بازگشت روح پلید!!!
متی 12: 43-45.
در تجربه برخی افراد، عناصر این داستان با واقعیت زندگی منطبق نیست. علت آن این است كه باور ندارند كه شیطان یا ارواح پلید وجود دارند یا هرگز بطور واقعی با ارواح پلید مواجه نشدهاند.
بههر حال، در روزگار عیسی، مردم عموماً به وجود ارواح پلید اعتقاد داشتند، و با مردمِ تسخیرشده در جامعه خودشان مواجه میشدند، و بسیاری حتی میدیدند كه چطور عیسی ارواح پلید را از اشخاص اخراج میكند! برای آنان، داستان این مثل مطلقاً غریب نبود. در بسیاری از جوامع امروزی، وضع كماكان مانند زمان عیسی است.
زمینه داستان در متی 12: 22-42 یافت میشود. این داستان شامل موارد زیر است:
1) نشانه نابودی شیطان. متی 12: 22-37 به این سؤال میپردازد كه آیا معجزات مسیح نشانه یا دلیلی است بر حاكمیت (سروری و اقتدار و كنترلِ) شیطان، یا بر نابودی او؟ زمینه داستان بیانگر مخالف روزافزون فریسیان و فقیهان یهود با عیسی و خدمت او میباشد. ایشان از عیسی بخاطر انجام كارهایی كه در روز سبت غیرمجاز بود انتقاد میكردند و در فكر توطئهچینی برای قتل او بودند (متی 12: 2، 7، 10، 14). عیسی وقتی مرد دیوزدهای را كه بینایی و قدرت تكلم خود را از دست داده بود شفا داد، فریسیان هنوز همراه او بودند (متی 12: 22-23). در اینجا، فریسیان و فقیهان آشكارا به او كفر گفتند و ادعا كردند كه او روحهای پلید را با قدرت بعلزبول یا بعلزبوب، یعنی شیطان بیرون میكند. اما عیسی در پاسخ فرمود كه وقتی او ارواح پلید را بهواسطه روح خدا اخراج میكند، این نشان میدهد كه ملكوت خدا بر ایشان آمده است. عیسی تعلیم داد كه معجزات شفا و اخراج ارواح كه او بهعمل میآورد، نشانه سلطه و قدرت شیطان نیست، بلكه نشانه و دلیلی است بر نابودی شیطان! اینها نشانهها و دلایلی بود مبنی بر واقعیت ملكوت خدا و حضور آن! عیسی فرمود كه بستن شیطان و اخراج دیوهایش نشانه این است كه ملكوت خدا بر زمین آمده است!
2) آیت یونس نبی. در متی 12: 38-42، عیسی عطش ایشان را برای مشاهده آیتی (نشانهای) معجزهآسا سرزنش میكند. با اینكه عیسی در مقابل چشمان فریسیان و فقیهان معجزات شفای بسیار انجام میداد، ایشان آنها را صرفاً نشانههایی زمینی قلمداد كرده، رد میكردند و میگفتند كه آنها با قدرت شیطان انجام گرفتهاند. ایشان خواستار آن بودند كه عیسی آیتی آسمانی به ایشان نشان دهد، نظیر آتشی كه ایلیا از آسمان آورد، تا به این ترتیب ثابت كند كه مسیحای موعود است (متی 16: 1). بدینسان، این رهبران مذهبی اسرائیل همراه با پیروانشان، واقعاً علاقهای به شفا و نجات مردم نداشتند، بلكه فقط خواستار كارهای حیرتانگیز بودند. یگانه نشانهای كه عیسی به ایشان میداد، نشانه یا آیت یونس نبی بود. آیت یونس نمونهای بود (یعنی رویدادی بود تشریحی) در خصوص قیام عیسی مسیح از مردگان. عیسی در واقع میگفت كه قیامش از مردگان یگانه نشانهای است كه او به این نسلِ تشنه نشانه خواهد داد.
3) نشانه مذهبی منفیگرا. آن نوع مذهبی كه فریسیان و فقیهان مدافعش بودند، مؤكداً مذهب امور منفی (مُنهیات یا نهیها) بود. ایشان بر جنبههای مثبت عهدعتیق (امر به معروف) تأكید نمیگذاشتند، بلكه بر جنبههای نفیكننده آن. ایشان به مردم تعلیم داده، میگفتند: «با باجگیران و گناهكاران معاشرت نكنید؛ قانون روز سبت را با كَندن خوشههای گندم یا شفای بیماران نقض نكنید؛ سوگندی را كه به خدا یاد كردهاید، نشكنید » و غیره. ایشان فهرستی از 365 نهی داشتند، و تمام پیروانشان میبایست از آنها اطاعت كنند! در مذهب ایشان، 365 «نكنید» وجود داشت! در چارچوب چنین مذهب منفیگرایی بود كه عیسی مَثَل بازگشت روح پلید را بیان كرد.
در متی 12: 45 عیسی فرمود: «همچنین به این فرقه شریر خواهد شد.» آنچه كه او در باره خانه تمیز اما خالی بیان میكرد، به آن نسل بدكار مربوط میشد، یعنی به ملت اسرائیل كه تصدیق نكردند و باور نداشتند كه او همان مسیحای موعود است.
عیسی برای هیچیك از جزئیات این مثل معنای خاصی قائل نشد. او فقط شرایط آن آدم دیوزده را كه آزاد شده بود و باز بوسیله هشت دیو دیگر تسخیر شده بود، با این فرقه شریر مقایسه میكند (متی 12: 45). معنای كل مثل را باید در پرتو چارچوبش تفسیر كرد. قصد عیسی این نبود كه درسی در باره دیوشناسی به ما بدهد. او میخواهد كه ما بجای فكر كردن به روحهای پلید، بیشتر به این فرقه شریر فكر كنیم (متی 12: 39، 45) كه شبیه به مردی است كه هشت روح پلید دارد. بنابراین، ارواح پلید معرف چیز دیگری نیست و جزئی اساسی در این مثل نمیباشد. درست همانطور كه فرشتگان نیك به نظم و زیبایی و شكوفایی حیات مرتبط میباشند، فرشتگان شریر یا ارواح پلید نیز با بینظمی، ویرانی، و مرگ مرتبطند. این جایهای بیآب یا صحراها هیچ معنای خاصی ندارد و فقط باعث استحكام داستان میباشد.
دیوزدگی، آزاد شدن، و تسخیر مجدد نه با یك، بلكه با هشت روح پلید جزئی است مربوط و اساسی، زیرا شرایط این نسل شریر را توصیف میكند. فقط چارچوب انجیل متی میتواند این معنا را بدست دهد.
خدمات اولیه یحیای تعمیددهنده و عیسی در اسرائیل همچون مردی بود كه از اسارت روح پلید آزاد شده بود. یحیی در مورد ضرورت توبه و آوردن ثمراتی مناسب با توبه موعظه میكرد و پیروان بسیاری یافت (متی 3: 5). عیسی مسیح نیز مردم را به توبه دعوت كرد، زیرا میگفت كه ملكوت خدا نزدیك شده است (متی 4: 17) و او نیز پیروان بسیاری پیدا كرد (متی 4: 23-25). آنچه در اسرائیل اتفاق میافتاد بهگونهای بود كه انگار روح پلید از آدمی خارج میشود، «آدمی» كه مظهر ملت اسرائیلِ آن زمان بود.
اما تحت تأثیرات فریسیان و فقها، شرایط اسرائیل سریعاً دگرگون میشد: پیروان فریسیان و فقها روز به روز با عیسی بیشتر به مخالفت بر میخاستند. رهبران مذهبی عیسی مسیح را آشكارا مورد انتقاد و اتهام و اهانت قرار میدادند (متی 12: 2، 7، 10، 14، 24). حتی برای قتل او توطئه چیدند. سرانجام، ایشان و پیروانشان میرفتند تا فریاد زنند: «مصلوبش كن!» (متی 26: 59؛ 27: 1، 20، 41). آنچه كه اكنون در اسرائیل رخ میداد گویی اینطور بود كه هشت روح پلید در آن شخص جایگزین آن روح پلید میگشت. «آدمی» مظهر ملت اسرائیل بود كه عیسی آن را این فرقه شریر میخوانَد!
پیام اصلی این مثل به این شرح است: «مشخصه ملكوت خدا مذهبی با جنبههای مثبت است تا مذهبی منفیگرایانه. مشخصه آن محبتی فداكارانه است نه نهیهای شریعت و مقررات.» محبت بدون تبعیض عیسی نسبت به مردمی كه نیاز به شفا و رهایی داشتند تا به منفیگرایی شریعتمدارانه فریسیان، مشخصه ملكوت خداست.
«محبت بدون تبعیض» یكی از ویژگیهای برجسته ملكوت خداست! محبت بدون تبعیض سرسپردگی مداوم به انجام عمل درست است نه ترس دائمی از انجام كار نادرست. شهروندان واقعی ملكوت خدا مانند خانهای شلوغ میباشند كه مشغول فعالیتهای مثبتاند، و نه مانند خانهای خالی و تمیز. ایشان مردمی هستند كه توسط فیض بهواسطه ایمان نجات یافتهاند و سپاس خود را به خدا با محبت و تقدسی فعال نشان میدهند، نه با بیضرری منفعل.
عیسی صرفاً از خانه تمیز و خالی خشنود نیست، یعنی از مذهبی منفیگرا و منفعل و بیضرر كه با رعایت فهرستی طویل از مقررات و قواعد تحقق مییابد. همچنین خدا از شخصی كه صرفاً با دست انسانی كاشته شده و رشد مییابد (یعنی تعلیم و تربیت مییابد) خشنود نیست (متی 15: 13). عمل عیسی نشان میدهد كه درخت انجیری كه برگ زیاد دارد اما هیچ میوهای نمیآورد، در خطر لعنت قرار دارد. و عیسی تعلیم میدهد كه شخصی كه استعدادها و مسؤولیتهای خدادادی خود را پنهان میسازد، در خطر طرد شدن قرار دارد. شخصی كه فكر میكند مسیحی است، اما به فكر مسیحیان نیازمند نیست، در این خطر قرار دارد كه وارث ملكوت خدا نشود. تمام این بخشها تعلیم میدهد كه عیسی مذهب منفعل را كه تحت كنترل احكام و مقررات انسانی متشكل از «نكنید»ها قرار دارد محكوم میسازد، و مردم را تشویق و ترغیب میكند تا خدمتی مبتنی بر محبتی فعال ارائه دهند. اشخاصی نظیر فریسیان دائماً بر این تأكید داشتند كه «این كار را نكنید و آن كار را نكنید!» اما عیسی دائماً بر این تأكید دارد كه «این كار را بكنید و آن كار را بكنید!» عیسی هرگز بر آن نیست كه انسان را توسط ترس از تجاوز از مقررات كنترل كند، بلكه او را آزاد میسازد تا خدا و همسایه خود را محبت نماید.
محبت بدون تبعیض یا سرسپردگی مداوم به انجام عمل درست و نه ترس دائمی از انجام كار نادرست یكی از ویژگیهای برجسته ملكوت خداست! شرایط اسرائیل در دوره خدمت یحیای تعمیددهنده همانند شخصی بود كه از روح پلید آزاد شده است. اما این بهخودی خود كافی نبود! روح اسرائیل گویی خالی، اشغالنشده، جارو شده، تمیز و مرتب بود. اما چنین وضعیتی هرگز نمیتواند و نخواهد توانست عمیقترین نیازهای قلب انسان و نیز انتظارات خدا را برآورده سازد.
بیضرری با تقدس یكی نیست! انفعال شریعتگرایانه با محبت بدون تبعیض یكی نیست! مردم اغلب صفحه جدیدی در زندگی خود میگشایند، یا میكوشند زندگی خود را بهتر سازند، یا بینظمیهای زندگی خود را تمیز كنند. اما عیسی مسیح چیزی فراتر از خانه خالی و تمیز ارائه میدهد! مردم اغلب شخصیت و خصوصیات اخلاقی خود را اعتلا میبخشند، در سمینارها یا دورهها یا كنفرانسهای تربیتی شركت میكنند تا شخصیت و مهارتهای خود را شكوفا سازند، و هر كار خوب دیگری انجام میدهند تا شخص بهتری شوند. اما عیسی تعلیم میدهد كه بهمنظور دستیابی به تغییری واقعی در درون از نظر شخصیت و در بیرون از نظر رفتار، شخص باید نهالی باشد كه خدا كاشته باشد (متی 15: 13)، باید از سوی خدا از نو مولود شود و دگرگون گردد! مردم اغلب تحت تأثیر آداب معاشرتِ ظاهری و رفتار خوب شخص قرار میگیرند. اما عیسی تعلیم میدهد كه مسیحیان واقعی آنانی نیستند كه قلب و زندگیای پاك اما خالی دارند. مسیحیان واقعی قلبی پاك اما اشغالشده دارند، اشغالشده توسط روحالقدس. برای بعضیها نمایش ظاهری از همه مهمتر است. اما برای عیسی، دگرگونی درونی بنیاد دگرگونی بیرونی است. مسیحیان بهخاطر دگرگونی درونیشان، اشخاصی هستند با محبتی فداكارانه؛ كسانی هستند كه با تمام قلب، وقف و سرسپرده خدایند؛ مردمانی هستند كه بهگونهای خودجوش سپاسگزارند؛ و افرادی هستند كه دیگران را ایثارگرانه خدمت میكنند.
بعضی دیگر از مثلها نیز خطر نمایش بیرونی بجای واقعیت درونی را تعلیم میدهند. مثل درخت انجیر بیثمر تعلیم میدهد كه درخت انجیری كه چیزی جز برگ نمیآورد، مورد لعنت قرار میگیرد، حتی اگر میوه پوسیده ندهد! و مثل قنطارها تعلیم میدهد كه شخصی كه استعداد خود را مخفی میسازد، رد خواهد شد. كسانی كه در این زندگی كاری برای گرسنگان و تشنگان و غیره نمیكنند، هرگز وارد حیات جاودانی نخواهند شد (متی 25: 34-46). تمامی این گونه اشخاص مانند خانهای پاك اما خالی میباشند. ظاهر ایشان بهنظر میرسد بیانگر تغییری واقعی است. اما عیسی به قلب مینگرد، قلبی كه نه فقط باید تمیز باشد، بلكه توسط روحالقدس اشغال شده و پر از محبت بدون تبعیض باشد.
در نمایش ظاهری و مذهب تظاهری و پرهیز منفعل از بدی، خطری بزرگ نهفته است. در مذهب شریعتگرایانه كه دائماً انسان را از این كار و آن كار منع میكند، خطری بزرگ نهفته است! برای مثال، فریسیان میگفتند كه «مردم را نباید در روز سبت شفا داد!» ایشان مردم را از این میترساندند كه مبادا از 365 نهی ایشان تجاوز كنند؛ آنها میگفتند كه پرهیز از این مُنهیات برای خشنودی خدا ضروری است؛ به این ترتیب، ایشان مردم را تحت كنترل خود در میآوردند.
مشخصه ملكوت خدا مذهب مثبت گرای عیسی مسیح است و نه مذهب منفیگرای فریسیان. فریسیان تعلیم میدادند كه چه كارهایی را نباید انجام داد، اما عیسی مسیح تعلیم داد كه چه كارهایی را باید انجام داد. او تعلیم میداد و میگفت كه «خدا را دوست بدارید» و «همسایه خود را محبت كنید»! مهربانی و لطف عیسی با سردی فریسیان اصطكاك مییافت، فكر باز او با روحیه تنگ نظرانه آنان، محبت بدون تبعیض او با خود خواهی ایشان، تأكید او بر معنای عمیق تر شریعت با تأكید آنان بر حفظ ظاهر شریعت. قلب بزرگ مسیح و تعصب فریسیان هیچگاه نمیتوانست در كنار هم باشد.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |