هنر و ادبیات

شعر جلیل قزاق ایروانی به مناسبت مرگ همسرش

رای بدهید

شعر جلیل قزاق ایروانی به مناسبت مرگ همسرش

رفتی تو و زدوریت از دل فغان برفت          تاریک گشت منزل و از جسم جان برفت

هوش و حواس و عقل نمودند اعتصاب        هر قدرتی که بود مرا در زمان برفت

هر مایۀ که دست طبیعت ذخیره داد               برداشت رخت و از بدن ناتوان برفت

گفتم مرو که باز شود دوست نزد ما              گفتا که وقت دیر شد و کاروان برفت

گرمای تیر ماه بسوزد نهال عمر                     سر سام آورد چو ز سرسایبان برفت

نیلی کنند جامه حریفان به صحن باغ             درمانمی که صحبت گل از میان برفت

امید ها که بود مرا جمله شد سراب                 بس روز و شب ز عمر شد و رایگان برفت

بس جان که شد به خواری و در خاک و خون طپید  بس زاری و فغان که بر این آستان برفت

بس ناله های زار و ز دلهای بیقرار                   فریادها ز خاک زمین با آسمان برفت

از هرچه رفت قصه مخوان و مکن دراز            پوشیده بود راز و زهر کس نهان برفت

دل رفت و عمر رفت دگر هرچه بود رفت       اول چگونه آمد و آخر چسان رفت

برگرفته از کتاب چون محزون ولی شادمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO