فصل سیوششم اصول عیسی در روابط: یک سؤال مهم
فصل سیوششم اصول عیسی در روابط: یک سؤال مهم
در همۀ آنچه از عیسی دربارۀ روابط شنیدهایم، اغلب در خدمت او به یک مکان واحد برگشتیم و آن دامنۀ تپهای در کنار دریای جلیل بود. عیسی روی تپههای سرسبز که از آنجا آبهای آبی رنگ جلیل مشاهده میشد نشسته بود و معروفترین موعظهای که تا به حال بیان شده را ایراد کرد یعنی همان موعظۀ معروف به «موعظۀ سر کوه». این موعظهای بود که از حقیقت روابط سالم با خدا و با یکدیگر مملو است.
وقتی شروع به انداختن نظری به اصل نهایی رابطهها بکنیم دوباره به این سخنان عیسی بر خواهیم گشت. اگرچه این یک اصل بسیار آشنا است که بسیاری از ما در کودکی یاد گرفتهایم، اما با تمام آشنایی ما از این اصل باید اعتراف کنیم که به راحتی قدرت و تأثیر آن را از دست میدهیم.
عیسی در متی ۷: ۱۲ فرمود: «با مردم همانگونه رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار کنند». این قانون همان “قانون طلایی” است. به پتانسیل قوی که در این قانون برای تغییر و دگرگونی وجود دارد لحظهای بیندیشید! اگر میتوانستیم هماهنگ با این قانون در روابط خود فکر و عمل کنیم، تفاوتی اساسی به وجود میآمد.
با این حال، کمین کردن در کنار این اصل که زندگی را دگرگون میسازد برای ما سؤال مهمی است. چه بخواهیم چه نخواهیم، این سؤال به هر یک از روابط ما راه مییابد. ما میتوانیم سعی کنیم آن را از ذهن خود بیرون کنیم و با خود چنین فکر کنیم که این سؤال بسیار خودخواهانهای است. اما چه بخواهیم چه نخواهیم این سؤال همچنان باقی است. تنها راه برای برخورد واقعی با این سؤال، نادیده گرفتن آن نیست، بلکه روبرو شدن با آن و پاسخ به آن است.
سؤال این است: «چگونه می توانم نیازهای خود را در این رابطه برآورده سازم؟»
هر اندازه از خودگذشته باشیم، هنوز نیازهایی داریم و دائم در شگفت هستیم که چگونه این نیازها برآورده خواهند شد.
در اینجا یک پاسخ مهم به این سؤال مهم وجود دارد: “اگر میخواهم نیازهایم برآورده شوند، باید خود را وقف رفع نیازهای دیگران کنم!” تنها راه برای برآوردن نیازهای خودخواهانهام این است که خودخواه نباشم. عیسی بدون هرگونه تعارفی میفرماید: «با مردم همانگونه رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار کنند». این قانونی است که باعث رشد هر رابطهای میشود. این قانونی است که نیازهای روابط تو و دیگران را برآورده میسازد.
قانون طلایی با تمام سادگی بیان خود، در طول سالها توجه شگفتانگیز بسیاری را به خود جلب کرده است. در حوزۀ حکومت، امپراتورِ روم الکساندر سِوِروس، که از سال ۲۲۲ تا ۲۳۵ میلادی سلطنت میکرد، قانون طلایی را به عنوان شعار خود پذیرفت و آن را بر روی دیوارهای کاخ خود طلاکوب کرد. از آن زمان به بعد بر روی ساختمانهای بیشمار قانونگذاری و مجلس سنا این قانون قرار گرفت. در حوزۀ دین، نوعی از قانون طلایی در بیشتر ادیان جهان ظاهر شد. در فلسفه، مدافع ایمان مسیحی جی. کِی. چِسترتون و دوست ضد مسیحیاش جورج برنارد شاو درگیر مناظرهای مشهور بر سر معنای قانون طلایی شدند و شاو چنین گفت که: «قانون طلایی این است که قانون طلایی وجود ندارد» و چِسترتون در پاسخ گفت: «اینکه هیچ قانون طلایی وجود ندارد خود میتواند یک قانونی طلایی باشد». در دنیای تجارت، جِی سی پِنی با نامگذاری اولین فروشگاه بزرگ خود در سال ۱۹۰۲ تحت عنوان «فروشگاه قانون طلایی» تعهد خود را به قانون طلایی ابراز داشت. این همان نامی بود که تا سال ۱۹۱۳ توسط همۀ فروشگاههای او پذیرفته شده بود، اما پس از این تاریخ این فروشگاه زنجیرهای نام جِی سی پِنی را بر خود گرفت و پس از آن به این نام شناخته شده است.
هر اندازه که چنین توجهی به این قانون طلایی جالب باشد، معنای راستین قانون طلایی در کتبیهای بر روی یک ساختمان یا در یک بحث فلسفی دیده نمیشود. معنای واقعی آن زمانی ابراز میشود که شوهر خود را از چشم همسرش میبیند و میگوید: «لطفاً مرا به خاطر خودخواهی و حساس نبودنم ببخش». یا وقتی که حتی هیچکس متوجه نیست، یک دوست نیازی را برآورده میکند. معنای چنین قانونی در روشی که ما برای ایجاد ارتباط با یکدیگر انتخاب میکنیم مشاهده میشود.
وقتی صحبت از برآورده شدن نیازهایمان در یک رابطه میشود، اغلب با قوانینی متفاوت از قانون طلایی عمل میکنیم، یعنی قوانینی که ممکن است در دوران رشد خود یاد گرفته باشیم و یا از تجربیات زندگی خود برایمان ساخته باشیم. منبع آن هرچه که باشد، گاهی اوقات به نظر میرسد که این قوانین ساختۀ بشر، در ابتدا خوب کار میکنند اما در پایان، رابطه را به نابودی میکشانند.
یکی از قواعد رابطه قاعدۀ دوطرفه یا متقابل است یعنی: «هر کاری برای من انجام دهی، من هم همان کار را برای تو انجام میدهم؛ تو پشت مرا بخاران و من هم در عوض پشتت را میخارانم.» بسیاری با این قانون عمل میکنند. در حالی که تلاش میکنیم در روابط خود موفق باشیم، شاید این محبوبترین قانون ما باشد. مطمئناً هیچ اشکالی در بازگرداندن محبتی که در حق تو انجام شده وجود ندارد – اما این قانون واقعاً با این فرض ما عمل میکند که به این دلیل کسی با ما مهربان بوده که ما هم در عوض با او مهربان بودهایم. در نهایت این قانون مبتنی بر خودخواهی است و نه خدمت به دیگران. اگر این قانون تمام چیزی باشد که ما داریم، رابطه میتواند قبل از این که ما متقابلاً به حرکت او پاسخ دهیم به راحتی به سمت انتظار برای اولین حرکت از طرف مقابل تبدیل شود. این نوع قانون در خود به اندازۀ کافی قدرتی برای بخشیدن روابطی که خدا ما را برای لذت بردن از آن آفریده ندارد.
ما همچنین قانون کمانه را داریم یعنی: «بر اساس کاری که شخص دیگری با تو انجام داده، با کسی رفتار کنی پس رفتاری که دیگران با من کردهاند، بر رفتار من با تو در رابطهای که داریم، مسلّط است.» این قانون اغلب به روابط زناشویی تجاوز میکند. نحوۀ رفتار والدینت با تو، نحوۀ رفتار تو را با همسرت تعیین میکند. نحوۀ رفتار همسر سابق تو با تو یا حتی رفتاری که فرزندانت با تو داشتهاند، امروز قویاً بر رفتار تو با همسر کنونیات اثر گذاشته. تو روز کاری سختی را پشت سر گذاشتهای و فشار آن را بر خانوادۀ خود خالی میکنی. این قانون، اساس یک داستان قدیمی مردی است که پس از یک روز بد در محل کار به خانه میآید و شروع به شلیک کلمات خشمآلود به همسرش میکند. سپس همسرش با یکی از بچهها به تندی صحبت میکند و کودک نیز پس از آن رفته و سگ را لگد میزند و سگ سر عروسک باربی را که روی زمین خوابیده است گاز میگیرد. اگر مرد وقتی به خانه میآمد، همان اول کار سر عروسک باربی را گاز میگرفت، همۀ افراد دیگر را از این همه درد نجات میداد!
سپس قانون انگیزۀ پنهان را داریم: «من طوری رفتار میکنم که انگار این کار را برای تو انجام میدهم، اما واقعیت این است که برای به دست آوردن آنچه میخواهم این کار را کردهام. اکثر ما از این قانون به راحتی عبور میکنیم و آن را نادیده میانگاریم. این قانون در شوهری وجود دارد که با محبت به همسرش یک گردنبند جدید هدیه میدهد، درست قبل از اینکه او دربارۀ قایق ماهیگیری جدیدش که بدون اطلاع همسرش خریده به او بگوید.
همۀ بازیها و قوانین ما در کنار کلمات سادۀ عیسی رنگ خود را میبازد. ترجمۀ تفسیری The Message در زبان انگلیسی متی ۷: ۱۲ را چنین بیان میکند: «این است راهنمای سادهای که تجربه و عقل سلیم برای رفتار ما پذیرا است: از خود بپرس که از مردم چه میخواهی برایت بکنند، سپس فرصت را غنیمت شمار و همان را برای آنها انجام بده. آیا میخواهی روابط تو متحوّل شوند؟ این قانون سادۀ آن است.
گفتن و درک قانون طلایی آسان است. و حفظ کردن آن در حافظهمان کار مشکلی نیست. اما چگونه میتوانیم فراتر از کلمات زیبای آن حرکت کنیم؟ چگونه این قانون را در روابط خود زندگی میکنی؟ اگر میخواهی به این هدف نائل آیی، باید با این مسئله برخورد جدّی کنی که وقتی احساس میکنی که نیازهای تو در یک رابطه برآورده نمیشود، چه باید بکنی.
همۀ ما به نوعی با این مسئله روبرو شدهایم. به جای عمل به قانون طلایی، در یک بنبست غافلگیر میشویم و آن بنبست چنین است: «تو نیازهای من را برآورده نکردی، من هم نیازهای تو را برآورده نمیکنم.» ما وارد یک سرازیری مارپیچگونه میشویم. با همسر، فرزند، والدین و دوست خود. شاید از کلمۀ لجباز خوشت نیاید، اما اگر به اعماق قلب خود نگاه کنی، احتمالاً نوعی لجبازی در هر دوی شما در کار است که میگوید:
«من اولین کسی نیستم که تسلیم شوم! اول میخواهم مطمئن شوم که تو میروی. من پنج بار آخر را اول رفتم. الآن نوبت توست.» این سؤال را از خود بکنید: «آیا در قانون طلایی چنین «چرخشی» میبینم؟» چیز قابل تأملی در این جا هست و آن این که در اینجا صحبت راجع به این است که برای تأمین نیاز دیگران نوبت چه کسی است و همیشه پاسخ صحیح این است که: نوبت من است! «از خود بپرس که از مردم چه میخواهی برایت بکنند، سپس فرصت را غنیمت شمار و همان را برای آنها انجام بده.»
وقتی خود را در بنبستی میبینی که هیچ یک از افراد در رابطهشان نمیخواهند نیاز دیگری را برآورده کنند، چه باید بکنی؟ چگونه میتوانی دل خود را به طرف آن شخص مایل کنی تا رابطهات رشد کند؟
خوشبختانه، راهی برای عبور از موانع وجود دارد. میتوانی این کار را با شکرگزاری برای شخص مقابل شروع کنی. چیزی در مورد آنها پیدا کن؛ حتی اگر آن مسئلهای ناچیز باشد و برای آن خدا را شکر کن. این را دریافتهام که نمیتوانم نسبت به کسی ازخودگذشته باشم، مگر اینکه برای او شکرگزار باشم. بدون شکرگزاری برای آن شخص کاری پیش نخواهد رفت. زمانی قلب تو برای برآوردن نیازهای دیگران نرم میشود که برای آنها سپاسگزار باشی.
نکتۀ قابل تأمل: اگر میخواهم نیازهای خودم برآورده شوند، باید خود را وقف رفع نیازهای دیگران کنم.
آیۀ به یادماندنی: «با مردم همانگونه رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار کنند» (متی ۷: ۱۲ ترجمۀ هزارۀ نو)
از خود بپرس: برای چه کسی باید خدا را شکر کنم تا بتوانم برای رفع نیازهای او ابتکار عمل را به دست گیرم؟
درس آینده: محبت از جان گذشته و فداکار است
نوشتۀ تام هولادِی
ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |