بیوگرافی کشیش ورژ باباخانیان
بنده در سال 1340 (1962) در شهر تهران، در یک خانوادۀ ارمنی به دنیا آمدم. با این که در خانواده ای اسماً مسیحی بودم ولی هیچ اطلاعی از مسیحیت نداشتم و تنها چیزی که از آن می دانستم این بود که مسیح از مریم باکره به دنیا آمده! در تابستان سال 1975 از طریق شنیدن پیغام انجیل توسط دایی خود، به عیسی مسیح ایمان آوردم و زندگی خود را تسلیم او کردم و تعمید آب گرفتم. در سن 16 سالگی خدا مرا برای خدمت خود دعوت نمود و از آن پس افتخار خدمت خدا در کلیسایش را داشته ام. این جانب در کلیسای جماعت ربانی ایران مشغول خدمت شدم و پس از اخذ مدرک دیپلم از دبیرستان و گذراندن دو سال خدمت سربازی با همسر سابقم (که به علت بیماری سرطان در سال 2011 در هلند فوت کردند) ازدواج کردم و حاصل این ازدواج سه فرزند که دو فرزند پسر و یک فرزند دختر بود، می باشد. در سال 1990 عازم انگلستان برای ادامۀ تحصیلات خود در رشتۀ الاهیات شدم و در آن جا پس از دو سال، تحصیلات علم الهی خود را به پایان رساندم. پس از آن با همسر و فرزند ارشد خود در هلند ساکن شدیم و شروع به تأسیس کلیسا نمودیم. دو سال و اندی پس از فوت همسر سابقم، در سال 2014 با همسر فعلی خود ازدواج کردم و در حال حاضر، به فیض خدا به عنوان مدیر وب سایت پرپاسخ، افتخار خدمت تمام وقت در شورای کلیسایی تحول ایران، به همراه همۀ همکارانم دارم.
بیوگرافی کشیش محمد جلیل سپهر
من در روز ۲۳ مارچ ۱۹۵۹ در شهر کوچک و مذهبیِ سبزوار در قلب کویر خراسان بهدنیا آمدم. در هشت سالگی، پدرم که معلم بود به شهر مشهد منتقل شد و من هم همراه خانواده به مشهد رفتم. مشهد شهری مذهبی بود و من تا سن ۱۷ سالگی بهسرعت در مذهب رشد کردم. در سال ۱۹۷۸، یعنی یک سال قبل از انقلاب، به مسیح ایمان آوردم. یک سال بعد در کلیسای جماعت ربانی تهران تعمید آب گرفتم. با همسرم هما در یک کنفرانس مسیحی آشنا شدم و با ایشان ازدواج کردم و حاصل این ازدواج یک دختر بنام آنیتا و یک پسر به نام آروین می باشد. در واقع قسمت اعظم وقت من صرفِ دادن مشورت از طریق تلفن میشود. پس از برنامههای تلویزیونی مسیحی، مردم تماس میگیرند و من با آن ها دعا میکنم و به کمک روحالقدس مشاوره میدهم. در حال حاضر در مرکز آمریکا مشغول خدمت به دو کلیسای ایرانی هستم، یکی در شهر “تولسا” و دیگری در شهر “اوکلاهاماسیتی”. در برنامههای تلویزیونی مسیحی فارسیزبان نیز موعظه میکنم. همچنین سعی کردهام خدمتم را تنها به ایرانیها محدود نکنم، بلکه به کشورهای آمریکای لاتین نیز سفر میکنم و مخصوصاً برای جوانان کلیساها در این کشورها صحبت میکنم. ضمناً هر از گاه شعر و سرود و مقالاتی نیز مینویسم، و در زمینۀ مسائل خانوادگی و اختلافات زناشویی هم مشاوره میدهم.
بیوگرافی کشیش آبیلا یوحنا مارو
در یک روز آفتابی در سال 1348 در یک خانوادۀ مارونی متولد و به قول پدر و مادرم از همان ابتدای تولد خوش شانس و برای اطرافم باری از برکت به همراه داشتم. از نوجوانی به هنر نقاشی عشق می ورزیدم و در سنین بالاتر به طور حرفه ای این هنر را دنبال کردم. بعد از اخذ دیپلم و خدمت سربازی، وارد دانشگاه در مقطع لیسانس رشته ادبیات فارسی و عربی شدم ولی متأسفانه در آخرین سال تحصیلی بنا به دلایلی مجبور به خروج از کشور شدم. من در همان نوجوانی با عقاید خشک ارتدوکسی که میراث خانوادگی ما بود، خداحافظی و آن را ترک کردم و با تولد تازه در مسیحیت واقعی، جان تازه ای در من پدیدار گشت و مشتاقانه به دنبال معلومات و مستندات دیگر ادیان از جمله اسلام و قرآن برآمدم. و این مسئله موجب شد در همان سال های اول دورۀ دانشگاهی با قرآن و مذهب اسلام آشنا شوم و تحقیقات زیادی را در این زمینه دنبال کنم و خوشبختانه آشنایی با زبان عربی در این رابطه، کمک شایانی به من کرد تا بتوانم در مدت اقامتم در اروپا با اساتید مسیحی عرب تماس برقرار کرده و زمینۀ تحقیقاتم را وسعت بخشم. در حال حاضر در مقطع لیسانس الاهیات مشغول به ادامه تحصیل هستم و به عنوان شبان در دو کلیسا در یکی از کشورهای اروپایی مشغول خدمت هستم و با اعتماد بزرگانی چون کشیش لازاروس یقنظر و کشیش ورژ باباخانی به جمع هیئت تحریریۀ وب سایت پرپاسخ پیوستم.
بیوگرافی زنده یاد آرمان رشدی، از اعضای هیئت تحریریۀ وب سایت پرپاسخ (1954-2020)
بنده در سال ۱۳۳۲ (۱۹۵۴) چشم به جهان گشودم. از کودکی علاقۀ بسیاری به خدا و امور الهی داشتم. از ۸ سالگی در اثر دیدن فیلم بنهور و نیز تحت تأثیر گفتههای پدرم، به مسیح علاقمند شدم. در ۱۲ سالگی شروع به خواندن انجیلها و بخش هایی از تورات موسی کردم و روز به روز اشتیاق بیشتری به آشنایی با مسیح در خود احساس میکردم. از این رو، در ۱۵ سالگی بهدعوت برادر سِت یقنظر شروع به شرکت در جلسات کلیسای جماعت ربانی کردم و یک سال بعد به فیض تعمید نائل آمدم.
از ۱۹ سالگی مشغول به خدمت در کانون شادی شدم و به تدریج علاقۀ وافری به این خدمت یافتم، طوری که تا ۳۸ سالگی در این سنگر مشغول به خدمت بودم. در عین حال، در کلیسا به خدمت موعظه و مدیریت آموزشگاه کتابمقدس پرداختم. در سال ۱۳۷۲ (۱۹۹۴) برای تدریس در آموزشگاه کتابمقدس ایلام به انگلستان دعوت شدم و با خانواده به این کشور مهاجرت کردم. پس از پنج سال خدمت در مؤسسۀ ایلام، تصمیم گرفتم بهطور تمام وقت به ترجمۀ کتابهای مسیحی بپردازم و تا کنون نیز به این خدمت مشغولم. در ضمن، به تدریس در سمینارها و برنامههای تلویزیونی نیز اشتغال دارم.
در ایران، به اخذ مدرک کارشناسی در ادبیات فرانسه، و متعاقباً مدرک کارشناسی ارشد در مدیریت دولتی نائل آمدم. اما بهخاطر علاقهای که به الهیات مسیحی داشتم، همواره به مطالعۀ کتابهای مربوطه ادامه میدادم. بعد از مدتی، از راه مکاتبه به تحصیل الهیات پرداختم و در این رشته مدرک کارشناسی دریافت داشتم. یک دورۀ فوق دیپلم نیز در همین رشته از دانشگاه برایتون اخذ کردم.
(استاد ارجمند و گرامی و همکار ما در تیم هیئت تحریریۀ وب سایت پرپاسخ، آرمان رشدی که از اساتید برجستۀ کتاب مقدس بودند و آثار به جا ماندنی از تعالیم و نوشته ها و ترجمه های خود برای جامعۀ مسیحیان فارسی زبان به جا گذاشتند و در وب سایت پرپاسخ نیز مقالات متعددی برای ما به ارمغان گذاشتند، در تاریخ 3 اکتبر 2020 به خداوند و سرور آسمانی خود عیسی مسیح پیوستند. ایشان شخصی بسیار اجتماعی، شوخ طبع، مهربان، فداکار و دانشمند بودند و همیشه جای ایشان را در میان خود خالی خواهیم دید. استاد عزیز و گرانقدر آرمان رشدی، به امید دیدار در حضور شاه شاهان و نجات دهنده مان عیسی مسیح. روحت شاد و یادت گرامی باد: از طرف هیئت تحریریۀ وب سایت پرپاسخ)
بیوگرافی کشیش محمد رضا مدبر
در سال 1343 (1964) در شهر اصفهان متولد شده و فرزند پنجم از شش فرزند خانواده ای هستم که اعتقادات سنتی و روابط توأم با احترام و محبت بر آن حاکم بود. از عنفوان نوجوانی با اشتیاق بسیار در پی شناخت خالق جهان بودم. دوران جوانی ام را در سال های پُر التهاب پس ازانقلاب 57 و در جنگ 8 ساله گذراندم. هم زمان در آن سال ها به طور حرفه ای عکاسی/ فیلمبرداری خبری و هنری را دنبال کردم. پس از اخذ دیپلم، وارد دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شده و لیسانس کارگردانی خود را از آن دانشگاه دریافت کردم. پس از ترک باور مذهب پدری، چند سال را به عرفان شرق و فلسفۀ غرب پرداختم. کارگردانی نمایش و بازیگری در چند سریال و فیلم نیز از تجربیات من در آن سال ها بوده است. تا قبل از خروج از ایران نیز در معاونت هنری وزارت ارشاد مشغول به کار می بودم. سال 1997 حقیقت ازلی را یافته و زندگی خود تسلیم عیسی خداوند کردم. و تاکنون به عنوان کشیش کلیسا در فنلاند به خدمت کلیسای او اشتغال دارم. با اعتماد همکارانم است که اکنون سردبیری شبکۀ خبرمسیحیان فارسی زبان و همکاری در سما تی وی را نیز به عهده دارم.
بیوگرافی استاد محترم علی خیراندیش
من درهفت جولای ۱۹۵۶ در لاهیجان از شمال ایران، در یک خانوادۀ کارگری به دنیا آمدم. دورۀ کودکی ونوجوانی من به طور معمول سپری نشد چرا که این ایام، آغازی بود برای فکر کردن و خواندن و پرسش هایی که در درون و اطرافم وجود داشت.
در دوران جوانی و مرحلۀ دبیرستان و ایام بعد از آن، با مسائل اجتماعی و مکتب های فکری وسیاسی آشنا شدم و این شناخت مرا به چالش ها، و اندیشه های متفاوت فکری وسیاسی کشاند و محصول این دوره، جز تجربه های تلخ، اعتراض به وضع موجود، زندان و دربدری و خانه بدوشی، چیزی به همراه نداشت چرا که فکر می کردم علی آباد هم دهی است، در حالی که علی آباد کوره دهی هم بیش نبود.
یک سال پس از انقلاب، با زنده یاد دکتر مهدی فاتحی اشنا شده و به دنبال آن، به مسیح و مسیحیت ایمان آورده و تحت مراقبت های روحانی برادر مهدی فاتحی و همراه او زنده یاد سِت یقنظر قرار داشته و در کلیسای جماعت ربانی تهران نیز تعمید گرفتم.
در کارنامۀ شغلی من، می توان مشاهده کرد که بعد از اتمام دانشگاه تربیت معلم، تقریباً مدت هجده سال دبیر ریاضی مدارس تهران بوده، و به تدریس دروس ریاضیات مشغول بوده ام.
خدمات کلیسایی من نیز شامل چند دورۀ کوتاه مدت، از جمله شبانی کلیسای خانگی در تهران، و در خارج از کشور در دوره های متفاوت، شبانی کلیسا در بلژیک و پاریس می باشد.
بیشترین فعالیت و انرژی من بر روی پژوهش و مطالعه، نوشتن و یادگیری، متمرکز بوده که این عوامل، انگیزۀ مرا برای رسیدن به یک زندگی هدفمند مسیحی بیشتر نموده اند.
آخرین این که، پیشۀ من شاگردی و کارنامۀ کوچک زندگی من، آموختن است.
بیوگرافی شبان فریده براتی
این بیوگرافی فقط چند سطر دارد، اندازۀ کلمات و سطرهای آن محدود است اما به اندازۀ سالهای عمر من وزن دارد. چه سخت است مرور کردن خاطراتی که روزی تلخترین بودند، اما حالا نمیدانم چگونه این خاطرات را که بسیار تلخ هستند، با شیرینی بیان کنم.
کاش دفتر خاطرات ما چراغ جادو بود تا هر وقت از سر دلتنگی به رویش دست میکشیدیم، روزهای قشنگ از درون آنها فوران میکرد.
گاهی هم به خاطرات ما مجوز چاپ نمیدهند. میگویند داستانی که می گویی باورکردنی نیست. ولی ما فقط گذشته و حال خود را بیان میکنیم و چیزی به آنها اضافه نمیکنیم که ترسناک باشند.
بگذریم کوتاه بگویم که اهل تبریزم، در خانوادهای به دنیا آمدم که نمیتوان نام و تعریف خانواده را بر آن گذاشت. پس چه بگویم؟ چه نامی میبایست بر آن گذاشت! به همین دلیل داستان من مجوز چاپ نمیگیرد چون الگوهای رایج خانواده را بر هم میریزد.
داستان کودکی و نوجوانی من در ایران از جایی آغاز میشود که با کودک و زن ستیزی همراه بود. آرزوهای شکسته و مطالبات سرکوب شده، مرا در آنجا به جایی نمیرساند. اگر هم نور امیدی در دوردستها سوسو میکرد با حاکم شدن ناجمهوری اسلامی در کشورم، همه چیز نفرین شده به نظر میرسید. پس ناچاراً برخلاف میل باطنیام، این اندیشه در من شکل گرفت که برای ادامۀ زندگی میبایست به بیرون از مرزهای کشورم فکر کنم. دنیایی که از آن هیچ شناخت تجربی نداشتم. درنهایت، تمام دارایی و ثروتم را که همانا دو فرزند عزیزم بودند به دندان گرفته، راهی کشور هلند شدم. هر چند در مکان جدید زندگیام با مشکلات متفاوتی روبرو بودم، ولی آزادی موجود و میل عمیق من برای پیدا کردن جواب سؤالاتم سبب شد که حس یادگیری و خواندن و دانستن روزبروز مرا در مسیر خاصی هدایت کند. به تئاتر و هنر خیلی احساس نزدیکی میکردم. ولی به دلایل مختلف راه ورود آن را برایم مسدود میکردند. باید اعتراف کنم که در هلند همه چیز عوض شد و به اجبار من هم باید معیارهای زندگی خود را تغییر میدادم.
از همان دوران نوجوانی به سیاست، جامعهشناسی و روانشناسی علاقۀ خاص داشتم، این سوژهها همواره مرا دنبال میکردند. این علایق با سختیها و تجارب تلخ زندگی گذشتۀ من بیارتباط نبودند. معیارهای جدید اروپایی، شاید آزادی، اختیار و امکاناتی را برای من فراهم میکرد ولی مرا قانع و اشباع نمیکردند. احساس میکردم به یک تحول بنیادی نیازمندم ولی این تحول را در هیچ کدام از آنها نمیدیدم و مثل کسانی بودم که دائم به دنبال گمشدهشان بودند.
به خاطر همان علاقۀ دیرینه بالآخره وارد دورۀ مدیا شدم. در این دوره بود که به طور باور نکردنی مسیح وارد زندگی من شد و مسیر زندگیام بالکل تغییر کرد. از طرفی همین تحول باعث شد که بعد از به پایان بردن دورۀ مقدماتی مدیا، مسیر تحصیلیام را عوض کنم و مدرک لیسانسم را به عنوان مددکار اجتماعی بگیرم. چرا که کمک به دیگران بخشی از طبیعت و اهداف من میبود.
این تحول یک رفرم نبود، بلکه بینش مرا به کل هستی و زندگی متحول کرده بود، و شاخصهای دوست داشتن وعشق، مفهوم و جهانبینی نوینی را برایم رقم زد و به همین دلیل به تحصیلات الاهیات گرایش پیدا کردم و ا ز همان سالهای ایمانم، همچنان شاگرد باقی ماندم و الاهیات را دنبال میکنم.
فعالیتهای کلیسایی من با دورانهای سخت و شیرین همراه بود و گاهی خانه بدوشی، از یک دوره به دورۀ دیگر و از کشوری به کشور دیگر همراه بود. همواره در زندگیام رنج های او را احساس میکردم و چیزی که به من کمک میکرد تا بایستم این بود که مسیح را برای خودش دوست داشته باشم و آیۀ «اگر چه درخت انجیر شکوفه نیاورد، و میوه در موها یافت نشود، محصول زیتون آذوقه ندهد، گله از آغل منقطع شود و رمهای در طویلهها نباشد، لیکن من در خداوند شادمان خواهم بود و در خدای نجات خویش وجد خواهم کرد»، در این مسیر مرا یاری میکرد.
یکی از خدماتی که سالهاست در کنار خواهر عزیزم کشیش مگی یقنظر و دیگر همکاران محترم به آن مشغول هستم، تدریس دورۀ “آزادی در مسیح” و تربیت معلمین برای گسترش این خدمت هست. گوش سپردن به صدای دردمندان و ایستادن در کنار آنها از دیگر خدماتی است که به آن علاقمند هستم. مطالعه و آموختن را خیلی دوست دارم و در اوقات فراغتم نقاشی میکنم.
در نهایت،
سرگذشتی است بیسابقه و عجیب، از دشواریها و نشیب و فرازها، از اشکها و شادیهای کوچک و بزرگ. آیا هویت باخته شدهام یا هویت ساخته؟
شک ندارم با گذشتن از پستیها و بلندیها و تحمّل مشکلات زندگی و ادامه دادن به ایمانم، نه فقط هویت خودم را نباختهام بلکه دارای هویت غنیتر، آزادتر و متعالیتر شدهام. انجیل آن را زندگی فرزندان خدا نامیده است.