مرثیه ای برای یوشیا! به یاد شهید کلیسای ایران کشیش مهدی دیباج
" به خاطره کشیش مهدی دیباج "
سال خجسته، سال برکت*، سالی که کلام خدا در خانه خدا بواسطه مرد خدا پیدا شد. کلامی که خود را سالیان از جفای منسی و آمون و جور ستم پیشگان و بت پرستان زمانه پنهان ساخته بود.
آمون بمانند پدر خود منسی، پیشه فالگیری و جهل و خرافه پرستی برقرار نمود و همو بود که تمثال های ریخته شده و پیکره های منحوس تراشیده و رجاسات و آلودگی بپا داشت و صورت های اسمانی را پرستش کرد و پای رمالان و طالع بینان و دکانداران دین و رصد شناسان سعد و نحس را به " صهیون" کوه خداوند باز کرده بود. و دریغ و درد خالق دوباره تنها شد! سنحاریب مردوک پرست، لشگری جرار از آشور ظالم و زورمدار علیه حزقیا که شاهی خدا ترس بود تجهیز کرد، اما چون حزقیا به خدای زنده یعنی خالق آسمان ها و ستارگان، و لشکرهای عیان و نهان ایمان داشت، پس خداوند افواج فرشتگان را بسیج کرده گسیل داشت، تا اورشلیم را از محاصره بت پرستان برهاند! و اما تو یوشیا 8 ساله بودی که به سلطنت رسیدی و 16 سالگی به خود آمدی و به احترام جدت " داود" و بزرگواری و عزتی که به خاطر سرسپردگیش نزد خدا پیدا کرد، و قلبی که برای خدای اسرائیل طپیده بود، و غیرت و پشتکارش برای بنای قوم خدا، بیاد آوردی که تو نیز از نسل " یهودا" و شیران این قبیله ای! از یهودائی که به خاطر نجات بنیامین*** نزد پیشکار فرعون سینه سپر کرد و برای رهائی یوسف از دسیسه ای که از آن بوی مرگ می آمد*** پا جلو گذاشت!
1) تو یوشیا! تو از اصل و نسب " داودی" ، تو ستاره درخشنده صبح صادقی، " داود" شاه دادگری که قلوب مردم را تسخیر کرد و خود محبوب دل خدا شد! خدای لشگرهای آسمانی، سازنده و معمار و بنا کننده زمین و نتایج آن، خدایی که فلک* را از آبها برافراشت تا آبها را از آبها جدا کند! خدای سازنده کهکشانها و اشکال سماوی و منیرها و منورهای نورافشان و ستاره های نجواگر.2) و سیاره های شبگرد دورو نزدیک و منظومه های عجیب و فضایی که منحنی است و نوری که همان روز است و گنبدی که مدور و چرخان شد تا زمین و پری آن از خدا باشد، و اوست که بنیان آن را بر دریاها نهاد و بر نهرها ثابت گردانید. 3) و او بود که به کره ارض لطف سکونت و استعداد باروری و رستن بخشید! 4) اوست که فضا را خم کرد و نردبانی از آسمان گرفته بر زمین نهاد 5) و در رؤیای اسرائیل به او وعده سرزمین جاوید داد! و تو یوشیا: اگر روزی کاهنی قصه ای نقل کرد؛ که غاصبین صندوق عهد خدا را مصادره کرده بودند، و خداوند بر متجاسرین بلا فرستاد، و آنها سراسیمه چاره را در آن دیدند که صندوق را به قوم بازگردانند! باور کن افسانه نیست. و اما افسوس که قوم از یاد برد که پیمان خدا عهدی دائمی و مکرم است و به جای تکریم و احترام به صندوق عهد، آن را بار گاری نهادند! پس، " یهوه خداوند" رنجیده خاطر از این بی مبالاتی جان " عزا" گرفت! و پادشاه لاجرم آن را در خانه صادوق کاهن به امانت گذاشت!و چندی بعد از قریه یعاریم به اورشلیم آورد. آه یوشیا! آنروز چریک پیر در سماء شد و آنچنان به وجد آمد که پاک از یاد برد که پادشاه قدر قدرت اسرائیل و ممالک محروسه است و خداوند خود گفته بود که: اینک درخواست کن و امت ها را به میراث تو خواهم داد و اقصای زمین را ملک تو می گردانم!
آری: پادشاه از فرط شادی آن روز، چون کشتی بی لنگر، کج میشد و مج می شد و در هر چرخش عکس رخ یار در نظرش جلوه گر می شد! و " میکال" دختر مغرور شاه بنیامین، با دیدن صحنه لب ورچید! و پادشاه به باد افره این بی اعتنایی دیگر با او نرد عشق نباخت. و زهدان او خشک و بی ثمر ماند! و سرانجام به فراموش شدگان تواریخ الایام پیوست!
به چه فکر می کنی؟ شاید به " جلیات های" زمان و قدرت های جهنمی که خود را پشت زره پوشها و آهن پاره ها پنهان کرده اند، و جلو دارانی حقیر که سپر و جنگ افزار آنان را حمل می کنند، تا بلاگردان آنان شوند! باور نمی کنی " یوشیا" برادر بخوان! آه تو " یوشیا" اگر شبی با رویای گل اطلسی و بیرقی ارغوانی، از خواب پریدی و به خاطرت آمد، که آنهمه انار که بر پارچه های آبی نقش بسته بودند از کجا آمده، باید بدانی که همان پرچم آبی و قرمز و بنفشی است که " سلیمان حکیم" از دو ستون آویخته بود تا هیکل خدا را در اورشلیم آذین بندد. و آنروز که هیکل مقدس به اتمام رسید سلیمان دعا کرده بود: که او خداوند، خدای بنی اسرائیل، در تمام زمین و آسمان خدایی همانند تو نیست. تو خدای رخیمی و عهد خود را با کسانی که احکام تو را نگه می دارند حفظ می کنی، و به پدرم داود قول دادی که اگر پسرانت طریق های خود را نگه داشته به شریعت من سلوک نمایند، چنانکه تو به حضور من رفتار نمودی، پادشاهی " یهودا" از اسرائیل منقطع نخواهد شد، و نهالی از تنه یسی برون آمده و شاخه ای از ریشه اش خواهد شکفت و من او را دستگیری نموده روح خود را بر او می نهم زیرا " یهودا" شیر شرزه ای است، از شکار برگشته و خوابیده است. چه کسی جرأت دارد او را بیدار کند. و سرانجام همه امتها او را پیروی می کنند و او از باکره تولد می یابد! و بدی را از خوبی می داند! اگر باور نمی کنی هرآینه ثابت خواهد شد که نام او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خواهد بود و بر تسبیحات اسرائیل خواهد نشست! اما جماعت اشرار او را احاطه کرده و دهان خود را مثل شیر غران بر او باز می کنند و بر لباسش قرعه می افکنند اما خداوند او را خلاصی داده، و بر مرگ و دنیای مردگان پیروز می گرداند و هر که او را بخواند نجات خواهد یافت! و هر که برای کلام او کشته شود با او هزار سال سلطنت خواهد کرد. و کاهن اعظم خواهد بود همطراز ملکیصدوق و ترقی سلطنت خداوند را به انصاف ادامه خواهد داد.
و تو " یوشیا" اولین شهید و آخرین هم نخواهی بود!
آه تو یوشیا: تو پهلوان قصه های اورشلیم، جوانترین مشو غمین، بر این زمین ناامین، که کشتزار عضه است و دردها و رنج ها!
به آسمان دمی نگر، دمی، که سرزمین جاودانه فرشتگان و اولیاست، سرای کبریایی قدوس حق، مکان سر مد خداست!
تو یوشیا به چشم خود نگاه کن، که غرفه ها چه دلنواز و آشناست، به فوج اختران صبح که سر به گوش هم نهاده اند نگاه کن!
در این مکان تازه ات صفا کن، به چشم خود نگاه کن، که آسمان چه ساده و چه بی ریا سرای جاودان منجی امین، مسیح و کاهن خداست!
به خیمه گاه عادلان نگاه کن، به جایگاه صالحان نگاه کن، به کهکشان نگاه کن، به تخت داور نهان، که انتقام کشد، ز داوران این جهان، نگاه کن!
به سرزمین وعده ها نگاه کن… مشو عمین!
که این زمین نا امین، که خود نهد کمین، براه سالکان اورشلیم نو!
تو " یوشیا" تو پهلوان نامدار قصه های آشنا تو یادگار رسم ها و یادمان خیمه ها!… مشو غمین!
بر این زمین نا امین، که خود نهد کمین، به راه سالکان حق!
بهوش باش که سایه ای بود، زمین ز اورشلیم جاودان!
دمی بگوش جان شنو، که منجی ات دهد نوید، تو پهلوان، حوش آمدی، به شهر تازه خدا، به آشیانه زمان، به بی کران!
و من! زندانی بی گناهی را می شناسم، که با یحیی همبند است، و شبها با قصه " داود" به خواب می رود و سپیده دمان با " ایلعاذر" از خواب برمی خیزد.
" یوشیا هشت ساله بود که پادشاه شد، و سی یک سال در اورشلیم سلطنت کرد او مانند جدش داود مطابق میل خداوند عمل می کرد و از دستورات خدا اطاعت کامل می نمود و در ایام سلطنت او کتاب تورات توسط حلقیا کاهن اعظم پیدا شد، دوم تواریخ 34: 1 و 14 " یوشیا در جنگ با نکو پادشاه مصر کشته شد و اهالی اورشلیم برایش سوگوار شدند و ارمیا بخاطر او مرثیه ساخت!
دوم تواریخ 34: 1 و 9** دوم تواریخ 32: 1 – 2 و 21 و اشعیاء 36: 36 *** پیدایش 37: 26 و 27 نجات یوسف. **** پیدایش 44: 24- 33 شفاعت بنیامین. 1- مکاشفه 22: 16 نسل داود 2- ایوب 38: 7 ستاره های نجواگر. 3- پیدایش 1: 11 و 12 استعداد باروری زمین… و 4 – مزمور 18: 9 آسمانرا خم کرد، و پیدایش 27: 12 و 13 نردبان. 5- پیدایش 27: 15 و 16 وعده سرزمین. تثنیه، " عزه یا عزا" صندوق عهد، دوم سموئیل 6: 3- 7 و یا تواریخ 13: 1- 14 " میکال"، دختر شائول اول سموئیل 18: 28 و اول تواریخ 15: 29 " جلیات" اول سموئیل 17: 4- 6 و 48- 49 بنای خانه خدا توسط سلیمان اول پادشاهان 6 و 7 و دعای سلیمان برای افتتاح معب اول پادشاهان 8. نبوت ها در مورد مسیح اشعیا 7: 14 – 16 و 42 و همچنین مزمور 22 حزقیا: دوم پادشاهان 20: 21 و 22 و دوم تواریخ 32: 32- 33. حکایت همچنان باقی است…
نویسنده: مسعود مهرداد 25 فوریه 2008 میلادی
برگرفته از وب سایت مرکز پژوهشهای مسیحی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |