نقدی از برداشت اسلام و قرآن از مسیح – آیا مسیحیان تنها به الوهیت عیسی ایمان داشتند و نه به بشریت او؟
وقتی شخص قرآن را می خواند و انکار باورها و اعتقادات مسیحیان را در آن مطالعه می کند، با این حقیقت تعجب آور روبرو می شود که حتی اشاره کوچکی به این واقعیت در آن نشده که مسیحیان هم به بُعد بشری و هم به بُعد الهی مسیح بطور یکسان باور دارند. این در حالی است که تمام نکته این آموزه در این است که کلمه خدا انسان شد (یوحنا 1: 14). برداشتی که افراد از مطالعه قرآن کسب می کنند این است که مسیحیان به شدت معتقدند که عیسی تنها یک طبیعت دارد و آن هم طبیعت الهی است. جان گیل کرایست در جزوه مباحثه ای خویش با عنوان: "خدایی که فراتر از این موارد ابتدایی پیش نرفت." این واقعه را مشاهده نموده و در مورد نابسندگی آن در استدلالات قرآنی چنین اظهار می دارد:
همان گونه که هر خواننده ای می تواند از این کتاب (قرآن) دریابد، که آیاتی که از آن نقل شده،عمدتاً به جنبه بشری و زندگی کوتاه عیسی بر روی زمین پرداخته. محوریت این نوشته (قرآن) این را تداعی می کند که عیسی نمی توانسته خدا باشد چون او یک انسان بوده و محصور در محدودیتهای طبیعی نوع بشر (مثل ریشه، ملیت، احساسات انسانی، ضعفهای فیزیکی، و غیره). نویسنده قرآن در این استدلالات به طریقه ای بسیار سطحی آموزه های مسیحی در خصوص تثلیث را نادیده میانگارد، و در عوض، اعتقاد مسیحیان به الوهیت عیسی را بدون در نظر گرفتن بشریت او محسوب می نماید (یعنی بدون در نظر گرفتن نقش پدر و روح القدس و نیز بدون اشاره به مقام عیسی مسیح به عنوان پسر خدا). او قطعاً می دانسته که وقتی مسیحیان اظهار می دارند که عیسی خدا است، بدین معناست که او ماهیت الهی پدر را با روح القدس در اشتراک سهگانه دارد. اما با تعصبی ماهرانه این تعالیم مسیحیت را تحریف نموده، آنرا در قالب باور مطلق به خدا بودن عیسی مطرح می نماید و موضوع اصلی مطالبش را حول این محور متمرکز نموده و تمام استدلالات آن پس از این بر چنین فرضی بنا می شود … درحالیکه این یک آموزه بنیادین مسیحی است که عیسی مسیح در عین حال که پسر خداست، پسر انسان نیز می باشد. هیچ اعتباری برای استدلالهای منکر خدا بودن مسیح در قرآن نمی توان قائل شد خصوصاً وقتی از این جنس باشند که محدودیتهای انسانی و طول عمر مبارک ولی کوتاه عیسی بر روی زمین را دست مایه قرار می دهند.18
من چنین پیشنهاد دادهام که احتمالاً نجرانها تک طبیعت گرا بودهاند و اغلب تک طبیعت گراها چنین آموزش دیدهاند که جنبه انسانی مسیح توسط جنبه خدایی وی بلعیده شده و جنبه خدایی بر انسانی می چربیده، که هرچند این نیز خود برداشت نادرست از عقاید این فرقه محسوب می شود. پذیرش عقاید نیقیه توسط این قوم نمی تواند بیانگر این موضوع باشد که آنها بخاطر این اتهام خطاکار بودهاند. اساساً تفاوت عقیده آنها در این مورد به احتمال قوی تفاوتی در واژه شناسی بوده. با این تفاسیر، چنین برمیآید که تصورات غلط در تک طبیعت گرایی در بحث انکار جنبه انسانی عیسی، بر تصویر مسیحشناسی در قرآن تاثیرگذار بوده. با اینحال دوباره، بلافاصله پس از آن که مسلمانان پس از فتوحات هلال حاصل خیز و مصر با عقاید و آموزههای مسیحی بیشتر آشنا می شوند، به این نتیجه می رسند که قرآن درک و ترسیم درستی از آموزههای مسیحی در مورد شخص مسیح بدست نداده و از بیان آن عاجز مانده – پس بار دیگر ادعای وَحی قرآن زیر سؤال می رود. به علاوه، قرآن به خواننده اش چنین ایده ای می بخشد که تنها یک انتخاب وجود دارد: عیسی یا انسان بوده یا خدا و او نمی توانسته هر دو آنها باشد. درحالیکه عقیده مسیحیت در این خصوص دقیقاً این است که او همزمان خدا و انسان بوده است. در اینجا بار دیگر، از داستان مسیحیان نجران در سیره نبوی برای رفع این معذوریتهای اسلامی بهره گرفته شده. احمد فون دِنفر به اختلافات الاهیاتی بین محمد و نجرانیان چنین اشاره می کند:
آنها (مسیحیان نجران) گفتند: اگر عیسی پسر الله نیست، پس پدرش کیست؟، و آنها این استدلال را در این مورد مطرح نمودند، تا اینکه فرستاده الله به ایشان گفت: "آیا میدانید که هیچ پسری همسان پدرش وجود ندارد؟" ایشان گفتند: "آری" او گفت: "آیا نمیدانید که پروردگار ما مراقب همه چیز هست، و نگهبان همه چیز و حافظ آن؟" آنها گفتند: "آری". او گفت: "آیا عیسی هم همه این کارها را انجام میدهد؟" آنها گفتند: "خیر". او گفت: "پروردگار ما عیسی را در رحم مادرش قرار داد، همانطور که ارادهاش بر آن بود، و پروردگار ما، نه گرسنه میشود، نه تشنه میشود، نه سخن میگوید، این درست است؟" آنها گفتند: "آری" او گفت: "آیا نمیدانید که مادر عیسی وی را همانند هر زن دیگری (که باردار میشود) حمل کرد، سپس وی را بدنیا آورد، مانند هر زن دیگری که بچهاش را بدنیا میآورد، به او خوراک میخوراند، مانند هر بچه دیگری که غذا میخورد، سپس او به خوردن و نوشیدن توانا شد؟". آنها گفتند: "آری". او گفت: "پس چطور چنین ادعایی میکنید؟" سپس ایشان ساکت شدند."
در خصوص مرگ عیسی، این بسیار جالب است که، ادعای مسلمانان بر این است که عیسی بر روی صلیب نمرد، و محمد نیز در گفتمان خود با مسیحیان نجران آنطور که آورده شده از عبارت "عیسی رحلت کرد" استفاده می کند. با توجه به این روایت از سیره نبوی، که اشاره محمد به ویژگیهای انسانی عیسی منجر به ساکت شدن مسیحیان می شود، برای خواننده این تداعی می شود که راوی توجه خاصی به این نداشته که اگر عیسی متولد شده و درگیر کارهای انسانی مثل خوردن و آشامیدن بوده، پس نمی توانسته خدا باشد، و شاید راوی مفروضاتی از تک طبیعتگرایی نجرانیان را بهانه کرده تا به این داستان اعتبار ببخشد. با توجه به تعداد شوراهایی که مباحث مسیح شناسی را پاسخگو بودهاند، و این اعتقادات نتیجه فعالیتهای آنها بوده، این سکوت مدنظر از سوی نجرانیان در این داستان اعتبار چندانی ندارد. حتی سیره ابن هشام/ابن اسحاق اینطور بیان می دارد که نمایندگان مسیحیان شامل یک اسقف برجسته و عالم بنام ابوهریثه بوده. هر الاهیدان معمولی می توانسته پاسخ این پرسشها و ابهامات مطرح شده توسط محمد را بدهد، که این شامل آنها که در مباحثات امروزی با مسلمانان شرکت می کنند، نیز می شود. غیرممکن است این صحت داشته باشد که یک دانشمند یا محقق مسیحی در مقابل این ایرادات محمد زبانش بند آمده باشد. این بخودی خود یک تبلیغ منفی دیگر است که این مطلب را جا بیاندازد که مسیحیان نمی توانستهاند پاسخ حکمت لدنی یا مذهبی پیامبر اسلام را بدهند. به هر حال اینجا بازهم سیره نبوی در حفظ آبرو و حیثیت قرآن ناتوان می ماند، و مسیحیان همواره بر اعتقاد خود در مورد حقیقت انسان بودن عیسی مسیح و خدا بودن او در یک شخص، تأکید دارند و استوار مانده اند.
منبع مقاله: www.debate.org.uk
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |