عیسی مسیح

آیا مسیح از مردگان برخاست؟

5/5 - (1 امتیاز)

آیا مسیح از مردگان برخاست؟

          یکی از دانشجویان من در دانشگاه اروگوئه از من پرسید: “آقای مک داول، چرا نمی توانید مسیحیت را انکار کنید؟” من در پاسخ به او گفتم: “دلیلش مشخص است، چون نمی توانم رستاخیز مسیح را، که حقیقتی تاریخی است، انکار کنم.”

          پس از صرف 700 ساعت برای مطالعۀ این موضوع و بررسی دقیق آن به این نتیجه رسیدم که رستاخیز مسیح یا باید پست ترین، خطرناک ترین و بی رحمانه ترین دروغی باشد که تا کنون به بشریت تحمیل شده و یا باید مهمترین حقیقت در تاریخ بشری باشد.

          با مطرح شدن رستاخیز مسیح این سؤال که “آیا مسیحیت پایه و اساس معتبری دارد؟” از حیطۀ فلسفه خارج می شود و در قلمرو تاریخ قرار می گیرد. آیا اساس مسیحیت از لحاظ تاریخی قابل قبول است؟ آیا دلایلی کافی برای اثبات رستاخیز مسیح وجود دارد؟

          حال واقعیت هایی را عنوان خواهیم کرد که در رابطه با رستاخیز مسیح وجود دارند: عیسای ناصری، که نبی ای یهودی بود و ادعا می کرد مسیح موعودی است که در کتاب مقدس یهودیان وعده داده شده است، دستگیر شد و مانند مجرمین سیاسی مورد محاکمه قرار گرفت و مصلوب شد. در روز سوم پس از مرگ وی، عده ای از زنان به قبر او رفتند ولی جسد وی را در آنجا نیافتند. شاگردان عیسی اظهار می داشتند که او از مردگان برخاسته و پیش از صعودش به آسمان بارها به آنها ظاهر شده است.

          بدین ترتیب، مسیحیت در سراسر امپراطوری روم گسترش یافت و تاریخ بشری را تحت تأثیر شگفت خود قرار داد. آیا مسیح حقیقتاً قیام کرد؟

تدفین عیسی

          بر اساس آداب و رسوم یهودیان، جسد عیسی در پارچه ای کتانی پیچیده شد. آنها حدود 100 رطل مخلوط مر وعود تهیه کردند و بدن وی را با آن آغشته کردند و در پارچه پیچیدند. (1)

          سپس جسد او را در قبر سنگی خالی ای قرار دادند (2) و سنگ بسیار بزرگی (که حدوداً 2 تن وزن داشت) را با استفاده از دیلم غلتانیدند و در مدخل قبر قرار دادند. (3)

          عده ای از سربازان جدی و سرسخت رومی نیز مأمور محافظت از قبر شدند. ترس از مجازات این سربازان را مجبور کرده بود تا تمام مدت به مراقبت از قبر بپردازند و در وظیفۀ خود اهمال نورزند. (4) محافظین در قبر را مهر کردند و این مهر نشان دهندۀ قدرت و اقتدار حکومت روم بود. (5) با وجود این مهر هیچ کس نمی توانست در قبر را بگشاید، چون اگر کسی سنگ را جابجا می کرد این مهر می شکست و آن فرد طبق قانون روم به مجازات می رسید.

          ولی با وجود این، قبر او خالی بود.

قبر خالی

          پیروان عیسی ادعا می کردند که او از مردگان برخاسته است. آنها می گفتند که عیسی در مدت 40 روز “به دلیلهای بسیار” خود را به آنها مکشوف کرد [معادل انگلیسی “دلیلهای بسیار”، <Convincing Proofs> است که در بعضی از نسخ <Infallible Proofs> می باشد.](6) پولس رسول ادعا می کرد که در آن زمان عیسی به بیش از پانصد نفر از پیروانش ظاهر شد که بسیاری از آنها نیز در آن هنگام در قید حیات بودند و می توانستند اظهارات پولس را مورد تأیید قرار دهند. (7)

          “ای.ام. رمزی” (A. M. Ramsey) می نویسد: “بخشی از اعتقاد من به رستاخیز مسیح به این دلیل است که اعتبار برخی از حقایق کاملاً در گرو آن می باشد و اگر ما رستاخیز مسیح را تکذیب کنیم باید این حقایق را نیز بی اعتبار تلقی کنیم.” (8) قبر خالی مسیح را نمی توان انکار کرد. پائول آلتاس” (Paul Althaus) می نویسد: “اگر خالی بودن قبر عیسی به اثبات نمی رسید، پیروانش نمی توانستند در شهری مانند اورشلیم چنین ادعایی کنند، چون این امر یک ساعت و یا حداکثر یک روز بعد بر ملا می شد.” (9)

          “پائول ال. مایر” چنین نتیجه گیری می کند: “اگر تمام شواهد و قراین را به دقت و منصفانه مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه می رسیم که بر اساس معیارهای تحقیق تاریخی، قبری که عیسی در آن گذاشته شده بود در روز سوم حقیقتاً خالی بود. و تحقیقات باستان شناسی و کشف کتیبه ها و منابع کتبی نیز این موضوع را مورد تأیید قرار داده است.” (10)

          ما چگونه می توانیم خالی بودن قبر را توجیه کنیم؟ آیا می توان آن را نتیجۀ دلایلی طبیعی دانست؟

          مسیحیان بر اساس شواهد تاریخی متعددی که وجود دارد معتقدند که عیسی با قدرت مافوق طبیعی خدا در روز سوم از مردگان برخاست. اگر چه پذیرش این حقیقت دشوار است، ولی عدم پذیرش آن مشکلات بیشتری را در پی خواهد داشت.

          موقعیت قبر پس از رستاخیز عیسی بسیار حائز اهمیت است. مهر رومی شکسته شده بود و فردی که این کار را انجام داده بود باید به سزای عملش می رسید یعنی باید به صورت وارونه مصلوب می شد. سنگ قبر جابجا شده بود و در فاصلۀ دورتری قرار گرفته بود، انگار که کسی آن را برداشته و پرتاب کرده بود. (11) محافظین قبر پا به فرار گذاشته بودند. “جاستین” (Justin در کتابش به نام “دایجست 16/49” (Digest 49.16) هجده مورد تخطی را عنوان می کند که سربازان در صورت مرتکب شدن آنها محکوم به مرگ می شدند. این فهرست شامل خوابیدن در حین خدمت و ترک کردن محل خدمت بدون گذاشتن نیروی جایگزین می باشد.

          زنان به قبر عیسی آمدند و آن را خالی یافتند، آنها به شدت ترسیده بودند و به سرعت نزد شاگردان رفتند و موضوع را با آنها در میان گذاشتند. پطرس و یوحنا دوان دوان به آنجا رفتند. اگر چه یوحنا زودتر از پطرس به آنجا رسید ولی داخل نشد. او نگاهی به داخل قبر انداخت و کتانها را دید که در آنجا افتاده بودند. بدن بی جان مسیح در این کتانها حیات تازه یافته بود. حال خود را جای آنها بگذارید، آیا با دیدن این صحنه ایمان نمی آوردید؟ حتی ایمانی موقتی؟

فرضیه پردازانی که سعی داشته اند ثابت کنند که رستاخیز مسیح ناشی از علل طبیعی بوده است از یک سو در کار خود شکست خورده اند، ولی از سوی دیگر باعث تقویت ایمان ما به حقیقت رستاخیز مسیح شده اند.

فرضیۀ قبر اشتباه

          “کایرسپ لیک” (Kirsopp Lake) این فرضیه را ارائه می کند: زنانی که خبر مفقود شدن جسد عیسی را به شاگردان دادند اشتباهاً به قبر دیگری رفته بودند. اگر چنین باشد، پس باید نتیجه گرفت که شاگردان برای اثبات صحت و سقم سخنان زنان به قبر عیسی رفتند نیز مرتکب اشتباه شدند. با وجود این، ما می توانیم از یک چیز اطمینان داشته باشیم و آن این است که مقامات یهودی ای که از حاکمان رومی خواستند تا محافظینی برای قبر عیسی بگذارند و وهمچنین خود محافظین که در آنجا حضور داشتند در مورد محل قبر عیسی هرگز مرتکب اشتباه نمی شدند.

          به علاوه، اگر چنین چیزی حقیقت داشته باشد باید گفت که مقامات یهودی مطمئناً قبر اصلی را می یافتند و جسد عیسی را تحویل می دادند و بدین ترتیب موضوع رستاخیز مسیح تا به ابد به دست فراموشی سپرده می شد.

          فرضیۀ دیگری که برای توجیه رستاخیز مسیح ارائه شده این است که ظهور عیسی به افراد پس از رستاخیزش احتمالاً ناشی از توهم آنها بوده است. حتی صرف نظر از اصول روان شناسی ای که در رابطه با توهم وجود دارد نیز می توان این فرضیه را مردود اعلام کرد، چون این امر به هیچ وجه با موقعیت تاریخی آن و وضعیت روانی شاگردان سازگار نیست.

          پس جسد مسیح کجا بود و چرا هیچ کس آن را پیدا نکرد؟

فرضیۀ بیهوش شدن

          این فرضیه که چندین قرن پیش توسط “ونتورینی” (Venturini) ارائه شده و امروزه نیز گاهی بدان اشاره می شود عبارت است از اینکه “عیسی نمرده بود. او صرفاً به خاطر خستگی مفرط و خونریزی زیاد از حال رفته بود.” همه فکر کرده بودند که او مرده است، ولی بعد از چند روز او به هوش آمد و شاگردانش تصور کردند که او از مردگان برخاسته است.

          “دیوید فردریک استراس” (David Friedrich Strauss)، که پیرو مکتب شک گرایی است و به رستاخیز مسیح ایمان ندارد، به هیچ وجه این فرضیه را قبول ندارد و می گوید: “غیر ممکن است که فرد نیم جانی که حدود یک هفته تحت فشارهای جسمی شدید ضعیف شده بود و به معالجات پزشکی و باندپیچی و تجدید قوا نیاز داشت و زحمات بسیاری را متحمل شده بود از قبر دزدیده شود و طوری قدرتمندانه و پیروزمندانه به شاگردانش ظاهر شود که آنها او را به عنوان پادشاه حیات و قیام کرده از مردگان بپذیرند و این اعتقاد را زیر بنای خدمت خود در آینده قرار دهند. ظاهر شدن مسیح دردمند و مجروح به شاگردان نه تنها باعث تضعیف تصوری می شد که آنها در زمان حیات و مرگ مسیح از او داشتند، بلکه باعث غم و اندوه آنها نیز می گردید. این امر به هیچ وجه نمی توانست غم آنها را به شادی و احترام آنها نسبت به استادشان را به پرستش او تبدیل کند.” (12)

فرضیۀ دزدیده شدن بدن مسیح

          این فرضیه می گوید که زمانی که محافظین خواب بودند شاگردان عیسی بدن وی را از قبر دزدیدند. (13) شاگردان وحشت زده و غمگین نمی توانستند به خود جرأت دهند تا به قبر مسیح بروند و با سربازان درگیر شوند و جسد وی را از آنجا بدزدند. آنها در وضعیتی نبودند که بتوانند چنین کاری را انجام دهند.

          “جی.ان.دی. اندرسون” (J.N.D. Anderson) – رئیس دانشکدۀ حقوق در دانشگاه لندن، رئیس دانشکدۀ حقوق مشرق زمین در دانشگاه مطالعات آفریقا و شرق و مدیر مؤسسۀ مطالعات حقوقی پیشرفته در دانشگاه لندن – در مورد این فرضیه می گوید: “این فرضیه با شناختی که ما از شاگردان مسیح داریم یعنی تعالیم اخلاقی آنها، نحوۀ زندگی شان و پایداری آنها در هنگام رویارویی با جفاها و زحمات کاملاً در تضاد است. این فرضیه نمی تواند تبدیل ناگهانی این انسان های واقع گریز، ناامید و اندوهگین را به شاهدانی متعهد به رسالت خویش توجیه کند.” (14)

          حتی این فرضیه که مقامات یهودی و رومی جسد مسیح را دزدیده اند نیز به اندازۀ فرضیۀ پیشین نامعقول می باشد. اگر واقعاً آنها جسد مسیح را دزدیده بودند و یا می دانستند که جسد او کجاست، پس چرا هنگامی که شاگردان در اورشلیم در حال موعظۀ رستاخیز مسیح بودند آنها اعلام نکردند که خود جسد او را دزدیده اند؟

          اگر آنها این کار را کرده بودند، پس چرا نگفتند که جسد را کجا گذاشته اند؟ چرا آنها جسد مسیح را به اورشلیم نبردند و به مردم نشان ندادند؟ آنها با انجام این کار می توانستند مسیحیت را برای همیشه نابود کنند.

          دکتر “جان وارویک مونتگومری” (John Warwick Montgomery) می نویسد: “پذیرفتن این امر که مسیحیان اولیه چنین داستانی را خلق کرده اند و آن را در میان افرادی موعظه کردند که می توانستند با ارائۀ جسد مسیح آنها را رسوا کنند، غیر ممکن است.” (15)

شواهدی برای اثبات رستاخیز

          پروفسور “توماس آرنولد” (Thomas Arnold)، که مدت 14 سال ریاست راگبی (Rugby) را بر عهده داشت و کتاب سه جلدی “تاریخ روم” را به نگارش در آورده بود و ریاست بخش تاریخ نوین را در دانشگاه آکسفورد عهده دار بود، از نقش شواهد در تشخیص حقایق تاریخی کاملاً آگاه بود. او می گوید: “سال ها به مطالعۀ تاریخ کهن و بررسی و ارزیابی شواهد موجود پرداخته ام و اگر منصفانه قضاوت کنم، باید بگویم که شواهدی که برای اثبات رستاخیز مسیح وجود دارند به هیچ وجه با شواهدی که برای اثبات سایر حقایق تاریخی وجود دارند قابل قیاس نیستند. ما می توانیم اطمینان داشته باشیم که مسیح مرد و در روز سوم قیام کرد.” (16)

          محقق انگلیسی به نام “بروک فاس وست کات” (Brooke Foss Westcott)می گوید: “با توجه به شواهد موجود می توان گفت که شواهد معتبر و مختلفی برای اثبات رستاخیز مسیح وجود دارد که در خصوص هیچ یک از حقایق تاریخی دیگر موجود نیست. هیچ یک از فرضیه پردازان نمی توانند ادعا کنند که مدارک و شواهد موجود ناقص هستند، آنها صرفاً می توانند بگویند که رستاخیز مسیح را به عنوان یک حقیقت تاریخی نمی پذیرند.” (17)

          دکتر “سایمون گرین لیف” یکی از حقوقدانان خبرۀ آمریکاست. او استاد حقوق در دانشگاه هاروارد بود. این استاد دانمارکی جانشین قاضی ای به نام “ژوزف استوری” (Joseph Story) شد. “اچ. ناتس” (H. Knotts) در فرهنگ شرح حال آمریکایی ها می نویسد: “به خاطر زحمات و تلاش های “استوری” و “گرین لیف” بود که دانشکدۀ حقوق دانشگاه هاروارد ترقی کرد و به یکی از برجسته ترین دانشکده ها در سراسر ایالات متحده تبدیل شد.” به علاوه “گرین لیف”، استاد حقوق دانشگاه هاروارد، در یکی از کتب خود ارزش حقوقی شهادات رسولان در مورد رستاخیز مسیح را مورد ارزیابی قرار داده است.  او می نویسد: “اگر مسیح حقیقتاً از مردگان قیام نکرده بود و اگر رسولان به این حقیقت ایمان راسخ نداشتند، هرگز برای اثبات آن تلاش نمی کردند.” (18) “گرین لیف” چنین نتیجه گیری می کند که با توجه به اصولی که در رابطه با شواهد حقوقی وجود دارد و در دادگاه ها مورد استفاده قرار می گیرد می توان گفت که رستاخیز مسیح یکی از وقایع تاریخی ای است که به بهترین نحو به اثبات رسیده است.

          حقوقدان دیگری به نام “فرانک موریسون” (Frank Morison) سعی داشت بی اعتبار بودن مدارک و شواهد مربوط به رستاخیز مسیح را به اثبات برساند. او معتقد بود که زندگی عیسی زندگی ای بی نظیر و بی نقص بوده، ولی زمانی که سخن از رستاخیز وی به میان آمد او گفت که احتمالاً فردی این افسانه را از خود در آورده و آن را به زندگی نامۀ عیسی افزوده است. او تصمیم گرفت شرح حال عیسی را در واپسین روزهای حیاتش به نگارش در آورد. بدیهی است که او اشاره ای به رستاخیز مسیح نکرد. او معتقد بود که اگر بخواهیم زندگی عیسی را از دیدگاهی منطقی مورد بررسی قرار دهیم باید از رستاخیز وی بطور کامل صرف نظر کنیم. ولی از آنجایی که او حقوقدان بود پس از مطالعۀ حقایق موجود تغییر عقیده داد. او کتابی پرفروش را تحت عنوان “چه کسی سنگ قبر را جابجا کرد؟” نوشت. عنوانی که برای اولین فصل این کتاب برگزیده بود این بود: “کتابی که قصد نداشتم آن را بنویسم.” در فصول بعدی کتاب شواهد رستاخیز مسیح مورد بررسی قرار گرفته بودند. (19)

          “جورج الدن لد” چنین نتیجه گیری می کند: “تنها توجیه منطقی ای که برای این حقایق تاریخی وجود دارد این است که عیسی با قدرت الهی از مردگان برخاست.” (20) مسیحیان امروزی نیز مانند مسیحیان اولیه می توانند اطمینان کامل داشته باشند که اساس ایمان آنها نه تنها افسانه و اسطوره نیست، بلکه قیام مسیح از مردگان و قبر خالی وی است.

          علاوه بر آن، تمام ایمانداران می توانند قدرت مسیح زنده را در زندگی فردی خود تجربه کنند: آنها می توانند اطمینان داشته باشند که گناهانشان آمرزیده شده است، (21) از حیات ابدی برخوردار هستند، (22) زندگی بیهوده و پوچشان تغییر کرده و به خلقتی جدید تبدیل شده اند. (23)

          تصمیم شما چیست؟ نظر شما در مورد قبر خالی چه می باشد؟ “لرد دارلینگ” (Lord Darling)، رئیس دیوان عالی انگلستان، پس از بررسی شواهد رستاخیز از دیدگاه حقوقی به این نتیجه رسید که: “با توجه به شواهد منفی و مثبت، مستقیم و غیر مستقیمی که وجود دارد می توان گفت که هیچ هیأت منصفه ای نمی تواند رأی ای را جز حقیقت داشتن رستاخیز مسیح اعلام کند.” (24)

برگرفته از کتاب: بیش از یک نجار

نوشته: جاش مک داول (یکی از مدافعین ایمان مسیحی)

ترجمه: آربی مسروپی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO