ۲تواریخ ۲۸: ۱9، ارمیا ۴۹ : ۱۰. گاهی قصد از برهنگی بلکه قصد از شرمساری از هر جور گناه می باشد مخصوصاً بت پرستی و «باز کردن برهنگی» مقصود از اتحاد نامشروع یا زنا با محارم است لاویان ۲۰: ۱۹.

بره. بچه میش است که از برای قربانی فصح قرار داده شد و اگر بزغاله هم می بود مقبول بود خروج ۱۲: ۳-۱۵ در یوحنا ۱: ۲۹و۳۶ مسیح بره خدا خوانده شده چون که قربانی مقبول و پسندیده درگاه خدا بود که از برای گناهان انسانیان کرده شد اعمال ۸ : ۳۲، ۱پطرس ۱: ۱۹. قربانیهای معینه و مخصوصه عهد عتیق نه تنها اشاره به مرگ مسیح از برای رفع و آمرزش گناه بلکه اشاره به تقدیس بی لکه و حلم غیر معارض مسیح بود اشعیا ۵۳: ۴-۹ و در مکاشفه ۵ : ۶ و ۱۲: ۱۱ وارد است که در آسمان بره را همچو ذبح شده ایستاده دیدم ملاحظه در فصح و قربانی آیاتی که در ۱پطرس ۱: ۱۸و۱۹ وارد است ممکن است که اشاره باشد به این که سکه های قدیم به صورت بره مسکوک بودند.

بریت. (عهد) داوران ۹: ۴۶ ملاحظه در بعل بریت.

بز. معروف است قسمت اهم و عمده ثروت مشرقیان است پیدایش 15: 9 و 27: 9و30 : و31 : و 32: 14 و 37 : 31 اسرائیلیان در مملکت کنعان و مصر خروج 12: 5 ، 1سموئیل 25: 2 و هم طوایف بدوی حوالی ایشان در نگاهداری و به عمل آوردن این حیوان مراقبت تام و تمامی داشتند 2تواریخ 17: 11، حزقیال 27: 21 و از برای قربانی اسرائیلیان پاک و طاهر محسوب بود خروج 12: 3، لاویان 3 : 12، اعداد 15: 27 علاوه بر این هم شیر آنها و هم بچه آنها را می خوردند تثنیه 14: 4 و داوران 6: 19 و امثال 27: 27 و لوقا 15: 29 مشکهای متداوله هم از پوست بز ساخته می شود. پوست این حیوان را برای سفره خمیر یا سفره آرد بکار می بردند حزقیال 12: 34 و همچنین لباس فقرا و زاهدان و دراویش و ماتمیان و پیغمبران از پوست بز بود 1پادشاهان 21: 27، اشعیا 20: 2، عبرانیان 11: 37 ؛ مکاشفه 6: 12. موی این حیوان از برای بالاپوش امثال عبا و غیره و برای روپوش چادرها در کار بود خروج 26: 7 و 35 : 6، سرود 1: 8 و آنچه که برای خیمه شهادت استعمال می کردند مخصوصاً لطیف و نازک و اعلا بود خروج 25: 4 و 35 : 26 انواع بزها در فلسطین نگاه داشته می شدند موی نوعی از آنها بلند و مانند ابریشم و شبیه بانکورا بود سرود 4 : 1 و 6 : 5 نوع دیگر صاحب گوشهای پهن و بلند بودند که در عاموس 3: 12 وارد است و حالا هم در فلسطین عمومیـّت دارد و برای بسیاری از قربانیها و بزغاله میش و بره مقبول بودند و قربان مخصوص روز کفاره جز بز نبود لاویان 16: 5-28. (ملاحظه در رفع گناه).

بزغاله از بزها در اوقات متنـّوعه از برای رفع گناه تعیین می شد اعداد 28: 11-31 و 29: 1-38 بز نر پیش رو گله که در یرمیا 50 : 8 وارد است قصد از پیشوای شرارت می باشد اشعیا 14: 9، زکریا 10: 3.

مقابل حزقیال 34 : 17، متی 25: 32و33 سعیر که در عبرانی بز پشم دار قربانی رفع گناه است لاویان     9: 15، حزقیال 43 : 25 در پیدایش 27: 11و23 مودار ترجمه شده و در دانیال 8 : 21 خشن و در لاویان 17: 7 و 2تواریخ 11: 15 دیوها و در اشعیا 13: 21 و 34 : 14 غولها ترجمه شده است بز نر یک شاخ علی الاتـّفاق اشاره به دولت مقدونیـّه است دانیال 8 : 5.

بزهای وحشی که در 1سموئیل 24: 2 و ایوب 39: 1 و مزمور 104: 18، امثال 5: 19 وارد است بلاشک قصد از بز کوهی اعراب است و آن حیوان درشت قوّت مندی است که فعلاً در کوههای سینا در مشرق و جنوب دریای قلزم موجود است و خیلی شبیه است به گوزنهای که در مرغزار های کوه آلپ دیده می شوند. این حیوان در گله هائی که مرّکب از بیست یا چهل رأس یا بیشتر باشند چرا می کند و یکی از ایشان همواره همچو قراول در پی محافظت سایرین می باشد و چون کمترین و آهسته ترین صدائی شنوند تماماً فرار می کنند و بر روی سنگها بدون خوف جستن کرده مکرراً از جاهای بلند بر بالای شاخها خودشان می افتند و متضّرر نمی شوند شاخ این حیوان تخمیناً دو سه قدم امتداد می یابد اعراب شاخ آنها را از برای حقه و دسته کارد و خنجر و غیره بکار می برند.

بزیوتیه. (تحقیر شده یهوه) و آن مکانی است در طرف شرقی یهودیـّه یوشع ۱۵: ۲۸ و دور نیست که همان محلـّی باشد که الان به بعله یا دیرر بلاه مسمی می باشد.

بستر. معروف است پیدایش ۴۷: ۳۱ اگر چه عادت مشرقیان بر این استمرار یافته بود که فرشهائی خود را غالباً بر زمین خانه گسترند لکن بسترها در موضع چندی از کتاب مقدّس مذکور است و آنها را از چوب عزرا ۳: ۹ و یا از عاج و آهن ترتیب می دادند عاموس ۶: ۴ و استر ۱: ۶ و ۷ : ۸ چنان که از بقایای خرابه های مصر و پومپای به واضحی معلوم می گردد.

بسور. وادی است که در جنوب یهودیـّه واقع و داود با چهار صد نفر از بستگان خود از آنجا عبور کرد ۱سموئیل ۳۰: ۹-۲۱ و همان مکانی می باشد که آن را وادی شریع گویند.

بشارت. شروع بشارت از شروع کلیسای مسیحیان بود زیرا که منجی و مخلـّص ما بشارت می داد و در هیکل تعلیم می فرمود و غالب اوقات مردم را از دریا یا از فراز کوهی موعظه و اندرز می کرد و شاگردان خود را نیز گفت که بروید و جمیع قبایل را تا آخر دنیا بشارت دهید ملاحظه در وعظ‌. و باید دانست که در زمان قدیم عبرانیان بشارتی نداشتند لکن بعد از مراجعت از اسیری بابل به موافق کتاب مقدّس شروع نموده شریعت را برای قوم تفسیر نمودند.

بشلام. پسر سلام و او شخصی بود که در زمان رجوع یهود از بابل از جانب دولت فارس بر فلسطینیان حکومت داشت و چون یهود مراجعت نموده به مرمـّت هیکل پرداختند وی کاغذی به ارتحشستای ملک نوشت تا ایشان را از کار باز دارد عزرا ۴: ۷.

بصره. (قلعه) این اسم برای دو شهر اطلاق شده است یکی در بلاد ادوم اشعیا ۳۴: ۶ و ۶۳: ۱ که به موافق قول ارمیای نبی خراب گردید ارمیا 49 : 13 عاموس 1:  12 لکن آن شهری که فعلاً به بصره مسمی     می باشد تخمیناً مسافت ۲ میل در جنوب مشرقی بحیرت الموت واقع است.

دیگری در بلاد موآب است ارمیا ۴۸: 2۴ که بعضی گمان برده اند که همان بصره حوران می باشد که شامل خرابهای بسیار است و محیط آنها تخمیناً پنج میل و عدد ساکنین یکصد هزار بوده است لکن نفوس حالیه اش تخمیناً ۲۰ خانوار می باشد و به گمان بعضی این شهر از بناهای رفائیان و اکثر خرابهای آن که فعلاً موجود است در عصر رومانیان ساخته شده است و چون دین مسیح در این شهر نفوذ کرد اکثر اهالی آن نصرانی شدند به طوری که در یک وقت هفده اسقوف در آن پیدا شد.

بصقه. (ارتفاع سنگی) مکانی است در دشت های یهودیه یوشع ۱۵: ۳۹ و ۲پادشاهان ۲۲: ۱ و به گمان بعضی همان بشلیت می باشد.

بصلئیل. (در سایه خدا) دو نفر در کتاب مقدس به این اسم بودند ۱) خروج ۳۱: ۲ مردی که خدای تعالی او را در صنعت زرگری و سایر فلزات دانش و سلیقه مخصوصی عطا فرموده بود تا در بنای آلات بیت الله قیام نماید ۲) مردی که بر حسب قول عزرا زن غریبه ترویج نموده بود عزرا ۱۰: ۳۰.

بصلوت یابصلیت. مردی که با اولاده خود بانیثیم با زور بابل از بابل مراجعت کردند عزرا ۲: ۵۲، نحمیا ۷: ۵۴.

بصور. پدر بلعام بود که در عهد عتیق بعور خوانده شده است اعداد ۲۲ : ۵ لکن در ۲پطرس ۲: ۱۵ به موافق لسان یونانی بصور خوانده شده است.

بطلیموس. (جمعش بطالسه است) این لقب در مصر به خلفای اسکندر مقدونی داده شد و شش نفر از بطالسه در کتاب مقدس مذکور است.

۱) بطلیموس سوتر یعنی مخلـّص که از سنه 323 تا ۲۸۵ قبل از مسیح سلطنت می نمود و او پسر حرام زاده بود که برای فیلپس تولـّد یافت و اوّلین سلسله ملوک بطالسه است که در عساگر اسکندر خدمت نموده مصر را در سال ۳۲۳ قبل از مسیح مفتوح ساخت و در سال ۳۲۱ قبل از مسیح بر پردکس و در سال ۳۱۰ قبل از مسیح بر انتی جونس غالب آمد و در سال ۳۲۰ قبل از مسیح به فلسطین رفت و اورشلیم را در روز سبت محاصره نموده مفتوح ساخت و قدری از یهودا را اسیر کرده با خود به مصر برد لکن با ایشان نیک رفتاری نموده آنها را سبب آبادی مملکتش گردانید و گمان می رود که همان پادشاه جنوب باشد که در دانیال ۱۱: ۵ مذکور است.

۲) بطلیموس فیلادلفوس پسر بطلیموس اول و او از سال ۲۸۵ با ۲۴۷ قبل از مسیح سلطنت نمود و دخترش بر نیکی با نطیوخس ثانی که شهریار سوریـّه بود داده شد دانیال ۱۱: ۶ و این بطلیموس همان است که کتابخانه معروفی در اسکندریه بر پا نموده از مشاهیر دانشمندان مثل تیوکریتس شاعر و افکلیدس مهندس و اراتس منجم و غیره بدانجا برد.

گویند اول کسی که بانی ترجمه هفتاد شد او بود و مردمان از مشرق و مغرب در آنجا فراهم آورد و حکمت یهود را با فلسفه یونانیان جمع نمود خلاصه کوشش و مساعی او را در تواریخ یهود و مسیحی تاثیر عظیمی بود.

۳) بطلیموس سوم پسر بطلیموس دوم که به اپرجیتس ملقـّب بود و از سال ۲۴۷ تا ۲۲۲ قبل از مسیح سلطنت می نمود وی لشکری سوق داده به قصد اخذ ارث خواهر خود به شام رفت زیرا که شوهرش وی را ترک نموده به قتل رسانیده بود بنابراین شام را تا حدود انطاکیه و بابل مفتوح ساخت و قربانیهای بسیاری بر حسب شریعت یهود در اورشلیم تقدیم نمود و تماثیلی را که کامبوزیا آورده بود به مصر برد دانیال ۱۱: ۷-۹.

۴) بطلیموس چهارم پسر بطلیموس سوّم که به فیلوپاتور ملقـّب بود و از سال ۲۲۲ تا ۲۰۵ قبل از مسیح سلطنت می نمود وی در رافیا که در نزدیکی غزه است لشکر انطیوخس کبیر را منهزم ساخت و قربانیهای زیاد به شکرانه این موهبت در هیکل اورشلیم تقریب نمود لکن چون خواست که به قدس الاقداس در آید به فلج مبتلا گردید.

۵) بطلیموس چهارم که به ابی فانیس ملقـّب بود و از سال ۲۰۵-۱۸۱ قبل از مسیح سلطنت می نمود و چون پدرش در گذشت وی پنج ساله بود و در زمان طفولیت او انطیوخس کبیر بقاع و فینیقیه و یهودیه را مفتوح ساخت و جمیع کثیری از یهود که نسبت به سلسله بطالسه امین بودند به مصر فرار کردند و رئیس کهنه در آنجا هیکلی در لیونتوپولس بساخت از آن پس رومانیان بطلیموس و انطیوخس را صلح دادند لکن بعد از آن قـوّت مصر مجموع گردید دانیال ۱۱: ۱۳-۱۷.

۶) بطلیموس فلیومتر ابن بطلیموس اپی فانیس که از سال ۱۸۱-۱۴۶ قبل از مسیح سلطنت می نمود و چون پدرش در گذشت او طفل بود و مادرش کلیوپترا تا زمان وفاتش یعنی سال ۱۷۲ قبل از مسیح ملکه شد و در مدت سلطنت خود با دولت شام دوست بود لکن در سال ۱۷۱ قبل از مسیح انطیوخس اپی فانیس بر مصر هجوم آورده بر بطلیموس غالب گشت و او را اسیر کرد اما رومی ها مصر را در ۱۶۸ قبل از مسیح پس گرفتند و به تدریج آن مملکت ولایت رومانیان شد دانیال ۱۱: ۲۵ و در زمان بطلیموس ششم بنای هیکل لیونتوپولس به انجام رسید و غیر از اورشلیم مرکز دیگری برای عبادت یهود معـّین گردید فلسفه یونانیان با فلسفه مصر داخل شد و نتیجه این مطلب آن شد که قوم یهود برای انتشار دین مسیح قابل و مستعد گردیدند.

بعشا. (شجاعت) و او بعشا ابن اخیا از سبط یساگر بود که فتنه انگیخته ناداب ابن یربعام را در جبـّون که ملک فلسطینیان بود بکشت ۱پادشاهان ۱۵: ۲۷ و خود بیست سال در جایش سلطنت نمود و تمامی خانواده یربعام را به قتل رسانید مبادا که با وی معارضه نمایند تا فرموده نبی تکمیل گردد ۱پادشاهان ۱۴: ۱۰ لکن بعشا آنچه که در نظر خداوند ناپسند بود به عمل آورد و در ایام او همیشه نایره آشوب مشتعل بود و پس از آن زمری او و خانواده او را بکشت ۱پادشاهان ۱۶: ۹-۱۱ ملاحظه در اسا.

بعشتره. (خانه عشتاروت) و آن شهری است در باشان یوشع ۲۱: ۲۷ که در ۱تواریخ ۶: ۷۱. عشتاروت خوانده شده است.

بعل یا بعلیه. (خداوند یا آقا) باید دانست که اهالی مشرق در زمان قدیم اجرام سماوی را پرستش می نمودند مثلاً اهالی فینیقیه و کنعان و سایر همسایگان ایشان آفتاب پرست و ماه پرست بودند و بعل را خدای آفتاب و عشتاروت را خدای ماده ماهتاب می دانستند لکن نه این که عبادت مسطور فقط در مشرق رواج داشت بلکه در مملکت اروپ نیز معمول چنان که ساکنان سکندینیونا و به قولی ساکنان بریطانیا آفتاب پرست بودند. و به موافق تاریخ معلوم می شود که عبادت اهالی ایرلند و اسکات لند شباهت کلی به عبادت بعل داشته و فعلاً در اسکات لند محلی است که آن را بالیتن گویند یعنی تل آتش بعل زیرا در آنجا برای بعل آتش میافروختند.‌ اما لفظ بالتین یعنی آتش بعل اسمی می باشد که اهالی ایرلند برای عید مخصوص گذاردند و عادت داشتند که در آن عید جمع شده بر سر تپه و تل ها آتش افروزند و حیوانات خود را از میان آتش بگذرانند و روز یکشنبه دوم بعد از عید صعود را نیز بالتین گویند و البته مطالعه کننده اثر آفتاب پرستی را در این قواعد و رسوم به واضحی می بیند.

اهالی مشرق را میل بسیار به عبادت بعل بود به طوری که فرزندان خود را برای او قربانی سوختنی می نمودند ارمیا ۱۹: ۵ و مکان های بلند مثل کوهها و تلهای مرتفعه را که چشم انداز خوب داشت برای بنای مذبح او بر می گزیدند. خلاصه بعل برای قوم اسرائیل سنگ مصادم شد زیرا که به واسطه داخل کردن عبادت او به شهرهای خودشان شریعت اقدس الهی را شکستند و اوامرش را ناچیز انگاشتند ۱پادشاهان ۱۸: ۱۷-۴۰، یوشع ۲۲: ۱۷، اعداد ۲۵: ۳ و۵ و۱۸، مزمور ۱۰۶: ۲۸، تثنیه ۴ : ۳.

خلاصه عبادت بعل در میان اهالی مشرق عمومیت داشت و هر یک او را به نوعی و اسمی نامیدند و اغلب اوقات اسم او را بر شهرهائی که عبادتش در آنجا رواج داشت می گذاردند مثل بعل فغور و بعل زبوب یعنی خدای مگسها که همان عقرون می باشد.

و بعل کاهنان بسیار دارا بودند که با سحر و شعبده خود که از جمله معجزات بعل می شمردند مردم را می فریفتند چنان که این مطلب در حکایت ایلیای نبی مفصلاً بیان شد. زیرا که او ۴۵۰ نفر از ایشان را به قتل رسانیده و بدین واسطه مردم فهمیدند که ایشان دروغگو و تابع خدای دروغی می باشند که قادر بر اظهار عجائب نیست.

بعل(۱) مردی از نسل راؤبین ۱تواریخ ۵ : ۵ .

۲) مردی از نسل بن یامین ۱تواریخ ۸ : ۳۰ .

۳) اسم شهرهای شمعون است که بعلوت و بعله بئر نیز خوانده شده است ولتن گوید که خرنوب حالیـّه همان بعلوت می باشد لکن کاندر ام بغله را بعلوت می داند ۱تواریخ ۴: ۳۳.

بعله. (خواتون) اولاً شهری است در دان یوشع ۱۹: ۴۴ و او همان شهری می باشد که سلیمان ملک آن را محصور کرد ۱پادشاهان ۹ : ۱۸ و ۲تواریخ ۸ : ۶ و به گمان کاندر همان خرابه های بلعین می باشد که در وادی دیر بلاط واقع است و کوک گوید که در نزدیکی کوه بعله یوشع ۱۵: ۱۱ یا یبنه حالیـّه می باشد.

۲) اسم قریت یعاریم یوشع ۱۵: ۹ و بعل یهودا ۲سموئیل ۶: ۳ و قریه بعل در یهودا می باشد یوشع ۱۵: ۶۰ و ۱۸: ۱۴ (ملاحظه در قریت یعاریم).

۳) اسم محلی است در یهودا یوشع ۱۵: ۲۹ که همان باله یوشع ۱۹: ۳ یا بلهه ۱تواریخ ۴: 2۹ می باشد و موقعش دیر البلح است که در نزدیکی غـّزه واقع است.

بعله بئر. (صاحب چاه) یوشع ۱۹: ۸ ملاحظه در بعلوت.

بعل بریت. (خدای عهد) و آن بعل شکیمان می باشد بعد از موت جدعون داوران ۸: ۳۳ و ۹: ۴.

بعلبک. و آن قریه ایست بر دامنه کوه شرقی واقع و یونانیان آن را هیلوپولس یعنی شهر شمس می گفتند و تخمیناً به مسافت ۴۳ میل به طرف شمال غربی دمشق واقع است و ۳۸۰۰ قدم از سطح دریا مرتفع       می باشد. از تاریخ این شهر چندان اطـّلاعی نداریم لکن به واسطه عظمت ابنیه و عماراتش مشهور بود به طوری که هیکلها آنجا از عجائب دنیا شمرده شد و دو هیکل عظیم داشت یکی کوچک و دیگری بزرگ طول اولین ۲۲۵ قدم و عرضش ۱۲۰ قدم و ستونهای بزرگی که طول یکی از آنها ۵۴ قدم بود آن را احاطه نموده بود و مسافت ما بین ستونها از ۹-۱۲ قدم و از ستونها تا دیوار هیکل ۹ قدم بود اما طول هیکل شمس که بزرگترین هیاکل این شهر می باشد ۳۲۴ قدم است و پنجاه و چهار ستون دارد که قطر هر یک از آنها ۷ قدم و ارتفاع آنها از ته تا به بالا ۸۹ قدم می باشد سنگهای این شهر آهکی و بعضی از آنها ۶۴ قدم طول و ۱۲ قدم ارتفاع دارد. خلاصه شهر مسطور از بزرگترین شهرهای دنیا محسوب بود و هیکل آنجا در عظمت و بنا ثانی اثنین هیاکل یونان بود لکن از حیث ترتیب و زینت از آنها پست تر می بود. علمای تاریخ بانی این شهر را معین نکرده اند لکن بانی هیکل شمس انطونیتس پیوس بود که در سال ۱۵۰ بعد از مسیح آن را بنا کرد بعضی بر آنند که همان بعل جاد می باشد که در یوشع ۱۱: ۱۷ و ۱۲: ۷ و ۱۳: ۵ مذکور است. اما دیگران گفته اند که هیکل شمس همان بعله یا بعل هامون می باشد لکن این قول معتنابه نیست.

بعل تامار. (خدای نخل) و آن مکانی است در نزدیکی جبعه داوران ۲۰: ۳۳ و دور نیست همان مکانی باشد که در داوران ۴: ۵ نخله دبوره و در این اواخر بیت تامار خوانده شد.

بعل جاد. (لشکرگاه بعل) این محل جایی بود که فتوحات شمالی یوشع ابن نون بدین جا منتهی شد یوشع ۱۱: ۱۷ و ۱۲: ۷ و ۱۳: ۵ و همان بانیاس حالیه یا قیصریه فیلیپس می باشد متی ۱۶: ۱۳ بعضی گمان برده اند که بعل جاد همان بعلبک مشهور است.

بعل حاصور. (قریه بعل) اسم مکانی است که ابشالوم برادر خود امنون را به واسطه بی عصمت نمودن خواهرش تامار به قتل رسانید ۲سموئیل ۱۳: ۲۳.

بعل حرمون. داوران ۳: ۳ و ۱تواریخ ۵: ۲۳ یکی از قله های سه گانه کوه حرمون است و دور نیست که همان صبیلبۀ حالیه باشد.

بعلزبوب. که در عهد جدید بعل زبول خوانده شده است اصلش همان بعل زبوب است لکن یهود به واسطه این که خدایان بت پرستان را تحقیر می نمودند و ناچیز بلکه شیطان می دانستند ۱قرنتیان ۱۰: ۲۰ جزئی تغییری در آن داده بعلزبول گفتند متی ۱۰: ۲۵ و ۱۲: ۲۴و۲۷، مراثی ۳: ۲۲، لوقا ۱۱: ۱۵و۱۸و۱۹. و این تغییر لفظی سبب تغییر معنوی نیز گردید زیرا که در اول مراد خدای مگسها بود و بعد از آن به معنی خدای نجاسات گردید.

اما بعلزبوب خدای طـّب عقرونیان ۲پادشاهان ۱: ۳ و بزرگترین خدایان ایشان بود چنان که رئیس الشیاطـّین خوانده شده است متی ۱۲: ۲۴، لوقا ۱۱: ۱۵ بعضی گمان برده اند که قصد از این لفظ خدای مساکن می باشد زیرا که او رئیس ارواح نجسه ایست که در بعضی از اشخاص داخل می شود و سبب جنون می گردد مثل روح نجسی که مسیح از آن شخص دیوانه اخراج کرد و فریسیان وی را رئیس الشیاطـّین خواندند.

بعل شلیشه. ۲پادشاهان ۴: ۴۲ مساحان انکلیس گمان برده اند که بعل شلیشه همان سریسیـّه حالیـّه            می باشد که تخمیناً ۱۳ میل به شمال لـّد واقع است لکن کاندر گوید که همان کفر ثلاث می باشد.

بعل صفون. خروج ۱۴: ۲، اعداد ۳۳ : ۷ مکانی است که در نزدیکی خلیج سویس یا برکنار غربی آن واقع است یعنی جایی که اسرائیلیان از دریای قلزم عبور کردند اما دکتر آپیرس گفته است که همان جبل عتاقه می باشد که در نزدیکی شهر سویس است لکن برغش پاشا گوید که بعل صفون همان کوه کاسیوس می باشد که بر کنار دریای روم واقع است.

بعل فراصیم. (خدای هزیمت ها) مکانی است در وادی رفائیان ۲سموئیل ۵: ۲۰ و ۱تواریخ ۱۴: ۱۱ که آن را کوه فراصیم گویند و به وادی جبعون نیز نزدیک است اشعیا ۲۸: ۲۱.

بعل معون. شهری است که رأوبینیان آن را بنا کردند اعداد 32: 38 اول تواریخ 5 : 8 که در یوشع 13: 17 بیت بعل معون و در ارمیا 48: 23 بیت معون خوانده شده است و دور نیست که همان بعون باشد که در اعداد 32: 38 مذکور است و الان او را معین گویند که به مسافت دو میل به جنوب غربی حشبون واقع و دارای خرابه های بسیار است.

بعل هامون. (جمهوری بعل) مکانی است که بعضی آن را بعلبک و دیگران الیمون دانسته اند و آخری در کوههای افرائیم در شمال سامره واقع است سرود ۸ : ۱۱.

بعلوت. (جمع بعله است) که به معنی خاتون می باشد و آن شهری است در طرف جنوبی یهودیه یوشع ۱۵: ۲۴ و دور نیست که همان بعله بئر باشد یوشع ۱۹: ۸ که الان خرنوب خوانده می شود.

۲) موضعی است که بعنه که یکی از صاحبمنصبان بود بر آن حکومت داشت ۱پادشاهان ۴: ۱۶.

بعلی. (آقا یا خداوند من) قصد از این لفظ که در هوشع ۲: ۱۶ وارد شده است دو معنی می باشد اولاً خدای مشهور کنعانیان دوم شوهر زن و نتیجۀ این مطلب آن است که قوم خدا او را به عبادت پاک عبادت خواهند کرد و از تعلیمات و آداب بت پرستی باید خالی باشد.

بعلیاداع. (یعنی بعل می داند) و او یکی از پسران داود بود ۱تواریخ ۱۴: ۷ که الیداع و الیاداع نیز خوانده شده است ۲سموئیل ۵ : ۱۶ و ۱تواریخ ۳ : ۸ .

بعلیم. (جمع بعل است) ملاحظه در بعل.

بعنه. (پسر تنکی) دو نفر در کتاب مقدس به این اسم بودند.

۱) یکی از پسران رمون که از بندگان ایشبوشث ابن یوناتان بود وی با برادر خود ریکاب در عین ظهر به خانه ایشبوشث در آمده وی را بکشتند و سرش را به خیال یافتن جایزه به داود آوردند لکن داود ایشان را به قتل سپرد و جزای فعل نکوهیده ایشان را به خودشان بازگردانید و امر فرمود که دستها و پاهای ایشان را بر کنار حوضی که در حبرون است قطع کنند ۲سموئیل ۴: ۲-۱۲.

۲) مردی که بازروبابل از اسیری مراجعت کرد عزرا ۲: ۲.

بعور. (مشعل) دو نفر به این اسم بودند. ۱) پدر بالع پادشاه ادوم پیدایش ۳۶ : ۳۲، ۱تواریخ ۱: ۴۳.

۲) پدر بلعام اعداد ۲۲: ۵ که بصور نیز خوانده شده است ۲پطرس ۲: ۱۵.

بعولت. (تزویج شده) قصد از ذکر این کلمه که در اشعیا ۶۲: ۴ وارد است این است که حضرت اشعیای نبی میخواهد ظاهر نماید که به طوری که زن بشوی خود متمسک است همان طور زمین یهودیـّه نیز به خدای تعالی متمسک می باشد.

بعون. اعداد ۳۲: ۳ ملاحظه در بعل معون.

بغوای. (آقا) اوّل شخصی که بعضی از اولاده او بازروبابل نحمیا ۷: ۱۹، ۱) عزرا ۲: ۱۴ و بعضی دیگر به عزرا از اسیری برگشتند عزرا ۸: ۱۴.

۲) مردی که عهد نامه را مهر کرد عزرا ۲: ۲، نحمیا ۷ : ۷ و ۱۰: ۱۶.

بکا و وادی بکا. راهی بود که به اورشلیم می رفت و در قدیم الایام آن را چاهی و منبع آبی نبود لکن بعد از آن چاههای متعدده در آنجا کندند تا مسافرینی که به قصد اورشلیم از آنجا عبور و مرور              می نماید از آنها بیاشامند بعضی بر آنند که این لفظ به طور کنایه در مزموز ۸۴ : ۶ وارد شده است و بعضی گویند که قصد از وادی جهنّم یعنی وادی ابن هنوم می باشد.

بلا. که در خروج ۹: ۱۴ و ۱۱: ۱ و لاویان ۱۳: ۳ و ۱پادشاهان ۸ : ۳۷ مذکور است مثل بلاهای ده گانه که بر مصریان از قرار تفصیل ذیل وارد آمد.

اول، تبدیل آب رود نیل به طوری که انسان و حیوان به هیچ وجه قدرت آشامیدن آن را نداشتند و سحره نیز به سحر خود چنین کردند و قلب فرعون را قساوت فرا گرفت خروج ۷: ۱۴-۲۵‌.

دوّم، بلیـّه وزغها که ساحران نیز چنان کردند خروج ۸ : ۱-۱۵.

سوّم. بلیـّه پشه ها که ساحران عاجز مانده اعتراف نمودند که انگشت قدرت الهی است که آن را به جا آورده است خروج ۸ : ۱۶-۱۹، مزمور ۷۸ : ۴۵.

چهارم، بلیـّه مگسها که در انسان و بهایم پیدا شده و آنها را به طوری اذیـّت رسانید که فرعون پشیمان شده وعده داد که قوم را رها خواهد کرد لکن چون بلامانع ماند قلب خود را سخت نموده ایشان را رها نکرد خروج ۸ : ۲۰-۳۲.

پنجم، بلیـّه و با که بر حیوانات خانگی از قبیل اسب و الاغ و استر و اشتر و گاو و گوسفند یافت شد در حالتی که حیوانات و مواشی اسرائیلیان در امنیـّت و آسودگی بودند خروج ۹: ۱-۷ و فرعون قلب خود را سخت تر از سابق نمود‌.

ششم، بلیـّه دمـّلها که در انسان و حیوان حتی بر سحره نیز یافت شد لکن سبب سختی دل فرعون شده اسرائیلیان را رها نکرد خروج ۸ : ۱۲.

هفتم، بلیـّه سرما و تگرگ که غلـّه های مصریان را ضایع کرد و چون قصد خداوند این بود که در حق قوم فرعون ترحم فرماید لهذا قبل از وقوع بلا ایشان را آگاهانیده فرمود هر آنکس خود و گله و            رمه اش در خانه رود از این بلا آزاد خواهد بود اما هر کس که اعتنائی نکرده در دشت ماند سرما و تگرگ خود و گله و رمه اش را کشته علف ها و اشجار کلیه ضایع و شکسته شد جز زمین جوشن که در کمال آسوده گی و رفاهیت بود خروج ۹: ۱۳-۳۵ و چون بلا رفع شد نقض وعده نموده ایشان را رها نداد.

هشتم، بلیـّه ملخ بود که باقی مانده سرما و تگرگ را خورد خروج ۱۰: ۳-۱۸ بنابراین فرعون رفع بلا را از موسی درخواست نمود لکن وعده رهائی نداد.

نهم، بلیـّه تاریکی غلیظ است که مدت سه روز تمام ملک مصر را جز جوشن فرا گرفت در این حال فرعون مأیوس گشته موسی را گفت که بنی اسرائیل را برداشته بیرون روید لکن گله و رمه و مواشی خود را بر جا گذارید اما موسی این مطلب را مسـّلم نداشته فرعون او را از حضور خود راند و او را گفت دفعه دیگر مرا نخواهی دید و الا خواهی مرد خروج ۱۰: ۲۱-۲۸.

دهم، بلیـّه قتل اوّلی زاده گان مصریان بود که در نصف شب واقع شده فرعون و خـّدام و جمیع مصریان از خواب برخاسته در تمام زمین مصر شیون و ویل عظیمی بود زیرا که خانه یافت نمی شد که میّتی در آن نباشد خروج ۱2: ۲۹و۳۰ در این حال ایشان را رهایی داد.

بلادان. (پسر را فرستاد) و او پدر مرودخ شهریار بابل بود ۲پادشاهان ۲۰: ۱۲، اشعیا ۳۹ : ۱.

بلاستس. (علف نورسته) و او ناظر خوابگاه هیرودیس اغریباس بود اعمال ۱۲: ۲۰.

بلدد. (پسر دشمنی یا جدال) و او یکی از رفقای سه گانه ایـّوب بود و ایـّوب را می گفت که خداوند آنچه به تو به جا آورده است از مقتضای عدالت می باشد ایـّوب ۸ :و ۱۸ و ۲۵: و او را بلدد شوحی     می گفتند زیرا یاشوح شهر وی است و یا قصد از نسبت وی بشوح ابن ابراهیم می باشد پیدایش ۲۵: ۲ و امکان دارد که همین شوح جـّد بلدد بوده باشد ایـّوب ۲: ۱۱.

بلسان. پیدایش ۳۷ : ۲۵ درختی است معروف که در بلاد حبش می روید ارتفاعش ۱۳ قدم شاخه ها و برگهایش کوچک و سبز می باشد و بلسم جلعاد که در عطر و خوشبوئی مشهور بود از آن تحصیل     می شد. شعرا و مورّخـین قدیم آن را بسیار توصیف نموده اند و اطبای قدیم نیز منافع بسیار برای آن ذکر کرده اند از قبیل شفای امراض و جراحات و غیره ارمیا ۸ : ۲۲ و در آن زمان در میان اهالی مشرق نیز بسیار مستعل  بود به طوری که تجار آن را خریده به مصر می بردند و اهالی مصر آن را خریده برای تدهین اموات بکار می بردند و در کتاب مقدس مذکور است که قافله اسماعیلیان که یوسف را خریدند بلسان به مصر می بردند و بعد از چندی کمیاب شده بازارش بسیار رواج یافت به طوری که به دو برابر با نقره فروخته می شد. گویند چون تیطس و پومپیوس به رومیـّه مراجعت می نمودند قدری بلسان با خود بردند تا علامات فتح و ظفر ایشان باشد اما طور تحصیل بلسان آن است که درخت مرقوم را به استصواب تیشه یا تبر قدری زخم کرده بلسان از آن جاری شده در ظرفهای گلی که برای این کار آماده است ریخته می شود.

و باید دانست که فعلاً در جلعاد بلسان نمی روید لکن نه این که این مطلب دلالت نماید بر این که در زمان قدیم هم نمیروئیده است زیرا که لفظ جلعاد دلالت می نمود بر زمین وسیعی که به طرف مشرق جلعاد حالیـّه ممتد بود. راهبان اریحا را گمان چنان است که ز قوم همان بلسان جلعاد می باشد زیرا که از ثمر آن درخت چیزی تحصیل کرده مثل بلسان استعمال می نماید.

بلشان. (پسر زبان) که قصد از فصاحت می باشد او شخصی بود که در وقت مراجعت زروبابل از بابل با وی مصاحبت نمود عزرا ۲: ۲، نحمیا ۷ : ۷.

بلاط. یوحنا ۱۹: ۱۳. دارالحکومه پیلاطس است که با سنگ مرمر و غیره فرش شده بود مقابل اشعیا      ۱: ۶ (ملاحظه در جبـّاثا).

بلطشصر. (امیر بل) اسمی است که در دارالحکومه نبوخدنصـّر به دانیال داده شد دانیال ۱: ۷ (ملاحظه در دانیال).

بلّور. این لفظ در زبان عبرانی به معانی مختلفه ترجمه شده است چنان که در حزقیال ۱: ۲۲ بلور یا شیشه و در پیدایش ۳۱ : ۲۰ ژاله و در ایـّوب ۶: ۱۶ یخ ترجمه شده است اما معنی اصلی لفظ مرقوم در عبرانی یخ است و چون شیشه و سنگهای گرانبها ظاهراً مثل یخ شفاف اند بدان واسطه چنین ترجمه شده است ایـّوب ۲۷: ۱۷، مکاشفه ۴: ۶ و ۲۱: ۱۱.

بلوط. لفظ بلوط در کتاب مقدس بسیار وارد گشته است من جمله پیدایش ۱۲: ۶ و ۱۳: ۱۸ و ۱۴: ۱۳ و ۸ : ۱و۱ و ۳۵: ۸ ، تثنیه ۱۱: ۳۰، یوشع ۲۴: ۲۶، داوران ۴: ۱۱ و ۹ : ۶ و۳۷ ، ۱سموئیل ۱۰: ۳ ، ۱پادشاهان ۱۳: ۱۴، اشعیا ۶: ۱۳ و ۴۴: ۱۴، حزقیال ۶: ۱۳، هوشع ۴: ۱۳، عاموس ۲: ۹، زکریا ۱۱: ۲ و یونانیان آن را ملول گویند و اسم نباتی آن سندیان پرتغالی می باشد برگش در زمستان می ریزد و به قدر پانزده متر بلند می شود و چوبش از سایر انواع سندیان کم قوّت تر است و به زودی شکسته و منشق می شود لکن هیزمش بسیار خوب می باشد ملاحظه در سندیان.

بلوط تابور‌. این لفظ جز در کتاب ۱سموئیل ۱۰: ۳ در جای دیگر کتاب مقدس مذکور نیست و معنی لفظ تابور نامعلوم است بعضی بر آنند که بلوط تابور الون باکوث می باشد که دبوره دایه رفقه را در زیر آن دفن کردند پیدایش 3۵ : ۸ لکن کاندر گوید که بلوط تابور میدان گاهی است در نزدیکی اورشلیم که فعلاً آن را البقیعه گویند.

بلوط صعنایم. اسم همان مکانی است که جابر قینی در آنجا اردو زد داوران ۴ : ۱۱ و دیگران گفته اند که آن همواره می باشد که به مسافت ۲ یا ۳ میل به طرف غربی دریاچه حوله واقع طولش دو میل و عرضش یک میل و بته های که با درخت سندیان پوشیده شده در اطراف آن بر آمده است و در نصف این همواره موضع قادش نفتالی یا قادش می باشد کاندر گوید که قادش نفتالی به مسافت سی میل بتابور مانده واقع است و قادش دیگری نیز ذکر کرده است و چنان می نماید که صعنایم همان بسوم حالیه    می باشد که در مشرق تابور است ملاحظه در صعنیم.

بلوط فالکیران.‌ داوران ۹ : ۳۷ مقابل تثنیه ۱۸: ۱۰-۱۴ و کاندر گمان برده است که در همواره محنه واقع است‌.

بلعام. (خداوند مردم) و او پسر بعور و از اهل قریه فتور بود که الجزیره واقع است وی در میان طایفه خود نبی مشهور و معروف و ظاهراً موحـّد و خداپرست بود لکن محل تعجب است چون که به وطن ابراهیم خلیل منسوب و در زمان او همین عبادت در نزد اهالی آنجا معروف بود‌.

باری صیت جمیل و احدوثه نبی مرقوم گوش زد اهالی آن زمان شده مرتبه اش بالا گرفت و از هر طرف مردمان به دیدن او میامدند تا مکر نبـوّتی مخصوص در حق ایشان کند و با کسب و ملک و مال ایشان را برکت دهد و آنچه بیشتر شایسته و سزاوار ذکر است این که بالاق شهریار موآب نزد وی فرستاده وی را دعوت نمود که قوم اسرائیل را لعنت نماید لکن وی شبانه از خدا مسئلت نمود و اجازت بر اجرای آن کار نیافت لهذا صبح از فرمان بالاق امتناع جسته علانیه گفت که خداوند مرا اذن نمی دهد که قوم اسرائیل را لعنت نمایم اما بالاق این سخن را وقعی ننهاده ثانیاً به وی فرستاده و خداوند وی را امر فرمود که به نزد بالاق رود چون در بین راه بود واقعه عجیب و تکلـّم نمودن حمار او روی داد چنان که در اعداد ۲۲: ۲۱-۳۳ مذکور است. و چون به نزد بالاق رسید وی را امر فرمود که هفت مذبح بسازد و بر هر یک از آنها گاو و قوچی قرار دهد پس از آن خداوند را برای تعیین تکلیف خود استدعا نماید و چون چنین کرد خداوند وی را امر فرمود که قوم اسرائیل را در عوض لعنت برکت دهد بنابراین در حالتی که بالاق و بندگانش بر اطراف او ایستاده بودند سه دفعه قوم اسرائیل را تبریک نمود لهذا بالاق خشمناک شده و هر کس به شهر خود روانه شد.

بلعام اجنبیان. اسم مکانی است در زمین منسی ۱تواریخ ۶ : ۷۰ و در یوشع ۱۷: ۱۱ یبلعام و در ۲۱: ۲۵ جت رمون نامیده شده است. پورتر گوید که بلعام مکانی می باشد در نزدیکی مجدو در چمن ابن عمیر لکن در یک بر آن است که بر عقب حنین در همواره که خرابه های بلعمه در آنجا می باشد واقع است.

بلهه. مونث بلهان و بهمان معنی می باشد.‌ اول کنیزک راحیل بود پیدایش ۲۹: ۲۹ و ۳۰: ۳ که دان و نفتالی را برای یعقوب تولید نمود پیدایش ۳۵: ۲۵ دوم اسم موضعی است در زمین یهودیه ۱تواریخ       ۴: ۲۹ که در یوشع ۱۹: ۳ و ۱۵: ۲۹ باله و بعله نیز خوانده شده است.

بلیعال یا بلیعّال. (بی فایده) اسمی است که کتاب مقدس به گناه کاران و پست فطرتان که از خدا         نمی ترسند و از انسان نیز شرم ندارند دادند داوران ۱۹: ۲۲ و ۱سموئیل ۲: ۱۲ بدین واسطه پولس             می گوید چه مناسبتی است در میانه مسیح و بلیعال ۲قرنتیان ۶: ۱۵.

بن اونی. (پسر حزن من) ملاحظه در بن یامین.

بنایا. (کسی که خداوند او را بنا نموده است) ده نفر در کتاب مقدّس به این اسم بودند

۱) یکی از شجاعان داود ۲سموئیل ۳۳ : ۳۰ و ۱تواریخ ۱۱: ۳۱ و ۳۷ : ۱۴.  2) بنی شمعون ۱تواریخ      ۱۵: ۱۸و۲۰ و ۱۶: ۵ .  ۳) کاهنی که در زمان سلطنت داود بود ۱تواریخ ۱۵: ۲۴ و ۱۶: ۶.  ۴) شخص لاوی ۲تواریخ ۲۰: ۱۴.  ۵) لاوی که در زمان حزقیای پادشاه زیست می نمود ۲تواریخ ۳۱ : ۱۳ و ( ۶) و( ۷) و ( ۸) و ( ۹) اسم چهار نفر از اشخاصی که زنان غریبه را تزویج نمودند عزرا ۱۰: ۲۵ و3۰ و  ۳۵ و۴۳.  ۱۰) پدر فلطیا حزقیال ۱۱: ۱و۱۳.

بنادر حسنه. ایستگاه یا خلیج کوچکی است در نزدیکی شهر لسائیه و در اواسط ساحل جنوبی کریت واقع و آن همان محلی است که پولس هنگام مسافرت به رومیـّه قصد داشت زمستان را در آنجا بسر برد اعمال ۲۷: ۸ این بندر تقریباً چهار و پنج میل به طرف مشرق راس متالا در جایی که ساحل رو به شمال بر می گردد واقع است و عبور کشتی پولس از آنجا می بایست دو چار باد شمال گردد ملّاحان فنیس را سالم تر دانستند و نتیجه این خیال آن شد کشتی ایشان شکست خلاصه بنادر حسنه فعلاً هم به همان اسم یونانی سابق موسوم است.

بنا یا هو. (کسی که خداوند او را بنا نموده است) و او پسر رئیس کهنه زمان داود بود و به شجاعت و دلیری معروف ۲سموئیل ۲۳: ۲۰-۲۳ وی یکی از دوستان حقیقی سلیمان بود که با وی به ضد ادوینا همعهد شد ۱پادشاهان ۱: ۳۶-۳۹ و چون یوآب مقتول گردید بنایاهو در جایش بسر داری نصب شد ۱پادشاهان ۲: ۲۵ و ۲۹-۳۴.

بن عهی. (پسر طایفه من) و او پسر لوط از دختر کوچکش بود که عمونیان از نسل او می باشند پیدایش ۱۹: ۳۸.

بن هدد. پسر هدد ۱) شخصی که در زمان آسا پادشاه یهودا شهریار دمشق بود و با آسا بر ضد بعشا پادشاه اسرائیل همعهد شد ۱پادشاهان ۱۵: ۱۸ ملاحظه در آسا و بعشا.

۲) پسر بزرگ بنهدد فوق که به جای پدر به تخت شهریاری بر آمد و دفعات چند با آحاب پادشاه اسرائیل جنگ نمود و در یک واقعه اسیر شد ۱پادشاهان ۲۰: و بعد از آحاب با یهورام پادشاه اسرائیل جنگید و الیشع نبی یهورام را بر تدابیر او می آگاهانید بنابراین کامیاب نگشته اعجازاً مغلوب گردید ۲پادشاهان ۶ : ۸-۳۳.

و یکی از کارهای این بن هدد آن است که سامره را محاصره نمود و بدین واسطه قحطی و تنگی شدیدی در شهر پدید گردید لکن خداوند شبانه ترس شدیدی بر عساگر وی مستولی گردانید به حدّی که سلاح و اسباب و آذوقه خود را ترک کرده فرار نمودند و قوم اسرائیل به چادرهای ایشان داخل گشته خوردند و نوشیدند و فقرا را نیز اطعام نمودند ۲پادشاهان ۷: پس از آن بن هدد به مرض سختی مبتلا گردید و حزائیل بنده خود را به نزد الیشع نبی فرستاد تا از او بپرسد که آیا از این مرض شفا خواهیم یافت یا نه و الیشع به حزائیل فرمود که پادشاه شفا نخواهد یافت و تو بر جای او سلطنت خواهی کرد پس حزائیل به نزد مولای خود شده خبر ناراست بوی داده گفت که شفا خواهی یافت و خود متوجـّه قتلش گردید و او را در بسترش خفه نموده در جایش بر مسند شهریاری بر آمد (ملاحظه در حزائیل). و نیز از جمله کارهای بن هدد است که بنده خود نعمان سریانی را که به مرض برص مبتلا بود نزد الیشع نبی فرستاده آن حضرت وی را شفا بخشید ۲پادشاهان ۵: ملاحظه در الیشع.

بنَّا. پر واضح است که قوم اسرائیل در زمان توقفشان در مصر صنعت بنـّائی را به خوبی آموختند خروج ۱: ۱۱و۱۴ و این مطلب با آن که داود و سلیمان بنایان از فینیقیین خواستند منافاتی ندارد ۱پادشاهان                ۵ : ۱۷و۱۸ و ۱تواریخ ۱۴: ۱ زیرا که خود قوم نیز در بنای هیکل مشغول بوده بنایان فوق را کمک       می نمودند.

اما بنای هیکل سلیمان فی الواقع یکی از امور عجیبه می باشد که عقل در آن حیران است و چون کسی به دیده تفکر در ترتیب و ترکیب سنگهای مربع آنجا نظر اندازد حد حذاقت و فهم آن طایفه بر او پوشیده نخواهد ماند و علاوه بر اینها تعجب در این است که به هیچ وجه گلی یا ملاطی در آن بکار نبردند بلکه چون سنگی به طور استحکام در جای خود قرار نمی یافت قدری قلع یا سرب گداخته در شکافها آنها می ریختند لکن گل و ملاط را در سایر عمارات به کار می بردند لاویان ۱۴: ۴۰-۴۲، تثنیه ۲۷: ۲و۳.

بن یامین. (۱) پیدایش ۳۵ : ۱۸ پسر یعقوب از زوجۀ او راحیل و او کوچکترین اولاد او بود که در راه بیت لحم در حالتی که از فدان ارام به زمین کنعان مراجعت می نمودند برایش تولد شد اما مادرش بعد از ولادت طفل بمرد و در حین مردنش طفل را بن اونی یعنی پسر حزن من نام نهاد لکن یعقوب وی را بن یامین نامید یعنی پسر دست راست من. اما بن یامین پسری لطیف و مطیع و محبوب و در پیری پدر خصوصاً زمان غیبت یوسف باعث تسلی پدرش بود و هر کس حکایت یوسف را خوانده است البته محبتی را که او نسبت به برادر کوچک خود بن یامین می داشت دریافت خواهد نمود زیرا که وی به برادران خود اصرار نمود که او را بیاورند و چون آورده شد و نظر یوسف بر او افتاد خودداری نتوانست کرد بلکه او را با کمال اشتیاق بوسیده زار زار بگریست.

و نصیب سبط بن یامین از زمین موعوده در میانه افرائیم و یهودا واقع و مقدار ۲۶ میل طول و ۱۲ میل عرض داشت و تخمیناً دو هزار قدم بالاتر از سطح دریای روم بود خاکش حاصل خیز و هوایش نشاط انگیز و از جمله شهرهایش یکی اورشلیم است که پای تخت زمین موعوده بود، و علاوه بر این ۲۵ شهر دیگر نیز داشت. این طایفه به خصایل پسندیده مثل ثبات و وفاداری و غیره آراسته بودند زیرا که چون اسباط عشره عاصی شده از مملکت یهودا جدا شدند ایشان آنها را متابعت نکردند بلکه کماکان در عهد و اتحاد خود که با بنی یهودا داشتند باقی ماندند ۱پادشاهان ۱۲: ۲۱-۲۳ و یعقوب نیز درباره ایشان نبـوّت کرده فرمود «بن یامین گرگی است که میدرد پیدایش ۴۹: ۲۷» و فی الحقیقه اشخاص پر هیبت و قوی البنیه و در استعمال فلاخن مشهور بودند و شاؤل شهریار اوّل آل اسرائیل از این طایفه بود و در کتاب داوران قضات ۲۰: مذکور است که سایر اسباط معاهده نموده خواستند که این سبط را تماماً با حیله نابود سازند.

(۲) رئیسی که از این طایفه بود ۱تواریخ ۷ : ۱۰.

(۳) یکی از اشخاصی که زنان غریبه را تزویج نمودند عزرا ۱۰: ۳۲ و شرح زمین بن یامین در بن یامین خواهد آمد.

بنی برق. (پسر برق) و آن شهری است در دان یوشع ۱۹: ۴۵ که همان ابن براق حالیه می باشد که در نزدیکی یهودیه واقع است.

بنات النـّعش. ایوب ۳۸: ۳۲ ستارگان درخشنده دب اکبر می باشند.

بنی عمون. پیدایش ۱۹: ۳۸ نسل بن عمی بن لوط اند که وی در نزدیکیهای شهر صوغر برای لوط تولید گشته ذریـّه او به شمال امتداد یافته در کوههای جلعاد فیمابین نهر ارنون یعنی زرقامعین و یبوق زرقا سکونت داشتند و حدود اصلی زمین ایشان از طرف شمال به یبوق و از جنوب به ارنون و از مغرب به اردن ممتـّد بوده و از طرف مشرق که به دشت شام می کشید ایشان را حدّ معینی نبود. و آموریان به پیشوائی سیحون پادشاه ایشان بنی عمون را از بهترین املاکشان در فیمابین دو نهر مذکور راندند و چون موسی بلاد آموریان را مفتوح ساخت و آن را در میان سبط رأوبین و جاد قسمت نمود حدود شرقی بنی عمون بفرع رود یبـّوق که فعلاً به نهر عمان مسمی است امتداد یافت و حدود غربیش کوههای جلعاد و شرقیش یبـّوق و جنوبیش زمین موآب گردید و قصد از مملکت عمـّون که در تاریخ کتاب مقدس واقع است مقاطعه مذکور است نه مملکت اصلی آنها.

و بنی عمون بت پرست بودند داوران ۱۰: ۶ و مشهورترین بتهای ایشان مولک لاویان ۱۸: ۲۱ که در ۱پادشاهان ۱۱: ۵ ملکوم و در اعمال ۷: ۴۳ مولک خوانده شده است و قصاصهای سختی را که از خدا به واسطه گناهان ایشان یافته اند همواره در کتاب مقدس مذکور است. و نیز خدای تعالی بنی اسرائیل را امر فرمود که نسبت خویشی خود را با ایشان ترک نمایند تثنیه ۲: ۱۹ و ۲تواریخ ۲۰: ۱۰ و بعد از سی صد سال یکی از شهریاران این طایفه بر اسرائیل لشکر کشیده مدعی آن شد که بنی اسرائیل در زمان خروج از مصر زمین او را متصرف شده اند داوران ۱۱: ۱۳.

اما بعد از جنگ سخت یفتاح که شهریار اسرائیل بود او را ضربت عظیمی زد که مرد. از آن پس در شروع سلطنت شاؤل ناحاش شهریار بنی عمون بر یابیش جلعاد لشکر کشیده اهالی ناچار شده رسولان به وی فرستادند که با ما عهدی ببند و همگی تو را بندگی خواهیم نمود و او به این مطلب تن در داد به شرط آن که چشمهای راست جمیع ایشان را بکند تا این عار و اهانت در اسرائیل پایدار شود لکن مشایخ یابیش جلعاد هفت روز مهلت طلبیده در خلال آن رسولان به تمام ممالک اسرائیل فرستاده ایشان را مطلع و بر جنگ تحریص نمودند و چون فراهم شدند با بنی عمون جنگ سختی کرده و به طوری ایشان را شکست داده متفرق کردند که دو نفر با هم یافت نمی شدند. چون پنجاه سال بر این بر آمد شهریار بنی عمون جهان را بدرود گفت و داود ملک معدودی از خدّام را برای تعزیت حانون ابن ناحاش که تازه بر تخت نشسته بود فرستاده و این مطلب را در نظر ایشان ناپسند آمده حانون را بر آن داشتند که نصف ریش رسولان داود را تراشیده با نهایت تحقیر و توهین ایشان را مرخص کرد (ملاحظه در حانون) و چون حانون را یقین بود که داود انتقام خدّام خود را از او خواهد کشید به شهریار شام فرستاده لشکر جـرّاری برای جنگ با داود اجیر نمود این مطلب گوش زد داود گردیده یوآب را با لشکری انبوه به جنگ ایشان نامزد کرده ایشان را مغلوب ساخته ربـّه را مفتوح نموده بقیـّه شهرها را منهدم گردانیده تاج را از سر پادشاه ایشان برداشته بر سر داود نهاد و قوم بندۀ اسرائیل ساخت ۲سموئیل ۱۶: ۲۴-۳۱ و همواره تا زمان یهوشافاط بدین طور می بود. پس موآبیان و غیره معاهده نموده با یهودا جنگیدند و بر این نسق با اسرائیل رفتار همی نمودند تا وقتی که منقرض گشتند و در زمان اسیری بابل بسیاری از اسرائیلیان بدان جا التجا بردند لکن همیشه ایشان را بغض همی نمودند و پیغمبران بنی اسرائیل بر ضد ایشان نبـّوت کردند که اراضی اسرائیل را تصرف نمودند ارمیا ۴۹: ۱-۶ و این نبـّوات کلمه به کلمه تکمیل یافتند چنان که مؤرخین یونان شهادت داده اند. خلاصه عمونیان مردمان سخت دل و قوی بازو بودند و فرزندان خود را برای مولک قربانی می نمودند و قریه عمـّان حالیه در جوار ربـّه بود و از آثار و علامات یونانی در آنجا به قدری هست که شخص را متعجب می سازد.

بنی یعقان. (پسران یعقان) اسم قبیله می باشد که از نسل سعیر حوری بودند و نیز چاههایی که قوم اسرائیل در اطراف آن منزل گزیدند بنی یعقان گویند و حال آن که اولاً مسمی به بئیروت بود. بعضی گویند که همان الماین حالیـّه می باشد که به مسافت ۶۰ میل به طرف غربی کوه هور واقع است اعداد    ۳۳ : ۳۲و۳۳.

بواسیر یا خراج. مرضی است معروف که فلسطینیان مبتلا گشتند ۱سموئیل ۵: ۶و۹ و بت پرستان را عادت این بود که شبیه عضو مریض را در زمان شفا به خدایان خود تقدیم نمایند. ۱سموئیل ۶: ۵.

بوانرجس. (پسران رعد) و آن لقبی است که خداوند به یقوب و یوحنـّا داد مراثی ۳: ۱۷ تا اشاره باشد به آن مطلبی که ایشان یکدفعه به مسیح عرض کردند ای خداوند آیا میخواهی که آتش از آسمان نازل کنیم تا ایشان را فانی کند چنان که ایلیا کرد لکن بعضی دیگر بر آنند که اشاره به آن قوّه می باشد که عنقریب در بشارت به اسم مسیح ظاهر می نمودند‌.

بوتیمار. (ملاحظه در بوم)‌

بوز. (حقیر شمردن) و اسم اقلیمی است ارمیا ۲۵: ۲۳ که در قسمت شمالی بلاد عرب واقع بود و دور نیست که وجه تسمیه او از بوزبن ناحور بوده است پیدایش ۲۲: ۲۱.

بوزی. (حقیر شمردن) پدر حزقیال نبی بود حزقیال ۱: ۳ و الیهوی بوزی نیز یکی از رفقای ایـّوب بود ایـّوب ۳۲: ۲ که به واسطه این که از نسل بوز بود او را بوزی گفتند پیدایش ۲۲: ۲۱.

بوسه. در کتاب مقدس بوسه کردن فرزند پدر و مادر خود را یا پدر اولاد خودشان را مذکور است پیدایش 27: 26 و 31 : 28و55 و 48 : 10 و 50 : 1 خروج 18: 7، روت 1: 9و14، 2سموئیل 14: 33 و 1پادشاهان 19: 20 و لوقا 15: 20 و بوسه قوم و خویش و دوست و رفیق پیدایش 29: 13 و 33: 4 و      45 : 15، خروج 4: 27 و 1سموئیل 20: 41 و بوسیدن اشخاص صاحب یک رتبه و یک درجه محض اظهار رأفت 2سموئیل 20: 9 و امثال 27: 6، لوقا 22: 48 و اعمال 20: 37 و بوسیدن اشخاص که در رتبه مختلف می باشند به طور تنازل 2سموئیل 15: 5 و 19: 39 یاوقار لوقا 7: 38و45 و 1سموئیل 10: 1 و گاهی از اوقات بوسه نشان سلامتی و مصالحه پیدایش 33 : 4 و 2سموئیل 14: 33 یاوداغ پیدایش           31: 55، روت 1: 14 و اعمال 20: 37 یا سجود مزمور 2: 1 یا برادری می باشد رومیان 16: 16 و 1قرنتیان 16: 20 و 2قرنتیان 13: 12 و 1تسالونیکیان 5: 26 و 1پطرس 5: 14. و بت پرستان را نیز عادت بود که بتهای خود را بوسه زنند 1پادشاهان 19: 18 و هوشع 13: 2 و گاهی از اوقات بوسیدن به طور مجاز در اطاعت کردن استعمال شده است پیدایش 33: 4.

بوصیص. در میانه جیعه و مخماس دو صخره تیز است یکی را بوصیص و دیگری را سنه می گفتند 1سموئیل 14: 4و5 روبنصن گوید آن دو صخره در وادی صیونیت و قعد لکن کاندر بر آن است که همان الحض حالیه می باشد.

بوعز. (شادی) ۱) روت ۲: ۱ مرد فاضلی که از نسل یهودا و یکی از اجداد ملوک آن طایفه بود روت ۴: ۲۱، متی ۱: ۵ و او شخص با دولت و مکنت و محبتـّی بوده خویشاوندان خود را بسیار دوست             می داشت و نسبت به ایشان احسان و التفات می نمود و درباره اهالی وطن خود نیز بسیار غیور و متعصب بود چنان که از رفتار و احسانی که با روت خویش خود کرد و او را به حباله نکاح خود در آورد به واضحی معلوم می گردد و به واسطه این نکاح بوعز جد شریف داود و پسر او خداوند ما عیسی مسیح گردید (ملاحظه در روت).

۲) اسم ستونی بود که سلیمان ملک در طرف دست چپ رواق هیکل نصب نمود ۱پادشاهان                      ۷ : ۲۱-۲۶، تواریخ ۳: ۱۷ مقابل ارمیا ۵۲: ۲۱-۲۳ و ستون دیگری در طرف راست بود که آن را یاکین می گفتند لکن معلوم نیست که این دو اسم اشخاصی بوده است که آنها را نصب یا حجاری کرده و یا آن که مقصود رمزی در آنها می باشد.

بوق. (یاحقه و شاخ) شاخهای حیوان از برای پیاله و ظرف مستعمل بود که اشیاء مایعه را در آنها نگاه دارند ۱سموئیل ۱۶: ۱، ۱پادشاهان ۱: ۳۹ و هم از برای شیپور (کرنا) استعمال می شد یوشع ۶: ۵ و البته اسبابهای مصنوعه موزیکی بدین صورت مستعمل بود و در عبادت هیکل بکار برده می شد ۱تواریخ ۲۵: ۵. شاخهای مذبح قصد از چهار گوشه مرتفعه آن است خروج ۲۷: ۲ و ۳۰: ۲. و چون زینت و اسباب دفاع بهایم در شاخ ایشان است بدان لحاظ بعضی اوقات شاخهای مصنوعه از برای انسان هم نمونه شوکت و احترام و غلبه و اقتدار است تثنیه ۳۳: ۱۷، ۱سموئیل ۲: ۱و۱۰، ۱پادشاهان ۲۲: ۱۱، مزمور ۷۵ : ۱۰، حبقوق ۳: ۴، مکاشفه ۵: ۶ و گاهی از اوقات شاخها بعضی پادشاهان و ممالک می باشد دانیال ۷ : ۲۰-۲۴ و ۸ : ۳-۹ زکریا ۱: ۸-۲۱، مکاشفه ۱۷: ۷ و۱۲. تصویر سلاطین اشور که در منقوشات نینوی مرتسم است کلاهای گرد که دارای یک شاخ است به سر گذارده اند تصویر اسکندر کبیر هم بر بعضی از سکه های وی با شاخ مصور و مسکوک است. شاخ نجات که در لوقا ۱: ۶۹ وارد است مقصود از شخصی است که قادر بر نجات دادن باشد اشعیا ۶۳: ۱ تذلیل و تحقیر و نجس کردن شاخ به معنی ذلیل کردن و پست نمودن است ایـّوب ۱۶: ۱۵ و بریدن شاخ قصد از خرابی و شکستن می باشد ارمیا            ۴۸: ۲۵. زنهای منکوحه دروزی لبنان شاخهای بلند از نقره و طلا در ایام سابق بر سر خود قرار می دادند و سر کردگان حبش نیز بر سر خودشان شاخ قرار می دادند.

بوکیم. (گریان) اسم مکانی است که در فوق جلجال و به طرف غربی اردن واقع و به واسطه گریۀ که بنی اسرائیل در آنجا کردند بدین اسم نامیده شد داوران ۲: ۱-۵.

بول. (ملاحظه در ماه).

بوم. یکی از مرغان شکاری است که در ویرانه ها و جاهائی که از آبادی دورند ساکن می شود مزمور 102: 6 و از جمله صفات این مرغ آن است که روزها به بیرون آمدن قادر نیست بلکه در میان درختان یا شکاف سنگهای بزرگ پنهان می شود لکن چون غروب می شود و اثر آفتاب ناپدید گردد از مسکن خود به تمنـّای تحصیل شکار بیرون آید هیئتش غمین و حزین و صدای مکروهش در نزد همه کس معروف است. این مرغ بر حسب شریعت موسوی ناپاک بود لاویان ۱۱: ۱۷، تثنیه ۱۴: ۱۶ و در شام پنج قسم از آنها یافت می شود.

بهرمان‌. سنگ نفیسی است که قرمز رنگ می باشد خروج ۲۸: ۱۸، حزقیال ۳۷: ۱۶ و ۲۸: ۱۳.

حجر بهن. ابهام محلی می باشد در میانه یهودا و بن یامین یوشع ۱۵: ۶ و ۱۸: ۱۷.

بهیموت. ایـّوب ۴۰: ۱۵ بعضی بر آنند که بهیموت در عبرانی جمع بهیمه می باشد که در جاهای دیگر به بهایم ترجمه شده است ایـّوب ۳۵: ۱۱، مزمور ۷۳: ۲۲. بعضی دیگر گویند که آن کلمه مصری          می باشد به معنی گاو آبی بنابراین بهیموت همان اسب دریائی است که در قدیم الایام در زمین مصر و فعلاً در رود نیل فوقانی موجود است و بیشتر روزا در آب و در میانه درختان صرف می کند و چون شب شود به مزارع و کشت زارها بر آمده زراعت و درختان را تباه سازد و گفته حضرت ایـّوب           بیش تر در حق این حیوان صادق می آید زیرا که او حیوانی است عظیم الجثه درشت هیکل طولش ۱۶ قدم و ارتفافش ۷ قدم می باشد لکن بعضی دیگر بر آنند که قول آن حضرت دلالت بر حیواناتی            می نماید که در قدیم الایام موجود بوده اند مثل (ماموت) و (مستودن) و غیره. اما قوم یهود بر آنند که بهیموت حیوانی است بسیار بزرگ و با قوت و هولناک که از ابتدای خلقت تا آمدن ماشیح به چرا کردن و چاق شدن مشغول خواهد بود و چون ماشیح ظهور نماید او را به خدمت آن حضرت آورده برای مؤمنین ولیمه تدارک خواهد شد و نیز گمان می برند که در ظرف این مدت هر روزی هزار بیشه را چرا می نماید و هر دفعه بیش از آن که رود اردن در نصف سال در بحیرت الموت می ریزد آب     می نوشد.

بیابان. قصد از ذکر این کلمه زمین ویرانی است که صلاحیـّت زراعت نداشته باشد متی ۱: ۱ و گاهی از اوقات نیز قصد از زمینی می باشد که زراعت نشده بلکه چراگاه خوبی برای حیوانات می باشد و مشهورترین آنها بیابان یهودا و عین جدی و اریحا و زیف و بئرشبه و جبعون و بیت اون می باشد که در محل خود خواهد آمد.

بیت ارئبیل. (خانه خدا) یا پناه گاه خدا هوشع ۱۰ :۱۴ همان اربد حالیـّه است که به طرف شرقی دریای طبریه واقع می باشد‌.

بیت آون. خانه بتها یا خانه شر و آن مکانی است در حصه سبط بن یامین که به طرف مشرق بیت ایل یوشع ۷: ۲ و غربی مخماس واقع است ۱سموئیل ۱۳: ۵. این محل به واسطه کثرت بتها مشهور بود و به گمان بعضی بهمان واسطه بیت آون گفته شد مقابل کن هوشع ۱۰: ۵.

بیت ایل. (بیت الله) چون ابراهیم به زمین موعده رفت چادر خود را در اراضی که در حوالی بیت ایل است بر پا نمود پیدایش ۱۲: ۸ و ۱۳: ۳ و یعقوب نیز در وقتی که از حضور برادر خود عیسو به الجزیره فرار می کرد در نزدیکی شهر لوز بیتویه نمود در آن شب رؤیای عظیمی مشاهده کرده آنجا را بیت ایل خواند زیرا که خداوند ما عیسی مسیح در آن شب بر وی نمودار شد پیدایش ۲۸: ۱۱-۱۹ و ۳۱: ۱3. اما موقع شهر به طرف شرقی راهی است که از اورشلیم به نائین می رود و مسافت راه از این دو شهر به اورشلیم به یک اندازه است و شهر مرقوم در قدیم الایام مسکن پادشاهان کنعانیان بود و چون به حسب قسمت به بنی افرائیم رسید نتوانستند که آن را مسخّر نماید تا زمانی که جاسوسان ایشان را آگاه ساختند داوران ۱: ۲۲-۲۶. باری تابوت عهد نیز مدت مدیدی در این شهر بود پس از آن یربعام دو گوساله طلائی ساخته یکی را در آنجا نصب نمود ۱پادشاهان 1۲: ۲۸-۳۳ و دور نیست که به همین واسطه هوشیع نبی آن را بیت آون یعنی خانه بتها خواند ۱۰: ۵ و۸ .

و چون یوشیا بر سریر سلطنت آل یهودا بر آمد به بیت ایل رفته آن را از دست اسرائیلیان بدر برده کاهنان مقامهای بلند را به قتل رسانیده بتها و هیاکل ایشان را تباه ساخت و استخوانهای مردم را بر مذابح آنجا سوزانید و از این قبیل قول عاموس نبی است که می فرماید «به بیت ایل بیائید» و قصد از این مطلب کنایه به سجودی است که در آنجا به بتها می نمودند عاموس ۴: ۴ و ۵: ۵. از قراری که معلوم می شود پاره از نبـّوات عاموس نبی به این شهر راجع بود بنابراین در ایام یوشیا کامل کردید ۲پادشاهان ۲۳: ۱۵ لکن از نبـّوات عاموس نبی معلوم می شود که بیت ایل در زمان آن حضرت مقـّر سلاطین اسرائیل بود عاموس۷ : ۱۰-۱۳ و نیز دلالت می نماید بر این که شموئیل در آنجا بر بنی اسرائیل قضاوت می نمود ۱شموئیل ۷: ۱۶ و قوم یهود نیز بعد از آن که از اسیری برگشتند دو دفعه در آنجا ساکن شدند نحمیا ۱۱: ۳۱ و بکیدس سریانی در ایام مکابیان آنجا را قلعه گان ساخت و فعلاً آن را بیتن گویند.

۲) شهری بود که در طرف جنوبی یهودا یوشع ۱۲: ۱۶ و آن را کسیل یوشع ۱۵: ۳۰ و بتول یوشع ۱۹: ۴ بتوئیل نیز می گفتند ۱تواریخ ۴: ۳۰ و کوهی را که در نزدیکی این شهر واقع است کوه بیت ایل گویند یوشع ۱۶: ۱ و ۱سموئیل ۱۳: ۲.

بیت باره. داوران ۷: ۲۴ ملاحظه در بیت عبره.

بیت برئی. (خانه خلقت من). شهری است در زمین شمعون ۱تواریخ ۴: ۳۱ که همان بیت لباوت یا لباوت می باشد یوشع ۱۹: ۶ و ۱۵: ۳۲ و دور نیست که همان  البیره حالیـّه باشد.

بیت بعل معون. یوشع ۱۳: ۱۷ ملاحظه در بعل معون.

بیت تفوح. (خانه سیب) شهری می باشد در یهودا یوشع ۱۵: ۵۳ که فعلاً آن را تفوح گویند و از طرف مغرب به مسافت پنج میل به حبرون مانده واقع است و از آثار شهر قدیم قدری باقی است و به واسطه زیادی درختان زیتون و باغاتش بسیار مشهور است.

بیت جادیر. (خانه دیوار) محلـّی بود در یهودا 1تواریخ 2: 51 و فعلاً آن را جدور گویند. (ملاحظه در جادر).

بیت جامول. (خانه شتر) شهری است در موآب و دور نیست که همان امّ الجمال حالیـّه باشد که در نزدیکی بصره واقع است و آن را دیواری نیست و خرابه های بسیار مهمی دارد که بازارها و دروازه ها و خانه های آنها هنوز بر هیئت اصلی خود باقی و جز حیوانات درنده صحرائی کسی در آنها ساکن   نمی شود چنان که ارمیای نبی در فصل 48: 21-25 از صحیفه خود نبـّوت فرموده است لکن بعضی گمان برده اند که ام الجمال از محل بیت جامول دور و به شمال شرقی آن واقع است.

بیت حجال. (خانه کبک ماده). شهری است در اراضی بن یامین یوشع 15: 6 و 18: 19و21 که فعلاً آن را عین حجله گویند و در میانه اریحا و اردن واقع است.

بیت حسدا. (خانه زحمت) اورشلیم را فعلاً دو حوض است که یکی را بیت حسدا و دیگری را بر حسب قول تقلیدیین حوض اسرائیل می دانند اما دویـّمی همان چشمۀ ام الدرج می باشد و بسیاری بر آنند که موضع معجزه که در یوحنا ۵: ۲-۹ مذکور است همان جا می باشد و باید دانست که حوض بیت حسدا به واسطه خـّواص طبیعی و شفای امراض بسیار معروف بوده مردم از هر طرف برای شفای امراض به آنجا می رفتند و در اطراف آن حوض بر صفـّه هائی که برای همین کار ساخته بودند به انتظار حرکت کردن آب می ایستادند.

اما در خصوص این که چرا این آب سبب شفای امراض می شد اختلافات بسیار است و مشهورترین رایها این است که قـّوه یا از طبیعت و یا از جهت موادی بود که در آب می ریختند. بعضی بر آنند که این مطلب نتیجه خون قربانی بود که در آن می ریختند و دیگران بر این که نتیجه چشمۀ شوری است که در ته چشمۀ مذکور واقع بود و یکی از مؤلفین بر آن است که این مطلب موهوم و بی اصل بوده است لکن رأی صحیح و قول درست آن است که نتیجۀ معجزه و حرکت آب علامت آن بود که درچه وقت معیـّن مریضان را باید در آنجا انداخت.

بیت حورن. (خانه مغاره) اسم دودۀ می باشد که بر حدود افرائیم و بن یامین و به مسافت 12 میل به شمال اورشلیم واقع بود و آنها را بیت حورون علیا و سلفی نیز می گفتند یوشع ۱۰: ۱۰و۱۱ و ۱۶: ۳و۵ و فعلاً آن را بیت عور الفوقه و بیت عور التحته گویند و دور نیست که علـّت این تسمیه از جهت ارتفاع و پستی محل آنها بوده است و در ۱پادشاهان ۹: ۱۷ مذکور است که سلیمان پادشاه بیت حورون سفلی را بنا کرد یعنی آن را حصاردار کرد.

بیت داجون. (۱) اسم شهری است در یهودا یوشع ۱۵: ۴۱ و دور نیست که همان بیت داجان حالیه باشد (۲) مکانی می باشد در اشیر یوشع ۱۹: ۲۷. گانو گوید که بیت داجون همان دیجون است اما کاندر بر آن است که تل دعوک حالیه می باشد.

بیت دبلتایم. (خانه قرصهای انجیر) شهری است در موآب ارمیا ۴۸: ۲۲ و با علمون و بلاتایم که در اعداد ۳۳: ۳۶ مذکور است تفاوتی ندارد.

بیت رحوب. داوران ۱۸: ۲۸ و ۲سموئیل ۱۰: ۶ و دور نیست که همان رحوبی باشد که در اعداد ۱۳: ۲۱ مذکور است و موقعش در نزدیکی دان تل القاضی می باشد و بعضی گمان برده اند که در نزد قلعه حنین به غربی حوله واقع است (ملاحظه در حوب).

بیت شان. (خانه سکون) اسم شهری است که به مسافت پنج میل به طرف غربی رود اردن واقع است و در اول نسبت به سبط یساکر داشته در این اواخر در املاک سبط منسـّه داخل شد یوشع 1۷  : ۱۱ و ۱تواریخ ۷ : ۲۹ فلسطینیان جسد شاؤل ملک را در این شهر به دیوار میخ کردند ۱سموئیل ۳۱: ۱۰ و بعد از اسیری رئیس شهرهای ده گانه شده به سیکئو پولس مسمی گردید و الان آن را بیسان گویند و بقایای آثار هیکل ها و رواق ها و میدانها که دلالت بر عظمت شهر می نمایند هنوز در آن باقی است. در نتیجه حفریـّات جدیده چنین معلوم می شود که این شهر قبل از آن که به تصرف بنی اسرائیل آمد بسیار بزرگ و معتبر بوده است.

بیت شطـّه. خانه بلوط داوران ۷: ۲۲ دور نیست که همان قریه شطـّه باشد که در شرقی یزرعیل است‌.

بیت شمس. در کتاب مقدس اسم چهار مکان است.

۱) شهری است که در مرزبوم شمالی یهودا واقع و مختـّص بنی هارون بود یوشع ۱۵: ۱۰ و ۲۱: ۱۶ و یوشع ۱۹: ۲۲ دور نیست که همان کوه حارس باشد داوران ۱: ۳۵ به واسطه این که تابوت عهد بعد از چند ماه از میان فلسطینیان در آنجا برگشته اقامت نمود معروف است ۱سموئیل ۶: ۹-۲۰.

۲) اسم شهر دیگری است که در زمین نفتالی بود یوشع ۱۹: ۳۸ و کاندر گمان می برد که همان             عین الشمسیه حالیه می باشد.

۳) شهری بود در مرزو بوم یساکر یوشع ۱۹: ۲۲ و دور نیست که همان شهر فوق باشد.

۴) اسم محلی بود در مصر ارمیا ۴۳: ۱۳ که آن را اون نیز می گفتند و احتمال رود که همان هیلوپولس یونانیان است.

بیت صور. (خانه صخرۀ) و آن اسم شهری بود که رحبعام آن را در کوهستان یهودا بنا کرد و حاکم آنجا به مرمـّت اورشلیم کمک نمود ۲تواریخ ۱۱: ۷، نحمیا ۳ : ۱۶ و فعلاً آن را بیت صور گویند و به مسافت چهار میل به شمال حبرون واقع است.

بیت صیدا‌. (خانه صید) متی ۱۱: ۲۱ اسم دو شهر است در کناره شرقی رود اردن نزدیک به جائی که رود در دریاچۀ طبریـّه می ریزد واقع است و دشت بیت صیدا نیز در همان نزدیکی بود متی                       ۱۴: ۱۵-۲۰، لوقا ۹: ۱۰ و دیگری را که نزدیک دریاچۀ طبریـّه در جوارخان منیه واقع بود بیت صیدای جلیل می گفتند و آن شهر منسوب به اندراوس و فیلیپس است یوحنا ۱: ۴۴  لکن طمسن گمان دارد که بیت صیدا یکی است و در نزد ابی زانی حالیـّه به طرف ریختن رود اردن در دریای طبریه واقع بود و او متمسک به این است که لفظ «برای شهر بیت صدا» از بعضی نسخه های کتاب مقدس افتاده است.

بیت الصیف. (ملاحظه در مسکن و مساکن).

بیت العاموق. بیت الوادی شهری است که در اشیر واقع یوشع ۱۹: 27 و دور نیست که همان عمقه حالیـّه باشد که به مسافت ۸ میل به طرف شمال شرقی عکـّا واقع است.

بیت عبره. (گذرگاه) شهری است که برکنارۀ حاصل خیز رود اردن در جائی که گمان می رود که قوم اسرائیل در ایام یوشع از آن گذشتند بنا شده است و یحیای تعمید دهنده نیز در زمین بیت عبره تعمید می داد یوحنا ۱: ۲۷. و برخی از مؤلفین و مترجمین بر آنند که بیت عبره همان بیت عنیا می باشد اما گذرگاه مذکور فوق به مسافت ۳۰ میل به شمال شرقی اورشلیم واقع است و گمان می رود که همان بیت باره باشد که در داوران 7 : ۲۴ مذکور است.

بیت العربه. (خانه همواره) شهری از شهرهای سبط یهودا می باشد یوشع ۱۵: ۶و۶۱ لکن به شهرهای سبط بن یامین شمرده شد یوشع ۱۸: ۲۲ و در یوشع ۱۸: ۱۸ العربه نیز خوانده شده است و در وادی اردن نیز در نزدیکی بحیره الموت واقع است.

بیت عزموت. یکی از شهرهای سبط یهودا است نحمیا ۷: ۲۸ که در نحمیا ۱۲: ۲۹ و عزرا ۲: ۲۴ عزموت خوانده شده است و دور نیست که همان حزمۀ حالیـّه که به جنوب شرقی جبعه واقع است.

بیت عقد شبانان. قصّبه ایست که در میان یزرعیل و سامره جایی که یاهو چهل و دو نفر از خاندان پادشاه یهودا را کشت واقع است ۲پادشاهان ۱۰: ۱۲ و در ۲پادشاهان ۱۰: ۱۴ بیت عقد نیز خوانده شده است. یوسیفوس موّرخ بر آن است که بیت عقد شبانان در دشت یزرعیل به مسافت ۱۵ میل به لجون مانده واقع بود لکن کاندر گوید همان عقده حالیـّه است که در طرف غربی چمن ابن عمیر واقع می باشد.

بیت عنیا. (خانه خوب) قصّبه ایست در زمین نفتالی یوشع ۱۹: ۳۸، داوران ۱: ۳۳ و احتمال می رود که در حنین در نزدیکی دبلاتایم و یاعین أته حالیه باشد.

بیت عنوت. یوشع ۱۵: ۵۹ شهری می باشد که به مسافت سه میل به شمال شرقی حبرون واقع و دور نیست که همان بیت عینون حالیـّه باشد.

بیت عیتا. (خانه بدی یا نحسی) قریه ایست که به مسافت دو میل به اورشلیم مانده به طرف جنوب شرقی کوه زیتون واقع و فعلاً آن را العازریـّه گویند و بر تپـّه سنگی بنا شده است راههایش بسیار سخت         می باشد. البتـّه اهمیـّت این ده بر مطالعه کنندگان مخفی نخواهد بود زیرا زمانی که منجی ما بر روی زمین بود بسیاری از اوقات شریف خود را در آنجا صرف می فرمود خصوصاً در روزهای آخرش بیشتر واقعات شیرین و با لذّت که در میانه مسیح و العازر و دو خواهرش اتفاق افتاد در آنجا واقع شد متی   ۲۱: ۱۷و۲۶، مراثی ۱۱: ۱۱و۱۲ و ۱۴: ۳، یوحنا ۱3: ۱ و ۱۲: ۱ و بعضی را گمان چنان است که قبر العازر و خرابه های خانه او الی الان در آن ده موجود می باشد و قبر مسطور در سنگ تراشیده شده آن را دری است که سه قدم و نیم ارتفاع و ۲ قدم عرض دارد دارای ۲۷ پلـّه است که به بالا خانه می رود که مساحتش ۹ قدم مربع می باشد.

بیت فاجی. (خانه انجیر) ده کوچکی است که به جنوب شرقی کوه زیتون واقع و از طرف غربی به بیت عنیا اتصال دارد، مقابل کن لوقا ۱۹: ۲۹ با متی ۲۱: ۱. و ظاهراً چون منجی ما از اریحا میامد قبل از آن که به بیت عنیا داخل شود بدان جا رفت از این جهت معلوم می شود که در نزد بیت عنیا و قدری مایل به طرف شرقی آنجا واقع بوده است. مدقـّقین کتاب مقدّس در تعیین موضع آن اختلاف کرده اند بعضی بر آنند که خرابهای آن به مسافت ربع میل به بیت عنیا مانده یافت شده است لکن جروم گوید که آن ده کوچکی است برکوه زیتون که محل اصلیش معلوم نیست.

بیت فالط. (گریزگاه) شهری است در طرف جنوب یهودا یوشع ۱۵: ۲۷، نحمیا ۱۱: ۲۶ لکن بعضی گویند همان کسیفۀ حالیـّه است که در نزدیکی مولاده یا خوره واقع است.

بیت فصیص. (خانه پراکنده گی) محلـّی است در زمین یسّاکر به طرف غربی دریای جلیل و احتمال   می رود که همان بیت جنو حالیـّه باشد یوشع ۱۹: ۲۱.

بیت فغور. (خانه یا هیکل فغور) مکانی می باشد در فسجه تثنیه ۳: ۲۹ و ۴: ۴۶ و ۳۴: ۶، یوشع ۱۳: ۲۰ (ملاحظه در فسجه).

بیت کار. (خانه گوسفندان) شهری می باشد که در طرف غربی مصفاه واقع است و بزعم کاندر همان عین کارم حالیـّه است پیدایش ۷ : ۱۱.

بیت لباوت. (ملاحظه در بیت برئی).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
Shield Security