طردشدگی و رهایی از آن (نظری اجمالی بر داستان لیه و راحیل در پیدایش فصل ۲۹)
طردشدگی و رهایی از آن
(نظری اجمالی بر داستان لیه و راحیل در پیدایش فصل ۲۹)
کسی هرگز وجود نداشته که به نوعی طردشدگی را لمس نکرده باشد. چند نمونه عبارتند از: وقتی تو را بی هیچ دلیل از کار برکنار میکنند، وقتی پدر یا مادر تو به تو اهمیتی نمیدهند، وقتی میشنوی که فرزند ناخواستۀ پدر و مادرت بودهای، وقتی همسرت از تو طلاق میگیرد، وقتی دوستان از جمع صمیمی خود تو را کنار میگذارند، دوست پسر یا دوست دختر تو یکباره رابطهاش را با تو قطع میکند و…
چنین تجربیاتی زخم عمیقی در درون تو ایجاد میکنند و گاه باعث افسردگی و گوشهگیری در تو میشود. چه متوجه آن باشی و چه نباشی! (امثال سلیمان ۱۳:۱۵ و ۱۴:۱۸)
برخی بخشهای کتابمقدس مانند صاعقه بر قلب انسان اثر میگذارند. نه به این دلیل که چیز تازهای میخوانی… بلکه چون این بار آن را با نگاه دیگری میخوانی.
یعقوب (که خدا نام او را اسرائیل گذاشت) عاشق زن جوانی به نام راحیل شد و هفت سال برای پدر او، لابان، کار کرد تا بتواند با او ازدواج کند. اما لابان در شب عروسی، یعقوب را فریب داد و به جای راحیل، لیه (دختر بزرگترش) را به او داد. وقتی یعقوب متوجه شد چه اتفاقی افتاده، دوباره تقاضای ازدواج با راحیل را کرد و هفت سال دیگر برای او کار کرد.
پس یعقوب صاحب دو همسر شد که خواهر هم بودند: لیه و راحیل. و این دو خواهر، هر دو کنیزانی هم داشتند.
اغراق نیست اگر بگوییم وضع این خانواده بسیار پیچیده و درهم برهم بود. یعقوب از سوی لابان فریب خورد. در این فصل میخوانیم که چشمان لیه کم فروغ بود (برخی مفسرین کتاب مقدس چنین باور دارند که به احتمال قوی چشمان لیه انحراف داشت) و به احتمال قریب به یقین توسط خانواده و حتی خواهرش به خاطر این ضعف فیزیکی خود تحقیر میشد و مورد تمسخر قرار میگرفت. او به مردی داده شد که به او مانند خواهر کوچکترش عشق و علاقه نداشت. این خانواده پر از آشفتگی و درد بود.
اینجاست که آیههایی در این فصل وجود دارند که توجه ما را به خود جلب میکنند: (پیدایش ۲۹: ۳۱-۳۵ قرائت شود).
لیه با همۀ وجود امید داشت که تواناییاش در زادن پسر، دل یعقوب را به سوی او متمایل کند. واقعاً چه احساس طردشدگی فجیعی در دل داشته است.
اینکه او با تولد پسر دوم و سوم همچنان در پی توجه و محبت یعقوب بود، نشان میدهد که رئوبین (نخستزاده) کافی نبود تا دل یعقوب را تغییر دهد و لیه در چرخهای گرفتار بود که شاید با فرزندی دیگر، دل یعقوب نرم شود. به بیان دیگر، تمام تلاش او این بود که توجه و عشق یعقوب را به دست آورد.
وقتی پسر سوم به دنیا آمد، هنوز امیدوار بود که این بار یعقوب او را دوست خواهد داشت.
اما با تولد پسر چهارم تغییری پدید آمد. این بار او گفت: «این بار خداوند را ستایش خواهم کرد».
در این نقطه، دیگر انتظار و نگاه او به محبت یعقوب نبود. دیگر نمیکوشید خودش را ثابت کند بلکه در عوض، توجهش را به خدا دوخت.
این لحظۀ فراموش نشدنی بود! گویی لحظۀ احساس پذیرش و تسلیم لیه به خدا بود.
لیه طرد شده و رنجدیده بود، اما خدا با او بود و از او حمایت کرد. او در طی به دنیا آوردن چهار پسر (که چهار قبیله از دوازده قبیلۀ اسرائیل شدند)، یک سفر روحانی برای پذیرفته شدن را طی کرد. او آرزوی عشق و توجه یعقوب را در دل داشت، اما دل یعقوب با راحیل بود. حتی راحیل هم حس طردشدگی را عمیقاً احساس کرد وقتی نمیتوانست فرزندی برای یعقوب بیاورد و رَحِم او بسته بود.
موسی این روایت را مینویسد تا شرح دهد چگونه قبیلههای اسرائیل آغاز شدند.
لیه از خلال طردشدگی، در حال شکلگیری روحانی شخصیتش بود. هر نامی که بر پسرانش نهاد، نشان از کشمکش درونی او با خدا و خودش داشت. از خیلی جهات، سفر لیه در زندگی نشانه و نمادی است از اینکه چگونه خدا در طول تاریخ اسرائیل از طردشدگی برای شکل دادن این قوم استفاده کرده است. لیه همسر ناخواسته بود و اسرائیل قومی تحقیر شده. اما چقدر زیباست که خدا از هر دوی این طردشدگان حمایت کرد و آنان را وسیلهای برای نقشۀ رستگاری خود ساخت.
آیا این فریاد دل لیه برای اینکه «کِی پذیرفته میشوم» برای تو آشنا نیست؟ او تلاش میکرد که با به دنیا آوردن فرزندان، راهی برای جلب عشق و محبت شوهرش بیابد.
آیا برای تو اتفاق نیفتاده که با خود بگویی: ای کاش کافی باشم…ای کاش بتوانم کاری کنم…ای کاش مفید یا بارور یا موفق باشم…
اما این «آرزوها» هرگز عشق و محبتی را که لیه برای آن تقلا میکرد، نصیبش نکرد. لیه تنها زمانی که از تلاش دست کشید لحظهای بود که نگاهش را به خدا دوخت و گفت:
«این بار خداوند را ستایش خواهم کرد» و اینجا بود که آزادی روحانی او از طرد شدگی آغاز شد. یهودا پسر بسیار ویژهای شد.
شاید انتظار نداری متنی که اینقدر قدیمی است، تا این حد به قلب تو نزدیک باشد. من هم سالها بهعنوان فردی کمالگرا، کوشیدهام ارزشم را ثابت کنم، شایستگی برای برگزیده و محبوب بودن را به دست آورم و به منظور کسب احترام و توجه دیگران به شدت کار و تلاش کردهام.
اما پیام کلام خدا برای ما در اینجا این است: وقتی دل خود را به خدا تسلیم کنم، محبت و پذیرش او را دریافت میکنم و در نهایت آرامش و ارزش حقیقی را مییابم. این نمونهای دیگر است از اینکه چگونه خدا از طردشدگی و رنج یعنی چیزهایی که همه ما میکوشیم از آنها فرار کنیم، برای نزدیک کردن ما به خود استفاده میکند.
لیه چهار پسر داشت (و عدد چهار در عبری معنای جالبی دارد). آیا میدانی عدد چهار در کتاب مقدس در چه جاهایی دیده میشود؟
چهار فصل
چهار باد
چهار جهت
چهار موجود زنده
چهار سوارکار
عدد چهار نماد کمال آفرینش، نظم خدا در جهان مادی، و اغلب نشانهای از نقطۀ عطف یا پیشگویی در کتاب مقدس است.
حال برگردیم به لیه. پسر چهارم لیه یهودا (به عبری: یِهوداه) بود. این اولین نام در کتابمقدس است که هر چهار حرف نام مقدس خدا یعنی ی-ه-و-ه را در خود دارد.
یِهوداه، یک حرف اضافه دارد: «دالت (ד)» که به معنی دَر است و به کلامی دیگر یهودا دروازهای به سوی یهوه میشود. از همین نسل بود که رهانندۀ جهان، یعنی عیسی آمد.
احساس پذیرش لیه در برابر خدا و ستایش خدا، دری را گشود که نسلی به وجود آید که مسیح از آن نسل به جهان خاکی ما پا نهد. طردشدگی لیه با آمدن نسل پسرش تبدیل به نجات و رهایی شد. تسلیم او، دری برای آمدن مسیح موعود شد. واقعاً کار خدا چقدر شگفتانگیز است.
در حین خواندن این فصل، چند نکته دربارۀ ذات خدا (یهوه) فرا میگیریم:
- او در میان شرایط آشفته و سخت عمل میکند. واقعاً صحنۀ کشمکش این دو خواهر بر سر فرزندان یعقوب (که کنیزان هم وارد این ماجرا شدند) قابل توجه است.
- او همیشه صدای ضعیفان، طردشدگان و کنارگذاشتهشدگان را میشنود. دربارۀ لیه نوشته شده «محبوب و مورد علاقه» نبود (۳۱:۲۹)، و خدا او را با افتخارِ شش پسر تسلی داد.
- طردشدگی دردناک است، اما خدا میتواند از آن برای دریافت عشق و پذیرش خود استفاده کند و به ما یاد بدهد که نگاه ما به او باشد. طردشدگی از سوی مردم و اتفاقات مختلف در دنیا، قلب ما را به سوی پدر سوق میدهد.
- تسلیم ما معمولاً دری است که برکات بزرگتری از آن جاری میشود. شاید تعجب کنید ولی رها کردن، با خود آرامش و فراوانی بیشتری میآورد تا تلاش برای کنترل همهچیز.
خدا طراح هوشمند و زیبایی است. کشمکش میان طبیعت خدا (حاکم، قدوس، قادر مطلق) و انسان (آشفته، ناپایدار، ضعیف) گاه دشوار است اما نشان میدهد که خدا چقدر مشتاق ایجاد رابطه و همراهی با ماست. او با زندگی ما عمیقاً درگیر است، حتی وقتی ما همهچیز را خراب میکنیم.
لیه ناامیدی خود را به ستایش تبدیل کرد. او داستان عشقی که در آرزوی آفریدن آن بود، به دست نیاورد، اما در عوض، چیز بزرگتری یافت؛ یعنی پسری که نجاتدهندۀ جهان از نسل او آمد.
وقتی تلاش برای توجه و محبت توسط دیگران را کنار میگذاریم و به جای آن خدای ناظر را حمد و ستایش میکنیم، همهچیز تغییر میکند.
و نکتۀ پایانی اینکه: در ادامۀ کتاب پیدایش (به همین دلیل مهم است هنگام مطالعۀ کتاب مقدس تمام کتاب را در نظر داشته باشیم)، متوجه این نکته میشویم که لیه دوباره به کشمکشهای سابق خود بازگشت. در تولد پسران بعدی، باز هم به این فکر کرد که شاید این بار بتواند دل یعقوب را به دست آورد. به نظر میرسد تنها یهودا بود که با تولدش باعث شد قلب لیه واکنش متفاوتی نسبت به قبل نشان دهد. این برای من دلگرمی بزرگی بود که بدانم حتی وقتی گمان میکنم در ایمان خود به نقطۀ مطلوب خود رسیدهام، باز هم لغزش، سرگردانی و تقلا به سراغم میآید. اما خدا وعدۀ خود را پس نگرفت و نظر خود را تغییر نداد.
چند قدم برای دریافت شفا از حس طردشدگی:
- قدم اول: پیش از دریافت شفا از خدا باید علت درد را بپذیری و آن را با اسم صحیح خود اعتراف کنی یعنی بگویی: «میپذیرم که در من حس طردشدگی وجود دارد».
- قدم دوم: کسانی که به تو آسیب زدهاند و تو را طرد کردهاند ببخش. همانگونه که مسیح با وجود تمام طردشدگیهایش از طرف مردم، پیلاتس و شاگردانش این دعا را کرد: «پدر اینان را ببخش زیرا نمیدانند چه میکنند». اگر میگویی چنین کاری خیلی دشوار است، روحالقدس آماده است تا در این امر کمکت کند.
شاید بگویی کسی که باید او را ببخشم، دیگر در قید حیات نیست! مسئلۀ اصلی طرف مقابل نیست بلکه شفای حس طردشدگی خودت است. گفتهای هست که آنچه میخوری باعث زخم معده تو نمیشود بلکه آنچه تو را میخورد باعث زخم معدۀ تو میشود. - قدم سوم: با جدیت به خود بگو: «من این تلخی، رنجش، تنفر و سرکشی را ترک میکنم و به خدا میسپارم».
- قدم چهارم: کاری که خدا از پیش برایت تدارک دیده بپذیر و در آن لذت ببر. این را بپذیر که خدا به خاطر عیسای مسیح و کاری که او برایت کرد، تو را پذیرفته و عاشق توست (افسسیان ۴:۱-۶).
- قدم پنجم: خودت را بپذیر. نه تنها نیاز داری خدا تو را بپذیرد بلکه باید خودت نیز خود را بپذیری. این را بپذیر که تو شاهکار دست خدایی.
- قدم ششم: از حمایت و دلگرمی و تشویقهای جماعت کلیسایی محلی خود برخوردار شو.
در پایان دعا کن و خطاب به خدای پدر بگو:
«خدای پدر، من از تمام گناهانم توبه میکنم و ایمان دارم عیسای مسیح به خاطر گناهان من بر صلیب جان داد و روز سوم از مردگان برخاست. من تمام کسانی را که مرا طرد کردهاند یا به من آسیب رساندهاند و هرگز به من محبت نکردهاند، می بخشم و میدانم که تو نیز طبق وعدهات مرا میبخشی و مطابق آنچه در کلام خود گفتهای عاشق من هستی و مرا پذیرفتهای. برای جماعت کلیسای تو سپاسگزارم که خانوادۀ بینظیر تو در جهان است. و این را نیز اعلان میکنم که من اکنون از هر روح تاریک و شریر که از زخمهای زندگی من سوءاستفاده میکرد، آزاد شدهام و روح خود را در آزادی تو قرار میدهم تا در تو شادی کند. در نام پرقدرت عیسای مسیح. آمین».
نوشتۀ کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |