مسئلۀ رنج

کتابمقدس در مورد بلایای طبیعی چه می‌گوید؟

5/5 - (2 امتیاز)

زلزله آذربایجان که تصویرِ غم‌انگیز آن را با هم دیدیم بار دیگر ما را متوجه فجایعی کرد که هر چندوقت یکبار خبرش را در روزنامه‌ها، رادیو و تلویزیون و به صورت‌های دیگر می‌شنویم و واقعا دلمان به درد می‌آورد. وقتی‌ که با این فجایع روبرو می‌شویم سوالاتِ زیادی در ذهن ما ایجاد می‌شود. بیاد می‌آورم چند سال پیش آن سونامی که در ژاپن شد یا زلزله‌ای که در هاییتی پیش‌آمد و یا زلزله‌ای که در کشورِ خودمان در شهر بم و همینطور مورد دیگر.

این وقایع در طول تاریخ هر‌از‌گاهی‌ بروز می‌کند و این روز‌ها مخصوصا با گسترش وسایل ارتباط جمعی، ما میتونیم خیلی‌ زود از این موضوعات باخبر بشویم و حتی بتوانیم به یک شکلی‌ از طریقِ اینترنت و تصویری که هست مساله را خیلی‌ ملموس‌تر با چشمان خودمان ببینیم. این وضعیت هرچند که  فرصت بیشتری را برای همدردی و شریک‌شدن و مدد‌رسانی فراهم می‌کند اما در عین‌حال از یک لحاظی مسئله را برای ما دشوار‌تر نیز می‌کند.

وقتی‌ که ما با این وقایع دلخراشِ طبیعی روبرو می‌شویم، پرسش “چرا؟” دربرابرِ ما قرار می‌گیرد. چرا این مسائل اتفاق می‌افتاد؟ آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند و ملحد هستند وقتی‌ با این اتفاقات روبرو میشوند فورا می‌گویند: “ببین! اینها همه نشان می دهد که در این جهان یک خدای پر‌محبتی (لااقل آنگونه که مسیحیان درموردش صحبت میکنند) وجود ندارد.” ولی‌ برای مسیحیان هم خیلی‌ سوالات زیادی به‌وجود می‌آید. وقتی‌ ما با این وقایع روبرو می‌شویم از خودمان میپرسیم که چگونه و چرا خدا اجازه میدهد که چنین فجایع غم‌انگیزی اتفاق بیفتد؟ آیا کتاب‌مقدس پاسخی برای این سوالات و مسائل دارد؟ آیا مطلبی دارد که ما بایستی گوش بکنیم و به آن توجه کنیم و یک‌مقدار روشنایی بیاندازد بر این قبیل وقایع که اتفاق می‌افتد. یا اینکه این مسئله و این پرسش، از آن دسته مسائلی‌ است که ما به عنوان مسیحی‌ فقط میتونیم بگوییم که نمی‌‌دانیم. نمی‌‌دانیم که چه بگوییم. نمیتوانیم چیزی درمورد آن بگوییم.  خیلی‌ مسائل است که کتاب‌مقدس درموردش صحبتی‌ نکرده و ما نمی‌دانیم و این هم عیبی ندارد. ما مسیحیان مدّعی نیستیم که همه‌چیز را می‌دانیم و کتاب‌مقدس هم هرگز نگفته که همه‌چیز را به ما گفته است. یعنی‌ یک چنین ادعایی را نه کتاب‌مقدس کرده و نه مسیحیان در‌مورد کتاب‌مقدس کرده‌اند. خیلی‌ مسائل است که کتاب‌مقدس درموردشان صحبتی‌ نکرده‌ است. هیچ‌کجای کتاب‌مقدس نمی‌گوید که ۲*۲ مساوی با ۴ است! چه برسد به خیلی‌ از چیز‌هایی‌ که ما می‌دانیم ولی‌ در کتاب‌مقدس نیست و طبیعتا خیلی‌ چیز‌های دیگری که ما نمی‌‌دانیم و کتاب‌مقدس به آنها اشاره‌ای نکرده است. ولی‌ درمورد این وقایع چطور؟ آیا کتاب‌مقدس چیزی درمورد این وقایع گفته که ارزش گوش‌ فرادادن داشته باشد؟ و بالاخره مسئولیت ما مسیحیان در چنین وقایعی چه هست؟ من می‌خواهم دو قسمت را برای شما بخوانم یک قسمت از انجیل لوقا ۱۳: ۱-۹ هست و بعد یک قسمتی‌ از بعد رومین ۸: ۱۸-۲۷. در انجیلِ لوقا اینطور می‌خوانیم

 

۱در همان زمان، شماری از حاضران، از جلیلیانی با عیسی سخن گفتند که پیلاتُس خونشان را با خون قربانیهایشان در‌هم آمیخته بود.۲عیسی در پاسخ گفت: «آیا چون آن جلیلیان به چنین روز دچار شدند، گمان می‌کنید از بقیۀ اهالی جلیل گناهکارتر بودند؟۳به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.۴و آیا گمان می‌کنید آن هجده تن که برج سْیلوحا بر آنها افتاد و مردند، از دیگر ساکنان اورشلیم خطاکارتر بودند؟۵به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.» ۶سپس این مَثَل را آورد: «مردی درخت انجیری در تاکستان خود کاشت. چون خواست میوۀ آن را بچیند، چیزی بر آن نیافت.۷پس به باغبان خود گفت: ”سه سال است برای چیدن میوۀ این درخت می‌آیم امّا چیزی نمی‌یابم. آن را ببُر، تا خاک را هدر ندهد.“۸امّا او پاسخ داد: ”سرورم، بگذار یک سال دیگر هم بماند. گِردش را خواهم کند و کودش خواهم داد.۹اگر سال بعد میوه آورد که هیچ؛ اگر نیاورد آنگاه آن را بِبُر.“‌»

انجیل لوقا ۱۳: ۱-۹

۱۸در نظر من، رنجهای زمان حاضر در قیاس با جلالی که در ما آشکار خواهد شد، هیچ است.۱۹جهان خلقت با اشتیاق تمام در انتظار ظهور پسران خداست.۲۰زیرا خلقت تسلیم بطالت شد، نه به‌خواست خود، بلکه به ارادۀ او که آن را تسلیم کرد، با این امید که۲۱خودِ خلقت نیز از بندگی فساد رهایی خواهد یافت و در آزادی پرجلال فرزندان خدا سهیم خواهد شد. ۲۲ما می‌دانیم که تمام خلقت تا هم‌اکنون از دردی همچون درد زایمان می‌نالد.۲۳و نه‌تنها خلقت، بلکه خود ما نیز که از نوبر روح برخورداریم، در درون خویش ناله برمی‌آوریم، در همان حال که مشتاقانه در انتظار پسرخواندگی، یعنی رهایی بدنهای خویش هستیم.۲۴زیرا با همین امید نجات یافتیم. امّا امیدی که به‌دست آمد، دیگر امید نیست. چگونه کسی می‌تواند به امید چیزی باشد که آن را یافته است؟۲۵امّا اگر به چیزی امیدواریم که هنوز ندیده‌ایم، بردبارانه انتظارش را می‌کشیم. ۲۶و روح نیز در ضعف ما به یاری‌مان می‌آید، زیرا نمی‌دانیم چگونه باید دعا کنیم. امّا روح با ناله‌هایی بیان‌ناشدنی، برای ما شفاعت می‌کند.۲۷و او که کاوشگر دلهاست، فکر روح را می‌داند، زیرا روح مطابق با ارادۀ خدا برای مقدّسان شفاعت می‌کند.

از کتابِ رومیان ۸: ۱۸-۲۷

درین قسمت از نامهٔ پولس رسول به رومیان به ۳ حقیقت اشاره شده است که به نظرِ  من مستقیماً با وقوع این فجایع طبیعی ارتباط دارد و تا حدی روشنایی می‌افکند بر این که چرا این اتفاقات می‌افتاد؟ چرا در دنیا زلزله‌ها، سونامی‌ها و خیلی‌ چیز‌های دیگر مثلِ بیماری‌ها، سرطان و جنگ‌ها و… خیلی‌ چیز‌های دیگر وجود دارد؟ کتاب‌مقدس این موضوع را بی‌جواب نگذاشته است. کتاب‌مقدس مطالبی‌ را دربارهٔ این موضوع بیان کرده و در این قسمت که خواندم یک  می‌توانیم از بعضی‌ مسائل آگاه بشویم. من با توجه به این آیات در این فرصت به ۳ نکته اشاره خواهم کرد.

 

(۱) تمامی خلقت دچارِ فساد و تباهی و بطالت است

اولین موردی که اینجا میبینیم این است که کلام خدا به این حقیقت اشاره میکند که تمامِ خلقت، تمامِ عالمی که ما در آن زندگی‌ می‌کنیم دچارِ نوعی فساد و تباهی و بطالت است. این آنچیزی است که کتاب‌مقدس واضحا در اینجا به آن اشاره می‌کند.

در همین آیاتِ ۲۰-۲۲ دیدیم که میگوید: “زیرا خلقت تسلیم بطالت شد، نه به‌خواست خود، بلکه به ارادۀ او که آن را تسلیم کرد، با این امید که خودِ خلقت نیز از بندگی فساد رهایی خواهد یافت و در آزادی پرجلال فرزندان خدا سهیم خواهد شد. ما می‌دانیم که تمام خلقت تا هم‌اکنون از دردی همچون درد زایمان می‌نالد زیرا خلقت تسلیمِ بطالت شد.”

کلمه‌ای که اینجا “تسلیم” ترجمه شده است را می‌توان به اشکال مختلف فهمید و بیان کرد. در ترجمهٔ قدیمی‌ می‌گوید که “مطیع ” بطالت شده‌ است. در انگلیسی‌ از کلمهٔ سابجکت (Subject) استفاده می‌کند یعنی‌ کسی‌ که تابع میشود، مطیع میشود و سر‌فرود‌می‌آورد دربرابرِ یک قدرتِ برتر که او را در تابعیت قرار میدهد. اینجا میگوید که خلقت تابع و مطیعِ بطالت شد. کلامی‌ بطالت همان کلمه‌ای است که در کتاب جامعه (کتاب آن معلم که خیلی‌ها آن را به سلیمان نسبت میدهند) می‌گوید که “باطلِ اباطیل؛ همه‌چیز باطل است. زیرِ آسمان معنایی وجود ندارد.” این در واقع همان مفهوم است. می‌گوید تمام خلقت مطیع بطالت شده‌است. و بعد جلوتر در آیه ۲۱ می‌گوید که خلقت “بنده فساد شده‌ است”. این قسمت از کلام خدا نه‌ فقط زندگی‌ انسان‌ها، بلکه تمامیِ  خلقت (لااقل خلقت زمینی‌ِخدا) و تمامی طبیعت را برای ما توصیف می‌کند. منظور این قسمت دربارهٔ آسمان و حضورِ خود خدا و آنجایی نیست که فرشتگان و موجوداتِ روحانی وجود دارند، بلکه این خلقت، خلقتِ زمینی‌ است. کلام می‌گوید که مطیعِ بطالت شده، طابعِ بطالت شده و دوم اینکه بنده و گرفتار فساد شده است. کلمهٔ فساد هم اینجا به همان معنای فاسد‌شدن است. وقتی‌ چیزی   می‌گندد و خرابی‌ به آن راه پیدا می‌کند. این همان کلمه است.

پس کتاب‌مقدس به ما می‌گوید که دنیا و خلقتی  که ما در آن زندگی‌ می‌کنیم گرفتارِ یک خرابی‌، فساد و تباهی و بطالت است . اما خلقت از ابتدا اینگونه نبوده است. کلام می‌گوید که تسلیمِ بطالت شد. یعنی از قبل اینطور نبود. و وقتی‌ که ما کتاب‌مقدس را نگاه می‌کنیم میبینیم که زمانی‌ که خدا جهان را خلق کرد اینطور خلقش نکرد. گاهی‌ وقت‌ها موقع بر‌خوردن با این وقایع  بلافاصله انگشتِ اتهام به سو‌ی‌ خدا بلند میشود و انگار عادت داریم که هر چیزِ بدی که در دنیا اتفاق می‌افتد مقصر آن خداست و هرچیزِ خوبی‌ که اتفاق می‌افتد ما انجام داده‌ایم. مدّعی هستیم که ما خودمان چه شاهکار‌هایی‌ انجام می‌دهیم، ولی‌ وقتی‌ که مسئله بدی اتفاق می‌اففتد می‌گوییم چرا خدا گذاشت چنین چیزی اتفاق بیفتد. کتاب‌مقدس به ما می‌گوید خدا دنیا را این‌گونه خلق نکرد. از ابتدا وقتی‌ خدا جهان را خلق کرد، در کتابِ پیدایش وقتی‌ در رابطه با افرینشِ جهان می‌خوانیم میبینیم که خدا جهان را خلق کرد و هر روزِ که خدا آنچه را که خلق کرده بود نگاه می‌کرد می‌گوید که “نیکوست!”. بعد از اینکه تمامِ خلقت را هم خلق میکند کلام می‌گوید که خدا گفت بسیار نیکوست. یعنی اینکه در خلقتی که خدا آفریده بود از ابتدا هیچ بدی و فساد و خرابی‌ و بطالتی راه نداشت.

پس این مساله از کجا آمد؟ چطور شد که این خلقتِ نیکوی خدا، این طبیعتِ زیبا و عالی‌ خدا، آن انسان‌های عالی‌ای که خدا خلق کرد به این روز افتادند و دچار شدند آن شدند که الان میبینیم. این متن به ما می‌گوید که خلقت مطیعِ بطالت شد، خلقت گرفتارِ فساد و بندگی شد. آنهایی که کتاب‌مقدس را خوب می‌دانند می‌دانند که این موضوع به همان ابتدای افرینش برمی‌گردد جایی که ما داستانِ این مطیع شدن را می‌خوانیم. بعد از اینکه خدا جهان را خلق می‌کند گل  سرسبدِ این جهان انسان بود. کتاب‌مقدس می‌گوید خدا او را به صورت، و شباهتِ خودش خلق کرد. نمی‌خواهیم واردِ این موضوع شویم که در چه چیز‌هایی‌ انسان شبیه به خدا بود، مهمتر از همه از این نظر که انسان وجودی شخصیت‌مند بود؛ وجودی بود که می‌توانست ارتباطِ شخصی‌ برقرار کند؛ وجودی که عقل و اراده و احساس داشت و می‌توانست رابطه داشته باشد با همنوعِ خودش و با خدا. می‌توانست محبت کند و محبت بشود. خدا انسان را اینگونه خلق کرد.

ولی‌ متاسفانه انسان از همان آغازِ خلقتِ خودش (نمی‌‌دانیم چقدر گذشت، کتاب مقدس هیچ چیزی  در مورد اینکه چند‌وقت گذشت تا آن اتفاق تاسف‌برانگیز افتاد به ما نگفته!) ولی‌ متاسفانه زمانی‌ رسید که این گل سرسبدِ خلقت، یعنی انسان سقوط میکند؛ گناه می‌کند؛ نصبت به خدا عصیان می‌کند. درواقع خدا را از زندگی‌ خودش بیرون می‌کند و میخواهد خود خدای خود باشد. کاری که برای آن خلق نشده بود. کاری که برخلافِ واقعیت بود. چرا که او خدا نبود ولی‌ می‌خواست که خدا باشد. می‌خواست که جای خدا بنشیند‌. می‌خواست که خدای زندگی‌ِ خودش باشد. پس متاسفانه انسان نمی‌خواست جایگاه خودش را بپذیرد و با‌وجودِ تمام چیز‌های عالی‌ که خدا به او داده بود، می‌خواست جای خدا بنشیند‌. از همانجا میبینیم که این سقوط اتفاق می‌افتد.

آنچه که کتاب‌مقدس در این باره می‌گوید خیلی‌ جالب است. می‌گوید که یکی‌ از نقش‌ها و اهدفی‌ که خدا برای انسان داشت این بود که او بر تمامِ آنچه که خدا آفریده بود یعنی‌ درواقع بر تمام خلقتِ او تسلط داشته باشد، حکومت بکند، نگاه‌داری بکند از خلقتِ او، رسیدگی بکند به خلقت او. در واقع نماینده خدا باشد در رسیدگیِ به این جهان. خدا می‌گوید که تمام حیوانات، گیاهان و تمام موجودات را زیر حاکمیت، رسیدگی و نگهداریِ این شخص قرار داد. پس خلقتی که خدا آفرید با این انسان یک رابطهٔ تنگاتنگ داشت. اینکه بر این انسان چه می‌گذرد تاثیرِ مستقیم دارد بر اینکه بر این خلقت چه واقع خواهد شد. مشخص‌ است که اگر در یک جامعه‌ای برای رهبرِ آن جامعه، رئیسِ آن جامعه، و کسی‌ که بر آن جامعه مسئول قرار  داده‌ شده‌ است وضعیتی پیش بیاید، و وضعش خراب شود و سقوط کند، آن جامعه نیز وضعش بهم میریزد. کتاب‌مقدس نیز به روشنی به ما می‌گوید که این اتفاق افتاد. به روشنی به ما میگوید که این انسان سقوط کرده و بر ضدّ خدا قیام کرد. در نتیجه متاسفانه گرفتارِ گناه، غرور و… شد. به علاوه کتاب مقدس می‌گوید که در نتیجهٔ این سقوط نه‌فقط خود او گرفتارِ لعنت شد، بلکه تمام خلقت گرفتارِ لعنت شد. می‌خوانیم که لعنتِ خدا بر تمامِ خلقت می‌آید. شرح این لعنت هم در همان باب ۳ کتاب پیدایش به صورت‌های مختلفی‌ بین شده است. می‌گوید: این خلقت خس و‌ خاشاک برایت خواهد رویانید…با عرقِ پیشانیت زین‌ پس نان خواهی‌ خورد…رنج خواهی‌ برد. حتی چیز‌های طبیعی مثل به‌ دنیا‌ آوردنِ بچه‌هایت، با درد و رنج همراه خواهد بود و بالاخره در اوجِ همهٔ اینها مرگ! خواهی‌ مرد، به خاک برخواهی‌ گشت، به همان که از آن گرفته شدی!

انسانی‌ که مطابق کتاب‌مقدّس خلق نشده بود تا گرفتارِ مرگ بشود، متاسفانه گرفتارِ مرگ و تباهی شد. “از خاک گرفته شدی و به خاک بر‌میگردی”. هیچ حالتی جز این نیست. زندگی‌ِ انسان و در‌نتیجه حیاتِ خلقت دچارِ بطالت شد. بطالت اینجا حاکی‌ از بی‌هدف بودن، بی‌معنی‌ بودن و بیهوده بودن است. این چیزی است که کتاب‌مقدس میگوید: تمامِ خلقت به خاطر گناهِ انسان، بخاطر سقوط انسان گرفتار چنین وضعیتی شده و این به شکل‌های مختلف خودش را نشان میدهد. پس خلقتی که ما امروزه میبینیم به شکل‌های مختلف دچار ناهنجاری‌ها، فجایع، و در اوجِ همه مرگ است!

اینطور نیست؟ چرا زلزله آذربایجان انقدر دلخراش است؟ مرگ است! بخاطر اینکه خیلی‌ها آنجا جانشان را از دست دادند. بچه‌ها پدر و مادر خود را از دست دادند. پدر و مادر‌ها فرزندانشان را از دست دادند. اگر شما مولفه مرگ را کنار بگذارید یک مقدارِ بزرگی‌ از مشکل برداشته می‌شود. اینطور نیست؟ مرگ دقیقا آن‌چیزی است که کتاب‌مقدس می‌گوید پیامدِ گناه و عصیانِ بشر نسبت به خدا و جداییِ بشر از خدا بود؛ خدایی که منبع حیات است. شما اگر رابطه یک‌چیزی را با منبع حیاتش قطع کردید اتوماتیک معنی‌اش مرگ است. اگر الان پنکه را برق بکشیم خوب پنکه از کار می‌ایستد. بعد نمیتوانیم بگوییم که چرا از کار ایستاد؟ چرا مرد؟ مشخص است که سیم باید به برق وصل باشد، اگر سیم را از برق کشیدیم از منبع الکتریسیته قطعش کرده‌ایم!

انسان از منبع حیات بریده شده‌است.  انسان به منبع حیات گفته که “من با تو کاری ندارم، من را به حالِ خودم بگذار. من می‌خواهم برای خودم زندگی‌ کنم. در زندگی‌ِ من دخالت نکن. من خودم برای خودم کافی‌ هستم. من خودم میتوانم احتیاجاتِ خودم را رفع کنم.” امروز شما از اکثریتِ انسان‌ها همین پیام را می‌شنوید. “ما به خدا احتیاج نداریم. چه احتیاجی به خدا داریم؟”  پس مرگ دامنگیرِ خلقت شد. پس تسلیمِ بطالت شد.

خیلی‌ وقت‌ها وقتی‌ دربارهٔ حاکمیتِ خدا بر امور صحبت می‌کنیم طوری نتیجه می‌گیریم که انگار همهٔ این اتفاقاتی که در‌حالِ رخ‌دادن است کارِ خداست. زلزله وقتی‌ اتفاق می‌افتد انگار خدا مستقیماً فرستاده است. وقتی‌ یک‌نفر سرطان می‌گیرد، انگار خدا سرطان داده. اگر یک‌نفر تصادف می‌کند، (حالا حتی اگر شخص در حال مستی هم رانندگی‌ کرده) و زده هم خودش و هم یک نفرِ دیگر را کشته، خدا کرده! انگار همه‌چیز در این دنیا کارِ خداست، لاقل چیزهای بدش. چه تصوری ما از حاکمیتِ خدا داریم که فکر می‌کنیم که هرچیزی که در این دنیا اتفاق می‌افتد مستقیماً کارِ خداست؟ آیا این واقعا حرفِ کتاب‌مقدس است؟ آیا واقعا کتاب‌مقدس می‌گوید که هرچیزی که در این دنیا اتفاق می‌افتد خدا فاعلِ آن است؟ آیا این کتاب‌مقدس به ما می‌گوید که در این دنیا فقط یک فاعل وجود دارد  و آن خداست؟ من فکر می‌کنم که کتاب‌مقدس خیلی‌ واضح و روشن دارد به ما می‌گوید که اینطور نیست! در این دنیا اشخاصِ مختلفی‌ هستند که در حالِ عمل کردن هستند. خدا تنها فاعل نیست. خدا عدهٔ زیادِ دیگری را خلق کرده، اجازه داده به آنها که در این دنیا نقش داشته باشند.وقتی‌ خدا جهان را خلق کرد به جهان یک استقلالِ نسبی‌ داد.

لااقل  ۲تا موضوع ما در این دنیا داریم که خدا خلق می‌کند و به آنها یک استقلالِ نسبی‌ میدهد. یکی‌ قوانینِ  طبیعی است. خدا در این دنیا قوانینِ طبیعی گذاشته است. آتش می‌سوزانند چه مسیحی‌ باشیم چه نباشیم! اگر رفتی‌ در آتش چه خوب باشیم چه نباشیم، آتش می‌سوزاند.  خدا قوانینِ طبیعی گذشته است. خدا فیزیکِ ما را به‌گونه‌ای خلق کرده‌است که اگر رفتیم در آتش میسوزیم. این عملِ مستقیمِ خدا نیست. به یک معنا کارِ خدا هست. به چه معنایی؟ به این معنا که خدا نظامِ خلقت را گذاشته. خدا در خلقتش قوانینی را گذشته است. خدا می‌گوید “عهدِ من را با خورشید، عهد من را با روز و عهد  من را با شب نمیتوانی‌ به‌هم بزنی‌”. خدا با آتش عهد بسته‌ است. خدا با آب عهد بسته‌است. خدا با انسان‌ها عهد بسته است. قوانینِ خدا بر این جهان حاکم هستند. خدا این‌ها را خلق کرده‌است. نمیتوانیم بعدا بگوییم هر آتشی هر‌جایی‌ سوزاند، اگر من در خانه‌ام بی‌مبالاتی کردم و گاز را باز گذشتم و در خانهٔ آن آتش‌سوزی شد و سوختیم بگویم “خدا سوزانده! چرا خدا اجازه داد؟ چرا اینطوری شد؟” نه‌! من بی‌مبالاتی کردم. جهلِ من، حسدِ من، خشونتِ من و… باعثِ خیلی‌ مشکلات در این دنیا است. اینها مستقیماً فعلِ خدا نیست.

کتاب‌مقدس نه‌تنها این را نمی‌گوید، بلکه به ما می‌گوید که (۱) خدا از خیلی‌ از این چیز‌ها ناراحت است. انقدر ناراحت است که کتاب‌مقدس می‌گوید خدا خشمگین می‌شود. غضب و خشمِ خدا بارها و بارها در کتاب‌مقدس بیان شده است. مگر می‌شود که خدا خودش فاعلِ همهٔ اینها باشد و عصبانی‌ هم باشد از اینکه چرا این اتفاق در حال افتادن است؟ خشم و غضب خدا نسبت به افعالِ گناه‌الودِ انسان‌ها در کتاب‌مقدس مثل روز روشن است. پس خدا فاعلِ همه‌چیز نیست. درست است که خدا جهان را با نظامش خلق کرده‌است اما (۲) خدا به ما آزادی داده‌است. وقتی‌ به ما آزادی داده عمل و فعلِ ما دیگر عمل و فعلِ ما است. درست است که قدرت این عمل را خدا به ما داده است. اگر خدا بخواهد یک لحظه این قدرت را از ما بگیرد ما دیگر نمیتوانیم زنده بمانیم، چه برسد به اینکه بخواهیم تصمیم بگیریم. ولی‌ تصمیمش تصمیمِ من و شماست. و خدا این را در خلقتِ خودش گذشته و اگر قرار شد خدا هرجایی که اتفاقی افتاد تصمیمش را عوض کند که دیگر خلقتِ او می‌شود یک چیزِ آشفته و درهم. واقعیتِ کتاب‌مقدس و واقعیت زندگی‌ به ما می‌گوید که اینطور نیست. خدا نظام را در خلقت نهاده و انسان‌های آزادی را در این دنیا گذاشته است. پس اگر زلزله و خیلی‌ چیز‌های دیگه اتفاق می‌افته نظامِ طبیعت است. منتها نظامِ طبیعی است که کتاب‌مقدس می‌گوید که دچارِ خرابی‌ و فساد شده‌است. یک سنگِ  بزرگِ ۲ تنی اگر افتاد روی من می‌میرم. پس نظامی آنجا هست هر چند این نظام متاسفانه دچارِ خرابی‌ شده‌است. با این حال خدا بر همه‌چیز کنترل دارد. فأعلش خودش نیست، ولی‌ کنترل دارد، اجازه میدهد. تا خدا اجازه ندهد اتفاقی نمی‌افتد. خدا میتواند مانع شود، و در طول تاریخ خدا دخالت می‌کند در این نظام. عمل میکند. برای مقاصد و برنامه‌های عالی‌ِ خودش در این نظام دخالت می‌کند  و یک جاهایی‌ میبینیم که چیز‌هایی‌ را تغییر میدهد. ولی‌ اگر قرار شد همه‌جا این کار را بکند دیگر این نظام، نظام نخواهد بود.

پس اولین نکته درمورد این زلزله و زلزله‌های مشابه، این است که خدا به دنیایی که خلق کرده استقلالِ نسبی‌ داده است. به آن حق داده که تصمیم بگیردُ و خدا احترام می‌کند کارِ خودش را و آنچه را که به ما داده است. ولی‌ در این نظام، به خاطر سقوطِ ما، به خاطر سقوطِ انسان، و به خاطر یاغی‌گریِ انسان که قرار داده‌شده‌ بود که این خلقت را اداره بکند، خرابی‌ و فساد دامنگیرِ این خلقت شد. تمام این فجایع و مسائلِ نابهنجار درواقع به یک نوعی نتیجهٔ این فساد و تباهی است که البته خدا اجازه داده‌است که اتفاق بیفتد.

از یک طرف میتونیم بگوییم که داوریِ خدا بر گناه بطورِ کلی‌ است و از طرف دیگر پیامدِ طبیعیِ دور شدن خلقت از خالقش است. هردو.

همانطور که در متن خواندیم که این خلقت دارد ناله می‌کند. دردِ زایمان یکی‌ از شدیدترینِ دردهاست، و کتاب‌مقدس می‌گوید که خلقت دردش درد اندکی‌ نیست. کتاب‌مقدس به روشنی بین می‌کند که این دردِ خلقت مثل دردِ زایمان است. این درد خیلی‌ شدید است. و ما مرتب این ناله را از هر سو می‌شنویم، و چقدر غم‌انگیز و ناراحت‌کننده‌است. وقتی‌ سخن عیسی مسیح را می‌شنویم درموردِ کسانی‌ که زیرِ آوار مانده بودند یا کسانی که کشته شده‌بودند، همین اصل را میبینیم. می‌گوید که فکر نکنید که آنها لزوماً گناه‌کار‌تر بودند! خیر!  این وضعی هستش که همه گرفتارش هستیم. وضعی که همه دچارش هستیم و اگر توبه نکنیم نهایتاً آنچیزی که خدا گفت گریبانِ ما را می‌گیرد. خاک هستی‌ و به خاک برمی‌گردی!

عزیزان مرگ به صورت‌های مختلف نتیجهٔ گناه است. ما فکر می‌کنیم که اگر یک نفر در ۹۰سالگی مرد یک مسئله عادی و طبیعی است خیلی‌ برایمان فاجعه‌آمیز نیست و راحت‌تر با آن برخورد می‌کنیم. چون فکر می‌کنیم که آن طبیعی و درست است ولی‌ اگر یک‌نفر جوان‌مرگ شد و در ۵ یا ۲۰ سالگی مرد برایمان فاجعه‌است. ولی‌ از دیدگاهِ خدا، از چشم‌اندازِ ابدیتِ خدا، از چشم‌اندازِی که خدا برای انسان درنظر داشت، مرگ، مرگ است. همه آنها غم‌انگیز است. می‌گویند هر روز در دنیا حدودِ ۱۵۰۰۰۰ نفر می‌میرند و این افراد همگی‌ در ۹۰ سالگی نمی‌میرند. مردم در تصادف میمیرند، مردم موقع زایمان میمیرند و در شرایط مختلف دیگر. مرگ حاکم شده‌است، و این غم‌انگیز است. این وضعیتِ خطرناک و وحشتناکی‌ است که انسان دچارش شده‌است. این آن چیزی است که کتاب‌مقدس توجهِ ما را به آن جالب می‌کند. زلزله‌ها باعث میشوند که یکباره مثل نور‌افکن ان حقیقت را نمایان و آشکار کنند. اما وقتی‌ که با مرگ بطورِ پراکنده روبرو هستیم غیرِ عادی بودنش را حس نمی‌کنیم. مثل اینکه ضد‌ضربه می‌شویم! ولی‌ وقتی‌ به‌یکباره مرگ‌و‌میری اتفاق می‌افتد انگار متوجه می‌شویم که چقدر زندگی‌ شکننده و چقدر زندگی‌ در معرضِ خطر است. هر لحظه‌ ممکن است پایان بپذیرد.

 

(۲) امید رهایی: وعدهٔ نو‌سازی خلقت و برکت دوباره

خدا را شکر که این قسمت به اینجا ختم نمی‌شود بلکه بلافاصله در همین قسمت که متن مورد نظر ما راجع به بطالت و غم‌انگیز بودن این وضعیت صحبت می‌کند، در عینِ حال راجع به امیدِ رهایی صحبت می‌کند. از آیهٔ ۲۱ تا ۲۵ می‌گوید:

“خودِ خلقت نیز از بندگی فساد رهایی خواهد یافت و در آزادی پرجلال فرزندان خدا سهیم خواهد شد. ما می‌دانیم که تمام خلقت تا هم‌اکنون از دردی همچون درد زایمان می‌نالد. و نه‌تنها خلقت، بلکه خود ما نیز که از نوبر روح برخورداریم، در درون خویش ناله برمی‌آوریم، در همان حال که مشتاقانه در انتظار پسرخواندگی، یعنی رهایی بدنهای خویش هستیم.”

راجع به امید و رهایی صحبت میکند. خلقتِ خدا دچارِ این خرابی‌ و فساد شده است که همه این وقایع و خیلی‌ چیز‌های دیگه را سبب شده است. ولی‌ خدا را شکر که خدا بی‌کار ننشسته. در عین حال که به این نظامِ خلقت و انسان اجازه و آزادیِ داده، اما خدا راهِ چارهٔ اساسی‌ برایش اندیشیده است. یعنی‌ ریشه مشکل را که گناه و دوریِ انسان از خدا است را مورد توجه قرار داده است. امیدِ رهایی،  وعدهٔ نو‌سازیِ خلقت و برکتِ دوباره است.

در کتاب‌مقدس میبینیم که خدا ابراهیم را انتخاب کرد و به او گفت که من از طریقِ تو می‌خواهم برکت را به این دنیا برگردانم. خدا می‌خواهد لعنت و مرگ و خرابی‌ و فسادی را که دامنگیر این جهانِ ما شده است؛ از طریق ابراهیم و نسلِ او متبدل کند و از نو بسازد. خدا می‌خواهد برکت را دوباره در زندگی‌های ما جاری کند. به همین خاطر در جاهای مختلفِ کتاب‌مقدس می‌خوانیم که عهدِ خدا با ابراهیم عهدی است که در واقع می‌خواهد جهان را نو کند؛ می‌خواهد همه‌چیز را تازه کند و دنیایی‌ را که گرفتارِ همهٔ این مشکلات شده‌ شفا دهد. دنیایی را که درگیر تمام این رنج‌های زمانِ حال شده‌ است را شفا بدهد. خدا در عهدِ عتیق وعده میدهد که آسمان و زمینِ جدیدی به‌وجود می‌-آورد. منظور از آسمان و زمینی‌ جدید این نیست که آسمان و زمینی‌ دیگر به وجود می‌آورد که جدید است! بلکه همانطور که در تمامِ کتاب‌مقدس روشن است این آسمان و زمینِ جدید را خدا نو می‌سازد. منظور این نیست که یک آسمان و زمینی‌ دیگری یک‌جای دیگری بوجود می‌آورد و آن میشود آسمان و زمینِ جدید. خیز! این آسمان و زمین، این خلقت را که گرفتارِ تباهی و درد و مرگ شده‌است تازه سازد. خدا می‌خواهد این خلقت را که همچون زنی‌ در حالِ زایمان ناله بر‌می‌آورد و امید‌وار است روزی در آزادیِ فرزندانِ خدا و در نجاتی که عیسی مسیح برای من و شما فراهم آورده‌است شریک شود، تازه و نو کند. این کاری است که خدا در طولِ تاریخ در حال انجام است. آسمانِ جدید و زمینِ جدید.

در اینجا میبینیم که امیدِ رهایی از این بطالت و از این بندگیِ فساد برای این خلقت وجود دارد. خدا می‌خواهد فرزندان خودش را به جلال برساند. موقعی که ما فرزندان خدا به آن جلالِ خودمان برسیم، به آن آزادیِ کاملِ خودمان برسیم این افرینش و خلقت هم در آن سهیم خواهد بود. بله خدا بی کار ننشسته است. خدا رهایی و نجات را برای این خلقت فراهم آورده، و برای همین است که کلامِ خدا می‌گوید که هرکس در مسیح باشد خلقتِ تازه است. آنکه به عیسی مسیح ایمان می‌آورد این خلقتِ جدید، این نو‌سازیِ خدا، در وجودِ او شروع می‌شود. حیاتِ خدا دوباره شروع می‌کند به جاری شدن در او. ارتباطِ او با سر‌منشأِ حیات که خودِ خدا باشد توسط روح‌القدس دوباره برقرار می‌شود. دوباره سیم به برق وصل میشود و در نتیجه الکتریسیته دوباره شروع میکند به جاری شدن. و از طریق مرگ و قیامِ مسیح حیات و دگرگونی و شفا شروع میکند به بوجود آمدن.

عیسی مسیح واردِ این خلقت شد. او انسان شد. او در تمامِ آن بطالت، در تمامِ آن رنج‌ها و در تمام آن مصیبت‌هایی‌ که در آن بودیم وارد شد. او خودش را با ما یکی‌ کرد. رنجِ ما را تجربه کرد. دوریِ ما را تجربه کرد. آمد بینِ ما. “او که خودش خدا بود”، کلام خدا می‌گوید: “او که هم‌ذات با خدا بود” و از ذاتِ خدا آماده‌ بود روی زمین، آمد تا ما را به خدا وصل کند؛ آمد تا حیاتِ خدا را برای ما که دیگر کاملا ناامید شده‌بودیم و گرفتارِ این وضعیتِ دلخراش، بیاورد. آمد تا با مرگِ خودش اون وضعیتِ گذشته ما را، آن خلقت گذشتهٔ ما را بکشد، و درواقع با رستاخیزِ خودش از مردگان حیاتِ تازه‌ای، و انسان تازه‌ای، و درواقع خلقتِ تازه‌ای را بوجود بی‌اورد. این‌است که رستاخیزِ عیسی مسیح برای ما مهم است. چون در رستاخیز است که طبیعت تازه میشود. چرا؟ چون بدنِ زنده شدهٔ عیسی اولین قسمت از این خلقت است که دیگر گرفتارِ فساد نیست!هللویاه! بدنِ رستاخیز کرده عیسی اولین قسمت از این گوشت‌ و‌ پوست و آن طبیعتِ ماست که آثارِ گناه دیگر از آن زدوده شده‌ است. پس عیسای مسیح با مرگ و قیامِ خودش خلقت را دارد نو می‌کند. و البته این به بهایی گران برای خدا تمام شد.

برای خدا حلِ مسئله آذربایجان یا سونامیِ ژاپن یا زلزله هأییتی چیزِ اسانی‌ نیست. یا او باید برنامهٔ اولیهٔ خودش را کاملا رها کند، برنامهٔ اولیه‌ای که در آن قصد دارد انسان را به صورتِ پسرِ خودش بسازد، به عنوانِ شخصی‌ که بتواند با او در یک رابطهٔ محبتانه و آزادانه قرار بگیرد. یا باید این کار را بهم بزند، یا اینکه اگر می‌خواهد به آن هدفِ اولیه برسد، و انسان‌ها را بصورتِ خودش دربیاورد، بایستی بها بدهد. و خدا بها داد. خدا روی صلیب برای حلِ این مشکل بها داده. خدا به چرا‌های ما جوابِ فلسفی‌ نداده، ولی‌ به میانِ ما آمده تا درد و رنجِ ما را به خودش بگیرد.

در مکاشفه بابِ ۲۱: ۳ – ۴ می‌خوانیم: 
”و از تخت، صدای بلندی شنیدم که گفت: «اینک، مسکن خدا با آدمیان است، و او با آنها ساکن خواهد شد؛ و ایشان قوم او خواهند بود، و خود خدا با ایشان خواهد بود و خدای ایشان خواهد بود. ۴او هر اشکی را از چشمان آنها پاک خواهد کرد. و دیگر مرگ نخواهد بود؛ و ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت، زیرا چیزهای اوّل سپری شد.».”

این است آن امیدی که برای ما، برای مردمِ آذربایجان، مردمِ هأییتی و همه جای دیگر وجود درد. امیدِ رهاییِ خلقت، امیدِ پایان‌یافتنِ این فساد، امیدِ آزاد‌شدن از این بطالت و از مرگ. 
یک روزی خواهد آمد عزیزان که دیگر مرگ نخواهد بود. اگر دیگر مرگ نخواهد بود، یعنی دیگر زلزله نخواهد بود، دیگر سونامی نخواهد بود، دیگر بچهٔ سقط شده در این دنیا نخواهد بود. آن‌ موقع است که خدا خلقتِ خودش را احیأ و تازه می‌کند. و دیگر ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت چرا که خدا به ما امیدِ رهایی داده است، امیدِ آزادی.

(۳) خلقتِ تازه «شروع شده» و ما «نوبر» روح را یافته‌ایم

سومین نکته  که در همین قسمت از رومیان به آن اشاره شده این است که ما که نوبرِ روح را یافته‌ایم. یک چیزی از همین الان شروع شده است. درست است که خدا وعده داده که یک‌روزی آن شهری که درش درد و رنج نیست، دیگر زلزله نمی‌تواند آن را بهم بزند، نمی‌تواند آن را فرو‌بریزد، بوجود خواهد آمد. ولی‌ امروز چطور؟ کلامِ خدا برای امروز چه می‌گوید؟ می‌گوید یک خلقتِ تازه شروع شده است. یک خلقتِ تازه، این حیاتِ تازه در من و شما و هرکس که در مسیح قرار بگیرد آغاز شده می‌باشد. هرکس که با عیسی مسیح یکی‌ بشود، هرکس که در صلیبِ عیسی مسیح و در صلیب او متحد بشود با او می‌میرد و با او زنده می‌شود و آن خلقتِ تازه و آن دانه تازه در وجودِ او شروع میکند به رشد کردن. حیاتی‌ تازه، که حیاتِ قیامت است، حیاتی‌ که دیگر هیچ مرگی نمیتواند آنرا خاموش کند، حیاتی‌ که رو به رشد است، به پیش می‌رود. چنین حیاتی در او آغاز می‌شود. 
 عیسی مسیح وقتی خدمتش را تحت عنوانِ پادشاهیِ خدا آغاز کرد فرمود که «پادشاهیِ خدا شروع شده است». طلوع پادشاهیِ خدا، طلوع خلقتِ تازه از طریقِ مسیح و کلیسایش شروع شده. کلیسای مسیح طلایه‌دارِ خلقتِ  تازه‌ است. کلیسای مسیح منادیِ این حقیقت است که خدا کار نو‌سازی جهان را آغاز کرده است. خدا کارِ تسلی‌ِ بنیادیِ زلزله‌زدگانِ آذربایجان، هأییتی و  همهٔ دردمندانِ این دنیا آغاز کرده است. خدا کارِ پاک کردنِ هر اشکی را از هر چشمی آغاز کرده‌است. این پیامی است که کلیسا به دنیا باید اعلام کند. کلیسا طلایه‌دارِ این حقیقت است زیرا این حقیقت در خودش جامعه عمل پوشیده است. در خودش باید اول این را تجربه بکند.

عصرِ تازهٔ خدا شروع شده‌ است. پادشاهیِ خدا آغاز شده است هرچند که عصرِ کهنه هنوز تمام نشده است، هر چند که درد و رنج و مرگ هنوز وجود دارد. هرچند آنهایی که به عیسی مسیح ایمان می‌آورند هنوز باید مرگ را تجربه بکنند. ولی‌ خدا را شکر که این اطمینان به آنها داده شده‌ است که خدا آنها را زنده خواهد کرد. نه‌ فقط آنها را زنده خواهد کرد، بلکه در زندگی فعالی آنها هم روح خدا در وجودِ آنهاست، برکاتِ او، شروع می‌کند به ظاهر کردن حیات آینده. ما از همین الان به اشکال مختلف شروع می‌کنیم به تجربه کردن.

کلیسا نوبرِ روح را یافته است. 
رسالتِ این کلیسا چیست؟ اگر ما نوبرِ روح را یافته‌ایم رسالتِ ما چیست؟ رسالتِ ما درقبالِ آذربایجان، رسالتِ ما درقبالِ این دنیا که هنوز این را نشنیده یا اگر شنیده هنوز باورش نشده، چیست؟

اول)، پادشاهی خدا را اعلام بکند. ما باید این پدهاهی را اعلام کنیم. باید انجیل را اعلام کنیم. مثل عیسی مسیح که گفت اگر توبه نکنید همهٔ شما هلاک خواهید شد. ما هم باید اعلام کنیم. پیامِ انجیل یک قسمتِ منفی‌ و تاریک دارد و یک قسمتِ روشن در پی آن. پیامِ انجیل در وهلهٔ اول می‌گوید که دنیا گرفتار فساد و تباهی است، و هر ایدئولوژی و هر جهان‌بینی‌، هر فلسفه و دینی که بخواهد این را ندیده بگیرد چیزی جز خیال‌پردازی نیست. دنیای ما گرفتارِ تباهی است. گرفتارِ خرابی‌ است و احتیاج به خلقتِ جدید دارد. احتیاج دارد که تازه بشود. احتیاج دارد که دگرگون بشود و این پیامِ کلیسا است. کلیسا باید این را اعلام کند.

دوم)، کلیسا باید این را زندگی‌ بکند. فقط اعلامِ آن کافی‌ نیست، ما باید در زندگیمان آنرا بچشیم و آن را تجربه بکنیم. این را پیاده بکنیم و در نتیجه دنیا بتواند این را ببیند. زندگی‌ کردن و گسترشِ آن پیام بطورِ عملی‌. گسترش آن بطورِ عملی‌ در تمامِ دنیا. نه‌فقط اعلامِ آن، بلکه گسترشِ آن.

چطوری میتونیم گسترش‌اش بدهیم؟ یکی‌ از اولین راه‌هایش رسیدگی به نیازمندان است. رسیدگی به کسانی‌ که گرفتارِ این دردها و رنج‌ها هستند. تسکین و شفای دردمندان است. وقتی‌ عیسی مسیح روی این زمین بود چه‌ می‌کرد؟ وقتی‌ پادشاهیِ خدا را اعلام می‌کرد چه کار می‌کرد؟ عیسی مسیح فقط حرف نمی‌زد. عیسی مسیح عمل می‌کرد. و کلیسای او هم نباید فقط حرف بزند، نباید فقط انجیل را موعظه بکند، بلکه در عمل باید جلو بیاید و باید برای آنهایی که در مشکل و گرفتاری هستند دستِ کمک بلند بکند. چقدر به جا بود که ما تصویر آذربایجان را دیدیم. اگر نمیدیدیم شاید یک خبری شنیده بودیم و شاید یک‌ذرهٔ هم تکان می‌خوردیم و با خود می‌گفتیم: “آخی! این هم بالاخره اتفاقی بود که افتاد!” ولی‌ با دیدنِ این تصویر لاقل یک‌ذرّه بیشتر درد این مردم را احساس کردیم. ولی‌ دیدنِ چندتا عکس کجا، و واقعا آنجا بودن و واقعا تجربه کردن آن کجا؟ پس کلیسا به عنوانِ کسی‌ که این حقایق را میداند،کلیسا به عنوانِ طلایه‌دارِ  شفای الهی، طلایه‌دارِ آمرزشِ الهی، تبدیل و خلقتِ تازه بایستی پیشاپیشِ کسانی‌ باشد که برای کمک و تسکینِ این دنیا قدم بر‌می‌دارند. دفاع از حق مظلومان!  کلیسا چه در کتاب‌مقدس این را وظیفهٔ خودش دانسته، در کتاب اعمال رسولان باب ۱۱ وقتی‌ قحطی اعلام شد، کلیسا بلافاصله گفت هدیه جمع بکنیم، و بفرستیم برای کسانی‌ که گرفتارِ این قحطی هستند. ما بایستی هم انجیل را اعلام بکنیم، و هم بایستی در عمل کمک بکنیم.

نوشته: کشیش دکتر مهرداد فاتحی

برگرفته از: وب سایت کانون فرهنگ و اندیشه مسیحی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO