خدای محکوم و مفهوم مصالحه و آشتی
همه ما لحظاتی را در زندگی بیاد داریم که همچون سراینده مزامیر، آهنگی جز شکایت و گله بر زبان نداشته ایم و به جای شادی و سرور و تغزل در وصف نجات دهنده خود خدا، مرثیه سرای دل بی طاقت و داغدار خویش بوده ایم.
شاید همه ما در لحظاتی خدا را یگانه مقصر رنجهای خود و دیگران و این جهان پنداشته ایم و او را متهم به بی توجهی یا سنگدلی نسبت به بشریت کرده ایم یا شاید حتی پا را فراتر گذاشته و خدا را برای آفرینش چنین دنیای پر از تلخی و ناکامی سرزنش کرده و حتی به نیکویی او نیز شک کرده باشیم.
در چنین موقعیتهایی گویی این خداست که نیاز به بخشش و آمرزیده شدن در ذهن و قلب آدمی دارد گویی اوست که باید بخشیده شود، گویی اوست که مجازاتش ارضای دل دردمند بشر است.
آشتی و مصالحه همواره موقعیتی دو طرفه میباشند و هر دو طرفین ماجرا با هم مصالحه می کنند و در پی جبران مافات بر میآیند. آشتی و مصالحهای که عهد جدید از آن یاد میکند و در صلیب و مرگ مسیح چنین مصالحهای مابین انسان و خدا با مرگ و کفاره مسیح تکوین میگردد از این گونه است.
دل ضربدیده آدمی با دیدن فاجعههای رایج هر روزه در تاریخ از جمله: جنایات و کشتار بیگناهان و کودکان، تجاوز به عنف و ظلم و ستم زورمندان بر ضعفا ، فاجعههای طبیعی از جمله زلزله و طوفان و طغیان و آتشفشان، کودکان ناقص الخلقه و سایر سیهروزیهای دامنگیر بشر، همواره تنها به دنبال همدردی خدا نمیگردد بلکه آنانکه بیش از دیگران گرفتار و متضررند و کشتی زندگی خود را شکسته و از دست رفته میبینند بیش از همدردی خدا طالب مجازات خدایند و خدا را مسبب همه بدبختیهای خویش میپندارند. ما مسیحیان نیز اگر با خویشتن کمی صادق باشیم بیاد میآوریم که تا چه حد در موقعیتهایی از خدا خشمگین بوده و او را در دادگاه خویش متهم کرده و مجازات نمودهایم شاید برای دعاهای بیجواب خود و یا بواسطه عدم تحقق وعدههایی که آنها را مطالبات مسلم خود از خدا انگاشتهایم و یا با از دست دادن عزیزی به دلیل بیماریای علیرغم نبوتها و پیامهای همراه با ضمانت هم ایمانانمان مبنی بر شفا و پیروزی و یا پس از اطلاع از شکستها و ناکامیهایی که انتظار آن را نداشتهایم و خدا را پشت و پناه خود میپنداشتهایم…
پاسخ شاید این است که خدا خود میدانست که نیاز دارد تا در دادگاه بشریت برای همه شکستها و درماندگیها، بیعدالتیها و چراها، شکنجهها و رنجها، بلایای طبیعی و اختلالات و تمامی بد بختیها و سیهروزیهایی که بشر خود آن را بواسطه اراده آزادش تولید کرده است، محاکمه و محکوم گردد و این دقیقاً از فرط محبت و عشق پدرانه و بیدریغ خدای کتاب مقدس است که چنین محاکمهای در صلیب مسیح به ظهور رسید.
بیایید اینگونه فرض کنیم که اگر بخواهیم خدا را خواه عادلانه و خواه ناعادلانه به سبب تمامی سیه روزیهای خود و پدران خود و اصلا کل تاریخ بشر محاکمه کرده و در نهایت رای به محکومیت او صادر کنیم آنگاه چه گزینهای را بر میگزیدیم؟
قطعاً شکنجه و نهایتاً مرگ را بر میگزیدیم زیرا که در جهان مادی ما این نهایت شکست و انتقام بشری است. حال اگر در طول تاریخ بشر جستجو میکردیم تا او را به درندهخوترین و قهارترین حکومتها و سفاک ترین مجریان این حکم بسپاریم در این صورت با فرض قریب به یقین دولت روم حاکم بر سرزمین اسراییل زمان مسیح، تحت فرمانداری پنطیوس پیلاتس یکی از بهترین گزینهها بود تا ما را به این اطمینان برساند که خدا بشیوهای کاملا دردناک و وحشیانه مورد شکنجه و آزار و شلاق و تهمت و تحقیر و تمسخر و آب دهان قرار گیرد و نهایتا به سزای اعمالش برسد و به خشن ترین روشی که بشر آن را اختراع کرده باشد با تاجی از خار بر سر و میخهایی فرو رفته در دست و پا، میان زمین و هوا آویزان و بدنی که شلاقها گوشت را تا به استخوان از آن ربودهاند، اعدام گردد.
خدا در جلجتا به این ظلم به ظاهر عادلانه بشری آمین گفت . خدا اجازه داد تا مذهب که بزرگترین و اصلح ترین ابزار داوری حق و عدالت است او را مجرم شناخته و به شیوهای کاملاَ شرعی و قانونی و مذهبی رای بر گناهکاری پسر بیگناهش نهد و او را به دار مجازات بیاویزد.
انسان در جلجتا خدا را مجازات کرد تا دیگر بر او ادعایی نداشته باشد تا دیگر داغ از دست دادن و شکست و تحقیر و درد را به تنهایی سهیم نباشد تا بتواند به زخمهای خونین عیسی پسر خدا زخمهایش را مرهم نهد و عقدههای بشری اش به دردهای خدا بر صلیب شفا یابد. آری در صلیب عیسی، انسان خدا را شکنجه کرده و محکوم نمود. حال آشتی حقیقی در روح و جسم و احساس بشر میتواند صورت گیرد زیرا که مسبب دردهایش به زعم بیمار آدمی به سزای خویش رسیده و عدالت خواهیاش ارضاء گردیده است اما اینبار این قهر و عدالت خواهی که میبایست او را بر دار مکافات بیاویزد، معصومیت و عشق را بر دار نمود. آدمی در صلیب پسر خدا از خدا اعاده حق نمود و به زخمهای عیسی به آنچه که انسان استحقاقش را نداشت یعنی شفا و آزادی و بخشودگی و آمرزش رسید و حال پس از قرار گیری در زیر این خون پربهاست که چشمانش گشوده میگردد و در صلیب، بشریت را میبیند که به سزای اعمال خویش میرسد و محاکمه میشود.
در صلیب، آدم ثانی است که بهای گناه آدم، قتل قائن و تا به ابدیت گناه همگان را متحمل میشود.
"از این روست که ذکر صلیب برای هالکان حماقت است و برای نجات یافتگان قوت خداست". از این روست که صلیب دو روی سکه است از یک سو محکومیت و اعدام خدا از طریق مرگ پسرش عیسی و از سویی محکومیت و اعدام گناه و بشریت از طریق مرگ عیسای انسان یعنی نماینده بشریت و آدم ثانی.
حال در این معادله دو طرفه هر دو به آشتی و مصالحه میرسند و در روز یکشنبه این مصالحه با برخاستن عیسی از مردگان تایید و تصویب گردید.
خدا در جلجتا به خاک افتاد تا طعم سرد خاک را تنها آدمی نچشیده باشد. مصالحه صورت گرفت هر دو طرف راضی و خشنود از این دادگاه: خدا انسان را به مکافات رسانید و انسان نیز اویی را که مسبب بدبختی خود میپنداشت نا عادلانه بر دار آویخت تا عدالت خواهی و خونخواهیاش فرو نشیند حال آنکه بر دار آویخته شد خود بشریت و تمامی انسانیت بود.
پس عیسی تاج خار بر سر و ردای ارغوانی بر تن بیرون آمد. پیلاتس به آنها گفت:« اینک آن انسان». (انجیل یوحنا باب 19 آیه 5)
نوشته: کیوان سیروس
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |