سقوط یا هبوط!
" آنگاه چشمهای هر دو ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند"(پیدایش۳:۷)
میوه ممنوعه و سرکشی، حدیث وسوسه و اشتیاق، انتخاب آگاهانه بی اعتمادی است و نه کنجکاوی شیطنت بار فرزندی که اسباب قهر پدر مهربان خویش را فراهم آورده.
داستان سقوط انسان داستان زایش درد و تولد جراحت در بطن رابطه عاشقانه خالق و مخلوق است، عجب اینکه برخی مذاهب از این فاجعه عمیق که درست در مقدس ترین حریم عالم امکان یعنی باغ عدن روی داد جز به عنوان نافرمانیای خفیف که اوج تبعاتش اخراج آدمی ازعرش و آمدن بر فرش باشد، نام نبردهاند
برداشت و معرفیای اینگونه از عصیان خود خواسته آدمی چیزی جز این نیست که باور کنیم آدم و حوا، خدا و شیطان و فرشتگان آتشبارحافظ درخت حیات، همه و همه بازیگران نمایشی اند که قهرمان داستان در اجابت صحنه از پیش طراحی شده میبایست از میوه معرفت نیک و بد کام گیرد و داستان بشریت بر روی زمین آغاز شود و چنان تصور کنیم که گویی حیات و بودن در عرش برین به خودی خود خواهشهای درونی بشر را بر نمیآورده است و تنها با آمدن بر زمین بوده است که آدمی عرصه بر استعدادها و خودیت خود مییابد. این رویکرد غلط در کنه خود بر این باور است که نه تنها آدمی گناهی آنچنان مستوجب عقوبت مرتکب نشده است بلکه خدا خود با فراهم آوردن اسبابهایی چون درخت خوش منظر و دانش افزا، اراده آزاد راه را برای آدمی فراهم آورده تا انسان خود بر آنجا که شایستگی خود شدن و کشف خویش را دارد هبوط کند، اینان حتی از ذکر کلمه سقوط طفره رفته و هبوط یا نزول را بر این عصیان آدمی میپسندند.
برخی چنین رویکردی را اصولا ضرورت رشد و تعالی و آگاهی و معرفت دانسته و دست زدن آدم به چنین مخاطره ای را اوج تفاوت او از موجودات دون مایه تر میدانند. در چنین برداشت نادرستی ازفاجعه سقوط بشر، خدا همچون پدری است که درعین سخت گیری بر فرزند بازیگوش خود در دل فرزند شوخ طبع خود را بدلیل جسارت عمل به نبایدها میستاید و شیطنت هایش را نشان شجاعت و ذکاوت فرزند پر توان خود میانگارد و در دلش او را تحسین میکند و با بیرون کردن او از خانه کوچک پراز محدودیت و باید و نبایدهای خود و جدا کردن آدم از جوار فرشتگان مطیع سر براه، او را به مکانی تازه میفرستد تا همه بودن خویش را عیان سازد و توانایی و جوش و خروش خویش را تخلیه کند. این نگرش حتی ماندن و اطاعت آدم و حوا را از فرمان خدا نوعی مصلحت طلبی و نان به نرخ روز خوری پنداشته و اقدام جسورانه آدمی را بنیان استقلال و خودکفایی بشر تلقی کرده و بر شهامتش در شکستن تابوهای از پیش قرار داده شده در بهشت برین مرحبا میگویند حال آنکه :
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
از این روست که در این ایدئولوژی عصیان دردناک آدمی تنها به خطایی نه آنچنان تلخ تخفیف داده شده است. در این طرز تفکر اثری از نفس سقوط کرده بشر و رابطه شکسته شده انسان و خدا وجود ندارد از این رو دیگر لزوم بخشایش گناه نخستین و آمرزش و رستگاری از لعنت گناه مطرح نمیشود واز این رو چیزی به نام سرایت بیماری مهلک گناه در تبار بشر وجود ندارد و گناه نخستین تنها دامنگیر آدم و حواست و حال تنها ثمره تلخش برای ما اینست که به جای آنکه در بهشت برین چشم بگشاییم مجبوریم که در زمین متولد شویم بیآنکه چیزی از ویروس قوت یافته گناه آدم و حوا و نسلهای تبهکار آدمی و تبار بیمار بشری خود در ما رسوخ کرده باشد.
کتاب مقدس اما در پس این تجربه دردناک چیزی بیش از هبوط و باز شدن چشمان و دیدن عریانی وجودی آدمی میبیند. کلام خدا به صراحت ثمره تاریک این عصیان را متوجه نسلهای آدم و حوا میبیند از این روست که وعده کوبیده شدن سر مار را به نسل زن مربوط میسازد زیرا باید لعنتی دامنگیر نسل بشر باشد که با آمدن کسی از تبار زن عامل اقتدار لعنت و گناه- شیطان، مار- کوبیده گردد ( پیدایش۳:۱۵-۱۹).
داستان سقوط آدم تنها سقوط آدم و حوا نبود بلکه داستان به تاراج رفتن کل خلقت به زیر سلطه لعنت و گناه بود( پیدایش ۳: ۱۷) و از این روست که پولس رسول در رساله به رومیان با چنین حرارتی مینویسد که: "زیرا میدانیم که تمام خلقت تا الان با هم در آه کشیدن و درد زه میباشند."
طنز گزنده کتاب پیدایش در باب ۳ به زیبایی ماحصل درخت خوش منظر دانش افزا را فهم عریانی و خلاء معرفی میکند و نه معرفتی از نوع آگاهی و شعوری عارفانه که گاهاً شعرا و عرفا را شیفته خود کرده است. درخت معرفت نیک و بد تنها چشمانشان را بر عریانی ایشان گشود و نه دانش و فهمی که مخلوق را به ارضاء میل درونی اش یعنی چون خدا شدن رهنمون شود. نه تنها وعده شیطان یعنی"چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید شد."( پیدایش ۳:۵) تحقق نیافت بلکه چشمانشان بر تهی وارگی خویش گشوده شد و شرم و ترس و عذر وافترا بر همنوع و بر خدا را بر انسان به ارمغان آورد، از این روست که داستان میوه معرفت نیک و بد کتاب مقدس داستان رنج و سقوط و شرمساری و انتشار ویروس مهلک گناه در پیکره جوان آدم است و نه داستان عرفانی هبوطی به سیارهای دیگر به جهت سیاحت و کسب علم و معرفت و فضایل.
داستان سقوط در کتاب مقدس چشمان ما را بر عریانی ما میگشاید و درمان این کوری روحانی را در دستان معجزه گر و سوراخ نسل زن – پسر خدا یعنی عیسی میسر میبیند. این داستان داروی خودخواهی عمیق نوزاد آدمی از همان بدو تولد را در جراحات پسر فروتن خدا بر صلیب میبیند. نوزاد نحیف بشر باید به پیکره شفا یعنی پسر خدا قلمه زده شود تا از حیات او بنوشد و شفا یابد.
سقوط بشر در کتاب مقدس چنان تاریک و همه گیر است که تنها نورسیمای مسیح میتواند فضای تیره خلقت تباه گشته را منور سازد، داستان سقوط داستان هبوط نیست داستان شب غلیظ توطئه و تبانی است، داستان بیوفایی آدمی است داستان ترک خانه محدود پدر بهر رسیدن به فضای باز تنعم و دویدن و کنکاش روحی تشنه و چشمی باز نیست بلکه داستان سقوط به اعماق گل و تباهی و کوری و کری روحانی است.
بی او آگاهی و روشن دلی میسر نبود از این رو آدم و حوا و از آن پس هر نفس زندهای که پای بر این محنت سرای تاریک مینهد نابینا بدنیا میآید و تنها سرمه فیض مسیحاست که چشمان دودگرفته بشر را نجات خواهد داد و شربت فهم و معرفت به کام تشنه انسان خواهد ریخت. "…چنانکه در آدم همه میمیرند در مسیح نیز همه زنده خواهند شد"( رومیان ۱۵:۲۲). طریق لاهوت، بی خود از خود گشتن است و بر چوب صلیب بالا رفتن و خاکساری آموختن و نه از درخت عدن به ناسوت سقوط کردن.
یارب دل پاک و جان آگاهم ده آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول زخودم بیخود کن بیخود چو شدم زخود، به خود راهم ده
نوشته: کیوان سیروس
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |