کتاب مقدس

علوم و تحصیلات در امپراطوری روم در دوران عهدجدید به چه صورت بوده است؟

5/5 - (2 امتیاز)

علوم

          رومیها، که در قرن اول میلادی تقریباً تمام جهان را تحت تسلط خود داشتند، چندان علاقه ای به ریاضیات و علوم نشان نمی دادند. آنها به اطلاعات مقدماتی که برای اندازه گیری زمین و محاسبات مالی لازم بود قناعت می کردند. وسائلی که آنها در اختیار داشتند، مانند کشتی برای بحرپیمایی و ماشینهای جنگی، تمام از اختراعات یونانیان بود.

          بعضی از رشته های علوم قبل از مسیح مورد مطالعه قرار گرفته بود. هندسه، که علم اندازه گیری زمین بود، توسط بابلیها و مصریها شروع شده و طبق روایات موجود توسط طالس ملطی به یونان آورده شده بود. اقلیدس اسکندریه ای (تقریباً 300 قبل از میلاد) هندسۀ مسطح را به قدری توسعه داد که قضایای طرح شده توسط او با تغییرات بسیار مختصر تا امروز هم مورد مطالعه قرار می گیرد.

          مکانیک و فیزیک مورد مطالعۀ ارشمیدس سیراکوزی (287 – 212 قبل از میلاد) قرار گرفت و او توانست فرضیۀ اهرم را ارائه نماید و ضمناً نشان داد که چگونه می توان از رابطۀ موجود بین وزن اجسام با مقدار آب هم حجم آنها به نوع جنس آنها پی برد. بعلاوه فرمول نسبت محیط دایره به قطر آن را پیدا کرد و راه را برای ریاضیات عالی گشود. آلات مکانیکی متعددی که او اختراع کرده بود در جنگ های سیراکوز علیه روم مورد استفاده قرار گرفت.

          علم نجوم در دورۀ پیش از مسیحیت پیشرفت زیادی کرد. کروی بودن زمین و حرکت وضعی آن برای بعضی از علمای یونان در قرن چهارم قبل از میلاد روشن بود. هیپارکوس (تقریباً 160 قبل از میلاد) مثلثات مسطح و کروی را اختراع کرد و به وسیلۀ آن اندازۀ کرۀ ماه و فاصلۀ آن از زمین را محاسبه نمود. فرضیۀ مورد قبول در مورد حرکت زمین و سیارات این نبود که تمام سیارات بدور خورشید می چرخند بلکه اینکه تمام سیارات به دور زمین درحرکتند. اراتوستنیس اسکندریه ای (273 – 192 قبل از میلاد) با وجودی که وسائل دقیق در اختیار نداشت موفق شد با دقت عجیبی طول محیط زمین را محاسبه نماید.

          علمی که در قرن اول مسیحی ترقی فوق العاده کرد، جغرافیا بود. بطلمیوس اسکندریه ای (127 – 151 میلادی) کتابی در بارۀ نجوم نوشت که ارزش خود را تا زمان کپرنیک حفظ کرد. او نقشه هایی ترسیم کرد که تمام نواحی شناخته شدۀ آن زمان بر آنها کشیده شده بود.

          علم طب در مراکز مختلف جهان توسعه یافت. دانشگاه طرسوس دارای بیمارستانی در معبد اسکولاپیس بود که بیماران برای شفا به آنجا می رفتند. در زمان اگستس قیصر یک مدرسۀ طب یونانی در روم تأسیس یافت. سلسوس، که پزشک بود و در زمان تیبریوس می زیست، کتابی در بارۀ جراحی نوشت که نشان می دهد اطلاعات در مورد روشهای جراحی خیلی وسیع بوده است. یک پزشک دیگر، به نام دیوسکوریدیس، شرحی در بارۀ حدود ششصد گیاه و موارد استعمال طبی آنها نوشت. گالن (129 – 200 میلادی) تمام اطلاعات طبی یونان را جمع آوری و به طورخلاصه طبقه بندی کرد. او تحقیقات زیست شناسی را دنبال کرد و مشاهدات و کشفیات خود را یادداشت نمود. با وجودی که بسیاری از استنتاجات او نادرست بود، فرضیه های وی تا پایان قرون وسطی دارای نفوذ فراوانی در علم طب بود.

          رومیها در عین حال که چنین علومی در اختیار داشتند، ولی در این رشته ها ابتکار و کنجکاوی علمی نشان نمی دادند. کتاب پلینی به نام تاریخ طبیعی یک دایرة المعارف آن زمان و مشتمل بر سی و هفت جلد بود. در آن هر نوع موضوعی، از کشاورزی گرفته تا جانورشناسی، وجود داشت. پلینی علاوه بر مشاهدات خود، از مطالب دیگران خیلی استفاده کرد. می توان او را یک شاهد عینی صدیق فرهنگ زمان خودش دانست ولی نتوانست حقایق را از افسانه جدا سازد و به همین دلیل نتایجی که از مطالعات خود گرفته است همیشه قابل اعتماد نمی باشد.

          یهودیان چندان علاقه ای به علوم نظری نداشتند. در قرن اول هیچ یک از آنها در رشتۀ ریاضیات یا علوم طبیعی اشتهار پیدا نکرد. کلیسا، که از یهودیت سرچشمه گرفته بود، به علوم چندان علاقه ای نشان نداد زیرا به اخلاقیات و امور مذهبی توجه داشت. از طرف دیگر، مکاشفۀ الهی که تعالیم کلیسا بر آن قرار داشت، با علوم مخالف نبود. پولس رسول، وقتی در مورد خدا سخن می گوید، چنین می فرماید «از زمان آفرینش دنیا، صفات نادیدنی او یعنی قدرت ازلی و الوهیت او در چیزهایی که او آفریده است به روشنی مشاهده می شود» (رومیان 1: 20). در میان تحقیقات خداشناسی یا الهیات در مورد مکاشفه ای که روح خدا به ما عطا فرموده است و تحقیقات علمی در مورد مکاشفۀ خدا در طبیعت، تضادی وجود ندارد. بدیهی است که عهد جدید در مرحلۀ اول یک کتاب علمی نیست و نویسندگان آن هم به معنای امروزی دانشمند نبودند ولی مطالب و مفهوم آن مخالف علم نمی باشد.

مدارس

          روش تحصیلات اجباری، که امروزه در غالب کشورها وجود دارد، در امپراطوری روم وجود نداشت. تا قبل از زمان وسپازیان هیچ یک از فرمانروایان به آموزش همگانی توجهی نداشت. در خانوادۀ معمولی رومی تعلیم کودکان در ابتدا به وسیلۀ برده ای که مسئولیت تعلیم را به عهده داشت آغاز می شد و این برده مسئول بردن کودک به مدرسۀ خصوصی و برگرداندن او به منزل بود. کودک تا دورۀ بلوغ و عهده دار شدن مسئولیت، تحت سرپرستی مربی خود بود.

          وضع مدارس ملالت آور بود و محل درس در راهروها و یا سرسراهای عمومی در کنار بازارها و مغازه ها قرار داشت. مدیران مدارس و معلمین اطلاع زیادی از روانشناسی پرورشی کودک نداشتند و روش تدریس عبارت بود از تکرار بی پایان همراه با تنبیه بدنی. تمام اطاقهای درس، مگر در موارد خیلی استثنائی، محلهایی خالی و سرد و ناخوشایند بودند و هیچ تخته سیاه، عکس و جدول، تزئینات و سایر وسائلی که در روشهای جدید آموزشی ضروری می باشند در آنجا وجود نداشت.

          مواد درسی علی الاصول عملی بود. مواد اصلی دروس مدارس ابتدایی عبارت بود از خواندن، نوشتن و ریاضیات. به تدریج که شاگرد پیشرفت می کرد، دروسی در بارۀ شعرای یونان و روم میخواند و قسمتهایی طولانی حفظ می کرد که لازم بود به طرز مخصوصی از حفظ بخواند. بعداً می توانست فن سخنوری را بیاموزد از جمله اینکه چطور یک سخنرانی تهیه کند و چطور آنرا ایراد نماید که برای شنونده متقاعد کننده باشد. گاهی جوانان خانواده های ثروتمند به خارج می رفتند تا در دانشگاههای یونانی آتن، رودز، طرسوس یا اسکندریه کسب علم نمایند و یا به سخنرانیهای فیلسوفهای سیار گوش می دادند.

          تحصیلات کودک یهودی هم به همین طریق بود با این تفاوت که مواد درسیش محدودتر بود. او خواندن و نوشتن را از عهد عتیق می آموخت. مدارس کنیسه ها در خارج از فلسطین بی شک از دو زبان یونانی و عبری استفاده می کردند. شاگرد یهودی رسوم آباء یهود را هم می آموخت و مراسم یهودیت را نیز یاد می گرفت. در بعضی موارد به او اجازه داده می شد که ادبیات غیریهودیان یا امتها را بخواند. اگر در او استعداد دانشمند شدن مشاهده می شد در محضر استادان بزرگ یهودی درس می خواند همانطوریکه پولس در خدمت غمالائیل در مورد جزئیات شریعت اجداد تعلیم یافت (اعمال 22: 3).

          اطلاعات دقیق و کافی وجود ندارد که با استفاده از آن بتوانیم وضع آموزش و پروش را در تمام قسمتهای امپراطوری روم روشن سازیم. ظاهراً در هر ناحیۀ شهری مردم آنجا مسئولیت تنظیم برنامۀ آموزشی را به عهده داشتند. عمومیت سواد حتی در فقیرترین قسمتهای مصر از مطالب پاپیروس ثابت می گردد و معلوم می شود که در قرن اول تعداد با سوادان نسبتاً زیاد بود و افراد طبقات پایین هم خواندن و نوشتن می دانستند. احتمالاً می توان گفت که وضع آموزش و پرورش امپراطوری روم در قرن اول میلادی شبیه قرون وسطی و حتی اروپای قرن هجدهم بود.

برگرفته از کتاب معرفی عهدجدید

نوشته: مِریل سی تِنی

ترجمه: کشیش طاطه وس میکائیلیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO