نقد تاریخی و ادبی عهدعتیق
الف) نقد تاریخی
در نقد تاریخی محتوای تاریخی متن کتاب مقدس مورد بررسی قرار می گیرد. و هدف اولیه آن اثبات تاریخی بودن رویدادهایی از قبیل طوفان نوح، خروج از مصر، جنگهای یوشع و سایر وقایع قوم اسرائیل که در عهد عتیق ثبت شده است، می باشد. همچنین شخصیتهای مهم و روایات کتاب مقدس را، چه بنی اسرائیلی و چه غیر اسرائیلی، از نظر تاریخی بررسی می کند.
البته لازمه نقد تاریخی شناخت کامل از نحوه تاریخ نگاری خاور نزدیک در زمان باستان است، چرا که مسلماً نحوه ثبت وقایع تاریخی، روشهای انتقال و نسخه برداری نوشته ها در آن زمان با امروز بسیار متفاوت بوده است. علاوه بر این برای انجام نقد تاریخی به روشی صحیح باید شناخت و درک درستی از ماهیت فرهنگ خاور نزدیک در آن زمان داشت. چرا که مسائل فرهنگی دوران های دیگر متفاوت و گاه کاملاً متضاد است. در این میان نقش و جایگاه باستان شناسی بسیار مهم است. اکتشافات باستان شناسی گذشته طولانی خاور نزدیک را روشن ساخته و در اثبات تاریخی بودن برخی وقایع و شخصیت های عهد عتیق کمک قابل توجهی کرده است. برای مثال الواح بدست آمده در نوزو ، نشان می دهد که ابراهیم به هنگام تعیین العاذر به عنوان وراث (پیدایش 15: 2، 3) و انتخاب هاجر به عنوان متعه (پیدایش 16: 2) مطابق رسوم و سنن اجتماعی زمانه خود عمل کرده است. همچنین انتقال حق نخست زادگی عیسو به یعقوب (پیدایش 25: 31) روابط یعقوب و لابان (پیدایش 31) و ماهیت برکت دادن پاتریارخها (پیدایش 27: 27، 49: 3) کشف کوزه های شکسته در لاکیش بین سالهای 1935 تا 1937 میلادی که بر روی آنها به خط کنعانی باستان نوشته شده بود، دوران ارمیای نبی را به گونه ای ارزشمند روشن می سازد.
پاپیروس های کشف شده در جزیره”الفانتین” در سال 1903 میلادی ، صحت مکاتبات آرامی مذکور در عزرا را ثابت می کند. در واقع هر جا که وقایع تاریخی با رویدادهای کتاب مقدس تلاقی می یابند ، مورخین می توانند وقایع و موضوعات را تایید کنند. باید توجه داشت که مهمترین مانع بر سر راه بکارگیری نقد تاریخی در مورد رویدادها و شخصیت های خاص در کتاب مقدس ، فقدان اطلاعات دقیق است. البته کم بودن این اطلاعات به این دلیل است که بسیاری از روایات کتاب مقدس درباره شخصیت هایی است که برای غیر عبرانیها فاقد اهمیت بوده اند. در غیر این صورت در مطالب خود به آنها اشاره می کردند و علاوه بر این حتی اگر چنین مدارک غیر کتاب مقدسی هم موجود بوده است در اثر گذشت زمان از میان رفته است.
ب) نقد ادبی
نقد ادبی بیشتر به مطالبی نظیر منابع ادبی، سبک ادبی و نگارش، مسائل مربوط به نویسنده، وحدت و انسجام و تاریخ نگارش مطالب مختلف می پردازد. نقد ادبی سابقه ای دیرینه دارد و آغاز آن به قرن دوم میلادی می رسد که گنوستیک ها (ناستیکها) سعی کردند، برخی از مطالب عهد عتیق را بی اهمیت و بی اعتبار نشان دهند. ادامه آن در قرن سو م، در حملات نوافلاطونی ها دیده می شود که پورفوریوس نماینده برجسته آن است.
برای نمونه نگاهی اجمالی بر تاریخ نقد ادبی تورات خواهیم داشت، حالت منفی مطالعات ادبی دوران اولیه، در قرون وسطی نیز ادامه یافت، در قرن یازدهم مشکلاتی در زمینه تورات مطرح شد. “بودنشتاین” که معاصر لوتر بود ، این نظریه را که موسی نویسنده تورات است رد کرد. “توماس هانر” ، “اسپینوزا” و “ریچارد سایمون” نیز همین عقیده را داشتند. در قرن هجدهم تورات مرکز توجه نقد ادبی قرار گرفت. آستروک (Astruc 1648-1766 م.) موضوع استفاده از اسامی مختلف خدا را در کتاب پیدایش و خروج به عنوان ضابطه و ملاکی برای تجزیه و تحلیل و نقد ادبی تورات مطرح کرد. آیشهورن (J.G.Aichhorn 1752-1827م.) که یک منطق گرای متعادل بود به “ضابطه” آستروک دو عامل دیگر یعنی اختلاف در سبک نگارش و ویژگی های ادبی را افزود.
اشخاصی که یقین داشتند که موسی نگارنده تورات است، با این نظریات به شدت مخالفت کردند، از جمله “اوالد” (H.Ewold) و هنگستنبرگ (E.W.Hengstenberg). موضع لیبرالی کلاسیک در مورد منابع تورات بوسیله “گراف” و “ولهاوزن” بنیاد گذاشته شد. ولهاوزن بر اساس فلسفه تکامل هگل برای تورات چهار سند در نظر گرفت او این نظر خود را در کتابی به نام Die Kowpositon Hexateuchs در سال 1877 میلادی منتشر کرد. این سندها به ترتیب عبارت بودند از: سند یهویستی (Jehovistic-J : قرن نهم ق.م.) سند الوهیستی (Elohistix-E : قرن نهم ق.م.) ، سند تثنیه ای (Deuteronomic-D : زمان یوشیای پادشاه 609-640 ق.م.) و سند کهانتی (Priestly-P : احتمالاً قرن پنجم ق.م.). این دیدگاه به قدری جذاب بود که خیلی زود تبدیل به تنها دیدگاه معتبر در مورد تورات گردید. اما دانشمندانی نظیر C.F.A.Dillmann و R.Kitel و W.H.Baudissin و A.Klosterrmann برخی از جنبه های فرضیه را متعادل کردند. دانشمند دیگری به نام Franz Pelitzsch در تفسیری که بر کتاب پیدایش نوشت این نظریه را یکباره رد کرد.
برخورد جدیدی که در قبال نقد فرضیه های ولهاوزن به عمل آمد، ناشی از انطباق یافته های باستان شناسی با عهد عتیق بود. در نتیجه نقاط ضعف و خیال پردازیهای ادبی و نقادانه این نظریه آشکار شد، زیرا ولهاوزن و پیروانش از یافته های باستان شناسی که موید قدمت نهادهای مذهبی و فرهنگی خاور نزدیک بود، بی خبر بودند. این تحقیقات باعث شد که A.H.Sayce موضع لیبرالی را مورد حمله قرار دهد.
کشف ناگهانی طومارهای دریای مرده در سال 1947 میلادی فرضیه “اسناد” گراف و ولهاوزن را بیشتر در معرض شک قرار داد. زیرا نشان داد که در زمان مسیح، لااقل متن تورات به سه شکل مختلف در دسترس بود و نه مطابق نظر ولهاوزن به یک شکل.
انسجام و وحدت ادبی کتاب تثنیه به کمک قراردادهای بین المللی که در بغازکوی، پایتخت باستانی هیتی ها، یافت شده به طور کامل ثابت گردیده و این امکان فراهم آمده که نوشته شدن کتاب تثنیه را در همان دوره ای بدانیم که خود کتاب ادعایش را می کند یعنی دو هزار سال ق.م. و نه در دوره یوشیا.
برگرفته از کتاب دائره المعارف کتاب مقدس
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |