معرفی عهد جدید: دورۀ انتقال (فصل سیزدهم)
معرفی عهد جدید
دورۀ انتقال
(اعمال ۴:۸-۱۸:۱۱)
جور و جفای ناگهانی که در زمان شهید شدن استیفان مانند طوفان آغاز گردید، تغییر عظیمی در امور کلیسا به وجود آورد. تا این زمان دربارۀ ایمانداران مسیحی اغماض میشد و توقیفها و بازپرسیها و زندانی شدنها بسیار به ندرت اتفاق میافتاد. واقعی بودن معجزاتی که انجام میشد (۱۵:۴و۱۶) و محبوبیتی که در میان داشتند (۴۷:۲)، مانع میشد از این که روحانیون حاکم اقدامات شدیدی در مورد کلیسا انجام دهند. معهذا وقتی استیفان قوم یهود را به خاطر نپذیرفتن مسیح محکوم ساخت، این امر به قدری آنها را خشمگین ساخت که حتی برای رسیدگی موضوع در مراجع قانونی صبر نکردند بلکه او را بلافاصله سنگسار نمودند (۵۴:۷-۶۰). اگر مداخلۀ الاهی وجود نمیداشت، کشته شدن استیفان و دشمنی شدید مقامات یهودی، باعث نابودی کلیسا میشد.
موعظه در سامره
ظاهراً هفت نفری که برای سرپرستی بیوهزنان کلیسای اورشلیم تعیین شده بودند نمیتواستند فقط در این خدمت باقی بمانند. استیفان از مدافعان مسیحیت گردید و فیلیپس مبشر شد. فیلیپس که از اورشلیم رانده شده بود، به سامره رفت و در آنجا به موعظه پرداخت.
ساکنان سامره از نظر اجداد مخلوط بودند. وقتی دولت شمالی اسرائیل در سال ۷۲۱ قبل از میلاد از لشکر آشور شکست خورد، عدۀ زیادی از مردم به اسارت به کشور آشور برده شدند و به جای آنها عدهای از اقوام دیگر اسکان داده شدند. بر اثر این اختلاط جمعیت، خون یهودی و روش عبادت ساکنان سامره تغییر یافت. بدین طریق سامریان از نظر اجدادشان نیمه یهودی بودند و هر چند از یهوه نیز پیروی میکردند، بعضی از مراسم عبادتی بتپرستان را هم حفظ نمودند (۲پادشاهان ۲۴:۱۷-۳۳). در موقع مراجعت یهود به وطن در عصر عزرا و نحمیا، سامریان تشکیلات جداگانهای داشتند (نحمیا ۱:۴و۲و۷و۸) و رقیب بسیار خطرناکی برای ساکنان یهودیه بودند. آنها در کوه جرزیم معبدی ساخته بودند و این کار از نظر یهودیان تفرقه و جدایی بود (یوحنا ۲۰:۴و۲۲). اختلاف بین این دو قدری شدید بود که یهودیانی که از یهودیه به جلیل مسافرت میکردند برای این که به سامره قدم نگذارند از رود اردن عبور کردند و از راههای شرقی آن به سوی مقصد میرفتند.
با توجه به مراتب فوق موعظه کردن فیلیپس در سامره از نظر یهودیان کار عجیبی بود. این امر نشان میدهد که وی متوجه شده بود که پیام انجیل به سایر اقوام نیز مربوط میشود. موفقیت فیلیپس بسیار حیرت انگیز بود. سامریان از خرافات خود دست کشیدند و به مسیح ایمان آوردند.
مأموریت الاهی فیلیپس به وسیلۀ پطرس و یوحنا تأیید و تقویت شد و این دو رسول به سامره رفتند تا کار انجام شده را مشاهده نمایند و به سامریان کمک کنند که روحالقدس را بیابند. در کتاب اعمال رسولان چهار مورد ذکر شده است که در آنها روحالقدس با علامات دیدنی بر انسان نازل شده است: بر شاگردان در روز پنتیکاست (۱:۲-۴)، سامریان (۱۷:۸)، بر غیریهودیان در خانه کرنیلیوس (۴۴:۱۰-۴۶)، بر شاگردان یوحنای تعمیددهنده در افسس (۶:۱۹). هر یک از چهار مورد فوقالذکر نشاندهندۀ نزول روحالقدس بر طبقۀ به خصوصی از مردم است. اینها بیانکنندۀ شروع کار روحالقدس در زندگی ایمانداران در دورۀ آغاز کلیسا هستند. عطای روحالقدس دلیل ایمانآوردن به مسیح بود (رومیان ۹:۸) و تأیید و مُهر الاهی در مورد کار رسولان محسوب میشد.
خواجهسرای حبشی
خواجهسرای حبشی از مقامات درباری حبشه بود و احتمالاً دین یهود را قبول کرده و از زیارت اورشلیم مراجعت مینمود. ملاقات فیلیپس با این شخص نشاندهندۀ اصولی است که باعث رشد کلیسا گردید: همانطوری که در مورد سامریان مشاهده شد در اینجا هم تبعیض نژادی نقشی ندارد. به علاوه از نظر خدا بشارت به یک فرد به اندازۀ بشارت به جماعات اهمیت دارد. همچنین روش موعظه دربارۀ عیسی با استفاده از عهد عتیق نشان داده شده است. کتاب اعمال رسولان نتایج این ملاقات را بیان نمیکند و تأثیری را که انجیل در حبشه داشته نشان نمیدهد ولی روشن میسازد که دورۀ انتقال از اورشلیم به عنوان مرکز مسیحیت به دنیای غیریهود شامل تماسهای متعددی بوده و پیام انجیل در نقاط مختلف و در جهات متعددی پیشرفت کرده است.
ایمان آوردن پولس
خدمات فیلیپس نشاندهندۀ فعالیت کلیسا برای رسانیدن پیام به نقاط و گروههای جدید است و ایمان آوردن پولس طرسوسی باعث گردید که پیشوای جدید برای کلیسا به وجود آید. بعد از کارهای خودِ عیسای مسیح مهمترین واقعه در تاریخ مسیحیت احتمالاً ایمان آوردن پولس است زیرا نه فقط یک دشمن سرسخت انجیل را دور ساخت بلکه او را تبدیل به بزرگترین مبلغ مسیحیت نمود.
پولس طرسوسی اولین بار در اعمال رسولان به عنوان جوانی معرفی میشود که لباسهای سنگسارکنندگان استیفان را نگه داشت و «در قتل او راضی میبود» (۱:۸). سه گزارش جداگانه دربارۀ ایمان آوردن پولس در اعمال رسولان ذکر شده است: اولی توسط لوقا در باب نهم به عنوان جزیی از وقایعی که ثبت گردیده و دو گزارش دیگر در دو سخنرانی پولس مذکور است (۱:۲۲-۲۱و۲:۲۶-۲۳). هر یک از این گزارشها دارای تأکید به خصوصی است. گزارش اول تاریخی است که به عنوان جزیی از تاریخ پیشرفت مسیحیت نوشته شده است. دو گزارش بعدی شخصی هستند و برای دفاع از رفتار و عقاید پولس در مقابل شنوندگانی که با او دشمنی داشتند بیان شدهاند. وقتی اطلاعات موجود در این گزارشات را با بعضی از اطلاعات موجود در رسالات پولس با هم جمع کنیم تصویر جامعی از مهمترین واقعۀ زندگی او خواهیم داشت.
سولس، که غالباً پولس خوانده میشد، در اوایل قرن اول در یک خانوادۀ مذهبی عبرانی دیده به جهان گشود. مولد او طرسوس از شهرهای بینالمللی سیلسیه واقع در کناره شمال شرقی دریای مدیترانه بود. از طرسوس راه زمینی به طرف شمال و غرب از گردنۀ کوهها که به دروازههای سیلسیه معروف بود عبور میکرد و سواحل آن مرکز کشتیرانی بود. دانشگاه طرسوس از نظز تدریس و فلسفه و طب مشهور بود و معبد اسکولاپیوس، خدای شفا، به عنوان بیمارستان و درمانگاه مورد استفادۀ دانشجویان طب قرار داشت. به طور قطع نمیتوان گفت که پولس در این دانشگاه تحصیل کرده ولی شکی نیست که این محیط علمی در پولس بیتأثیر نبوده است.
وی طبق رسوم یک یهودی، خوب تربیت شد و زبان عبری و عهدعتیق را فرا گرفت و به علاوه خیمهدوزی را نیز آموخت (۳:۱۸). به زبان آرامی آشنایی پیدا کرد و احتمالاً در خانه به آن زبان سخن میگفت و زبان یونانی را که زبان غالب ساکنان طرسوس بود یاد گرفت. شاید کمی لاتین هم میدانسته است هر چند نمیتوان این موضوع را ثابت کرد.
در دوازده سالگی به اورشلیم فرستاده شد تا در نزد غمالائیل تعلیم یابد (۳:۲۲) و طبق شهادتی که خودش میدهد خوب پیشرفت کرد (غلاطیان ۱۴:۱). از نظر اعتقادات جزء فرقۀ فریسی بود و غیرت او از شدت جفایی که در مورد کلیسا روا میداشت معلوم میشود (اعمال ۹:۲۶-۱۱). وقتی به سنین جوانی رسید از پیشوایان یهود گردید. اگر طرز صحبت وی در اعمال ۱۰:۲۶ را که میگوید: «…در فتوا شریک میبودم» به طور تحتالفظی تفسیر نماییم معلوم میشود که او از اعضای سهندرین یعنی شورای عالی یهود بوده است. اگر این فرض صحیح باشد، در زمان شهید شدن استیفان پولس سی ساله یا بیشتر بوده است زیرا کسی نمیتوانست قبل از رسیدن به سن سی سالگی به عضویت آن شورا پذیرفته شود.
در مورد وضع روحی پولس قبل از ایمان آوردن میتوان از باب هفتم رساله به رومیان وقتی دربارۀ زندگی باطنی خود سخن میگوید اطلاعاتی به دست آورد. از احساس گناه که بر اثر قوانین شریعت حاصل میشد رنج میبرد و متوجه شده بود که هر چند مایل است نیکویی کند ولی نمیتواند و با وجودی که میخواست از بدی دور باشد بدی همیشه در او حاضر بود (رومیان ۱۹:۷). علمای علم الاهی در این مورد که باب هفتم رومیان مربوط به زندگی انسان قبل از ایمان آوردن است یا بعد از آن بحثهای مفصلی کردهاند ولی قدر مسلم این است که مربوط به زندگی شخصی مانند پولس است که در زیر شریعت بود. شک نیست که شریعت بدون انجیل میتواند حس توجه به گناه را در ما بیدار نماید. پس غیرت پولس برای جفای مسیحیان احتمالاً اثر وجدان سرگردان او بود که میخواست برای جبران شرارتی که در روحش وجود داشت برای خدا کاری انجام دهد.
مرگ استیفان نیز مانند خاری بود که روح پولس را آزاد میداد. از نظر پولس استیفان شخصی کفرگو و در مقابل شریعت الاهی محکوم بود. معهذا استدلالات استیفان اصولاً صحیح بود و رد کردن آنها به آسانی امکان نداشت. به علاوه رؤیایی که استیفان اظهار میداشت در آن مسیح زنده شده را دیده است و آن شادی که با وجود سنگسار شدن در صورت وی دیده میشد، عواملی بود که پولس با استدلالات خشک شریعتی خود نمیتوانست درک نماید. پولس درسخنرانی خود در قلعۀ انتونیا به این واقعه اشاره میکند (اعمال ۱۹:۲۲و۲۰) و چنان سخن میگوید که معلوم میشود هرگز فراموش شدنی نیست. ممکن است این واقعه علت ایمان آوردن پولس نباشد ولی یکی از عوامل مهمی بود که باعث به وجود آمدن تغییر عظیم در زندگی وی در راه دمشق گردید.
این تغییر به این علت به وجود آمد که عیسای مسیح زنده شده به طرز خارقالعادهای بر این جفاکنندۀ سنگدل ظاهر شد. پولس این ظهور را آخرین ظهور مسیح بعد از رستاخیز میداند (۱قرنتیان ۸:۱۵). این واقعۀ عجیب را نمیتوان نتیجۀ بیماری فکری و تخیلات دانست. لوقا اظهار میدارد که این واقعه در محل به خصوصی نزدیک دمشق اتفاق افتاد (اعمل ۳:۹) و نور عظیمی همراه آن بود (۳:۹) که به قول پولس درخشندهتر از خورشید بود (۱۳:۲۶) و صدایی با پولس سخن گفت که همراهان هم آن را شنیدند (۷:۹) هر چند نفهمیدند چه گفته موضوع شده است (۹:۲۲). این ظهور، بدن پولس را رنجور ساخت (۸:۹) و همراهان وی متوجه این موضوع شدند. پس در واقعی بودن این حادثه هیچ شکی وجود ندارد.
جنبۀ روانی واقعه نیز قابل مطالعه است. وقتی صدای ناشناس از داخل نور خیرهکنندۀ جلال آسمانی با پولس سخن گفت، پولس طبیعتاً پرسید: «تو کیستی؟» (۵:۹). این جواب که «من آن عیسی هستم» (۵:۹) در صورتی که پولس قبلاً شاهد شهید شدن استیفان نمیبود بسیار تعجبآور به نظر میرسید. در یک لحظه بر اثر این ظهور پولس متوجه شد که حق با استیفان بود و تمام استدلالات یهودیان علیه استیفان و شاگردان مسیح غلط بود و بدین طریق دنیای جدیدی از حقایق الاهی بر روی او گشوده شد. همزمان با تغییر کامل طرز فکر او در مورد خدا از او دعوت به عمل آمد که به ملل غیریهود خدمت نماید. او قبول کرد و با روح خدا برای مأموریت جدیدش مملو گردید (۱۰:۹-۱۹).
خدمات پولس بلافاصله در دمشق آغاز شد. در رساله به غلاطیان میخوانیم که او در این موقع به عربستان رفت (غلاطیان ۱۷:۱). احتمالاً مسافرت او به عربستان در فاصله بین شهادتهای او در کنایس (اعمل ۲۲:۹) و خروج نهایی او از دمشق (۲۳:۹-۲۵) اتفاق افتاده است. ضربهای که بر اثر ظهور الاهی بر فکر پولس وارد شد به قدری شدید بود که لازم بود مدتی از همه کنارهگیری کند تا بتواند عقاید خود را به نور جدیدی که در مسیح یافته بود مطابقت دهد. تغییر موضع ناگهانی وی نه فقط دوستان وی بلکه خود وی را نیز حیرتزده ساخت.
ایمان جدید پولس به عیسی به عنوان مسیح موعود در میان او و همکاران قبلی یهودیش در دمشق کشمکش ایجاد کرد (۲۳:۹) و برای اینکه آسیبی به او نرسد مجبورش ساختند از شهر بگریزد. در اورشلیم شاگردان نسبت به او سوءظن داشتند و طبیعتاً فکر میکردند که این گرگ لباس گوسفند پوشیده است تا گله را پراکنده سازد. معهذا با وساطت برنابا در محافل رسولان پذیرفته شد (۲۷:۹). وی با شجاعت کامل مخصوصاً در میان یهودیان یونانی زبان زیاد و مخالفت با او به قدری شدید بود که کلیسا مجبور شد او را به طرسوس بفرستد (۳۰:۹) زیرا در آنجا خطر کمتری وجود داشت.
پولس، طبق تمام شهادتها (۱۵:۹و۲۱:۲۲و۱۷:۲۶، رومیان ۱۶:۱۵، غلاطیان ۱۶:۱و۲:۸و۷، افسسیان ۱:۳-۷)، برگزیدۀ خدا به عنوان رسول امتها بود. تحول عظیم و ایمان آوردن پولس قسمتی از انتقال مسیحیت از کلیسای یهودی اورشلیم به کلیسای غیریهودیان در دنیای روم بود.
برگرفته از کتاب معرفی عهدجدید (انتشارات حیات ابدی)
نوشتۀ مریل سی تنی
ترجمۀ ط. میکائیلیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |