دو لبۀ یک قیچی
دو لبۀ یک قیچی
جلوی کلیسایی روز یکشنبه دو نفر به ظاهر فقیر به فاصلۀ یک متر از همدیگر نشسته از افراد درخواست پول میکردند.
اولی نوشته بود:
من فقیر مسیحی هستم به خاطر بزرگواری و محبت مسیح به من کمک کنید.
دومی نوشته بود:
من فقیر مسلمان جهادیام به خاطر جهاد در راه اسلام به من کمک کنید.
مردم با خواندن نوشتههای آنها سخاوتمندانه به فقیر مسیحی پول میدادند و فقیر مسلمان هیچ پولی دریافت نمیکرد.
شخصی دلش به حال فقیر مسلمان سوخت و به او گفت ننویس “من مسلمان جهادیام”، اینها با کلمۀ جهاد مشکل دارند بنابرین هیچ کس جلوی کلیسا به تو پول نمیدهد. وقتی این شخص دلسوز عبور کرد و رفت، فقیرِ به ظاهر مسلمان به فقیرِ به ظاهر مسیحی گفت:
هی میرزا یعقوب ببین کار دنیا به کجا رسیده؟
میرزا یعقوب گفت چی شده میرزا اسحاق؟
میرزا اسحاق گفت: این بابا رو ببین اومده داره طرز بیزینس کردن رو به ما یهودیها یاد میده!!!
در واقع آنها هر دو یهودی شریک و همکار هم بودند که با روش “تحریک بر علیه همدیگر” داشتند به روش بسیار موفقیتآمیزی بیزینس میکردند.
لطفاً هرگز با نوشته و ادعا و اسم و عنوانهایی که نشانتان میدهند تحریک نشوید. مخصوصاً مواظب افرادی که با بدگویی و انتقاد کردن و ناسزا گفتن در پشت سر دیگران ادعای دوستی با شما را دارند باشید. چه بسا این یک همکاری پنهانی به جهتِ به دام انداختن و بهرهوری کردن از شما باشد.
خیلیها مانند دو لبۀ قیچی، به ظاهر مخالف یکدیگرند ولی در حقیقت شریک دزد و رفیق قافله میباشند و با هم تبانی کرده که شما را “فریب ذهنی” بدهند تا از احساساتِ به هیجان آمدهتان به نفع خودشان استفاده کرده نانشان را به تنور فرصتها بچسبانند.
جلیل سپهر
@jalilsepehr
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |