آیا کتاب و فیلم رمز داوینچی مستند می باشد؟
آیا کتاب و فیلم رمز داوینچی مستند می باشد؟
خوانندۀ محترم، شاید نام دن براون و رمان تخیلی او به نام “رمز داوینچی” را شنیده و یا آن را خوانده باشید. این که برای ماه ها در صدر لیست پرفروش ترین کتاب های دنیا قرار داشته و بسیاری از شبکه های تلویزیونی، برنامه هایی را به آن اختصاص داده اند، به اکثر زبان های دنیا از جمله فارسی ترجمه شده و بحث های بسیاری در اطراف آن در گرفته تا آن جا که در تعارض با مسیحیت و تمدن و تاریخ جهان غرب سؤال برانگیز شده است. اگر دن براون در شروع کتابش صمیمانه اقرار می کرد که فقط داستانی نوشته و رمانی زیر اسم داوینچی منتشر کرده که از به هم بافتن افسانه های قدیمی و جدید درست شده، اشکالی در بین نبود و این هم یکی از کتاب هایی بود که هر روزه با عنوان های مختلف در سراسر دنیا پخش می شود. ولی او روش دیگری را انتخاب کرده و در چند مورد می نویسد: “تمام مدارک و حوادثی که ذکرکرده صحیح و معتبر است”. او در ابتدای کتابش از کمک بی دریغ معتبرترین موزه ها، مؤسسات و انجمن های علمی و تحقیقی دنیا سپاس گذاری می کند. براون می نویسد که این کتاب را بعد از تحقیق و مطالعۀ کتاب ها و اسناد بسیاری نوشته است. ولی وقتی به تارنمای او به لیستی که از نویسندگان کتاب های مآخذ می دهد نگاه می کنیم به وضوح دیده می شود که جملگی از شکّاکان و پیروان آئین های نو بوده، و مطالبی که ارائه می دهند سندیت علمی و تاریخی نداشته و بر پایۀ فرضیات شخصی خودشان است و بس. چند عنوان که او می گوید از آن ها بهره برداری کرده عبارتند از : “نگهبانانِ رازِ ظرف مقدس”، “زنی با شیشه عطر مرمرین”، “مکاشفۀ شوالیه – نگهبان مخفی هویت واقعی مسیح”، “الهۀ انجیل – احیای تأنیث مقدس”، “فریب طومارهای بیت المیت”، “عیسی و الهۀ گمشده”، “روزگاری که خدا زن بود” و غیره. این لیست نشان می دهد که براون بر خلاف ادعایش تحقیق علمی و تاریخی نکرده و فقط در پی نمونه برداری از آثار نویسندگان غیر معتبرِ مخالف مسیحیت بوده است. در این کتاب نویسنده در جوار این که می گوید واقعاً تحقیق کرده، قدرت تخیل خود را به کار گرفته و طی حوادث یک رُمان پلیسی ادعا می کند که هر چه حقایق تاریخی دو هزار سال گذشته در بارۀ عیسی مسیح تثبیت کرده، کذب محض است. از مسائل اصلی این کتاب، تحریفاتی است که در مورد الوهیت مسیح، موقعیت مریم مجدلیه، جایگاه شاگردان عیسی مسیح و نویسندگان اناجیل چهارگانه در لابلای شرح داستان صورت می گیرد. رُمان رمز داوینچی مربوط به دورۀ معاصر است که در آن پیروان فرقه ای کاتولیک بنام اوپوس دِی Opus Dei کسانی را که از اسرار مسیح و مریم مجدلیه آگاه شده اند به قتل می رسانند. چرا این کار را می کنند؟ چون آگاهی به نسل اولاد آن ها باعث سرنگونی قدرت حاکمۀ کلیسای کاتولیک خواهد شد. طبق مطالب دن براون، داوینچی از رهبران انجمنی سرّی به نام “صومعۀ صهیون Priory Of Sion بوده که حافظ مدارکی بودند که نسب خونی اولاد مسیح و مریم مجدلیه را ثابت می کند. در طول این رُمان، کاراکتر اصلی زنِ داستان با پیدا کردن محل قبر مریم مجدلیه و تعیین هویت اولاد مسیح در دنیای کنونی، این رمز را کشف می کند. کتاب رمز داوینچی حاوی ادعاهای بدون مآخذ بسیاری از نظر تاریخی و مذهبی است که به کلی فاقد ارزش بوده و متأسفانه بدون هیچ گونه بررسی صحیحی در رسانه های جمعی به صورتی مغرضانه مورد استفاده قرار گرفته اند. آرزوی ما از تهیه این جزوۀ کوتاه ولی مؤثق این است که خواننده را با حقایق تاریخی مسیحیت و کذبِ موجود در مطالب رمز داوینچی، تا حدّی آشنا کنیم.
در بارۀ الوهیت مسیح و کنستانتین- دن براون مطالب زیر را می نویسد:
1- قبل از تشکیل شورای نیقیه، شاگردان مسیح او را مردی صالح، قدرتمند و انسانی فانی می دانستند.
2- مقام عیسی مسیح به دستور کنستانتین در حدود چهارصد سال بعد از مرگ ارتقاء یافت و تا آن تاریخ هم پیروانش او را فانی می دانستند – صفحه 234- در تاریخ مسیحیت تا تشکیل شورای رهبران کلیساها در نیقیه در سال 325 میلادی، شاگردان و پیروان عیسی مسیح او را پیامبری فانی می دانستند و او اگر چه فردی برگزیده و قدرتمند بود ولی هیچ امتیاز خاص دیگری نداشت.
3- در سال 325 میلادی در شهر نیقیه – Nicea- واقع در ترکیۀ کنونی، شورای رهبران کلیساها در فکر تمرکز قدرت و یگانگی بودند، عیسی مسیح “مقدّس” را آفریده و به همراه او متونی پدید آوردند که قبل از آن هرگز در بین مسیحیان موجود نبود و کنستانتین عده ای را مأمور کرد تا با تعویض و تحریف نوشتارهای مقدّس مسیحی، عیسی مسیح را به خدائی برسانند.
4- کنستانتین بت پرستی بود که در بستر مرگ تعمید گرفت.
5- کنستانتین برای نیل به مقاصد سیاسی خود، روز عبادت را از شنبه به یکشنبه تغییر داد و فقط چهار انجیل را معتبر دانست.
پاسخ به دن براون: تاریخ مسیحیت نشان می دهد که مسیحیان اولیه به الوهیت او ایمان داشتند و این اصل مهم مورد تأئید و پذیرش همگی آنان بود. پیروان و شاگردان عیسی مسیح جملگی او را “خدا در بدن انسان” می دانستند که “بود و هست و خواهد بود”. این موقعیتی نبود که شورایی بتواند آن را به وجود بیاورد. از طرف دیگر هیچ سند مؤثقی که دال بر ارتقاء مقام عیسی مسیح توسط کنستانتین باشد وجود ندارد. در ثانی عیسی مسیح در 33 سالگی مصلوب شد و کنستانتین در سال 312 میلادی به او ایمان آورد و طبیعی است که در چنین فاصلۀ چند صد ساله ای اصل الوهیت مسیح در ایمان و متون مقدس مسیحیان کاملاً تثبیت شده باشد.
در مورد خودِ کنستانتین تاریخ می گوید که او در سال 312 در جنگ پل میلوین Milvian اظهار داشت که صلیبی نورانی در آسمان دیده و مسیحی شده است و از بت پرستی به عیسی مسیح ایمان آورد و در سراسر امپراتوری خود کلیسا های متعددی ساخت ولی تا چند هفته قبل از مرگش تعمید نگرفت. در حدود سال های 332 امپراتور کنستانتین مخارج نسخه برداری و صحافی پنجاه نسخه از عهد جدید را متقبل شد که به هیچ وجه کتاب های تازه ای به آن چه که موجود بود افزوده نشد و فقط رونوشتی از آن ها تهیه شد. آیا واقعاً کنستانتین روز یکشنبه را به جای شنبه قرار داد؟ پاسخ منفی است. مسیحیان اولیه اولین روز هفته یعنی یکشنبه را روز عبادت قرار دادند و آن را “روز خداوند” نامیدند زیرا در چنان روزی مسیح از مرگ برخاسته بود. این تغییر درکتاب های عهد جدید به وضوح آمده است اعمال رسولان 20: 7، اول قرنتیان 16 :2، مکاشفۀ یوحنا 10:1 همچنان که در مراسلات پدران اولیۀ کلیسا: ایگناتیوس از انتاکیه Ignatius Antioch ژوستین Justine شهید و حتی نویسندۀ بت پرست، پلینی Pliny نیز ذکر شده است.
در طول تاریخ مسیحیت، اثر شورای رهبران کلیساها در نیقیه بسیار مهم است. در آن سال کنستانتین امپراتور روم که به مسیحیت گرویده بود فرمان داد تا رهبران و اسقف های مسیحی از اطراف دنیای آن روز در ترکیه حاضر شوند و از انحراف مسیحیت جلوگیری کنند. چیزی که مسئله ساز شده بود عقاید اولین کشیشی بود که خود را مسیحی می دانست ولی به الوهیت مسیح اعتقاد نداشت. این شخص یکی از روحانیون اسکندریه بنام آریوس Arius بود که بعد ها پیشوای مسلک خاصی شد. او ادعا می کرد که “بدون شک عیسی مسیح رهبری فوق العاده بود ولی خدا در بدن انسان نبود.” شورای نیقیه با نتیجۀ آراء 300 در برابر 2 در سال 325 میلادی تعالیم غلط آریوس را محکوم کرد و بدین ترتیب اجازه نداد اصول مسیحیت تحریف شود. ولی مسیحیان از قرن اول، مسیح را به عنوان خداوند خود و نجات دهنده ای که بر مرگ غلبه کرد، عبادت و پرستش می کردند. حتی قبل از آن که قوانین کلیساها مدون شود مسیحیان اولیه از فرامین روحانی مسیح و شاگردانش پیروی می کردند. در سال های اولیۀ مسیحیت نیز پیروان عیسی مسیح نه فقط به الوهیت او ایمان داشتند بلکه با قبول تمامی خطراتش، صدها سال قبل از تشکیل شورای نیقیه، مبشر الوهیت عیسی مسیح بودند. گذشته از مراتب بالا، مسیحیان اولیه چون به الوهیت عیسی مسیح معتقد بودند، نیازهای خود را در دعا به اسم عیسی مسیح به حضور خدا می آوردند . رهبران کلیسا از جمله ژوستین شهید در قرن دوم میلادی که از اولین مدافعین استدلالی مسیحیت بود، به نام پدر، پسر و روح القدّس تعمید می داد. در سال 107 میلادی ایگناتوس مسیح را با لقب “مسیحی همانند خدا” می خواند. آیرینیوس -Irenaeus اسقف برجستۀ قرن دوم میلادی با الهام از رسالۀ اول پولس رسول به قرنتیان 6:8 می نویسد: “ما را یک خدا است یعنی پدر که همه چیز از اوست و ما برای او هستیم و یک خداوند یعنی عیسی مسیح که همه چیز از اوست و ما از او هستیم.” لغتی که در این جمله خداوند ترجمه شده است به زبان یونانی کریوس Kyrius است که باید دربارۀ آن بیشتر توضیح داده شود. از این واژه بیشتر در جملاتی استفاده می شود که منظور نظر تقدس و الوهیت باشد و یا بخواهند از شخصی به منتهی درجه تکریم و تعریف کنند. در ترجمۀ یونانی کتاب مقدّس عهد عتیق یعنی “سپتواجنت” Septuagint که سال ها قبل از ظهور عیسی مسیح انجام شد، از این لغت به عنوان جانشینی برای نام مقدّس خدا یعنی یهوه استفاده شده است. رومی ها نیز برای نشان دادن تقدّس و بزرگی امپراتور روم، نام او را با این عنوان ذکر می کردند. جالب است بدانید که نویسنده و مورخ قرن اول میلادی بنام یوسفوس Josephus می نویسد: “یهودیان از این که امپراتور روم را با چنین عنوانی بنامند، امتناع کردند و اظهار داشتند که فقط خدای مقدّس، کریوس است و بس”. مسیحیان از نخستین روزهای پیروی از عیسی مسیح و کلیساهای اولیه، رهبر و ناجی خود را کریوس مقدّس نامیدند. زیرا نه تنها در نوشتارهای مقدّس مسیحی قرن اول، بلکه در یادداشت ها و تواریخ معتبری که در یکصد سال اول تاریخ مسیحیت ذکر شده و اغلب به زبان آرامی است نیز پیروان عیسی مسیح او را خداوند می دانستند. شهادت پلینی Pliny جوان که به عنوان فرماندار امپراتوری رُم در حدود سال 115 میلادی می نویسد: “مسیحیان در سرودهای خود مسیح را خداوند می خوانند”، شاهدی بر آن است که حتی مطالب غیر مسیحیان نیز عقاید مسیحیان اولیه را تأئید و نقل می کنند. گذشته از همۀ این مدارک معتبر تاریخی، الوهیت عیسی مسیح اصل انکار ناپذیری از اناجیلی است که در دست داریم. در کتاب عهد جدید که مورد قبول دنیای مسیحیت است اشارات فراوانی به الوهیت عیسی مسیح شده است. از جمله: انجیل متی 2:2 و 11، همچنین 33:14 و 28 :19؛ انجیل یوحنا 1: 1-18 همچنین 9: 35-38؛ عبرانیان 1: 6؛ رسالۀ اول قرنتیان 8: 5-6؛ فیلیپیان 2: 9-11؛ عبرانیان 1: 3؛ مکاشفه 1: 1-7 و فصول 4و5 و بسیاری اشارات دیگر. با این ترتیب ملاحظه می شود که الوهیت مسیح پایه و اصل اساسی عقیدۀ مسیحیان اولیه بود و نتیجه تصمیمی نیست که درقرن چهارم میلادی گرفته شده باشد بلکه حقیقتی تاریخی است.
آیا تمام مذاهب بر اساس جعلیات استوارند؟ دن براون می نویسد:
1- تمام مذاهب بر اساس جعلیات استوارند… ایمان یعنی آن چه که تصور می کنیم درست است ولی نمی توانیم آن را به اثبات برسانیم (صفحۀ 341)
2 – آن ها که در ایمانشان با خود صادق هستند، می دانند که داستان های آن [مثل تولد مسیح از باکره] استعاری است (صفحۀ 342).
پاسخ به دن براون- هر چند بعضی از آئین ها و فرقه های مذهبی بر اساس جعلیات انسانی ساخته شده است، مسیحیت این گونه نیست. مسیحیت بر حقیقت بنا شده است. از واقعیت قوم اسرائیل گرفته، تا تأئید کشفیات باستانشناسی، مطالب مربوط به تولد مسیح، خدمت او، معجزاتی که انجام داد، تعلیماتش، مرگ، دفن و قیامش، همه بر حقایق قابل بررسی استوار است. مسیحیت بر پایۀ داستان های استعاری یا قصه گونه بنا نشده، بلکه متکی بر حقایق تاریخی است. شاخهٌ مهمی از الاهیات مسیحی به علم تحقیق و مطالعه در این جنبه از مسیحیت اختصاص دارد و به نام “مدافعات استدلالی یا Apologetics خوانده می شود. به علاوه، خدا در کتاب مقدس خود را معرفی می کند و می گوید به الهام اوست که کتاب مقدس نوشته شده (دوم تیموتاؤس 3: 16؛ دوم پطرس 21:1 و غیره.
آیا مسیحیت بر اساس بت پرستی بنا شده؟ دن براون می نویسد:
1- در مسیحیت هیچ اصالتی وجود ندارد. قبل از مسیح، میترا فرزند خدا و نور عالم نامیده می شد. میترا در 25 دسامبر متولد شد، پس از مرگ در مقبره ای سنگی دفن شد و روز سوم از قبر قیام کرد (صفحه 232)
2 – در مسیحیت داستان های معجزات مسیح مثل تبدیل آب به شراب، راه رفتن بر روی آب و بالاتر از همه قیام از مردگان، و همچنین بسیاری از مراسم کاتولیک ها از اساطیر مصریان، یونانیان و بت پرستان پیش از مسیحیت به عاریت گرفته شده است.
پاسخ به دن براون- دکتر رونالد نَش Dr. Ronald Nash پرفسور فلسفه و نویسندۀ بیش از 30 کتاب در این مورد می گوید: “تشابهاتی که بین مسیحیت و بت پرستی یونان قدیم ذکر می شود جعلی و یا اغراق آمیز است. مخالفین امروز مسیحیت معمولأً مراسم بت پرستان را با مفاهیمی شرح می دهند که نشان بدهند از مسیحیت گرفته شده و باین ترتیب در سطحی برابر با آئین عیسوی قرار دارند.” دکتر نَش می نویسد: “تقریبأ تمام منابع اطلاعاتی ما از بت پرستی که تشابهاتی را القاء می کنند در تاریخ اخیر شروع می شود. ما نباید فرض کنیم که فرقه های گمراه قرون سوم یا چهارم مسلمأ ریشه هایی در ایمانِ کاذب قرن اول و یا شاید قبل از میلاد داشته اند. (http://www.summit.org/resource/essay/show_essay.php?essay_id=29)
مخالفین مسیحیت تولد از باکره را سر لوحۀ ایراداتی می شمارند که با کمک آن ها مسیحیت را به سطح پرستیدن بت ها برسانند. اما آشنایی با افسانه های اساطیری و روایات بت پرستان می گوید: “خدایان مذکر آن ها برای هم آغوشی با دختران انسان روی زمین آمدند و از آمیزش آن ها نسلی دورگه به وجود آمد”. این جریانی نبود که در مورد عیسی مسیح رخ داد. هنگامی که “روح القدس بر مریم سایه انداخت” موجودی که به دنیا آمد صد در صد انسان و صد در صد خدا بود که کاملاً مخالف داستان های خدایان اساطیری یونانی است. گذشته از این، باید توجه کرد که هفت صد سال قبل از تولد مسیح و صدها سال قبل ازتاریخ افسانۀ خدایان یونانی تولد مسیح از باکره در کتاب مقدس پیشگوئی شده بود (کتاب اشعیای نبی 14:7). در برخورد اول چنین تشابهاتی بسیار عجیب به نظر می رسد ولی با اندکی تعمق، خواننده متوجه می شود که حاوی حقیقت نیستند.
برای درک بهتر مطلب به شباهت هایی می پردازیم که نویسندۀ رمز داوینچی بین مسیحیت و فرقه ای که ایزیس Isis را می پرستیدند، قائل شده است. بر اساس عقیدۀ این فرقۀ مصری، خدا و پادشاه آن ها اوزیریس Osiris به دست برادرش به قتل رسید و در رود نیل دفن شد. الههٌ ایزیس یعنی ملکۀ او، جنازه را از نیل بیرون کشید و آن را در اختیار برادر شوهرش گذاشت که جسد را چهارده پاره کرده و در دنیا پراکنده می کند. ایزیس یک بار دیگر پاره های جسد را جمع کرد و در رود نیل “تعمید” داد و اوزیریس از مرگ قیام کرد. در این جا نویسنده می خواهد بین افسانۀ زندگی دوبارۀ اوزیریس و رستاخیز عیسی مسیح شباهتی بیافریند.
در مورد رستاخیز خدایان بت پرستان، دکتر نَش می نویسد: کدام یک از این خدایان کاذب از مرگ قیام کرده اند؟ مسلماً هیچ کدام زیرا هیچ گونه سند و نوشته ای که به رستاخیز آتیس Atis اشاره کرده باشد، به دست نیامده. همین طور در مورد رستاخیز اُزیریس Osiris می توان ادعا کرد افسانه های رستاخیز اُزیریس، آتیس و ادونیس تفاسیر مختلفی دارد. برای نمونه پس از آن که ایزیس تکه های بدن پاره پارۀ اُزیریس را جمع آوری کرد، اُزیریس به مقام “خداوندی دنیای زیر زمین” ارتقاء یافت. این افسانه به کلی با رستاخیز مسیح از مرگ متفاوت است. در باب میترا که می گویند خدا بود، مُرد و زنده شد نیز فقط افسانه و روایتی است که مبنای تاریخی ندارد.
اگر رستاخیز مسیح از مردگان تقلیدی از عقاید بت پرستان قدیم باشد، مسیحیت ارزشی ندارد. بنابراین به جاست که با هم سابقۀ تاریخی رستاخیز مسیح را بررسی کنیم:
• اولین دلیل قانع کننده برای رستاخیز عیسی مسیح، قبر خالی او است. بنابر نوشتۀ مورخینی مانند یوسفوس و شاگردان مسیح، همه می دانیم که بدن عیسی در قبر خصوصی یوسف رامه ای، عضو هیئت رهبران یهود (مرقس 43:15) دفن شد و بعد به نوشتۀ متی 28: 11-13 قبر او را خالی یافتند. از رستاخیز عیسی به بعد پیروان او و نیز مخالفینش، خالی بودن قبر او را قبول داشته و دارند.
•درنظر داشته باشید که در سال های اولیۀ مسیحی، نقش و ارزش زنان بسیار کمتر از مردها بود و خیلی عجیب است که چند “زن” اولین افرادی باشند که قبر خالی را کشف کنند. این خود دلیل دیگری بر صحّت ادعای نویسندگان اناجیل است که با برخورداری از عقاید قومی و فرهنگی زمان خود با وجود آن که این کشف برای آن ها باعث سرافکندگی “مرد”ها می شد، حقایق را همان گونه که روی داده است، نوشته اند.
• عیسی مسیح پس از رستاخیز چندین بار به شاگردان و پیروان خود ظاهر شد. پولس در اول قرنتیان 6:15 می نویسد: «پس از آن، یک بار بر بیش از پانصد تن از برادران ظاهر شد که بسیاری از ایشان هنوز زنده اند، هر چند برخی خفته اند. سپس بر یعقوب ظاهر شد و بعد بر همۀ رسولان، و آخر از همه بر من نیز، چون طفلی که غیر طبیعی زاده شده باشد، ظاهر گردید.» اگر قیام مسیح اتفاق نیفتاده بود، برای پولس بسیار آسان تر بود که فقط “خوابیدگان” را به شهادت بگیرد نه آن که بنویسد تعداد زیادی از آن ها هنوز زنده اند! به یاد داشته باشید که رسالۀ اول قرنتیان فقط پانزده تا بیست سال پس از رستاخیز مسیح نوشته شده است.
• چطور ممکن است در چند صد سال اولیۀ مسیحیت، گروه قلیلی افراد عامی بتوانند امپراتوری های زمان خود را زیرورو کنند؟ با آن که ایمانداران به عیسی مسیح در معرض اتهام، شکنجه و حتی مرگ فجیع بودند، چون به حقیقت ایمان خود واقف بودند ایستادگی کردند. زیرا عاقلانه نیست که به خاطر عقیده ای عاری از حقیقت، شخص جان خود را از دست بدهد. رستاخیز عیسی مسیح باعث تغییر شخصیت و دگرگونی اخلاقی اطرافیان او شد.
• پطرس یا کیفا که می ترسید خود را از پیروان عیسی بداند و حتی سه بار او را انکار کرد، پس از وقوف به حقیقت رستاخیز مسیح از مرگ، یکی از قوی ترین ایمانداران او شد، تا آن جا که وقتی می خواستند او را به صلیب بکشند، گفت من لایق نیستم که مثل خداوندم مصلوب شوم، پس او را وارونه مصلوب کردند.
• یعقوب برادر عیسی که زمانی با او مخالف بود، پس از قیام مسیح خود را غلام خانه زاد مسیح نامید و سرپرست کلیسای اورشلیم شد و به خاطر ایمانش به عیسی مسیح، شهید شد . یکی از مورخین به نام اوزبیوس قیصریه Osebius of Caesarea شرح می دهد که چگونه او را دستگیر کردند و از بالای برج معبد به زمین انداختند و سپس سنگسار کردند (تاریخ قدیم یهود، نوشتۀ یوسفوس 1991)
• پولس نیز که زمانی “ربای شائول” نامیده می شد و تنها کارش تفتیش عقاید و آزار مسیحیان بود متحول شد، آن طور که خودش در رساله به فیلیپیان 3: 7-11 می نویسد: «اما آنچه که مرا سود می بود آن را به خاطر مسیح زیان دانستم. بلکه همه چیز را نیز به سبب فضیلت معرفت خداوند خود مسیح عیسی زیان می دانم که به خاطر او همه چیز را زیان کردم و فضله شمردم تا مسیح را دریابم و در وی یافت شوم نه با عدالت خود که از شریعت است بلکه با آن که به وسیلۀ ایمان مسیح می شود، یعنی عدالتی که از خدا بر ایمان است. و تا او را و قوت قیامت وی را و شراکت در رنج های وی را بشناسم و با موت او مشابه گردم . مگر به هر وجه به قیامت از مردگان برسم.» تنها یعقوب ، پولس و پطرس نبودند که زندگی شان عوض شد بلکه بیش از چند هفته از رستاخیز مسیح نگذشته بود که زندگی حداقل هزاران یهودی با ایمان بر او عوض شد و به تدریج حقیقت زندگی، پیام، مرگ و رستاخیز عیسی بزرگترین امپراتوری زمان را عوض کرد.
مریم مجدلیه به معرفی اناجیل- دن براون می نویسد:
1- کلیسای اولیه نیاز داشت برای ارضای جهانیان عیسای پیامبر را به مرحلۀ الوهیت برساند. به این منظور تمام نوشتارهایی را که زندگی حقیقی مسیح را شرح می داد از عهد جدید خارج کرد. ولی متأسفانه از نظر اولیای این امر، نتوانست جملگی آن ها را نابود کند و یک اثر زنده یعنی مریم مجدلیه و ازدواج او را با عیسی مسیح که نکته ای تاریخی است، جا گذاشت (صفحۀ 244).
2- برطبق عقاید روحانیون یهودی، مرد یهودی می بایست ازدواج کند و عیسی هم که یهودی بود از این قاعده مستثنی نبود و فقط روحانیون یهودی بودند که می توانستند فردی را از ادای این وظیفه معاف کنند.
3- مسیح می خواست مریم مجدلیه در رأس کلیسای او باشد و به عنوان الهه مورد پرستش قرار بگیرد. او از اولاد بنیامین بود. مسیح مظهر صلح و صفا بود و در ضمن بنیان گزار برابری زن و مرد شمرده می شد. این بود که وقتی او را گرفتند رهبری نهضتش را به همسر حامله اش مریم مجدلیه واگذار کرد (صفحۀ 244 و 248).
4- شاگردان مسیح از این که او مریم را بیشتر از آن ها دوست داشت ناراحت بودند و از او سؤال می کردند چرا او را بیشتر از همۀ ما دوست داری؟ (صفحه 246)
5- تا امروز مریم مجدلیه به عنوان الهه، جام مقدّس، مادر مقدّس و . . . ستایش و عبادت می شود. او که در هنگام مصلوب شدن عیسی آبستن بود و جانشینی اش باعث کدورت خاطر پطرس شده بود که خودش را جانشین مسیح می دانست، برای آن که طفلش را که از عیسی بود از هر گزندی مصون بدارد، چاره ای جز فرار از اورشلیم نداشت. مریم مجدلیه با کمک عموی مورد اعتماد عیسی به نام یوسف رامه ای مخفیانه به فرانسۀ امروزی که در آن ایام “گُل” Gaul نامیده می شد فرار کرد و به جامعۀ یهودی آن جا پناه آورد و تا آخر عمر آن جا بود و در آن جا فرزندش به دنیا آمد.
پاسخ به دن براون- بر خلاف ادعای نویسنده، در هیچ یک از آثار قرون اولیه اشاره ای به ازدواج عیسی نمی بینیم. حتی در آثار مورخ شهیری مثل یوسیفوس که به مسیح با عناوین “مرد خوب، جادوگر، معلم اخلاق و …” اشاره کرده با تمام شایعات دروغی که مخصوصاً در قرن اول شایع شد؛ هیچ اشاره ای به ازدواج در زندگی مسیح نمی بینیم. از طرفی نباید فراموش کنیم که در یهودیت قدیم گروه هایی بودند که ازدواج نمی کردند، مانند شاخه ای از اِسِن ها essenes مصری ها و یا درمان گرهای پیرو افلاطون و هم چنین گروه زیادی از انبیای بنی اسرائیل همانند ارمیا و یا بانوس Banus که معلم یوسفوس بود و یوحنای تعمید دهنده و غیره بودند که هیچ کدام ازدواج نکردند.
طبق مدارک تاریخی موجود هیچ دلیلی برای تعلق مریم مجدلیه به خانوادۀ بنیامین یا این که مسیح بخواهد او به عنوان الهه ای مورد پرستش قرار بگیرد وجود ندارد. از طرفی، با بودن مردانی که سه سال شاگردان مسیح بودند، منطقی تر آن بود که آن ها رهبران کلیسای مسیح باشند. پای اصلی ادعاهای دن براون برای ثبوت ازدواج عیسی و مریم مجدلیه یکی از کتب مطرود به نام “انجیل فیلیپ” است که در یکی از فصل های آن اشاره شده که عیسی، همراه خود مریم را بوسید. دن براون لغت “همراه” را تفسیر کرده و می نویسد “در زبان آرامی واژۀ “همراه” به معنای همسر است! و ادامه می دهد: “شاگردان مسیح به او اعتراض کردند که چرا مریم را بیشتر از آن ها دوست دارد؟ که خود پاسخی بر ردّ ادعای نویسنده است! زیرا اگر عیسی با مریم ازدواج کرده بود دوست داشتن و بوسیدن همسر، امری عادی بود. در مقابل دلائل محکمی داریم که ثابت می کند عیسی هرگز ازدواج نکرد. از جمله این دلائل تاریخی می توان به مطالب پولس اشاره کنیم. پولس در اول قرنتیان باب نهم از آیه پنج به بعد از حق خودش در داشتن همسر دفاع می کند و می نویسد: «آیا اختیار نداریم که خواهر دینی را به زنی گرفته همراه خود ببریم، مثل سایر رسولان و برادران خداوند و کیفا؟» اگر عیسی نیز ازدواج کرده بود مسلماً پولس آن را به عنوان بهترین نمونۀ زندگی ذکر می کرد. بر خلاف نوشتۀ دن براون هیچ دلیل و مدرک تاریخی موجود نیست که یوسف رامه ای را به عنوان عموی مسیح نشان دهد. بخشی از اتهامات دن براون که به زندگی خانوادگی عیسی مسیح در رابطه با مریم مجدلیه و دخترشان سارا مربوط است برای اولین بار در قرن نهم میلادی شایع شد!
نقاشی شام آخر- دن براون می نویسد:
1- ازدواج مسیح با مریم مجدلیه واقعه ای ثبت شده در تاریخ است… وتصویر نقاشی شام آخر فریاد می زند که مسیح و مریم زن و شوهر بودند (صفحه 245-244)
2- فردی که در شام آخر کنار عیسی نشسته است، یک زن و در حقیقت مریم مجدلیه است… فاصله بین عیسی و نفر سمت راست او به شکل حرف V به زبان لاتین است که نشانی از زنانگی است.
پاسخ به دن براون– تاریخ شناسانِ آثار هنری می گویند که این نقاشی که در سال 1497 کامل شده بود در ظرف کمتر از 20 سال رو به زوال گذاشت و تا سال 1568 فقط “لکه هایی درهم و برهم” از آن باقی مانده بود. از این رو واقعاً نمی توان روی جنسیت شخصیتی که در دست راست مسیح نشسته نظر قطعی داد. از طرفی باید در نظر داشت که داوینچی مردهای جوان را با صورتی زیبا و شاید بتوان گفت “زنانه” نقش می کرد. در آخرین شاهکارش که تصویری از یوحنای تعمید دهنده است و در موزۀ لوور پاریس نگه داری می شود نیز صورت یوحنای تعمید دهنده با زیبایی ملیحی که نمایان گر سبک نقاشی داوینچی است، نشان داده شده است.
-سلحشوران معبد و انجمن سرّی صومعۀ صهیون- دن براون می نویسد:
1- کلیسا برای حفظ اسرار ازدواج عیسی و مریم متعهد شد و در این زمینه صومعۀ صهیون، اولین گروه “مذهبی_رزمی” را به نام “سلحشوران معبد” Knights Templar تشکیل داد.
2- گروه “سلحشوران معبد” توسط پاپ کلمنت پنجم زیر فشار قرار گرفتند و از هم پاشیدند. علت آن بود که تمپلرها که از اسرار ازدواج عیسی و مریم مطلع بودند و معنای حقیقی “جام مقدّس” را می دانستند، از پاپ اخاذی می کردند. به این جهت پاپ همۀ آن ها را دستگیر و به جرم مرتد بودن، زنده زنده سوزاند.
3- با انهدام تمپلرها، نگهبانی از اسرار مقدّس به صومعۀ صهیون محول شد.
4- بر طبق اسناد کتابخانۀ ملی پاریس در سال 1099 انجمنی سرّی به نام “صومعۀ صهیون Priory Of Sion برای حفظ و نگه داری اسرار مهمی تشکیل شد. این سرّ مهم، ازدواج عیسی میسح با مریم مجدلیه و تولد فرزند آن ها “سارا” بود که اعقاب او خاندان های سلطنتی اروپا یعنی سلسلۀ پادشاهی مرووینیانِ فرانسه را تشکیل دادند (صفحۀ 255)
5- مرووینیان ها مؤسس پاریس هستند (صفحۀ 257).
پاسخ به دن براون- در مورد جمعیت “سلحشوران معبد” Knights Templar می دانیم که تشکیل آن به گفتۀ دن براون نه در زمان مسیح یعنی قرن اول بلکه بیشتر از هزار سال بعد در سال 1118 صورت پذیرفت و تا 1291 ادامه داشت. نه تنها در مورد زمان تشکیل این گروه، بلکه در مورد از هم پاشی آنان نیز دن براون برای نیل به مقصود خود تاریخ را نادیده می گیرد. حقیقت آن است که فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه به طمع دست یابی به ثروت تمپلرها، پاپ را مجبور کرد تا حکم به مرتد بودن آن ها بدهد. سپس دستور داد تا آن ها را دستگیر کنند و همۀ آن ها از جمله رهبرشان ژاک دومولی Master Jacques de Molay را در سال 1314 به صورت مشعلی زنده بسوزانند. در عین حال باید به نکتۀ دیگری توجه شود و آن این که جمعیت صومعۀ صیون نه در سال 1099 بلکه در سال 1956 در فرانسه به ثبت رسید و در سال 1996 جعلی بودن مدارک آن طی کتاب هایی در فرانسه و برنامه ای مستند از BBC ثابت شد. این مدارک جعلی را شخصی بنام پییر پلانتارد در آرشیو کتابخانۀ ملی جاسازی نموده بود. در عین حال سلسلۀ پادشاهی مرووینیان، نه در زمان مریم بلکه هفت صد سال بعد از ایجاد پاریس به آن شهر دسترسی یافتند( http://priory-of-sion.com/psp/convchron.html).
مریم مجدلیه و مسیح: در انجیل حقیقت رابطۀ مریم مجدلیه و مسیح را چگونه بیان می کند؟ اولین کتاب انجیل که از مریم مجدلیه نام برده، انجیل لوقا است که می نویسد: «و زنان چند که از ارواح پلید و مرض ها شفا یافته بودند یعنی مریم معروف به مجدلیه که از او هفت دیو بیرون رفته بودند و یونا زوجۀ خوزا ناظر هیرودیس و سوسن و بسیاری از زنان دیگر که از اموال خود او را خدمت می کردند.» (لوقا 8: 2-3). اناجیل دیگر فقط در پای صلیب و روز رستاخیز عیسی مسیح از مریم مجدلیه نام برده اند. لوقا هم که از او یاد کرده، می نویسد که مریم همراه گروهی از زنان دیگر در خدمت عیسی بود. بنابراین او موقعیت خاصی نداشت که از او با عناوینی غیر از آن چه که بود، یاد شود. بر اساس اناجیل، عیسی مسیح فرمانبردار مطلق و مطیع خدای پدر بود (انجیل یوحنا 8: 29). او تمام ده فرمان را وفادارانه اجرا می کرد (متی 5: 17). و دیگران را به اطاعت از آن ها تشویق می کرد (متی 19: 17-22). هنگامی که عیسی بر صلیب آویخته بود، ارادت و وفاداری خود را به حکم پنجم از ده فرمان که می فرماید: «پدر و مادر خود را احترام کن.» (خروج 20: 12)، نشان داد. یوحنای رسول به تفصیل می نویسد: “و پای صلیب عیسی مادر او، مریم و خواهرِ مادرش مریم زنِ کلوپا و مریم مجدلیه ایستاده بودند. چون عیسی مادر خود را با آن شاگردی که دوست می داشت ایستاده دید به مادر خود گفت: « ای زن اینک پسر تو» و به آن شاگرد گفت: «اینک مادر تو» و در همان ساعت آن شاگرد او را به خانه برد. » (یوحنا 19: 25-27). در دقایق آخر زندگی زمینی خویش، عیسی به فکر مادر بیوه اش و سرپرستی او بود. به این جهت یوحنا را مأمور اجرای این امرکرد. این توجه دلیل عمق علاقه و احترام عیسی نسبت به مادرش بود. او با آن که به شدت در رنج و عذاب بود، مسئولیت خود را نسبت به مادرش ادا کرد. توجه کنید که مادر مسیح به اتفاق همسر کلوپا و مریم مجدلیه در پای صلیب بودند (آیۀ 25). اگر عیسی مسیح با مریم مجدلیه ازدواج کرده بود آیا با دیدن او یگانگی و پیوندی را که شوهر را به عشق و نگاه داری از همسرش فرمان می دهد، فراموش کرده بود؟ آیا او فراموش کرده بود که در کتاب پیدایش 24:2 می نویسد: «از این جهت مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، با زن خویش خواهد پیوست و یک تن خواهند بود.» همین یک آیۀ کتاب مقدّس کافی است نشان بدهد که حلقۀ ازدواج محکم تر از بستگی فامیلی است. بنابراین شوهر شایسته شخصی است که همسرش را مخصوصاً اگر آبستن باشد در مرحله ای پائین تر از مادرش قرار نمی دهد. عیسی مسیح بر بالای صلیب حتی نامی از مریم مجدلیه نبرد! براون کلاً حقایق مسلم کتاب مقدس را نادیده می گیرد. قبل از شروع خدمات عیسی مسیح در سی سالگی در هیچ نوشته و مدرکی ازدواج او ذکر نشده، در طول سه سال خدماتش هرگز اشاره ای به ازدواج او نشده، در شرح مصلوب شدن او نکته ای دربارۀ ازدواج او نیامده و در تعریفِ در ِقبر سنگی نهادن جسد او، حنوط و تدهین بدن با داروهای معطر و سرانجام قیامش نیز صحبتی از ازدواج او نیست.
جام مقدّس- دن براون می نویسد:
1- می توان به جای دید معمول به “جام مقدس” Holy Grail پیاله ای که مسیح در شام آخر از آن نوشید، مریم را به عنوان “ظرف محتوی حیات یعنی اولاد عیسی، در نظر گرفت.
2 – جستجوی جام مقدّس در واقع تلاشی است برای یافتن و زانو زدن در برابر استخوان های مریم که قرن هاست توسط این جامعهۀ سرّی حفظ شده است… از همین رو مریم به عنوان “زن مقدّس” یا “جام مقدّس” Holy grail معروف شد. در سال های 1960 و 1970 مردی فرانسوی بنام پییر پلانتارد Pierre Plantard مدارکی منتشر کرد که بر اساس آن ها “ثابت” می شد گروه سرّی وجود دارد که تنها هدفش حفظ اسرار “جام مقدّس” است. بر طبق این مدارک همبستگی خونی بین عیسی مسیح و مریم مجدلیه با پادشاهان فرانسه و نهایتاً با خود پییر پلانتارد توضیح داده شده بود.
پاسخ به دن براون- این ادعای عجیب در سال 1982 عمومیت یافت تا آن که در 1993 کتاب “خون مقدّس، جام مقدّس” Holy Blood,Holy Grail بی پایه بودن آن را ثابت کرد و خود پییر پلانتارد هم با ادای سوگند اظهار داشت تمام ادعاهای او بی اساس بوده است. از همین کتاب “خون مقدّس، جام مقدّس” است که دن براون بر این حدس اطمینان یافته که مریم مجدلیه از طایفۀ بنیامین است. ادعایی دیگر که هیچ دلیل تاریخی برای قبول آن وجود ندارد! دن براون ادعا می کند که طومارهای قمران “جام مقدّس” حقیقی را نشان می دهند. در صورتی که هیچ ذکری از جام مقدّس در طومارهای قمران یافت نمی شود. در هیچ انجیلی صحبت از جام مقدّس در میان نیست. اولین مطلبی که از جام مقدّس یاد می کند داستانی است که در سال 1100 میلادی یعنی بیشتر از هزار سال بعد از مسیح توسط کریستین دوتروی Christian deTroyes نوشته شده و در آن ذکر شده که جام مقدّس جامی است که مسیح در شام آخر از آن شراب نوشیده است. افسانه های بعدی، جام مقدّس را ظرفی می داند که حاوی خون مسیح بود. آن چه مسلم است آن است که اگر این ظرف وجود داشت و این چنین اهمیت داشت در عهد جدید از آن یاد می شد. پس این ادعا نیز پوچ و نادرست است.
وحدت خدا و پاکی مراسم معبد- دن براون می نویسد:
1- در روزگاران اولیه مراسمی جنسی در معبد یهودیان انجام می شد (صفحۀ 309)
2- مریم مجدلیه عضو گروهی بود که خدایان مؤنث را عبادت می کردند.
3- لفظ چهار حرفی مقدّس YHWH که یهودیان احترام خاصی برای آن قائلند و آن را نام خداوند می دانندT در حقیقت از لغت یهوه Jehovah گرفته شده که خود ترکیبی دو جنسه حاصل ادغام “یاه” مذکّر masculine Jah و “حوا ” مؤنث، همسر آدم است (صفحۀ 309)
4- یهودیان قدیم عقیده داشتند که قدّس الاقداس معبد سلیمان جایگاه نزول خدا و همین طور شریک برابر مؤنث او به نام شکینا Shekinah بود.
پاسخ به دن براون- هیچ مدرکی که به نحوی دال بر انجام مراسم جنسی در معبد یهودیان باشد، در دست نیست. درست است که کتاب دن براون رُمانی بیش نیست ولی با این وجود هنوز ابراز و مطرح کردن آن کاملاً دور از عقل و مثل بسیاری قسمت های دیگر کتاب به نحوی توهین آمیز است. به خصوص وقتی که درهمۀ احکام و مراسم یهود می بینیم که چه تأکید مهمی بر پاکی و قدوسیت خدا و معبد دارد. از طرفی هیچ مدرکی که نشان دهد مریم مجدلیه عضو گروهی بود که خدایان مؤنث را عبادت می کردند وجود ندارد. بزرگ ترین افتخار قوم یهود یکتاپرستی است و همین قوم است که یکتاپرستی را به دنیا هدیه داده، و شکینا در زبان عبری به معنای جلال و عظمت خدا آمده است. با دو دلیل روشن به آسانی انحراف نویسنده در این موارد مشخص می شود.
1- کتاب مقدّس بدون وقفه بریکتا بودن خدا تأکید دارد و
2- شکینا اشاره به جلال خدا دارد و نه مونثِ برابر او. کتاب مقدّس تأکید می کند که خدا واحد است. از شروع کتاب پیدایش تا انتهای مکاشفۀ یوحنا پیام یکی است و آن یکتا بودن خدا است که در تمام سطور و صفحات آن منعکس است. یکی از اولین دعاهای آئین یهود شِما SHEMA می فرماید: «بشنو ای اسرائیل، خداوند خدای ما یهوه واحد است.» (تثنیه 6:4) در سرود موسی هنگام خروج از مصر کلمات خدا را می شنویم که می فرماید: «الآن ببینید که من خود او هستم و با من خدای دیگری نیست. من می میرانم و زنده می کنم. مجروح می کنم و شفا می دهم. از دست من رهاننده ای نیست.» (تثنیه 39:32). یگانگی خدا در عهد جدید نیز به تأکید یاد شده است. پولس رسول در اول قرنتیان 4:8 می نویسد: «به جز یک خدا، خدایی دیگر نیست.» همچنین یعقوب 19:2، یوحنا 44:5 و 3:17، رومیان 3: 29-30 و 26:16، غلاطیان 20:3، افسسیان 6:4، اول تیموتاؤس 17:1 و 5:2 و آیات دیگر انجیل به یکتایی خدا اشاره می کنند.
2- شکینا: همان طور که قبلاً گفتیم به معنای جلال خدا است و در خروج 22:25، لاویان 2:16، دوم سموئیل 2:6، دوم پادشاهان 19: 14-15، مزامیر 1:80، اشعیا 16:37، حزقیال 3:9 و 18:10، عبرانیان 5:9 به آن اشاره شده است. تفسیر عهد جدید می نویسد: “لفظ جلال به معنای حضور خداوند است”. موسی جلال خدا را دید (خروج 40: 34-38) با این شرح، اظهار عقیدۀ دن براون که شکینا را شریک مؤنث خدا معرفی می کند بی پایه و نادرست است. لفظ YHWH قدیمی ترین نام خدا است، مشتق ازکلمه عبری Hayah و از ادغام کلمات مذکر و مؤنث درست نشده است. ریشۀ این چهار حرف در زبان عبرانی از نام خدا در فعل “بودن” است. حتی خدا در عهد قدیم خود را “هستم آن که هستم” معرفی می کند. ولی چون این لفظ بسیار مقدّس و والا است در قرن شانزدهم میلادی، برای آن که فرمان سوم شکسته نشود، آن را با لغت خداوند یعنی ادونای، در هم آمیخته و لفظ “یهوه” را متداول کردند. پس کلمۀ یهوه از YHWH می آید و نه برعکس.
سندیت کتاب مقدس- دن براون می نویسد:
1- کتاب مقدّس چندین بار ترجمه و دست کاری شده و هیچ تاریخ مسلّمی از نسخ اصلی و قطعی آن در دست نیست. (صفحۀ 231).
2- که هزاران کتاب در بارۀ زندگی او نوشته شده و بیش از هشتاد انجیل از او یاد کرده (صفحۀ 231). ولی فقط چهار انجیل در سال 325 از سوی امپراتورکنستانتین پذیرفته شده و رایج است.
3- کتب مقدّسۀ مسیحی و یهودی را خدا ننوشته و نویسندگانی در طول قرون گذشته نوشته و ترجمه کرده اند (صفحه 231) و مسلماً در این دوران طولانی بخش هایی از آن مورد تجدید نظر، محو و یا افزایش قرار گرفته و مسخ شده است. کتاب مقدس محصول انسان است… نه خدا.
4- عهد جدید شهاداتی نادرست است (صفحۀ 345) و بر اساس جعلیات استوار است (صفحه 341).
پاسخ به دن براون- کتاب مقدس محصول فکر و دست کاری انسان نبوده، بلکه ترجمه ای است از متون اصلی که با الهام از خدا نوشته شده و از قبل از شورای نیقیه تثبیت و بدون هیچ تغییری به ما رسیده است. چند دلیل داریم که نظر نادرست دن براون را در مورد سندیت کتاب مقدس تشریح می کند:
اولاً در سال 313 میلادی که کنستانتین مسیحیت را به عنوان آئین رسمی امپراتوری روم برگزید، نه فقط سال ها تا برگزاری شورای نیقیه فاصله بود، بلکه حدود دویست سال از کامل شدن نوشتارهای مقدّس می گذشت. در واقع طبق نظر محققین مسیحی تمامی کتابهای عهد جدید بین سالهای 40 تا 90 میلادی نوشته شده اند. http://www.friktech.com/rel/canon/NT1.htm
امروز قسمت هایی از مطالب انجیل یوحنا پیدا شده که آن را متعلق به سال های بین 90 تا 120 میلادی می دانند. در سال 130 میلادی چهار انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا و سیزده رسالۀ پولس توسط بسیاری از کلیساها به عنوان متون مقدسۀ مسیحی پذیرفته شدند. آیرینیوس در 110 میلادی در پاپیاس Papias به چهار انجیل اشاره می کند. اولین مورخ انجیلی بنام اوسبیوس Eusebius شرح می دهد که چگونه اناجیل برگزیده شدند و مسیحیان اولیه در اورشلیم، انطاکیه، اسکندریه و روم آن ها را پذیرفتند. ثانیاً مراجع تاریخی دن براون یا قابل مقایسه با کتاب مقدس نیستند و یا سندیت کتاب مقدس را تأئید می کنند. نویسنده “رمز داوینچی” از دو کتاب به عنوان اسناد معتبر یاد می کند که هر دو در حدود یک صد سال گذشته در مصر به دست آمده اند. یکی از این کتاب ها به اصطلاح “انجیل” فیلیپ است که در نگ حمادی -Nag Hammadi واقع در مصر در سال 1945 پیدا شد. در نَگ حمادی کلاً 52 عنوان مختلف فلسفی و مذهبی از درون ظروف سفالین به دست آمد که طبق بررسی محققین در حدود قرن چهارم میلادی نوشته شده اند. شش نوشته از این مجموعه “انجیل” نامیده شدند ولی نباید فراموش کرد که لفظ انجیل به صورت اسم خاص کتب مقدّسه در آمده و آن چه که در این نوشته ها دیده می شود، هیچ گونه رابطه ای با اناجیل چهارگانه ندارد. در عین حال در مطالب نَگ حمادی آثاری متأثر از فرهنگ مصر، اخلاقیات، مطالبی در کشف اسرار و مطالب کتاب مقدس یهود و جالب تر از آن بازنویسی از کتاب جمهور افلاطون به دست آمده است (http://www.nag-hammadi.com). کتاب دومی که دن براون به آن استناد می کند یعنی “انجیل” مریم نیز در اواخر قرن نوزدهم در مصر یافت شده و عقاید منحصر به فرد دیگری به خصوص در مورد رابطۀ مریم مجدلیه و مسیح مطرح می کند و به خصوص تأکید می کند که “شاگردان مسیح از رابطۀ بسیار نزدیک عیسی مسیح و مریم مجدلیه منزجر بوده و به آن دو حسادت می کردند”. در این کتاب بیشتر از هر چیز در مورد جایگاه روح بعد از مرگ بحث شده و این نظریه ای است که در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم میلادی حکمای یونان بر سر آن بحث می کردند. دن براون مجموعۀ نَگ حمادی را هم طراز طومارهای قمران، بحرالمیت می داند ولی در واقع مجموعۀ نَگ حمادی و طومارهای قمران کاملاً از هر نظر با یکدیگر تفاوت دارند. طومارهای قمران نه در سال 1950به گفتۀ دن براون (صفحه 234) بلکه در سال 1947 پیدا شدند و هیچ گونه نمونه ای از اناجیل و یا اشاره ای به عیسی در آن ها نبود. بلکه تطبیق آن ها با کتب عهد قدیم درستی و حقانیت این کتب را ثابت می کند و دلیلی ندارد که واتیکان به گفتۀ دن براون مانع از انتشار آن ها شود. طومارهای قمران اصلاً مدارکی مسیحی نبوده بلکه متعلق به فرقۀ خاصی از یهودیان به نام “اسن” ها Essenes می باشند که قبل از مسیح نوشته شده اند! برعکس همۀ مدارک نَگ حمادی بعد از سال 150 میلادی نوشته شده اند یعنی حداقل 50 سال بعد از کامل شدن همۀ مطالب عهد جدید! در برابر ادعای دن براون که فکر می کند طومارهای قمران از نظرات او پشتیبانی می کنند، در آن ها نکتۀ بسیار مهمی در تأئید سندیت کتاب مقدس دیده می شود. در طومارهای قمران نسخه ای از کتاب اشعیای نبی به دست آمد که در سال 150 قبل از میلاد نسخه برداری شده بود. این نسخه بیشتر از هزار سال از نسخه ای که تا آن زمان در دست بود و در سال 980 میلادی تهیه شده بود، قدیمی تر است. نکتۀ مهم آن جاست که در مقایسۀ این دو دست نوشته هیچ مغایرتی وجود ندارد! کتاب اشعیا که در غار قمران پیدا شد، دقت فوق العادۀ کتاب مقدس را نشان می دهد. دکتر گلیسون آرچر Gleson Archer که هر دو نسخۀ 980 میلادی و 150 قبل از میلاد را از نزدیک دیده و بررسی کرده است، می نوسید: با این که بین تاریخ رونویسی این دو سند بیشتر از یک هزار سال فاصله است، یگانگی لغاتی که به کار رفته در 95 درصد متن اعجاب انگیز است، و 5 درصد بقیه نیز اختلافات در سیلاب کلمات یا ترادف لغوی است! در مورد این ادعا که عهد جدید طی نسخه برداری ها تحریف شده باید بگوییم: در پنج قرن اول مسیحیت هزاران کپی از اناجیل مقدس در سطح وسیعی از دنیای آن روز پراکنده شده بود. برای آن که تحریف یا تغییری درآن ها داده شود، می بایست تمام آن کتاب ها اگر صاحبان آن ها می خواستند، در دسترس تحریف کنندگان قرار بگیرد تا متن اناجیل در تمام آن ها عوض شود که امری غیر ممکن بود. در چند قرن اول مسیحی کتاب مقدّس به چند زبان ترجمه شد. آیا می توان باور کرد که تمام آن ترجمه ها در گسترۀ دنیای آن روز به طور یکنواخت مورد دستبرد و تحریف قرار گرفته اند؟ درکنار دلایل محکم شواهد نوشتاری بر صحّت اناجیل، باستانشناسی دلایل تازه ای در اختیار محققین قرار می دهد . برای نمونه:
• سالیان سال بود که کتاب دانیال نبی مورد ایراد مورخین بود زیرا در تاریخ ایام دانیال از پادشاهی به نام بلشصر Belshazzar اثری نبود تا آن که باستان شناسان دریافتند که نبونیدوس -Nebanidus پادشاه وقت هنگامی که به قصد جنگ، از بابل خارج می شد، یکی از سرداران خود را به پادشاهی گماشت و نام این سردار بلشصر بود!
• برای سالیان متمادی شکّاکان و آن ها که شاید به درستی از نحوۀ مصلوب کردن مجرمین مطلع نبودند، می گفتند که دست های عیسی به چوبۀ افقی صلیب با طناب بسته شده بود و هرگز میخ یا میخ هایی به دست های او کوبیده نشده بود. همچنین عده ای مرگ و این که او طبق رسوم یهود دفن شده بود و در روز سوم از مردگان قیام کرده بود را قبول نمی کردند. ایراد دیگری که می گرفتند به محاکمۀ عیسی، شکنجه و شلاق زدن او و حتی وجود پنتیوس پیلاتس حاکم رومی بود که دستور داد مسیح را مصلوب کنند. وجود کاهن اعظم قیافا Ciaphas هم یکی از اشکالاتی بود که بر مستند بودن شرح وقایع اناجیل می گرفتند. همۀ این اشکالات سال هاست که با مدارک مختلف و تاریخی حل و بر طرف شده اند. به عنوان نمونه به دلایل مؤثقی که اخیراً باستان شناسان دربارهۀ مصلوب کردن عیسی پی بردند، اشاره می کنیم.
اخیراً کشف فوق العاده ای به وسیلۀ کاشف آن جفری شلر Jeffrey Sheler دریو. اس. نیوز U. S. News چاپ شد. مدرکی که به دست آمد باقی ماندۀ مردی بود که در سال های اولیۀ قرن اول مصلوب شده بود.
جفری شلر در سال 1990 موفق به کشف قبرستانی در دو مایلی جنوب معبد اورشلیم شد. در این قبرستان صندوق های کوچکی از سنگ مرمر نگاهداری می شد که حاوی استخوان های افراد درگذشته بود. یکی از این صندوقچه ها حاوی استخوان های مردی حدود 60 ساله بود که روی آن نام صاحبش یوسف برقیافا نوشته شده بود. کارشناسان عقیده دارند این استخوان ها باقی ماندۀ قیافای معروف است که دستور بازداشت و محاکمۀ عیسی را داد و او را به پیلاتس تسلیم کرد تا مصلوب شود.
در مورد وجود پیلاتس خاک برداری هایی که در خرابه های قیصریه دریهودا انجام شده، لوحۀ سنگی را نمایان کرد که نشان می داد هنگام مصلوب کردن عیسی مسیح در اورشلیم، حاکم رومی پیلاتس نام داشته و پلاک طلایی کوچکی یافت شد که با حروف لاتین روی آن نوشته شده بود: “پونتیوس پیلاتس والی یهودیه این معبد را به افتخار تیبریوس به مردم قیصریه هدیه می کند”.
شلر در ادامه می نویسد: باستان شناسان باقی ماندۀ جسد مردی را یافتند که در گیوات هامیتواه Giva’at ha-mitvah نزدیک نابلُس دفن شده بود. بررسی دقیق اسکلت یافت شده نشان داد شرایط مصلوب کردن دقیقأ همان بود که در اناجیل شرح داده شده. صاحب اسکلت 28 تا 30 سال سن و پنج فوت قدّ داشته. از دست های او دو میخ قطور عبور داده شده بود. دو پای او روی هم قرار گرفته و با میخ دیگری به چوب عمودی صلیب ثابت شده بود و استخوانِ ساق پای او را شکسته بودند! درست همان گونه که در انجیل شرح داده شده است (1999 Sheler;Is the Bible True?Harper).
امروز بیشتر از پنج هزار نسخۀ یونانی و حدود بیست هزار ترجمه به زبان های لاتین، قبطی و سوری موجود است و تطبیق آن ها با یک دیگر نشان می دهد که تفاوتی با اناجیل امروز ندارند. قدیمی ترین نسخه ای که در دست است در سال های اول قرن دوم میلادی است و به فاصلۀ چهل تا پنجاه سال از نوشتن اناجیل نسخه برداری شده اند. نسخۀ قدیمی دیگری در موزهٌ واتیکان موجود است یعنی Codex Vaticanus که در سال 350 میلادی تهیه شده. بر اساس گفتۀ کریگ بلومبرگ Craig Blomberg کارشناس کتب مقدّسه که حتی دیرباوران نیز آن را قبول دارند، در آن سال های نوشته شدن اناجیل، بین هفت تا پنجاه سال بعد از مرگ و رستاخیز مسیح، گروهی از شاهدان عینی زندگی عیسی، هنوز زنده بودند و می توانستند اگر اشتباهی در متون نوشتۀ مسیحیان بیابند آن را بزرگ کرده و از اعتبار اناجیل بکاهند. مقایسۀ انجیل و متون دیگر تاریخی از لحاظ تعداد نسخه های به دست آمده، و فاصلۀ نسبتاً کوتاه زمانی بین اتفاقات زندگی مسیح و زمان نوشته شدن آن ها دلیل بسیار محکم دیگری در سندیت کتاب مقدس مسیحیان است (http://www.nousazan.org/apologetics.html). گذشته از شاگردان عیسی، مورخین دنیای قدیم همانند یوسفوس Josephus که قبل از سال 100 میلادی می زیست و یا تاسیتوس رومی Tacitus در 120 میلادی، سوتونیوس Suetonius 110 میلادی و حاکم رومی پلینی pliny در 110 میلادی که مطالب آنان موجود است، بسیاری از حوادثی را که در اناجیل شرح داده شده تأئید می کنند. همچنین مطالب پدران اولیۀ کلیسای مسیح از جمله: آیرینیوس Irenaeus، ترتولیان Tertullian، ژولیوس آفریکانوس Julius Africanus و کلمنت رومی Clement of Rome همه به قبل از 250 میلادی برمی گردد و حقیقت تاریخی اناجیل را تائید می کنند. از طرف دیگر، در خود کتاب مقدس که اساس ایمان مسیحیان بوده و هست، بارها خدا کسانی را که در متن به هر نحوی دست ببرند به شدت تهدید به مجازات می کند. برای نمونه در کتاب مکاشفه 22: 18-19 ذکر شده که: «هر کس را که کلام نبوت این کتاب را بشنود، شهادت می دهم که اگر کسی بر آن ها بیفزاید خدا بلایای مکتوب در این کتاب را بر وی خواهد افزود و هر گاه کسی از کلام این نبوت چیزی کم کند خدا نصیب او را از درخت حیات و از شهر مقدّس و از چیزهایی که در این کتاب نوشته است منقطع خواهد کرد.» کتاب تثنیه 4:2 نیز می فرماید: «بر کلامی که من به شما امر می فرمایم چیزی میفزائید و چیزی از آن کم منمائید تا اوامر یهوه خدای خود را که بشما امر می فرمایم نگاه دارید.» در جای دیگرِ همین کتاب تثنیه 12:32 می فرماید: «هر آن چه من به شما امر می فرمایم متوجه شوید تا آن را به عمل آورید. چیزی بر آن میفزائید و چیزی از آن کم نکنید.» در کتاب امثال سلیمان 30: 5-6 می فرماید: «تمامی کلمات خدا مصفی است، او به جهت متوکلان خود سپر است. به سخنان او چیزی میفزا مبادا تو را توبیخ نماید و تکذیب شوی.» با وجود چنین آیات و فرامینی، چگونه می توان تصور کرد که ایمانداران یهودی و مسیحی با تحریف نوشتارهای مقدّس توبیخ خدا را به جان بخرند یا فرزندان خود و نسل های آینده را به گمراهی رهنمون شوند؟ یا چطور ممکن است در کنار تحریف متون مقدّس، خودِ رهبران و اسقفان بزرگ مسیحی برای چند صد سال تا پای جان در برابر آزار و شکنجه و مرگ، هنوز بر ایمان خود بر متونی که می دانند تحریف شده ایستادگی کنند؟ جالب است که علاوه بر همۀ این مدارک تاریخی، نویسندگان اناجیل تأکید می ورزند که خود شاهد عینی وقایعی بودند که در مطالب خود ذکر کرده و بر صحّت آن ها پا فشاری می کنند. از جمله لوقا که پزشک بود، می نویسد: “از آن جا که بسیاری دست به تألیف حکایت اموری زده اند که نزد ما به انجام رسیده است، درست همان گونه که آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند به ما سپردند، من نیز که همه چیز را به دقت بررسی کرده ام، مصلحت چنان دیدم که آن ها را به شکلی منظم برای شما، عالیجناب تئوفیلوس بنگارم، تا از درستی آن چه آموخته اید، یقین پیدا کنید.» (لوقا 1: 1-4). یوحنا شاگرد محبوب عیسی می نویسد: «آن چه از ابتدا بود و آن چه شنیده ایم و به چشم خود دیده، آن چه بر آن نگریستیم و دست های ما لمس کرد. در بارۀ کلمۀ حیات. و حیات ظاهر شد و آن را دیده ایم و شهادت می دهیم و به شما خبر می دهیم از حیات جاودانی که نزد پدر بود و بر ما ظاهر شد.» (رسالۀ اول یوحنا 1: 1-2). پطرس شاگرد دیگر عیسی می نویسد: “زیرا که در پی افسانه های جعلی نرفتیم چون از قوت و آمدن خداوند ما عیسی مسیح شما را اعلام دادیم بلکه کبریائی او را دیده بودیم.» (رسالۀ دوم پطرس 16:1). پس می بینیم افترای تحریف به متون و سندیت کتاب مقدس زدن گرچه در نوشته به آسانی ممکن است ولی در برابر منطق استدلالی و مدارک معتبر تاریخی جایی ندارند. با آن که امروز اولین نسخۀ کتاب مقدّس در دست نیست هنوز رونوشت ها و مدارک محکمی در دست داریم که خلاف ادعای براون را ثابت می کند. با نظری سریع بر این یادداشت های کوتاه و ذکر چند نمونه از اشتباهات دن براون بدون آن که استعداد نویسندگی او را نفی کنیم، تنها می توانیم کتاب رمز داوینچی را داستان سرگرم کنندۀ کفر آمیز و افسانه ای پوچ بدانیم که برای نیل به هدف خود حقایق تاریخی را به بازی گرفته و تحریف کرده است.
پانوشت ها: 1 – اولین شورای نیقیه بدستورکنستانتین امپراتور مسیحی روم در سال 325 میلادی برای جلوگیری از رشد و شیوع فرقه مرتد و تازه تأسیس آریوس تشکیل شد . حاصل کار این شورا در “اعتقادنامه نیقیه ” ثبت شده که مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق مسیحیان دنیاست . http://www.farsinet.com/icc/nicean.html 2 – آریوس -Arius- فرزند آمونیوس -Amonius- اهل لیبی در شمال آفریقا بود و بین سالهای 256 تا 336 زندگی میکرد . عقاید شخصی آریوس دررد الوهیت مسیح در همان ابتدا از طرف رهبران کلیسا کفر آمیز و ضد مسیحیت شناخته و رد شد . 3 – ایرنائوس -Irenaeus- اسقف کلیسا در قرن دوم میلادی . 4 – سپتویجنت -Septuagint- نام ترجمه ای است که بین سیصد تا یکصد سال قبل از میلاد مسیح از تورات بعمل آمد . این ترجمه غیر از کتبی که امروز در عهد عتیق موجود است، شامل کتاب مکابی نیز بود . 5 – یوسیفون. –Josephus- نام اصلی او …. بن متتیا است .. رومیها به Josephus تغییر دادند. 6 – مرووینیان -Merovingian-یکی از دودمان های پادشاهی فرانکی بودند که بین قرن پنجم تا هشتم میلادی در منطقه ای با مرزهای متغیر در بخش هائی از فرانسه و آلمان امروزی فرمانروائی میکردند . پادشاه معروف این سلسله کلویس -Clovis- بود که در سال 496 به آئین کاتولیک درآمد و تعمید گرفت . 7 – ایجاد پاریس – 250 سال قبل از میلاد گروهی دریانورد برای کنترل تجارت در اطراف رود “سن ” قریه ای را پایه گزاری کردند که بعدها تبدیل به پاریس شد . در سال 52 قبل از میلاد نام این فرقه لوته تیا -Lutetia- بود که بارها مورد تهاجم اقوام مجاور قرار گرفت و بین آلمان، فرانسه و ایتالیا دست بدست شد . نام لوته تیا را رومیها به پاریس تغییر دادند و در قرن ششم پادشاه وقت بنام فرانک کلویس اولین کاتدرال را در آن شهر ساخت و شهر را به پایتختی برگزید . 8 – پییر پلانتارد .1920-2000 -Pierre Athanase Marie Plantard- او فرد ماجراجوئی بود که در سال 1937 جمعیتی را با هدف تصفیه و تجدید عظمت فرانسه ایجاد کرد که بشدت ضدیهودی و ضد ماسونی بود . پلانتارد در 16 دسامبر سال 1940 طی نامه ای به مارشال پتن عقیدهٌ خود را در باره آنچه که همکاری وحشتناک یهودیان و فراماسون ها مینامید، ابراز داشت و در ضمن، داوطلبی یکصد عضو جمعیت خود را در رویاروئی با یهودیان و فراماسون ها اعلام کرد . پیرپلانتارد در 1956 با همکاری آندره بونوم -Bonhomme- صومعهٌ صیون -Priory Of Sion- را تأسیس کرد و در سال 1960 بدون هیچگونه سابقه خود را وارث داگوبرت دوم -Dagobert II- پادشاه فرانسه معرفی و مدعی تاج و تخت فرانسه شد . چندی نگذشت که تمام ادعاهای خودرا پس گرفت. برای اطلاع بیشتر از زندگی پرماجرای او به کتاب “صومعه صیون ” بقلم -Paul Smith- و آرشیو پلانتارد مراجعه کنید. 9 – نگ حمادی -Nag Hamadi- شهری قدیمی در مرکز مصر . در سال 1945 با کشف مطالب باستانی در صومعه ای دورافتاده نام این شهر بر سر زبانها افتاد . تمام این نوشته ها بزبان قبطی و ترجمه از یونانی بود و معروفترین آنها انجیل توما بود . 10 – اسن ها -Essense- فرقه ای یهودی بودند که از دو قرن قبل از میلاد تا قرن اول شکوفا شدند . اغلب باستان شناسان عقیده دارند که طومارهای بحرالمیت یادگاری از اسن ها است . پس از حمله لژیون رومی به اورشلیم 68- تا 71 میلادی – اسن ها نیز پراکنده شدند . 11 – ژاک دومولی Jacque de Molay- -.. بین سالهای 1244 و 1314 میلادی میزیست . او از نجبای فرانسه و بیست و سومین استاد اعظم تمپلرها بود که در مارچ 1314 بفرمان فیلیپ لوبل زنده سوزانده شد . 12 – -Joseph Of Arameteaیوسف رامه ای عضو هیئت رهبران یهودی بود که در خفا پیرو عیسی بود و پس از صلیب عیسی او را از پیلاطس گرفت و در قبری که برای خودش تهیه کرده بود، گذاشت . 13 – تاکیتوس رومی -Publius or Gaius Cornellius Tacitus- بین سالهای 55 تا 117 میزیست . متفکر، حقوقدان سناتور و بزرگترین مورخ رومی در زمان خود بود . پلینی مینویسد او فرزند حکمران رومی بلژیک و آلمان و یکی از برجسته ترین سیاستمداران رومی بود . 14 – سوتونیوس -Soetonius- بین 70 تا 130 میزیست . او در الجزیره متولد شد و تا آخر عمر مجرد ماند . او نویسند. تاریخ 12 سزار است. آنرا بدوست خود گالیوس کلادیوس اهدا کرد این کتاب شامل تاریخ رُم و کشورهای تابعه آن در سالهای قدرت دوازده سزار است . 15 – ژولیوس آفریکانوس -Julius Africanus- مورخ قرن سوم مسیحی که احتمالأ اهل لیبی بود . او در عموآس زندگی میکرد و از امپراتور تقاضا کرد تا شهر را مرمت کند . تقاضای او پذیرفته شد و از آن پس نام عموآس به نیکوپولیس تغییریافت. فهرست مآخذ برای تنظیم این یادداشت ها از منابع زیر استفاده شده است : 1- کتاب مقدّس -عهد عتیق و عهد جدید – 2- بازگشائی رمز داوینچی ” از Chuck Missler Dr.Ronal Nash ” از Crash Goes The Da Vinci Code “-3 4- رمز داوینچی ” از www.carm.org 5- انسیکلوپدی ویکی پدیا Wikipedia.com 6- تاریخ مسیحیت در امپراتوری روم ” از William Miller 7- تاریخ بنای پاریس “، انسیکلوپدی بریتانیکا 8- انجیل و یونان ” از Dr.Ronald Nash
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |