کوآنتوم و وجود خدا؟
کوآنتوم و وجود خدا؟
دراين سري از بررسي ها كه درباره مفهوم كوآنتوم در پايگاه پژوهشي پر پاسخ دنبال مي شود، حاصل پژوهش وجستجوي بي شمار منابع ونقل قول های مختلف مي باشد. ما در اين كنكاش، بدنبال مفهوم اصلي كوآنتوم هستيم. تلاش ما اين است كه نشان دهيم كه آيا كوانتوم قادر است وجود خدا را اثبات كند ويا بالعكس، در صدد است آن را رد نمايد. البته بايد اذعان نمود كه جهانبيني ما مسيحيان بر اساس كتاب مقدس شكل گرفته و ما اساساً وجود وحضور خدا را، در فيزيك كوآنتوم جستجو نمي كنيم چرا که حدود دو هزار سال پيش، خدا خود را به ما نمايان ساخت. ولي از آنجا كه ما مسيحيان بين الاهيات كتاب مقدس وعلم فيزيك هيچ تناقضي نمي يابيم بنابراين وارد شدن به عرصه فيزيك كوآنتوم مي تواند برای ما روشنگري هاي خوبي را به همراه خود به ارمغان آورد.
فيزيك كوآنتوم بزبان ساده چيست؟
دراين جا ابتدا ما بدنبال مفهوم فيزيك كوآنتوم هستيم تا از طریق آن روشن كنيم كه آیا دخالت آن در اثبات وجود خدا موجه است ياخير. شايددرخواندن اين مطالب كمي گيج شويد يا احساس كنيد كه مفاهيم گفته شده سنگين هستند اما كمي تحمل كنيد و مطلب را رها نكنيد. در انتها متوجه خواهيد شد كه اين بازي بيشتر شِبهِ علم است تا خودِ علم. این همه از فیزیک کوآنتوم صحبت به میان می آید. از رَمال ها و فالگیرها و شیادان مستند راز و درمانگرهای معنوی و شُعور کیهانی گرفته تا سایر مروجان شبه علم و خرافات. کافیست نگاهی به شبکه های اجتماعی و رسانه ها و نشریات زرد بیندازید تا ببینید بسیاری از باورهای شبه علمی معاصر با کلماتی مانند فیزیک کوآنتوم؛ الکترومغناطیس؛ فرکانس؛ انرژی و نظایر آن توضیح داده می شوند. بسیاری از افراد و مروجان شبه علم در صحبت های خود اصرار دارند که بگویند از علم و مفاهیم علمی سر در می آورند. در این بین؛ فیزیک کوآنتوم به علت نام پرطمطراق و پرطنینی که دارد و همچنین به دلیل پیچیدگی محتوایی اش بیش از هر شاخه دیگر علمی، مورد سوء استفاده مجریان برنامه فریب عمومی و اصحاب شبه علم قرار گرفته است. این گزافه گویی از آنجا ناشی می شود که این افراد نمی خواهند به کهنه پرستی متهم شوند. چنین افرادی اغلب به صورت ناشیانه از کلمات و واژگان در حیطه علم مانند انرژی و کوآنتوم و کوارک و … استفاده می کنند تا عقاید خود را سازگار با علم جا بزنند. فیزیک کوآنتومی از هر جهت سوژه جذابی برای سوء استعمال مجریان برنامه فریب عمومی است. اجازه دهید بدون تعارف بگویم: عباراتی نظیر ” اسرار کوآنتومی موفقیت” یا ” اندیشه کوآنتومی مولانا” و ” روانشناسی کوآنتومی” و نظایر آن عباراتی بی محتوابیش نیستند. نه موفقیت انسان، اسرار کوآنتومی دارد و نه اندیشه مولانا ارتباطی به فیزیک کوآنتومی. اما واقعیت فیزیک کوآنتوم چه می باشد؟ داستان ازاین جا شروع می شود: دانشمندان بعد از شناختن اجزای کوچکتر اجسام نظیر اتم، به طور طبیعی کنجکاو شدند که ذرات ریزتر از اتم می تواند وجود داشته باشد. بعدها ذراتی دیگر هم کشف شد ولی به همراه آن، یک اتفاق عجیب و غیرعادی هم مشاهده شد. دانشمندانی نظیر مَکس پلانک و بعد انیشتین وقتی قدم به قدم در حال تشریح رفتار و خصوصیات اجزای بسیار ریز بودند، پی بردند که بعضی از اعمال شان با تئوری فیزیک کلاسیک نیوتن همخوانی ندارد .معمای اصلی و جدید برای دانشمندان این بود که چطور ذرات سازنده اجسام، رفتار مشابه با امواج را نیز از خود بروز می دهند. در همین زمینه سایردانشمندان پی بردند که الکترون نیز به صورت موج رفتار می کند. همه قضیه کوآنتوم هم در همین کشف سادهِ دوگانه بودن ماده است. کوآنتوم یعنی رفتار مختلف ذرات ماده. ما البته قدرت تخیل و تصورمان خیلی زیاد است و مغز ما می تواند بی نهایت تخیل بورزد، به خصوص برای چیزهایی که وجود ندارند. مشکل این است که نمی توانیم بپذیریم که یک تکه سنگ ساخته شده از ذرات جامد در ضمن مثل آب، موج دارهم باشد.مشکل ما در اینجا بیشتر روانی است. ما انسانها نمی توانیم دو حقیقتِ متفاوت را در یک پدیده درک کنیم. تنها راه حل، پذیرش این رفتاری ا ست،که وجود دارد. یعنی پذیرش کوآنتوم.. ما دوست داریم ببینیم و بشنویم و لمس کنیم تا بفهمیم. اما فیزیک کوآنتوم را نمی شود با توانایی های ذهن انسان قابل تصور ساخت. بنابرین ناچاریم آنهاباید رابپذیریم چون هم به صورت نظریه و هم در آزمایشگاه ، رفتاردوگانه ی ماده بصورت موج اثبات شده است
اما از آنجا که در صدد هستیم مفهوم کوآنتوم را به روشنی درک کنید، مجبور هستیم که ساختمان ماده وتقسیم ساختمان ماده را به سادگی توضیح دهیم:
یک سیب تقربباً بزرگ انتخاب ميکنيم. اگر اين سیب را نصف کنيم، بعد نصف آن را هم نصف کنيم، بعد نصفِ نصفِ آن را هم نصف کنيم و … شايد آخر سر به چيزي برسيم، البته اگر چيزي بماند! که به آن مولکول سیب ميتوان گفت؛ يعني کوچکترين جزئي که هنوز سیب است. حال اگر تقسيم کردن را باز هم ادامه بدهيم، حاصل کار خواص سیب را نخواهد داشت، بلکه ممکن است در اثر ادامه تقسيم، به مولکولهاي تشکیل دهنده یعنی کربن و هیدروژن برسیم. اين است که دست آخر ، به اجزاي گسستهاي به نام مولکول يا اتم ميرسيم. یعنی به اين پرسش که ساختار ساختمان ماده چيست؟ پرسشي قديمي و البته بنيادي است که ما به آن، به کمک فیزیک کلاسیک نیوتونی چنين پاسخ داده ایم: ساختار ماده ، ذره اي وگسسته است؛ اين يعني نظريه مولکولي.
حال موضوع را به گونه ای دیگر بررسی می کنیم:
حالا بیاییم داخل یک قوطی جیغ بکشیم و درِ آن را ببندیم. جيغ خود را نصف ـ نصف بيرون بدهيم. صوت بصورت موج خود را نشان خواهد داد. در واقع صوت، يک موج مکانیکی است که ميتواند در جامدات، مايعات و گازها منتشر شود. چشمههاي صوت معمولاً سيستمهاي ارتعاشی هستند. ساده ترين اين سيستمها، تار مرتعش است که در حنجره انسان هم از آن استفاده شده است. براحتي و بر اساس مکانيک کلاسيک ميتوان نشان داد که بسياري از کميّتهاي مربوط به يک تار کشيده مرتعش، از جمله فرکانس، انرژي ، توان و … گسسته (یا به کلامی دیگر کوآنتيده) هستند.
گسسته بودن در مکانیک موجی پديدهاي آشنا و طبيعي است. امواج صوتی هم مثال ديگري از کمّيتهاي گسسته (کوآنتيده) در فيزيک کلاسيک هستند. مفهوم موج در مکانيک کوآنتومي و فيزيک مدرن جايگاه بسيار ويژه و مهمي دارد و يکي از مفاهيم کليدي در مکانيک کوآنتوم است. پس گسسته بودن تنها يک مفهوم کوآنتومي نيست. اين تصور که فيزيک کوآنتومي مساوي است با گسسته شدن کمّيتهاي فيزيکي، همه مفهوم کوآنتوم را در بر ندارد. کمّيتهاي گسسته در فيزيک کلاسيک هم وجود دارند. بنابراين ، هنوز هم مفهوم گسسته بودن را متوجه نشدید اشکالی ندارد خود اینجانب سالها معلم بودم بخوبی با نفهمیدن این موضوع آشنایی دارم واز طرفی یکی از بنیان گذاران فیزیک کوآنتوم نیلز بور (1962 – 1885) گفته ای دارد به این مضمون که: ” اگر کسی بگوید فیزیک کوآنتوم را فهمیده، پس چیزی نفهمیده.”
در فیزیک، واژه کوآنتوم را گسسته و بسته ای معنا می کنند و این به آن معنا است که مفهوم کوآنتیده، مقدار های مشخصی دارند که به سادگی قابل تعریف هستند و هر کدام یک مقدار کامل را تشکیل می دهد. اجازه بدهید با یک مثال این موضوع را روشن کنم. مثلاً شما به یک مغازه مواد غذایی میروید و از فروشنده یک شیشه عسل می خواهید. هر شیشه عسل، یک واحد کامل ومستقل است و شما هیچ گاه از فروشنده یک ونیم شیشه عسل نمیخواهید در نتیجه واحد شمارش شیشه عسل مفهوم کوآنتیده است. اما اگر بخواهید برنج بخرید، می توانید آن را بصورت نیمه هم خریداری کنید. یعنی یک کیلو و نیم برنج بخرید. در نتیجه واحد شمارش برنج یک مفهوم غیر کوآنتیده یا پیوسته است. چیزی که باعث شد دانشمندان به مفهوم کوآنتوم پی ببرند، نه عسل بود ونه مربا، بلکه هیدروژن این خاصیت رانشان می داد. در واقع طیف نشری خطی هیدروژن، دانشمندان را وارد دنیای جدیدی از اتم ها کرد!
واکنون به قسمت هیجان انگیزتری می رسیم و آن تقسیم ذرات نور است.
فرض کنيد بجاي سیب، بخواهيم يک باريکه نور را بطور مداوم تقسيم کنيم. آيا فکر ميکنيد که دست آخر به چيزي مثل «مولکول نور» ( يا آنچه امروز فوتون ميناميم) برسيم؟ چشمههاي نور معمولاً از جنس ماده هستند. يعني تقريباً همه نورهايي که دور و بر ما هستند از ماده تابش ميکنند. ماده هم که ساختار ذرهاي ـ اتمي دارد.
بنابراين، بايد ببينيم اتم ها چگونه تابش می کنند يا می توانند تابش کنند؟
در سال 1911، راتر فورد(947-1871) نشان داد که اتمها، مانند ميوهها ، داراي هسته مرکزي هستند. هسته بار مثبت دارد و الکترونها به دور هسته ميچرخند. اما الکترونهاي در حال چرخش، شتاب دارند و بر مبناي اصول الکترومغناطیس، «ذره بادارِ شتابدار بايد تابش کند» و در نتيجه انرژي از دست بدهد و در يک مدار مارپيچي به سمت هسته سقوط کند. اين سرنوشتي بود که مکانيک کلاسيک براي تمام الکترونها پيش بيني ميکند. طيف تابشي اتمها، بر خلاف فرضيات فيزيک کلاسيک، گسسته است. به عبارت ديگر ، نوارهايي روشن و تاريک در طيف تابشي ديده ميشوند. اگر الکترونها به اين توصيه عمل ميکردند، همه مواد (از جمله ما انسانها) بايد از خود اشعه تابش ميکردند و همانطور که ميدانيد اشعه براي سلامتي بسيار خطرناک است ولي ميبينيم که از تابشي که بايد با حرکت مارپيچي الکترون به دور هسته حاصل شود اثري نيست و طيف نوري تابش شده از اتمها بجاي اينکه در اثر حرکت مارپيچي و سقوط الکترون پيوسته باشد، يک طيف خطي گسسته است؛ مثل برچسبهاي کد بار اجناس که در فروشگاها روی بسته ها میزنند.
يعني يک اتم خاص ، نه تنها در اثر تابش فرو نميريزد، بلکه نوري هم که از خود می تاباند، رنگها يا فرکانسهاي گسسته و معيني دارد. گسسته بودن طيف تابشي اتمها از جمله علامت سؤالهاي ناجور در مقابل فيزيک کلاسيک و فيزيکدانان دههي 1890 بود. تا اینجا فیزیک را رها می کنم.
و در بخش بعدی اساسی ترین سوال را مطرح خواهیم کردکه: آیا در کوآنتوم، می توانم در جستجوی خدا باشم؟ آیا می توان وجود خدا را با دلایل و شواهد کوآنتومی اثبات نمود؟
در این قسمت میخواهیم اساسی ترین سوال هر انسانی را مطرح کنیم که ایادر علم و به طور اختصاصی تر در کوانتوم می توان، به دنبال وجودی به نام خداوند بگردیم. با دلایل علمی اثبات کنیم؟!
در اول مقاله یادآوری کردیم که فلسفه وارد علم شد و فلسفه وقتی وارد علم می شود به علم کمکی نمی کند و آیا کوانتوم به فلسفه نیاز دارد؟ ابتدا باید به سراغ چالش های فلسفی نظریه کوآنتوم رفته و آنها را بررسی کنیم. اولین و بزرگترین سؤالی که می تواند هر یک از ما را به عنوان یک مسیحی، درگیر کند، اثبات وجود خدانیست چون برای ما خدا اثبات شده است ولی برای یک انسان غیر مسیحی خدا باید اثبات شود! اما سؤال مهم تر اینجاست که در کجا باید به دنبال خدا گشت؟ در فلسفه، درادبیات یا در علوم تجربی مانند فیزیک و شیمی، یا در دنیای کوآنتوم.
علم فیزیک را می توان مادر علوم تجربی نامید و احتمالاً به همین دلیل است که اکثر کسانی که در علم، به دنبال خدا می گردند، به سراغ فیزیک می آیند. از ابتدای قرن بیستم که سرو کله کوآنتوم در فیزیک پیدا شد، این داستان بسیار جنجالی تر و البته پیچیده تر شد. علمی که برای اولین بار، قانون علیت را به نوعی، زیر سؤال برد. به همین دلیل، دوره تولد کوآنتوم را می توان یکی از نقاط عطف درگیری فلسفه و علم دانست. به جرأت می توان گفت، بسیاری از بنیان گذاران کوآنتوم ، فلاسفه بزرگی بودند که به شدت از تفسیر خود از مکانیک کوآنتومی، دفاع می کردند!
یکی از استدلال های اثبات وجود خدا که توسط پروفسورروبرت اسپنسر در کتاب نشانه های جدید خدا آمده می تواند به ما در این چالش کمک بزرگی کند:
اثبات وجود خدا در تاریخ علم، بحث های زیادی را به وجود آورده است. بسیاری از دانشمندانی که البته فیلسوفان بزرگی هم هستند، به ذاتی لایتناهی به نام خدا اعتقاد دارند و البته عده ای دیگر مانند استیون هاوکینگ، وجود چنین قدرتی را بیهوده و غیرلازم می دانند.
برای پاسخ به این سؤال که آیا خدا جهان را خلق کرده است، باید قدم به قدم مراحل زیر را طی کنیم:
۱- هرچیزی که آغازی دارد، علتی دارد.
۲- کائنات، آغازی داشته است.
۳- بنابراین کائنات هم علتی دارد.
قدم اول همان قانون علت و معلول است که می گوید هر معلولی، علتی برای به وجود آمدن دارد، در غیر اینصورت ماده از هیچ به وجود آمده است که به هیچ وجه منطقی نیست.در گام دوم باید اثبات کنیم که جهان آغازی داشته است و برای این کار از علم بهره می جوییم و در مرحله سوم فقط باید از مرحله قبل، نتیجه گیری کنیم.
شواهد آغاز جهان
برای اثبات آغاز داشتن کائنات، چندین شاهد و دلیل علمی در دست داریم. یکی از این شواهد، قوانین ترمودینامیک هستند که به صورت زیر بیان می شوند:
قانون اول: میزان کل انرژی- جِرم در جهان، ثابت است.
قانون دوم: میزان انرژی در دسترس برای کار در حال کاهش است یا به عبارت دیگر انتروپی در حال افزایش و در حال رفتن به سمت ماگزیمم است. برای کسانی که با مفهوم انتروپی آشنایی زیادی ندارند باید بگویم که انتروپی یک کمیت ترمودینامیکی بوده و معیاری از نحوه توزیع انرژی است، به طوری که هر چه میزان پخش انرژی بیشتر باشد، انتروپی نیز بیشتر خواهد بود. به نظر من اینکه از انتروپی به عنوان “بی نظمی” یاد می کنند، کاملاً اشتباه است، در طبیعتی با چنین قوانین دقیق، بی نظمی معنا ندارد، درواقع وقتی تمام انرژی در یکجا متمرکز شده باشد، انتروپی مینیمم(مانند آغاز جهان) و زمانیکه انرژی بین بخش های مختلف به طور یکسان، پخش شده باشد، انتروپی ماکزیمم مقدار خود را دارد که این یعنی عدالت، نه بی نظمی!
بگذریم، حالا باید از این دو قانون نتیجه گیری کنیم: اگر میزان کل انرژی- جرم محدود باشد و میزان انرژی قابل استفاده، در حال کاهش باشد، بنابراین جهان نمی تواند تا ابد وجود داشته باشد وانرژی اش روزی تمام خواهد شد. هر بخش از جهان، دمای یکسانی (انتروپی ماکزیمم) خواهد داشت. بنابراین نتیجه واضح این است که جهان در زمان معینی و با مقدار بسیار زیادی انرژی آغاز شده است و اکنون در حال مصرف این انرژی است.
در فیزیک نیز، کشف مهمی وجود دارد که به آغاز و خلق کائنات اشاره دارد و ثابت شده است که جهان ما در حال تورم و انبساط است و تا ابد به این تورم ادامه خواهد داد. این کشف، دلیلی قوی است که ثابت می کند جهان در حال تورم، روزی در یک نقطه متمرکز بوده و در واقع شروعی در زمان داشته و از یک زمان خاص آغاز شده است.
پس چه کسی خدا را خلق کرده است؟!!
حال ممکن است برای عده ای این سؤال پیش بیاید که اگر هر چیزی که آغازی داشته، حتماً علت و خالقی هم دارد، پس خالق خدا کیست؟ پاسخ به این سؤال در درکِ نکتۀ ظریفی نهفته است: ما در استدلال خود گفتیم هر چیزی که آغازی داشته باشد، علت و خالقی خواهد داشت، اما مسئله اینجاست که خدا آغازی نداشته است! طبق قانون نسبیت عام اینشتین که در کنار کوآنتوم، یکی از نظریات انقلابی قرن بیستم بود و آزمایش ها هم آن را اثبات کرده اند، زمان به ماده و فضا ارتباط دارد، بنابراین زمان خودش با ماده و فضا آغاز شده است! پس بحث کردن در مورد زمان قبل از خلق کائنات کاملاً اشتباه است. زیرا زمان، خود با کائنات متولد شده است. اما خدایی که ما از او سخن می گوییم خالق کل کائنات و مِن جمله زمان است! بنابراین خدا با زمانی که خودش آن را آفریده، محدود نمی شود و در آن نمی گنجد. در نتیجه خدا، آغازی در زمان نداشته و در نتیجه نیازی به علت و خالقی ندارد! در مقالات آینده خواهیم دید تفسیر کپنهاگی مکانیک کوانتوم هم خدا را بیرون از سیستم مشاهده کننده و مشاهده پذیر قرار می دهد. تفسیر کپنهاگی می گوید واقعیت، معلول اندازه گیری است و تا ما چیزی را اندازه گیری نکنیم آن چیز وجود نخواهد داشت! اگر تمام این دلایل را کنار هم بگذاریم، می توانیم نتیجه بگیریم که کائنات توسط یک قدرت ماورای کائنات و فوق طبیعی خلق شده است. این شواهد همچنین نشان می دهند که این قدرت فوق جهانی، بسیار باهوش و باشعور است.
فرد هویل (Fred Hoyle) یکی از برجسته ترین فیزیکدانان اخیر و البته یکی از منکران سرسخت خدا، با سنجش این شواهد؛ به کلی نظرش تغییر کرد. هویل می گوید:
“چرا شما نباید به خودتان بگویید: قطعاً یک شعور فوق العاده باهوش، ویژگی های اتم کربن را طراحی کرده است، در غیر اینصورت احتمال پیدایش من از چنین اتمی از طریق نیروهای تصادفی طبیعت، ناچیز است؟” البته که باید این سؤال را از خودتان بپرسید! تفسیر حقایق نشان می دهد که یک ابرشعور یا ابر عقل، این جهان را با فیزیک، شیمی و زیست شناسی خلق کرده است، چرا که نیروهای تصادفی طبیعت، قادر به انجام چنین کاری نیستند.
از طرفی افرادی مانند استیون هاوکینگ و ریچارد داوکینز، که اولی یک فیزیکدان نظری و دومی یک زیست شناس فرگشتی است، هر کدام با استفاده از حوزه تخصصی خود، وجود خدا را رد می کنند. مثلاً هاوکینگ می گوید در کوآنتوم، ذره می تواند از هیچ به وجود آید. در حالیکه این استدلال، کمی عوام فریبانه است، چرا که مفهوم “هیچ” در فیزیک با مفهوم آن در عوام، تفاوت دارد. در واقع، “هیچ” در عوام به معنای “عدم” است، در حالیکه “هیچ” در فیزیک، یک میدان است و به معنای عدم نیست. بنابراین، لازم است در مورد هر استدلالی (چه در اثبات و چه در رد خدا) کاملا تحقیق کنید و تنها به این دلیل که یک دانشمند مشهور آن را بیان می کند، قانع نشوید!
فیزیک کوآنتوم، شاخه ای از فیزیک نظری است که در مقیاس اتمی و زیراتمی به جای مکانیک نیوتونی و پیش بینی دقیق، توصیف گر جهان میکروسکوپی و چگونگی ذرات بر اساس حساب احتمالات است.
فیزیک کوآنتوم، مدل منظومه ای الکترون ها را نمی پذیرد. یعنی الکترون ها را ذراتی همچون منظومه شمسی به دور هسته مرکزی توصیف نمی کند؛ بلکه نظریه دو گانگی موج ذره، را مطرح می کند. یعنی الکترون در فیزیک کوآنتوم، هم به صورت ذره و هم به صورت موج توصیف می شود. ساختار اتم در این مدل، از طریق حواس ظاهری و با کیفیات حسی و مقولات زمان و مکان و علیت، بیان پذیر نیست. یک الکترون، یک کوآنتوم به معنای یک بسته است. بر اساس برخی نگرش ها موج و ذره بودن الکترون ها و کوآنتوم ها، به ناظر نیز بستگی دارد. الکترون های اتم با نبود ناظر، محدوده مشخصی نخواهند داشت و به موج تبدیل می شوند. فیزیک کوآنتوم برای مشاهده گر در فرایند تجربه سهم زیادی قائل است؛ بر این اساس، قوانین دقیق در جهان اتم حکومت نمی کند.
(Herbert, Nick, Quantum Reality: Beyond the new Physics (New york: Doubleday, ۱۹۸۵ p: ۳۰
و ایان باربور، علم و دین، ترجمۀ بهاء الدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۴، بخش سوم.
از طرف دیگر برهان نظم، مبتنی بر وجود نظم در طبیعت است و از این طریق بر وجود ناظمی حکیم استدلال می کند. اکنون این پرسش رخ می نماید که آیا وجود بی نظمی ها و آشفتگی ها در جهان درون اتم و اصل عدم تعیین و عدم موجبیت در فیزیک کوآنتوم، به معنای فقدان طرح و برنامه در جهان میکروسکوپی نخواهد شد؟ و آیا با نفی علیت در فیزیک کوآنتوم می توان وجود خدا را اثبات کرد؟
این را می توان بطور ساده توضیح داد:
برای روشن شدن این مسئله ابتدا باید توجه داشت که بی نظمی یا عدم قطعیت یاد شده، امری ذهنی است یا عینی؟ به عبارت دیگر عدم تعیین وصف حقیقی طبیعت است یا صرفاً اقرار به ضعف و نارسایی دانش کنونی بشر؟ آیا به این معنی است که قوانین دقیقی در جهان اتم حاکم نیست یا قوانین آن چنان ظریف و پیچیده است که هنوز راه درازی در پیش است تا انسان به کشف آن قوانین نائل آید؟ اندیشوران و فیزیک دانان غربی در این باره مواضع متفاوتی دارند:
برخی همچون اینشتین، ماکس پلانک و دیوید هیوم، عدم قطعیت را ناشی از جهل کنونی بشر دانسته و احتمال می دهند زمانی قوانین بسیار دقیق جهان درون اتمی کشف شود.
کسانی مانند نیلز بور عدم قطعیت را برآیند محدودیت های درونی تجربی یا مفهومی به حساب می آورند، زیرا مشاهده گر ناگزیر سیستمی را که تحت مشاهده خود دارد، آشفته می سازد، و خود اتم همیشه برای بشر غیر قابل دسترسی است.
مثال هایزنبرگ عدم تعیّن را در خود طبیعت جستجو کرده و برآنند که در جهان اتمی بالقوگی های بدیل یا جانشین شونده وجود دار( ایان باربور، علم و دین، بخش سوم ).
بر اساس دیدگاه های اول و دوم هیچ تعارضی میان برهان نظم یا سایر براهین اثبات وجود خدا با فیزیک کوآنتوم نیست، اما آیا نگاه سوم چالشی در برابر این براهین به حساب آید؟ پاسخ منفی است، زیرا:
الف. اصل علیت، یک اصل بدیهی و خلل ناپذیر فلسفی است که انکارش، مستلزم تناقض است و ابهاماتی از سنخ مسائل درون اتمی هرگز توان چالش با آن را ندارد.
ب. فیزیک کوآنتوم مبتنی بر حساب احتمالات است و منطق احتمالات، بی شک مبتنی بر اصل علیت است؛ زیرا امکان و احتمال و بالقوگی از توابع موجی لحظات پیشین است و نفی علیت، مستلزم نفی فیزیک کوآنتوم خواهد شد.
ج. اگر اتفاقات و تغییرات در جهان اتمی به ناظر و مشاهده گر بستگی دارد؛ دیگر چگونه می توان عدم تعیین را به واقع و جهان خارج نسبت داد؟
منابع : منابع مختلف علمی و وب سایت پژوهشی www.deeplook.ir
تهیه وتنظیم از استاد علی خیراندیش
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |