ادامه فصل ششم: درک اشتباه مسلمانان از مفاهیم فلسفی تثلیث اقدس
درک اشتباه مسلمانان از مفاهیم فلسفی
متفکرین مسلمان علاوه بر درک اشتباه خود از نص صریح کتاب مقدس، به مطرح نمودن ایرادات فلسفی در خصوص آموزه تثلیث پرداخته اند. این ایرادات و ابهامات را نیز بایستی به طور کامل برطرف نمود تا آنان بتوانند تعلیم کتاب مقدس در مورد سه شخص در یگانگی خدا را درک کنند.
تکیه بر وحدانیت خدا، اساس دیانت اسلام است، چنانکه یکی از صاحب نظران مسلمان در این خصوص می گوید: «در حقیقت، اسلام همانند دیگر ادیان قبل از خود که هنوز اصالت و پاکی خویش را از دست نداده بودند، چیزی جز اعلام یگانگی خدا نیست و پیامش نیز دعوت به تصدیق این یگانگی است».[1]
نویسنده مسلمان دیگری می گوید: «یگانگی اللّه، برجسته ترین ویژگی اسلام است و اسلام خالص ترین شکل یکتاپرستی، یعنی پرستش اللّه که نه زاییده شده و نه می زاید و نه در الوهیتش شریکی دارد. اسلام این باور را به صریح ترین کلمات و عبارات تعلیم می دهد».[2]
به خاطر همین تأکید انعطاف ناپذیر بر یگانگی خدا است که در اسلام، «شرک» یا شریک قائل شدن برای خدا بزرگترین گناه محسوب می شود. قرآن به صراحت و سختگیری می گوید: «خدا هرکه را بر او شرک آرد، نخواهد بخشید و جز شرک (گناهان دیگر) را برای هرکه مشیتش تعلق گیرد، می بخشد و هرکه به خدا شرک آرد، سخت گمراه شده و (از راه نجات و سعادت) دور افتاده است» (نساء 116). بهرحال، همانطور که در ادامه خواهیم دید، این نوع برداشت چیزی جز درک اشتباه از یگانگی خدا نیست.
هم اسلام و هم مسیحیت به وحدانیت خدا در ذات اعتراف دارند، اما موضوع مورد مناقشه این است که آیا امکان «کثرت» اشخاص در این ذات «واحد» وجود دارد؟ نارسایی موجود در باور اسلام در مورد خدا، تا حدودی ناشی از درک اشتباه آن از یکتاپرستی مسیحی است.
بسیاری از مسلمانان، دیدگاه مسیحیت در مورد خدا را چنان بد فهمیده اند که به جای یگانه پرستی آن را سه گانه پرستی تصور می کنند و این نیز ناشی از درک اشتباه آنان از ذات تثلیث است. مسیحیان نه به سه خدا، بلکه تنها به یک خدا ایمان دارند و این را به روشنی می توان هم در متون کتاب مقدس و هم در بیان الهیاتی این آموزه مشاهده کرد.
کتاب مقدس با تأکید بسیار اعلام می کند که «یهوه خدای ما، خدای واحد است» (تثنیه 4:6). هم عیسی (مرقس 29:12) و هم حواریون او، این اظهار ایمان را در عهدجدید تکرار کرده اند (اول قرنتیان 4:8، 6). اعتقادنامه های مسیحیان اولیه از یگانگی مسیح در «ذات» یا «جوهر» با خدا سخن می گویند.
به عنوان مثال، در اعتقادنامه مشهور به آتناسیوس می خوانیم: «ما خدای واحد را در تثلیث و تثلیث را در وحدانیت می پرستیم، سه شخص متمایز تثلیث که در یک ذات با هم شریک هستند». بنابراین مسیحیت شکلی از یکتاپرستی است که نه به سه خدا بلکه تنها و تنها به خدای واحد ایمان دارد.
بسیاری از مسلمانان ایراد می گیرند که آموزه تثلیث بسیار پیچیده است. با این وجود خود فراموش می کنند که حقیقت همواره آسان نیست. همانطور که سی. اس. لوئیس آن را به شایستگی چنین تعریف کرده است: «اگر مسیحیت ساخته و پرداخته انسان بود، البته می توانستیم آن را ساده تر بسازیم، ولی اینطور نیست. ما نمی توانیم با کسانی که دست به اختراع ادیان می زنند، در موضوع «سادگی» رقابت کنیم. وقتی موضوع حقیقت در میان است چگونه چنین چیزی امکان دارد؟ یقیناً می توان به سادگی دست یافت اگر حقایقی نباشند که ما را نگران خود سازند».[3]
حقیقتی که مسیحیان با آن روبرو شدند و آنها را به تعریف دقیق آن واداشت، البته همان ادعای عیسای ناصری مبنی بر الوهیت خود بود (رجوع کنید به فصل 5). این موضوع مسیحیان اولیه را به لزوم وجود کثرت در الوهیت خدا و از آنجا به آموزه تثلیث هدایت نمود، چراکه خود عیسی همانی نبود که به عنوان پدر از او نام می برد و خطاب می کرد.
پس مسیحیان ایمان دارند و مسلمانان انکار می کنند که در این خدای واحد، سه شخص وجود دارد. این موضوع در اینجا صورتی فلسفی به خود می گیرد و یکی از جوانب آن را می توان با اصطلاحات ریاضی تشریح کرد.
محققان مسلمان بر عدم امکان تثلیث از دیدگاه ریاضی تأکید بسیار دارند. صرفنظر از هر چیز، آیا غیر از این است که 3=1+1+1؟ چنانچه به همین ترتیب عمل کنید، یقیناً حاصلی جز این به دست نخواهد آمد، ولی مسیحیان اصرار دارند که این روش، راه غلطی برای درک آموزه تثلیث است. اگر اصراری بر استفاده از ریاضی باشد، باید گفت که تثلیث الوهیت بیشتر شبیه 1=1×1×1 است.
به عبارت دیگر ما جمع نمی بندیم، بلکه یک خدا را در سه شخص ضرب می کنیم، یعنی خدای واحد در سه شخص متجلی شده، نه اینکه سه بخشی یا سه برابر باشد. ذات یگانه خدا در سه شخص متمایز متجلی شده است. بنابراین در خصوص درک تثلیث، دیگر از دیدگاه ریاضی هیچ موضوع پیچیده تری از فهمیدن 1 به توان 3 وجود ندارد.
اصلی ترین نکته ای که مسلمانان را از درک تثلیث باز می دارد، تفکر نوافلاطونی در خصوص یگانگی است. فلوطین، فیلسوف قرن دوم میلادی که تأثیری ژرف بر اندیشه های قرون وسطی نهاد، خدا (غایت) را واحد می دانست، یگانگی مطلقی که در آن هیچ کثرتی نمی گنجد.
این «واحد» مطلقاً چنان ساده است که حتی نمی توانست خود را بشناسد، چراکه خودشناسی متضمن نوعی تمایز «شناسنده» و «شناخته شده» بود. خودشناسی تنها زمانی می توانست روی دهد که به سطح پایین تری (در Nous یا ذهن) بیاید تا خود را بازتاب دهد و از این رو خود را بشناسد.
در نظر فلوطین، خود «واحد» ماورای شناخت، ماورای آگاهی و حتی ماورای وجود بود و سادگی آن چنان تفکیک ناپذیر که در خود فاقد ذهن، فکر، شخصیت یا آگاهی بود. خلاصه اینکه عاری از هر چیز حتی وجود بود.
بنابراین شناخت او ممکن نبود مگر به واسطه اثرات آن که به هر حال شباهتی به خودش نداشت.[4]
تشخیص شباهت های موجود بین فلسفه فلوطین و باور اسلام در مورد خدا چندان مشکل نیست (رجوع کنید به فصل 1) و در عین حال به راحتی می توان اشکالات موجود در آن را دید. این دیدگاه معتقد به نوعی یگانگی انعطاف ناپذیر د رخدا و آن هم تنها به قیمت شخصیت واقعی خدا است.
در عین حال بر نوعی سادگی اصرار دارد و در این راه تنها به نادیده گرفتن تعریف خدا اکتفا می کند.
به طور خلاصه، این دیدگاه با تنزل دادن خدا به نوعی یگانگی عقیم، ما را با تفکری مرده و تهی در خصوص الوهیت تنها می گذارد. کاردینال ژوزف راتزینگر این نکته را به درستی تشریح کرده است:
هیچ کس هرگز بدون ارتباط و بدون تعریف نمی تواند شخص باشد. هیچ کس با فردیت خود هرگز شخصیت نخواهد بود. این نکته از قبل در کلماتی که موضوع شخص را تعریف نموده و توسعه داده اند به روشنی هویدا است. واژه یونانی Prosopon که معادل کلمه «شخص» در زبان ما از آن مشتق شده به صورت تحت اللفظی به معنی «نگاه به سوی» می باشد و با پیشوند Pros (به سوی) حاوی ایده ارتباط به عنوان بخشی از ماهیت آن است… پس تعریف اصلی موضوع شخص، به فرارفتن از فردیت اشاره می کند.[5]
برای مسلمانان، خدا نه تنها وحدانیت بلکه فردیت نیز دارد، ولی این دو مفهوم به هیچ وجه یکی نیستند. داشتن وحدانیت بدون فردیت امکان پذیر است، چراکه در وحدت امکان کثرت هست.
در حقیقت، این دقیقاً همان تعریف تثلیث است، یعنی سه شخص متمایز در یک ذات واحد، مقایسه ویژگی های انسان می تواند در توصیف بهتر این مطلب ما را یاری دهد.
ذهن، افکار و سخنان بشر با هم متحد هستند، اما به صورت انحصاری فردیت نیستند، چراکه با هم تفاوت دارند. به همین نحو، مسیح می تواند دارای همان ذات خدا باشد بدون اینکه خود شخص خدا باشد.
در این ارتباط، یکتاپرستی اسلامی کثرت را به قصد اجتناب از دوگانه پرستی فدا می کند. اسلام برای اجتناب از پذیرش هرگونه شریک برای خدا، تا آنجا پیش می رود که هرگونه کثرت شخص در خدا را انکار می نماید. اما همان طور که ژوزف راتزینگر نوشته است، «ایمان به تثلیث که بیانگر کثرت در وحدانیت خدا است، تنها راه برای محو نهایی شرک و چند خداپرستی است.
آموزه تثلیث تنها راه ممکن برای توضیح کثرت در کنار وحدانیت است و تنها از طریق آن می توان اساسی معتبر برای کثرت یافت. خدا فوق از فرد و جمع قرار دارد و او هر دو مقوله را درنوردیده است.[6]
[1] Abdel Haleem Mahmud, The Creed of Islam (Lahore, Pakistan: Islamic Publications Ltd., 1978), 20.
[2] Alhaj A. D. Ajijola, The Essence of Faith in Islam (Lahore, Pakistan: Islamic Publications Ltd., 1978), 55.
[3] C. S. Lewis, Mere Christianity (New York: the Macmillan Co., 1943), 145.
[4] Plotinus, The Enneads, trans. Stephen MacKenna (London: Faber and Faber Ltd., 1966) I,6; III, 8-9; VI, 8,18.
[5] Joseph Ratzinger, Introductions to Christianity, trans. J. R. Foster (Now York: The Seabury Press, 1979), 128-29.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |