خلاصۀ کتاب چالش ۴۰ روزۀ دعادعا و پرستش

خلاصۀ کتاب چالش ۴۰ روزۀ دعا: استوار و برقرار توسط خدا (روز دوم)

3.3/5 - (3 امتیاز)

خلاصۀ کتاب چالش ۴۰ روزۀ دعا: استوار و برقرار توسط خدا (روز دوم)

امثال ۱۶: ۹

بعضی اوقات چنین احساس می‌کنیم که هیچ فعالیتی در طول روز انجام نمی‌دهیم. اما این احساس اشتباهی است. کرۀ زمین ۱۶۱۰ کیلومتر بر محور خود و ۱۰۷.۸۲۶ کیلومتر در ساعت، دور خورشید در حال گردش است.

بنابرین هرگز در حالت خنثی قرار نداری. در طول روز ۲.۴۱۴.۰۱۶ کیلومتر در فضای نامتناهی در حال سفر هستی.

سؤالی از تو دارم: آیا تاکنون برایت پیش آمده که تمام شب نخوابی و نگران این باشی که امکان دارد زمین یک دور کمتر به دور خورشید بچرخد و یا اینکه کلاْ گردشی اتفاق نیفتد؟ و آیا تاکنون به این فکر کرده‌ای که از خدا به خاطر نظم خاصی که توسط آن زمین و سیاره‌ها را در فضا به صورت معلق نگه داشته و شب و روز را مرتباً به ما بخشیده، با تمام دل تشکر کنی؟ گمان نمی‌کنم کسی به قدرت خدا در اینگونه موارد شکی به خود راه دهد.

حال سؤالی دیگر از تو می‌کنم: کدام یک برای خدا سخت‌تر است: ادارۀ تمام سیاره‌ها و کهکشان‌ها یا پاسخ دادن به دعاهای ما؟ مسئلۀ جالب این است که ما ایمان کافی داریم که خدا سیاره‌ها و کهکشان‌ها را با دست قوی خود محافظت می‌کند، اما برای مسائل کوچک زندگی ما مانند دریافت اقامت یا شفا از بیماری‌ها و یا حل مشکلات مالی نمی‌توانیم به او اعتماد کنیم!

بیا با  هم ایمان خود را بر خدا متمرکز کنیم و آن را رشد دهیم. خدای ما خدای بزرگی است. بزرگتر از مشکلات ما.  پس همان‌گونه که خدا بزرگ است، دعاهای بزرگ نیز بکنیم.

مقصود چیست؟ منظورم این است که با اطمینان و ایمانی قوی دعا کنیم.

ایمان قوی کدام است؟ اجازه بده با دو مثال این مطلب را برایت روشن سازم:

دختر بچه‌ای در یکی از جلسات کلیسایی از واعظ شنید که اگر ایمان داشته باشیم می‌توانیم به کوه فرمان دهیم از جا کنده شو و منتقل شو و منتقل می‌شود. روبروی مدرسۀ این دختر کوچک، کوهی قرار داشت. این دختر از آن روز به بعد، هر روز در کلاس درس خود جلوی پنجرۀ کلاس می‌ایستاد و با انگشت ظریف خود به آن کوه اشاره می‌کرد و فرمان می‌داد که از جایش کنده شود. او یک هفتۀ تمام مرتباً به این کار مشغول بود. روزی معلمش که شخص بی‌ایمانی بود متوجه کار او شد و از او پرسید که در طول این هفته در کنار پنجره در حال انجام چه کاری هستی؟ دختر کوچولو به سادگی داستان را تعریف کرد که در کلیسا شنیدم که اگر ایمان داشته باشم و به کوه دستور بدهم که از جایش کنده شود، این اتفاق خواهد افتاد و من هم به این کوه به نام عیسی مسیح فرمان می‌دهم که از جایش حرکت کند. معلم پوزخندی زد و گفت: «چنین چیزی محال است و عملی نیست.» ولی این دختربچه امید خود را از دست نداد و باز برای دو هفتۀ متوالی هر روز در کنار پنجرۀ کلاسش می‌ایستاد و به آن کوه فرمان می‌داد!

پس از دو هفته، وقتی معلم صبح زود وارد کلاس شد تا آنجا را کمی مرتب کند با تعجب متوجه بولدوزرهای زیادی شد که کوه را به منظور توسعۀ شهر و ساختمان سازی، هموار می‌کنند! کار این بچه باعث شد که معلمش ایمان بیاورد.

خوب به خاطر دارم که در ایام کودکی جوان‌ترین دایی منُ به من و بچه‌های دایی‌ام می‌گفت من آن قدر قوی هستم که با یک انگشت می‌توانم حتی یک گوریل را به آن طرف پرتاب کنم. حقیقت امر این بود که او شخص لاغر اندامی بود با قدی بلند و ما روی دست‌های او آویزان می‌شدیم و او ما را با دست‌هایش بلند می‌کرد (ما بسیار سبک وزن و کوچک بودیم اما متوجه این مسئله نبودیم) و باور کرده بودیم که دایی ما شخص خیلی قوی است و با سادگی کودکانه‌مان به تمام هم‌کلاسی‌های خود می‌گفتیم دایی ما به اندازه‌ای قوی است که با انگشت خود می‌تواند یکگوریل را به زمین بزند و چند متر آن طرف‌تر پرتاب کند!

عزیزان ایمان قوی یعنی وعده‌های کلام خدا را به سادگی یک کودک پذیرا باشیم.

نوشتۀ مارک بَتِرسون

ترجمۀ آرمینه باباخانیان به همراه تجربیات شخصی مترجم که به شکل تیره در متن برجسته شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO