معمای زمان و شرح حال آفرینش در کتاب پیدایش
معمای زمان و شرح حال آفرینش در کتاب پیدایش
در این مقاله به مطالب زیر خواهیم پرداخت:
۱- تاریخ زندگی دایناسورها و ارتباط منطقی آن با کتاب مقدس؟
۲- تعبیر و تفسیر زمان در کتاب مقدس؛ و اساساً زمان در کتاب مقدس یک معیار ریاضی و دقیقه شماری است یا خیر؟
۳- هدف خدا و کتابمقدس از گزارش باب اول پیدایش چه چیزی می باشد؟
۴- توضیح زمان خلقت جهان بطور کرونومتریک و یا به عبارت سادهتر یک گزارش زمینشناسی علمی با تاریخهای دقیق و آکادمیک؟
کلام خدا به طور مشخص به دایناسورها اشارهای ندارد ولی در آیۀ بیست و یک اشاره به خلقت جانوران میکند که این موضوع باعث به وجود آمدن شاخههای تفسیری بسیاری شده است. این موجودات زنده شامل موجودات بزرگ دریایی و خزندگان و چارپایان و پرندگان میباشد. از طرفی بعضی از معلمین کتابمقدس بر این باورند که در کتابمقدس به دایناسورها اشاره شده ولی استناد آنها با گونههای جانورشناسی مطابقت ندارد. به عنوان مثال: این آیات وجود دایناسورها را در کتاب مقدس ثابت نمیکنند: «آیا لویاتان را با قلاب توانی کشید؟ یا زبانش را با ریسمان توانی فشرد؟» (ایوب 41: 1). در زبان عبری باستان، واژۀ “لویاتان” به معنای “تمساح” است. “نگاهی به بهیموت بینداز!” (ایوب 40: 15). بهیموت در زبان عبری باستان به معنای “فیل” میباشد.
جهت اطلاعات علمی بیشتر از دایناسورها: دایناسور به گروهی از خزندگان مهرهدار اشاره دارد که حدود ۲۳۳ میلیون سال پیش در دورهٔ تریاسپسین به وجود آمدند و در جریان رویداد انقراض تریاس–ژوراسیک به صورت جانوران برتر به خشکی درآمدند و سلطۀ آنها بر خشکی تا پایان دورۀ کرتاسه ادامه یافت. با وقوع رویداد انقراض کرتاسه-پالئوژن بیشتر آنها به غیر از یک تبار که امروزه پرندگان خوانده میشوند منقرض شدند. بررسی بازماندگان کهنبال (آرکئوپتریکس) در ۱۸۶۱ نشان دهندهٔ رابطهای بین دایناسورها و پرندگان است. دانشمندان، امروزه در اسکلت پرندگان، استخوانی را پیدا کردهاند که فقط در دایناسورها وجود داشته است. صرفنظر از حضور اثرهای سنگواره شده، نیای پرنده خیلی شبیه آراستهآرواره (دایناسور درنده کوچک) است.
تحقیقاتی که در حدود سال ۱۹۷۰ انجام شده نشان میدهد دایناسورهای دَدپا به احتمال زیاد نیاکان پرندگان هستند. در واقع، بسیاری از دیرینشناسان، پرندگان را مانند دایناسورهای بازمانده درنظر میگیرند و بر این باورند که دایناسورها و پرندگان باید با هم زیرِ یک ردۀ (زیستشناسی) قرار داده شوند. امروزه ۱۰۰۰۰ گونه از پرندگان به این گروه تعلق دارند.
حدوداً نیمهٔ نخست قرن بیستم، دانشمندان دایناسورها را جانورانی تنبل، خِنگ و خونسرد به شمار میآوردند. با این وجود، تحقیقات گستردهٔ انجام شده در سال ۱۹۷۰ این نظریه را تأیید میکند که آنها حیواناتی با دگرگونیهای بدنی زیاد بودند و اغلب خود را با واکنشهای متقابل اجتماعی سازگار میکردند. مدرکی از پرندگانی مربوط به دستهٔ ددپایان، شدیداً این تغییر نظریه را تحت تأثیر قرار میدهد و از زمانی که اولین فسیلهای دایناسور در سدهٔ نوزدهم میلادی شناخته شدند طبقه بندی دایناسورها رسماً در سال ۱۸۴۲ توسط دیرینه شناس انگلیسی ریچارد اوون مطرح شد که برای اشاره کردن به «تبار جدا یا از زیرراستۀ خزندگان سوسماری» استفاده کرد. در نتیجه، این مسئله در بریتانیا و سراسر دنیا به رسمیت شناخته شد. این اصطلاح از کلمۀ یونانیدنیوس (به معنی وحشتناک، نیرومند یا شگفتانگیز) و کلمۀ یونانی سورا (به معنی مارمولک یا حیوان خزنده) گرفته شدهاست. با این وجود نام طبقهبندی، اغلب به دندان، چنگالها و دیگر مشخصات ترسناک دایناسورها اشاره دارد. ریچارد اوون صرفاً قصد داشته به اندازه و عظمت آنها اشاره کند.
نتیجه: با توجه به تاریخ خلقت دایناسور ها و انقراض آن ها از نظر علمی و گزارش باب اول پیدایش به تضاد بزرگی برمیخوریم. راستی این تضاد از چه چیزهایی ناشی میشود.
اولین دلیل چالش ما با این مفهوم، درک نکردن مفهوم زمان در کتاب مقدس است. این اختلاف از آنجا ناشی می شود که ما مفهوم زمان را در کتاب مقدس به صورت خطی در نظر میگیریم. به عنوان مثال: در کتاب “ایمانی منطبق با عقل و برهان” نوشتۀ پُل لیتل، نویسنده به اشتباهات اسقف جیمز آشر اشاره میکند که محاسبۀ عمر انسان را با استفاده از نسبنامههای کتابمقدس به ۴۰۰۴ سال پیش از میلاد تعیین کرده بود. یعنی عمر انسان را شش هزار سال به طور کلی محاسبه کرده بود، در حالی که در کتابمقدس هرگز تاریخ منشاء جهان مشخص نیست و در بارۀ قدمت زمین آیهای در کتابمقدس وجود ندارد. در اولین آیۀ کتاب مقدس آمده: «در ابتدا، خدا آسمان ها و زمین را آفرید.» این گزارش کلی به جهانِ علم این امکان را میدهد که قدمت جهان را بر اساس گزارههای علمی و دقیق تعیین کند. این تاریخ، با تاریخنگاری اسقف جیمز آشر منافاتی نخواهد داشت.
مطلبی كه تقديم شما خوانندگان محترم میشود برداشتی است دربارۀ زمان به روايت کتاب مقدس و تطبيق آن با درك و علم امروزی از زمان، در مفهوم علمی–عملی و مذهبی آن.
نويسندۀ مطلب ذيل خود تأكيد دارد كه موقعيت و مقام مفسر مذهبی يهود را ندارد.
پروفسور «جرالد شرودر» دكترای تكنولوژی از دانشگاه ماساچوست است و كتاب های بسياری همچون «پيدايش بيگ بنگ» يا انفجار اوليه كه زمين و ستارگان از آن به وجود می آيند، «كشف همآهنگی موجود بين علم مدرن و كتاب مقدس» و بسياری كتب ديگر كه بيشتر در زمينۀ مربوط به هستیشناسی يهود در فلسفه و علم و عمل است را به رشتۀ تحرير درآورده است.
البته پيداست كه برداشت پروفسور شرودر نتيجۀ مطالعات و عقايد شخصی او است. يكی از آشكارترين موارد بحث برانگيز بين کتاب مقدس و علم، سن و عمر هستی است. آيا مطابق داده های علمی، دنيا ميليون ها سال قدمت دارد و يا طبق اطلاعات كتاب مقدس هزاران سال؟ وقتی دورهها و نسلهای كتابمقدس را جمع میبندیم به یک دورۀ زمانی 5760 ساله دست مییابیم. در حالی كه اطلاعات تلسكوپ هابل و يا دادههای تلسكوپهای زمينی واقع در هاوايی عمر هستی را 15 بيليون سال تعيين میكنند.
اجازه دهيد حق مطلب و كلام را در ابتدا روشن كنيم، جهان ممكن است فقط در حدود 6000 سال عمر داشته باشد. خدا قادر بوده نورهايی بیافریند كه از كهكشانهای دور به ما برسند و چنين وانمود كنند كه عمر هستی بيليونها سال است. قطعاً هيچ راهی برای رد اين ادعا وجود ندارد. خدای بزرگ و لايتناهی قادر به آفرینش جهان به این صورت بوده است. يك رويكرد ديگر وجود دارد كه با توصيف مفسران قديم از خدا و طبيعت نيز توافق دارد. جهان ممكن است به طور هم زمان جوان و پير باشد. در ذيل ما رويكرد و گزينۀ دوم را مورد رسيدگی و ملاحظه قرار میدهيم.
در جريان حل و برطرف كردن اين تفاوت آشكار، جالب است كه به روند بالندگی دانش نگاهی بیندازیم. همه چيز از «روُش هَشانا» (اول سال عبری) آغاز می گردد.
اولين چيزی كه ما بايد بدانيم مبداء تقويم كتاب مقدس است. سال يهودی با جمع كردن ادوار و نسل ها از آدم محاسبه می شود. به علاوه تا زمان آفرینش آدم 6 روز وجود دارد كه اين شش روز، هم مهم است و هم اين كه روُش هَشانا به روايات مذهبی، روز تولد دنيا است.
«روُش هَشانا» به روايت معتقدان، يادآور آفرينش «نِشاما» روح و روان زندگی انسان است. ما شمارش 5700 سال را از آفرينش روح و روان آدم شروع می كنيم.
ما ساعتی داريم كه با آدم شروع شده و شش روز اوليه از اين ساعت جدا هستند، در كتاب مقدسِ تورات، دو ساعت شماری مجزا وجود دارند:
«روُش هَشانا» يادآور خلقت روح آدم است و از شش روز آفرينش مجزا است.
به چه علت اين شش روز از تقويم جدا شده است؟ زيرا زمان، در آن شش روز به طور متفاوتی توصيف شده است: عصر بود و صبح بود: از طرفی يك روش و طريق غيرمعمول و نامتعارف از توصيف قانون نسبيت اينشتين اين است كه جهان 15 بيليون سال عمر دارد. اما ديد كتاب مقدسی از زمان چگونه است؟ شايد ديد متفاوتی نسبت به زمان داشته باشد و باعث يك تفاوت بزرگ شود. آلبرت اينشتين به ما آموخته كه كيهانشناسی بيگبنگ تنها مكان و مادّه را به هستی وارد نكرده بلكه زمان هم روی ديگر سكه بوده است كه وارد هستی شده است.
زمان دارای مقدار و بُعد است. زمان تحت تأثير ديد شما نسبت به آن میباشد. درك شما از زمان بسته به اين است كه شما از چه زاویهای به آن نگاه كنيد. يك دقيقه بر سطح ماه سريعتر از يك دقيقه بر زمين ما می گذرد و يك دقيقه بر خورشيد آهستهتر. زمانِ روی خورشيد اصطلاحاً به نحوی كِش می آيد به طوری كه اگر شما می توانستيد يك ساعت را روی آن قرار دهيد، ثانيهها بسيار آهستهتر حرکت میکرد. اين يك تفاوت كوچك اما قابل اندازهگيری است، كه اندازهگيری نيز شده است.
اگر شما می توانستيد يك پرتقال روی خورشيد به عمل بياوريد، نسبتاً زمان بيشتری را برای رشد، نسبت به زمين نياز داشت. چرا؟ چون زمان در آنجا به شدت آهسته حرکت میکند. سؤالی پیش می آید: آيا شما در آن جا احساس خواهيد كرد كه زمان به شدت آهسته میگذرد؟ خير. زيرا بيولوژی شما قسمتی از اين سيستم است. اگر شما بر فرض مثال روی سطح خورشيد زندگی میكرديد، ضربان قلب شما نیز کندتر میشد. هر جايی كه شما هستيد، بيولوژی شما، هم زمان و همگام با وقت محلی عمل میکند و يك دقيقه و يا يك ساعتِ مكانی كه شما آنجا هستيد، دقيقاً يك دقيقه يا يك ساعت است.
اگر شما می توانستيد از يك سيستم زمانی و مكانی به سيستمی ديگر نگاه كنيد، زمان را بسیار متفاوت احساس میكرديد. زيرا بسته به عواملی همچون جاذبه و سرعت میباشد و شما به نوعی متفاوت زمان را درك میکردید.
پس گذر زمان با شرایط ذکر شده از یک مکان با مكانی ديگر متفاوت است و همين جاست که قانون نسبيت نتيجهگیری میشود.
بگذارید مثالی بزنیم: يك عصر كه ما دور ميز ناهار نشسته بوديم، دخترم از من سؤال كرد: “چگونه ممکن است از لحاظ علمی باور كرد كه دايناسورها با بيلیونها سال عمر وجود داشتهاند در حالی كه طبق نظر کتابمقدس عمر هستی چند هزار سال است؟» در جواب به او گفتم: سياره ای را تصور كن كه در آن، زمان آن قدر كش آمده كه اگر ما دو سال بر زمين زندگی كنيم فقط سه دقيقه روی آن سياره سپری شود. در ضمن باید توجه داشت که از امری واهی سخن نمی گوییم چون اين مكان ها عملاً وجود دارند و مشاهده نيز شده اند. زندگی كردن با شرايط حاكم بر آنها سخت است و تو نمیتوانی به آنجا بروی. اما در يك تجربۀ ذهنی، میتوانی اين كار را انجام دهی. دو سالی كه روی زمين سپری می شود، معادل سه دقيقه روی آن سياره است. دخترم گفت: «چه عالی! لطفاً مرا به آن سياره بفرستيد چون در آنجا می توانم در عرض سه دقيقه تكليف های دوسالم را بنویسم و بعد به زمين برگردم و برای دو سال بعد هيچ تكليف ديگری نخواهم داشت»!!!
كوشش جالبی است. فرض كنيد هنگامی كه او عازم اين سفر میشود 11 سال دارد و دوستان او هم 11 سال. او سه دقيقه روی آن سياره سپری میكند و سپس به خانه برمیگردد (البته با در نظر گرفتن این که مدت سفر را محاسبه نکنیم). هنگامی كه او برمی گردد چندساله است؟ 11 سال و سه دقيقه. اما دوستان عزیز اشتباه نکنید. او اکنون 13 سال دارد چون او سه دقيقه در آن سياره زندگی كرده در حالی که ما هم زمان بر روی زمين دو سال را گذراندهایم. سن دوستان او از 11 به 13 سال رسیده! در حالی كه سن او 11 سال و سه دقيقه می باشد.
اگر هنگامی كه روی آن سياره است به زمين نگاه كند درك و مشاهدۀ او از آن به گونهای است كه هر شخص با سرعت بسيار زیاد در حركت است. زيرا در حالی که او یک دقیقه را سپری میکند، صدها هزار دقيقه برای ما ورق زده شده است در حالی كه وقتی به او در آن سیاره نگاه میکنیم، زمان بسیار آهسته حرکت میکند.
اما كدام يك صحيح است؟ دو سال يا سه دقيقه؟ جواب صحيح هر دوی آنهاست. هر دوی آنها در یک زمان رخ میدهد. اين يادگار آلبرت اينشتين است و با همين استدلال تقريباً در بيليونها مكانِ گيتی سناريوی مشابهی اتفاق میافتد. اگر شما يك ساعت روی این مکان ها قرار دهيد از نقطه نظر ما ساعت بسيار آهسته حركت میكند. اگر می توانستيم مدت زمانی طولانی به اندازۀ 15 بيليون سال زندگی كنيم، ساعتِ روی آن مكانِ دور دست، شش روز گذر زمان را نشان میداد.
حرکت اوليۀ مذكور وقتی شكل گرفت که زمان نيز با آن همراه شد. نه اين كه زمان شروع شد چرا كه زمان از ابتدای آفرينش خلق شده بود. بلكه حالا همراه و درگير شد، هنگامی كه ماده از ذرۀ اوليۀ غيرقابل حس، متمركز و منعقد شد و شكل گرفت، همزمان ساعتِ زمانیِ شش روزۀ آفرينش برمبنای تورات شروع به حركت كرد.
علم نشان داده است كه تنها يك چيز غيرمادی میتواند به ماده تبديل شود كه آن هم انرژی است. فرمول مشهور اينشتين E=MC2 به ما میگوید كه انرژی میتواند به ماده تبديل شود و به محض اين كه به ماده تبديل شد، زمان با آن همراه و درگير می شود.
ما میدانيم كه انرژی- پرتوهای نور، امواج راديويی، اشعه های گاما و x همگی با سرعت نور، يعنی 300 ميليون متر بر ثانيه طی طريق می كنند. در سرعت نور، زمان متوقف است. در حالی که دنیای ما عمر خود را میکرد، زمانی مطرح نبود و زمان فقط وقتی كه ماده ايجاد شد با آن همراه گرديد و شروع به سپری شدن کرد. قبل از اين كه ساعت در كتاب مقدس شروع به زمانگيری كند (تبديل ذرۀ غيرقابل حس به ماده) در حدود یک صدهزارم ثانيه طول كشيد یعنی زمانی بسيار كوتاه. اما در آن موقع دنيا از يك نقطۀ كوچك به اندازهای در حدود منظومۀ شمسی گسترش يافت. از آن لحظه، ماده به وجود آمد و گذر زمان به سوی جلو و ساعت كتاب مقدس شروع شد.
نكتۀ كليدی اين است كه تورات به زمان، به صورت رو به جلو نگاه می كند، از يك مختصّات مكان–زمان كاملاً متفاوت، وقتی كه جهان هنوز كوچك بود. اما بعد از اين، جهان گسترش يافت. فضا گسترده شد و اين گستردگیِ مكان، كاملاً درك و برداشت زمان را تغيير داد.
15 بيليون سال يا 6 روز؟
امروزه، ما به عقب و رو به گذشته نسبت به زمان نگاه می كنيم و متوجه 15 بيليون سال می شويم. با نگاه كردن رو به جلو، زمانی كه جهان خيلی كوچك بود، تورات بيليون ها بار كوچك تر یعنی شش روز را بيان می كند. هر دوی آنها می تواند صحيح باشد.
6 ميليون به توان 2، عدد بسيار جالبی است. اين ميزان چند سال می شود؟ اگر اين عدد را به 365 تقسيم كنيد به 16 بيليون سال خواهيد رسيد. يعنی همان تخمين عمر جهان. يك حدس بسيار عالی برای 3300 سال پيش.
حالا ميتوانيم يك مرحله جلو برويم. اجازه دهيد به پيشرفت زمان، روز به روز بر مبنای عامل گسترش جهان نظری بیفکنیم. هر وقت كه دنيا 2 برابر شود، تعبير و درك از زمان، نصف می شود. حال، وقتی جهان كوچك است، دو برابر شدن آن، به سرعت انجام میپذیرد اما با بزرگ شدن جهان، زمانِ دوبرابر شدن نيز طولانیتر می شود. اين نرخ انبساط در كتابهای مرجع كه تقريباً در سرتاسر دنيا مورد استفاده هستند با نام «اصول كيهانشناسی فيزيكی» ذكر شده است.
بنابر این محاسبه به قرار زير خواهد بود:
گفته میشود اولين روز تورات مقدس 24 ساعت طول كشيده، یعنی از چشم انداز «نگاه به زمان رو به جلو» اما از نقطه نظر ما برابر با 8 بيليون سال است.
دومين روز از منظر تورات مقدس 24 ساعت و از نقطه نظر ما، نصفِ روزِ قبل يعنی 4 بيليون سال، سومين روز 24 ساعته نيز نصفِ روزِ قبلِ زمان شامل میشود، يعنی 2 بيليون سال.
چهارمين روز 24 ساعته، 1 بيليون سال.
24 ساعت پنجم، نيم بيليون سال.
24 ساعت ششم، یک چهارم بيليون سال.
اگر شما اين شش روز را جمع بزنيد برای عمر جهان به 43/ 15 بيليون سال خواهید رسيد.
نکتۀ دیگری که به ما کمک میکند تا پیام فصل اول کتاب پیدایش را درک کنیم، این است که هدف از نگارش باب اول پیدایش چه بود؟
فصل اول پیدایش در بطن ادبیات بینالنهرین، و بیش از هزار سال قبل از میلاد نوشته شده بود. در آن زمان داستانهای مختلفی در بینالنهرین پیرامون داستان پیدایش به رشتۀ تحریر در آمده و رواج یافته بود. لیکن روایت کتاب پیدایش در نوع خود منحصر به فرد بود، چرا که در داستانهای دیگر، خدایان بودند که جهان را آفریده بودند، در حالی که در روایت کتاب پیدایش تنها یک خدا یعنی یهوه، الوهیم خدای یگانه آن را خلق کرده بود. در برخی از داستانهای پیدایش بینالنهرینی، انسانها برای بردگی و خدمت کردن به خدایان آفریده شده بودند و یا نتیجۀ خشونت و کشتار خدایان بودند. ولی کتاب پیدایش چشم انداز دیگری راجع به انسان به ما عرضه می دارد و آن این است که خدای یگانه انسان را به شباهت خود خلق کرد. او را صاحب فکر آفرید و به او اختیار و اراده بخشید و از این طریق انسان موجودی آزاد بود که حتی میتوانست به اختیار خود از خدا نافرمانی کند.
چنین تعریفی از خدا و انسان و رابطۀ این دو با یکدیگر وجود نداشت و نویسندۀ این کتاب با الهام خدا پا را فراتر از فرهنگ و دانش زمان خود گذاشته و نگرشی نوین را به همنوعان معاصر و آیندۀ خود معرفی میکند. هدف از نگارش کتاب پیدایش توضیح فرایند علمی خلق شدن انسان ها و موجودات نبوده، بلکه این داستان هدیه ای است به بشریت، پیرامون نقش خدا در زندگی بشر و رابطۀ بشر با خدا.
با توجه به متن بالا میتوان گفت که پیدایش، کتابی است بسیار پیچیده که دارای فرهنگ و زبان خاصی است. این کتاب، گویشی علمی از خلقت انسان نیست و در نتیجه نمیتواند سلاح مسیحیان بر ضد تکامل باشد. علم ژنتیک نوین پرده از پیچیدگی تکامل برداشته و نشان میدهد که احتمال علمی به وجود آمدن انسان امروزی طی روند تکامل غیرممکن نیست، بلکه طبیعی میباشد. همچنین احتمال وقوع جهشهایی که منجر به شکل گیری انسان طی روند تکاملی باشد، بیش از یک در میلیارد میباشد، زیرا بایستی ژنوم ها به طرزی خاص جهش پیدا کنند و چنین جهشهایی میبایست برای بقای این موجود، موفق بوده باشند. فصل اول کتاب پیدایش به ما این درس را می آموزد که اگر انسان طی چنین فرایند بسیار پیچیدهای به وجود آمده، این رخداد تحت کنترل و ارادۀ خدا بوده، و نه به صورت شانسی.
کتاب پیدایش به ما میآموزد که با وجود این که خدا از طریق زبان و فرهنگ یک قوم با ما سخن میگوید، میتواند حقایق ماورای زمان و مکان را به انسان انتقال دهد و شاید این وظیفۀ کنونی ما مسیحیان باشد که یاد بگیریم با فرهنگ پیرامون خود ارتباط برقرار کرده و آن را ابزاری برای بازگو کردن حقیقت قرار دهیم و نه این که خود مغلوب آن شویم.
پژوهشی برگرفته از کتابها و منابع علمی و مسیحی
نوشتۀ: استاد علی خیراندیش
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |