مقایسه اسلام و مسیحیت: با استناد به ده فرمان (قسمت نوزدهم)
4 . آیینِ شمشیر
هرکس که آن فیضِ آمرزش را میبیند که عیسی میدهد، از دیدنِ اینکه اسلام حُکم میکند که مردم جویای قصاصِ خونین باشند، تکانِ شدید میخورَد. جهادِ مقدس همراه با کُشتنِ آگاهانه، یک فرمانِ مقدسِ اسلامی است. اسلام اجازه میدهد که قتل برای مذهب انجام پذیرد و آن را وظیفهای برای یک مسلمان میسازد. در قرآن محمد نوشت: «آنها را در هر کجا یافتید به قتل رسانید و از آنها یاور یا دوستی نباید اختیار کنید» (سورههای نساء 4 : 89 ، 91 یا بقره 2 : 191). روحِ مسیح از راهِ این واژهها سخن نمیگوید، بلکه روحِ «آنکه از اول قاتل بود» سخنگوست.
دشمنانش را محمد یکی پس از دیگری با دستِ خودش کُشت، و شخصاً در 27 جنگ شرکت کرد. درواقع، او گذاشت که یک قبرِ بزرگ در مدینه برای یهودیانی که وی در جنگِ خندق متهم به خیانت و عهد شکنی کرده بود، حفر کنند.
از زمانِ جنگِ بدر تا کنون، همۀ مسلمانانی که دشمنانشان را در جنگِ مقدس به قتل رساندهاند با این گفتههای محمد بیتقصیر هستند: «شما آنان را نکُشتهاید بلکه خداوند کُشته است، و چون تیر انداختی، به حقیقت تو نبودی که تیر میانداختی بلکه خداوند بود که میانداخت» (سوره انفال 8 : 17). چنین برداشتی از این آیه مورد تأیید مسلمانانِ میانهرو نیست، ولی تروریست های مذهبی برای تبرئه کردن خود در دادگاه ها آن را بهکار میبرند. وحیِ محمد توجیه و بهانهای است برای هرگونه قتل که در جریانِ جنگ مقدس رخ میدهد. افزون بر این، هرکه در جنگِ اسلامی بر ضد نامسلمانان و کافران کُشته شود، بیدرنگ به فردوس میرود؛ یعنی به جایی که خوشی های شهوتانگیز و غیر قابلِ وصف در انتظار اوست. از سوی دیگر، یک مسلمان اجازه ندارد که مسلمانِ دیگر را آگاهانه بکُشد، زیرا چنین قتلی بر اساسِ قانونِ اسلامی یک گناهِ غیر قابلِ بخشش میباشد. ولی به بُتپرستان و همه نامسلمانان هیچگونه مصونیت داده نشده است. کُشتنِ کسانی که باور به تناسخِ ارواح دارند، یک کردارِ نیک شمرده میشود و برای قاتلِ آن ها، پاداش و نعمتهای آسمانی به ارمغان میآورَد.
فرایافتی که از عدالت در قانونِ اسلامی پیدا میشود، برای ما بسیار بیگانه و غریب است. بهای گرانِ خونی که ریخته شده یعنی «دیه» میتواند جایگزینِ انتقام یا قصاص شود. ولی حتی در تصادفات رانندگی و خودرو، قانونِ چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان، روا یا ناروا، در کشورهایی کاربرد دارد که قانونِ اسلامی را اجرا میکنند. به ندرت ممکن است سازش یا آشتی بین دو سویِ دعوا بهوجود آید، زیرا عدالتِ اسلامی مستلزمِ غرامت و جبران از گونۀ خودش است که میخواهد راستی و عدالت را بدونِ رحمت اجرا کند. مسلمانان جانشینی مانند برۀ خدا ندارند که بازخرید و رستگاریِ جاودانی را برای آنان ایجاد نماید. آن ها فیض خدا را نمیشناسند که بر همۀ خواستهها و مطالباتِ راستی چیره گشته است. ازاینرو لازم است که آن ها قانون را بدونِ فیض اجرا کنند.
5 . سخنرانیِ عیسی بر فراز کوه در مخالفت با جهاد
زندگی در عهد عتیق بر مبنای عدالت و دادگری بود. قانونِ موسی همۀ جنبههای زندگی را در بَر میگرفت، و نه تنها حقوق مدنی بلکه سامانۀ مذهبی را نیز شامل میشد. بنابراین اقتدارِ مذهبیِ حکومت لازم بود که قانون شکنان را وادار به پرداختِ تاوان نماید. جنگِ مذهبی یکی از پیامدهای اجتناب ناپذیر در عهد عتیق و درکِ اسلامی از قانون و دولت است. ولی از زمانی که عیسای مسیح موعظه کرد که هرکس باید دشمنانش را محبت کند، و این کار را در رفتارش نشان دهد، تمامِ جنگ های مذهبی مشروعیتِ الهی خود را از دست دادند. جنگ های صلیبی گناه و قدمی به سوی گذشته در نسبت دادنِ مذهب به قدرتِ سیاسی بود. عیسی رسولانش را به جهان نفرستاد تا انجیل را مسلح به شمشیر موعظه کنند. برعکس، به پطرس گفت: «شمشیر خود را غلاف کن، زیرا هرکه شمشیر گیرد به شمشیر هلاک گردد» (متی 26 : 52). مشتاقانه عیسی بر روی صلیب رفت و مُرد؛ هر چند که پارسا و عادل بود ولی نخواست که دشمنانش را با لشکری از فرشتگان نابود کند. روحِ مسیح در مخالفتِ کامل با روحِ محمد است. عیسی در سخنرانیاش بر فراز کوه فرمود: «شنیدهاید که گفته شده است: چشمی به چشمی و دندانی به دندانی؟ لیکن من به شما میگویم: با شریر مقاومت مکنید، بلکه هرکه بر رخساره راستِ تو تپانچه زنَد، دیگری را نیز به سوی او بگردان» (متی 5 : 38 – 39). بدین ترتیب عیسی بر شیوۀ کُهنهای پیروز شد که خواستارِ حقِ دفاع از خود بود. ناتوانیِ بدنیِ مسیح در مصلوب شدنش و قدرتِ روحانیِ محبت، ایمان و امیدِ او تنها راه برای شکست دادنِ شیطان، و به انجام رساندنِ تمامِ شرایطِ قانونِ الهی بود.
یک مسیحی با پرسشی بسیار مهم و حیاتی روبروست: چه باید بکنم اگر به خدمتِ اجباری زیر پرچم فراخوانده شدم و ناگزیر بودم که از سلاح های پیشرفته استفاده کنم و شاید بعدها در جنگ شرکت نمایم؟ برای شهروندِ ایمانداری که در یک مملکتِ بزرگ زندگی میکند یا عضوی از جامعۀ اقلیتِ مذهبیِ مسیحی در یک کشور غیر مسیحی است معنای آن چیست؟ در مراحلِ مختلف از تاریخ، ایماندارانِ گوناگون پاسخ های متفاوت به این پرسشِ دشوار دادند. برخی از برادران آماده بودند که برای اهدافِ آشتیجویانه که داشتند به زندان افکنده شوند و همانندِ شهیدان به جهتِ مسیح بمیرند. دیگران خواستند از قدرتی فرمانبرداری کنند که به وسیلۀ خدا مافوق آنها قرار داده شده بود. از دیدِ آنها قانون بر ضد آدمکشی یک مسألۀ فردی است که تنها مربوط به زندگیِ شخصی ایشان میشود. آنها ادعا میکنند که نفرتی از کسی ندارند، بلکه مایلند که از کشورشان دفاع نمایند. آنان به سختی تلاش میکنند که دشمنانشان را محبت نمایند و در عین حال نسبت به دولت هایی که دارند وفادار باشند. آن ها پادشاهیِ خدا را که در راه است درحُکمِ یک حکومتِ روحانی قلمداد میکنند، ولی میپذیرند که حکومت های کنونی در این جهان مانند یک ضرورتِ اجتناب ناپذیر هستند. هرکس که با این پرسش مشکلاتی داشته باشد هدایتِ خدا را صمیمانه جویا خواهد شد. او پاسخی مناسب دریافت خواهد کرد. ولی چنین ایمانداری بایست مراقب باشد تا کسانی را که تصمیمِ مخالف میگیرند نکوهش نکند. مسؤولیت نسبت به کشور و زادگاه به همان اندازه فرمان خداست که محبت کردن به دشمنان میباشد.
6 . آدم کشانِ نوین
سخنرانیِ عیسی بر فراز کوه که ویژگیهای ملکوت را در عهد جدید شامل میشد، تنها میتواند در سطحِ شخصی و فردی بهکار آید. آنچنان که پیداست هنوز وقتش نیست که از لحاظ سیاسی قابل اجرا باشد. هنگامی که کسی با خشونت در راهپیمایی شرکت میکند تا صلح و آشتی برقرار کند، این کار نشان میدهد که موعظه بر فراز کوه را درست نفهمیده است؛ درست مانند کسانی که از میانِ انگیزههای دروغینِ بشر دوستانه در سرتاسر جهان از سقطِ جنین پشتیبانی میکنند. این هولناکترین جنایتی است که تا کنون در تاریخ انجام شده است. میلیون ها جنینِ زنده در شکم، به قتل رسیدهاند. بسیاری از پدران و مادران عذابِ قتل را در وجدان هایشان با خود دارند. در نسلِ آدم کشان زندگی میکنیم و ندانسته بخشی از همان نسل هستیم.
ده ها هزار از مردم گرفتارِ تصادفات رانندگی هستند، البته نه بهگونه اتفاقی یا به سببِ فنآوری نوین، بلکه به دلیلِ مستی، رانندگی بالای سرعتِ حدِ مجاز یا خستگی. اگر بخواهیم ششمین فرمان را نگه داریم، باید تصادفات رانندگی و خودرو را آدمکشی به شمار آوریم و مصرانه بکوشیم که شیوۀ رانندگی خود را دگرگون سازیم. نیاز داریم که خودروهای خویش را با خودلگامیِ فروتنانه برانیم، طالبِ حفاظتِ خدا باشیم و از او شکیبایی را درخواست نماییم.
در دورهای زندگی میکنیم که آلودگیِ محیط زیست وجود دارد؛ یعنی هوا، آب و مواد خوراکی مسموم است. چه بسا بلایای خدا میتواند کمتر شود اگر محیطی را که پیرامونِ ما قرار گرفته گرامی بداریم، چشمانمان را به سوی خدا برافرازیم و چگونگیِ درست زندگی کردن را از او جویا شویم. بدین ترتیب، جهانمان را از آلودگی حفظ میکنیم و تلاش نمینماییم تا آن را با دست خودمان خراب سازیم.
پُرخوری، یک گونه مخفی از خودکُشی است که هزاران انسان در جوامع پُر زرق و برق در آن زیادهرَوی میکنند و خودشان را به تدریج میکُشند. دیگران در بدرفتاریهای جنسی زیادهرَوی مینمایند و بدن، جان و روحشان را تباه میسازند. هرکه حسود یا خودخواه است از افسردگی و تنهایی رنج میبَرَد که در نهایت زندگیاش را کوتاه میکند. همچنین، اضافهکاری، سخت کارکردن، استراحت ننمودن و خودآزاری نیز باعث نابودیِ خویشتن میشود. مرتب نخوابیدن، ولنگار و شلخته زیستن گناهانی است که شخص بر ضدِ بدنش انجام میدهد، زیرا ما به خدا تعلق داریم نه به خودمان.
خویشتنداری را عیسی به ما آموزش داد نه خودشکوفایی را در وقتی که گفت: «هرکس بخواهد جان خود را برهاند آن را هلاک سازد، اما هرکه جان خود را به خاطر من هلاک کند آن را دریابد» (متی 16 : 25). پولس تأکید میکند: «ملکوتِ خدا اَکل و شُرب نیست، بلکه عـدالت و سلامتـی و خوشـی در روحالقدس» (رومیان 14 : 17). زنـدگی روحانیِ مـرتب و منظم، زندگی بدنیِ مرتب و منظم ایجاب میکند که همــراه با آرامشِ قلب و فکر است.
ششمین فرمان جلوی هرگونه قتل و آدمکشی را میگیرد و در عین حال ما را تشویق مینماید که از انجام دادنِ کارهای محبت آمیز خودداری نکنیم. این فرمان تلاش میکند تا دلسوزیِ ما را نسبت به کسانی برانگیزانَد که در بدبختی و بیچارگی زندگی میکنند. نباید نسبت به نیازمند بیتوجه باشیم که گویا او را ندیدهایم، بلکه لازم است به وی وقت بدهیم و تا آنجا که امکان دارد کمکش نماییم. عیسی که آشکار کنندۀ محبت خدا بود، به ما نشان داد که چگونه این فرمان را درعمل اجرا کنیم. اگر از او حکمت بطلبیم، روحش ما را هدایت خواهد نمود. این عیسی است که میتواند قاتلان را به فرزندانِ محبتش تبدیل کند و به آن ها کمک نماید تا برای شفای روحانیشان گمشده را نیز برهانند. این اتفاق در زمانی رخ خواهد داد که پزشکِ تمام پزشکان یعنی عیسی را به آن ها نشان دهیم. او همان کسی است که ایشان را احیا میسازد و از درون تقدیس مینماید و روحِ آدم کشی را در آن ها تبدیل به روحِ خدمت و محبت میکند.
نوشتۀ عبدالمسیح
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |