پیام کتاب مقدس چیست؟
داستان کتاب مقدّس
کتاب مقدّس داستان محبت خداوند نسبت به مردان و زنان، و خواست او برای فدیه ایشان از اسارت گناه و احیای ایشان در داشتن ارتباط با خودش است. این داستان با خود خداوند آغاز میشود. در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید (پیدایش ۱: ۱).
داستان کتاب مقدّس اولین و مهمترین داستان خداوند است. کتاب مقدّس به ما تعلیم میدهد که قبل از هر چیز دیگری خداوند وجود داشته است. وقتی او جهان را آفرید، او آنرا از هیچی آفرید. از اینرو او از هر آن چیزی که آفریده است جدا میباشد؛ او ماورای طبیعت است. خداوند و طبیعت نمیتوانند با هم ترکیب شوند؛ پرستش هر چیزی در طبیعت یا هر اشیایی که خلق شده باشد بت پرستی محسوب میشود.
انسان در راس خلقت خداوند قرار دارد. بویژه اینکه خداوند مردان و زنان را بصورت خود آفرید (پیدایش ۱: ۲۷)؛ او آنها را آفرید تا به شباهت او باشند، تا با او ارتباط داشته باشند، تا آنها را دوست داشته باشد و در واکنش به این محبت، آنها نیز او را دوست داشته باشند.
خداوند همچنین مردان و زنان را مخلوقاتی آزاد و مستقل آفرید؛ این شامل این میشود که او آنها را با قابلیت گناه کردن و حتی طغیان بر علیه خالق خود یعنی طغیان بر علیه خود خدا آفرید. چرا خداوند باید چنین کاری میکرد؟ چرا او فقط انسان را طوری برنامه ریزی نکرد که همواره پاک و بی گناه باقی بماند؟
یک دلیل قابل عنوان وجود دارد. خداوند به راحتی میتوانست مردان و زنان را به شباهت آدم آهنی و برنامه ریزی شده و بدون هر گونه استقلال و آزادی خلق کند. اما آیا او از ارتباط با یک چنین موجوداتی واقعاً لذت میبرد؟ آیا او از پرستش و خدمت ایشان خشنود میشد؟ بسیار بعید به نظر میرسد. خداوند در سراسر کتاب مقدّس مردان و زنان را فراخوانده تا طالب او باشند و وی را با تمامی قلب خود محبت نمایند؛ فقط مخلوقات آزاد میتوانند اینچنین عمل کنند. آفرینش یک موجود مستقل حقیقی، کار بسیار عظیم تری نسبت به آفرینش یک آدم آهنی است.
کتاب مقدّس به ما عواقب انتخاب خداوند را بازگو میکند: اولین مرد و زن در گناه سقوط کردند (پیدایش ۳: ۱-۶). آنها رابطه صمیمی خود را با خداوند از دست دادند و از حضور او رانده شدند. نسلهای آتی ایشان نیز از کارهای آنها پیروی کرده و بشر گناهکار گردیدند و از برکات و ارتباط با خدای قدّوس محروم شدند.
این وضعیت قلب خداوند را محزون ساخت. زیرا خداوند قدّوس و عادل است، او نمیتواند گناه انسان را نادیده بگیرد. از اینرو خداوند تصمیم گرفت تا گناه بشر را فدیه دهد، تا راهی را به بشر برای فرار از تاثیرات گناه و برای زندگی پارسایانه در حضور خداوند نشان دهد.
عهد قدیم و جدید بازگو کننده داستان فدیه خداوند برای انسان سقوط کرده است. او ما را فدیه داد زیرا ما را دوست داشت. او ما را همانند پدری دوست دارد که فرزندش را دوست دارد، همانند شوهری که همسرش را دوست دارد. خداوند آنقدر ما را دوست دارد که سرانجام به منظور آزاد ساختن ما از قدرت گناه و شیطان، پسر خودش را به دنیا فرستاد تا مجازات گناهان ما را بر خودش بگیرد. کسی محبت بزرگتر از این ندارد که جان خود را بجهت دوستان خود بدهد (یوحنا ۱۵: ۱۳).
خداوند برای به انجام رساندن نقشه فدیه خود، خواست خود را به هیچ کسی تحمیل نکرد. در عوض، او تصمیم گرفت تا از طریق افرادی عمل کند که کامل نیستند، و طالب زندگی عادلانه هستند، و توکل خود را بر او قرار دادهاند. خداوند نوح و خانواده او را برگزید تا یک کشتی بسازند، از اینرو که کل نژاد بشر در سیل نابود نشود. خداوند ابراهیم و نسلهای آتی او یعنی اسرائیلیها را برگزید تا قوم جدیدی را شکل دهد که مشخصه آن عدالت و پارسایی باشد. خداوند موسی را برگزید تا آنها را هدایت کند، و از طریق موسی به آنها شریعت خود را داد تا آنها را قادر به اجتناب از گناه بسازد و بدین وسیله از برکاتی بهره ببرند که او مشتاق دادن آن به ایشان بود. او عهدی با ایشان برقرار ساخت، و موافقت کرد که خدای ایشان باشد و آنها را قوم خود بسازد البته تا زمانی که از فرامین او اطاعت کنند. این ” عهد قدیم“ بود (خروج ۱۹: ۳-۸).
قوم خدا در اغلب موارد از فرامین خداوند سرپیچی میکردند؛ آنها حقیقتا توکل خود را بر او قرار نداده بودند؛ او به آنها وعده برکاتی عظیم داده بود فقط اگر آنها از او اطاعت کنند، اما آنها در عوض تصمیم گرفتند که به راه خودشان بروند. و بخاطر سرکشی آنها، گناه آنها، بت پرستی آنها، کل ایشان در تحت داوری خداوند قرار گرفتند. گرچه تعداد کمی از اسرائیلیها، صرفا ” بقیتی“ اندک از ایشان به خداوند توکل کردند؛ و در سراسر تاریخ اسرائیل باستان، خداوند از این بقیه اندک حفاظت و حمایت کرد.
از ابتدا تعلق خاطر خداوند بسیار بیشتر و فراتر از صرفا به اسرائیل بود؛ او ابراهیم را برگزید تا از او جمیع قبایل جهان بركت بیابند (پیدایش ۱۲: ۱-۳). خداوند صرفا از این ” بقیه“ اندک فقط بخاطر خود آنها حفاظت نکرد؛ بلکه بیشتر از آن، او برنامه ریزی کرده بود تا از طریق این ” بقیه“ اندک، عدالت و برکت را برای تمامی مردم دنیا به ارمغان بیاورد.
از طریق همین ” بقیه“ اسرائیل بود که خداوند تصمیم گرفت تا پسر خود عیسی مسیح را به دنیا بفرستد (متی ۱: ۱-۱۷). این بواسطه عیسی مسیح بود که خداوند تصمیم به برقرار ساختن یک ” عهد جدید“ گرفت تا جایگزین عهد قدیم شود. این عهد جدید در تضاد یا تناقض با عهد قدیم نبود، بلکه چیزهایی جدیدی را اضافه کرد که عهد قدیم را کهنه ساخت (عبرانیان ۸: ۱۳). این چیزی جدید، فرستادن روحالقدس برای احیای مردم بود تا بدین وسیله ایشان را قادر به زندگی بر اساس خواست خداوند کند. آمدن روحالقدس بواسطه مرگ و رستاخیز مسیح ممکن گردید. از طریق مرگ مسیح، گناه ایمانداران برداشته شد، و از طریق رستاخیز او، ایمانداران قدرت روح را برای اطاعت از شریعت خداوند دریافت کردند. شریعت خداوند حالا بر قلبهای ایشان ” نوشته“ شده بود (ارمیا ۳۱: ۳۳). قوم خداوند حالا بخشیده و پاک شده بودند؛ و در نتیجه، ارتباط دوستی آنها با خداوند احیا شده بود.
یک نفر شاید بپرسد: چرا خداوند اجازه میدهد مابین برقراری عهد قدیم با عهد جدید حدود چهارده قرن بگذرد؟ وقتی عهد قدیم به نظر رسید که ” کار“ نمیکند؛ پس چرا اینقدر تاخیر؟
دو دلیل عملی میتواند عنوان شود. اول، تاریخ دراز مدت اسرائیل بوضوح قدرت گناه را نشان میدهد، و مجازات مکرر خداوند نسبت به قوم سرکش خود، به تمامی نژاد بشر نشان میدهد که خداوند با گناه سازش و مدارا نمیکند.
دوم، بدون چهارده قرن تاریخ اسرائیل، توضیح این امر بسیار دشوار بود که چرا مسیح باید بمیرد و حتی اینکه چرا عهد جدید ضرورت داشته است. مسیحیان اولیه با در دست داشتن عهد قدیم با وضوح بیشتری قادر به ارائه انجیل بودند و میتوانستند بسیار موثرتر مردم را ترغیب کنند که تنها راه فرار از غضب خداوند و کسب حیات ابدی زمانی میسر است که ایمان خود را بر مسیح قرار داده و او را به عنوان خداوند و نجات دهنده خود قبول کنند. اگر این امر در مورد کلیسای اولیه صادق بود، پس برای امروز ما نیز به همان میزان صادق است.
خواست مهم خداوند این است که تا آنجایی که ممکن است مردم بیشتری با ایمان بسوی او آمده و در ارتباط دوستی با او قرار بگیرند؛ در ابتدا این والاترین هدف او برای خلقت نوع بشر بود. او با بردباری منتظر زمان درست برای فرستادن مسیح شد، حالا افراد بسیار بیشتری بخت آمدن به ملکوت خداوند را دارند. و خداوند با استفاده از درسها و تعالیم تاریخ عهد قدیم کمک میکند تا این امر هر چه بیشتر امکان پذیر گردد.
ضرورت دارد که یک چیز نهایی دیگر درباره داستان کتاب مقدّس گفته شود: این داستان هنوز به پایان نرسیده است. قبل از فرا رسیدن پایان، چیزهایی باید اتفاق بیفتد: و به این بشارت ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر جمیع امتها شهادتی شود؛ آنگاه انتها خواهد رسید (متی ۲۴: ۱۴). و ” آغاز پایان“ زمانی فرا خواهد رسید که مسیح دوباره به این دنیا باز گردد. نگاه هر دو عهد قدیم و جدید به جلوتر و به آن روز دوخته شده است. وقتی مسیح دوباره بیاید، افراد بسیار بیشتر دیگری به ملکوت خداوند وارد خواهند شد و این شامل مردم اسرائیل که توبه کردهاند نیز میشود. و در نزدیکی پایان دنیا، داوری نهایی بوقوع خواهد پیوست (مکاشفه ۲۰: ۱۱-۱۵)، و آنانی که ایمان خود را بر خدا و بر پسر او قرار دادهاند طلایه دار آسمانی جدید و زمینی جدید خواهند شد (مکاشفه ۲۱: ۱-۱۴). عیسی گفت: ” به خدا ایمان آورید به من نیز ایمان آورید. در خانه پدر من منزل بسیار است… میروم تا برای شما مکانی حاضر کنم “ (یوحنا ۱۴: ۱-۲).
چطور مردم میتوانند چنین وعدهها و چنین نبوتهایی را باور کنند؟ اول با ایمان بر خود عیسی مسیح؛ زیرا وقتی مسیح وارد زندگی شخص شود، شخص دیگر بیش از این به حقیقت کلام عیسی شک نخواهد کرد.
اما علاوه بر آن، ما میتوانیم این نبوتها را با مطالعه داستان کتاب مقدّس باور کنیم. از قبل تعدادی از نبوتهای عهد قدیم در تاریخ به تحقق رسیده و این تحقق اغلب با دقت حیرت انگیزی نیز همراه بوده است. اگر یک چنین تعداد زیادی از نبوتها از قبل به حقیقت پیوسته است، پس ما میتوانیم اطمینان داشته باشیم که نبوتهای هنوز به تحقق نرسیده، روزی به حقیقت خواهد پیوست. بله، در واقع روز خداوند فرا خواهد رسید (یوئیل ۱: ۱۵؛ ۲: ۲۸-۳۲؛ مرقس ۱۳: ۲۶-۲۷). اما هیچ کس از روز و یا از ساعت آن اطلاعی ندارد (مرقس ۱۳: ۳۲-۳۳). در ضمن، ما باید بیدار باشیم و همچنان که به جلوتر و به آمدن روز خداوند نگاه میکنیم باید در هر سیرت مقدّس و دیندار باشیم (مرقس ۱۳: ۳۵-۳۷؛ دوم پطرس ۳: ۱۱-۱۴).
عیسی گفت: ” به زودی میآیم!“ آمین. بیا، ای خداوند عیسی (مکاشفه ۲۲: ۲۰).
اگر مسیح امروز بیاید، ما را مشغول به چه کاری خواهد دید؟
منبع مقاله: www.razgah.com
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |