لطفاً چترت را ببند!
لطفاً چترت را ببند!
گاهی باید چترت را ببندی و در زیر باران قدم بزنی و بگذاری حسابی خیس شوی آنقدر که همۀ غبار نشسته بر سر و رویت شسته شود و از لباسهای اتو کشیده و رسمیات شُرشُر آب راه بیفتد و بوی اُدُکلن و عطرت را به بوی باران بهاری تبدیل کند. آنگاه بذر آرزوهایی که سالها در گوشۀ باغ دلت دفن شده، جوانه میزند و زندگی را بیشتر از دغدغههای ذهنی و چارچوبههای تکراریات تجربه خواهی کرد.
همچنین در زیر باران فیض خدا چتر توکل به مراسم مذهبی و اعمال شخصی و کلیشههای شرطی و باورهای تحمیلیات را ببند و در حضورش بدون هراس از به هم ریختن آرایش زاهدانهات قدم بزن، آنقدر که سیرتت در باران رحمتش خیس شود و گرد و غبار ادعاهایت را بشورد. آنگاه حضور شگفتانگیز خدای عاشق را بیشتر و متفاوتتر از آنچه در بالای منبرها و معابد شنیدهای تجربه خواهی کرد. لطفاً در زیر باران حضور خدا چتر ت را ببند.
جلیل سپهر
@jalilsepehr
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |