مقایسه زن در اسلام و مسیحیت: ازدواج در سنین نوجوانی
ازدواج در سنین نوجوانی
دین اسلام ازدواج در سنین نوجوانی را توصیه می کند و چنین می نمایاند که این توصیه خوب و سالم است. این توصیه ظاهراً به جوان بالغ که توانایی برآمدن از عهده آن را دارد، این امکان را می دهد که بتواند با دختر رؤیاهایش ازدواج کند و سفر زندگی را به شیوهای سالم ادامه دهد. کتاب مقدس نیز به جوانان توصیه می کند که بهتر است ازدواج کنند تا اینکه در آتش شهوات خود بسوزند.
اما اسلام در این موضوع پا را فراتر از توصیه به ازدواج زودهنگام می گذارد و ازدواج با افراد زیر سن را قانونی و حتی مناسب نیز میداند. این امر برای قبایل عرب بسیار عجیب بوده زیرا آنها به دختران زیر سن بلوغ اجازه ازدواج نمی دادهاند. والدین ایشان معمولاً باید قبل از پذیرش پیشنهاد ازدواج، منتظر می ماندند تا دختر بالغ شود.
در صدر اسلام نمونههای روشنی از اقدام به ازدواج زیرسن مشاهده می شود. بهعنوان مثال خودِ محمد دختر دوازده ساله خود، فاطمه را به ازدواج پسرعمویش علی بن ابیطالب درمیآورد. این درست است که از لحاظ فکری شاید او تا حدودی به بلوغ رسیده بود، طوری که گفته شده در حالیکه جو و گندم خورد می کرده در دست دیگرش قرآن بوده و می خوانده! با این وجود سن او در رده خردسالی یا کودکی و در حال رسیدن به نوجوانی بوده.
حتی اگر به سختی پذیرای بالغ بودن فاطمه باشیم، در مورد عایشه، دختر ابوبکر معروف به صدیق از دوستان صمیمی پیامبر و مسئول کتابت قرآن، این امر به هیچ وجه صحت نداشته، وقتی او که تنها 8 سال سن داشته به عنوان همسر مشروع، به عقد محمد در آمد، تا جایی که ابوبکر به شوخی می گوید: " درست است او هشت سال دارد، ولی قابل اعتماد است!" (أر. هي ثمان، و الأحد ضمن). مشکل دیگری نیز در این جا وجود دارد، و آن این امر غیر مترقبه است وقتی بدانیم در این هنگام پیامبر پنجاه و سه سال داشته و اختلاف سنی بین این دو چهل و پنج سال بوده!!!؟؟؟
اما با این وجود محمد در ازدواج با عایشه اصرار می ورزد. و حتی از سالها قبل برای آن نقشه کشیده. از زمانیکه که وی تنها پنج سال داشته و با او بازی می کرده و او را در دامان خود می نشانده و به محض اینکه به سن هشت سالگی می رسد دیگر طاقت نمی آورد و با او ازدواج می کند.
و در اینجا ای خواهر و ای برادر مسلمانم، مایلم این سؤال را از شما بپرسم: “آیا شما حاضرید دخترک خردسالتان را به عقد یک پیرمرد در سن پدربزرگش در آورید؟ … حتی اگر دخترکتان زشت ترین موجود روی زمین باشد تا جایی که او را اصلاً دوست نداشته باشید؟ دخترکتان را به مردی هبه کنید، هیچ تفاوتی ندارد که آن شخص چه کسی باشد و او را از دامن مادرش بگیرید؟ آیا اجازه می دهید دختر کوچکتان زمانی ازدواج کند که خوب می دانید او هنوز خیلی برای این کار بچه است که معنای ازدواج را بفهمد؟ بیایید واقع بین باشیم و با هم کمی دقت کنیم: آیا احساس شما نیز این را نمی گوید که چنین عملی خیانت و جُرم است و مستحق مجازات از جانب خدا و بشریت می باشد؟ در مورد شما نمی دانم، اما خود من این را جنایتی بزرگ می دانم. …
در مورد عایشه، او هنوز کودکی خردسال است و نابالغ که از زندگی زناشویی چیزی نمی داند! شاهد اینکه: در عصر یک روز، پیامبر که در حال بحثی عمیق با ابوبکر بوده، عایشه را می بیند که وارد اتاق می شود. همانطور که محمد به بحث ادامه می دهد و بحث به درازا می کشد، حوصله عایشه سر می رود و سخن محمد را با این کلام قطع می کند: "سخن کوتاه کن ." و در همین هنگام است که پدرش با سیلی به صورت وی می زند، طوریکه از دهان او خون جاری می شود. و به ما چنین گفته شده که پیامبر از این امر بسیار ناراحت شد. … این نشان می دهد که عایشه هنوز کودکی بیش نبوده که سوگلی محمد بوده. او به خوبی واقف بوده که عایشه هنوز کودکی خردسال و نابالغ بیش نیست و به همین خاطر مزاحمت او را جدی نگرفت. همچنین به او اجازه می داد که جسارت کرده و با او به بحث و مجادله بپردازد چون عایشه محبوبترین در میان زنانش بود. درک اینکه چطور محمد او را پیش از هجده سالگی رها کرد و راه خود را پیش گرفت، امری بسیار دشوار است. او نه تنها با عایشه این کار را کرد بلکه سایر همسران سابقش را نیز پس از وداع خویش، از ازدواج منع نمود! تاریخ چیز زیادی در مورد عایشه پس از محمد به ما نمی گوید، جز اینکه در می یابیم که عایشه پس از محمد، منشاء بروز اختلافات و تفرقه های بسیار در بین مسلمانان میشود تا جایی که پدرش از خلافت کناره گیری می کند. عایشه حتی با خلیفه جدید، علی بن ابوطالب، پسر عموی محمد، هرگز به توافق نرسید.
من خود هرگز این حادثه بسیار تأثربرانگیز را که برای خواهر دوست مهربانم در بخش جنوبی کشور ما اتفاق افتاد را فراموش نمی کنم. این دوست من خواهری داشت که سیزده ساله بود. از آنجا که آنها در سایه یک قانون قبیله ای سخت اسلامی زندگی می کردند، و سینههای این دختر شروع به برجسته شدن کرده بودند، مجبور به ترک تحصیل و ازدواج زود هنگام شد. وقتی بدنبال جوانی می گشتند که با او ازدواج کند، کسی را پیدا نکردند. هیچ کس به وی علاقه نشان نمی داد تا اینکه مردی، پا پیش گذاشته و به وی پیشنهاد ازدواج داد. این مرد، چهل و پنج ساله بود و دارای دو همسر و هفت نوه!!! وی پس از مشورت با شیخ قبیله که خود را حافظ کتاب خدا می دانسته، مطابق با شرع اسلام با این دختر ازدواج کرد. در شب زفاف، دختر که وحشت زده شده بود، درمی یابد که این تنها یک بازیِ صِرف، آن گونه که خاله ها و مادرش برایش تعریف کرده بودند، نیست. … این مرد که از او بسیار بزرگتر بود، از او چیزی طلب می کرد که در درکِ این دخترک نمی گنجید، و آن مرد در آن شب برای اثبات مردانگی خویش به زور به دخترک تجاوز کرد. نتیجه این بود که دختر در همان شب جانش را از دست داد! من هنوز هم اشک های دوستم را که از چهره اش جاری می شد و این مصیبت را برای من تعریف می کرد، به یاد دارم. هنوز پس از گذر سالها وقتی به یاد این داستان میافتم، قلبم گریه می کند. ولی با این حال امیدی غیرقابل وصف را با خود حمل می کنم که روزی فرا خواهد رسید که خدا آسمان را شکافته و ذهنها را روشن خواهد ساخت و حجابِ جَهل و نادانی را از همه قلبها برخواهد داشت تا آفتاب مهر و محبت خود را به تمام بشریت بتاباند.
نوشته: سلمان حسن جبّار
منبع مقاله به زبان انگلیسی:
//www.answering-islam.org/Women/place.html
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |