محبت قویترین و با ارزشترین است!
برگرفته از: غزل غزلها 8: 7 و اول قرنتیان فصل 13
در دنیایی که ما زندگی می کنیم کمبود محبت یکی از دردهای اساسی انسانها است. چه در سطح سیاسی و چه در سطح اجتماعی و چه در سطح روابط انفرادی. مردم تشنه محبت هستند. حتی اگر کسی را پیدا کنید (که چنین چیزی تقریباً غیرممکن است) که هم تربیت عالی داشته و هم محبت کافی دیده و هم در محیطی مناسب زندگی کرده و هیچ کمبودی از نظر محبت نداشته، باز هم نیاز به محبت در او دیده می شود!
امروزه رابطه مردم با یکدیگر در هر سطحی از نظر محبت به سردی گرائیده. خوب به یاد دارم که در کودکی خود وقتی در ایران زندگی می کردم، دید و بازدید و اظهار محبت نسبت به یکدیگر گرم تر و صمیمانه تر از امروز بود و هرچه پیش می رویم این گرمای محبت کمتر و کمتر احساس می شود. چرا ؟ در انجیل متی 24 : 12 عیسی مسیح فرمود در زمان های آخر به خاطر افزونی گناه محبت بسیاری سرد خواهد شد و ما شاهد آن در جامعه امروزی خود هستیم.
برای انسان مدرن شاید پیشرفتهای علمی چشمگیری کسب شده و البته باعث غرور و افتخار است. اما وقتی به زندگی اخلاقی بشر دقت می کنیم، متوجه می شویم که در جهت مخالف پیشرفتهای علمی بوده است. انسان همچنان تشنه محبت است!
در این آیه قید شده در غزل غزلها می خوانیم که آبهای بسیار محبت را خاموش نمی تواند کرد. آبهای بسیار خیلی چیزها را می توانند خاموش کنند. در طوفان نوح آبهای بسیار صدای حیوانات را از زمین برید و خاموش کرد.
صدا ی آواز و صدای عروسیها و جشنها و خوشی های انسان را خاموش کرد. صدای فاخته ها و قناری ها و غیره نیز خاموش شد. ولی در کشتی نوح محبت خدا بالاتر از آبهای بسیار در جریان بود. عشق و محبت می تواند بر فراز آبهای بسیار پرواز کند. آبهای بسیار هر آتشی را می توانند خاموش کنند ولی آتش عشق و محبت را هرگز نمی توان خاموش کند.
در ثانی محبت را با هیچ چیز نمی توانیم مقایسه کنیم. کتاب مقدس می فرماید: اگر تمام اموال خود را بدهی تا محبت را دریافت کنی، مردم البته آن را خوار خواهند شمرد. یعنی حتی اهدای اموالمان که شاید برای خیلی ها ارزش بسیاری دارد، در مقایسه با محبت هیچ است.
کلام خدا می فرماید: خدا محبت است. ذات خدا محبت است و به همین علت است که خدا پیش از آفرینش در ذات خود دارای سه شخصیت بود: پدر و پسر و روح القدس تا این محبتی که در ذات او بود بین این سه شخصیتِ ذات الهی، از ازل تا به ابد رد و بدل شود.
خدایی که کتاب مقدس به ما معرفی می کند خدای واحد مطلق نیست بلکه خدای واحد مرکب خدایی که از آغاز بی انتها در ذاتش همیشه مشارکت و دوستی و محبت وجود داشته است.
وقتی از عیسی مسیح پرسیدند : بزرگترین حکم شریعت چیست؟ عیسی مسیح فرمود تمام شریعت را در دو حکم می توان خلاصه کرد: خداوند خدای خود را به تمامی دل و جان و قوت و توانایی خود محبت نما و همسایه خود را مثل نفس خویش محبت نما. بزرگتر از این احکام حکمی نیست. و به راستی که تمام مذاهب و شریعت ها را می توان در این دو حکم خلاصه کرد.
حال که ما میدانیم که محبت تا این حد اهمیت دارد پس چرا به آن عمل نمی کنیم؟ من چند علت را یافته ام که در زیر برایتان نام می برم:
- بعضی به علت داشتن کودکی ناهنجار و عدم وجود محبت در خانواده دارای شخصیتی خشن و کم محبت شده اند.
- بعضی ها به خاطر تجربه مشکلات و سختی ها و تلخی های زیاد در زندگی، در محبت سرد شده اند.
- گناه یکی از عوامل مهم است که محبت را سرد می کند (متی 24 :12)
- کار شریر و دروغها و حیله های او به انسانها، باعث سردی محبت شده است.
- نداشتن رابطه سالم با دیگران باعث سردی محبت می شود.
- نداشتن رابطه صحیح با خدا نیز باعث سردی محبت می شود.
- شکست خوردن در کمک و خدمت به دیگران باعث دلسردی بسیاری شده است.
- و … و ….. و …..
اما خدا برای ما نمونه زیبایی از محبت است. در ارمیا 31 : 3 می خوانیم که خدا می فرماید با محبت ازلی تو را دوست داشته ام. محبت خدا مثل محبت ما نیست که گاهی اوقات گرم و گاهی اوقات سرد باشد. او از ازل و دائماً و بدون یأس و نومیدی و خسته شدن از شکست در محبتش به ما، هنوز ما را عاشقانه دوست دارد.
کلام خدا می فرماید محبت خدا از این به ما ثابت شد که هنگامی که ما هنوز گناهکار بودیم، خدا پسر یگانه خود را در راه ما فدا کرد. این زیباترین جلوه محبت است. عیسی مسیح یگانه پدر بود و او از ازل با خدا بود وخدا نمی توانست عدم وجود او را در کنارش تحمل کند ولی به خاطر ذات پر محبت خود، بهترینش را که عاشقانه دوست داشت برای ما فدا کرد. او حاضر نشد ابراهیم برای او بهترینش را فدا کند ولی خود به این کار دست زد. عیسی مسیح هدیه محبتانه خدا به جامعه بشری ما است. وقتی محبت خدا را درک می کنیم، متوجه می شویم چرا مسیح فرمود: دشمنان خود را محبت نمایید. چون خدا اول در محبت به دشمنانش پیش قدم شد.
به این کلمات مسیح در مورد محبت گوش فرا دهید : (متی 5 : 43-48). ما مسیحیان باید محبتی غیرقابل وسف به دنیای اطاف خود هدیه کنیم چون خدا اول از همه چنین محبت غیرقابل درکی را به ما ثابت کرد.
چند نکته کاربردی در باره محبت به دیگران:
- مدیون احدی به چیزی نباشید جز به محبت (رومیان 13: 8)
- خودخواه نباشید بلکه به فکر خواسته های دیگران نیز باشید. به جای دعای زیاد برای خواسته های شخصی خود، متمرکز دعا برای خواسته های دیگران شوید و به این ترتیب در محبت خدا رشد و ترقی خواهید کرد.
- محبت به فکر تقویت و بنای دیگران است.
- غرور و تکبر مانع محبت است.
- ترس دشمن محبت است. اگر در تو ترس وجود دارد نمی توانی محبت کنی. محبت خدا را برای خود بپذیر تا از ترس آزاد شوی.
- از محبت کردن هیچگاه مأیوس نشو و انتظار نداشته باش که چون محبت کرده ای باید محبت ببینی.
- برای رشد در محبت به جای خوبی به دوستان، شروع به خدمت دشمنان خود کن.
- محبت فداکار و پیوسته در فکر بخشیدن به دیگران است.
- پیشنهاد می کنم اول قرنتیان فصل 13 را با حروف زیبا و درشت بر دیوار خانه خود آویزان کنید تا پیوسته یاد آور شما باشد که محبت چیست و چگونه باید محبت نمود؟
در کتاب مقدس بارها نوشته شده که محبت برادرانه برقرار باشد. ایمان و محبت را تعاقب نما. برادران را محبت نمایید. در دینداری محبت برادرانه داشته باشید. محبت را بپوشید. ایمان به محبت عمل می کند. جوشن ایمان و محبت را بپوشیم. مسیح از پدر خواست تا محبتی که به من نمودی در ایشان باشد. یکدیگر را محبت نمایید.
یکی از چیزهایی که باعث پذیرش پیام انجیل می شود، محبت ما نسبت به یدیگر است. مسیح فرمود از این خواهند دانست که شما شاگردان من هستید که یکدیگر را محبت نمایید. دنیا به خوبی واقف است که تنها سَروَرِ عشق و محبت عیسی مسیح است. هیچکس مانند مسیح به محبت معنای عملی و کاربردی نبخشیده و اگر کلیسای مسیح محبت او را منعکس سازد آنگاه مردم به کلیساها هجوم خواهند آورد!
پس بیایید با هم این دعای پولس رسول را که در افسسیان 3 : 14-19 نوشته شده تکرار کنیم و هر روز تلاش کنیم شخصی را بیابیم تا محبت خدا را به او نشان دهیم و با فداکاری و خدمت خود، نمونه ای زیبا از مسیح به جا بگذاریم.
محبت همیشه همراه عمل است.
شخصی گفته این کاملاً طبیعی است آنانی را محبت کنیم که ما را دوست دارند اما امر مافوق طبیعی این است که آنانی را محبت کنیم که از ما نفرت دارند.
روزی پسر جوانی سر میز صبحانه به پدرش گفت : بابا عاشق شده ام. پدر از او پرسید: این را چگونه متوجه شدی؟ پسر در پاسخ گفت : دیشب وقتی از دوست دخترم خداحافظی می کردم و او را بوسیدم، سگ او مرا گاز گرفت ولی تا زمانی که به خانه نرسیده بودم دردی احساس نکردم!
نوشته: کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |