رنجهای کریسمس!
کریسمس سال 2006 میلادی برای من و خانواده و کلیسای ایرانیان فرزنو، کریسمسی دردآور بود! در حالی که داشتیم برای جشن کریسمس و نیز بیست و دومین سالگرد ازدواجمان آماده میشدیم، با خبر شدم که سرطان خون دارم؛ و از سوی دیگر یکی از اعضای وفادار کلیسا که سالها از بیماری ام.اس (اختلال و فلج تدریجی اعصاب) رنج برده بود، از میان ما به سوی خداوند شتافت و قلب همه را با درگذشتش اندوهگین ساخت.
امروز که داشتم سخنرانیهای کلیسایی را مرور میکردم، دیدم که در روز یکشنبه 24 دسامبر همان سال که نخستین یکشنبه پس از آن خبرهای دردناک بود، درباره «رنجهای کریسمس» سخنرانی کردم. در این نوشته میخواهم شمهای از آن را بنویسم تا هرگز فراموش نکنیم که نخستین کریسمس در جهان هم کریسمسی دردناک بود!
کریسمس یعنی جشن زادروز عیسای مسیح خداوند. روزها، روزهای خوشی و شادمانی است. هدیه خریدن، هدیه دادن؛ لباسهای نو و رنگارنگ برتن کردن؛ آهنگها و آوازهای شاد ویژه کریسمس در همه جا به گوش رسیدن. هیچ یک از ما انتظار درد و رنج را در این روزهای شادمانی و سُرور نداریم، ولی اگر با دقت به ماجرای نخستین کریسمس در کتابمقدس نگاه کنیم، درمییابیم که زایشِ (میلاد) عیسی مسیح همراه با رنجهای فراوان بود. هیچکس رنجهای کریسمس را در این روزها بهیاد نمیآورد، ولی برای همگان در کتابمقدس ثبت گردیده است و لازم است که بدان بیاندیشیم.
رنجِ سفر برای سرشماری ـ زادروز مسیح، همزمان با سرشماری بزرگی بود که به فرمان آگوستوس قیصر میبایست انجام میشد. این سرشماری مردم سرزمین فلسطین را مجبور کرد که برای نامنویسی به شهر و روستای خود بروند. آنها باید خانه و کاشانه، کارهای روزمره و امرار معاش خود را رها میکردند و بنا بر فرموده امپراتور به زادگاه خود میرفتند. در آن زمان، مریم مادر مسیح نزدیک به زاییدن بود. او و یوسف با قطار، اتوبوس، خودروی شخصی، هواپیما یا آمبولانس از ناصره به بیتلَحِم نرفتند. بلکه به گمان بسیار چون فقیر بودند سوار بر الاغ و با پای پیاده این سفر طاقتفرسا را انجام دادند. خوب مجسم کنید که در طول راه چه زحماتی را باید مریم و یوسف تحمل کرده باشند.
رنجِ پیدا نکردنِ جای مناسب ـ در نظر بگیرید که برای یک زنِ جوان چهقدر دشوار است که نخستین زایمان خود را نه در یک بیمارستان یا زایشگاه مجهز و با مراقبتهای ویژه، بلکه در یک طویله یا غاری که پناهگاه گلهها از سرمای زمستان بود، بدون هیچگونه امکانات لازم انجام دهد. خودتان را جای مریم و یوسف بگذارید، آنها تا چه اندازه باید رنج کشیده باشند تا جای مناسبی پیدا کنند و در آنجا بمانند؟ بهراستی که شرایط برای آنها بسیار دردناک بود.
رنجِ زایمان ـ پسر خدا میتوانست بدون اینکه درد زایمان را نصیب مریم کند به جهان بیاید! چه به صورتِ نوزاد و چه به صورتِ یک شخصِ بالغ. ولی چنین تصمیمی نگرفت و زاده شدنش مانند سایر زایشها، همراه با درد و عذاب بود. مریم برای به دنیا آوردنِ مسیح مانند همه مادران، درد کشید و رنج بُرد تا مسیح زاده شد.
رنجِ فرار به مصر ـ چند ماه از زاده شدنِ مسیح نگذشته بود که مریم و یوسف مجبور شدند تا برای حفظ جانِ عیسای نوزاد، رنج سفر به مصر را تحمل کنند و به سرزمین بیگانه بروند. مطمئناً این سفر هم برای آنها پُر مخاطره و دردناک بود. آنها برای گردش و تفریح، دیدنِ آثار باستانی اهرام ثلاثه یا تعطیلاتِ کریسمس به مصر نمیرفتند. سفر آنها سفرِ فرار برای حفظ جان یا به عبارتی سفرِ پناهندگی بود. هممیهنان ما که رنجِ پناهندگی و فرار برای حفظ جان را تجربه کردهاند، درکِ بهتری از وضع آنان خواهند داشت.
آنها به اجبار از ناصره به بیتلَحِم رفتند و اکنون میبایست از بیتلَحِم به مصر بروند. برای یوسف که سالها در کارگاهِ نجاریاش کار میکرد و برای مریم که همه قوم و خویش و خانواده خود را پس از نخستین زایمانش ترک کرده بود، چهقدر باید سخت گذشته باشد!
رنجِ قتل عام کودکان زیر دو سال ـ ولی شاید بتوان گفت که وحشتناکترین و دردناکترین رنجِ نخستین کریسمس، کشتار کودکانِ بیگناه بود که بنا بر فرمان هیرودیس پادشاه، انجام پذیرفت. چه مادرانی که در آن زمان داغدار نشدند و چه بچههای بیگناهی که به خاک و خون کشیده نشدند. ولی این رخداد طبق پیشگویی ارمیای نبی بود: «آنگاه کلامی که به زبانِ ارمیای نبی گفته شده بود، تمام شد. آوازی در رامه شنیده شد. گریه و زاری و ماتمِ عظیم که راحیل برای فرزندانِ خود گریه میکند و تسلی نمیپذیرد، زیرا که نیستند» (متی 2 : 17 – 18).
اما پرسش اینجاست که چرا زادروز عیسای مسیح همراه با درد و رنج بود؟ مگر خدا نمیتوانست جلوی تمام این رخدادهای دردناک را بگیرد؟ وقتی که یک ظرف بر روی زمین میافتد، میشکند و خوراکی که در آن است به زمین میریزد. شکسته شدن ظرف، تقصیر سازنده آن ظرف نیست. سازنده آن، نقشی در شکستنش ندارد. خدا آدمی را کامل و بدون نقص آفرید؛ و به او اختیار برای انتخاب بین خوب و بد داد. آدمی بدی را آگاهانه و در نافرمانیِ کامل از امر خدا برگزید. ظرف به زمین افتاد و خوراکی که در آن بود بر زمین پخش و پلا شد. شکستگیِ روحی و بدنی پیآمدِ گناهِ بشر بر ضدِ خداست. ولی خدا از لا به لای رنج و زحمت کاری میکند که برکتِ حضورش محسوس میشود، رستگاری جاری میگردد و عیسای مسیح پا به جهانِ خاکی میگذارد. او برای ریشه کنی درد و رنج به جهان نیامد، بلکه آمد تا در حالی که خودش شخصاً شریک رنجهای ما شد، راهِ زندگی پیروزمند و غلبه بر رنج و سختی را به ما بیاموزد.
هر چند که زادروز مسیح همراه با رنج و زحمت بود، ولی در میانِ آن همه رنج، خبر خوشی هم وجود داشت. فرشته به شبانان گفت: «مترسید، زیرا اینک بشارت خوشیِ عظیم به شما میدهم که برای جمیع قوم خواهد بود که امروز برای شما در شهر داوود نجاتدهندهای که مسیحِ خداوند باشد، متولد شد» (لوقا 2 : 10 – 11).
ناگفته نمانَد که نه تنها زادروز مسیح همراه با رنج بود بلکه مرگ او نیز بر روی صلیب دردناک بود، ولی در نهایت برای ما رستگاری و شفای جسم و روح را به ارمغان آورد. رویدادهای دردناک سال 2006 و هر سالِ دیگری از زندگی ما مانند ابرهای تیرهای است که میآید و میرود. آنچه پیرامون آن رویدادها گذشت، باعث شد که شادی و آرامش حضور مسیح را تجربه کنیم. پس میتوانیم برای پیامدهای خوبِ رویدادهای بد زندگی مانند ایوب شکرگزار باشیم، تا هر چند اندکی از راهِ ضرورت دچار آن میشویم، ولی در پایان، برکاتِ سرشاری را در زندگی تجربه نماییم.
نوشته: کشیش بانیپال نَتنیّل
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |