کتاب تبدیل به شباهت عیسی

تبدیل به شباهت عیسی- فصل هشتم: هدیه‌ها یا بخشندۀ آنها

رای بدهید

فصل هشتم

هدیه‌ها یا بخشندۀ آنها

ابراهیم این درس را یاد گرفته بود که خدا پدر است و به همین باعث شد بتواند برای خاندان ابیملک دعا کند. ‏او می‌دانست که نه مصیبت‌های آن‌ها و نه مشکلات ساره هیچ مانعی برای خدا نیستند. و این را هم می‌‏دانست که در نهایت، ثمردهی نه به آنها بستگی دارد و نه به خودش. این هدیه‌ای از سوی خدا بود.  اگر او هنوز در مورد نیاز خود امیدی داشت، نمی‌توانست برای مردم جرار دعا کند. او دعای باارزشی کرد و بهای آن، رها شدن کامل از خود بود. چنین دعایی را خدا فوراً اجابت می‌کند.‏

شناخت خدا در صمیمی‌ترین رابطه به شکل «پدر ما» یک موضوع و شناخت او به عنوان خدای پدرکه منشاء و مبدأ همه چیز است، موضوعی دیگر است. ابراهیم این را فهمیده بود که نه چیزی می‌تواند مانع خدا شود و نه می‌تواند به خدا کمک کند. چون او قادر مطلق است.‏

حال چنین می‌خوانیم که ساره پسر هاجر مصری را در حال تمسخر دید و به ابراهیم گفت: «این کنیز را با پسرش بیرون کن، زیرا که پسر کنیز با پسر من اسحاق، وارث نخواهد بود.» شاید این سخن ساره به ظاهر یک حسادت انسانی صرف به نظر برسد، اما این خدا بود که از طریق ساره سخن می‌گفت. این حقیقت را از غلاطیان ۴: ۳۰ متوجه می‌شویم. در ‏نهایت فقط یک پسر است که می‌تواند خواست خدا را برآورده سازد، و او کسی جز مسیح نیست.‏

اسماعیل در اینجا نمایندۀ آدم، یعنی انسان نفسانی است. همۀ ما در آدم، در قید و بند هستیم و پولس می گوید: «پس به آن آزادی که مسیح ما را به آن آزاد کرد، استوار باشید و باز در یوغ بندگی گرفتار مشوید» (غلاطیان ۵: ۱). پس با جسم چه کنیم؟‏

اول از همه به این مسئله دقت کنید که اسماعیل تا زمانی که اسحاق به دنیا نیامده و از شیر باز داشته نشده بود، از خانه رانده نشد. ‏موعظه بر علیه اعمال جسم برای افراد بی‌ایمان امر بیهوده‌ای است. آنها جسم هستند و به غیر از جسم چیز دیگری نیستند! باید ‏یک اسحاق متولد شود. یعنی یک تولد تازه. وقتی اسحاق به عنوان پسر شناخته شد و به مقام خود نائل آمد، اسماعیل از خانه رانده شد. این مسیح است که با سکونت خود در ما، آزادمان می‌سازد: «اما می‌گویم به روح رفتار کنید، پس شهوات جسم را به جا نخواهید آورد…و آنانی که از آنِ مسیح می‌باشند، جسم را با هوسها و شهواتش مصلوب ساخته‌اند» (غلاطیان ۵: ۱۶، ۲۴).‏
بالآخره کار خدا با ابراهیم به کمال خود رسید و ما به فصل ۲۲ پیدایش راه می‌یابیم، و این بیانگر عظمت و شکوه خداست که باز در اینجا می‌تواند هنوز خادم خود را آزمایش کند: «و واقع شد بعد از این وقایع، که خدا ابراهیم را امتحان کرد.» کدام یک از ما حاضر است در حالی که همۀ درس‌ها را قبلاً آموخته‌ایم دوباره امتحان شویم؟

در این مرحله آنچه خدا از ابراهیم خواست کاملاً روشن و واضح بود و آن چیزی غیر از قربانی کردن پسرش نبود. این داستان در عهد ‏عتیق به بحران عاطفی که در اثر این خواسته برای ابراهیم پیش آمد اشاره می‌کند: «اکنون پسر خود را، که یگانۀ توست و او را دوست می‌داری، یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو، و او را در آنجا بر یکی از کوههایی که به تو نشان می‌دهم، برای قربانی سوختنی بگذران.» اما تنها در عهد جدید است که متوجه ارزش والای این درخواست می‌شویم. اکنون چیزی بسیار فراتر از احساسات انسانیِ صرف در جریان بود: «به ایمان چون ابراهیم امتحان شد، اسحاق را گذرانید و آنکه وعده‌ها را پذیرفته بود، پسر یگانۀ خود را قربانی می‌کرد؛ که به او گفته شده بود که «نسل تو به اسحاق خوانده خواهد شد.» چونکه یقین دانست که خدا قادر بر برانگیزانیدن از اموات است و همچنین او را در مَثَلی از اموات باز یافت» (عبرانیان ۱۱: ۱۷-۱۹). اسحاق پسری بود که خدا به او وعده داده بود، یعنی امید او برای نسل آینده‌اش. و اکنون دقیقاً همین مسئله، یعنی هدف بی‌اندازۀ پر از محبت خدا، در معرض خطر قرار گرفته بود. پسر برای ابراهیم صرفاً یک مشکل شخصی نبود. اگر این وارث وعده که تمام نقشۀ خدا در او جامۀ عمل می‌پوشد، بمیرد دیگر چه چیزی باقی می‌ماند؟

به این ترتیب بود که این آزمایش سوم ابراهیم، نه به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان ظرفی که در اختیار هدف خدا قرار گرفته بود، اتفاق افتاد. چون تحقق تمام وعده کاملاً با اسحاق ارتباط داشت. قربانی کردن او، قربانی کردن کلام عهد ‏خدا بود. شهادت خدا در میان ملت‌ها بر این پسر قرار داشت و اکنون خواسته شده که او را تسلیم کند!‏

در این شرایط ابراهیم با خود می‌گفت: «راندن اسماعیل که نتیجۀ تلاش بشری من بود، قابل درک است و برایم محترم است. اما اسحاق از دست من خارج بود و در نتیجۀ وعدۀ خدا حاصل شد. من حتی برای او از خدا درخواست هم نکرده بودم. او را خدا به من داد. ‏حالا همین خدا از من می‌خواهد که این پسر را به او پس بدهم! و آن هم نه به مرگ طبیعی بلکه با قربانی کردن او. من قبل از بدنیا آمدن اسحاق، اسماعیل را داشتم و او را از خدا نخواسته بودم. واقعاً نمی‌‎فهمم که چرا باید او را فدا کنم؟ حال که با چنین معجزه‌ای او را به من بخشیده‌ای آیا بهتر نیست به جای قربانی کردن، او را ترک کنم؟ واقعاً نمی‌فهمم، چرا او را دادی که الآن می‌خواهی پس بگیری؟ به نظرم امر معقولی نیست!‏»

در این مرحله خدا می‌خواهد ابراهیم یک بار دیگر خدا را همچون یک پدر بشناسد. این حقیقت داشت که خدا اسحاق را بخشیده بود. اما مشکل اساسی در این مرحله مربوط به نگرانی ابراهیم در مورد اسحاق بود. ما نباید خود را صاحب هدیه‌های خدا بدانیم و به آنها محکم بچسبیم. در تولد اسحاق ابراهیم آموخت که خدا، پدر است و حال می‌بایست این امر در او جا می‌افتاد که خدا هنوز پس از تولد اسحاق، همچنان یک پدر است. ما اغلب قبل از ورود اسحاق، پدر بودن خدا را می‌پذیریم، اما وقتی اسحاق جلوی چشمان ما است، لحظه‌ای نمی‌توانیم بدون اسحاق زندگی کنیم!‏

آنچه در اینجا اهمیت دارد این است که آیا هنوز هم نگاه ما به خداست یا اسحاق توجه ما را از او منحرف ساخته؟ قبل از تولد ‏اسحاق، فقط یک مسئله وجود داشت. اما اکنون به دو مورد تبدیل شده‌اند، که بیانگر دو ادعاست که توجه ما را به خود جلب می‌کنند. ما با خود چنین فکر می‌کنیم که حالا اسحاق آمده است و خواست خدا عملی شده و همۀ توجه ما به اسحاق برمی‌گردد. اما وعدۀ خدا هنوز متوجه خودِ اوست و نه هدیه‌اش.‏

اسحاق بیانگر حقایق زیادی است. او نماد بسیاری از هدیه‌های پر از فیض خداست. قبل از اینکه خدا این هدیه‌ها را به ما ببخشد، دست ما خالی است اما چیزی نمی‌گذرد که دست‌های ما پر می‌شوند. گاهی خدا دست خود را به طرف ما دراز می‌کند تا هدیه‌های ما را با دیگران به شراکت بگذارد و در چنین شرایطی به یک دست  خالی نیاز داریم تا در دستهای خدا بگذاریم. اما وقتی هدایای او را دریافت می‌کنیم و مشغول آنها می‌شویم، دست‌های ما دیگر تهی نیست تا هدیه‌ای از خدا دریافت کنیم و نگاه ما به جای خدا به هدیه‌ها جلب می‌شود و او را نادیده می‌انگاریم. اغلب فراموش می‌کنیم که هدف تجربه‌های ‏ما برای استفادۀ مادام العمر از آنها نیست. منبع زندگی ما خداست نه تجربه‌های ما. سرچشمۀ زندگی ما خداست و نه تجربه‌ها. پس به تجربه‌ها محکم می‌چسبیم و  فراموش می‌کنیم که این خدا پدر است. هدیه و تجربه‌ها را رها کن و به خدا بچسب. بدون اسحاق هم می‌شود ادامه داد، اما خدا جاودانی است.‏

همانطور که قبلاً اشاره کردیم موضوع اسحاق بسیار عمیق‌تر است. این مسئله‌ای فراتر از امور فردی است و به هدیۀ خدا به شخص ما و تجربه‌‌های شخصی ما با او ارتباط تنگاتنگ دارد. مسئلۀ اسحاق ارتباط مستقیمی ‏با خواست و ارادۀ خدا داشت. در واقع شاید ابراهیم وسوسه شده باشد که احساس کند اسحاق همان خواست و ارادۀ خداست و درست به همین علت باید او را  محکم نگاه دارد. اما به طور خلاصه باید این را پذیرفت که خواست خدا محدود به اسحاق نیست بلکه به خودِ خدا بسته است.‏

مقایسۀ دو فصل از عهدجدید یعنی لوقا ۲۲ و یوحنا ۱۸ برای روشن شدن این موضوع به ما کمک می‌کند. عیسی در باغ جتسیمانی در حالی که زانو زده بود، چنین دعا کرد: «ای پدر، ‏اگر بخواهی این پیاله را از من بگردان، لیکن نه به خواهش من بلکه به ارادۀ تو» (لوقا ۲۲: ۴۲). این درخواست او مبنی بر اینکه پیاله از او بگذرد، به هیچ وجه نشان دهندۀ ترس او از صلیب نیست. هرگز نمی‌توانیم به شجاعت سرورمان ذرّه‌ای تردید به خود راه دهیم. اگر شهیدان تاریخ  به خاطر او با خوشی به استقبال مرگ رفته‌اند، قطعاً خداوندگار آنها هم از مصلوب شدن هراسی نداشته است.

اما در اینجا تمایزی بین آنچه عیسی پیاله و اراده نامید، وجود دارد. یقیناً پیاله همان مأموریتی بود که خدا او را برای انجام آن فرستاده بود که صلیب نیز جزئی از آن نقشه بود. ارادۀ خدا چیزی بود که در پشت مسئلۀ پیاله یعنی در قلبِ خدا قرار داشت. پیاله در این قسمت تنها به کار نجات مربوط است. عیسی پیش از آن که آسمان را ترک کند و به زمین خاکی ما پا نهد، به خوبی از مأموریت خود باخبر بود. اما با این حال او تا این حدّ به آن مقید نبود که نتواند رهایش کند. یک «اگر بخواهی» در آن وجود داشت، و البته دلایل ‏انسانی واقعی وجود داشت که اگر خدا اراده می‌کرد، می‌توانست از جایگزین دیگری استفاده کند. ‏اما در مورد خواست و ارادۀ خدا برای او هیچ «اگر بخواهی» وجود نداشت و این چیزی بود که به هر ترتیب باید انجام می‌شد. چه ممکن و چه ناممکن. ‏درست تا شب قبل از مصلوب شدنش، عیسی هرگز فکر نکرد که «باید به هر قیمتی مصلوب ‏شوم»، بلکه تنها این هدف او بود که «باید ارادۀ او را که مرا فرستاده انجام دهم.» از یک جهت این امر مسئله‌ای فرعی بود و امکان تغییر در آن وجود داشت. در حالی که از سوی دیگر، یعنی خواست و ارادۀ خدا، چیزی در خود خداست که باید حتماً انجام شود. در حالی که صلیب امر مهمی بود اما حیاتی نبود و به همین جهت خداوند عیسی آن را محکم برای خود نگه نداشته بود. تنها چیزی که برای او ‏اهمیت حیاتی داشت، خواست پدر بود، و تصمیم در مورد چگونگی تحقق این خواست، در اختیار خودش نبود بلکه به پدر ربط داشت.‏

پس پیاله بیان‌گر کار و مأموریت ما است و اراده نشان‌دهندۀ خودِ خداست. توجه ما باید به خودِ خدا باشد و نه به مأموریتی ‏که او به ما سپرده است. برای مسیح خواست خدا امری همیشگی بود که باید انجام می‌شد. حتی یک جزء از این خواست و ارادۀ خدا، که مصلوب شدنش یکی از آنها بود، دست و بالش را نبسته بود. اما وقتی برای او کاملاً روشن شد که خواست خدا همان بالای صلیب رفتن است، با رضایتی کامل به پطرس گفت: «آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم؟» (یوحنا ۱۸: ۱۱). و ‏دقّت کنید که این سخن پیرو کلمات قبلی از دهان مبارک او خارج شد. برای عیسی اولویت مهم‌ترین چیزها کاملاً واضح بود و ارادۀ پدر را بر کاری که در این اراده قرار داشت، ارجح می‌دانست.‏

رفتار ما خیلی عجیب است! تا وقتی که اسحاق نیامده، مانند ابراهیم او را نمی‌خواهیم اما از وقتی که اسحاق عطا می‌شود، لحظه‌ای نمی‌توانیم بدون او باشیم و محکم به او می‌چسبیم. در ابتدای کار مخالف به دنیا آمدن اسحاق هستیم، اما به محض این که به دنیا می‌آید، خود را صاحب و مالک آن می‌دانیم. انسان همین است! و این آن چیزی است که ‏در زمین موریا با آن روبرو هستیم. این آخرین آزمایش ابراهیم بود.‏

آیا به قیمت فدا کردن آن که کار را به ما سپرده، به خودِ کار محکم می‌چسبیم؟ آیا بخشیدن اسحاق به ما و یا پس گرفتن او از ما، در دوستی ما با خدا خدشه‌ای وارد می‌کند؟ آیا رفاقت و صمیمیت ما با  خدا با یا بدون اسحاق همچنان ادامه می‌یابد؟ تنها در چنین حالتی است که می‌توانیم همۀ اسحاق‌ها را در زندگی خود داشته باشیم. واقعاً خدا را شکر که ابراهیم هیچ شکایتی نکرد. او حتی کلمۀ قربانی را به زبان نیاورد بلکه به خادمانش گفت: «من با پسر بدانجا رویم، و عبادت کرده، نزد شما بازآییم» (پیدایش ۲۲: ۵). این تجربه ‏برای او واقعاً به معنای یک عبادت بود.‏

اینجا بود که خدا توانست اسحاق را به ابراهیم پس بدهد. در این نقطه از زندگی ابراهیم، او خود را صاحب و مالک اسحاق نمی‌دید و نگرش قلب او به این شکل در آمده بود: «من دیگر بیش از این به اسحاق فکر نمی‌کنم، چون نمی‌دانم خدا برای او چه نقشه‌ای دارد.»‏

اما در این تجربه، یک چیز دیگر هم نصیب ابراهیم شد. او این را کشف کرد که خدا نه تنها خدای ‏آفرینش بلکه خدای رستاخیز هم هست. عبرانیان ۱۱: ۱۹ به ما می‌گوید که او: «یقین دانست که خدا قادر بر برانگیزانیدن از اموات است و همچنین او را در مَثَلی از اموات نیز باز یافت». در این نکته هم او خدا را همچون پدر می‌دانست و درست به همین علت نیز عادل شمرده شد. «آیا پدر ما ابراهیم به اعمال، عادل شمرده نشد وقتی که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید؟ می‌بینی که ایمان با اعمال او عمل کرد و ایمان از اعمال، کامل گردید» (یعقوب ‏‏۲: ۲۱- ۲۲). هر چیزی که واقعاً برای ما ارزش دارد، حتی اگر آن چیز مسئولیتی باشد که خدا به ما می‌دهد و حتی دانش ما از خواست و ارادۀ خدا باید از مسیر مرگ و سپس رستاخیز از مرگ عبور کند. در مرحلۀ رستاخیز متوجه این نکته می‌شویم که خدا این معجزه را کرده و ما هرگز نمی‌توانیم خود را صاحب آن بدانیم و با دستان خود آن را برای خود محکم نگه داریم. رستاخیز، چنین امکانی را از  دسترس ما خارج می‌کند. اسحاق در خانۀ من به دنیا می‌آید، ‏اما در خانۀ خدا زندگی می‌کند. من صاحب او نیستم و نمی‌توانم او را برای خود نگه دارم. در این مرحله، خدا همه چیز من شده است. ‏این نتیجه‌گیری با سخنان آغازین وعدۀ خدا به ابراهیم در کوه مطابقت دارد: «خداوند می‌گوید: به ذات خود قسم می‌خورم» (۲۲: ۱۶). هیچ چیز ‏عالی‌تر از این وجود ندارد.‏

این وعدۀ در حال رشد که در پی این مسئله به کمال خود می‌رسد، واقعاً بی‌نظیر است: «چونکه این کار را کردی و پسر یگانۀ خود را دریغ نداشتی، هر آینه تو را برکت دهم، و ذرّیت تو را کثیر سازم، مانند ستارگان آسمان، و مثل ریگهایی که بر کنارۀ دریاست. و از ذرّیت تو، جمیع امتهای زمین برکت خواهند یافت، چونکه قول مرا شنیدی» (۲۲: ۱۶- ۱۸). در وهلۀ اول، ‏دعوت ابراهیم برای زمین بود، و دوم برای قوم خدا، و ثالثاً امروز برای «جمیع امتهای ‏زمین».‏

ابراهیم از طریق یک تجربۀ عمیق، خدا را نه تنها به عنوان بخشندۀ عطایا، بلکه به عنوان پدر، یعنی سرچشمۀ همه ‏چیز، شناخت. و همین باعث شد که او پدر آنانی که ایمان می‌آورند باشد. و باعث شد او ‏ظرفی در دستان خدا برای اجرای نقشۀ خدا به منظور بازیافت باشد.

کتاب “تبدیل به شباهت عیسی”

نوشتۀ واچمن نی

ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO