خانوادۀ مسیحیزندگی روزمره مسیحی

فصل بیست و سوم اصول عیسی در روابط: از ریاکاری و تظاهر دوری گزین

رای بدهید

فصل بیست و سوم اصول عیسی در روابط: از ریاکاری و تظاهر دوری گزین

ریا هدف خوبی برای طنز است. داستان خنده داری هست که زنی که با یک کتاب خوب در دست و کیسۀ شیرینی شکلاتی که از فروشگاه داخل فرودگاه خریده بود در اتاق انتظار منتظر هواپیمایش نشست. او اصلاً متوجه مردی که در دو صندلی دورتر از صندلی اش نشسته بود نشد و شروع به خواندن روزنامۀ خود کرد. این زن دست خود را دراز کرد و کیسۀ شیرینی ‏روی صندلی میانی آنها را باز کرد و ‏یک کلوچه برداشت. یک لحظه بعد، او ‏آنچه را که می دید باور نمی کرد، چون آن مرد هم بدون اجازه گرفتن از خانم، دستش را به داخل کیسه رساند و با برداشتن یک کلوچه از  کیسۀ شیرینی ها از خود پذیرایی کرد. ‏زن که نمی خواست کسی متوجه شود، ‏چیزی نگفت. در حالی که هر کدام به نوبت از کلوچه ها برمی داشتند و می خوردند، اعصاب این خانم از دست این مرد به خاطر هر کلوچه ای که برمی داشت خراب شده بود. وقتی فقط یک کلوچه در کیسه ‏باقی مانده بود، آن مرد آن را بیرون آورد و با کمال پررویی دو ‏نیم کرد و در حالی که نیمی از آن را ‏به خانم می داد لبخندی زد. زن با خود این طور فکر کرد: «عجیب است که بعضی مردم چطور با اعصاب آدم بازی می کنند». ‏در همان لحظه، اعلام شد که پرواز آمادۀ بارگیری است. آن مرد بلند شد و به ‏سمت هواپیما حرکت کرد و در حالی که خانم کیفش را برمی داشت تا آن ‏را باز کند و کتابش را در آن جا دهد، متوجه شد که کیسۀ کلوچه هایش تَهِ کیفش هست و دست نخورده!!!‏

واقعاً خوب است که گاهی اوقات به ریاکاری خود بخندیم. ‏این به ما نشان می دهد که ریاکاری چقدر می ‏تواند مسخره باشد. در واقع، وقتی ‏عیسی دربارۀ تظاهر و ریا صحبت کرد، با نوعی طنز زمان خود که با اغراق همراه بود و برای ما ناآشناست، به این موضوع اشاره کرد. این سخنان ‏عیسی  حتماً باعث خندۀ بسیاری در آن زمان شد، وقتی شنیدند که عیسی می گوید: ‏‏«چگونه می توانی به برادرت بگویی ، “بگذار پَرِ کاه را از چشمت به در آورم،” حال آنکه چوبی در چشم خود داری؟ ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود به درآر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پَرِ کاه را از چشم برادرت بیرون کنی.» ‏‏(متی 7: 4-5). ریا یعنی نگاه دقیق کردن به ‏ذره ای در چشم دیگران و نادیده گرفتن ‏تابلوی کلفتی که در چشم خود توست.‏

عیسی سخنان زیادی در بارۀ ریا فرمود. در مکالمه ای دیگر چنین فرمود: «وای  بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، از آن رو که بیرون پیاله و بشقاب را پاک می نمایید و درون آنها مملو از حرص و ناپرهیزی است.» (متی ‏‏23: 25 ترجمۀ کتاب مقدس انگلیسی کینگ جیمز). این بار مسیح با کسی شوخی ندارد بلکه چالشی روشن و واضح که به درون دل فرو می رود. ریاکاران بیشتر ‏نگران ظاهر مسئله هستند تا واقعیت آنچه در درون است؛ که در اینجا به صورت شستن بیرون پیاله و بشقاب بیان شده. آنها  ‏دوست دارند شرط و شروطی را برای دیگران ‏قائل شوند که خود تمایلی به انجام آنها ‏ندارند.

ما به راحتی ریاکاری را ‏چیزی شبیه برگزاری یک جلسۀ بی نام و نشان می دانیم که ‏الکلی ها در یک بارِ مشروب فروشی به نظر می آیند و یا آنانی که تلاش می کنند وزن کم کنند اما در یک بستنی فروشی بستنی های پرچرب دیده می شوند. ‏اما عیسی این تعریف را بسط می‌دهد: ‏ریا، اشاره کردن به وجود اشتباه در زندگی کسی دیگر است، در حالی که در همان حین تمایلی به در نظر گرفتن یا پذیرفتن ‏همان اشتباه در زندگی خودت نیستی. ریا یعنی وقتی به بچه هایمان می گوییم: «هر چی گفتم انجام بده اما من نمونۀ تو نباشم!»‏

واژۀ ریاکاری از کلمۀ یونانی گرفته شده که برای ‏بازیگرانی که در صحنۀ نمایش بودند و ‏از پشت نقاب هایی که جلوی صورتشان ‏نگه داشته می شد، صحبت می کردند. ریاکاری ‏یعنی پنهان شدن پشت نقاب. چرا پشت ‏نقاب پنهان می شوی؟ چون اینطور فکر می کنی که ‏مردم از نقاب تو بیشتر از خودِ تو خوششان می آید. و در ضمن به ‏احتمال بسیار زیاد، به این دلیل که نمی خواهی دیگران از کاری که پشت نقاب می کنی باخبر شوند، به این کار دست می زنی.‏

استفاده از ماسک یا نقاب آسان است و خطر کمتری برای شخص دارد، و بنابراین همۀ ما گاهی اوقات دست به این کار می زنیم. ‏سؤالی که در اینجا مطرح است این است که: «آیا می خواهی مردم خودِ واقعی تو را ببینند یا این که تو را با نقاب بشناسند؟ آیا ‏می خواهی مسیری را انتخاب کنی که ‏مردم در مورد تو فکرهای خوبی بکنند اما توی واقعی را نشناسند؟ یعنی آیا می خواهی مسیر گرفتار شدن در دام ‏زندگی با تظاهر به چیزی که نیستی را طی کنی؟» اما این  مسیر به جایی ختم می شود که یک روز از کسی می شنوی ‏که به تو می گوید دوستت دارد، اما ‏صدایی از درون به تو می گوید: « اگر حقیقت را  در مورد من می دانستی هرگز نمی گفتی مرا دوست داری!» این ‏جاده ای خسته کننده برای سفر زندگی است و هر ‏شب، خسته از تظاهر به چیزی که نیستی، سرت را بر بالین می گذاری.

انتخاب با توست: می توانی به همین راه خود ادامه دهی یا راهی را انتخاب کنی که به آزادی در یک زندگی بدون رمز و راز منتهی می شود. یعنی زندگی که در آن مردم به تو برای آنچه وانمود می کنی احترام نمی گذارند بلکه برای آنچه واقعاً هستی دوستت دارند و برایت ارزش قائلند.‏

چگونه می توانم پذیرای ریاکاری نباشم؟

تنها راه عملی ساختن این سخنان عیسی ‏در این اصطلاح یافت می شود: با مشکل روزت همان روز برخورد کن، در رابطه ات صداقت و سرسپردگی نشان بده و در گفتگوهایت به سخنان طرف مقابل با دقت گوش فرا ده. به ‏جای قضاوت کردن افراد در ذهن خود، ‏تصمیم بگیر که آنها را با حرف ها و اعمالت دوست داشته باشی. پولس به ما چنین توصیه می کند: «تظاهر به محبت نکنید، بلکه محبتتان صادقانه باشد» (رومیان 12: 9 ترجمۀ معاصر). تظاهر کردن ‏کار بسیار آسانی است. من وقتی به  سخنان کسانی که بیشتر دوستشان دارم گوش می دهم، از اینکه اینقدر ‏تظاهر می کنم، شرمنده می شوم. در حالی که آنها با من حرف می زنند ‏ذهن من مشغول چیزهایی است که به نظرم مهم هستند و به حرف های آنها گوش نمی سپارم. آنها در حالی که به چشمان زل زدۀ من نگاه می کنند، از من می پرسند: «شنیدی چی می گفتم؟» این ‏لحظه ای است که باید حقیقت را  گفت. آیا به تظاهر کردن خود ادامه می دهم یا حقیقت را اعتراف می کنم؟ خیلی ‏وقت ها جواب داده ام: «البته، گوشم با تو بود؟» و سپس سعی کردم قطعاتی از حرفهای آن شخص را ‏کنار هم بگذارم تا طوری رفتار کنم که ‏انگار در تمام مدت حواسم به او بوده و به او گوش می دادم. چرا ‏از تظاهر کردن دست برنمی دارم؟ اگر به جای تظاهر، حقیقت امر را بگویم که: «واقعاً متأسفم؛ واقعیت این است که گوش نمی دادم. لطفاً دوباره تکرار کن»، خیلی واقعی تر خواهم بود و طرف مقابل هم احساس راحتی بیشتری خواهد کرد.‏

روزی عیسی به برخی از افرادی که در ‏تظاهر و ریا تبحّر داشتند، فرمود: «اعمال نیک خود ‏را در انظار مردم انجام ندهید، تا شما را ببینند و تحسین کنند» (متی 6: 1). همۀ زندگی آنها ‏نمایشی به تمام معنا بود و در آن اصالتی وجود نداشت. حقیقت ‏این است که مردم اغلب احساس می‌کنند که در ‏دام ریا افتاده‌اند و نمی توانند از آن آزاد شوند. در چنین حالتی زندگی تو شبیه ‏یکی از آن نمایش هایی می شود که سال ‏به سال در خیابان برادوِی اجرا می شود (خیابان برادوِی در شهر نیویورک، محل تئاتر و تفرج گاه است. توضیح از مترجم). هر ‏روز صبح از خواب بیدار می شوی و ‏پردۀ نمایش برای نمایشی دیگر برای روزی دیگر بالا می رود. تو به خوبی واقفی که داری وانمود می کنی، اما نمی دانی این نقش را چطور به شکل دیگری بازی کنی. این هفته می توانی مسیر خود را عوض کنی. این نمایشی است که ‏باید هر چه زودتر متوقف شود. می توانی تصمیم قاطع بگیری و پرده را ببندی و با آزادی تمام بگویی: «همۀ اینها نمایشی بیش نبود و از امروز همه چیز تغییر می کند.»

این آزادی کجا به دست می آید؟ در این که از خود بپرسی: «برای تحت تأثیر قرار دادن چه کسی زندگی می کنم؟» ‏خدا به سموئیل فرمود: «انسان به ظاهر می نگرد، اما خداوند به دل» (اول سموئیل 16: 7 ترجمۀ هزارۀ نو). اگر برای تحت تأثیر قرار  دادن مردم زندگی کنی، در نهایت به آنچه ظاهر مردم نشان می دهد، می رسی. چون این چیزی است ‏که مردم را تحت تاثیر قرار می دهد. و تمام زندگی خود را صرف نقاشی یک نقاب ‏بهتر از نقاب قبلی خواهی کرد. طوری ‏زندگی کن که خدا را تحت تأثیر قرار ‏دهی. آنگاه فوری متوجه می شوی که نگاه او نافذ است و از نقابی که گذاشته ای عبور می کند. خدا تحت ‏تأثیر ظواهر ما قرار نمی گیرد. وقتی متوجه می شوی که برای کسی زندگی می کنی که نمی توانی خود را از او پنهان کنی و تو را عمیقاً دوست دارد و به وسیلۀ او می توانی زندگی موفقی داشته باشی و ابدیت را با او سپری کنی، آزادی فوق العاده ای را از ریاکاری و تظاهر  تجربه می کنی.‏

نکتۀ قابل تأمل: ریاکاری یعنی به جای واقعیت ها، نگران ظواهر امر باشیم.

آیۀ به یادماندنی: «تظاهر به محبت نکنید، بلکه محبتتان صادقانه باشد» (رومیان 12: 9 ترجمۀ معاصر).

از خود بپرس: آیا در زندگی ام شرایط یا رابطه ای بوده که با نقاب گذاشتن بر چهره ام، احساس راحتی کرده ام؟

درس آینده: از صداقت استقبال کن

نوشتۀ تام هولادِی

ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO