دفاعیات ایمان

مسیحیت چیست؟ 2- انسان کیست؟

رای بدهید

مسیحیت چیست؟

2- انسان کیست؟

دوست گرامی، قبلاً مختصری در اطراف ایمان مسیحیان در مورد خدا به عرض رسید. اکنون کوشش خواهم کرد برای شما بیان نمایم که مسیحیان دربارۀ طبیعت انسان و سرشت آدمی چه نظری دارند. زیرا داشتن عقیدۀ صحیح در مورد انسان برای ما به همان اندازه مهم است که داشتن اطلاعات صحیح دربارۀ خدا البته اطلاعات و معلومات ما در مورد انسان مخصوصاً از کتاب مقدس کسب می گردد.

در آغاز کتاب مقدس نوشته شده است که هنگامی که خدا آفرینش آسمانها و زمین و جمیع گیاهان و حیوانات را به پایان رسانید آنگاه انسان را به صورت خود آفرید، او انسان را زن و مرد آفرید. (پیدایش فصل اول و دوم) البته این مطلب به این معنی نیست که خدا دارای بدن می باشد و بدن انسان را شبیه بدن خود آفرید، بلکه مقصود این است که انسان روحاً شبیه خدا آفریده شد، خدا به انسان عقل داد تا بتواند استدلال نماید، به او قلبی داد تا بتواند با آن محبت نماید، و جدایی بخشید تا خوب را از بد تشخیص دهد، اراده بخشید تا کارهای نیکو انجام دهد، زیان عطا فرمود تا بتواند سخن بگوید و به او روح داد تا بتواند به وسیلۀ آن با خدا معاشرت و دوستی داشته باشد. بدین طریق خدا انسان را به صورت خود آفرید تا بتواند خدا را بشناسد و با او ارتباط پیدا کند. بنابراین انسان اشرف مخلوقات خدا محسوب می شود.

عده ای اشتباهاً تصور کرده اند که انسان در آن موقع خدا بود. ولی قدر مسلم این است که انسان به خدا نزدیک و کاملاً پاک بود زیرا هنوز در او گناهی وجود نداشت. انسان شبیه ماشین نبود بلکه خدا به او اراده داد تا اختیار انتخاب داشته باشد. در واقع خدا انسان را آزاد آفرید تا خودش آزادانه و با میل آفرینندۀ خویش را طااعت و محبت و خدمت نماید. میل و آرزوی خدا این بود که مردم در جهان به منزلۀ فرزندان روحانی او باشند و او را چون پدر و یکدیگر را چون برادر محبت نمایند و با شادی ارادۀ خدا را در این جهان انجام دهند. امروزه در این جهان پهناور ما، نژادهای مختلف وجود دارند که از نظر قیافه و رنگ و پوست و زبان متفاوت هستند ولی همۀ آنان از یک خونند و یه یک خانواده تعلق دارند و محبت خدا که جمیع بنی نوع بشر را آفرید شامل حال همه می باشد.

ولی با تأسف باید گفت که اراده و میل خدا برای انسان انجام نشد. انسان به جای این که آزادی ارادۀ خود را در راه اطاعت و خدمت خدا بکار ببرد بر عکس به طوری که در فصل دوم و سوم پیدایش ذکر شده از این استعداد خود برای مخالفت خدا استفاده کرد. خدا به والدین اولیه ما آدم و حوا دستور داد که از میوۀ درخت معرفت نیک و بد نخورند. این درخت در وسط باغ عدن بود جایی که خدا انسان را در آنجا قرار داد. دا به آنها فرمود که اگر او را اطاعت ننمایند و از میوۀ این درخت بخورند حتماً خواهند مرد. شیطان به صورت مار داخل باغ شد و حوا را راضی کرد که از میوۀ آن درخت بخورد. سپس حوا آن را به آدم داد و آدم هم از آن میوه خورد. این عمل والدین اولیۀ ما تنها یک اشتباه معمولی و یا خطایی از راه بیفکری نبود بلکه عصیان عمدی بر ضد خالق بود. به عبارت دیگر آنها می خواستند خدا شوند. آنها مایل نبودند مطیع ارادۀ خدا گردند بلکه می خواستند امیال خود را انجام دهند. نتیجه چه شد؟ خدا آنها را به شدت سرزنش نمود و از باغ بیرون راند تا در جهان پر درد و رنج زندگی کنند.

بدترین مسئله این بود که آدم وحوا آن اتحاد و نزدیکی با خدا را از دست دادند و در نیتجه کاملاً عوض شدند. قبلاً مقدس و عفیف بودند ولی اکنون کثیف و گناهکار شدند. قبل از آن که نافرمانی کنند قادر بودند آنچه خدا از آنان انتظار داشت به خوبی انجام دهند، ولی حالا هر چند حقیقت را می دانستند، اما قدرت لازم برای پیروی از آن را نداشتند . تدریجاً از آنچه خوب بود متنفر گردیدند و به آنچه شرارت آمیز بود علاقه مند شدند. این طغیان بر ضد خدا، در کتاب مقدس گناه نامیده می شود و نتیجۀ آن مرگ است.

این شرح اولین گناه برای ما بی نهایت مهم است زیرا به وسیلۀ آن می توانیم به وضع حالت انسان کنونی پی ببریم. مردم جهان مانند آدم و حوا در ابتدای آفرینش عفیف و مقدس نیستند. برای درک این حقیقت نیازی نداریم دیگران را نگاه کنیم بلکه فقط کافی است به قلوب خود بنگریم. آیا اغلب آنچه را که می دانیم نادرست است انجام نمی دهیم؟ اظهار می داریم که درغگویی صحیح نیست وای گهگاهی خودمان کلمات نادرست می گوییم. به خوبی می دانیم محبت از نفرت برتر است، ولی چه بسا از دیگران نفرت داریم! چرا این کارها را می کنیم؟ زیرا از والدین اولیۀ خود ماهیت و ذات گناه آلود آنها را به ارث برده ایم و مانند آنها نه مایل هستی و نه قدرت داریم که میل و ارداۀ خدا را به طور کامل انجام دهیم.

هنگامی که طفلی در جهان متولد می وشود به ظاهر پاک و بی گناه است ولی به زودی شرارت در او ظاهر می شود. همان طوری که داود دربارۀ خود فرمود: «اینک در مصیبت سرشته شدم و مادرم در گناه به من آبستن گردید». (مزمور 51: 5) همه مجبوریم تصدیق کنیم که تمامی بنی نوع بشر گناهکارند و باید با کلام خدا موافقت کنیم که می فرماید: «دل از همه چیز فریبنده تر است و بسیار مریض است کیست که آن را بداند». (ارمیا 17: 9) برای همین بود که عیسی مسیح فرمود: «آنچه از آدم بیرون آید آن است که انسان را ناپک می سازد. زیرا که از درون دل انسان صادر می شود و خیالات بد و زنا و فسق و قتل و دزدی و طمع و خباثت و مکر و شهوت پرستی و چشم بد و کفر و غرور وجهالت. تمامی این چیزهای بد از درون صادر می گردد و آدم را ناپاک می گرداند» (مرقس 7: 0-23) خدا که مقلوب تمامی بنی نوع بشر را به خوبی می داند فرموده است: «کسی عادل نیست، یکی هم نی». (رومیان 3: 10) معهذا یک شخص مستثنی است که از انسان بزرگتر و بالاتر است و من بعداً دربارۀ او توضیحاتی خواهم داد.

پس حالت وضع انسان بسیار تأسف بار است. چون در نتیجۀ نافرمانی رابطۀ خود را با خدا قطع کرده است. مانند گوسفند گمشده ای که در بیابان لم یزرع و خشک نزدیک به مرگ می باشد. (اشعیا 53: 6) چون دیگر فرزند روحانی خدا نیست، دشمن خدا و اسیر گناه و شیطان شده است (رومیان 6: 17) چون دیگر نمی تواند در راههای مقدس خدا قدم بزند در واقع در گناه مرده است (افسسیان 2: 1) همانطوری که خدا به آدم فرمود نتیجۀ گناه مرگ است-مرگ جسمی و روحی.

نوشتۀ دکتر ویلیام م. میلر

ترجمۀ کمال مشیری با همکاری کشیشِ شهید ط. میکائیلیان

انتشارات حیات ابدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO